مقدمهاي بر مراحل اجرايي برنامهريزي جامع فرهنگي
مقدمهاي بر مراحل اجرايي برنامهريزي جامع فرهنگي
چكيده
از پايان جنگ دوم جهاني به اين سوي، فرآيندهاي مديريتي، به ويژه به عنوان عكسالعمل بزرگ شدن اندازه و تعداد مؤسسات رقيب، توسعه دخالت دولت به عنوان يك خريدار، فروشنده، ناظم و رقيب در بازار آزاد و درگير شدن بيشتر كسب و كار در صحنه بينالمللي به شدت گسترده و پيچيده شدهاند. به طور كلي، «برنامهريزي بلند مدت»، «مديريت مؤسسات جديد» و . . . با تأكيد بر پيشبيني محيط و ملاحظات دروني و بروني، در تدوين و اجراي برنامهها در هم تنيده شده و اين رويكرد فراگير به عنوان مديريت يا برنامهريزي استراتژيك شناخته ميشود.
در راستاي تشريح چگونگي برنامهريزي راهبردي در حوزه فرهنگ، اين مقاله درصدد معرفي و توصيف گامهاي هشتگانه است. نخست، تعاريفي از مديريت فرهنگي ارائه ميدهد، سپس به تبيين چشماندازها و رسالتها ميپردازد و در ادامه تجزيه و تحليلهاي مربوط به راهبردهاي فرهنگي مطرح ميشود. در ادامه تجزيه و تحليل محيط داخلي و خارجي به عنوان گامهايي اساسي در برنامهريزي راهبردي فرهنگي مطرح و ضمن ارائه اشكال مربوطه، گامهاي ارزيابي راهبردها، تدوين راهبردهاي جديد، اجراي راهبردها و نهايتاً ارزيابي ميزان اثربخشي راهبردها تشريح ميشود.
در پايان ضمن ارائه تعاريفي از برنامهريزي استراتژيك فرهنگي، به ضرورتها و ملاحظاتي كه مديران بايستي در برنامهريزي فرهنگي بدان توجه ويژهاي مبذول دارند، اشاره ميشود.
مقدمه
از آنجايي كه فرهنگ پديدهاي خودانگيخته نيست،در صورت رها شدن به حال خود، ممكن است خيلي زود به ورطه سوداگري بيفتد و يا كالاهاي فرهنگي به آساني در اختيار مردم قرار نگيرد و چندگرايي و آزادي بيان از بين برود. زندگي فرهنگي به دلايل زير بايد سازمان يابد: تضمين چندگرايي و آزادي بيان، تضمين دستيابي به فرهنگ، تضمين مشاركت تمام گروههاي مردم در فعاليتهاي فرهنگي، تمركززدايي يا احتراز از تمركز گرايي در انجام اقدامات يا فعاليتهاي فرهنگي تا حدي كه امكانپذير باشد، تضمين حقوق فرهنگي اقليتها، كمك به شكوفايي استعدادها، بالا بردن خلاقيتهاي فردي و ارتقاي توسعه اجتماعي، تعديل بيعدالتي اجتماعي در توزيع علم و دانش و .... آيا چنين سازماني از زندگي فرهنگي نيازمند مديريت فرهنگي است؟ در واقع اصطلاح «مديريت فرهنگي» در برگيرنده دو مفهومي است كه بايد از يكديگر متمايز شوند:
1ـ نخست بر مفهوم هيأت اجرايي در امور فرهنگي.اين هيأت معمولاً يك سازمان دولتي، نيمه دولتي يا شبه دولتي است كه ميتواند در فعاليتهاي خود با بخش خصوصي يا حتي بخش تجاري مشاركت كند و يا امور فرهنگي را كلاً به اين بخشها واگذار نمايد.
