نگاهی اجمالی به دو سنت زبانشناسی اسلامی و غرب


● مقدمه

زبان به عنوان یک پدیده ذاتاً فطری در فرهنگ های مختلف مورد بررسی قرار گرفته و از دیرباز, انسان به مطالعه آن همت گمارده است. از این رو, تمدن های مهمی نظیر تمدن یونان, هند, اسلام و چین خودآگاهانه به این پدیده ارتباطی توجه کرده و آن را به دقت مطالعه کرده اند. در این مقاله, زبانشناسی در جهان اسلام و در دنیای غرب مورد نظر هستند و به طور اجمالی و تطبیقی زیر بخش های مختلف نظام زبانی ـ نحو, معناشناسی, ساختواژه, و آواشناسی ـ در هر دو سنّت زبانی فوق بررسی شده اند.

طبیعی است که هر دو سنّت زبانی مذکور با دیدگاه خاص خود به پدیده زبان نگریسته اند; چرا که زبانشناسی اسلامی از قرآن و زبانشناسی غربی از فلسفه و تا حدی از ادبیات نشأت گرفته اند. با این حال علی رغم تمایز دستاورهای زبانشناختی این دو سنّت, در موارد متعددی نیز به هم شباهت دارند.

 

● نحو (syntax)

قرآن, خاستگاه زبانشناسی اسلامی, به عنوان یک عامل برون زبانی منشأ پژوهش های زبان عربی است. تأثیر عمیق این معجزه الهی بر مسلمانان و علاقه آنان برای قرائت صحیح, تعبیر و درک اعجاز آن و نیز ترس از تحریف این کتاب مقدس از یک سو و آموزش زبان عربی به تازه مسلمانان غیر عرب از سویی دیگر, سبب شد تا مسلمانان به مطالعه دقیق زبان عربی بپردازند. لذا, در مراحل اولیه مطالعات زبانشناختی زبان عربی, جنبه کاربردی و آموزشی آن بر جنبه نظری آن غالب بود. بعداً, نظرپردازی نیز در باب دستور زبان عربی رایج شد.

 

 


فلسفه, خاستگاه زبانشناسی غربی, به عنوان یک عامل درون زبانی بر یونانیان تأثیر گذارد. یونانیان با از خود پرسیدن در مورد زبان و درک و توجه آگاهانه به آن و گوناگونی های زبانی (لهجه و گویش), زبان را مطالعه کردند. از این رو, جنبه نظرپردازی زبانشناسی بر جنبه کاربردی آن غالب بود.

مطالعات نحوی زبان در هر دو سنّت زبانی فوق, از اهمیت چشمگیری برخوردار بوده است. ظاهراً, ساختواژه در ابتدای مطالعات زبانی در یونان و روم, حرف اول را می زده است, سپس به نحو پرداخته اند. در حالی که, این امر در سیر زبانشناسی عربی صدق نمی کند و ساختواژه و نحو از همان ابتدا همگام با هم مورد بررسی قرار گرفته اند.

در اصل, (نحو) در دو سنّت زبانی فوق دو مفهوم متفاوت داشته است. مفهوم اولیه نحو از دید زبانشناس بزرگ اسلامی, سیبویه بصری, (روشی است که مردم بدان صحبت می کنند… و به معنای جاده و راه می باشد). (باکلاّ, ۱۹۸۳) بعداً, نحو به دستور زبان اطلاق شد که به بررسی ساخت ها, روابط عناصر سازنده جمله (سازه) و نقش هریک از آنها در جمله می پردازد. این مفاهیم ساختاری در دستور زبان عربی تحت عنوان مقولاتی نظیر عمل (حاکمیت), اِعراب, بناء و… مطرح گردیدند.

