گفت وگو با دکتر محمد همايون سپهر*

 

علوم انساني در انسداد

علوم انساني از جايگاه و اعتبار ويژه اي در دنياي امروز برخوردار است.تا آنجا كه برخي ايستادن بر سكوي توسعه را مرهون توجه به اين حوزه مي دانند . دكتر محمدهمايون سپهر مردم شناس و استاد دانشگاه و محقق در اين باره مي گويد: «راز موفقيت غربيها ناشي از توجه ديرينه به حوزه تفكر و شناخت است و اگر ما در اين مسير دچار بن بست شده ايم، ريشه در عدم شناخت خود و ديگران دارد». وي معتقد است براي برون رفت از اين بحران نقش روشنفكران در جامعه بسيار حائز اهميت است. گفت وگو با وي را مي خوانيد.
•••
| بررسي ها نشان مي دهد برخي كشورهاي مهاجرپذير بالاترين امتياز براي جذب نخبگان كشورهاي در حال توسعه را به فارغ التحصيلان رشته هاي علوم انساني اختصاص داده اند. به نظر شما علت اصلي توجه كشورهاي پيشرفته به رشته هاي علوم انساني و بي توجهي ما به اين شاخه از علوم در چيست؟
* توجه و تأكيد كشورهاي پيشرفته به علوم انساني از دو قرن پيش تاكنون استمرار دارد. چون هر جامعه اي مي تواند با يك برنامه ريزي كوتاه مدت هزاران پزشك حاذق تربيت كند.
اما در علوم انساني موضوع به اين سادگي نيست. يعني فرد در علوم انساني براي صاحب نظر شدن حداقل سي سال زمينه مطالعاتي لازم دارد. در علوم انساني بايد در چند زمينه آگاهي داشت و سپس بين اين آگاهي ها ارتباط برقرار كرد و آنگاه متخصص شد. بنابراين علوم انساني در غرب جايگاه محوري پيداكرده است و دراين ميان جذب نخبگان اين حوزه از علوم از كشورهاي در حال توسعه اهميت خاص خود را دارد.
در غرب در زمينه علوم انساني آكادمي هاي متفاوتي مثل شرق شناسي، ايران شناسي و... وجود دارد كه تحقيقات گسترده اي را در خصوص كشورهايي مثل ايران انجام مي دهند و در ايران عليرغم گسترش كمي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي حتي رشته هايي در زمينه هايي مانند غرب شناسي و... وجود ندارد. اين نقيصه ناشي از چيست؟
* در غرب مراحل تكاملي جامعه سريع تر از كشورهايي مثل ايران پيموده شده و بنابراين در برخي حوزه ها پيش از ما به «شناخت » رسيده اند. آنها به قلل كوههاي مرتفع صعود مي كنند، قطب شمال و جنوب را كشف مي كنند و راهي كهكشانها مي شوند. اين نشان مي دهد غرب زودتر از ما به شناخت علمي رسيده و طبعا ً مسأله شناخت برايشان مهم است. پس در اين راستا رشته هايي مثل شرق شناسي را هم تأسيس كرده اند. دوم آنكه غربيها بسيار كوشا و فعال اند و ذهنيت غربي از يونان باستان تا به امروز ذهنيت «سيستماتيك كتبي » است. يعني سيستم تفكر غربي براساس نوشتار است. آنها برآيند تفكرات، دانشها و آنچه كه به دست مي آورند را مكتوب مي كنند. به همين مناسبت ما در تاريخ، هرودوت را به عنوان پدر تاريخ مي شناسيم. ولي كشور ما طبعاً فاصله تمدني با كشورهاي غربي پيشرفته دارد و از آنها عقب تريم. البته قدمهاي نخستين در اين مسير براي شناخت برداشته شده است و براي رسيدن به قله هاي ترقي در اين مسير، دولت و نخبگان نقش اساسي خواهند داشت. در اين شرايط، روشن است كه بايد به علوم انساني بها داد. علوم انساني را نبايد محدود به شعر و ادبيات دانست. پهنه و گستره علوم انساني بسيار بسيار عميق است و به واقع همان شناخت از خود است. يعني اگر اين شناخت از خود كه با علوم انساني تكوين مي يابد، آغاز شود ما كار بزرگي انجام داده ايم. در علوم انساني رشته اي به نام روانشناسي اجتماعي وجود دارد. اگر در اين رشته روي خويشتن شناسي كار كنيم، به مثابه آن است كه ستونها را بنا كرده ايم. از طرف ديگر مشكلي كه وجود دارد اين است كه متأسفانه در علوم انساني همه فكر مي كنند همه چيز را مي دانند و در همه زمينه ها متخصص هستند. ولي در علم فيزيك، شيمي و... افراد به خوداجازه دخالت نمي دهند. ما بايد ياد بگيريم رشته هاي علوم انساني مثل ساير رشته ها، تخصصي و فني است و حتي در برخي موارد بسيار عميق تر و گسترده تر است.
 چرا نتوانسته ايم نخبگاني صاحب نام در زمينه علوم انساني تربيت كنيم؟ به نظر مي رسد در حوزه علوم انساني غير از چند اسم تكراري، افراد ديگري را نمي توان سراغ گرفت!
* مهمترين ويژگي براي پرورش روشنفكر، بستر جامعه اي است كه در آن زندگي مي كنيم. تولد روشنفكر با مقوله آزادي انديشه و بيان در ارتباط است و چنانچه صاحبان قدرت مانع از سخن گفتن روشنفكران شوند طبعاً نبايد انتظار ظهور روشنفكران را داشت.
 برخي مي گويند بستر فرهنگي جامعه ما با ذات فرهنگ مدرنيسم همخواني ندارد. به عبارت ديگر ژن زبان ما، ژن فرهنگ ما ژن شعر و ادبيات است كه اين ژن هيچگونه توافقي با پيشرفتهاي جهان غرب ندارد!
* ببينيد! جامه ما در عصر فئوداليسم و حاكميت سنت تا يك مقطع زماني جامعه اي موفق بود. و شاهد ظهور غزالي، خواجه نصير و فردوسي هستيم. اين هر سه از خراسان و از شهر طوس با آفاق فكري گوناگون اند و اگر حرف نيچه را تكرار كنيم هر سه ابرمردند.
سه ابرمرد در سه قلمرو علوم انساني جايگاه ويژه اي دارند. فردوسي به عنوان فرد ملي، زبان و قوم و فرهنگ ملت ايران را با صداي بلندمعرفي مي كند. امام محمدغزالي با نوشتن كتاب احياي علوم الدين زنده كننده دين است و خواجه نصير نيز با نوشتن كتاب سياست نامه نشان مي دهد كه در زمينه قلمي و كاربردي فردي بسيار تواناست. وي از سن تا دانوب را در مدت چهل سال به خوبي مديريت و اداره كرد. پس ملاحظه مي كنيد كه جامعه ايران در آن دوران، جامعه اي است موفق كه زيربنا و روبناي آن با هم «چفت و بست» شده است.
اهميت اين بزرگان، آن نيست كه بگوييد امروز فلان شرق شناس از آنها تعريف كرده است. برگزيدگان غربي ادعا مي كنند اين افراد بزرگند ولي آنچه در بيان آنها مهم است، تفكر است. اين بنيادهاي فكري آن قدر باارزش بوده كه تا به امروز ما توانسته ايم روي آنها بايستيم. ولي در يك مقطع زماني در تاريخ تمدن و فرهنگي دچار «ايست» شديم و ادامه تكامل جامعه اگر نگوييم متوقف شد، به صورت خيلي بطئي ادامه يافت و بازتاب آن را به خصوص در شعر كه زبان علمي و فرهنگي امان است، مي بينيم.
اين را بايد پذيرفت كه از يك مقطعي ما درتمام زمينه ها به خصوص در علوم انساني دچار رخوت شديم. البته نه تنها ما بلكه حتي تركها، هندي ها، پاكستاني ها و... هم گرفتار اين وضع شدند. منتها تفاوت وضعيت ما با هند اين است كه آنها با استعمار به طور مستقيم رودررو شدند. حضور استعمار در يك كشور هم جنبه هاي مثبت و هم جنبه هاي منفي دارد. جنبه هاي مثبت آن در هند و پاكستان راه اندازي صنايع و تزريق فرهنگ علمي، زبان انگليسي و... است. از اين رو امروز هندي ها در زمينه علوم محض و كاربردي بسيار جلوتر از ما حركت مي كنند. ولي مسأله ما به قوت خود باقي است.ما زبان گفتاري جهاني نداريم. زبان خارجي به عنوان يك زبان دوم يكي از عوامل مهم ارتباطي با جهان امروز است. امروز ممكن است از همه وسايل ارتباطي اعم از اينترنت، تلويزيون، رايانه و... استفاده كنيم، ولي فاقد زبان بين المللي هستيم كه وسيله ارتباط با جهان است. حتي آن دسته از روشنفكران كه به صورت نيم بند با اين زبان آشنايي دارند، قادر نيستند ما را در جهان امروز مطرح كنند.