2ـ دوم اصطلاح مديريت فرهنگي به طور تلويحي، مؤيد اين نكته است كه حتي در سادهترين جوامع انساني هم انجام فعاليتهاي انساني نيازمند مديريت است؛ يعني افرادي بايد مسئوليت سازمان فعاليتهاي انساني را بر عهده داشته باشند (مولينير، 1372 : 19). آنچه را كه اين مقاله درصدد بررسي آن ميباشد، مفهوم نخست مديريت فرهنگي است.
اصولاً در تمامي كشورها دو نوع مديريت فرهنگي وجود دارد:
· ابتدا، مديريت فرهنگي عمومي، دولتي يا شبه دولتي كه معمولاً در سه سطح مختلف ملي، منطقهاي و محلي وجود دارد. توزيع مسئوليت بين اين سطوح، معمولاً به ميزان تمركزگرايي يا تمركززدايي قدرت سياسي بستگي دارد.
· ديگري، مديريت مجامع، سازمانها، نهادها و انجمنهاي فرهنگي، صرفنظر از پايگاه اجتماعي، وظايف، اندازه و اهميت آنها.
هر دو نوع مديران فرهنگي، وظيفه بهرهبرداري از منابع براي پيشبرد سياستها را بر عهده دارند. مديريت فرهنگي در بر گيرنده ابزارهايي براي پيشبرد يك سياست فرهنگي در تمام سطوح ميباشد.اين ابزارها در كشورهاي مختلف و برحسب سياستهاي مختلف ممكن است ويژگيهاي متفاوتي داشته باشند. الگوهاي سازماني متفاوت مديريت فرهنگي نيز براساس معيارهايي همچون متمركز بودن يا فدرال بودن ساختار سياسي، تمركز يا عدم تمركز اقتصادي و . . . متمايز ميگردند.
فرهنگ در گستردهترين معناي خود، به جوامع و مسائل مردم اطلاق ميشود. روابط، داشتهها و تجارب مردم است كه به پيشينههاي مذهبي و فرهنگي متفاوت جوامع مربوط ميشود؛ به كلامي واضحتر، فرهنگ، شيوه و ابزار ما براي ارتباط حال با گذشته و آينده است.
برنامهريزي فرهنگي نيز باارزشها و تجارب خاصي از همين نوع در ارتباط است. فرهنگ شيوهاي براي يكپارچهسازي جوامع است و با استفاده از برنامهريزي فرهنگي ميتوان درخصوص كلية مسائلي كه در كيفيت و نحوه زندگي مؤثر است معطوف شد.با كمك برنامهريزي فرهنگي، نهادهاي مرتبط مفاهيم دقيق از خواستهها و ارزشهاي جامعه را درك نموده و به تبيين سياستهاي برنامهريزي در كل جامعه ميپردازند. مشخص كردن اهداف و راهبردها در برنامهريزي فرهنگي دولت موجب تقليل محروميتهاي اجتماعي، تجديد حيات شهري، ايجاد فرصتهاي شغلي، ايجاد جامعهاي امن و ترويج زندگي سالم ميشود (فردرو، 1385: 183).
