شهید سید مرتضی آوینی
خون شهید، جاذبهی خاک را خواهد شکست؛و ظلمت را خواهد درید؛و معبری از نور خواهد گشود؛و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.شهید سید مرتضی آوینیروز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه بر اثر اصابت ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق کشته شد. ... تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام. به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحاث بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام، ریش پرفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان موجود تکساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی آنکه آن زمان خوانده باشماش ـ طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت... و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم.
گزیده ای از اظهار نظرهای شخصیت های مختلف در مورد این شهید بزرگوار:
به گزارش خبرنگار سینمایی فارس، مراسم بیستمین سال درگذشت شهید مرتضی آوینی عصر دیروز با عنوان راوی آسمانی به همت بنیاد روایت فتح در سالن اصلی مرکز همایشهای برج میلاد برگزار شد.
* جلیلی: در آثار آوینی این محتوا بود که به فرم تبدیل میشد
در ادامه این برنامه وحید جلیلی در مورد تفاوت روایت فتح با دیگر آثار مستند دفاع مقدس گفت: شاید در روایت فتح این محتوا بود که به فرم تبدیل میشد و هیچ کدام از اینها به دیگری برتری نداشت اما خیلیها که رفتند و موفق نشدند یک دلیلش این بود که از سینما آمده بودند و محدود به فرم بودند اما در روایت فتح کسانی که فیلمبرداری یا کارگردانی میکردند تحت هدایت آوینی مرعوب افراد نیستند و در کار آوینی این محتواست که به قوام میرسد و فرم متناسب خود را پیدا میکند.
*طالبزاده: آوینی در صداوسیما انفجار نور به وجود آورد
در ادامه این مراسم نادر طالبزاده کارشناس و منتقد سینما در خصوص تکنیک در سینما گفت: کسی که میخواهد فیلم بسازد باید به این فن مسلط باشد. یعنی کارگردان باید کار با دوربین را بهتر از فیلمبردار بلد باشد. من در زمان جنگ با آقا مرتضی فیلم نساختیم و بعد از اینکه جنگ تمام شد آرزو داشتم که با ایشان کار کنم که ما به بوسنی رفتیم برای مجموعه بالکان که فیلمبرداری کنیم و برای این کار یک متن نوشتیم و وقتی فیلمبرداری و تدوین این مجموعه تمام شد به متن رسیدیم و متنی نوشتیم که من هنوز تمام آن کاغذها را دارم من یادم هست که مرتضی شب تا صبح متن مینوشت و میگفت عالی شد! مرتضی چیزی داشت که باید از زمین کنده میشد و میرفت. کارهای مرتضی واقعاً بیبدیل بود و در زمان حضورش با تمام وجود حضور داشت. وقتی مستندهای مرتضی را میبینیم ذهن ما را میبرد به طوری که اصلاً به تکنیک و چیزهای دیگر فکر نمیکنید. وقتی مرتضی رفت یک انفجار بیداری در ایران پیش آمد که تمامی اذهان را به خود جلب کرد.
* افخمی: در کار با آوینی جبهه را باید واقعاً کشف میکردیم
در ادامه مراسم بهروز افخمی نیز در مورد دلایل متفاوت بودن روایت فتح با دیگر آثار مستند گفت: ما که به سید مرتضی نزدیک بودیم میدانستیم باید به آن چیزی که مرتضی میخواهد بگوید باید برسیم و رسیدن به این موضوع هم خیلی آسان نبود چرا که باید به حقیقت جبهه نزدیک میشدیم در واقع جبهه را باید واقعاً کشف میکردیم که به واقعیت بیرون از خود میرسیدیم نه اینکه تصورات خود را تنها در قالب دوربین و فیلم ضبط و پخش کنیم.
