لباس طبقات مختلف عصر قاجار
لباس طبقات مختلف
1- لباس زنان
الف- لباس بیرونی زنان ایرانی
« زن فقط حق داشت در برابر شوهر و چند تن از نزدیکترین خویشاوندانش که به او محرم بودند بدون حجاب ظاهر شود . هر گاه در کوچه بر اثر تصادف ، حجاب زنی از صورتش می افتاد ، رسم چنین بود که مردی که با او روبرو می شد ، رو بر می گرداند ، تا باز آن زن حجاب خود را مرتب کند ، حتی زن پیرگدای کوچه و بازار نیز بدون نقاب دیده نمی شد . فقط صورت چادر نشین باز بود ، اما آنها نیزاز اینکه در برابر غریبه ها ظاهر شوند اجتناب می کردند . »
علاوه بر« پولاک» که لباس بیرونی زنان ایرانی عهد ناصرالد ینشاه را توصیف کرده ، « چارلز جیمز ویلس نیز درهمین زمینه لباس زنان ایرانی را چنین شرح داده است : « زنهای ایران زمین همیشه در چادرهای سیاه مستور و پیچیده اند و بهیچ وجه شخص خارجی را ممکن نمی شود که صورت آنها را ببیند و اگر یکی ازنسوان آنجا در کوچه های ایران غفلتاً صورت خود را بر عابرین مکشوف دارد به اعتقاد ایرانیان اسباب بی احترامی خود را فراهم ساخته است . و چون معلوم گردید نسوان ایران به هیچ وجه در دقت عبور و مرور درخیابانها و در سایر اماکن بلاد ایران مکشوفاً تردد نمی نمایند لهذا می توان گفت که انسان را ممکن ( نمی گردد که چنین مملکتی اظهار تعشق نماید ، زیرا که نسوان آنجا وقتی که از خانه خود بیرون می آیند خود را در پارچه آبی رنگی که آن را چادر می نامند مستور می دارند و از جهت حفظ صورت چیزی دیگر وضع نموده اند که نه شباهت به آن روبندهای با شکوه مملکت ما و نه شباهت جزئی به آن روبندهای نازک مملکت عثمانی دارد ، بلکه همین چیزکه بواسطه آن صورت زنهای ایرانی مستور می شود عبارت است از یک پارچه چلوار کلفت با دوامی است که اغلب طول آن قطعه طرف علیای پارچه مزبور را قدری بریده و بر روی آن سوراخهای مشبک ترتیب داده اند و بواسطه همان سوراخها ، زنان ایرانی می توانند که تمام اشخاص و اشیاء را ببینند و هنگام استعمال آن در وقت خروج از خانه است که در سر خود نصب و تعبیه نموده و اسم آن را روبند می نامند و معلوم است در چنین حالت که تمام نسوان ایرانی ملبس به چادر سیاه و روبند سابق الذکر باشند. چیزی که ملاحظه می شود این است که تمامی آنها به یک شکل و به یک لباس مستور گشته اند.
لباس بیرونی زنان روستایی متفاوت با لباس بیرونی زنان شهری بود ، از آنجا که زنان روستایی بطور عمده نیروی کار جامعه کوچک شان بشمار می رفتند ( و زنان شهری از طبقات فرودست غیر شاغل بودند ) لباس بیرونی آنها با یکدیگر تفاوت داشت . در بعضی مناطق آنچنان که سیاحان روایت کرده اند زنان روستایی معمولاً چادر و روبند استفاده نمی کرده اند . فوربزلیث که در سالهای (1920 – 1910 م ) در ایران اقامت داشت عنوان کرده است که : « زنان روستایی ، یک دامن کوتاه چین دار ( شلیته ) می پوشند که تقریباً تا پایین زانو می رسد و روی آن نیز پیراهن گشادی به تن می کنند که رنگ این دامن و پیراهن معمولاً از رنگهای شاد و روشن انتخاب می شود . آنها سر خود را با یک چارقد که دنباله آن را در زیر چانه گره زده اند می پوشانند . ولی هیچگاه مثل زنان شهری، صورت خود را از دیگران پنهان نمی کنند.
اما بنجامین در طول مسافرتش به ایران زنان روستایی را مشاهده کرده که دارای روبند هستند ، هر چند که وی توصیف کرده است که زنهای دهقانان به قدر زنهای شهری روی خود را نمی پوشانند.
« نقاب» یکی دیگر از اجزاء لباس بیرونی زنان عهد ناصرالد ینشاه بود . نگارنده کتاب « ایران قدیم و تهران قدیم » در وصف لباس مردم دارالخلافه می نویسد : « مدتی خانمهای متجدد « نقاب » بر رخسار می زدند ، این نقاب که از مو ساخته شده و فقط در قسمت بالای شهر مد بود و در پایین شهر ممنوع بود ، چنانچه اگر خانمی می آمد و دست از پا خطا می کرد و از این نقابها بر رخسار می زد مردم او را مسخره کرده و برایش چنین می خوانند ؛ « سگ آبی اومده ، یه خانم نقابی اومده » البته در کتاب خوابنامه نیز این شرح آمده است با این توضیح که اولین بار که نقاب مد شد چنین ماجرایی رخ داد .
ب- تغییر لباس اندرونی زنان در پی سفرهای ناصرالدینشاه به فرنگ
مولف شرح« زندگانی من » لباس زنان ایرانی را، قبل از مسافرت ناصرالدینشاه به فرنگ و پس از آن توصیف کرده است : « لباس زنهای ایرانی تا قبل از مسافرتهای ناصرالدینشاه به فرنگ عبارت بود از پیراهنی کوتاه وارخالقی ازآن کوتاهتر که برای پوشاندن بالای تنه به کار می رفت و زیر جامه ای که تا پشت قدمها را می پوشاند. در زمستان « کلجه ای » هم برای حفظ سرما بر آ ن اضافه می شد.
سر پوش زنهاهم « چارقدی » بود که سر و موهای بافته بلند آنها را می پوشاند وقتی که می خواستند از خانه بیرون بروند ، « چاقچوری» که زیر جامه در آن بگنجد ، بر پا و چادر سیاهی بر سر و روبندی از پارچه سفید با قلاب جواهری که از پشت کله آنها می درخشید بصورت می زدند . نقاب موئی مال کربلاییها و پیرزنها بود .
مسافرت شاه به فرنگ و دیدن لباس بالرین های پطرزبورغ petersbourg که شلوارهای بافته نازکی به پا می کردند و زیر جامه بسیار کوتاهی به اندازه یک وجب روی آن پوشیده و روی انگشت پا با نوای موزیک می رقصیدند ، شاه هوسناک را بر آن داشت که زنهای حرم خود را به این لباس در آورد ، مد لباس خانمها هم همیشه از اندرون شاه بیرون آمده ابتدا به شاهزاده خانمها و زنهای اعیان و بعد به سایرین سرایت می کرد . این بود که زنها هم شروع به کوتاه نمودن زیر جامه ها کردند .
در هزار و سیصد ( قمری ) که من در نظر دارم ، زیر جامه خانمهای شیک پوش ، از پشت قدم ها تا سر کاسه زانوها بالا رفته بود و زنهای مسن تر زیر جامه را قدری بلند تر می پوشیدند . هر چه جلوتر می رفت زیر جامه ها کوتاه تر می شد تا بالاخره هوس شاه تمام شد و زیرجامه کوتاه منسوخ گشت و« نیم تنه » و« چادر نمازی » ، جای این لباس جلف را گرفت . نیم تنه که بجای « ارخالق» سابق بود با آستین شمشیری بی پیرایه و یخه بر گردان یا عربی و بسته ، برای پوشاندن بالا تنه بکار می رفت . چادر نماز کوتاهی از همان پارچه نیم تنه که اگر به کمر می بستند تا پشت قدمها را می پوشاند ، جای زیر جامه بلند قدیمی و « تنبان» کوتاه معمول شد .
خانمها از زری و مخمل و ترمه کشمیری و فاسیونهای فرنگی ، نیم تنه و چادر نمازهایی داشتند . چادر نماز را با دکمه و مادگی یا سنجاق طوری به کمر می بستند که مثل دامن های امروزی می شد . زیز جامه ها و ارخالق های ترمه قدیمی بوسیله رفوگرها و صنعت خیاطی تبدیل به نیم تنه و چادر نماز گردید و زیر جامه کوتاه ناصرالدین شاهی که جز چند سالی رواج نداشت از پی کار خود رفت . بنابراین نیم تنه و چادر نماز را باید حد فاصل بین لباس قدیم و لباس امروزه خانمها بشمار آورد . »
اروپاییهایی که به ایران آمدند اکثراً لباس زنان ایرانی را نمی پسندیدند . یکی از دلایل آن این بود که نوع خاص پوشش بیرونی زنان باعث می شد نتوانند لباسهای آماده بخش مهمی از جمعیت ایران را نیز صادر کنند ، حال آنکه چادر زنان و لباسهای سنتی آنان مانع و سد بزرگی جهت منابع کارخانه های تولیدی لباس آماده بود « جان ویشارد» در همین زمینه می نویسد : « روبنده و چادر زن ایرانی نه تنها خوشایند بیننده نیست بلکه کسی هم که در پشت آن مخفی است ، چندان دل خوشی ندارد . تنها فایده اش شاید محافظت سر از تابش مستقیم نور خورشید است ، که البته ضرر عمده اش هم سر دردهای مزمنی است که گاه گریبانگیر بعضی ها می شود . دامن کوتاه و شلوار که در خانه می پوشند در همان محدوده اعتقاداتی است که اگر جز آ ن بر تن کنند مایه رسوایی است . اگر قرار باشد روزی تحولی درایران بوجود آید ، بایستی نقطه حرکت آن خانواده باشد » .
از این گذشته بانوانی هم در حرم شاه بودند که می توانستند تغییر لباس زنان ایرانی را ممکن و سرعت ببخشند . مادر ناصرالدینشاه یکی از همان کسانی بود که در ساختن و پرداختن و انتقال مدهای جدید لباس به جامعه نقش موثری ایفا کرد . گویا از تصویر نمایش باله ای که نشانش داده اند خوشش آمد و خواست در نحوه آرایش و لباس پوشیدن زنان تحولی ایجاد کند . به این ترتیب شلیته های دامن کوتاه در محافل زنانه رایج ، حتی بیش از نمونه های اصلی روز به روز کوتاهتر هم شده .
دوستعلی معیرالممالک ، در اثر خود تحت عنوان یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه به این واقعیت ( انتقال مد لباس از اندرونی شاه به اقشار مختلف زنان ) می پردازد و توصیف می کند که : « در آن وقت مد از اندرونی بیرون می آمد و زنهای شهر پیوسته چشم بدانجا داشتند تا از میان چه تراوش کند و آنها پیروی نمایند چهارقدها معمولاً از زری و گارش و مشمش بود و چهارقد قالبی را در اندرون اختراع نمودند بدین معنی که سر چهارقدها را بزحمت زیاد وآداب مخصوص با نشاسته قالبی می کردند و مرغوبترن انواع آن راآفتاب گردانی می خواندند این عمل کار هر کسی نبود بلکه بعضی در این فن متخصص بودند و دیگران به آنها رجوع می کردند. بعضی روی چهارقد کلاغی به سر بسته زیر گلو گره می زدند.
