بله برون

سلام، سلام، این روزها خیلی سرم شلوغه خــــــیــــــــــلــــــــی... خــــــــــــــیــــــــــلـــــــــــی هم خوشحالم..

پنجشبه شب 9شهریور خاله خدیجه ام و خانواده اش و بعد داداصفر و باجی فاطمه با  خاله سکینه ام و خانواده اش اومدن خونه ما.. من لباسی که قرار بود فردا بپوشم رو پوشیدم... همه می گفتن قشنگه؛ البته وقتی ایستادی، وقتی می نشستی می اومد بالا تا روی زانوم!!  این شد که اعصابم خرد شد.. پنجشنبه شب اصلاً نخوابیدم.. وای قرار نبود جوراب بپوشم! پاهام لخته! باباش چی می گه؟ داداشاش چی می گن؟؟ جاری هام؟؟ ازبس گفتم استرس دارم که حال همه بد شده بود! واقعاً حال خوشی نداشتم! گفتم دستهات که لخته، پاهاتم که می شینی برهنه است.. مامانش چی میگه؟؟؟ از شدت ناراحتی به علی زنگیدم، علی گفت: دخترِ خونه باباتی، هر جور دلت می خواد می پوشی و به هیچکس هم ربط نداره؛ اگه احیاناً کسی هم حرف زد، توجه نکن.. انتخاب خودته و قابل احترام.. با این حرف علی آروم شدم اما استرس مثل خوره داشت منو می کشت...

صب جمعه خیلی خونه شلوغ بود.. میز و صندلی های کرایه ای اومد، مردها مشغول چیدن بودن. مبلمان رو بردن طبقه دوم خونه و پایین خونه رو مدل دادن..  منم مشغول رسیدن به خودم شدم.. یاد ندارم که واسه مراسمی رفته باشم آرایشگاه (به جز عقد و عروسی خواهرم)، مامان گفت برو آرایشگاه، گفتم خودم یه پا آرایشگرم... موهامو فر کردم، آرایش کردم، یه شال حریر که آجی از مکه خریده بود رو سرم کردم، پیراهنم که حریر بود.. خیلی زیبا بود اما ته دلم فکرم پیش خانواده علی بود...  سر ظهر عمه مریمم هم اومد.. یعنی خانوم تشریف آورد!  با باجی وجیه که اصلاً دوست نداشتم بیاد.. حتی ماچ نکردمش! خانوم هم فهمیده بود تحویلش نمی گیرم، نه تنها من، مامانم و سایر افراد خانواده هم دل خوشی از این پیر زن ندارن! بابا هم فقط واسه احترام دعوتش کرده بود.. آجی راضیه ناهار الویه درست کرده بود.. 22 نفر سرپایی ناهار خوردن.. علی ساعت 2.45 دقیقه زنگید که ما زیر بلوکیم! استرس توی گلوم بود!!  فیلم رو می بینم کاملاً معلومه که استرس دارم.. لحظه موعود رسید.. خانواده علی با دو تا عموهاش تشریف آوردن..

مامان و بابای علی، با برادرش عباس و خانومش زهره و بیتا دخترشون+امیر داداش کوچیکه اش که زودتر از خودش ازدواج کرده با خانومش حانیه (اسمش هانیه است اما رفته ثبت احوال عوض کرده! به خاطر معنی اش) با گیلدا دخترشون+ سپیده خواهرش و شوهر خواهرش مصطفی+ پوریا که بچه آخر خانواده است و مجرده..+ دو تا مادر بزرگ هاش و دو تا از عموهاش ...  اونها هم تعدادشون 16 تا بود..

موقع ورود دست سپیده یه صندوقچه قدیمی بود، درش باز بود و کله قند و نشون و کادوهای من خیلی زیبا با رنگ سبز و سبز سدری تزیین شده بود، دست علی هم سبد گل بود البته به زیبایی دسته گل خواستگاری اش نبود.. صندوقچه و گل رو روی میز گذاشتن و نشستن.. خدایی تا حالا ندیده بودم که واسه بله برون صندوقچه بیارن که در نوع خودش منحصر به فرد بود.. بعداً علی گفت که سلیقه خودش بوده و می دونه من به اشیا عتیقه علاقه دارم تصمیم به این کار گرفته...

پدر علی نشست روی مبل استیل! دقیقاً جایی که قرار بود برای شکستن کله قند من و علی بشینیم!! :)) بعد شروع کرد به گفتن اینکه توی جلسه خواستگاری چه گذشته! خانواده ها صحبت ها رو کرده بودن و فقط محض اطلاع جمع تصمیمات گفته شد.. البته قبل از اون پدرش خانواده اش رو معرفی کرد (نه برای ما، برای فامیل ما که شناخت نداشتن)، و پدر منم خانواده رو معرفی کرد برای فامیل های اونها.. 

من نشسته بودم کنار دو تا مادر بزرگهام.. دور از جمع، نزدیک در!!! مامان علی به مامانم گفت که به عروس خانوم بگو بیاد پیش ما بشینه! منم از خدا خواسته رفتم توی جمع خانواده علی نشستم و از دست دعاهای مادر بزرگم که به ترکی همش می گفت خوشبخت شین خلاص شدم!! (نمی زاشت گوش کنم که مهمونها چی می گن، همش می گفت الله خوشبخت اِلسن!!) .. پوریا عکاسه و داشت با دوربین حرفه ای اش ازمون عکس می گرفت... بعد از عکس و حرفها، پدر علی رو به من کرد و گفت سمیه خانوم، شرایط رو قبول داری، منم گفتم بله! دست و هورا و سوت و مبارکه و ...

نوبت شکستن کله قند شد، به سختی از پدر علی خواستیم که از جای ما پا شه!!! کله قند رو آوردن و باباش با خوندن دعا کله قند رو شکوند! البته من اینجا حرص خوردم! چون رسم ما ترکها اینه که تور می گیریم بالاسر عروس و داماد و میشکونن! کله قند رو که شکوندن برای اینکه رسم ما هم اجرا بشه سپیده و آجی من توری که مامان با هزار سلیقه دوخته بود رو بالا سرم گرفتن و عمه ام کمی سابید! بعدش رفت یه لیوان آب آورد و گفت بخورین.. گفتم چیه؟ گفت از خردهای کله قند سابیده شده شربت درست کردم.. شگون داره! رسمه!! گفتم چه رسم جالبی :)) 

تمام کسایی که توی مجلس بودن به ترتیب اومدن تبریک گفتن.. عده ای دست دادن! عده ای ماچ کردن و عده ای هم به تبریک بسنده کردن! جالب این بود که شوهر عمه ام که منو خیلی دست داره منو ماچ کرد!

نوبت نشون شد، من گفتم که مامانت باید بیاد بندازه دستم! مامانش اومد و نشون رو در آورد.. وای چقدر قشنگ بود.. طلای زیرخاکی طرح هخامنشی با نگین گل رز صدفی... البته واسه دستم بزرگه اما خیلی زیباست.. علی می گفت طلافروشه گفته اگه دختره به گذشته علاقه داره امکان نداره از این طرح قدیمی خوشش نیاد، راست هم می گه، خدایی تکه..

صدای ضبط رو زیاد کردن و اول خانواده علی اومدن وسط... بعد سپیده دست من و علی رو گرفت و گفت بیاین وسط! منم از خدا خواسته پریدم وسط که برقصم! به آجی گفتم سریع آهنگی که دوست دارم رو بزار! از قبل بهشون گفته بودم که می خوام با این آهنگ برقصم ها!! ( می خواستم  این آهنگ جدید به نام من باشه!! خاطره ای از بله برون من! آهنگ جونم واست بگه شهاب تیام).. تا شروع کردیم شاباش ها اومد... علی که رقص بلد نبود و درجا می زد، منم خیلی روم نمی شد که قر بدم! خلاصه تا آخر آهنگ رقصیدیم و شاباش جمع کردیم.. آخر رقص آجی بزرگم یه سبد آورد و شاباشها رو جمع کرد! من نمی دونستم که رسم ما اینه که هرچی پول جمع شه واسه منه! به علی گفتم پولت پرید!! بعداً خواهرم گفت خاک بر سر سوتی ات!

خلاصه شروع کردیم به پذیرایی، خدایی مامان سنگ تموم گذاشته بود، 4 نوع میوه (خیار، هلو، شلیل، موز) با شیرینی قرابیه.. با تزیین دستمال کنار هر بشقاب..، شربت و ...

بعد که همه نشستن سپیده اومد از توی صندوقچه کادوها رو باز کرد، یه روسری حریر واسم آورده بودن و یه پیراهن شب و یه جعبه شیرینی.. جالب اینکه قیمت ها رو نکنده بودن! :) روسری 25 تومن+ پیراهن شبم 188000 تومن.

خلاصه کادوها هم باز شد، پوریا اومد پیش من و شروع کرد عکس حرفه ای بگیره.. به قول خودش پرتره :))

بهش گفتم پوریا من خوش عکس نیستم! می دونی که خوشگل ها خوش عکس نیستن!! گفت بلههههه!!!

خلاصه با اشاره پدرش که گفت رفع زحمت کنیم ساعت 5 رفتن ...... موقع رفتن مادر علی گفت: سمیه جان توی خواستگاری لباست بنفش بود و گلت بنفش؛ الانم لباست صورتی بود و گلهات صورتی!! راست بگو هماهنگ بودین؟ گفتم نه اتفاقی بود و واقعاً هم اتفاقی بود!

بله برون نوشت 1: مامان علی گفته بود لباس سمیه خیلی خوشگل بود! یه نفس راحتی کشیدم :)

بله برون نوشت 2: قیمت لباس شبم به تومن بود؛ وقتی علی اینها رفتن دوباره کادوها رو آوردیم و نگاه کردیم! منِ خنگ توی جمع گفتم مامان این لباس ارزونه!! 18 هزارو هشتصد خریدن! خدایی هم توی دلم از دست علی ناراحت شدم!! هیچکس هم چیزی نگفت که تو اشتباه می کنی!! وقتی روسری رو سرم کردم! عمه ام تیکه انداخت که سمیه اینقدر ندید بدید بازی در نیار!! من :| توی دلم گفتم برو بابا!! حسود!! حتی عمه ام که متوجه شده بود من قیمت لباس رو اشتباه میگم با نیشخندی اصلاً به روم نیاورد.. من فرداش فهمیدم که لباسه 188 هزار تومنه! خِنگم دیگه!!

بله برون نوشت 3: باجی وجیه (نامادری بابام) آخر شب به ترکی گفت که زهرا (عمه من! ) گفته چرا ما دعوت نیستیم! منم به ترکی گفتم که مجلس بزرگهاست.. بزرگترها دعوتن! (خیت شد!!)

بله برون نوشت 4: دو روز گذشته و من دو بار فیلمی که گرفتیم رو تماشا کردم و هر بار  بیشتر از قبل واسم جالب بوده! عکس ها رو که بالای 15 بار نگاه کردم :))

بله برون نوشت 5: آهنگ جونم واست بگه شهاب تیام رو از اینجا دانلود کنید ..

بله برون نوشت 6: اولین پست طولانی عمر وبلاگی ام!



مطالب مشابه :


چیدمان میز جهت عروسی - بله برون - نامزدی و ...

هنر و مهارتهای زندگی - چیدمان میز جهت عروسی - بله برون - نامزدی و ... - دکوراسیون سفره عقد تزیین خنچه عقد میز نامزدی دکوپاژ چیدمان جهیزیه روبان دوزی هنر دستی پتینه آشپزی.




تزیین هدایای نامزدی عروس (یزد)

تاج نقره راهنماي مراسم عروسي و جشن شما♛ - تزیین هدایای نامزدی عروس (یزد) - ایده های نو و زیبا برای عروسی و جشن شما. ... دوستان شما هم می تونید ❤تصاویر جهیزیه ی زیبا تون، سفره های مناسبتی، میز نامزدی و میز حنا و یا حتی سیسمونی قندعسلیاتون رو برای ما بفرستید تا با اسم خودتون براتون داخل خانه نقره ای بذارم❤. [email protected]. برچسب‌ها: تزیین هدایای عروس, تزیین وسایل نامزدی, تزیین هدای بله برون و نامزدی, تزیین جا حلقه ای و دفتر بله برون, گل آرایی. تاريخ پنجشنبه بیست و دوم ...




بله برون

... رنگ سبز و سبز سدری تزیین شده بود، دست علی هم سبد گل بود البته به زیبایی دسته گل خواستگاری اش نبود.. صندوقچه و گل رو روی میز گذاشتن و نشستن.. خدایی تا حالا ندیده بودم که واسه بله برون صندوقچه بیارن که در نوع خودش منحصر به فرد بود.




تزیینات بله برون سفارش سوسن خانم نازنین

تزیینات بله برون سفارش سوسن خانم نازنین. عروس خانم سید هستند و مراسم هم روز عید سعید غدیر است و به سفارش خودشون سبز طلایی کار شده. رنگها خیلی زیبا تر از عکس هست. کله قند و قند شکن در پشت سه چرخه قرار میگیرد. تاريخ : چهارشنبه نهم مهر ...




بله برون

سفره عقد نیکا - بله برون - ... بله برون. + نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 10:1 توسط | نظر بدهید. About. سفره عقد نیکا مفتخر است با ارائه مدرنترین و زیباترین ایده ها، بهترین و رویایی ترین روز زندگیتان را برای شما رقم می زند. جهت مشاهده ...




برچسب :