نحو در زبانشناسی غربی در مراحل اولیه تکوینش در چارچوب ساختواژه بررسی شده است. سرمایه نحو یونانی, ساخت (بخش اسمی و بخش فعلی جمله) و روابط سازه های جمله نسبت به یکدیگر است. به طور کلی, بحث نحو در این زبانشناسی صوری تر و به دور از مسائل کاربردی است; اما بحث نحو زبان عربی با مسائل کاربردی گره خورده است; به طوری که سیبویه نظریه پاره گفتار خود را با توجه به مفاهیم نحوی و کاربردشناختی ارائه کرده است.

 

 

بحث مهمی که در هر دو سنّت زبانی مطرح شد, قیاس و سماع در زبانشناسی اسلامی و بحث متناظر آن سامانگرایی و سامانگریزی در زبانشناسی غربی بود. قیاس در علوم اسلامی این است که به دلیل شباهت بین دو موضوع, حکم یکی را بر دیگری می توان پیاده کرد. سماع به بی نظمی ها و استثنائات در زبان اشاره می کند. بر پایه همین دو اصل, دو مکتب زبانی اسلامی تحت عنوان مکتب بصره و مکتب کوفه پدید آمد که اولی طرفدار قیاس بود و دومی بیشتر به بی نظمی های زبانی توجه داشت. همین بحث در زبانشناسی غربی هم به طور جدی مطرح شد و در واقع, مبنای این زبانشناسی بود. بحث سامانگرایی بر نظام مندی های زبان تأکید دارد و نظم قیاسی را در زبان می پذیرد. به طور مثال, در دستور زبان یونانی, واژه هایی که نقش دستوری یکسانی در جمله دارند وندهای تصریفی همانند می گیرند و به لحاظ معنایی همسنگ هم و یا قیاس پذیرند (روبینز, ۱۳۷۳). به نظر می رسد که این مفهوم از سامانگرایی مشابه مفهوم قیاس در علوم اسلامی و از جمله در دستور زبان است. همچنین, بحث سامانگریزی مطابق با بحث سماع است. ارسطو و پیروان مکتب اسکندرانی در یونان و نیز پیروان مکتب بصره در سرزمین های اسلامی سامانگرایی و قیاس را اصل زبان می دانستند, در حالی که رواقیان و پیروان مکتب کوفه بیشتر به سامانگریزی و سماع پایبند بودند.

 

بحث اِعراب و بِناء در دستور زبان عربی از موارد مهم است. اعراب بر حرکت کلمه تأثیر می گذارد و بناء, تغییر نکردن حرکت کلمه است. گفته شده است که (سنگ اصلی در بنای دستور زبان عربی, همبستگی متقابل اعراب در اجزای مختلف جمله بر بنیاد نظریه عامل است; یعنی علتی کافی که گویی در یکی از اجزای جمله وجود دارد و بر همه آن جمله عمل می کند.) (شریف, ۱۳۶۷). در واقع, مفهوم عمل در دل این مقوله (اعراب) نهفته است. به صورتی که اگر عنصری در یک جمله بر عنصر دیگری تأثیر گذارد و حالت آن را عوض کند, بر حرکت و یا وند تصریفی عنصر دوم عمل می کند. بحث حاکمیت در دستور زبان غربی با همین بحث عمل در عربی رابطه دارد, با این تفاوت که مقوله حاکمیت در زبانشناسی غربی مفهومی فراگیرتر و گسترده تر نسبت به عمل در دستور زبان عربی است. عمل رابطه بین عامل و معمول است. حاکمیت حوزه وسیع تری دارد. این مقوله در ابتدای مطالعات زبانی مسلمانان مورد توجه قرار گرفت و در قرن بیستم در نظریه حاکمیت در دستور زبان گشتاری مطرح شد.

علاوه بر مطلب فوق, مقوله حالت در دستور زبان های هم خانواده لاتین با مفهوم اعراب ارتباط دارد. این مقوله در نحو بر پایانه های صرفی کلمات برحسب نقش آنها تأثیر می گذارد که این پایانه ها, نقش کلمه را در جمله نشان می دهند. کلمات عربی هم برحسب نقش خود در جمله, حرکت خاصی می پذیرند. البته, مقوله اعراب در عربی یک مقوله نحوی است, اما مقوله حالت در زبان هایی مثل لاتین, عمدتاً یک مقوله صرفی ـ نحوی است.