تنبانها کوتاه وتا زیر زانو نمی رسید ولی بسیار گشاد و پر چین بود و در آن فنرها قرار می دادند تا باصطلاح چتری بایستد و برای آنکه این منظور بهتر عملی شود زیر تنبانهای آهار زده می پوشیدند و تنبان دایره ای بشعاع نیم ذرع بلکه بیشتر بدور خانمها تشکیل می داد . دور آنها را نیز کمر بر جوانی ویراقهای پهن گرانبها می دوختند هنگامی که دسته ای از خانمها بدنبال شاه می رفتند تنبانهایشان به طرز عجیبی دور شاه حرکت می کرد و از عقب منظره ای تماشایی داشت .
آن وقت در ایران جوراب بلند معمول نبود و همه جوراب کوتاه به تن می کردند و ساقهای سیمین تا بالای زانوها نمایان بود کفشها هم نوعی از گالش بود که از دیار فرنگ می آوردند و خانمهای شیک از آن می پوشیدند.
در این اوان تاجر فرانسوی که « مسیوپیلو» نام داشت با زنش به تهران آمد و چیزهای تازه باخود آورد . مد اندرون نیز با وارد شدن این اشیاء تغییر یافت شلوارهای کشی جای جورابهای کوتاه و کفشهای چرمی گوناگون جای « ارسیهای مداد » را گرفت .
دراینجا مناسب می بینیم که لباس زنان طبقات مختلف راتشریح کنیم :
لباس اندرونی زنان حرمسرای شاه ساده توصیف شده است . آنها « یلی » بر تن می کردند که جلوی آن را از سینه به پایین با دکمه می بستند و تا پایین کمر می آمد و از زیر آن پیراهن کوتاهی پیدا بود و زیر جامهای می پوشیدند که از زانو پایین تر نمی آمد و روی آن شلیته پر بادی بود . گفته می شود نیم تنه و پیراهن آنها بقدری کوتاه بود که با هر تکان مختصری قسمت از بالا تنه نمایان می شد . آنها چارقدی سر می کردند که در زیر گردن گره می خورد ، گیسوهایشان بافته بود که روی دوش و پشت سرشان آویزان بود که در واقع گیسوان بافته شان زیر چارقد پنهان بود . آنها جوراب سفید نازکی به پا می کردند .
وقتی زنان حرمسرا یا زنان و اهل خانواده دولتمردان به بازار می رفتند « چادر مشگی » یا « پیچه » تن پوششان بود . مولف کتاب کرمان شهر شش دروازه ، اشاره کرده است که در موقعی که آنها به بازار می رفتند چند نوکر چماق نقره به دست در جلو و چند نفر در عقب حرکت می کردند و به مردم فرمان می دادند : « کورشو ، دور شو».
از سویی توصیف شده است که « لباس دختران ایرانی خردسال چندان تفاوتی با لباس پسر بچه ها نداشت . اما از سن هشت سالگی به بعد آنها نیز لباسهای زنانه می پوشیدند .
« تنبان » یکی دیگر از لباسهای زنان ایرانی در خانه بود . تنبان یک نوع شلوار بود که معمولاً کوتاه و گشاد بود و از پارچه هایی از قبیل ابریشمی ، مخمل ، شال کشمیر یا پارچه هایی از این قبیل دوخته می شد . طبقه پایین اجتماع تنبان را با چیت و پارچه های ارزان قیمت می دوختند در طقات اعیان لبه های پایین زردوزی شده بود که در زیر آن لباسهای دیگری هم می پوشیدند .
ویلز در کتاب خود اشاره کرده است که همه این لباسها کوتاه و در طبقات مد پرست بالا ، اندازه آن حداکثر به بالای رانها می رسید . در عهد ناصرالدین شاه چاقچور به جوراب ماهوت گلی ، و کفش ساقری ، به کفش دستک دار تبدیل می شد .
در زمینه« کفش » زنان ایرانی و تحول و تغییر آن در عهد فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه یکی از سیاحان اروپایی اشاره کرده است که : « قبل از معمول شدن کفشهای اروپایی در ایران ، کفش زنان همان« نعلین » و « چموش » و« کفشهای راحتی نوک بر گشته » و« مسافری» به رنگهای قرمز و آبی بود ولی سپس در تهران چند مغازه دار زردشتی و ارمنی شروع به تجارت اروپایی کردند که از جمله واردات آنها ، کفشهای چرمی سیاه و براق کوچکی بود به نام « قونداره » ؛ خانمهای اعیان و شیک از اینها یا از گالشهای نوک تیز زنانه می پوشیدند ولی در شهرستانها و برخی شهرهای ایران بخصوص در اصفهان زنان همان کفشهای بی پشت و پاشنه بنام مسافری به پا می کردند که آنها را معمولاً کفش دوزیهای محلی می دوختند . در این زمان پوشیدن کفش رو بسته و پاشنه دار چه برای مردها و چه زنها کاری بس ناپسند محسوب می شد و ملاها دائماً دربالای منبر ، زنها و مردها را در بالای منبر از پوشیدن کفشهای پاشنه بلند بر حذر می داشتند . ولی این تحذیر ( بر حذر داشتن ) چندان به گوش مردم فرو نمی رفت و علا رغم ملا های قشری کفشهای پاشنه بلند و رو بسته به سرعت مورد تقلید واقع شد و در همه جا معمول می گردید. زنان بزرگان در اندرون کفش های کوچکی می پوشیدند که رویه آنها با مخمل یا ماهوت بود و با دامنه های ریز مروارید یا سرمه گلدوزی می شد . »
2- لباس طبقات و اقشار مختلف مردان
دکتر ویلز لباس شاه ایران را چنین توصیف کرده است : « ناصرالدین شاه نیمه اروپایی و نیمه ایرانی لباس می پوشید و به رسم ایرانیان کلاهی بر سر می گذاشت که قدری کج قرار می گرفت . پیراهنی داشت با برش اروپایی . دستمال گردن ، یک ارخالق از شال و روی آن یقه ایستاده بر نگردانده از زری ابریشمین فرانسوی با تکمه هایی از برلیان که بر کمربندی پهن و طلایی نگاهداشته شده بود . جبه شاه پوستی بود شلوار شاه از پارچه و گلابتون به رسم اروپایی بریده شده بود . هر روز یک پیراهن تازه و نو و یک دستمال به حضور شاه آورده می شد .
با افزایش جمعیت اروپاییها در ایران و رسوخ فرهنگ اروپا بین مردم پایتخت و شهرهای بزرگ دیگر و میان اقشار طبقه فرا دست و بالا، خیاطهایی هم پیدا شدند که انواع لباس را بر طبق مدل اروپایی می دوختند پولاک گزارش داده است که: « لباسهای دوخت ایرانی را خیاطهای محلی می دوزند، لباس های مدل اروپایی را بعضی از اروپاییها که از ایران عبور می کنند یا در آنجا مقیم هستند می دوزند . »
« پیراهن » ، « جبه » ،« قبا» ، « جوراب » و « کفش » ، « شلوار » ، « ارخالق » ، « کلاه » ، « عبا » و« عمامه» ، « کلیجه » ، « پوستین » ازجمله عناصر پوشاکی مردان ایرانی بشمار می رفت که در اینجا سعی می کنیم به شرح مختصری درباره هر کدام از آنها بپردازیم . لازم به ذکر است که درآن دوران مشخص بود . که تحول خاصی در پوشاک و عناصر پوشاکی مردم ایران رخ می داد تا جایی که بنجامین در همین دوره نوشته است : « اکنون بعضی از اشخاص، لباس خود را به لباس فرنگی شبیه می نمایند و لباس آنها به لباس نظامی ( عسکریه ) می ماند ولی در روزهای سلام یا مجالس دولتی همان لباسهای موقر با شکوه قدیم را می پوشند » .
کلاه
کلاه برخلاف امروز ، یک پوشش همگانی بود ، و ایرانیان به آن حساسیت داشتند به نحوی که هیچکس کلاه ازسر بر نمی داشت . به اعتقاد کرزن مولف کتاب ایران و قضیه ایران کلاهی که ایرانیان به رسم ملی بر سر می گذارند فقط در دوره قاجاریه از یک قرن پیش مرسوم شده است تا آن موقع همه جا عمامه رسم بود .
بعد از رسم شدن کلاه غالباً شالی بر گرد آن می پیجیدند و این کار مختص پادشاهان و افراد خانواده شاهی و بعضی بزرگان دولت بود و اکنون فقط در موقع میلاد رسمی درباره شاه دیده می شود .
از طرف دیگر هم شکل کلاه عوض شده است ، چون اوایل قرن حاضر یک و نیم پا بلندی آن بود و نوک باریکی داشت و حالا فقط شش تا ده اینچ ارتفاع دارد و سرو ته آن تقریباً متساوی است .
همانطور که قبلاً ذکر شد محمد شاه اولین بار دستور داد که کلاه کوتاه شود . کلاه دوره قاجار عبارت بود از یک مخروط مجوف به ارتفاع سی و پنج سانتی متر که انتهای فوق آن به داخل تا شده بود . آن قسمت که تا می خورد به طرف جلو یا قدری به پهلو ، بسر می گذاشتند ، پولاک نوشته است : « کلاه اعیان و متمولین از بهترین پوست بره بخاراست آنهم از قسمت های دست چین و منتخب پشت بره . برای مردم کم درآمدتر، این کلاه را از پوست بره های محلی و بخصوص بره های شیراز و قم تهیه می کنند به قیمت 2 تا 5 تومان. ایرانیها همچنین ، زیر کلاه یا « عرقچینی » به سر می گذارند که زنان و بخصوص زنان اصفهان به نقوش مختلف و با هنرمندی تمام آن را می دوزند» .
« عمامه » نیز به تدریج از شکل عام و همه گیر درآمد و فقط بعضی از قبایل کرد ، افغان ، بلوچ و برخی از اصناف مانند سادات ، روحانیون ، معلمین مدارس ، اطباء و داروسازها و غیره آن را به عنوان علامت مشخصه بر سر می گذاشتند.
در زمینه کوتاه کردن کلاه ( پوستی ) درگیریهایی هم بین دولت و مردم بوجود آمد : پولاک اشاره کرده است که : « چون کلاه پوستی زود خراب و فرسوده می شد و در طی سال سه یا چهار بار باید کلاه خرید ، مبالغ هنگفتی برای خرید کلاه پوست بخارا به خارج از مملکت می رفت . این مسئاله ناصرالدین شاه را وادار به صدور فرمانی کرد که از بلندی کلاه بکاهند و فقط در ساختن کلاه ، پوست بره های داخلی را بکار برند ، در روزنامه های رسمی مقررات و دستورهایی برای این کار درج شده بود و پاسبان هایی در معابر گماردند که بلندی اضافه کلاه عابرین را بی هیچ گذشتی ببرند ، ولی باز پس از چندی شاه در برابر قدرت فائقه مد و مد پرستی سر فرود آورد با یک مقاومت منظم و متشکل از طرف صدراعظم و وزراء فرمان او را خنثی کرد و این کار به تجدید آزادی فردی تعبیر شد . حتی مردم بیشتر حاضر بودند تا اموالشان مصادره شود تا رضایت بدهند کلاهشان کوتاه گردد و بدین ترتیب سلطان مستبد نتوانست به میل واراده ، رعایایش را دراین زمینه به اطاعت وادارد . پولاک اضافه کرده است که : « تنها در این اواخر که لشکر کشیهایی بر ضد ترکمانها ، افغانها و انگلیسی ها صورت گرفت ، کلاه کوتاهی موسوم به« کلاه نظا می » برای نظامیان بر گزیده شد.
فریدون آدمیت نیز برهمین مسئاله صحه گذارده است که : در لباس و کلاه اهل دیوان تغییری داده شد ، قباهای راسته بلند مبدل به سرداری گشت . به جای شلوارهای گشاد ، شلوار تنگ ماهوتی معمول گردید و کلاه دراز کوتاه شد .
نویسنده کتاب ایران قدیم وتهران قدیم شرح جالبی درباره « کلاه نمدی ها » و کلاً فرهنگ کلاه بین ایرانیان داده است : « صحبت درباره کلاه مردم ایران بود ، در آن زمان ، کلاه برای مردم به منزله چادر و پوششی برای زن بود و هیچکس بدون کلاه درانظارظاهر نمی گردید و اگراستطاعت خریدن کلاه را نداشت ، سر خود را با دستمال و شال و مانند آنها می پوشانید ، خلاصه بسر نگذاشتن کلاه یک نوع توهین و بی حرمتی بود . چنانچه یکی از سوگندهای متداول به کلاه بود که می گفتند به کلاه مردانه قسم ؛ و از دشنام ها هم این بود که اگر چنان و چنین نکنم کلاه را برمی دارم و لچک زنها رابه سر می گذارم .
لزوم کلاه بر سر داشتن بحدی بود که شبها مردان ، عرقچین به سر می گذاشتند و می خوابیدند و روزها در داخل کلاه عرقچینی داشتند . چون اکثر کلاهها قبل از مد شدن کلاه مقوایی ( اروپایی ) از نمد ساخته می شد ، لذا نمد مالی یکی از پیشه های مهم بود .
جعفر شهری مولف تاریخ اجتماعی تهران در زمینه کلاههای نمدی چنین توضیح داده است که: قبل از هر کلاه و زیادتر از همه کلاه نمد بود در شکل و جنس و انواع مختلف مانند ( کلاه نمدی ) کلاهی مانند عرقچین با لبه ای کوتاه که می توانسته تا شده دو نیمه اش داخل هم فرو برود ، در قیمتی ارزانتر از دیگر کلاه ( حسن بگی ) با لبه ای بلند تر از لعاب یعنی آهار خورده شق و رق بشکل نصف هندوانه گرد ساخته می شد.
کلاه ( نیمچه بختیاری ) شبیه کلاه حسن بگی با لبه ای جمع تر و شکلی زیبا تر.
کلاه ( فراشی ) درازتر از کلاه قبلی و شکلی استوانه ای . کلاه ( تخم مرغی ) ، شبیه تخم مرغی که سرش بریده شده باشد .
کلاه ( بختیاری ) در بالائی پهن و بطرف پایین جمع تر و دو سه نوع دیگر میان اقسام مذکور که رفع ایجاد مشتری بکند ، در سه رنگ کلی برای مجموعشان از قهوه ای و سیاه و سرخ جگری که مرغوبترینشان قهوه ای معلوم شده بود و اینکه نیمچه بختیاری را کسبه و( داش مشدی )ها بسر می گذاشتند و بعد از آن کلاه تخم مرغی نزدیک به نیمچه بختیاری و بعد از اینها کلاه ( فنیه ) از رنگهای قرمز و سیاه با منگوله ای که از وسط طاقش آویزان می شد و دورآنرا شال سبز یا سیاه یا( شیری شکری ) می بستند که سبز و سیاهشان مخصوص مداح و نوحه خوانها و شیری شکری اش را تجار و حج گذارده ها می بستند .
قیمت این کلاه ها از پنج شش شاهی تا دو قران و( دو ریال ) بود که اعلای آنها را از کرک خالص می ساختند وشهری پسند گفته می شد و داش مشدی ها و ( لوطی باشی ) ها مشتری آن بودند و کلاه های دیگری هم در این نوع با قیمت های بالاتر بود که هر کدام را طالبانی مخصوص بود و سفارشی تهیه می شد که در هر صورت اعلا ترین و سفارشی ترینشان از سه چهار قران تجاوز نمی کرد .
بعد از کلاه نمد کلاه پوستی بود که آن هم به اشکال مختلف دوخته وتهیه می شد.
اول : کلاه پوستی معمولی در اسکلتی از مقوا که روی آن پوستی کشیده می شد ، در سقفی تا یک انگشت فرو رفته از خود پوست یا مخمل و داخلش را آست ( زقره ) می کردند.
دوم : کلاه ( تاجرانه ) کمی بلندتر از کلاه قبلی از پوستهای بهتر و پشم کوتاه که پشم هایشان راچین و شکن می دادند .
سوم : کلاه بی سقف و اسکلت مقوا، با آستر ورویه فقط ، که از به سمت بالا جمع شده به هم می آمد.
چهارم : کلاه ( اتابکی ) باشکل کلاه سابق الذکر در ارتفاع تا دو وجب که سفارشی برای اعیان و رجال تهیه می شد .
پنجم : کلاه پاخ پا خواز رویه پوست و آستر با پشم های دراز که روی پیشانی می آمد . این کلاهها ازسه چهارقران تا سه چهار تومان بود و ا زپوستهای مختلف مانند پوست گوسفند و بره پوست مرغز( گوسفندی از سرزمین نمور و هرات ) و پوست بخارا و سنجاب و سمور و غیره دوخته می شد و ارزا وگرانی شان از پوستشان بود.