1- فرآيند برنامهريزي فرهنگي در سطح كلان «گامهاي اجرايي»
1-1- تبيين چشماندازها و رسالتها
همانگونه كه در شكل شماره (1) ملاحظه ميشود، اولين گام در برنامهريزي كلان فرهنگي تدوين رسالتها يا آرمانها ميباشد كه غاييترين هدف هر سازماني دستيابي به آنهاست. اصولاً در حوزه فرهنگ، به دليل كيفي بودن و قابل تفسير بودن فعاليتها، رسيدن به اجماع درباره چشماندازها[1] (در مقايسه با ساير حوزهها نظير صنعت و . . .) به مراتب پيچيدهتر ميباشد؛ تفسيرها و تأويلهاي مختلف از مضامين، مفاهيم و واژههاي موجود در حوزه مذكور نيز به اين پيچيدگي دامن ميزند. به طور كلي، دكترين يك سازمان فرهنگي از چگونگي ساختار و سازمان يافتگي آن مشخص ميشود. اين جنبه ميتواند شامل خطمشيهاي مؤثر، برنامهها، رويهها، كانالهاي ارتباطي و خطوط اختيار و مسئوليت باشد. به هر حال براي طراحي ـ برنامهريزي كلان در حوزه فرهنگ، نخست بايد رسالتها يا مأموريتهاي اساسي هر يك از حوزههاي فرعيتر يا زيرمجموعه حوزه فرهنگ نظير كتاب، مطبوعات، سينما، هنر، ميراث فرهنگي و نيز ارزشها و باورهاي جامعه تدوين گردد تا گامهاي بعدي به صورت منطقي طي شود. مأموريت يك سازمان، خط يا خطوط كسب و كار آن و محصولات و خدمات آن را تعيين و بازارهايي را كه در حال و آينده در آنهـــا فعاليت ميكند، مشخص ميسازد (Byars,1991:18). مـأمـوريت مديران نيز سازماندهي هدفها، قابليـتهــا و جـايـگاه سازمان و توجيه موجوديت سازمان در دنياست (Stoner, Freeman & Gilbert.1995:265)؛ به عبارت ديگر، مأموريت بيان رسمي اهداف اساسي كه در پشت موجوديت يك سازمان قرار دارد يا به كلامي واضحتر، دليل وجودي سازمان است (plunkett & Attner, 1989: 122). اصولاً سازمانها، نهاد و تشكيلات جامعه محسوب ميشوند و وجود آنها به خاطر خودشان نيست، بلكه به منظور تحقق يك هدف اجتماعي خاص يا تأمين يك نياز خاص در جامعه، سازمان و براي گروهي از افراد و يا تك تك افراد است. لذا سازمانها به خودي خود هدف نميباشند، بلكه وسيله هستند. پرسش مناسب در رابطه با آنها اين نيست كه «سازمان چيست؟» بلكه بايد پرسيد: «هدف سازمان و وظايفشان چيست؟» زيرا سازمان يا نهاد براي منظور و رسالت خاصي به وجود آمده و نقش و وظيفه اجتماعي خاصي را دنبال ميكند (پيتر دراكر، 1385: 19).
1ـ تبيين چشماندازها، رسالتها و فرجامهاي حوزه فرهنگ |
شكل (1) الگوي برنامهريزي جامع در حوزه فرهنگ، بر گرفته از كتاب مديريت استراتژيك نوشته فرد، آر، ديويد |
2- تجزيه و تحليل روندهاي فرهنگي در جامعه (شناسايي راهبردهاي فرهنگي)
در اين مرحله با شناخت وضعيت فرهنگي در گذشته، مسير حركت در آينده تعيين ميشود. كلود فابريزيو از سه نسل سياستهاي فرهنگي ياد نموده است: در سياستهاي فرهنگي نسل اول، توسعه هنرها و حفظ يادمانها و ميراث هنري هدف اصلي است، بدون آنكه نقش دولت و نهادهاي بزرگ فرهنگي مورد بررسي قرار گيرد. در سياستهاي فرهنگي نسل دوم كه در چند سال اخير اولين آثار برخي از آنها ظاهر شده است، مؤلفههاي مختلف توسعه فرهنگي همچون: آموزش و پرورش رسمي و غيررسمي، ارتباط جمعي،صنايع فرهنگي و محيط زيست اهميت تازهاي يافتهاند. در سياستهاي فرهنگي نسل سوم كه هنوز در مرحله نظري قرار دارد، هر چند به طور دقيق بر مرحله فعلي تفكر بينالملل منطبق است، سياست فرهنگي در تمام ابعاد خود در حصار ملاحظات فرهنگي قرار دارد. لذا بر اين اساس ميتوان سه قلمرو هم مركز در زمينه فرهنگي را مطرح كرد:
1-2- قلمرو سنتي
قلمرو سنتي متضمن دو كاركرد اصلي ميباشد: يكي حفظ و ارائه مؤثر ميراث فرهنگي به عامه مردم و ديگري، مساعدت به هنر خلاق و مساعدت به انتشار گستردگي هنرها.