| اما برخي كشورهاي در حال توسعه كه زبان رسمي شان انگليسي نيست توانسته اند موفقيتهاي بيشتري در توسعه علمي، فرهنگي داشته باشند. مثلاً در كلمبيا فردي مثل ماركز ظهور مي كند كه اگرچه زبان مادريش اسپانيولي است اما يك شخصيت جهاني مي شود يا در كشور پرتغال فردي مثل ساراماگو با آثارش كه به زبان پرتغالي نوشته شده در جهان مي درخشد. اين نمونه ها نشان مي دهد ما ايراني ها حتي با اينگونه كشور ها هم متفاوتيم و در جهان امروز نتوانسته ايم خود را آنگونه كه بايد ثابت كنيم!
* ذات تفكر نخبگان اين كشورها غربي است و از لحاظ مذهب و ميراث فرهنگي در يك پايه قرار دارند. اسپانياييها همان قدر به پرتغالي ها نزديكند كه پرتغال به فرانسه و... ممكن است فرهنگ صنعتي اين كشورها به موازات هم رشد نكرده باشد ولي به هر حال آنها وارث يك ميراث فرهنگي، ملي و... هستند كه با آنچه ما داريم كاملاً مغاير است. اگر قرار است مقايسه اي صورت گيرد ما بايد خود را با كشورهاي همسايه مقايسه كنيم.
اعتقاد دارم عامل اساسي مطرح نشدن ما در جهان، مربوط به زبان است. چه بسا در اروپاي شرقي قبل از فروپاشي كمونيسم متخصصان و نخبگاني بودند كه هيچ كس از وجود آنها آگاه نبود. اما بعدها كه اروپاي غربي با فرهنگ اين بخش آشناتر شد روشنفكراني از اين بخش به دنيامعرفي شدند. زبان نقش مهمي در انتقال فرهنگي و گفت وگوي تمدنها بازي مي كند. متأسفانه جذابيتهاي فرهنگ گذشته ما به خصوص در زمينه شعر و ادبيات به قدري قوي بوده كه هنوز جامعه ما نتوانسته خود را از مغناطيس شخصيتهاي معدود شعري، فلسفي وادبي گذشته خارج كند. هنوز جاذبه فردوسي، خيام، سعدي و... به قدري قوي است كه جامعه نمي تواند ذهنيتش را باز توليد كند.
| عده اي معتقدند راز موفقيت علوم انساني اين است كه اين رشته ها را بومي كنيم. اگر شما اين نظر را قبول داريد بفرماييد چگونه مي توان اين كار را پيش برد؟
* همان سخن ۲۰۰سال پيش عباس ميرزا خطاب به ژوبر فرانسوي كه گفت اي اجنبي! بگو راز خودت را، چرا تو رفتي و ما مانديم؟ هنوز قابل طرح است. ۲۰۰سال است كه ذهن انديشمندان ايراني درگير اين سؤال است. من راه خودشناسي، ايران شناسي و جامعه شناسي ايران را خيلي با اهميت مي دانم. دوم آنكه شناخت و استفاده از دانش غربي بسيار مفيد است. يكي از مسائل مهم ما در ۲۰۰ يا ۳۰۰سال اخير اين است كه ما غرب را نمي شناسيم. درايران هيچ وقت غرب شناسي نداشته ايم. به نوعي هم باتفكر غربيها و هم با خودمان بيگانه ايم.
گوهري كه از صدف كون ومكان بيرون بود
طلب از گم شدگان لب دريا مي كرد
آخر چطور ممكن است من خودم گم شده باشم و بخواهم ارائه طريق كنم. گوهري از صدف وجوديش پرت و بيرون شده چطور مي توان راهبر و راهنماي ديگري باشد. هفتاد سال پيش تاريخ فلسفه غرب توسط فروغي نوشته شد و در اين مدت يك كار بنيادين درباره غربيها صورت نگرفته است. اين موضوع درباره خودمان هم مصداق دارد. ما هر وقت به خودمان مي رسيم مجبوريم آنقدر تملق و چاپلوسي كنيم كه گاهي لاي آنها گم مي شويم. راز موفقيت ما اين است كه روشنفكر ما ابتدا خود را بشناسد يعني روشنفكري كه به دور از دغدغه، ايسم ها و... بتواند شكوفا شود و مسائل ملي وجهاني را به هم پيوند زند طبعاً در كنار اين كار، روشنفكر بايد بتواند دولتمردان را تحت تأثير قرار دهد. بعد از آن روشنفكر ما مي تواند وجدان جمعي جامعه را تحريك كندو جامعه را به سرمنزل مقصود برساند.
| متشكرم.