وی افزود: آن زمان بین فیلمبرداران و فیلمسازان که به قول سید مرتضی بچه مسلمان هم بودند از این اتفاقات میافتاد و عین اینکه اعتقاد داشتند این جنگ اجتنابناپذیر است و دشمن به ما حمله کرده و باید از کشور دفاع کنیم اما جنبه دل بخواهی هم به فیلمشان میدادند و ذهنیت خود را در فیلم دخیل میکردند البته برخی هم تحت تأثیر شعارهای یکی از گروههای افراطی چپگرا که معتقد بود این جنگ از هر دو طرف ناعادلانه است میرفتند تا یک چنین تصاویری را ثبت و ضبط کنند و این علائم بیماری است که متأسفانه در سینمای ایران و حتی سینمای مستند همچنان وجود دارد و برخی در فیلمسازان فکر میکنند میتوانند تصورات خود را در قالب فیلم نشان دهند اما از نظر سیدمرتضی این مستند واقعی نیست و مستند واقعی باید در نمایش واقعیت کوشش کنند.
بنابراین گزارش بهروز افخمی کارگردان سینمای ایران در ادامه اظهار داشت: حواسمان باشد که بتوانیم از دام خودبنیادی بیرون بیاییم چون آقامرتضی به این موضوع تأکید داشت. اگر هدفتان این است که از خودبنیادی خارج شوید باطل کردن پیشفرضها را نیاز دارید و اگر اینها را باطل کردید موفق شدید. بحث سیدمرتضی این بود که کل عالم بیرون از ما زنده است به شرط اینکه گوش شنوا داشته باشیم و بفهمیم که میخواهند ما را به کجا هدایت کنند. وقتی این موضوع را مقابل فیلمساز امروز بگذاریم میبینیم که حتی اطرافیان خود را زنده فرض نمیکنند. یعنی بازیگر را آچار و پیچگوشتی فرض میکنند. دو نوع فیلمسازی، دو نوع زندگی و دو نوع مسلمانی داریم که یکی از آنها آدمها را زنده فرض میکنند ولی یکی خودبنیاد است به این معنی که اصلاً معلوم نیست عالمی در بیرون وجود داشته باشد.
فراستی: «روایت فتح» تنها مستند شخصیتپرداز تاریخ سینمای ایران است
در ادامه این برنامه مسعود فراستی نیز در مورد ویژگیهای شهید آوینی و مستند روایت فتح گفت: بلد بودن و خوب دیدن شروع فرم است و گرنه خیلی از افراد هم میتوانستند فیلمفارسی جبههای بسازند اما به نظر من مرتضی به درستی از تکنیک حرف میزد و تکنیک فرم را هم شامل میشود و بدون اینکه فیلم محتوایی هم در کار نیست. در واقع این تکنیک است که اجازه شکلگیری فرم و محتوا را میدهد و این فرم اصلاً مقوله فنی نیست بلکه یک مقوله زیستی است و با زندگی کردن در آن لحظه میتوان آن را پیدا کرد.این تبدیل حرف به فرم است که حرف را کامل میکند. حرفی که فرم نگرفته باشد حرف نیست و فرم است که حرف و موضوع را میتواند به محتوا تبدیل کند. موضوع در مستند جنگ از نظر ما جنگ تحمیلی است و سئوال اینجاست که مرتضی این جنگ تحمیلی را چگونه تعریف میکند و چرا روایت فتح متفاوت است.
وی افزود: موضوع در مستند جنگ از نظر ما جنگ تحمیلی است و سئوال اینجاست که مرتضی این جنگ تحمیلی را چگونه تعریف میکند و چرا روایت فتح متفاوت است. یکی از دلایلش این است که آدمهایی روایت فتح را ساختند که اهل جبهه هستند و بعد از آن دوربین را میفهمند و این دو دلیل مهمترین دلایل روایت فتح نسبت به سایر آثار است و به گونهای که مرتضی با گروهش کار کرده دوربین بخشی از دیدن شده است. اعتماد به جبهه، فهمیدن دوربین و عمل کردن به آن دلایل متفاوت بودن روایت فتح است.
مسعود فراستی در ادامه گفت: روایت فتح به نظر من تنها مستند شخصیتپرداز تاریخ سینمای ایران است و هیچ مستند واقعی جنگی را پیدا نمیکنید که این چنین شخصیتپردازی کرده باشد و آوینی در این مستند شخصیتپردازی میکند، شخصیتپردازی که هم به فرد نظر دارد و هم به شخص و در کنار این شخصیتپردازی دوربین آوینی نیز کاملاً متفاوت است و دوربین او جایی قرار میگیرد که از درون افراد تصویر میگیرد.