2-2- قلمرو وسيع
اين گرايش با اصطلاح «توسعه فرهنگي» منطبق ميباشد. اگر اين گرايش پذيرفته شود، سياست فرهنگي نقش اجتماعي مييابد و در اين صورت، مشكل اصلي دموكراتيزه كردن فرهنگ نيست، بلكه دستيابي به جامعهاي است كه به لحاظ فرهنگي دموكراتيك باشد. در اين گرايش بر تمركززدايي در تصميمگيريها، مشاركت جمعي مردم در زندگي فرهنگي، توسعه خلاقيت فردي و جمعي و حقوق اقليتها در ارائه فرهنگ خودشان تأكيد ميشود.
3-2- قلمرو ژرف
اين رويكرد كه رويكردي آرمانگرايانه قلمداد ميشود، در آن تمام ادارات دولتي ميبايد براي توسعه فرهنگي بسيج شوند. اگر چه تفكر درباره اهداف فرهنگي توسعه، همچون هدفهايي كه به اصول پذيرفته شده مربوط ميشود، عمق بيشتري يافته است، اما كاربرد عملي اين هدفها هنوز با محدوديتهايي مواجه است و گفته ميشود كه فقط به چند تجربهگذرا و موقتي منحصر شده است (مولينير، 1372). بنابراين، در اين گام، هدف اصلي شناسايي راهبردهاي فعلي در حوزه فرهنگ ميباشدو تنها اطلاع از بود و نبود راهبردها و چگونگي شناخت، برآورد و دستيابي به آنها مورد توجه است. چنين به نظر ميرسد كه ارزيابي راهبردهاي فعلي، انتخاب و تدوين راهبردهاي منطقيتر و منسجمتر را تحت تأثير قرار ميدهد.
3- تجزيه و تحليل محيط داخلي
تجزيه و تحليلSWOT شناختِ نظام يافته قوتها و ضعفها،[2] فرصتها و تهديدات[3]محيط است كه استراتژي مناسب، بهترين تركيب ميان آنها را منعكس ميسازد. اين تجزيه و تحليل بر اين منطق استوار است كه استراتژي اثربخش، قوتها و فرصتها را به حداكثر ميرساند و ضعفها و تهديدات را به حداقل (پيرس، رابينسون، 1376: 307). تجزيه و تحليل SWOT چنانكه در شكل شماره (2) نشان داده شده است، با ارزيابي نقاط قوت و ضعف داخلي سازمان شروع ميشود. چنين تحليلي وقتي كه به خوبي انجام شود، به استقرار يك مبناي واقعبينانه براي تدوين استراتژيها در همه ردهها كمك ميكند.
يك هدف عمده مديريت استراتژيك در اين مرحله تعيين قابليتهاي بارز[4] يا نقاط قوت خاصي است كه به سازمان در قلمرو عملياتش مزيت رقابتي ميدهد يا ميتواند بدهد. در ميان بسياري از منابع ممكن، قابليت بارز، تكنولوژي، منابع انساني، استعداد مديريت و نقاط مالي را متمايز ميسازد. البته ضعفهاي سازماني نيز در تصوير ديده ميشوند كه ميتوان در همان حوزه يا قسمتهاي ديگر يافت (پاريزي، 1384: 185).
نمودار زير بيانگر سيماي توانمنديهاي شركت به عنوان يك فرآيند چهار مرحلهاي است كه در هدايت مديران براي تجزيه و تحليل عوامل درون سازماني مفيد است.
