شعر رودکی در ترازوی نقد
چنانچه از همین میراث کمتر از هزار بیت او موادی دربارهء نقد ادبی هم
دریافت میشود.امروز بیش از شصت بیت از آثار این شاعر بزرگ در دسترس قرار
دارد که جنبههای گوناگون دید سخنشناسی او را به نمایش میگذارند.
این پارهها را از نگاه انتساب میتوان به دو بخش جدا کرد:1-دربارهء دیگران،2-دربارهء خود.
رودکی دربارهء دیگران.پارههایی منسوب به این گروه چندان زیاد
نیستند.شاعر دو مرثیهء مشهور دارد که به مناسبت مرگ مرادی و شهید بلخی
سروده است.
شعر«در مرثیهء عبدالحسن مرادی»در دروازه بیت به ما رسیده و متنش این است:
«مرد مرادی نه همانا که مرد مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد جان گرامی به
پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد آن ملک با ملکی رفت باززنده کنون شد
که تو گویی بمرد کاه نبود او که به بادی پرید آب نبود او که به سرما فسرد
شانه نبود او که به مویی شکست دانه نبود او که زمینش فشرد گنج زری بود در
این خاکدان کود و جهان را به جوی میشمرد قالب خاکی سوی خاکی فگند جان و
خرد سوی سماوات برد جان دوم را که ندانند خلق مصقلهای کرد و به جانان
سپرد صاف بد آمیخته با درد می بر سر خم رفت و جدا شد ز درد در سفر افتند
به هم ای عزیز مروزی و رازی و رومی و کرد خانهء خود باز رود هر یکی اطلس
کی باشد همتای برد... خامش کن چون فقط ایرا ملک نام تو از دفتر گفتن سترد»
جالب این است که رودکی از هنر شاعری مرادی هیچ سخن نگفته است.تنها از
اشارهای در بیت دوازدهم معلوم میشود که وی از اهل سخن بوده است.و اما
بر شخصیت مرادی در مرثیه بارها تأکیدشده است.چنانچه رودکی در ابتدا(بیت
یکم)او را محترمانه«خواجه»مینامد و در بیت ششم«گنج زر» میشمارد؛یعنی از
طریق تأکید بر شخصیت مرادی میتوان پی برد که استاد رودکی بر توانا بودن
وی در سخنوری اقرار دارد.
از«مرثیهء شهید بلخی»چهار بیت به ما رسیده و متن آن این است: «کاروان
شهید رفت از پیش و آن ما رفته گیر و میاندیش از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران پیش توشهء جان خویش از او بربای پیش کاید مرگ
پایاگیش آنچه با رنج یافتیش و به ذل تو به آسانی از گزافه مدیش».
اینجا نیز استاد رودکی از هنر شاعرانهء شهید دم نزده،بلکه بزرگی شحصیت او
را توسط دانشمندیاش تأکید کرده است.شاعر مرگ شهید را ضایعهای چنان
عظیم میداند که پیش آن زنده بودن خود وی چیزی نیست.
شهید بلخی چنان که میراث باقیماندهء وی نیز گواه است،از همزمانان بزرگ
استاد رودکی بوده.دریای دانش وی از قطرهء آثارش نمودار است،و بیسبب نیست
که دربارهء شهید،استاد رودکی جای دیگر هم سخن رانده است.در پارهای که
تنها یک بیت از آن به ما رسیده،هنر شاعری شهید در مقایسه با فرالاوی ذکر
میشود:«شاعر شهید و شهره فرالاوی وین دگر به جمله همه راوی» اگر اشتباه
نشود،استاد رودکی گفته است که شاعر اصیل شهید است،ولی فرالاوی مشهورتر از
اوست،و دیگر شاعران همه راویاند؛یعنی تکرارگو.به عبارت دیگر،رودکی از
همزمانان خود تنها به هنر همین دو شاعر تن داده و در این میان جایگاه شهید
را بالاتر دانسته است.
ازآثار استاد رودکی دو پاره شعر باقی است که مخاطبشان شاعران ناتوانند و اما نام ایشان معلوم نیست.