فراستی در ادامه اظهار داشت: همانطور که دوربین فورد در سینما منحصر به فرد است دوربین مرتضی نیز در روایت فتح منحصر به فرد است و زاویه آن به سمت درون افراد است و به همین دلیل لحن مرتضی و نریشنهای او نیز درون را توضیح میدهد و حتی لحظه مرگ در فیلمهای مرتضی نیز با مرگ در سایر فیلمها متفاوت است و او مرگ را فیکس میکند که این تنها مختص خود اوست و پشت میز تدوین اتفاق میافتد به همین دلیل به اعتقاد من روایت فتح قطعاً مهمترین سند جنگ تاریخ سینمای ایران است.
دختر شهید آوینی: شخصیت پدرم را تکهتکه کردهاند
کوثر آوینی که هنگام مرگ پدر 10ساله بود، سال گذشته در گفتوگویی کوتاه با «ایسنا» به چهرهای نهچندان واقعی از مرتضی آوینی که بعد از شهادتش ساخته شده اعتراض کرده بود. او پیشتر هم در یادداشتی با عنوان «آوینی خوب، آوینی مرده است» درباره تصویری که از آوینی ارایه شده است، نوشته بود: «وجوهی از زندگی و تفکرات او را که به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا کردهاند و یک «شهید آوینی مطلوب و شبیه به خودشان ساختهاند تا بتوانند با خیال آسوده به زندگیشان ادامه دهند.» 20 فروردین درست 20 سال از شهادت مرتضی آوینی میگذرد. به همین مناسبت به سراغ کوثر آوینی رفتیم تا اینبار از او سوال کنیم «مرتضی آوینی که بود؟»
اکثر آنها از روی یک عشق کلی به شهدا جذب پدرم میشوند و کمتر حوصله مطالعه درست انبوه نوشتههای برجا مانده از او را دارند. البته خانواده هم در جا افتادن این تصویر رسمی مقصر بوده است، از این جهت که بهقدر کافی تلاش نکرده تا این تصویر را تصحیح کند. الان دیگر برای جوانهای نسل جدید موضوعیت ندارد که سعی کنند با مرتضی آوینی آنچنان که بوده آشنا شوند. اغلب آنها حوصله و نیاز رسیدن به این شناخت را حس نمیکنند.
برخی هم از همین موقعیت سوءاستفاده میکنند و برای رسیدن به اهداف عموما سیاسی خود، مثلا متن یک سخنرانی در یک جمع خصوصی مربوط به سال 66 درباره موسیقی را پیدا میکنند و منتشر میکنند تا تاثیری را که دوست دارند، بگذارند. واقعا انتشار ناگهانی چنین متنی جز همان نوع تکهتکه کردن شخصیت او و تاثیرگذاری بهمنظور تثبیت آن تصویر شکلگرفتهشده از سیدمرتضی آوینی، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ من هم در جواب آنها میتوانم مثالهایی بزنم از سالهای 70 و 71 که پدرم به ما که بچههایش بودیم اجازه میداد موسیقی گوش کنیم.
من خیلی بچه بودم و چیزی که بیشتر با آن مواجه میشدم (در مراسمهای بزرگداشت یا سالگردها) این بود که خیلی وقتها در برابر حرفهای سخنرانها یا حتی صحبتهای حضار، تعجب میکردم که اینها دارند درباره پدر من حرف میزنند؛ البته نه وقتی که صحبت درباره فرهنگ و هنر و موضوعات فکری بود، چون آنها را درک نمیکردم و فقط مینشستم و گوش میکردم. اما مواقعی که کسی درباره ویژگیهای فردی او صحبت میکرد، خیلی پیش میآمد که تعجب کنم. بههرحال آن توصیفها چندان شباهتی به کسی که ما در زندگی معمولی میدیدیم، نداشت. اما از یک زمانی به بعد که واقعا هم یادم نیست کی و چه سالی بود، در صحبتهای مادرم و عمویم و برخی دوستان پدرم، مرتب این موضوع مطرح میشد که برخی حرفها و گفتهها و تصویرهایی که از سیدمرتضی آوینی ساخته میشود، غلط و گسسته است و گاهی هم برای رسیدن به یک هدف سیاسی خاص، تصویری ناقص از او ارایه میشود.
