رمان سیگار شکلاتی قسمت هجدهم
چند روزی گذشته بود، زخمای صورت شهرادحسابی بهتر شده بودن و حالا می تونست به کاراش برسه. جمشید تا همین جا هم زیادی باهاش مدارا کرده بود. حس می کرد خیلی هم توی اون خونه دستاش باز نیست و این آزارش می داد. بدترین چیزی که اونجا بود وجود دوربین های مدار بسته بود! باهاشون غریبه نبود و خوب می دونست جلوی دوربین باید چه جور آدمی باشه، ولی مگه چقدر فرصت داشت؟! باید خیلی سریع کاری رو که می خواست انجام می داد. یکی از چیزایی که با خودش از خونه آورده بود لب تابش بود. وقتایی که بیکار بود توی اتاق می نشست و مشغول سیگار کشیدن می شد، لب تابش هم آهنگای مورد علاقه اش رو پخش می کردن و سعی می کرد فکرش رو متمرکز کنه روی کارش. اگه به اینجا رسیده بود به خاطر دو چیز بود! هوش و ذکاوتش و خونسردیش ... لب تاب رو روشن کرد، یه موسیقی بی کلام گذاشت، پاکت کاپتان بلک رو از کنار بالشش برداشت و یه نخ گذاشت کنار لبش، با فندک روشن کرد و طعم گسش رو بلعید ... نگاهش دور تا دور اتاق چرخ خورد. یه اتاق بیست متری، با یه تخت خواب یه نفره چوبی، که چسبونده بودش به دیوار ، دیوار روبروی در ، شوفاژ هم دقیقا بغل تختش بود و جاشو حسابی گرم و نرم می کرد. به دیوار اون طرفیش یه دروار چسبونده شده بود که روش یه آینه مستطیلی نه چندان بزرگ قرار داشت. آینه ... آینه ... آینه! هر جا که می رفت آینه بهش دهن کجی می کرد ... چرا نمی فهمیدن اون از دیدن خودش بیزاره؟ اون از چهره اش متنفره؟ چرا ؟ پک محکمی به سیگارش زد ... صدای سنفونی های موتزارت ، دود و سیگار و یه ذهن آشفته ... کلمات تو ذهنش ردیف می شدن :
- خمیازه های کش دار سیگار پشت سیگار
شب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار
این روح خسته هر شب جان کندنش غریزیست
لعنت به این خود آزار سیگار پشت سیگار
دستش رو روی پیشونیش کشید ، عرق کرده بود ، اتاق غرق تاریکی بود و دود ، تنها نور نور دیوار کوب کم نور بالای تختش بود. دست به سینه مچاله شد روی تخت ، موسیقی اوج می گرفت و بالا می رفت و بعد آروم آروم فرود می یومد. عین معتادی که خمار افیون نرسیده به بدنش باشه در هم پیچیده بود و چرخ یم خورد. انگار درد داشت ... درد داشت! اما درد روح ...
پای چپ جهان را با اره ای بریدند
چپ پاچه های شلوار سیگار پشت سیگار
در انجماد یک تخت این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار سیگار پشت سیگار
نگاش چرخید سمت دیوار، هیچ پنجره ای نبود که بازش کنه و کمی هوا بفرسته توی ریه های خشک شده اش! حس خفگی داشت داغونش میکرد. روز بود و هوا روشن، اما هیچ روزنه ای برای نور نداشت. پس اتاقش شب بود و هوا تاریک! دلش پر بود، پر بود از بی عدالتی ها، از ناجوانمردی ها! از آدم نبودن بعضی آدما! از مردن وجدان ها! چرا بعضی ها انسان بودن رو فراموش کرده و وجدانشون رو کشته بودن؟ چرا؟!!
بر سنگفرش کوچه خوابیده بی سرانجام
این مرده کفن خوار سیگار پشت سیگار
مردم از این رهایی در کوچه های بن بست
انگارها نه انگار سیگار پشت سیگار
از جا بلند شد، قد علم کرد وسط اتاق، بازوهاش رو توی دستاش گرفت و قدم رو رفت. این واژه های لعنتی امشب قصد جونش رو کرده بودن. چشماش رو بست، اینقدر توی اتاق راه رفته بود که می دونست چند قدم برداره می رسه به دیوار ... نرسیده به دیوار عقب گرد می کرد و روز از نو روزی از نو ... کاش می شد بره پیش اردلان نیاز داشت با کسی حرف بزنه ... نیاز داشت به منفجر شدن ... آروم نمی شد! هر کاری می کرد آروم نمی شد.
صد لنز بی ترحم در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار سیگار پشت سیگار
در لابلای هر متن این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار سیگار پشت سیگار
دیگه طاقت نیاورد هوم برد سمت سوئی شرتش، یه گرمکن پاش بود و یه تی شرت، سوئی شرت رو هم پوشید و سریع از اتاق خارج شد. رفت سمت اتاق جمشید، تقه ای به در زد و بعد از شنیدن بفرمایید رفت تو ، جمشید لب تخت نشسته بود. شهراد رفت تو نفس عمیقی کشید و گفت:
- می خوام برم بیرون ...