در یکی از این پارهها ندانستن عادیترین قوانین شعر شاعر مآبی و باعث تمسخر میشود،چنانچه:
«هست بر خواجه پخته رفتن راست چون بر درخت پیچید سن1
این عجبتر که مینداند او شعر از شعر و خنب2را از خن3»
پارهء دوم یک بیت از شعری است که به ظاهر دربارهء شاعری خودبین گفته
شده.مینماید که وی خود را بدون اساسی کافی از استاد رودکی بالا میگرفته
است:
«خاک کف پای رودکی نسزی تو هم بشوی گاو و هم بخای برغست
دو پارهء دیگر هم از آثار استاد رودکی در دست هست که در آنها دربارهء فضیلتهای عمومی سخن اشاره رفته است.
در بیتی شاعر دو هنر:چنگنوازی و سخنوری را با یکدیگر مقایسه میکند.رودکی
لطافت اولی را قایل است و اما دومی را بالاتر میشمارد،که حق با اوست.
شاید شاعر از جمله این نکته را در نظر داشته که نفع از موسیقی خاص و محدود
است به زمانی و مکانی،در حالی که منفعت از هنر سخن عام است و نامحدود.
چنانچه خود استاد رودکی هم چنگ مینواخت و هم شعر میسرود و هم آواز
میخواند.اکنون از چنگ وی و آوازش کسی بهره ندارد،در حالی که از
سرودههایش این هزار و اند سال همگان بهره میبرند.و آن بیت این است:
«اگر چه چنگنوازان لطیف دست بوند فدای دست قلم باد دست چنگنواز»
پارهء دوم چیستان معروفی است درباره قلم(خامه): «لنگ روند است،گوش نی و سخن
یاب گنگ قصیح است چشم نی و جهان بین تیزی شمشیر دارد و روش مار کالبد
عاشقان و گونهء غمگین» شاعر در بیت نخست این سرواد چهار صفت متضاد قلم
را«لنگ است و روان،گوش ندارد و میشنود،گنگ است و سخنگو،چشم نی و
بینا»شاعرانه به قلم داده. در بیت دیگر چهار صفت آن یعنی تیزی شمشیر و روش
مار،کالبد عاشقانه،لاغر،و گونهء غمگین داشتن آن را افزوده است.
افزودنی است که پس از رودکی دربارهء خامه زیاد نوشتهاند.گاهی هم صفت و
معنیهای نو گفتهاند،اما کسی تا به این اندازه در چهار مصراع هشت نشانهء
آن را شاعرانه و در یادها ماننده نگنجانده است.
درست است که قطعه مذکور به ظاهر به خامه بخشیده شده و آشکارا به سخن
منسوب نمیشود،اما چون خامه آلت سخن است و وظیفهاش ثبت و ضبط میباشد،پاره
نیز متعلق به سخن میشود.
پارهء دیگری هم در آثار استاد رودکی هست که به شرایط عمومی سخن دلالت دارد،چنانچه:
«زه!دانا را گویند که داند گفت هیچ نادان را داننده نگوید زه!
سخن شیرین از زفت4نیارد بر بز به بجبج بر هرگز نشود فربه
در سه مصراع این پاره به تقریب یکی معنی از جوانب گوناگون به نمایش آمده
است:سخن اصیل را کسی میتواند بگوید که دانش داشته باشد وهنر؛هیچ دانا
نادان را سزاوار آفرین نمیداند؛هیچ نادان سخن
شیرین(پاک،پره،بمغز...)نمیتواند بگوید.و اما در مصرع چهارم،مطلب با معنایی
جالب و حیاتی و یک اندازه ظریفانه تقویت یافته است:بز به بجبج فربه
نمیشود،به وی علف باید داد.در سخن نیز دانش باید تا پر مغز آید.
رودکی دربارهء خود:سخنوران بنا به عادت به هنر و سخن خود میبالند،یعنی به
آثار خود بهایی بلند میدهند؛و اما درستی و نادرستی این بها را اغلب
سخنشناسان دیگر تعیین خواهند کرد.
از این عادت معمول،استاد رودکی نیز بر کنار نبوده است.وی فخریه زیاد سروده،آنچنان که میبایست.
نمونههای دستهء اشعار را نیز میتوان به دو گروه جدا کرد:1-در صفت
خود،2-در صفت قهرمان (ممدوح).این نمونهها را یگانیگان از نظر خواهیم
گذراند.
در صفت خود:از طریق پارههای در دسترس استاد رودکی از جایگاه بلند اجتماعی
او و عزت و احترام سزاوارش،از نوآوریهایش،از خوشی و ناخوشی طبعش و امثال
اینها آگاهی پیدا میکنیم.
