بله برون هفته ی قبل
هفته ی پیش جمعه بله برون دخترداییه بود. خب من کاری ندارم به این که خب خدا برای هر کسی یه چیزی رو میخوادش ، ولی از اون ور هم حرص میخوردم / میخورم که خدایی که برای بنده هاش این همه سریع همه چیز رو جور می کنه ، برای ما چرا نمیکنه . و از طرف دیگه این که ، بسه اگر صبرمون رو امتحان کرده .
مامان هم دعوت بود مراسم . من نه . بعد مامانم نزدیک عصر اومدن دنبالش و رفت مراسم . دایی ام گفت خونه ای دختردایی کوجیکه ات رو بیارم پیشت ؟ گفتم نه . دختردایی ام 10 سالشه و یه خواهر بزرگ داره . گفتم خواهرش کجاست ؟ گفتن نیست . منم گفتم ببخشید منم نیستم . خوصله ی بچه 10 ساله رو وقتی که اعصابم به اندازه ی کافی داغونه ندارم .
از اون ور هم مادربزرگ امین رفته بود خونه شون و می دونستم جمعشون جمعه و نمی تونه بیاد پیش من اما امین دزدگیر ماشین رو که گاهی قاطی می کنه ، بهانه کرد و اومد سمت من .
اول رفتیم یکم خونه ی مادربزرگش با هم بودیم ، بعد رفتیم دزدگیر رو همین سمت خونه ی ما درست کنیم . که طرف همه ی سیم ها رو عوض کرد ، و دو سه ساعتی درگیر بودیم . بعد منو رسوند خونه و خودش برگشت خونه برای نماز .
راستش کارش خیلی برام ارزشمند بود . این که از همه بریده بود و وقتی که حالم خوب نبود اومده بود پیشم ، این که حواسش بود که من حوصله ی کسی رو ندارم ...
بعد ساعت 9 مامانم اومد خونه . گفت دختردایی 20 ساله هه هم اومده بوده مراسم ! بعد من یه دختر عمه ام ، منو دعوت نکردن - بهتر ! - منم ناراحت شدم گفتم که بهتر بهانه دستم دادن عقد نرم . تازه من نمی دونستم مردم انقدر اوپن مایندن . لباس بله برون رو هم داماده خریده بوده برای دخترداییه .
بعد اینا به کنار . بعد از مراسم بله برون ، فامیل داماد تولد پسردایی داماد که یه سالشه دعوت بودن ، برداشتن دختر داییه رو هم بردن . ینی نوبرن خانواده ی ما که فرق خواستگار سنتی رو با خواستگاری که دوست بوده قبلن با دختره نمی دونن .
هیچی دیگه مراسم تموم شده بوده و مامان اومده بوده .
دایی اینا دخترشون و داماد رو تنها گذاشتن یکشنبه رفته بودن کربلا .
از اون ور اون یکی دختردایی ام که ازدواج کرده - خواهر عروس - نرفته بله برون خواهرش . مردم چشونه ؟
اینا رو نوشتم که بعدترا یادم بره .
الان که اینا رو می نویسم ، می بینم که اصلن دیگه دلم بله برون و اینا نمیخواد و هیچ فرفی هم برام نداره چی می خواد بشه .
از اون ور هم چون شهریور مراسم عقده و بزن برقص دارن ، تصمیم دارم نرم ، می دونم دایی و بقیه ناراحت میشن ، ولی به نظر من ناراحتی خدا خیلی بالاتر از بنده است . چه بری چه نری ، بنده ی خدا ازت ناراحت میشه ، بزار حداقل دلمون خوش باشه خدا رو بیشتر از این ناراحت نمی کنیم .
اینم در تایید حرف من که امام حسین (ع) فرمودن :
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
تاریخ طبرى، ص 1، ص 239
حرفم بزنن می گم شما یه مراسم بگیرید که توش گناه نکنین ، من میام .