شناسايي عوامل داخلي و فعاليتهاي ارزشي |
مقايسه اين عوامل و فعاليتها با اطلاعات تاريخي و استانداردهاي برتر و داخلي |
نامطلوب |
مطلوب |
ظاهر شدن ضعفها |
قوتهاي احتمالي |
مقايسه قوتها و ضعفها با موضوعات مرتبط در مراحل مدل تكاملي محصول
مقايسه نقاط قوت و ضعف با تواناييها و منابع رقبا
مقايسه نقاط قوت و ضعف با عوامل مورد نياز در صنعت و بازار مورد نظر |
مهارتهاي مورد نياز كه وجود ندارند |
مهارتهاي ضروري |
برتريهاي شركت |
آسيبپذيري كليدي |
نيازهاي اساسي كسب و كار |
مزيت رقابتي |
فراهم كردن دادهها براي فرآيند تدوين راهبرد (استراتژي) |
شكل شماره (2) ـ الگوي تجزيه و تحليل محيط داخلي (به عنوان يك فرآيند) منبع: پيرز، 1383: 177
4- تجزيه و تحليل محيط خارجي
محيط خارجي همه شرايط و عواملي را كه برگزينههاي استراتژيك آن اثر دارند و نوعاً خارج از كنترل هستند، در بر ميگيرد. مدل مديريت استراتژيك، محيط خارجي را داراي دو بخش مرتبط به هم و در تعامل با يكديگر نشان ميدهد: محيط عملياتي و محيط دور[5]. محيط عملياتي، عوامل و شرايط درون صنعت و وضعيت رقابت عملياتي خارج مؤسسه را كه بر انتخاب و دستيابي با تركيبهاي مختلف هدف و استراتژي تأثير دارند، در بر ميگيرد؛ برعكس تغييرات محيط دور در محيط عملياتي غالباً ناشي از اقدامات استراتژيك خود مؤسسه، رقبا، مشتريان، استفاده كنندگان، تأمين كنندگان و يا بستانكاران آن است (پيرس، رابينسون، 1376: 46).
همانگونه كه در شكل شماره (3) مشاهده ميشود، عموميترين مؤلفههاي محيط خارجي شامل قوانين و مقررات، شرايط اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي، مشتريان، تكنولوژي، گروههاي ذينفع، دولت، جامعه، سازمانهاي غيردولتي و در سطح بالاتر، نظام ارزشها يا بايدها و نبايدها، باورها و مفروضات است.
در محيط داخلي نيز عواملي نظير نيروي انساني، مقررات و روشهاي انجام كار، ساختار و تشكيلات، منابع مالي، فرهنگ سازمان، ظرفيت فيزيكي و اندازه سازمان مطرح ميباشند.
تشخيص متغيرهاي زمينهاي سازمان نظير متغيرهاي اقتصادي يا سياسي و تعيين دامنه و حدود آثار بالقوه آنها بر سازمانهايي كه در حوزههاي اقتصادي يا سياسي فعاليت مينمايند، به مراتب سادهتر از بررسي تأثير اين متغيرها بر حوزه پيچيده و پوياي فرهنگ است. همچنين شناخت مشتريان و پي بردن به ميزان تنوع و تكثر علايق آنها يا مخاطب محوري كه يكي از مصاديق مؤثر در تدوين راهبردها ميباشد،درخصوص فرهنگ و ابزارهاي فرهنگي بسيط و بعضاً غيرقابل احصاء است.
تجزيه و تحليل محيطي |
شكل شماره (3) تجزيه و تحليل محيط خارجي |
نكتهاي كه ميبايد به هنگام تجزيه و تحليل محيط خارجي در نظر بگيريم، اين است كه تجزيه و تحليل ميتواند با برشهاي مختلفي نظير تجزيه و تحليل محيط استراتژيك و محيط عملياتي، تجزيه و تحليل كلاننگر و بخشينگر، تجزيه و تحليل جامع و محدود و يا تجزيه و تحليل بلندمدت و كوتاه مدت صورت پذيرد.
