کاش ما هم "معمولی" باشیم!
همهی ما میخواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم. در هر کلاس میخواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباسهای بازار را بخریم، کفشهایمان جزء کفشهای تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را میخواهیم، میخواهیم با زیباترین و خوشگلترین دختر شهر ازدواج کنیم، دوست داریم بچههایمان از زیباترین و بهترین بچههای مدرسه خود باشند. میخواهیم بهترین پست ها را داشته باشیم، دلمان میخواهد اگر کاری را شروع کردیم، یک شبه به اوج برسیم و همه ما را به عنوان الگوی “موفقیت” بشناسند.
اما دکترِ داستانِ ما روحیهاش با این قیاسها سازگار نبود و در این راستا در کل انسانِ کاملاً “متفاوتی” بود.
او میخواست یک زندگی “معمولی” داشته باشد و جالب اینکه در هیچ امتحانی قصد نداشت رتبه ی اول را کسب کند. هنگامی که همکلاسیهایش تمام شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، یا در حال جا کردن خود در دل اساتید برای گرفتن نمرهای بالاتر، او تنها ۲ یا ۳ ساعت مطالعه میکرد و سپس بدون هیچ استرسی به خواب عمیقی فرو میرفت و عقیده داشت که نمیتواند برای چند نمره اضافی خواب خود را “فدا” کند.
همکلاسیهایش “ساده زیستی و معمولی” بودن او را مورد تمسخر میگرفتند و او را “احمق” مینامیدند، اما دکتر راضی و خوشحال بود. با نمرهای متوسط MBBS (پزشکی عمومی در کشورهای هند و پاکستان) خود را گرفت…
تمام همکلاسیهایش بعد از اخذ مدرک پزشکی عمومی، تلاش خود را چند برابر کردند تا بتوانند تخصص خود را بگیرند و جزء بهترینهای جامعه باشند ولی دکتر تصمیم گرفت درس خواندن را متوقف کند و در یک بیمارستان کوچک به عنوان دکتر شیفت شروع به کار کرد. دوستان او بعد از کار در شیفت صبح به کلینیکهای خصوصی میرفتند و ناهار خود را با عجله به اتمام میرساندند تا مریضهای بیشتری را ویزیت نمایند و شبها نیز مشغول خواندن جزوههای تخصصی خود بودند.
اما دکتر بعد از برگشت از بیمارستان با آرامش کامل ناهار میخورد، کمی استراحت میکرد و عصر هنگام به پیاده روی میرفت، تلویزیون نگاه میکرد، کتاب میخواند، موسیقی گوش میکرد، به دیدن دوستان و آشنایان خود میرفت، و اگر مریضی به در خانه او مراجعه میکرد بدون هیچ شکایتی به صورت رایگان او را معالجه میکرد. او به فکر افزایش درآمد خود نبود و با همان حقوق اندک تلاش میکرد از زندگی لذت ببرد. خانهی کوچکی کرایه کرد، کولر گازی هم وصل نکرد. یخچال کوچکی برای آشپزخانهی کوچکش خرید و با موتور به سرکار رفت. در این هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج کند.
دکتر در این باره نیز “معمولی” رفتار کرد. هنگامی که تمامی دوستانش به دنبال زیباترین، پولدارترین و خانوادهدارترین دختران میگشتند، دکتر با دختری معمولی از خانوادهای ساده و متوسط ازدواج نمود. با هم به خانهی کوچک خود رفتند و با شادی به زندگی ادامه دادند. بعد از چند سالی بچهها هم وارد زندگی دکتر شدند. بچههایی بسیار عادی…
دکتر به جای ثبتنام بچههای خود در گرانترین مدارس خصوصی، آنها را در مدرسهی دولتی محله خود ثبتنام کرد. دکتر هیچگاه از آنها نمیخواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها فهماند که درس خود را در حد نیاز فرا گیرند و قبول شوند. بچهها هم با نمرهای متوسط کلاسها را قبول میشدند و از شیوه زندگی خود لذت میبردند. از مدرسه برمیگشتند، در کنار پدر و مادر خود ناهار میخوردند، کمی استراحت میکردند، سپس درس میخواندند، عصر هم بازی میکردند و شب قبل از خواب به همراه پدر خود به پیاده روی میرفتند.
اما زندگی دکتر اینگونه به پایان نرسید. پیچ کوچکی در جادهی زندگی دکتر به وجود آمد. تصمیم گرفت از کشورش خارج شود و به کشور دیگری مهاجرت کند. دوستان دکتر هم در تلاش بودند تا مهاجرت کنند و در کشورهای جهان اول به بهترینها برسند. لذا روزها را در صفهای بلند سفارتخانههای آمریکا، بریتانیا و استرالیا میگذراندند و مدام به دنبال آشنایی بودند تا چند روز زودتر از بقیه به آرزوهایشان برسند. اما دکتر کشوری بسیار “معمولی” را انتخاب نمود که هیچگونه صفی در سفارتخانههای آن وجود نداشت. او به کشور مالدیو رفت و در بیمارستانی مشغول به کار شد.
دولت خانهای در روستا به او داد و او در بیمارستان مشغول به کار شد. بعد از چند سال به خاطر حسن برخورد و حس نوع دوستی و پشتکارش به ریاست بیمارستان رسید. دولت ۲۰۰۰ متر زمین زراعی به او اختصاص داد و دکتر نیز به کمک فرزندان معمولی خود آنجا را به مزرعهای آباد تبدیل نمود. در حال حاضر او در خانهای با ۵۰۰۰ مترمربع مساحت زندگی میکند و جگوار خود را در کنار پورشهی همسرش در پارکینگ اختصاصیشان نگه میدارد و “بچهها و همسر معمولی” او در کنارش هستند…
میخواهم بگویم علاوه بر بهترین شدن، اولین رتبه را کسب کردن، شاگرد اول شدن، پولدارترین شدن، راه دیگر و صد البته بهتری هم در زندگی وجود دارد و آن چیزی نیست جز راه “اعتدال” و “معمولی” بودن…
این همان راهی است که تمام شادی در آن وجود دارد.
اما ما راه بهترینها را انتخاب میکنیم و در این راه آنقدر با شتاب پیش میرویم که شادیهای زندگی را یکی پس از دیگری جا میگذاریم و ناباورانه در آخر راه تنها میمانیم، بدون اینکه اجازه دهیم حتی شادی و لذت با ما همکلام شود.
کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگی را بر موفقیت و بهترین شدن ترجیح دهیم.
کاش ما هم “معمولی” باشیم…!
درست مانندِ آن لحظه که خالق هستی، بدون هیچ تبعیضی؛ من و تو را از یک عنصرِ یکدست و “معمولی” خلق کرد…
مطالب مشابه :
دانلود کتاب ژنتیک پزشکی امری ویرایش 13
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی خراسان شمالی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
کاش ما هم "معمولی" باشیم!
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی خراسان شمالی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
مشاهده نتایج آزمون استعداد های درخشان (سمپاد) استان خراسان شمالی،گیلان،تهران،خراسان رضوی، خراسان جنو
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی خراسان شمالی
ترجمه اصطلاحات رایج ایرانی
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی خراسان شمالی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
جمله های جالب و خواندنی از وایس
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی خراسان شمالی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
جملات کوتاه و دلنشین
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی خراسان شمالی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات
انتصاب:جناب آقای دکتر فریمان ابراهیم زاده :معاون دانشجویی فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی
جناب آقای دکتر فریمان ابراهیم زاده :معاون دانشجویی فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی
برچسب :
دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی