سرباز پرندک و خاطرات خدمت

 

بعد از اینکه درس و داشگاه تموم شد بدون تلف کردن وقت رفتم سراغ یکی از دوستام و گفتم حالا که درسمون تموم شده قبل از هر کار دیگه ی باید بریم خدمت. هر چی باشه ما هم مثل نفرات قبلی باید دین خودمونو به مملکت ادا کنیم. اون تنبلی کرد و من تصمیم گرفتم برم سربازی.

فردای اون روز رفتم اداره ی پست و از قسمت اطلاعات پرسیدم  از کجا میتونم دفترچه خدمت بگیرم. هنوز جمله ی من تموم نشده بود که طرف با یه لحن عصبانی گفت: سواد داری؟

_گفتم مگه دفترچه با سواد و بیسواد هم داریم؟

که طرف از جاش بلند شد و گفت : اگه سواد داری چرا رو تابلو ها رو نمیخونی؟ اون روبرو نوشته ...

اقا ما رو داری گفتیم خدا به خیر کنه.

روی یکی از تابلو ها نوشته بود دفترچه خدمت. خلاصه دفترچه رو خریدم و اومدم خونه و شروع کردم به خوندن دفترچه.

یه بار، دو بار، سه بار، ده بار...

تو راه برگشت به خونه با یکی از دوستام که قبلا خدمتش تموم شده بود قرار گذاشته بودم و این بود که اونم پیشم بود. وقتی من داشتم دفترچه رو میخوندم گفت : مگه دفترچه دانشگاهه، مگه میخوای رشته/محل دانشگاه رو انتخاب کنی؟

هر چی قسمت باشه همون میشه.

خلاصه بعد از پر کردن دفترچه و زدن واکسن و مراجعه به پزشک عمومی، رفتم پلیس+10 و دفترچه رو پست کردم.

البته قصه ی خدمت من کمی پیچیده بود، چرا که من قبل از اعزام دوره ی اموزشی تکمیلی رو گذرونده بودم و طبق قانون افرادی که این دورده رو میدیدن تو نزدیکترین پادگان محل زندگیشون پذیرش میشدن.داستان از این قرار بود که منم این دوره رو گذرونده بودم و فکر میکردم صد در صد پذیرش میشم ام بعد از مراجعه ی حضوری فهمیدم چون کارشناسی ارشد خوندم و مدرک فوق لیسانس دارم، من رو پذیرش نمیکنن.  

حالا این موضوع رو داشته باشید تا بعدا براتون مفصل توضیح بدم.

سرتون رو درد نیارم،اون موقعی که من داشتم دوره ی آموزش تکمیلی رو می دیدم خدمت برای همه 18 ماه بود برای افراد لیسانسیه یک ماه کسر می شد و خدمت اونا 17 ماه بود، برای نفراتی که کارشناسی ارشد  یا دکترا داشتن می شد 16 ماه. بعد از اینکه من دوره ی تکمیلی رو تموم کردم و دفترچه ی سربازی رو پست کردم خدمت برای همه شد 21 ماه دیگه فرقی بین تحصیل کرده ها با بقیه نبود، تقریبا دو یا سه هفته بعد از پست کردن دفترچه، جوابش اومد و من افتادم 06 یعنی پادگان آموزشی جواد الائمه که محل آموزش کادر هم بود. در واقع شدم سرباز نیروی زمینی ارتش.

 

خلاصه آموزشی هم تموم شد و روز تقسیم رسید.

یکی افتاد ارومیه یکی دیگه دوره ی کد خورد نفر بعدی افتاد شیراز، بعدی اصفهان و خلاصه نوبت من رسید من افتادم تو یکی از پادگان های نزاجا تو تهران. بعد از یک هفته مرخصی رفتم پادگان و خودمو معرفی کردم اونجا جوونای دیگه ای هم بودند که یه سرباز قدیمی اومد و همه ی ما رو برد داخل سالن و گفت یکی یکی اسماتونو  بگید تا من بنویسم بعد هم منتظر بمونید تا جناب سرهنگ تشریف بیارن. جناب سرهنگ تشریف اوردنو به همه ی ما خوشامد گفتن بعد خطاب به همه ی بچه ها گفتن همتون همینجا می مونید بعضی هاتون رو میفرستیم ساختمون روبرو بقیه هم ساختمونای اطراف، در هر صورت اینجا موندگارید. پرندک که نمی فرستیمتون (با شوخی و لبخند).