کفش و جوراب
پولاک اشاره کرده است که : « پاها با جورابهای کوتاهی که فقط تا قوزک می رسد پوشیده شده است . جورابها را به ظرافت بسیار مثل شال یا با میله می بافند . برای پوشش پا کفش دهان گشادی به پا می کنند که هنگام رسیدن به اتاق بتوان آن را به سهولت از پای بیرون آورد . روحانیون و منشی ها دمپائی هایی از چرم ساغری با نوکهای منقاری شکل ، و و کاملاًبرگشته به پا می کنند که که پاشنه هایی بسیار بلند و نازک مخروطی شکل دارد .
جورابهای بافت اصفهان طالبان زیادی داشت و طول ساقه آن بطور معمول تا به زیر ماهیچه های پا می رسید.
در حالی که مردان ثروتمند مسن تر، علاقمند به پوشیدن جورابهای ساق بلند بودند . جورابهای نخ پنبه ای مخصوص تابستان و جورابهای ضخیم پشمی مخصوص فصل سرما و زمستان بود . روستائیان عادت به پوشیدن جوراب ، جز در مراسم ایام عید یا در شب عروسی نداشتند . جوراب پشمی اغلب زیبا ورنگارنگ بود .
همانطور که در قبل ، اشاره شد کفش« ساغری » هم در ایران متداول بود که بتدریج کفش دستک دار جای آن را گرفت . عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من ، شرح زیبایی در همین زمینه دارد که : « کفش های اعیان زده های شیک ، کفش دستک دار بود . کفش هایی که روی پا وساق را بپوشاند هنوز به تهران نیامده و اگر هم آمده بود عمومیت نداشت و باصطلاح زمان بعضی جلف ها بودند که از این کفش راحت پا و حافظ سرما می پوشیدند . یک مرتبه در دوازده سالگی بر حسب تصادف یکی از این کفش ها نصیبم شد که هیچ وقت جرات نمی کردم آن را جلو بزرگترها پا کنم ... »
درباریان ایران در همه چیز پیشقدم بودند ، بخصوص در نو گرایی و اخذ فرهنگ اروپایی . به نوشته آرنولد انگلیسی : « میرزا حسین خان تنها ایرانی بود که در تالا رکاخ سلطنتی کفش به پا داشت . کفش سیاه براق و جورابهای سفیدی که می پوشید، جلب توجه می کرد . دیگران کفش خود را از پا در می آوردند .
« ویلز » نیز درباره کفش و جوراب زنها توصیف کرده است که: « کفش مردان بطور معمول ازجنس اروسی (کفشهای روسی) کفشی ساده و بدون هر نوع چفت و بند و سگک است .
در حالیکه انواع دیگر کفشها به فرم و اندازه های مختلف هم دوخته می شود ، روحانیون کفش مخصوص به خود با پاشنه های چوبی به نام« نعلین» دارند . چکمه و پوتین هم بیشتر مخصوص سوار کاران است .»
پیراهن
مردان ایرانی « پیراهن » کرباس سفید تن می کردند که جنس پیراهن ثروتمندان ابریشم سفید بود . اغلب زنان ، گل و بوته هایی بر روی پیش سینه پیراهن مردانه برو در دوزی می کردند . پیراهن مردان دو تکمه در قسمت جلو و یا در ناحیه روی شانه چپ داشت و عموماً یقه ها بسته بود و دور گردن حلقه وار قرار می گرفت . دامن آن هم بلند و تا زیر نشیمن ادامه داشت . این نوع پیراهن فاقد یقه بود و آستین بلندی داشت . سرآستین پیراهن گشاد و بی تکمه بود . دکتر ویلز توصیف کرده است که : اقشار زارع وکاسبکار و روستائیان معمولاً کرباس خود را با مراجعه به رنگرزان به رنگ آبی یا سورمه ای در می آوردند . پولاک هم گزارش داده است که پیراهن طبقه کارگر به رنگ آبی است و از جنس زبر و خشنی که به آن کرباس گویند می باشد .
طبقه اعیان و مستخدمین آنها رنگ سفید را ترجیح میدادند . مردان مذهبی و متعصبان آنها در ماه محرم سیاه به تن می کردند .
پولاک دوباره وصف کرده است که : آنها که متمکن بودند پیراهن خود را نمی شستند بلکه به محض اینکه پیراهن را یک بارپوشیدند آن را به نوکر خود داده و پیراهن نو دیگری می خریدند . در همین اوان بود که پیراهن تا خورده و اطو شده اروپایی که به آن پیراهن نظامی می گفتند ابتدا در دربار ایران و نهادهای دیگر اجتماعی متداول گردید .
شلوار، شال کمر، بند و کمربند
« زیر جامه » یا « شلوار» مردان از جنس پارچه نخی و ابریشمی بود و رنگهای آبی ، ارغوانی سرمه ای شلوار ، معمول برای روستائیان و سفید برای شهریان بود . شلوار گشاد و راحت و انتهای شلوار تا زمین حدود 10 اینچ فاصله داشت . تا آنجا که پولاک تاکید کرده است : در حین راه رفتن در زمستان برهنگی ساق پای آنها دیده می شود . قسمت جلو شلوار چاکی تعبیه نشده بود .
دکتر ویلز شلوارایرانیان آن عصر را به شلوارهای مرسوم بین هندیان مشابه دانسته و در توصیف شلوارایرانیان تشریح کرده است که : « بجز عده قلیلی از اعیان ، افراد درباری یا نظامیان که شلوارهای چسبان طرح اروپای را ترجیح می دهند ، کلیه شلوارهای گشاد مردان دارای بند شلوارهایی از جنس ابریشم یا پنبه ای رنگی می باشد که پس از پوشیدن شلوار آن را ، از جلو گره می زنند به این طریق که دنباله بند جلویی آن همیشه از جلو آویخته است.»