 

یک نظریه مهم در زبانشناسی اسلامی نظریه تصریحی (enunciative) سیبویه است. این نظریه در مورد تعبیر پاره گفتار است. دو عنصر مسند و مسندالیه در جمله ضروری اند و عنصر لازم سوم هم یک عنصر تصریحی است که ظاهراً به قصد و نیت گوینده کلام و تقدیم و تأخر یک عنصر در جمله مربوط می شود. شرایط و موقعیت ارتباطی مطروحه در نظریه سیبویه تقریباً همانند شرایط کاربردی و بافتاری تجزیه و تحلیل گران کلام غربی در تعبیر پاره گفتار است.هر دو مواردی نظیر قصد و نیت گوینده, تأثیر مخاطب در ارتباط گفتاری, رابطه گوینده و شنونده, لحن کلام و… را در تعبیر پاره گفتار در نظر می گیرند تا مفهوم واقعی جمله به دست آید.

 

 


تاکنون برخی از مباحث نحوی در هر دو سنّت زبانشناسی اسلامی و غربی مطرح شد. اما می توان به طور کلی به چند نکته در مورد زبان و زبانشناسی در این دو سنّت اشاره کرد. زبان عربی قرآن به علت کلمة اللّه بودنش مقدس شمرده شده و از صدر اسلام تاکنون موقعیت ممتاز خود را حفظ کرده است و به عنوان زبان اول دنیای اسلام محسوب شده است و می شود. از سویی دیگر, زبانی را با چنین موقعیتی در دنیای غرب نمی توان یافت. زبان کتاب مقدس انجیل, عبری است و موقعیت والایی در تمدن مسیحیت به دست نیاورده است. به این علت که شرایط اجتماعی ـ سیاسی اروپاییان در امپراطوری روم به صورتی بود که زبان لاتین را تا حد زبان دین و دانش در قرون وسطی برکشید. بعدها, زبان عبری به عنوان یک زبان حاشیه ای مورد توجه قرار گرفت. از این رو می توان گفت که زبان لاتین در قرون وسطی هم طراز با زبان عربی در دنیای اسلام بوده است. تا اینکه, این زبان در دوره رنسانس و عصر جدید اعتبار انحصاری خود را از دست می دهد و زبان های دیگر نظیر زبان های محلی در اروپا, هندی, عربی و… بررسی می شوند. مطالعه این زبان ها در اروپا, نگرش زبانشناسان غربی را نسبت به زبان تغییر داد, اما چنین وضعیتی برای زبانشناسی اسلامی ایجاد شد و زبان پژوهان مسلمان, عمدتاً زبان عربی را بررسی می کردند و توجه چندانی به زبان های فرهنگ های دیگر نداشتند.

 

 


مطالعه زبان در قرن بیستم در غرب شکل جدیدی به خود گرفته است. ارائه نظریات و مکاتب زبانی در چارچوب علمی و نظام مند نشانگر پیشرفت زبانشناسی غربی است; برخلاف زبانشناسی اسلامی که محدود به همان نوآوری ها و بررسی های زبانی هفت ـ هشت قرن اول پس از اسلام می شود. البته, می توان گفت که بسیاری از مفاهیم زبانشناسی جدید غربی, در مطالعات زبانی مسلمانان در همان دوره مطرح شده اند. به طور نمونه, سیبویه زبان را یک فعالیت اجتماعی می پنداشته که از طریق آن میان گوینده و شنونده رابطه برقرار می شود. او زبان را دارای ساخت و نظام خاص می داند. نحو در نظر او شیوه سخن گفتن است و این دال بر آن است که زبان را یک رفتار می داند (مشکوةالدینی, ۱۳۷۳). همین نظر را فردیناندو سوسور ارائه می کند و زبان را نهادی اجتماعی قلمداد کرده است. هر دو زبانشناس به تمایز زبان (قوه بیان) و گفتار اشاره کرده اند.