ما در همان دوران ممنوعیت دستگاه ویدیو، در خانه دستگاه ویدیوی مخصوص پخش ویاچاس داشتیم که پدرم خریده بود. یک دستگاه پخش بتاماکس هم بود که پدرم از محل کارش آورده بود. چون فیلمهای ویاچاس آن زمان خیلی کمیاب بود، فیلمهای خوبی را که به دستش میرسید برای خودش کپی میکرد و یک آرشیو مفصل در خانه درست کرده بود. یادم هست یک دفترچه با جلد کاغذی بنفش با قطع بزرگ هم داشت که احتمالا یادگار دوران جوانیاش بود و فهرست فیلمهایش را بههمراه نام کارگردان خیلی خوشخط و مرتب در آن نوشته بود. دقیقا یادم نیست که چه فیلمهایی میدید؛ بیشتر فیلمهایی یادم هست که به ما هم اجازه دیدنش را میداد مثل ترمیناتور 2 یا پرندگان هیچکاک یا بتمن بازمیگردد تیم برتون. خیلی فیلمها را هم اجازه نمیداد ما ببینیم. خیلی وقتها کلی اصرار میکردیم و گاهی او بخشی از فیلم را سانسور میکرد تا ما ببینیم؛ مثل فیلم روح «جری زوکر».
آن دفتر را من هفتهای چند بار میخواندم و بدون اینکه بدانم این فیلمها چی به چی هستند، حفظ شده بودم که فیلم باد را «ویکتور شوستروم» ساخته یا کارگردان در بارانداز «الیا کازان» است. از یکی از سفرهایش هم سوغاتی برای ما دستگاه آتاری آورد؛ آن زمان این نوع دستگاههای بازی تازه داشت وارد ایران میشد. خودش دستگاه را وصل کرد و راه انداخت و اسم بازیها را برای ما ترجمه کرد. این بود پدری که من میدیدم.
پس از شهادت، چند هزار صفحه مطلب چاپشده از او به جا مانده که حاصل چندین سال فکر و کار کردن و نوشتن است؛ مطالبی که به سالهای مختلف و دورههای مختلفی از حیات فکری او بازمیگردد و در هر کدام از آنها، عقایدی وجود دارد که میتواند دستاویز عدهای قرار گیرد برای اینکه چیزهایی که مطابق میل و عقیده خودشان است، انتخاب کنند و بگویند شهید آوینی این بود و دیگر نوشتههای او را هم نادیده بگیرند.
به نظرم اگر پدرم زنده بود، شاید الان چندان امکان کار نداشت. اگر به آرشیو روزنامهها و مجلات در همان ششماهه آخر زندگی پدرم رجوع کنید، بهوضوح ملاحظه میکنید که با آن هجوم شدید و حملاتی که علیهاش وجود داشت و بخشی از آن کاملا برنامهریزی شده بود، اگر خودش هم میخواست دیگر برای او امکان حضور در بسیاری از عرصههای فرهنگی وجود نداشت.
در یک تحلیل تاریخی کلی شاید، اما بهنظرم پدرم پرچمدار هیچ جریانی نبوده و در هیچ دستهای هم طبقهبندی نمیشود. منش و علاقهاش این نبوده که سخنگوی چنین جریانهایی باشد. او به صراحت در برابر آدمهایی که فکر میکرده از معیارهای فرهنگی انقلاب انحراف پیدا میکنند، میایستاده و واکنشاش از همان تفکر آرمانگرایانه برمیخاسته است. پشت نقد فرهنگی او، ایده و فکر وجود داشت؛ اما دیگران، آن رزمندگان به شهربرگشتهای که وضعیت دولت آقای هاشمی را نقد میکردند عمدتا کسانی بودند که بعد از سالها جنگ، برگشته بودند و با جامعهای با رنگ و لعاب جدید روبهرو شده بودند و بهراحتی نمیتوانستند این تغییرات عمده را قبول کنند. اما پدر من با آمادگی کامل با این تغییرات روبهرو شد. او در مقاله «انفجار اطلاعات» از نیچه نقلقول میکند که «خانههایتان را در دامنه کوه آتشفشان بنا کنید» و خودش واقعا همینطور زندگی میکرد. پشت رفتارهای او همیشه اعتقادی وجود داشته و این مسیر فکری تا یک دورهای به مذاق برخی خوش میآمده و ازجایی به بعد هم نه.
به جرات میتوانم بگویم اکثر کسانی که داعیه حفاظت از شخصیت و اعتقادات شهید آوینی را دارند، حتی یک کتاب کامل از سیدمرتضی آوینی را نخواندهاند و مطابق با همان تصور کلی که رسانهها ساختهاند، صحبت میکنند. البته درست است جریان فرهنگی سالهای اخیر دست این گروه را برای جاانداختن نظریات خودشان درباره شهید آوینی، باز گذاشته است اما این به معنای بسته بودن دست بقیه نبوده بلکه دیگران ترجیح دادهاند سکوت کنند. همین الان هم اگر ما رجوع کنیم به آن دسته از همکاران پدرم که در مجله سوره با او بودند و آنها که درروایت فتح همراهش بودند، صحبتهایشان خیلی متفاوت است. هر کدام از این دو گروه جوری دربارهاش صحبت میکنند که انگار گروه مقابل اصلا مرتضی آوینی را نمیشناسند. کسی که هر دو این جنبهها را بشناسند و دربارهاش صحبت کند خیلی سخت پیدا میشود.
اصلا میگفتند غیرخودی شده و تمام شده. با قیافه ظاهریاش هم مشکل داشتند. میگفتند چرا به جای اورکت جنگی سابق، کت و شلوار میپوشد. چرا مقالات سینمایی مینویسد و کتاب هیچکاک همیشه استاد درمیآورد. چرا حرفهایی در نشریه منسوب به او منتشر میشود که از نظر آنها موجه نیست یا به قشری بال و پر میدهد که «انقلابی» محسوب نمیشوند. خیلیهایشان به صراحت میگفتند که جای ما کجاست در کاری که تو داری انجام میدهی.
یکی رسما تهدید میکند که اگر قرار است مسعود فراستی آنجا باشد، من میروم و وقتی میبیند تهدیدش اثر نداشته، واقعا رفته است. بعضی دیگر هم وقتی دیدند در نوشتههایش علنا میگوید من هرچه را شما میگویید تایید نمیکنم، دشمنیها را شروع کردند. واقعیت این است که کارهای کثیفی در آن چند ماه آخر رخ داده تا حیثیت این آدم به عنوان کسی که مجال کار داشته باشد از بین برود. به حوزه هنری و محمد علی زم فشار میآورند برای اخراج او. یکی از نشریات اصلا کسی را مامور کرده بود تا برود بگردد سندهایی پیدا کند تا بتوانند منتشر کنند و ثابت کنند این آدم منحرف شده و دیگر از ما نیست. کسی که این ماموریت را داشت بعدها آمد در مقابل دوربین کیومرث پوراحمد (در فیلم مرتضی و ما) اعتراف کرد که بله به من گفتند برو و این کارها را بکن تا ما آوینی را «بزنیم».
این بحث مطرح بود که کار فرهنگی را رها کند و دنبال تخصص اصلی خودش یعنی معماری برود. با مرحوم آقای افسرمنش، که گفتم دوست دوران دانشگاهش بود و جزو همان معدود دوستان خانوادگی ما، نقشهای برای خانهای جدید طراحی کرده بودند و قرار بود همان خانهای را که در آن ساکن بودیم خراب کنند و دوباره بسازند.
یادم هست زمانی که قصد تاسیس این موسسه را داشتند، آمدند پیش عمویم و گفتند اجازه میدهید که اسم شهید آوینی را روی این موسسه بگذاریم، مذاکراتی کردند و در نهایت عمویم درخواست کرد از اسم شهید آوینی استفاده نکنند. به مادرم رجوع کردند و او هم مخالفت کرد. آنها هم در نهایت گفتند که ما فقط میخواستیم احترام شما را رعایت کنیم و حالا که میگویید نه، کار خودمان را میکنیم. بعد هم که موسسه راه افتاد، پیشنهادات زیادی برای همکاری به ما شد که آن هم در اصل در راستای توجیه نامی بود که روی موسسه گذاشته بودند و ادعاهایی که داشتند. به مادرم، برادرم و آقای معززینیا پیشنهادات متعددی برای همکاری دادند که تا امروز هیچیک نپذیرفتهاند.
آنطور که من شنیدهام اصرار داشته که او را منتقل نکنند و میگفته میخواهم همینجا بمانم. اصلا بابت جراحاتش و قطع شدن پایش ابراز ناراحتی نمیکرده؛ تمام مدت ذکر میگفته و میخواسته همانجا در فکه بماند و شهید شود. درحالی که گویا قبل از آن به ایشان هشدار جدی داده شده بود که اینجا رمل است و مینیابی نشده و او آگاهی داشته است از این خطرات.
بله. به همین دلیل هم قرار میشود پا در جای پای همدیگر بگذارند تا میزان خطر را کاهش دهند اما ظاهرا در طول مسیر او یکی از قدمهایش را چند سانتیمتر آنطرفتر میگذارد و مین منفجر میشود.
منبع: روزنامه شرق
یوسفعلی میرشکاک نویسنده و شاعر انقلاب در گفتوگو با فارس، درخصوص نظر شهید آوینی درباره هنر متعهد گفت: دیدگاه شهید آوینی یک نظر پیچیدهای است که نمیتوان در حد گفتوگو آن را بیان کرد، باید افرادی که به شخصیت شهید آوینی علاقهمند هستند به آثار ایشان مراجعه کنند؛ چون مباحث وی درباره هنر و نسبت هنر و تعهد، بسیار دقیق است که اگر بخواهیم آن را به زبان دیگری بیان کنیم به اعتقاد بنده، تا حدودی جابهجایی اندیشه پیش خواهد آمد بنابراین بهتر است مستقیماً به آرای خود ایشان مراجعه شود.
این نویسنده و شاعر انقلابی با انتقاد از عملکرد برخی از افراد گفت: بسیاری از افراد که دوستدار شهید آوینی بوده و عکس او 24 ساعته جلوی چشمانشان قرار دارد حاضر نیستند آثار سید مرتضی را بخوانند بلکه فقط میخواهند به یک دستاویزی آویزان باشند؛ از طرف دیگر اگر هم قرار باشد تمام افراد وارد این وادی شوند آن وقت است که به معنای واقعی کلمه، انقلاب جهانی پیش خواهد آمد و این نیز حادثهای است که هنوز زود است که اتفاق بیفتد. بسیار زود است که ما توقع آن را داشته باشیم که یک تحول جمعی رخ دهد.
وی اظهار داشت: من فکر میکنم بهترین راه برای هر جوانی این است که ابتدا ترس را از خود دور کند و در هر عرصهای که هست به راه خود ادامه دهد چون اگر بخواهد ملاحظه کند و از راهی که میخواهد آن را طی کند هراس داشته باشد و بارها در میانه مسیر متوقف شود به نتیجه چندانی نمیرسد انسان باید با جسارت بتواند به سمت اهدافی که دارد حرکت کند.این شاعر انقلاب در پایان اظهار داشت: سیدمرتضی معتقد بود که هر کسی که شیطانش قویتر است، رحمانش نیز قویتر است و این تعبیر دقیق خود ایشان بود. بنابراین نمیشود کسانی که شیاطین ضعیفی دارند توقع داشت که آنها در عالم دین و دیانت کاری از پیش ببرند، لاجرم به همین سطوح ساده و معمولی و تبلیغاتی، قناعت خواهند کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از سیمرغ، رضا رسولی معاون ارتباطات و امور بین الملل سازمان بسیج هنرمندان، درآستانه سالگرد عروج شهید سید مرتضی آوینی که به نام روز هنر انقلاب اسلامی و بسیج هنرمندان نامگذاری شده گفت: وی هنر انقلاب را به معنای واقعی کلمه مردمی دانست و تصریح کرد: هنرمندان انقلابی، هیچ گاه در انزوا و پز روشنفکری از مردم جدا نشدند و قدردانی مردم عادی نیز از ایشان برایشان کافی است به همین خاطر مریدی ندارند تا برای مطرح کردنشان رشوه اجتماعی و رسانه ای بدهد به همین دلیل مرگ و زندگی آنها پوشیده است.
نویسنده کتاب «سلام بر سحر»، ضمن اشاره به نامگذاری روز شهادت سید مرتضی آوینی به عنوان روز هنر انقلاب اسلامی افزود: برای جریان موج سوار فرهنگی هنری که به هر مناسبتی جشن و کارناوال برگزار میکند، سید مرتضی آوینی خوب، آوینی مرده است و الان چه کسی است که نداند در اواخر عمر پر برکت شهید آوینی چه کسانی و با چه عناوینی به آن شهید، ظلم روا داشته و او را روشتفکرانه از خود طرد مینمودند.
برای این جریان امثال سید مرتضی و هنر انقلاب اسلامی تا جایی خوبند که بشود از آن ها طرح و نقاشی و پیکره های گران قیمت کشید و به در و دیوار نصب کرد، نه سید مرتضایی که یک مقاله از مقاله های سینمایی اش بشود مبنای رد و تایید طرحهای سینمایی، نه سید مرتضایی که بر اساس مبانیاش بخواهیم هنر دینی بازشناسی کنیم. به نظر من اتفاقا باید سالگرد شهادت سید مرتضای اهل قلم، بهانه ای برای افشا این جریان مرموز باشد که مرتضاها را قبل از شهادت، کشت و بعد از شهادت تحریف کرد.
اسماعیل بنیاردلان مدیر گروه رشته فلسفه هنر دانشگاه هنر در گفتوگو با خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزاری فارس، به مناسبت 20 فروردین سالروز شهادت شهید آوینی و روز انقلاب اسلامی، درباره هنر متعهد اظهار داشت: شهید آوینی در حوزههای گوناگون مقالات و پرسشهای بسیار تاثیر از خود به یادگار گذاشت و طرح مسائلی کردند که پرسشهایی مهم بود.آوینی هنرمند متمایزی است برای اینکه هویت انقلاب، هویت متمایزی است. آوینی قصد داشت تمایز را فهم کند و طرح این سؤالها و پرسشها باعث میشد که دیگران و جوانان به این پرسشها جواب دهند.نباید برای طرح چنین پرسشهایی به جوابها توجه کرد؛ جوابهای چنیین مسائل مهمی نیستند و طرح مسائل مهم است. طرح این مباحث اهمیت دارد و سؤال درست، نصف جواب است.
شهریار زرشناس میگوید: سیدمرتضی معتقد بود که هنر ذاتاً متعهد است؛ یا متعهد به امر الهی یا متعهد به امر شیطانی! اما بالأخره متعهد است. شهید آوینی بر این باور است که اصولاً هنر برای هنر وجود ندارد و یک شعار دروغین است.
مطالب مشابه :
نگاهی به تریلوژی داستان اسباب بازی
کانون نقد فیلم شهید آوینی اسباب بازی اسباب بازی هاست . انشقاق فکری میان اعضای گروه
Machinarium یک بازی تمام فکری
سبک بازی شبیه بازی فکری Heart of Darkness است . شهید آوینی. همکلاسی
مهندسی معکوس برای عقاید اوانجلیک
کانون نقد فیلم شهید آوینی یک تدوین گر بازی های از سبک و روش فکری و سیاسی و
شهید سید مرتضی آوینی
دستگاههای بازی تازه از حیات فکری او بازمی شهید آوینی بر این باور است
چرا به مؤسسهی شهید آوینی معترضیم؟ (قسمت اول)
چرا به مؤسسهی شهید آوینی به یک لجبازی آگاهانه به روحی و فکری وی از همان
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی غربزدگی و روشنفکری، تجدد و تحجر و (بازی خدا
بازی فکری و زیبای برزخ Limbo
یک بازی فکری و زیبا بنام Limbo. شهید آوینی. همکلاسی
برچسب :
بازی فکری شهید اوینی