5- ارزيابي، تدوين و اجراي راهبردها
گام پنجم براي ارزيابي راهبردهاي فعلي، بر مبناي مأموريت و فلسفه وجودي سازمان و شناخت و تجزيه و تحليل خارجي و داخلي آن است. دو گزينه در اين وضعيت متصور است:
ـ عدم نياز به تغيير راهبردهاي فعلي كه به معني صحت راهبردهاي فعلي و ادامه وضع موجود است.
ـ تعديل راهبردها كه به معني بازنگري راهبردهاي قديم در كنار طراحي راهبردهاي جديد، متعاليتر و كاهشمدار است.
با توجه به بلندمدت بودن برنامهريزي جامع فرهنگي،بديهي است كه با تعديل راهبردها روبهرو شويم. در اين حالت نوبت به گام ششم يعني تدوين راهبردهاي جديد ميرسد كه اين راهبردها با توجه به حوزه مورد برنامهريزي، متفاوت ميباشند.
اصولاً استراتژي، الگو يا برنامهاي اســــت كـــه هدفهاي بنيادي، ســياستها و زنجيرة اقدامهاي يك سازمان را در قالب يك مجموعه منسجم نظام ميبخشد (Quinn, 1999:5). استراتژي تعيين هدفهاي اساســي و بلندمدت يك سازمان و گزينش اقدامات و تخصيص منابع لازم براي دستيابي به اين هدفهاست (chandler, 1962:13). استراتژي، برنامهاي يكپارچه، جامع، منسجم و هماهنگ است كه مزيتهاي استراتژيك سازمــــان را به چالشهاي محيطي آن مرتبط ميسازد. استراتژي براي ايجاد اطــمـيـنـان از اين موضوع كه هدفهاي اساسي سازمان از طريق اقدامات مناسب تأمين خواهند شد، طراحي ميگـــردد (Jauch and Clueck, 1988:11). هدف اساسي در تدوين استراتژي، گزينش راهبردهايي است كه سازمان را به سمت هدفهايش رهنمون ميسازد(Gerto and peter, 1990:13).
پس از تدوين راهبردها، گام هفتم، زمينهسازي لازم براي اجراي راهبردها ميباشد. مؤثرترين و زيباترين انديشهها و آرمانها تا هنگامي كه زمينه عملياتي پيدا ننمايند، اثر آنها فقط بر روي كاغذ باقي خواهد ماند. در اجراي استراتژي، تصميمگيري درباره همخواني استراتژي و ساختار، توسعه بودجهها، استراتژيهاي عملياتي و سيستمهاي انگيزشي و نظارت بر اثربخشي استراتژي مطرح ميباشد(Byars, 1991: 18). اجراي استراتژي شامل تخصيص منابع يا تخصيص دوباره منابع ـ اعتبارات، تجهيزات و نيروي انساني ـ است. همچنين اجراي استراتژي نياز به منابعي دارد كه تنها به كمك مديريت رده بالاي سازمان قابل تأمين است (chandler, 1962:11). بنابراين، حلقه برنامهريزي راهبردي با اجراي راهبردها و سپس گام هشتم، يعني ارزيابي ميزان اثربخشي راهبردها تكميل ميشود. وجود حلقه مكملي به نام «حلقه باز خورد» نظام برنامهريزي را از عملكرد خود مطلع و حيات و بقاي آن را تضمين مينمايد. بنابراين طراحي ساز و كارهاي مناسب براي ارزيابي عمليات با رويكرد شناخت انحرافات احتمالي و به كارگيري اقدامات اصلاحي، معطوف نمودن جهت اقدامات به سمت چشماندازها، رسالتها و فرجامها حكايت از بازنگري مستمر در فرآيند ارزيابي برنامههاي جامع و راهبردي فرهنگي دارد.
6- برنامهريزي استراتژيك (راهبردي)
حال كه گامهاي هشتگانه در برنامهريزي جامع و راهبردي در حوزه فرهنگ مطرح گرديد، در ادامه ضمن ارائه تعاريفي از برنامه استراتژيك، به ذكر ضرورتها و ملاحظات اساسي در برنامهريزي راهبردي فرهنگي پرداخته خواهد شد.