تا قبل از این اسم این منطقه رو چند باری شنیده بودم گویا یه منطقه ی نظامی بود با افراد حرفه ای، یه لشکر تکاور و چند پادگان مختلف.

جناب سرهنگ اسم بچه ها رو طبق یک برنامه ریزی خاص که احتمالا بر اساس رشته ی تحصیلی بود خوندن.

آقای الف و ب برن ساختمان روبرو طبقه ی اول.

آقای پ و ت برن ساختمان روبرو طبقه ی دوم.

آقای ج و چ برن ساختمان روبرویی طبقه ی سوم.

آقای ک و گ برن ساختمون بغل طبقه ی همکف.

بعد از نیم ساعت تقریبا همه تقسیم شده بودن فقط من موندمو یه جوون دیگه به اسم آرش، که جناب سرهنگ گفتن شما دو نفر هم باید برید خدمت جناب سرهنگ ن. وقتی رفتیم خدمت ایشون بعد از کلی احوالپرسی و خوشامد گویی به ما گفتن: خوب سربازای عزیز امروز با شما کاری نداریم برید و شنبه بیاید فلان پادگان تو پرندک خودتونو معرفی کنید.

من یه نگاهی به آرش کردمو آرش یه نگاهی به من.

انگار هزار سال بود با هم رفاقت داشتیم، هر دو تامون خندیدیم و زیر لب گفتیم چند دقیقه پیش گفتن پرندک که نمیفرستیمتون!(راستش شناخت کافی در ای رابطه با این منطقه نداشتیم و نمیدونستیم نظامیای این منطقه چقدر حرفه ای هستن و بودن بین اونا یه افتخاره)

شنبه شد و ما رفتیم پرندک.

قبل از اینکه برسیم پادگان وقتی سوار تاکسی بودیم احساس کردم رفتار راننده صحبتاش، حرکاتش حتی نوع حرف زدن و طرز رانندگی کردنش از یه نظمو انضباط خاصی برخورداره. بعد از چند دقیقه صحبت کردن فهمیدم راننده هم از نظامی های قدیمی همین منطقه پرندک بوده.

رسیدیم به پادگان. پادگان بزرگ بود همه ملبس به لباس نظامی بودن و شق و رق ، کلاه تکاوری داشتن و رو لباساشون آرم و علائم بود که بعدا فهمیدم این علامتا برای دوره هایی بوده که گذرونده بودن اعم از دوره ی چتر بازی و جنگل و غیره.

حالا از اون روز 14 ، 15 ماه گذشته  و من و آرش بعد از چندین ماه آشنایی، دوستی و همکاری با سربازان و پایوران منطقه پرندک متوجه شدیم خدمت کردن تو منطقه پرندک از یه ابهت خاصی برخورداره.

حالا که نزدیک به یکسال و چند ماه گذشته باید بگم خوشحالم که قبل از خدمت در جای دیگه ای پذیرش  نشدم چرا که بودن بین نظامی های حرفه ای و تمام عیار بویژه تکاوران لشکر 23 خودش یک افتخاره. ( طبق صحبت های ارشد نظامی منطقه، تکاوران پرندک یه سر و گردن بالاتر از تکاورای آمریکایی هستن). با نگاهی به گذشته منطقه ی نظامی پرندک هم می بینیم که این منطقه جوونای بسیار ارزنده ای رو برای دفاع از کشور عزیزمون تقدیم کرده از جمله شهید حسن آبشناسان ، فرمانده ی لشکر23.

من به خودم می بالم که حالا می تونم خودمو جزئی از نظامیان این منطقه بدونم.