مفاهیم ساخت و نقش از مفاهیمی هستند که در هر دو زبانشناسی عنوان شده اند. عمده زبانشناسان اسلامی نظیر سیبویه و دیگران ساختار زبان را در قالب نقش بررسی کرده اند. در واقع, نقش گرایی یک ویژگی غالب زبانشناسی اسلامی است. برخی از زبانشناسان غربی نظیر پیروان مکتب پراگ و مکتب مقوله و میزان در قرن بیستم طرفدار نقش گرایی در زبان بوده اند, در حالی که, برخی دیگر از زبانشناسان به خصوص دستور زبان گشتاری, ساخت را جدا از نقش مطالعه می کنند و اهمیت چندانی به نقش سازه ها در جمله نمی دهند.

 

 


بسیاری از مفاهیم زبانشناسی جدید نظیر توانش و کنش در زبانشناسی عربی هم عنوان شده اند. این دو مقوله در مطالعات زبانی مسلمان تحت عنوان قوه بیان و کلام معرفی شده اند. مفهوم (شم زبانی) (intuition) در این نظریه با مفهوم (حس) که از سوی ابن جنی, دانشمند عرب قرن چهارم هـ.ق. مطرح شد, برابر است. زبانشناسی غربی نوین به مفاهیمی نظیر جهانی ها (universals), صراحت قواعد دستوری و مسائلی از این قبیل توجه دارد. اما زبانشناسی اسلامی مفاهیم جدیدی را معرفی نکرده است و بر همان سنّت زبانی گذشته تکیه کرده است. با این حال, می توان بسیاری از مفاهیم آن را به صورت نظام مند و علمی مطرح کرد.

 

 


● ساخت واژه (Morphology)

مطالعات ساختواژی یکی از بحث های اصلی هر دو سنّت زبانی بوده است. این نوع مباحث در یونان باستان میان سامانگرایان و سامانگریزان مطرح شد. توجه اصلی این مباحث در این دوره بر اقسام کلمه, طبقه بندی های کلمات برحسب تصریف پذیری و یا تصریف ناپذیری بوده است. بحث تصریف و اشتقاق در ساختواژه هر دو سنّت, از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. عربی یک زبان تصریفی است. کلمه در زبان عربی بر اثر قواعد واژه سازی و قواعد واج ـ واژی ساخته و پرداخته می شود, سپس به ساختار جمله وارد می گردد. قواعد واج ـ واژی در عربی, قواعدی هستند که اوزان و صیغه های کلمات را معین می کند و کلمات جدیدی را تولید می نماید. به این معنا که کلمه های جدید برحسب اوزان ثلاثی و رباعی ساخته می شوند. انواع کلمه بر طبق ریشه ف,ع, ل و الگوی مصوت ها حاصل می آیند. به این ترتیب که نوع آرایش صامت ها و مصوت ها که با یک معنای دستوری همراه است, در زایش کلمه جدید دخیل اند. واژه سازی در دستور زبان های غربی بیشتر از طریق افزایش وند است و معمولاً ساختمان درونی کلمه برهم نمی ریزد تا کلمه ای جدید به دست آید.

در بحث ساختواژه زبان عربی, دانشمندانی نظیر سیبویه و کسایی مطرح هستند. از دید دستور زبان اسلامی, اقسام کلمه سه تاست و شامل اسم, فعل و حرف می باشد. از دید غربیان هم, تقسیم بندی کلمه از سه قسم شروع شد و به نُه نوع رسید.

 


نکته قابل قیاس بین این دو نوع ساختواژه مربوط به اَعراض کلمه یا اوصاف تالی است. اوصاف تالی در ساختواژه زبان یونانی با اتصال وندهای تصریفی گوناگونی همراه است که دلالت بر معانی دستوری متفاوت دارد. در واقع, عرضی بر کلمات تصریف پذیر وارد می شود و معنای خاصی به آن می دهد که دلالت بر زمان, شخص و… می کند. ظاهراً, حرکت آخر کلمه و وندهای تصریفی در دستور زبان عربی که بر اسم یا فعل مترتب می شوند, معادل اوصاف تالی در زبان یونانی است.

