تاريخ زردتشت


درباره زرتشت زرتشت پيامبر بزرگ آريايي،يكي از جمله نوادر انديشمندان جهان است . درباره دوران زندگي وي آگاهي درستي در دست نيست ،اما قدر مسلّم آن است كه دانشمندان بر اساس و پايه پروهش ها  وبرسي هاي انجام شده ، زمان زندگي وي را از 1500تا300 سال پيش از ميلاد ميدانند . آموزشها و فلسفه وجهان بيني زرتشت از همان دوره كهن مورد توجه  حكما و فلاسفه بزرگ جهان بوده است .انديشمندان جهان باستان چون  فيثاغورس ،ارسطو افلاطون و... با افتخار وغرور از زرتشت وفلسفه وي ياد كرده اند .  درحكمت اشراق   اهميت  واعتبار وديدگاه هاي  وي زمينه ساز بسيار ي از تحولاّت در فلسفه وحكمت شد. فلسفه عميق زرتشت از افلاتون تا هسگل را از جنبه  متفاوت  وسرشار  خود  بر خوردار  كرده است ونيچه مرد برتر را در وجود اين بزرگ مرد تاريخ يافته  ومعرفي نموده است . زرتشت نخستين پيامبري بود  كه در آن دوران كهن خداي واقعه اي را شناخت  ويكتا پرستي را مطرح كرد . درفلسفه بر آن بود كه دو گوهر همزاد در آغاز ، عالم تصّور  پيداي يافتند  كه يكي نيكي  وآن ديگري بدي است   اساس حركت و جنبش و زندگي از برخوردار اين دوميباشد و اين هدف هيچ ارتباطي با ذات خداوند ندارد. در نهاد آدمي هم خير است وهم شر . پروردگار آدمي را آزاد وبا اختيار واراده  كامل آفريده ،فرد  خرد مند بايد از ميان نيك وبد ، نيك را برگزيند نه بد را و پيرو را  سپنتامينو باشد  نه انگرمينو . زرتشت برعليه خرافات  و مو هومات دوره خود  قيام كرد .  قرباني  پيثش كشي  نذرها  پرداخت  باج وخراج به  كاهنان وقبول زور وبيداد از سوي  فرمانروانِ خود كامه وزهدورياصنترا مزدود شمرده و از كردار اهريمني معرفي نمود . كارو كوشش وزندگي خوب و سالم و خوش ونعمت از راه درست به دست آمده را ستود. عبادت را فقط خدمت به مردم و پيروي از سه اصل:انديشه و گفتاروكردار نيك معرفي كرد. بسياري از طبقات وگروههاي اجتماع ان روز كه سود خود را در خطر ديدند بر عليه وي قيام كردند ، اما زرتشت با مقاومتي صبورانه ايستادگي كرد و در انجام رسالت خويش كامياب گشت.سرودهاي زرتشت كه در ميان تمام آثار ديني جهان مشخص و متمايز مي باشد،مرسوم است به گاثه ها.گاث سرودي است كه با صداي خوش و آهنگين خوانده مي شود و هفده قطعه مي باشد ساير بخشهاي اوستا به زرتشت  ارتباطي نداشته و بعدها به اين انديشمند و پيامبر كهن نسبت داده شد و تفاوت در سبك و معني و مفاهيم اين مورد را كاملاً روشن ميكند.   1-حوادث پيش از تولد تصوير زرتشت و سيرت او در گاثاهايا سرود هايش،تصوير مردي است كاملاً عادي كه بر انگيخته شده از جانب اهورا مزدا،يعني هستي بخش دانا است تا اصلاحاتي در منش و كنش مردمان انجام دهد.اما روايات بعدي مطابق معمول از طرف گروه پيروان و مومنان،شكل افسانه اي به خود گرفت و عناصري از افسانه ها و قصص اساطيري بسيار كهن در ضمن اين روايات منتسب به پيامبر شده است در كتاب دينكرد ( Dinkerd) كه از نوشته هاي ديني پهلوي است ، زايش زرتشت كم و بيش آمده است . اجزايي كه لازم بود تا سد پيامبر ايراني را به حصول رساند عبارتست از سه جزء بود كه هر سه منشاء آسماني داشتند و به ترتيب عبارت بودند از غره يزداني ، روان و تن . ايرانيان باستان مردان برجسته و موفق را چون : پيامبران ، پادشاهان و قهرمانان داراي فره ايزدي مي دانستند . فره ايزدي عبابرت بوده از نيروي روحاني چون پاره يي نور يا نيرو كه گاه نيز به صورت كبوتر يا پرنده اي مي گردد روي مي آيد و از طرف خداوند نظر از يكي از اين برگزدگان به موجب كج راهي و انحراف از حق ‌‌« اَشَه » بر مي گرفت ، فره ايزدي را از آنان جدا ساخته و آنگاه چون مردم دچار شكست و حرمان مي شدند . اهورا مزدا چون اراده كرد تا برگيزده اي براي راهنمايي مردمان برانگيزد بر انديشه شل بخشيد فره وي شد . در سپهر ششمين كه مركز روشنايي بيكرانه بود فره نخستين وجود داشت ، فره را از آنجا برگرفت و به خورشيد منتقل ساخت و به ترتيب از خورشيد به ماه و از ماه به ستارگان منتقل شد تا پرورده گشت.