البته کار همه ی سربازان و پایوران ارتش مقتدر جمهوری اسلامی ایران بویژه تکاورا و نخببه های نظامی در هر کجایی از میهن عزیز که باشن با ارزشه .

جا داره درود بفرستیم بر شرف و غیرت5 سربازی که در جنوب شرق کشور و در هنگام پاسداری از مرزهای ایران اسلامی توسط اعضای گروهی جانی، خودفروخته و مزدور بنام گروه جیش الع. ربوده شدند.

همینطور باید درود بفرستیم به شرف فرماندهان نیروهای سه گانه ارتش و دیگر نیروهای نظامی و همینطور سیاست مداران کشور که از هیچ کوششی بر ای آزادی وازادگی فرزندان این مرز و بوم دریغ نمی کنن. فرماندهانی که همه سربازان کشور رو همچون فرزندان خود دوست  دارند.

من تا پایان زندگی خودم به ارتشی بودنم  افتخار می کنم. اون هم ارتشی که در زمان انقلاب اسلامی نقش حیاتی خود را به درستی ایفا کرد و در زمان جنگ با تمام وجود از جان و مال و ناموس و مرزهای این کشور دفاع کرد، ارتشی که امروز هم در زمان صلح به وظایف خودش جامه ی عمل میپوشونه و گاهی در راه بعضی از عزیزان خودش رو هم از دست میده.

و اما در مورد دوستی که همزمان با من فارغ التحصیل شد ولی برای سربازی اقدام نکرد باید بگم که الان در پادگان شهدای وظیفه یعنی پادگان 01 مشغول خدمته و واقعا از اینکه زودتر به خدمت نیومده پشیمونه .

چرا که تازه الان فهمیده که تو نیروی زمینی ارتش همونقدر که به نظامی گری و مسائل نظامی اهمیت داده میشه به همون اندازه هم برای افراد تحصیل کرده احترام گذاشته میشه و از هر فردی در جایگاه خودش استفاده میشه .

در پایان باید بگم همه چیز در منطقه ی نظامی پرندک عالیه، فقط باید بیش تر از قبل جوون ها رو با  توانمندی ها، استعداد ها و ارزش نظامیان این منطقه آگاه کرد.

و البته شاید بد نباشه گاهی چند ده نفر از تکاوران زبده و سطح بالا به مناطقی از جمله منطقه ای که در اون 5 سرباز ایرانی ربوده شده اند فرستاد تا هم قوت قلبی باشن برای سربازان وظیفه و هم دلیلی باشه برای ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان و تروریست های منطقه.

ایران و ایرانی در هر شرایطی به این ارتش میبالد. 


مطالب مشابه :


مسیرهای رسیدن به پادگان های پرندک

یگان 734 پادگان 01 - مسیرهای رسیدن به پادگان های پرندک - روزنوشته های یگان 734 پادگان 01




خاطرات دوران مقدس سر بازی

من رفتم دفترچمو نشون دادم وار د پادگان شدم و پادگان سرلشکر شهید حسن ابشناسان پرندک.




سرباز پرندک و خاطرات خدمت

پرندک که نمی خوب سربازای عزیز امروز با شما کاری نداریم برید و شنبه بیاید فلان پادگان تو




کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه

کد 16 : زابل ( شاید هم پادگان آموزش ولیعصر کد 47 : نیروی زمینی ارتش گروه 33 توپخانه پرندک




کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه ( کد محل پادگان آموزشی سربازی) بروز رسانی : 1391/04/26

شاندرمن 1400 - شهر من ، شاندرمن - کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه ( کد محل پادگان آموزشی




کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه

کد 47 : نیروی زمینی ارتش گروه 33 توپخانه پرندک پادگان شهید ثابت خواه ، سپاه ، گیلان غرب




کد های پادگانهای آموزشی

کد 52 : مرکز آموزش 23 پرندک (تهران) کد 53 : لشکر 30 کد 64 : پادگان نبی اکرم میبد (یزد) کد 65 :




برچسب :