نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

امیر خان : آخه قربان کل شهر الان تو میدان مرکزی در انتظار نطق سخنرانی شما هستند (مکث ) نه .. نه قربان .. خیلی بد می شه می دونید چقدر از تعداد اراتون کم میشه ؟( مکث ) من سگ کی هستم تا با شما کل کل کنم ... اخه مسئله اینجاست که رقبا از این مسئلهسو استفاده می کنند ( مکث ) چشم چشم خودم یه کاری می کنم ... خدا حافظ شما ( تلفن را قطع می کند ) اخه من با ان همه مردم چه کار کنم ؟ جواب مردمو چی بگم ؟ آبرو حیثتمون میره ( مستهسل به این سو و ان سو می رود )

(( حامد بابا از سمتی دیگر از خیابان وارد میدان نمایش می گردد ))

حامد بابا: آب حوض خالی می کنیم /فرش و قالی می شوریم / از بیکاری سماغ می میمکیم / نوار خالی گوش میدهیم / پول می گیریم رای می دهیم / پوستر پاره می کنیم ....

(( امیر خان با دیدن حامد بابا گویی که فکری در ذهن او خطور می کند و در فکر فرو می رود ))

امیر خان : واو خدای من چقدر شباهت ؟ انگار سیبی هست که به دو نیم شده /////این بهترین راه حله .. آره ..... اره ( رو به حامد بابا )

امیر خان : آهای اقا بیا اینجا ببینم

حامد بابا : جانم عمو جان ؟ کارت چیه ؟ هر کاری هست من برات انجام می دم / بخدا 2 ماهه بیکار نشستم خون / امشبم عروسی دارم زنم میخواد بره ناخون بکاره , گفت اگهبا پول نرم خونه پوستمو می کنه بجای ناخون استفاده می کنه ....جون مادرت هر کاری داری بگو تا من برات انجام بدم

امیر خان : ببینم .. یه کاری داری برات با پرستیژ و با شخصیت ... پول خوبی هم بهت میدم بطوریکه بتونی برای خانومت یه باغچه ناخون مصنوعی بخری .. هستی یا نه ؟

حامد بابا : جون من جدی می گی ؟ چرا نیستم .. هستم .. حالا کارت چیه ؟

امیر خان : ببین من امیر خان مسئول ستاد انتخاباتی قربان خان هستم .... می شناسیش که ؟

حامد بابا : نه کی هست ؟

امیر خان : چطور نمی شناسیش ؟ کل شهر اونو می شناسند ... نامزد شورای شهرمونه

حامد بابا" به به به سلامتی .. حالا با کی نامزد شده ؟

امیر خان : نه نه یعنی ایشون می خوان عضو شورای شهر ما بشن

حامد بابا : خب بشه به من چه ؟

امیر خان : ببین عمو جان ...یعنی چطوری بگم ؟ اون الان یه جا گیر کرده نمی تونه که تو میتینگ ما برای سخنرانی شرکت کنه

حامد بابا : آهان فهیمدم ..شما باید با تخلیه چاه تماس بگیری ... اونها هر گیری که باشه فورا می مکند

امیر خان : ای خداااااااااااا منو بکش .... ببین یعنی می خوام یک ساعت جای نامزد ما نقش بازی کنی

حامد بابا : هوی کپی اغلی ! خودت مگه خواهر برادر نیستی ؟ هیکلی چُخدی غیرتی یُخدی ؟ من بیام نقش نامزد تو رو بازی کنم ...بی شرف بی حیا ؟

امیر خان : وای وای وااااای ...ببین عمو جان قضیه اینه که شما خیلی شبیه قربان خان هستید ... اون الان جایی هست نمی تونه بیاد تو سخنرانی .... من از شما خواهش می کنم که 2 ساعت بجای قربان خان در جلسه حضور داشته باشی و سخنرانی کنی ... حالا افتاد ؟

حامد بابا : اهان خب اینو از آخرش می گفتی .. ولی خب من که بلد نیستم چطوری اخه ؟

امیر خان : اونو بسپار به من ؟ اول از همه یک دست کت و شلوار و عینک دودی باید برات تهیه کنم

حامد بابا : اوووووه مگه می خوام برم کرج !؟

امیر خان : اولین راه برای نامزد شدن پوشیدن کت و شلوارو عینک دودیه

حامد بابا : آهان پس اینها همون 3 تا کالای معروفه که آقا داماد باید بخره ؟ آخه پسر جان نه همین لباس زیباست نشان آدمیت حافظا !