آنگاه آن فره ايزدي از ستارگان به آتشگاه خاندان فراهيم phrahin منتقل گشت.با ورود اين عنصر آسماني آتشگاه فراهيم بدون افزودن مواد سوختي همچنان بي وسيله مي سوخت.در آن هنگام همسر فراهم آبستن بود و فره ايزدي به او منتقل شد و چون وضع حمل كرد كه او را دغدوdo ghdu (دُغدوا) نام نهاد از همان آغاز نشانه هاي بزرگ از وي آشكار شد و چون به پانزده سالگي رسيد بر اثر حمل فره ايزدي ،چون خورشيد درخشان بود و شب هنگام به سان چراغي پر فروغ مي درخشد.ديوان و دست نشاندگان اهريمن كه از تولد زرتشت آگاهي داشتند و ميدانستندد كه بازش پيامبر هستي شان به خطر دچار مي شود،فراهيم راوسوسه كردند كه دخترش دُغدو  و با  جادو رابط پيوندي بر قرار كرده  ومو جب تباهيش مي شود،فراهيم كه از درخشندگي و شگفتي هاي دختر به انديشه بود،در دام ديوان گرفتار شدو دختر را به اتهام پيوند با جادوگران از خانه و قبيله بيرون راند. دغدو پس از مدتي به قبيله سپيتمانdpitmanپناهنده شد.رئيس و سرور آن قبيله كه آثار نجابت و بزرگي از سيماي آن دختر جوان آشكار ديد،وي را در خانواده خود به گرمي پذيرفت.بايد محبت و علاقه اي ميان پورشسپporusasp،پسر آن بزرگ قبيله با دغدو ايجاد شده باشد،چون با هم عقد زناشويي بستند و بدين سان فره ايزدي به خانواده سپيتمان منتقل شد.جزءدوم روان زرتشت است كه اهورا مزدا آنرا به سان ايزدي بيافريد.درفلسفه و هم چنين مباني اساطيري آمده است كه ارواح،پيش از حلول در تن و در آميختن باجسم،در آسمانها به صورت مثالي مثالي و مينوُي ماوا دارند،وروان زرتشت نيز پيش از آنكه به اين جهان خاكي بيايد،در جهان ماورا ميزيست.چون هنگام زادن زرتشت فرارسيد،بهمن و اردي بهشت كه دوتن از امشاسپندان بودند،ساقهاي از گياه مقدس هئومه Hauma يا هوم را تهيه كرد وروان زرتشت را در آن قرار دادند.پس اين دو ايزد بزرگ،آن ساقه را از جايگاه آسمانيش به زمين آورده و روي درختي كه دو مرغ در آنجا آشيانه داشتند قرار دادند.روزي ماري به آشيانه مرغان راه يافت و آندو پرنده را بلعيد،اما ساقه گياه مقدس هوم به مار حمله كرده و پس از كشتن مار،دو مرغ را رهايي بخشيد. آن هنگام زماني بود كه پور شسب تازه با دغدو ازدواج كرده و شباني پيشه داشت.روزي كه به دنبال گله در صحرا راه مي پيمود،بهمن و اردي بهشت وي را به سوي آن درخت هدايت كردند.پور شسب ساقه گياه هوم را برداشته و در باز گشت به خانه،آن را به همسرش سپرد تا نگاهداري كند و به اين طريق،روان زرتشت نيز از جايگاه آسمانيش به زمين منتقل شد.     اینک هنگام آن بود تا جز سوم از اجزای سه گانه زرتشت فراهم شود که تن او بود.فراهم آوردن پيکر به عهده دو ايزد ديگر به نامهای اَمُرداد و خرداد محصول بود.تن وی از آب و گياه درست شد.خرداد ايزد آب و اَمرداد ايزد گياهان در آسمان کار خود را انجام دادند و آنگاه به ابرها دستور دادند تا مایۀتن را در خود جای داده و با بارش باران آنرا به زمين منتقل کنن.ابرها چنان کردند و مایۀ تن زرتشتبدين ترتيب در دل گياه جای گرفت.گياهان روی زمين روئيدند و چون چنين شد پوروشسب با راهنمايی خرداد و اَمرداد،شش گاو خود را به صحرا برد.