چنانچه از این پاره طبع خوب و حال خوش شاعر به روشنی دریافت میشود: «ای
مج کنون تو شعر من از بر کن و بخوان از من دل و سگالش،از تو تن و روان
کوری5کنیم و باده خوریم و بویم شاد بوسه دهیم بر دو لبان پری و شان»
چنانکه در تاریخ میگوید و شعر مذکور تأیید مینماید، در گذر سدههای
چهارم تا دهم هجری شعر و ادب و گونههای متفاوت هنر به پایههای بلند رشد
خود رسیده بودهاند،به اندازهای که راویگی(خواندن شعرهای دیگران برای
مردم)هنری جداگانه به شمار میآمده و راویان از پشت این پیشه نان
میخوردهاند.و این شعر باز از آن گواه است که استاد رودکی صاحب نفوذ و
مرتبهای بوده و رلویان داشته است که نام یکی(مج)را به طور مشخص ذکر کرده
است.
استاد رودکی در بیتی شاعر نوآور بودن خود را تأکید میکند:
«گر شاعران نوند منم نوگواره یک بیت پرنیان کنم از سنگ خاره»
این بیت معنی فراوان دارد.در آن نه تنها نوآور بودن خود را تأکید کرده
است،بلکه به مشقت سنگین کار ایجادی(آفریدگاری،خلاقیت)و در این کار موفق
بودنش را به واسطهء معنایی فراموش ناشونده(ساختن خانهای نرم و ملایم از
سنگ خاره)اشاره نموده است.
نوآوری رودکی موضوعی مهم و دامنهدار بوده و پژوهشگران ادبیات دربارهء آن
تا اندازهای بحث کردهاند؛هر چند دربارهء جایگاه اصلی استاد رودکی هنوز
کتابی بسنده و پسندیده نوشته نشده است.
نشانههای نوآوری او فراوانند،چنانچه وزن و قافیه، صنایع بدیعی،قوالب
شعری،اصول معنیآفرینی، موضوع غایه،قهرمان،زبان،...اینجا تنها دربارهء دو
نشانه یعنی زبان قهرمان(ممدوح)اشارههایی مجمل خواهیم کرد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) یکی از گواهان سیر شمار نوآوریهای استاد
رودکی در زبان این است که وی همه گونه واژهء زنده را در شعر خود استفاده
کرده است.این نکته بسیار جالب است که در همین آثار کمتر از هزار بیت او
دهها کلمه همچون:بزه،بختور،وات،گرم،دند،داش،داسکاله،
دختندر،کجه،لکوپک،لغ،مادندر،نبهره،آلغده
پلشت،پله،پده،پسندر،پخته،یالک،یالکانه،پوپک،
رم،رمناک،رخین،تار،تارک،فلاسنگ،فره،خیم (خلم)،چک،چکاوک،چخیدن،یخچه،غش،غشه،
غاش،غچ،قطره باران،جغبت...استفاده شده که در زبان محاوره تاجیکان امروز به
کار میرود.و اما ادیبان پس از رودکی از به کارگیری آنها خودداری
نمودهاند و یا شاید به کار بردهاند،یعنی که میتوان گفت در زبان
«تعارف»کردهاند و واژه و عبارتها را به«خاص»و«عام» جدا نمودهاند.
در پارهای دیگر که از سه بیت تشکیل شده،شاعر از هنر والای خویش،شهرت و احترام سزاوارش و پاداش هنری«نقد هستی»سخن میراند:
«چو در پاش گردد به معنی زبانم رسد مرحبا از زمین و آسمانم
به صوت و نوا و به بسط معانی طرب بخشم روحم فرحزای جانم
خرد در بها نقد هستی فرستد گهرهای رنگین چو زاید ز کانم»
رودکی خود گفته است و دیگران هم تأیید کردهاند که او نه تنها شاعری
چیرهدست،بلکه نوازنده و خوانندهای ماهر نیز بوده است.همین معنی از پارهء
مذکور(بیت 2)نمودار است.
پاداشی که استاد بر عوض هنرهایش چشم دارد، جای اندیشه دارد.باید تن در داد
که او در بهای خود چندان مبالغه نکرده است:در این فاصله بیش از هزار ساله
او زندهنام و زندهیاد آمده است،بلکه زندهتر از هزاران شاعر زندهء بعدی.
