پایان ۳۳ سال چشم‌انتظاری خانواده

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اسدآباد، فردا مفقودیت 33 ساله شهید شفیعی پایان می‌یابد شهید مفقود الجسدی که مادردر آرزوی دیدن پیکر فرزند جوانش رخت از دنیا بست.

حال این روزهای شهر اسدآباد قابل توصیف نیست، در تمامی محافل و مجالس نام بلندآوازه شهید شفیعی به گوش می‌خورد و همه به نبودن مادرش که سال‌ها بی‌صبرانه منتظر حضور فرزندش بود غبطه می‌خورند.

دیار نامدار تاریخ و بیدارگر مشرق زمین 403 شهید والامقام تقدیم انقلاب کرده است که هنوز 20 نفر از این شهدا مفقودالاثر هستند.

نخستین عملیات برون‌مرزی ایران در 31 تیرماه 1360 به نام عملیات رمضان در ارتفاعات شنام انجام شد چراکه با در دست گرفتن شنام بخش بزرگی از خاک دشمن زیر دید نیروهای ایرانی بود که این اهمیت شنام رو دو چندان کرده بود.

تعدادی از دانش آموزان اسدآبادی نیز در این عملیات حضور داشتند اما 5 نفر از این دانش آموزان به نام‌های بیژن شفیعی، محمد همایی رشید، محمدرضا فروتن، محمد ورمزیار و خسرو آذرمی در بلندی‌های این قلعه به معبود خود پیوستند و عاشقانه جان خود را تقدیم انقلاب کردند اما هرگز پیکر آنان برنگشت.

شنام روایت دلدادگی است دلدادگی حاج احمد متوسلیان و یارانش، حال پس از 33 سال پیکر مطهر یکی از 5 قله نشین شنام به وطنش بازمی‌گردد تا پس از 33 انتظار آرزوها برای بازگشت قله نشین شنام به تحقق بپیوندد.

 در شهریورماه 1360 مردم در مکان کنونی پارک شهید رجایی جمع شده بودند که علی‌رضا خزایی فرمانده سپاه اسدآباد به همراه تعدادی از اسدآبادی‌هایی که عازم جبهه بودند آمد و گفت: من می‌روم تا دوستان خودم در شنام را پیدا کنم و آنها را بازگردانم و از خدا می‌خواهم که اگر این محقق نشد من نیز برنگردم.

همه منتظر خبرهای خوب و بازگشت 5 شهید شنام بودند که خبری کل اسدآباد را عزادار کرد، سردار علی‌رضا خزایی فرمانده وقت سپاه اسدآباد به جمع دوستان شهیدش پیوست و با شهادت علی‌رضا تمام امیدها ناامید شد.

 پس از درگیری‌های مختلف در شنام رژیم بعث عراق اقدام به مین‌گذاری در این منطقه کرد تا دسترسی‌ها از سوی کشور ایران به این منطقه قطع شود تا دیگر کسی به شهدای شنام دسترسی نداشته باشد.

بعد از پاک‌سازی شنام در چند سال گذشته راه‌های ورود به آنجا باز شد اما دیگر کسی از مکان شهدا خبر نداشت و این‌گونه عملیات برای یافتن پیکر شهدا آغاز شد.

تا اینکه مهرماه امسال خبر پیدا شدن بقایای پیکر یک شهید در شنام در اسدآباد پیچیده شد.

این شهید والامقام در عملیات قله شنام مشرف بر بیاره عراق در 30 تیرماه 1360 به شهادت رسید و پیکرش در معرکۀ نبرد باقی ماند و پس از 33سال و سه ماه و 18 روز از شهادتش، کمال شفیعی  ـ  پسرعموی شهید خبر رجعتش را داد.

علی رستمی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در گفت‌وگو با تسنیم می‌گوید: بیژن شفیعی دانش‌آموز سال سوم دبیرستان سید جمال‌الدین اسدآباد در نخستین اعزام من به جبهه فرمانده من بود. دو سالی از من بزرگ‌تر بود و این عکس شاید یک یا دو سال قبل از شهادتش باشد و حال از شنیدن خبر رجعتش خیلی خوشحال شدم.

برادر شهید بیژن شفیعی می‌گوید: هر بار که دلم می‌گرفت به سمت قبور شهدا و برادرم می‌رفتم اما نمی‌توانستم با قبر خالی درد و دل کنم اما حالا خوشحالم که توانسته‌ام بعد از 33 سال درمان تنهایی خود را پیدا کنم چراکه الآن هر وقت دلم بگیرد سر قبر برادرم حاضر می‌شوم چراکه با این کار آرامش می‌گیرم.