البته باید یاد آور شویم که بتدریج کمربند چرمی هم رواج پیدا کرد تا آنجا که ویلز اشاره کرده است : « یکی از علایم مشخصهای که درباریان ، نظامیان ومستخدمین عالی رتبه دولتی را از دیر اقشار اجتماعی مشخص ترمی کند ، وجود کمربند چرمی ، پهن وسیاه رنگی است که دارای قلاب کمر برنجی مخصوصی ساخت روسیه می باشد . خود شاهزادگان و دیگر درباریان صاحب مقام هر یک به تناسب مقام وموقعیت خویش یک تکه سنگ قیمتی بر روی قلاب کمربند خود دارند . ظل السلطان مزین به یک قطعه الماس بزرگ است ، بعلاوه یک قطعه برلیان درشت هوا در وسط آن کار گذاشته است .
به گزارش پولاک شاه به صاحب منصبانی عالی مقام هنگامی که کار خود را آغاز می کردند قلاب کمربند هدیه می کرد . پولاک به کمربندی اشاره کرده است که تسمهای دراز بود که چند بار به دور کمد پیچیده می شد و انتهای آن را تو می زدند . این کمربند مخصوص نگه داشتن قبا بود . متمولین کمر خود را باشال کشمیر می بستند.
« شال کمر» هم کمربند پارچه ای محسوب می شد که معمولاً از جنس چلوار سفید بود که چند دور به کمر پیچیده می شد.
روحانیون ، بازاریها ، کسبه و تجار و بیشتر مردان از اقشار مختلف جامعه ، عادت به بستن این نوع شالها به دور کمر داشتند . بخصوص پیرمردان و قدیمیهای کار کنان دولتی ، علاقه زیادی به بستن شال نشان می دادند . اغلب تجار بازار ، میرزایان ، ادباء ودانشمندان ، اهل قلم ، قلمدان و لوله کاغذ مورد نیاز خود را در پرشال خویش قرار می دادند و برای دیگر مردم لابلای شال به عنوان جیب جهت قرار دادن بعضی وسایل مانند دستمال و غیره به کار می رفت و برای اوباش و اراذل محل قرار دادن چاقو و بای فراشان حکومتی و دولتمردان جای قاردادن خنجرهای سر کج نوک برگشته بود ، بطوری که دسته خنجر معمولاً بیرون از شال قرار داشت و در دسترس کامل صاحب آن بود.
ارخالق
« ارخالق» لباسی بود که معمولاً از چیت های رنگی ساخته می شد ، کاملاً چسبان و بدون یقه بود .
آستین های تنگ آن تا آرنج می رسید که گاهی طول این آستین تا حدود مچ هم می رسید سرآستین آ ن تا حدود مچ هم می رسید سر آستین آن دارای تکمه های فلزی کوچکی بود . این تکمه در زمستان بسته و در فصل گرما و تابستان باز بود . ارخالق روی پیراهن پوشیده می شد . طرحی از گل و بوته هم روی ارخالق می دوختند که به آن قلمکار می گفتند . ارخالق ها متعلق به بنارس بود . اصفهان و بروجرد و شیراز ارخالق تولید می کرد قلمکاری ارخالق ها آنقدر زیبا بود که کارخانه های انگلیسی نیز این نقوش را برای کالاهای صادراتی خود تقلید می کردند . اندازه ارخالق ها بسته به قشری بود که فرد به آن تعلق داشت . اندازه قد ارخالق نظامیها ، مستخدمان دربار، آبدارچیها ، و نوکرها معمولاً کوتاهتر از بقیه بود و حداکثر تا بالای زانوبیشتر نمی رسید . آرخالق مربوط به لوطی و مطرب و اشخاص بی شخصیت از این کوتاتر بود . اشخاص متشخص ، از قبیل روحانیون ، دکترها ، تجار ، کسبه و حتی روستائیان دارای آرخالق های بلندی بودند که دامن آن تا حدود ساق پایشان می رسید.
قبا- کمرچین
« قبا» را روی ارخالق پهن می کردند . فبا همیشه رنگ یکدستی داشت ، سبز، زرد ، آبی ، بنفش ، قرمز و غیره از جنس قدک مخصوص داخلی یا ابریشم یزد و کاشان موسوم به تافته تهیه می شد . قبا تا روی زانو می رسید . دامن قبا آنچنان گشاد بود که در جلوروی هم می آمد و قسمتهای مخفی بدن را می پوشاند . فراک اروپایی تا این زمان خوشایند ایرانیها نبود ، زیرا لباسی که خصیصه قبا را نمی داشت جلف به نظر می رسید .
« کمر چین » نیز کتی مخصوص بود که روی ارخالق می پوشیدند . جنس آن از پارچه شلوار رنگی ، ابریشمهای با گلهای طلایی و یا از مخمل خوشرنگ بود . نوع آن بسته به فصل سال و سردی و گرمی هوا یا موقعیت اجتماعی افراد داشت . جلوی آن عینا ًشبیه به آرخالق کاملاً باز بود بطوری که پیراهن شخص بخوبی در زیر آن آشکار می شد کمر چین دارای یقه مستطیلی شکل لایه داربود و داری دو شکاف یا دهانه جیب در هر دو طرف بود که این جیببها علاوه بر جیبهایی که مربوط به آرخالق بود خود داری جیبهایی در طرفین بود و جیب بغلی هم جهت قراردادن ساعت زنجیر دار، پول ، جواهر و مهر هر کس بود .
کلیجه ، جبه
« کلیجه یاجبه » نیم تنه بلندی بود که دامن آن تا روی ران می افتاد و کمرش کم و بیش چسبان بود .
کلجه ( یاکت ) روی کمرچین پوشیده می شد . در تابستان و فصل گرما هرگز استفاده نمی شد ، مگر در مراسمی مثل جشن عروسی ، دعوت به میهمانی .