امیر خان : شما به این کارها کار نداشته باش //// ببین ما زیاد وقت نداریم .... بعد از اونها مهمترین چیز راه رفتنته .... راه رفتن تاثیر مهمی در کسب آرا داره .... باید سیخ و صاف ...سر شونه به سمت بالا ....باید خیلی با ابهت نشون بدی

حامد بابا : اووه مگه می خوایم بریم کرج !؟

امیر خان : آره از کرج رفتن تو هم خیلی مهمتره .... حالا برو یه راه بیا از رو به روی من , ببینم چطوری راه می ری ؟

( حامد بابا به سمت مسخره و مضحکی از روبه روی امیر خان حرکت کرده و به سمت او حرکت می کند )

امیر خان : نه نه اینجوری خیلی تابلوعه ... برو روبه روی من بایست هر کاری که من انجام می دم تو هم انجام بده

// ببین نفسها حبس .....سینه جلو .... باسن عقی ... سرشونه ها بالا .....(امیر خان دستورات راه رفتن را به او می دهد ولی باز هم حامد بابا با حرکات مضحک . مسخره حرکت می کند )

امیر خان : ببین اصلن خیرشو خوردیم ... نگاه کن فرض کن تو الان قربان خانی .. باید مثل یک آدم با شخصیت و سرمایه دارو بانفوذ راه بری

حامد بابا : اوووه مگه می خوایم بریم کرج !؟ من راه رفتنم همینه .. مردم که نمی خوان به راه رفتن من رای بدهند / مردم منو باید از خودشون بدونند و من هم مردمو از خودم بدونم / من یکی هستم از جنس همین مردم

(( امیر خان دهانش از تعجب وا مانده پس از کمی مات ماندن کف می زند )

امیر خان :براووو براوووو همینه خیلی عالی بود ....حالا گام بعدی ..فرض کن از راه دور داری میای منو می بینی , میای جلو منو می بینی , یه لبخند ملیح می زنی ..بعد دست می دی و بهم می گی : تو به من رای میدی از چشات معلومه ... متوجه شدی حالا ..... برو یه بار انجام بده

( حامد بابا از سمت مقابل امیر خان حرکت می کند و تا به او می رسد قهقهه می زند )

امیر خان : قهقهه نه ... لبخند لبخند ملیح

حامد بابا : آخه یه لحظه که تو رو دیدم یاد گاو نه من شیر ده افتادم

امیر خان : دستت درد نکنه دستت درد نکنه ... آقا ما عجله داریم تو رو خدا دوباره خوب این حرکتو انجام بده

حامد بابا : اوه باشه انگار می خوایم بریم کرج !!!!!!!!

(( حامد بابا دوباره از روبه روی امیر خان حرکت می کند و تا به او می رسد قهقهه می زند ))

امیر خان : باز یاد کی افتادی عمو جان ؟

حامد بابا :آخه این دفعه تا تو رو یدم یاد کارتن شِرِک افتادم

( حامد بابا مجدد حرکت می کند ...لبخند می زند و با او دست می دهد )

حامد بابا : تو به من رای می دی از چشات معلومه

امیر خان : بله قربان خان ما به شما رای می دیم

حامد بابا : آره ارواح عمت / تو به من رای می دی ؟ تو غلط می کنی که به من رای میدی / تو میای شام نهار منو هم میخوری پول منو هم بالا می کشی رای هم نمی دی

امیر خان : این چه حرفیه تو باید حرفهای امیدوارکننده به مردم بزنی

حامد بابا : نه جان خودم , همین تو ... آره خودت ..به همین یارو چی بود اسمش ؟ قربان خان ..رای می دی ؟

امیر خان : پس چی ؟ حتمن

حامد بابا : تو چشام نگاه کن ( امیر خان زل می ند به چشمای حامد بابا )

حامد بابا : هی شرک بد ذا ت / ای گاو نه من شیر ده / خیال می کنی که فقط خودت خری ؟ تو نه به من نه به قربان خان نه به هیچکس دیگه رای نمی دی ... تو دنبال پولی پول ... دنبال شهرتی / دنبال پست و مقامی ... تو یک آدم عوضی هستی تو خیلی بی شعوری .....