 

 


مطالعات ساختواژی از یونان باستان تا قبل از قرن بیستم, سنّتی است. واژه مفهوم بنیادین آن بوده و در کل, ساختواژه از نحو اهمیت بیشتری داشته است. همچنین اقسام کلمه را به دلخواه تقسیم می کردند. از اوایل قرن بیستم تاکنون, ساختواژه بر ساختمان درونی کلمه تکیه دارد و زبانشناسان با توجه به این ساختمان درونی, به مفهوم تکواژ رسیدند. زبانشناسان اسلامی مفهوم تکواژه را صریحاً معرفی نکرده اند.

به نظر می رسد که ساختواژه در چارچوب دستور گشتاری به دنبال مشترکات جهانی زبان هاست, اما از آنجایی که واژه تغییرپذیرترین بخش زبان است و زایش و زوال آن سریع انجام می گیرد, رسیدن به جهانی های ساختواژی دشوار است.

 

 


● معناشناسی (semantics)

مطالعات معنایی در زبانشناسی اسلامی و غربی مراحل متفاوتی را پشت سر گذرانده است. مطالعه معنا و زبانشناسی غربی با بحث درباره منشأ زبان و رابطه واژه و معنای آن شروع شد که آیا این رابطه طبیعی یا قراردادی است. بحث راجع به طبیعی یا قراردادی بودن رابطه لفظ و معنا به سامانگرایی و سامانگریزی منجر شد. از این رو مطالعات معنایی در یونان باستان رنگ فلسفی به خود گرفت. ارسطو رابطه بین لفظ و معنا را از نوع قراردادی می دانست و عقیده داشت که (هیچ نامی به طور طبیعی پدید نمی آید). (روبینز, ۱۳۷۳)

مطالعات معنایی در زبانشناسی اسلامی ریشه ادبی داشت. مسلمانان به منظور درک اعجاز قرآن به بررسی معنای آن پرداختند و این بررسی ها تحت عنوان (فنون بلاغت) (Rhetoric) مطرح گردیدند که در آغاز به صنایع ادبی قرآن محدود شد. سپس این صنایع به سه بخش معانی, بیان و بدیع تقسیم شد. رابطه لفظ و معنا هم در این مطالعات مورد توجه قرار گرفت, به طوری که برخی آن را قراردادی و بعضی آن را طبیعی فرض کردند.

نکته قابل قیاس این است که معناشناسی یونانیان عمدتاً تحت تأثیر فلسفه بر مسائل ریشه شناختی متمرکز بود, اما مطالعات معنایی مسلمانان بیشتر جنبه ادبی ـ بلاغی داشت و با مسائل کاربردشناختی گره خورده بود و هدف آن تعبیر کلمةاللّه بود. اما چنین وضعیتی در یونان وجود نداشت. کم کم, در اروپا, مباحث ریشه شناختی جای خود را به تعبیر و تفسیر متن مقدس انجیل و بررسی های معنایی محض داد.

سیر تحوّل مطالعات بلاغی مسلمانان را در قرن چهارم و پنجم هجری باید جستجو کرد و در این حوزه باید از افرادی نظیر عبدالقاهر جرجانی, جاراللّه زمخشری, سکاکی و تفتازانی نام برد. جرجانی با تدوین دو کتاب خود تحت عنوان دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه تحول بزرگی در علم بلاغت به وجود آورد. به همین لحاظ, او را مبتکر علم معانی و بیان می دانند. علم معانی را این گونه تعریف کرده اند: (مطالعه ویژگی های ساختار کلام در گفتار و نیز ارزیابی آن است, به منظور اینکه در کاربرد زبان بر طبق شرایط موقعیت از اشتباه جلوگیری شود). (بوهاس و دیگران, ۱۹۹۰). در چنین حوزه ای تمام مسائل مربوط به معناشناسی دستوری (علم معانی) و کاربردشناسی بررسی می گردد.