مطالب مشابه :
شب یلدا و لباس بله برون دایی پویا
هندونه کوچولو با روسری باران تو شب یلدا خونه مامان جون و بابا جون بعد از شام تو رستوران تهران-پاریس. آقا پرشان با لباس رسمی تو مراسم بله برون دایی پویا. نوشته شده در شنبه دوم دی ۱۳۹۱ساعت 23:29 توسط | آرشيو نظرات ...
بله برون 1.
رویا، بجنب مانتو تنت کن بریم لباس بخریم ،این که دیگه دس دس نداره! " به مامان نگاه کردم گفت :" زودباش با عموت برو من که کلی کار دارم ! " و من اون روز با عمو رفتم و لباس بله برون خریدم !! سلیقش بد نبود ، من هم که دنیایی از غم و غصه ...
بله برون
بله برون عید فطر بود .من از کلی قبلش دنبال لباس بودم پیدا نکرده بودم .کلی همه کمکم کردن ولی من خیلی سخت پسند هستم و چیزی انتخاب نکردم . شب قبل از عید فطر هم با دو تا دختر عمه ها و برادرم رفتیم این پاساژ اون پاساژ دنبال لباس اما بازم پیدا ...
412
دوستان لطفا پیشنهاداتتون رو برای نوع لباس بله برون بفرستید. ممنون. این روزها تقریبا خوب دارم درس می خونم. ولی با این همه منبع نمی دونم می تونم تموم کنم یانه؟ ولی تقریبا روزی ۲ یا سه ساعت رو می خونم. دیگه از چی بگم براتون؟آهان.
لباس
ماهی گلی. لباس. همچنان از حسین اینا هیچ خبری نیست.واقعا خیلی جالبه.مثلا که چی؟ آخ آخ خانواده سلطنتیشون فعلا تو کما به سر میبره. دیروز قرار بله برون باشه مثلا.منم تا لنگ ظهر خوابیدم.راحت راحت.بعد هم رفتم نمایشگاه کتاب. لباسم آماده شده بود.
بله برون هفته ی قبل
تازه من نمی دونستم مردم انقدر اوپن مایندن . لباس بله برون رو هم داماده خریده بوده برای دخترداییه . بعد اینا به کنار . بعد از مراسم بله برون ، فامیل داماد تولد پسردایی داماد که یه سالشه دعوت بودن ، برداشتن دختر داییه رو هم بردن . ینی نوبرن خانواده ی ما که فرق ...
لباس روز خواستگاری از نوع خانمانه
یک بله برون شیک. لباس روز خواستگاری از نوع خانمانه. پیشنهاد ما این است که لباس های خیلی رسمی را برای جلسه های خیلی رسمی بگذارید. کت و دامن های رسمی را بگذارید برای وقتی که همه چیز قطعی و محکم شد. این دو گزینه با رنگ روشن ...
بله برون
بله برون. سلام، سلام، این روزها خیلی سرم شلوغه خــــــیــــــــــلــــــــی... خــــــــــــــیــــــــــلـــــــــــی هم خوشحالم.. پنجشبه شب 9شهریور خاله خدیجه ام و خانواده اش و بعد داداصفر و باجی فاطمه با خاله سکینه ام و خانواده اش اومدن خونه ما.. من لباسی که قرار بود فردا بپوشم رو پوشیدم... همه می گفتن قشنگه؛ البته وقتی ایستادی، وقتی می نشستی می اومد .... بله برون نوشت 2: قیمت لباس شبم به تومن بود؛ وقتی علی اینها رفتن دوباره کادوها رو آوردیم و نگاه کردیم! منِ خنگ توی جمع گفتم مامان این لباس ارزونه!! 18 هزارو هشتصد ...
لذت در لحظه
اولین خواستگارم که میخواست بیاد چون لباس مناسب نداشتم رفتیم یه مزون خونگی و یه بلوز مناسب برای خواستگاری و یه پیرهن برای بله برون احتمالی خریدیم. اون لباس بله برونیه رو تا حالا جایی نپوشیدم به ین امید که بله برونم شه و بپوشم.مامانم تا ...
برچسب :
لباس بله برون