امیر خان : ( عصبانی می شود ) بس کن آقا .. هی من هیچی نمی گم پررو شده

حامد بابا : هوی صداتو برام داد نزن .... برو از جلوی چشام خفه شو .... من هم دارم میرم

امیر خان : نه نه ..فدای اون روی ماهت کجا می خوای بری ؟ اصلن هر چی تو بگی ... بریم تو تمرین نطق سخنرانی

دستاتو به علامت پیروزی نشون می دی ... بعد می گی من امدم که شهرتونو آباد کنم ...من امادم که استادیوم 25000 نفری حداث کنم / به من رای بدید تا دریای خزر را دو بانده آسفالت کنم براتون / به من رای بدید تا از رای دادنتون لذت ببرید .... من می دونم که شما به من رای می دید چون از چشاتون معلومه

حامد بابا : اوووووه مگه می خوایم بریم کرج !ً؟ اخه پسر جان چرا این همه دروغ چرا این همه نیرنگ ؟ چرا این همه وعده و وعید های الکی ؟ اگه می خوای من به جای قربان خان بیام تو برنامتون خودم هم باید نطق سخنرانیمو انجام بدم

امیر خان : باشه باشضه قبول تو فقط یه بار اونجا متن سخنرانیتو اماده کن که رفتیم اونجا آبرو ریزی نشه

حامد بابا : (ژست سخنرانی می گیرد ) لودوز اند جنتلمن / خانومها و آقایون من قربان خان نیستم / من حامد بابام حامد بابا مامانی , یکی از خود شما ها / آهاااای مردم من خودیم ... من از خود شمام ... من برای خودم رای نمی خوام ...برای قربان خان هم رای نمی خوام ...من برای شما رای می خوام .... من اومدم اینجا که بگم من هم یکی از صدها جووون شهر شما بیکارم ولی چون اهل رشوه دادن اهل زیر میزی دادن نبودم , چون پارتی نداشتم , الان بیکارم , اهاااااای مردم رای دادن تکلیفه , عبادته و لی درست رای دادن تکلیفی خیلی بالاترو عبادتی پر ثوابتره ... چشماتون را باید بشورم جور دیگه باید ببینید حافظا ....

( تلفن همراه امیر خان با اهنگ زنگ مضحکی زنگ می خورد )

امیر خان : صبر کن صبر کن ...قربان خانه ( گوشی را بر می دارد )

امیر خان : بله ...بله ..قربان خان ..... چی میتینگ رو بهم بزنیم ؟> می دونید چقدر تبلیغات کردم ؟ .... چی نمی خواد > رد صلاحیت شدید ؟ وااای خدای من آبروم رفت .... جواب زنمو چی بدم ؟ ( شروع به گریه کردن می نماید )

حامد بابا : همین بهتر که اینچنین ادمی رد صلاحیت شد ... تو هم برو دنبال کار وزندگی خودت و چشم بسته و کورکورانه از کسی حمیت نکن که فردا روزی مثل سگ نه مثل ده تا سگ نه مثل صد تا سگ پشیمون بشی ...برو برو بزار هم من هم برم دنبال کار و کاسبی خودم

امیر خان : تو رو خدا حامد بابا میشه منو هم همراه خودت ببری دست فروش ... اخه امشب زنم کلی مهمون دعوت کرده و لیست میوه هاشو هم اس ام اس داده ... بیا بخون ... 10 کیلو موز ....7 کیلو گلابی ... 5 کیلو کیوی ..... 30 تا اناناس

حامد بابا : اوووووووووه چه خبره مگه می خوای بری کرج ؟ باشه بیا بیا .. تو هم همراه من بیا

( حامد بابا و امیر خان در حالی که جار زنان دسفروشی می کنند از میدان نمایش خارج می شوند )

پایان / اردیبهشت 92/

محمود اباد / حامد مربوط صادق

نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود

مطالب مشابه :

نمایشنامه طنز

نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود

نمایشنامه کمدی : قهوه خانه قنبر

نمايشنامه طنز خانواده

نمایشنامه طنز برای نیمه شعبان

نمايشنامه طنز لري انديمشك 2

داستان (نمایشنامه)طنز

"نمایشنامه و انواع آن"

6.نمایشنامه بهورز نازی آباد

نماییشنامه کوتاه کمدی : تست بازیگری