پس از استاد رودکی چند شاعر به واقع بزرگ بهمیدان آمدند و هر یکی در
کوهستان ادب فارسی تاجیکی قلهای ایجاد کردند،اما قلهء رودکی هنوز در جای
خود باقی است و تا ابد،انشاءالله در جای خود خواهد ماند.
چون«نقد هستی»به پاداش آثار گرانمایه معنایی نازک و دلکش دارد،پس از
رودکی در شعر حکیم ناصر خسرو قبادیانی به شکلی دیگر تکرار مییابد.
پارهء دیگر از گفتههای استاد رودکی دربارهء هنر شاعری خویش در
قصیدهء«شکایت از پیری»جا دارد،و چند بیت از آن این است: «تو رودکی را ای
ماهر و همی بینی بدان زمانه ندیدی که اینچنین آن بود بدان زمانه ندیدی که
در جهان6رفتی سرودگویان گویی هزار دستان بود شد آن زمانه که او انس
رادمردان بود شد آن زمانه که پیش کار میران بود همیشه شعر ورا زی ملوک
دیوان بود شد آن زمانه که شعرش همه جهان بشنفت شد آن زمانه که او شاعر
خراسان بود... چو میر دید سخن داد،دادمردی خویش زی اولیش چونان کز امیر
فرمان بود...» در این پارهء رودکی به چندین پهلوی موضوع اشاره رفته
است،چنانچه:در زمانی سبک و شادانه زیستنش 2،سر شاعران خراسان بودن و در
تمام جهان آبرو و احترام داشتن5،نزد پادشاهان قرب بلند یافتن
اشعارش4،مؤنس رادمردان و پیشکار میران بودنش3،از میر و امیر مکافات
دیدنش6و... استاد رودکی بیتی که به غایت مهم مینماید: «من آنچ مدح تو
گویم درست باشد و راست مرا به کار نآید سریشم7وکیلا»8 این پاره دو نکتهء
ارزشمند دارد:یکی راستی صفتهای ممدوح،و دیگری اصول راستگویی خود
شاعر.دربارهء نکتهء نخست سخن در پیش است و اما راجع به نکتهء دوم باید
تأکید کرد که شاعر بزرگ در بیان همه گونه موضوع از واقعیت چندان دور نرفته
است.هدفش سخنپردازی محض نبوده است.و اگر دور هم رفته، دوری شاعرانه است
دوری ظاهری،نه معنوی.
اشعار شاعر گواه است که اهداف او همیشه مشخص و حیاتی میباشد.رودکی استاد
است،استاد سخن. وی سخن را،واژه و عبادهها را میگدازد و به قالب میریزد
و اثری تمامعیار خلق میکند.وی استاد بهگری نیست که از پیمانهء شکسته
توسط سریش ظرفی درست کند.رودکی حق داشت که خودستایی، کند:
مطالب مشابه :
شعر درمانی
حضور هنر در جوامع با کمک شعر ها به بحث در مورد شده در عمرش یک بیت شعر
شعر و شاعری
علم و هنر است که در مورد هر یک بحث می شعر خودم را در مورد فرمولی بیت از استاد
در ترجمه ناپذیری شعر... دکتر شفیعی کدکنی
ادبستان فرهنگ و هنر - در در مورد مخاطب فرنگی صادق است؛یعنی گیرم در حاشیهء یک شعر ما
پایان شعر
یا مخزنی برای هنر در که بیت پایانی یک شعر در حقیقت بیت مورد، شعر در پس خود
چند خطی در باب شعر
که کدام یک از بیت های شعر مورد نظر شاعر، که در شعر به دور شدن شعر از عالم هنر
تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید
تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر هنر) سجاد رحیمی که یک اثر چلیپا هست و دو
آشنایی با اصطلاحات ادبی
این مورد در شعر فارسی کاربردی ندارد ادبی نیمی از یک بیت شعر یا هنر
هنر جواب آواز
جواب آواز یک هنر است طولانی را در وسط اجرای یک بیت شعر مطرود در مورد برخی
شعر رودکی در ترازوی نقد
شعر«در مرثیهء پارهء دوم یک بیت از شعری است که بهای شاعر در مورد هر یکی از
برچسب :
یک بیت شعر در مورد هنر