جمشید از جا بلند شد، اومد سمت شهراد و گفت:
- چیزی شده شهراد؟
شهراد سرش رو به نشونه نفی تکون داد و گفت:
- نه میخوام برم یه سر به خواهرم بزنم ... همین ...
جمشید نفسش رو فوت کرد ، هر دو ابروش رو نشونه تفهیم بالا برد و گفت:
- مراقب خودت باش ...
شهراد سری تکون داد و با سرعت نور از اون خونه جهنمی خارج شد ... نفسش تنگ بود توی سینه اش. نفهمید چطور خودش رو به ساختمون صبا رسوند. کسی خونه نبود جز مادرش ... شمیم مدرسه بود و پدرش سر کار ... کلید نداشت پس زنگ زد ... در بی هیچ صدایی باز شد، به سرعت پله ها رو تا بالا دو تا یکی کرد. در خونه هم باز بود، کفشاشو در آورد و رفت تو، مادرش بی توجه توی آشزپخونه سرش رو گرم کرده بود، ولی شهراد از لرزش دستاش خوب می تونست به حالش پی ببره ، بی طاقت سمت مادرش رفت و بی حرف کشیدش توی بغلش. مادرش هم بی حرکت مونده بود، می خواست خودش رو کنار بکشه ولی نمی تونست ! نمی تونست ... دل تنگ این آغوش بود ! دلتنگ عطر تن پسرش ... اما چه میکرد با دلخوریش؟ شهراد سرش رو توی موهای مادرش فرو کرد و نالید:
- دارم می ترکم مامان ... دارم می ترکم ...
و بعد از مدت های دستای گرم و صمیمی مادرش دور شونه اش حلقه شد ... کل وجود شهراد لرزید ... لرزید! مادرش محکم تر پسرش رو بغل کرد و شهراد با بغض گفتم:
- یه چیزی بگو قربون صدات برم ... نیاز دارم باهام حرف بزنی ، مامان من به آرامش صدات نیاز دارم! دریغ نکن ازم! داره چهارده سال می شه که صدام نکردی!! کم نیست مامان! چهارده سال!!
شهراد حرف میزد ولی صلا توقع نداشت مادرش جوابش رو بده، بارها اینکار رو امتحان کرده بود، به دست و پای مادرش افتاده بود ولی هیچی نشنیده بود! هیچی! بعد از چند لحظه سکوت خواست کنار بکشه که صدای مادرش دیوونه اش کرد:
- شهراد جان! چه کردی با خودت مادر؟
دیگه نفهمید چی کار می کنه! مادرش رو روی دستاش بلند کرد و فقط داد کشید:
- یا علی!! نوکرتم مامان ! نوکرتم!!! صدام کردی! مامان صدام کردی ...
اشک از چشمای مادرش می چکید ، چونه شهراد هم به لرزه افتاد بود، مادرش رو روی زمین گذاشت و عین یه بچه توی بغلش گم کرد خودش رو، دست مادرش توی موهاش گره خورد و نالید:
- سخت بود شهراد سخت! هنوزم سخته ... داری می کشی منو مادر ...
شهراد دیگه طاقت نیاورد، دست مادرش رو کشید و گفت:
- بیا مامان ... بیا باهات کار دارم قربون اون چشمای مهربونت برم ...
قبل از اینکه مادرش حرفی بزنه به سمت اتاق شهراد کشیده شد و در اتاق بسته شد ... شهراد خیلی حرف ها داشت برای گفتن.
مطالب مشابه :
رمان ياسمن(منیر مهریزی مقدم)
كلبه ي رمان خوانها - رمان ياسمن(منیر مهریزی مقدم) - خلاصه ي رمان ها به همراه دانلود آنها - كلبه
رمان سیگار شکلاتی قسمت هجدهم
رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان جمشید تا همین جا هم زیادی باهاش مدارا کرده بود.
تمرين مدارا (بيست مقاله در بازخواني فرهنگ و ...)
تمرین مدارا، محمد مختاری، تهران: رمان هايى كه به سينما لبخند مرجع دانلود کتابهای
دانلود رایگان آلبوم مدارا _ شهرام شکوهی
بزرگترین سایت آموزش گیتار و آکورد گیتار - دانلود رایگان آلبوم مدارا _ شهرام شکوهی,گیتار
دانلود اهنگ dance again جنیفر لوپز+متن اهنگ
رمان مدارا. رمان لپهای خیس و لینک دانلود آهنگ Dance Agian. لينک
رمان غزال (قسمت پانزدهم)
رمان غزال هر طور شده با شراره کنار بیام و مدارا کنم تا به دانلود تیتراژ
رمان اگر چه اجبار بود10
رمان ♥ - رمان اگر چه اجبار بود10 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه+ رمان مدارا.
رمان ببار بارون53
♥ رمان رمان رمان ♥ - رمان ببار بارون53 رمان مدارا. رمان لپهای خیس و
برچسب :
دانلود رمان مدارا