• مهرداد ناظري


استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز


مطالب مشابه :


آدرس دکتر همایون الهی

جراحی زیبایی بینی - آدرس دکتر همایون الهی - دکتر حامد عباسی دکتر محمد علی بیات




یکی از شاهدان شهادت دکتر احمد هجرتی

روستای سولا - یکی از شاهدان شهادت دکتر احمد هجرتی -




گفت وگو با دکتر محمد همايون سپهر*

مقلات جامعه شناسی - گفت وگو با دکتر محمد همايون سپهر* - دکتر ابراهیم عباسی دکتر علی اصغر




لیست پزشکان فوق تخصص کرمانشاه

دکتر علی اصغر کشاورز: ۷۲۳۵۱۰۰: چهار راه جوانشیر: ۲: دکتر همایون دکتر محمدرضا عباسی:




مذاکره با آقای دکتر همایون پور مدیر گروه هوش مصنوعی در رابطه با درس فازی

وبلاگ دانشجویان هوش مصنوعی 89 امیرکبیر - مذاکره با آقای دکتر همایون پور مدیر گروه هوش مصنوعی




آدرس و شماره تلفن قوق تخصصهای کرمانشاه

دکتر علی اصغر کشاورز. ۷۲۳۵۱۰۰. چهار راه جوانشیر. ۲. دکتر همایون دکتر محمدرضا عباسی.




فراخوان کارگاه علمی چالش های ذاتی و فعلی فراروی حقوق بین الملل بشردوستانه

دکتر سید باقر میر عباسی، دکتر سید محمد محسن عبدالهی، دکتر همایون حبیبی، دکتر




1300 تن از اساتید و مدرسان دانشکده‌های علوم تربیتی، طی بیانیه‌ای از نامزدی مهندس موسوی در انتخابات ر

دکتر همایون آذری - دکتر حمید رضا آراسته دکتر عفت عباسی - دکتر بیژن عبدالهی




برچسب :