 

 


مطالعات معنایی مسلمانان تا قرون هفتم و هشتم ادامه پیدا کرد و مفاهیمی نظیر صورت و معنا, دلالت و اطلاق, روابط معنایی, مجهول و… مطرح شدند. در واقع, مفاهیم ساختاری و معنایی هر دو با هم در مطالعات بلاغی لحاظ شدند. سیبویه مطالعه معنا را در چارچوب پاره گفتار و موقعیت ارتباطی آن فرض کرده است. زبانشناسان غربی هم نظیر مایکل هالیدی و جی. آر فرث همانند سیبویه به معنای بافت علاوه بر معنای صوری جمله توجه داشته اند. اما برخی دیگر از زبانشناسان غربی به مطالعه محض معنا می پردازند و مسائل کاربردی و بافتی را در شاخه دیگری تحت عنوان (کاربردشناسی) در نظر می گیرند.

مسلمانان در مطالعات بلاغی خود موضوعات گوناگون را به دقت موشکافی کردند و بسیاری از مفاهیم را طبقه بندی نمودند. به طوری که این اصطلاحات و تقسیم بندی ها در مطالعات بلاغی اروپاییان دیده نمی شود. همچنین, مفاهیم و طبقه بندی های مطالعات اروپاییان در بررسی های معنایی و بلاغی مسلمانان مشاهده نمی شود (صفوی, ۱۳۷۳).

 

● آواشناسی (Phonetics)

آواشناسی در زبانشناسی با بحث مخارج الحروف در زبانشناسی اسلامی معادل است. منشأ مطالعات آوایی را در یونان باستان می توان به دستیابی به تلفظ صحیح متون یونانی کهن, توجه به گویش آتنی و تقسیم بندی های گویشی نسبت داد. اما مطالعات آوایی مسلمانان پس از وحی قرآن شروع شد, به منظور اینکه قرآن از تحریف مصون بماند و قرائت آن درست باشد. مسلمانان با دقت تمام آواهای عربی را بررسی کردند و به پیشرفت های چشمگیری نائل آمدند تا آنجا که می توان گفت که بسیاری از دستاوردهای آوایی آنان با آواشناسی نوین غربی برابری می کند.

در خصوص اهمیت مسائل آوایی در زبانشناسی اسلامی می توان به سه مورد اشاره کرد: اوّل آن که وجود لهجه های فراوان در عربستان که لهجه پیامبر (لهجه قریش) در میان آنها معیار بوده است. مورد دوم, گسترش اسلام به سرزمین های دیگر و گرویدن مردم به دین اسلام بود که به تبع آن, نیاز به آموزش زبان عربی و قرائت درست قرآن احساس شد. مورد سوم, قرآن باید از تحریف مصون می ماند. به این ترتیب مسلمانان باید به مطالعه آواها, توصیف حروف اصول (صامت ها) و حروف فروع (واجگونه ها), ایجاد نظام مصوت ها (حرکت ها) و نقطه گذاری می پرداختند تا آموزش زبان عربی, قرائت درست قرآن و حفظ قرآن از تحریف میسّر می شد. (همان,۱۹۶۸) اصولاً, آواشناسی در این سنّت مورد توجه دستور زبان, متخصصان تجوید قرآن و پزشکان بود و هرسه قشر نقش مهمی در پیشرفت آواشناسی داشتند.