 رضا شفیعی در مورد نحوه تفحص و شناسایی برادرش می‌گوید: چندین سال است که به شنام می‌روم تا بلکه اثری از برادرم پیدا کنم اما هر بار با شکست روبه‌رو شدم اما در بار آخر با حضور ستاد کل تفحص و یک راهنمای بومی منطقه توانستیم بقایای یک پیکر را پیدا کنیم.

وی افزود: آزمایش‌های DNA از من و بقایای پیکر به عمل آمد در 27 مهر امسال و مصادف با سوم محرم امام حسین (ع) بود که با من تماس گرفتند و از مثبت بودن جواب آزمایشات خبر دادند.

بردار شهید شفیعی ابراز کرد: در تمامی این مدت در حال انجام کارهای مراسم بودیم تا مراسمی در شان و شخصیت این شهید والامقام تهیه و تدارک ببینیم.

وی در مورد نحوه برگزاری مراسم گفت: مراسم استقبال از شهید صبح فردا از مقابل فرمانداری انجام می‌شود و مراسم وداع با شهید فردا شب در مسجد امام سجاد(ع) برگزار می‌شود.

 شفیعی با اعلام اینکه مراسم تشییع شهید شفیعی صبح روز جمعه انجام می‌شود، عنوان کرد: در این مراسم بسیجیان به‌صورت خودجوش پای‌کار بودند و هیچ‌گونه مشکلی نداشتیم.

 علی رستمی یکی از بازماندگان شنام گفت: عملیات شنام گمنام بود چراکه حتی وقتی سرگذشت حاج احمد متوسلیان را می‌خواندم اسمی از عملیات شنام در آن برده نشده بود.

 یکی از هم‌رزمان شهید شفیعی می‌گوید: روز 31 خرداد 1360 از همدان اعزام شدیم و پس از دو روز سر از مریوان درآوردیم. جمعیتی حدود 150 نفر را خزایی از همدان تحویل سپاه داد. بیشترشان دانش‌آموز بودند. حدود بیست نفرشان ما اسدآبادی‌ها بودیم که شهید شفیعی فرماندهی این 20 نفر را بر عهده گرفت.

 علی رستمی افزود: روی ارتفاعات «کوه تخت» بلندترین ارتفاع منطقه مریوان و پاوه رفتیم. یک‌سویمان به چند شهر عراق مثل طویله، بیاره و حلبچه مسلط بود و از پشت‌هم ضد انقلابیون دمکرات و رزگاری. حد فاصلمان راهی بود که قاطر هم قادر به طی آن نبود.

 وی بیان کرد: حدود یک ماه روی کوه تخت بودیم. جبهه داشت برای ما خسته‌کننده و تکراری می‌شد. به‌جز چند درگیری با ضد انقلابیون رزگاری بقیه‌اش وقت تلف کنی بود. برداشتیم یک نامه به برادر احمد، فرمانده سپاه مریوان نوشتیم که ما دانش آموزان اعزامی از اسدآباد همدان خسته شده‌ایم، جان کلام این‌که نوشتیم برای کارهای سخت دیگر مثل پاک‌سازی، عملیات و غیره آماده‌ایم.

رستمی ابراز کرد: نیروی تعویضی ما همه شمالی بودند. دوساعته آنها را نسبت به موقعیت‌ها توجیه کردیم. خیلی نگران تمام شدن برف بودند. به آن‌ها اطمینان دادیم که خیالتان راحت، اینجا برف روی برف می‌آید. مسیر طولانی کوه تخت را تا جاده شوسه مریوان - پاوه پله‌پله پایین رفتیم. کنار جاده منتظر ماشین یا تراکتور بودیم. جیپی در کنارمان متوقف شد. آن‌ها فکر می‌کردند ما به سمت پاوه می‌رویم.

این هم‌رزم شهید شفیعی گفت: غروب روز 29 تیرماه 1360 در نقطه رهایی، نزدیک روستاهای «کیمنه» و «بیدرواز» زیر قله شنام منتظر فرصت حمله بودیم. هوا داشت سرد می‌شد. آمار کل نیروها از سپاه، بسیج، ژاندارمری، ارتش، پیش‌مرگان مسلمان کرد مریوان و نیروهای پیش‌مرگ عراقی، به حدود پانصد نفر می‌رسید. رضا چراغی نیروها را سازمان‌دهی کرد.

وی در مورد عملیات می‌گوید: قبل از طلوع آفتاب کلک عراقی‌ها را از قله شنام کندیم. تعدادی کشته و 65 اسیر ازشان گرفتیم. مجموع تلفات ما یک شهید و تعدادی مجروح بود که زحمت حمل آنان با اسرای عراقی بود و برادر رضا چراغی هم با دستی مجروح آنان را به عقب (دره حیات) هدایت می‌کرد.