برنامهريزي استراتژيك فرآيندي است كه با تخصيص منابع يك سازمان به منظور دستيابي به مأموريت و هدفهاي حال و آينده آن، در محيطي پويا و رقابتي سروكار دارد.(Dubrin, Irieand, and Williams, 1989: 1 22).
ـ برنامهريزي استراتژيك، تلاشي منظم و سازمان يافته در جهت اتخاذ تصميمها و مبادرت به اقدامات بنيادي است كه به موجب آنها سؤالاتي نظير يك سازمان چيست، چه ميكند و چه اموري را انجام ميدهد؟ مشخص خواهد شد (برايسون، 1988 :3).
7- ضرورتها و ملاحظات اساسي به هنگام برنامهريزي راهبردي فرهنگي:
1-7- ملاحظات ساختاري
1ـ برنامهريزي بايد متناسب با ساختار، سازمان و نهادهاي فرهنگي بوده و يا در چارچوب آنها باشد.
2ـ نظام فرهنگي بايد از انسجام كافي برخوردار باشد (اين انسجام شامل ساختارها، نهادها، تشكيلات، مديران، بودجه، منابع انساني و . . . ميباشد).
3ـ برنامهريزي فرهنگي بايد در جهت كاهش تصديگري دولت و برعكس در جهت افزايش بسترسازي، حمايت و نظارتپذيري دولت باشد.
4ـ برنامهريزي فرهنگي بايد از هرگونه رويكرد سليقهاي، خود محوري، تك محوري و . . . پرهيز نمايد.
5ـ برنامهريزي فرهنگي بايد سه عامل سازمان (نهاد)، جامعه و فرد را تحت تأثير قرار داد.
6ـ لازم است در برنامهريزي فرهنگي، نقشهاي ميان دولت، نهادها، مديريت، منابع انساني و منابع مادي (بودجهاي) بهخوبي تبيين و تعريف شود.
7ـ برنامهريزي فرهنگي با ظرفيت مديريت فرهنگي كشور انطباق داشته باشد (مديران بايد توانايي اجراي برنامهها را داشته باشند).
7-2- ملاحظات مربوط به نيروي انساني
8ـ برنامهريزي فرهنگي بايد رويكرد مشاركتجويانه داشته باشد؛ به عبارتي تعامل با جامعه هدف باشد.
9ـ برنامهريزي فرهنگي بايد در توليد انگيزش اجتماعي جهت نقشپذيري انسانها مؤثر باشد.
10ـ برنامهريزي فرهنگي بايد به خلاقيت و پويايي فرهنگي در متن اجتماع منجر گردد.
11ـ برنامهريزي فرهنگي بايد همگرايي فرهنگي را در جامعه افزايش داده و از چند پارهگي دوري جويد.
12ـ برنامهريزي بايستي منجر به اقناع ذينفعان گردد.
13ـ برنامهريزي فرهنگي بايد مبتني بر نيازها و ذائقه فرهنگي بوده و براساس نيازسنجي مشتريان باشد.
14ـ برنامهريزي بايد بر توانمنديها، مقدورات و ظرفيتهاي انساني و . . . منطبق باشد.
3-7- ملاحظات مربوط به اقتضائات
15ـ برنامهريزي فرهنگي بايد رويكردي منعطف داشته باشد.
16 ـ برنامهريزي فرهنگي بايد داراي رويكرد پويا باشد؛ يعني دائماً خود را با تحولات هماهنگ نمايد.
17ـ برنامهريزي فرهنگي بايستي وظايف همه بخشها را مشخص و معين نمايد.
18ـ برنامهريزي فرهنگي بايد فراگير، عام و قابل انطباق با كل محيط فرهنگي باشد.