کلجه اغلب از شال پارچه یا برک دوخته می شد . کلجه گاهی با پوستین نیز آستر می شد . گاهی نیز با نوار یا حاشیه و سرآستین و یقه ای از ابریشم ، فلانل ، یا پوست تزئین می شد . کلجه از پشت دارای چین های زیادی بود . یقه برگردان با یقه ای براق زر دوزی شده است . یقه آن پهن و قابل برگردان به دور گردن و صورت داشت .
« جبه » نیز از جمله لباسهای گشاد و روپوشهای تشریفاتی ایران بود . به اعتقاد ویلزاین لباس معمولاً مخصوص میرزاها ( منشی های درباری) و دیگر کارکنان عالیرتبه ، مثل وزراء ، قضات ، دکتره ا، و دیگر مقامات بود . معمولاً جنس آن از پارچه های مرغوب و گرانقیمت بود. داری یقه وآستین گشادی بودکه طول این آستین در حدود چهل تا شصت سانتی متر بلندتر از طول صاحب آن بود و قسمت اضافه تر از سر آستین ، چین های زیبایی داشت . در موارد معمول تا می شد اما در مقابل بزرگان صاحب مقام همچنان از دو طرف آستین ها آویخته می شد و بعنوان یک نوع احترام دستها را در خود پنهان می داشت . پولاک هم افزوده است : « که اگر کسی خود دارای چنین جبه ای نبود سعی می کرد آن را برای ساعتی چند ( جهت شرفیابی به حضور رئیس خود یا ملاقات یک فرد بلند مرتبه ) به امانت گیرد . جبه نیز به تدریج منسوخ شد .
عبا و عمامه
در فرهنگ معین « عبا » چنین توصیف شده است : 1- پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند 2- روپوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون وجز آنان، آن را بر دوش اندازند. ویلزمی نویسد : عبا مخصوص مسافران ، روحانیون یا سوار کاران بود که بیش از همه روپوشی دایمی روحانیون محسوب می شد . بعضی از قباها حاشیه ای قیطان دوزی طلایی داشت که این نوع از عباها از طرف دربار و بزرگان به عنوان خلعت و یا از سوی پدر عروس بعنوان هدیه به دامادهای روحانی هدیه می گردید که معروفترین نوع آ ن عبای نائین بود . پولاک هم از عباهایی سخن به میان آورده است که از موی شتر بافته و به رنگ سیاه بود . آب در آن نفوذ نمی کرد و مخصوص روحانیون بود . بهترین عباها در کربلا ، همچنین در کاشان و در کرمان بافته می شد .
« عمامه » نیز سر بند پارچه ای معمولاً سفید بود . بطول چند متر عموماً روحانیون در سر می گذاشتند . سیدها یا نوادگان پیامبر ، عمامه های سبز یا سیاه را مورد استفاده قرار می دادند . تجار بازار هم عمامه ای ظریف و کوچکتر از جنس چلوار سفید برودری دوزی شده با نخ رنگی معمولاً زرد کهربایی بدور سر می بستند .
پوستین و پا پونچا
یکی دیگر از روپوشهای زمستانی ایرانان « پوستین » نام داشت . پوستین از پوست نرم و مرغوب گوسفندان تهیه می شد . یک نوع پوستین بلند و تمام قد و دیگری فاقد دامن و بدون آستین بود که لباس پوستی بنام « نیم تنه » نامیده می شد . معمولاً کسبه و قشر متوسط اجتماع مانند روستائیان و مستخدمین و نوکر و مهمتر، از این لباس پوستی ( نیم تنه ) استفاده می کردند . ویلز از بالا پوش دیگری بنام « پا پونچا » نیز نام برده است که نوعی بالا پوش شنل مانند پشمی کردی بود از جنس پوست یا نمد که ضخیم و سنگین بود. شکل و برش آن نیز بیشتر شبیه به یک نیم دایره ای بود که از جلو یقه ، دو تکه بند جهت گره زدن از جلو و زیر گلو داشت لباس ضد آب و بالا پوش معمول روستائیان و چوپانان بود .
مطالب مشابه :
سرفصل دی وی دی آموزش خیاطی خانم سیما عمرانی
آموزش دوخت آستین کیمونو و آموزش یقه دراپه ، آموزش چپ و راستی یقه دراپه ، آموزش روپوش
رمان سيندرلا به سبك امروزي10
یه نگاهی به ژوبین انداختم یه نگاهی به روپوش یقه ی روپوش و درست کرد و با یه شالی هم
چگونه خوش تیپ شویم؟
برای مثال پوشیدن یک روپوش پشمی با یک روسروی از روسری شالی لباس یقه هفت و قلبی شکل
رمان گناهکار - 38
با همون شالی که تو با حرص از یقه توی مشتم نفهمیدم چطور به سمتش هجوم بردم و روپوش
لباس طبقات مختلف عصر قاجار
بعد از رسم شدن کلاه غالباً شالی بر گرد آن یقه برگردان با پوشند 2- روپوش گشاد و بلند
گناهکار 36
لبام تو حصار شالی بود که دور و اون یکی روپوش پزشکی سریع یقه تو مشتم فشارش
گناهکار241و242
شده از ه*و*س ارسلان و رو شونه و بازوهای برهنه م حس می کردم با همون شالی روپوش پزشکی یقه
لباس کردی نجابت و چالاکی
پیراهنی بلند دارند و روپوشی کوتاهتر از آن پوشیده اند که این روپوش یقه آنهاست. از شالی
نیکیتا 6
مارال پوفی کشید و آخرین دکمه مانتو را هم بست ، شالی به سر کرد و آرام و بی صدا از خانه خارج
برچسب :
روپوش یقه شالی