رستمی افزود: چند ساعت بعد از تثبیت مواضع، آتش انواع جنگ‌افزارها از خمپاره گرفته تا توپ‌های سنگین و هلی‌کوپترهای جنگی روی قله شنام متمرکزشده بود و مثل شلاق یکسره و پیاپی بر گرده شنام می‌کوبید. بالا رفتن آمار شهدا و مجروحین و افرادی که آنان را به عقبه حمل می‌کردند و غیره سبب شد شنام خلوت شود.

 وی بیان کرد: آمار که گرفتند دبیرستان شهر ما، بیشتر از بقیه شهرها شهید داده بود. پنج شهید که جنازه آن‌ها جا ماند و هفت مجروح که سه نفرشان موقع انتقال از مریوان به سنندج در کمین حزب کومله اسیر شدند.

 کیانوش گلزار راغب نویسنده کتاب شنام در گفت‌وگو با تسنیم گفت: یک گروه از دانش آموزان اسدآبادی بعد از امتحانات خردادماه 60 به همدان اعزام شدیم و با سایر بچه‌های همدان آموزش 2 هفته‌ای نظامی را طی کردند.

وی افزود: می‌توان گفت اولین گروه سازمان‌یافته و آموزش‌دیده از بسیجیان استان همدان در همان خرداد سال 60 بود که به‌صورت مجهز به جبهه اعزام شدند و قبل از آن نیز به‌صورت پراکنده و یا به هر نحوی به جبهه می‌رفتند اما اولین گروه منظم ما بودیم.

نویسنده کتاب شنام اعلام کرد: پس‌ازاینکه گروه حدود 700 نفری ما دوره‌ها را گذراند به مریوان اعزام شدیم و پس از رسیدن به مریوان گروه اسدآباد به منطقه را به منطقه «دزلی» و «کوه تخت» اعزام کردند و بقیه بچه‌های استان همدان به سمت دریاچه زریوار و قوچ سلطان رفتند و این‌گونه ما و بچه‌های همدان از یکدیگر جدا شدیم.

وی بیان کرد: حدود 400 نفر از کل استان همدان در این اعزام بودند و به حاج احمد متوسلیان قول داده بودند تا به وی کمک کنند، یک ماه در منطقه کوه تخت بودیم و کوه تخت بین دره اورامانات و عراق قرار دارد و حالت یک سد بسیار بلند به نظر می‌آید که وقتی بر روی آن قرار بگیری اغلب شهرهای کردنشین عراق از روی آن مشخص است.

گلزار راغب اعلام کرد: سمت چپ ما در دره اورامانات در دست رزگاری قرار داشت، پشت سر ما کرد های کومله قرار داشت و در روبرو نیز با عراقی‌ها روبرو بودیم و تنها یک مسیر وجود داشت که در این مسیر شبانه می‌رفتیم و به نگهبانی مشغول می‌شدیم.

وی افزود: بعد از یک ماه در نامه‌ای که به احمد متوسلیان نوشتند گفتند که کوه تخت کسالت‌بار شده و ما می‌خواهیم در عملیات شرکت کنیم که بعدازآن نیروهای جدید جایگزین ما شدند و ما نیز به مریوان منتقل شدیم و چند روزی را در مریوان استراحت کردیم و بعد آماده عملیات شدیم.

نویسنده کتاب شنام افزود: شب عملیات بچه‌ها در داخل یک کمپرسی جمع شده بودند و در حال حرکت به سمت منطقه عملیات بودیم که و با توجه به اینکه نیروها باید در سکوت و استتار کامل قرار بگیرند اما آن‌قدر شوق عملیات داشتیم شهید خسرو آزرمی آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ « اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید چرا چیزى می‌گویید که انجام نمی‌دهید، نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید» را می خواند و ما از بس شوق داشتیم در سه ساعتی که داخل ماشین بودیم آیه مذکور را می‌خواندیم، شنام نه رمز عملیات داشت و نه اسم اما بچه‌های اسدآباد این آیه را اسم رمز عملیات قرار دادند.

وی تصریح کرد: وقتی‌که منطقه عملیات رسیدیم فهمیدیم که ما تنها نیستیم و حدود 400 تا 500 نفر از نیروهای ارتش، بسیج، سپاه و نیروهای پیشمرگه‌های کرد در عملیات شرکت می‌کردند.

گلزار راغب بیان کرد: عملیات را در روز 31 تیر 60 و همزمان با 19 رمضان آغاز کردیم و نزدیکی‌های اذان صبح بود که توانستیم قله را به تصرف خود درآوریم و توانستیم 70 نفر عراقی را به اسارت نیروهای خودی دربیاوریم.