 

 


سیبویه آواها را به دو بخش اصول و فروع تقسیم نمود. همچنین, او آواها را بر طبق مشخصات آوایی یعنی نحوه و محل تولید (مخرج) آنها تقسیم کرد. تقسیم بندی او دقیقاً شبیه طبقه بندی آواها در آواشناسی غربی است. در این تقسیم بندی, تقابل بین صامت های مجهوره و مهموسه معادل تقابل صامت های واکدار و بی واک در آواشناسی غربی است. همچنین, وی آواها را بر طبق درجه گشادگی مجرای گفتار در مخرج آواها به شدیده و رخوه تقسیم کرد که امروزه تحت عنوان آواهای انسدادی و سایشی نامیده شده اند. (همان, ۱۹۶۸)

ابوعلی سینا آواها را بر طبق شیوه تولیدی توصیف کرد. او به نقش تار آواها در تولید صدا اشاره نمود و به تمایز بین واکداری و بیواکی پی برده بود. روش ابن سینا در توصیف آواها مشابه روش توصیف تجربی آواها در آواشناسی انگلیسی در دوره رنسانس است. وی دیدِ بازتری نسبت به دیگر آواشناسان مسلمان داشت, چرا که صدا را یک پدیده جهانی معرفی کرد. به این معنا که صداهای زبانی را در مفهوم عام برای سخنگویان هر زبانی در نظر گرفت و سپس به طور خاص به توصیف آواهای زبان عربی پرداخت. همچنین, اشاره به مُدل سازی اصوات گفتاری توسط وی در هزار سال پیش, از ذهن خلاّق او خبر می دهد. این مسأله در قرن بیستم, توجه غربیان را به خود جلب کرده است. (بوهاس و دیگران, ۱۹۹۰) توجه وی به مسأله جهانی بودن صدا, تجزیه و تحلیل دستگاه گفتاری انسان و توصیف آواهای غیرعربی, بیانگر پیشرفت چشمگیر او در مطالعات آوایی است.

 

 


آواشناسی غربی تا قبل از قرن بیستم مفاهیم آوایی مختلفی را معرفی کرد, اما در قرن بیستم به اوج پیشرفت رسید. نظریه واجشناسی پراگ از مهم ترین نظریات در حوزه آوایی است. در این نظریه, مشخصات آوایی واج ها بررسی شدند و واج ها در شبکه ای از روابط متقابل در نظر گرفته شدند. نظراتی نیز راجع به ساخت واج ـ واژی ارائه شد. در آواشناسی غربی, علاوه بر مطالعه صامت ها و مصوت ها به عناصر دیگری نظیر تکیه, آهنگ و لحن کلام و… اشاره شده است. این عناصر در آواشناسی مسلمانان نیز مورد بررسی قرار گرفته اند.

 

● کلام پایانی

پس از یک بررسی اجمالی در مورد زبانشناسی اسلامی و غربی می توان به موارد مشابه و متفاوت این دو سنّت پی برد. زبانشناسی اسلامی, دین بنیاد بود و فضای حاکم بر مطالعات زبان عربی مملو از عشق و ایمان مسلمانان به دین اسلام و قرآن بود. لیکن زبانشناسی غربی انسان مدار بود و مطالعات زبانی کمتر تحت لوای دین انجام می شد; به جز در قرون وسطی که دین و کلیسا بر همه امور حاکم بود و مطالعات زبانی هم از این امر مستثنا نبود.

 


قابل ذکر است که اوج نوآوری ها و تحولات زبانشناسی اسلامی عمدتاً به چندین قرن اول پس از اسلام برمی گردد و پس از آن تا به امروز, جنبه تکمیلی و تشریحی پیدا کرده است. برخلاف زبانشناسی غربی که اوج پیشرفتش در قرن معاصر بوده است. در واقع, زبانشناسی غربی در این قرن از حوزه سنّتی خود کاملاً خارج شد و به صورت علمی و نظام مند مطرح گردید. به نظر می رسد که نظرپردازی های زبانشناسان معاصر و ارائه آراء جدید و جهانی و به طور کلی, اوج نوآوری های زبانشناسی غربی می تواند ناشی از برخورد غربیان با فرهنگ ها و سنّت های زبانی متفاوت و نیز استفاده صحیح آنان از این وضعیت می باشد. از سوی دیگر, ملاحظه می کنیم که زبانشناسی اسلامی چنین ارتباط گسترده ای با فرهنگ ها و زبان های دیگر در گذشته نداشته و فرصت پیشرفت مجدد آن در دوره اخیر به دست نیامده است و بیشتر بر همان دستاوردهای زبانشناختی اولیه متمرکز است. به هر حال, می توان بسیاری از مباحث زبانشناسی اسلامی را که از غنای کافی برخوردار است, به صورت نظام مند و در چارچوب نظریات نوین زبانشناسی مطرح کرد. امید که هر جنبه ای از زبانشناسی در فرهنگ اسلامی با نگاه تخصصی تر مورد مطالعه قرار گیرد و نتایج سودمندی به دست دهد.
       