19ـ ضروري است برنامهريزي فرهنگي در سطوح مختلف اجتماعي از قابليت اجرايي، انطباق فرهنگي و پذيرش اجتماعي برخوردار باشد.
20ـ برنامهريزي كلان فرهنگي بايد داراي رويكرد باز و غيرمتمركز بوده و به شدت از رويكرد بسته، متمركز و اقتدارگرا پرهيز نمايد.
21 ـ ضروري است برنامهريزي فرهنگي با تعامل و تبادل فرهنگي همراه باشد.
4-7- ملاحظات مديريتي
22ـ برنامهريزي فرهنگي بايد داراي انطباق، همسويي و رابطه عمودي با هدفگذاري، چشمانداز و دكترين فرهنگي باشد.
23ـ برنامهريزي فرهنگي بايد بر مبناي اولويتها، خطمشيها و سياستگذاريهاي كلان فرهنگي كشور باشد.
24ـ برنامهريزي فرهنگي بايد اثربخش و رضايتآفرين باشد و اين اثر بايد قابل سنجش و اندازهگيري باشد.
25ـ برنامهريزي فرهنگي بايد با محيط فرهنگي و محيط فرافرهنگي سازگاري لازم را داشته باشد.
26ـ لازم است آثار برنامه ريزي فرهنگي در جامعه محسوس باشد.
27ـ برنامهريزي بايد داراي رويكردي توسعه محور باشد، در غير اينصورت به سمت ميرايي و انجماد فرهنگي حركت خواهد نمود.
28ـ برنامهريزي فرهنگي بايد به حل ريشهاي آسيبها و تهديدات فرهنگي منجر شود.
29ـ برنامهريزي فرهنگي بايد منجر به امنيت فرهنگي و اعتمادسازي در درون جامعه گردد.
30ـ برنامهريزي فرهنگي بايستي با تلاش آگاهانه جهت وصول به اهداف با استفاده از
مطالب مشابه :
تحقیق در عملیات چه کاربردی دارد ؟
برنامهريزي گشت در سال 1989 استفاده از برنامهريزي پوياي احتمالي و مدلهاي شبيه
تحقیق در عملیات یا پژوهش عملیاتی؟
برنامهريزي گشت نيروهاي پليس در سال 1989 استفاده از برنامهريزي پوياي احتمالي و
تحقیق در عملیات چه کاربردی دارد ؟
برنامهريزي گشت در سال 1989 استفاده از برنامهريزي پوياي احتمالي و مدلهاي شبيه
برنامهريزي استراتژيك پويا با رويكرد تكنولوژي
برنامهريزي: احتمالي توليد را بيشترين برنامههاي استراتژيك پوياي درخواستي را
مقدمهاي بر مراحل اجرايي برنامهريزي جامع فرهنگي
مقدمهاي بر مراحل اجرايي برنامهريزي قوتهاي احتمالي متغيرها بر حوزه پيچيده و پوياي
فرآيند برنامه ريزي آموزش كاركنان
برنامه ريزي بلكه ضعف هاي احتمالي در اهداف و پوياي برنامه ريزي آموزش در هر
ديدگاه پوياي برنامه راهبردي
ديدگاه پوياي برنامه موضوع برنامه ريزي راهبردي در احتمالي شركت ، پيش
تعاریف و مفاهیم آینده پژوهی، آینده پژوهی چست؟ آینده نگاری چیست؟ فلسفه آینده پژوهی؟ روشهای آینده پژوه
مدیریت برنامه ريزي بي ثبات و پوياي آينده، علم و مخاطرات احتمالي آينده آگاه
عنوان مقاله: ديدگاه پوياي برنامه راهبردي
ديدگاه پوياي برنامه و مقايسه موضوع برنامه ريزي راهبردي در چرخه برنامه راهبردي
مقاله استراتژی بازاریابی
مدیریت برنامه ريزي تا در محيط پوياي پيرامون ناتواني هاي احتمالي توزيع کننده
برچسب :
برنامه ريزي پوياي احتمالي