وی اظهار داشت: در عملیات شنام شهید شفیعی سنش از همه ما بیشتر بود و آن زمان ما 16 سال داشتیم و شهید شفیعی 19 سال داشت و حتی در دوران دبیرستان نیز شاهد مدیریت خوب شهید شفیعی بودیم چون همکلاسی‌های خود را در گروهی جمع می‌کرد و به مبارزه با ضدانقلاب می‌پرداخت.

 گلزار راغب از حضور شهید شفیعی از سال 59 در بسیج خبر داد و گفت: گاهی اوقات به نحوی در مقابل گروه‌های چریکی قرار می‌گرفتند که همراه با شهید مرادی با آنها درگیری فیزیکی پیدا می‌کرد که این نشان از قدرت رهبری و مدیریت خوب ایشان بود.

وی ابراز کرد: بدون اینکه کسی او را مجبور به کاری کند مسئولیت اسدآباد در دستش قرار داشت و بدون هرگونه ادعایی کار می‌کرد و کارها را رهبری می‌کرد و وقتی هم‌گروه دانش آموزان اسدآباد به مریوان اعزام شد ایشان فرمانده گروه بودند.

این یادگار 8 سال دفاع مقدس یکی از صفات خود شهید شفیعی را جسارت وی دانست و فزود: زمانی که هیچ‌کدام جرات تکان خوردن نداشتیم وی چندین کیلومتر جابه‌جا می‌شد و قمقمه‌های آب بچه‌ها را پر می‌کرد و بین بچه‌ها تقسیم می‌کرد و انجام این کار ازخودگذشتگی و ایثار می‌خواهد چراکه ما آن زمان ما در محاصره کامل نیروهای دشمن بودیم.

 فرماندار اسدآباد در ادامه به تسنیم گفت: این شهید به نمایندگی از پنج شهید قله شنام به شهر و دیار خود باز می‌گردد و تمام ظرفیت و امکانات شهر برای استقبال بی‌نظیر و باشکوه این شهید گران‌قدر آماده است.

 مسعود بکایی ابراز کرد: مراسم استقبال از شهید شفیعی صبح روز پنج‌شنبه دوم بهمن از مقابل دفتر فرمانداری با حضور پرشور مردم تا مسجد امام سجاد (ع) انجام می شود و مراسم وداع ساعت 20 و 30 دقیقه در مسجد امام سجاد (ع) با سخنرانی، قرائت زیارت عاشورا و مداحی پایان می‌پذیرد.

به‌راستی شنام قصه دلدادگی است و امیدواریم تمامی مادران و خانواده‌های چشم‌انتظار شهدای مفقودالاثر هرچه زودتر به آرزوی خود برسند چراکه درد انتظار انسان را از بین می‌برد.

و امیدواریم که شهدای مفقودالاثر شنام و سایر شهدای جاویدالاثر دیار سید جمال نیز هرچه زودتر به دیار خود بازگردند چراکه حضور آنها درمانی برای درد انتظار مردم و خانواده‌های آنان است.

حال پس از گذشت 33 سال از حضور شهید بیژن شفیعی امیدواریم که جوانان این مرزوبوم ایشان را که یکی از بهترین‌ها بود الگوی خود قرار دهند.

گزارش از علی گنجی

 انتهای پیام/ ب

 


مطالب مشابه :


صفحه تقدیم پایان نامه

صفحه تقدیم پایان نامه تقدیم به همسرم: تقدیم به برادرم:




نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

تقدیم به برادرم: این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر مهربانم تقدیم




نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

تقدیم به برادرم: و اما متن تقدیم و سپاس پایان نامه ی خودم: تقدیم به:




تقديم و تشكر پايان نامه

تقدیم به: روح پاک تقدیم به برادرم: این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر




رنج نامه!

منه برادرم به امید خدا پایان نامه بده و » و در صفحه تقدیم نامه هم پایان نامم




نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

تقدیم به: روح پاک تقدیم به برادرم: این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر




دویست و نهمین خاطره ی چی شد چادری شدم: از محبت های برادرم تا پیدا کردن آدرس واقعی

یک روز برای کمک به برادرم در طرح پایان این عکس و این متن تقدیم به دعوت نامه ی




پایان ۳۳ سال چشم‌انتظاری خانواده

تقدیم به خانواده ی پایان نامه ای با موضوع راهیان




ماه بی نشان (تقدیم به حضرت زهرا (س))

(تقدیم به حضرت زهرا به نام خدا و با یاد از خواهر و تک برادرم که در (موضوع پایان نامه:




برچسب :