    
    
منابع
۱. روبینز, آر. اچ. ۱۳۷۳, تاریخ مختصر زبانشناسی, ترجمه علی محمد حق شناس, تهران, کتاب ماد (وابسته به نشر مرکز).
۲. شریف, میان محمد, ۱۳۶۷, دستور زبان و فرهنگ نویسی), تاریخ فلسفه در اسلام, ترجمه علی محمد حق شناس, جلد سوم, مرکز نشر دانشگاهی.
۳. صفوی, کورش, ۱۳۷۳, از زبانشناسی تا ادبیات, جلد اول: نظم, نشر چشمه.
۴. مشکوةالدینی, مهدی. ۱۳۷۳, سیر زبانشناسی, مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
۵. Bakalla, M. H. ۱۹۳۸, Arbic Linguistics: An introduction and bibliography, Mancel Publishing.
۶. Bohas, G., etal. ۱۹۹۰, The Arabic Linguistic Tradition, London and NewYork, Routledge.
۷. Semaan, Khalil, ۱۹۶۸, Linguistics In The Middle Ages: Phonetic Studies. Nether Lands, Leiden E. J. Brill.     
 


مطالب مشابه :


نگاهی اجمالی به دو سنت زبانشناسی اسلامی و غرب

لذت زبانشناسی تعبیر و درک اعجاز آن و نیز ترس از تحریف این کتاب روش ابن سینا در




منطق در زبان‌شناسی

دانلود جزوه و خلاصه کتاب‌های زبانشناسی دانشنامه علایی، ابن سینا.




مصاحبه‌ای قدیمی از دکتر دبیرمقدم

دانلود جزوه و خلاصه کتاب‌های زبانشناسی موضوع دیگر کتاب مخارج‌الحروف ابنسینا در




زبان، بنیادی ترین جلوه میراث فرهنگی

دانلود جزوه و خلاصه کتاب‌های زبانشناسی ابوعلی فارسی،‌فارابی، ابن سینا و دیگران درباره




زندگینامه جبران خلیل جبران/ نويسنده و انديشمند لبناني ( 1883-1931 )

زبانشناسی کتاب مقدس را به زبان چون "عطار" و "ابن سینا" و "ابن خلدون" و برخی




دکتر صفوی: دکتر کزازی یک مریخی است!

دانلود جزوه و خلاصه کتاب‌های زبانشناسی نخستین فردی که کشف کردم از مریخ آمده، ابن سینا




چرا در هزار سال حکومت ترکان بر ایران، فارسی زبان رایج بود و نه ترکی؟!

از آنها از جمله ابن سینا، ابوریحان کتاب مقدس اسلام با علم زبانشناسی این مساله را به




تاریخ زبان فارسی

دانلود جزوه و خلاصه کتاب‌های زبانشناسی که «ابن ندیم» در کتاب ابن سینا




سلامان واَبسال نمادعشق:ازخاک تا افلاک

ادبیات کلاسیک زبانشناسی ابن سینا در اشارات بدان ابن الاعرابی در کتاب نوادر




ریشه کراوات و پیدایش آن

زبانشناسی دانشگاه تهران در سال 1324 خورشيدی در جزوه شماره‌ي سه خود که به تلاش کتاب فروشی




برچسب :