گاوان از گياهی که حامل مایۀ تن زرتشت بودخوردند و پستانهايشان پر از شیر شد.دغدو شیر گاوان را دوشید و پوروشسب شاخه مقدس هوم راکه خشک شده بود ساییده و داخل شیر کرد و هر دو از آن خوردند.بدین ترتیب دغدو که فره ایزدی زرتشت را در خود داشت،مایه تن و روان او را نیز در وجود خود گرفت و گرد آوری کرد و اندکی نگذشت که زرتشت متولد شد.   2.از زایش تا برانگیخته شدن روایات چنین است که از هفت سالگی تا پانزده سالگی،زرتشت نزد خردمند و پارسای بزرگزمان به نام بُرزین به فرا گرفتن اصول دینی و روش کشاورزی و درمان بخشی و شفای بیماران پرداخت چون پس از تحصیل علم و دانش نزد قوم خود وارد شد،در جرگه مردان بالغ پذیره شدندش و کمر آویزی را که نشان این مقام بود به کمرش بستند. سالی چند نگذشت که تورائیان به ایران زمین تاختند.زرتشتجوان نیز برای دفاع از میهن،جنگ افزار برگرفتو به نبرد رفت.این پیکار مدتها طول کشید.برابر دیدگانش چه بسیار کسان که از زخم سلاح های برنده و جان ستان بدست مرگ میرفتند.دروغ و زشتی وگژآهنگی غالب می آمد و مردان یکدیگر را می کشتند.دلش از این اعمال به درد آمد،پس از صف جنگ آوران خارج شد و به درمانخستگان و زخم دیدگان پرداخت تا به جای مجروح کردن،مرحم نهد و جراحات را التیام بخشد.جنگ به پایان رسید،اما آثار بد آن باقی ماند.خشک سالی فرا آمد و بیماری بر پیکر آدمیان چیرگی یافت.باز دست از کاری که در آوردگاه پیشه ساخته بود فرو نکشید. میان بیماران،بلا زدگان،بی خان ومانان می گشت و زخمهای درون و برونشان را مرهم می نهاد.زندگی مردم برای او بی تفاوت نبود.بابودا این تفاوت را داشت که اخلاق بودایی وجهۀ عملش نجات فردی بود،اما زرتشت از همان آغاز به مردم توجه داشت و نمی توانست نسبت به رنجها و الام جسمانی و روحانی مردم بی تفاوت بماند.می نگریست که چه سان دیو پلیدی پیروز یافته و فرشته نیکیرخ نمی ماند.جهان راعرصه و آوردگاه دروغ و راستی،نیکی،زشتی ،نور و ظلمت می دید.به تفکر اندر می شد و می اندیشیدکه بر پلیدی و زشتی چگونه باید پیروز شد. جنگ تمام شد و اثرات شوم آن نیز کم کم محو شد و زرتشت پس از مدتی دوری از زادگاه و کسانش در حالی که هستی اساسی تفکر و اندیشه اش نقش می یافت،به میان خانواده بازگشت.بیشترمتفکر بود و تلاش می کرد تا راهی شایسته برای زندگی آدمیان که اینگونه بهیمان زیست می کنند پیدا نماید.خاندانش برآن شدند تا اندرزش دهند.پدر فرمانش داد تا به کشت و زرع پردازد و زمینی فراهم آورد تا محتشمانه زندگی کند،آنگاه زن بستاند و تشکیل خانواده دهد.زرتشت نصایح مشفقانه پدر را پذیرفت و دختری زیبا روی را از قوم خود تزویج کرد.میان مردم و خانواده زندگی می کرد اما اندیشه اش به اموری بس بزرگ تر و انسانی تر بود مشغول بود.کم کم احساس می کرد که برای کار هایی بس بزرگ تر پدید آمده است تا زندگی عادی و معمولی.اندیشه اش آن بود تا راهی بیابد که رنج راتخفیف دهد.مردمان را بجای انهدام و ویرانی،به سازندگی و آبادانی و زیبایی ترغیب سازد.زشتی و پلیدی را فرو افکند و راستی و نیکی را رایج کند.نیازمند بدان بود تا در فراغت بیندیشد تا مگر راه رستگاری مردمان را بیابد.پس همچون بودا،یوگاyuga  ماهاویراmahavira و فرزانگانی دیگر،از مردم روی گرداند تا در گوشه ای خلوت گزیند و به تفکر بپردازد.در نتیجه خان و مان را رها کرد و در کوه برای تفکر و انزوا گزید.بر آن غرم داشت تا آنقدر در آنجا به تفکر پردازد تا راه رستگاری و نجات را بیابد. در این هنگام بیست سال داشت و مدت ده سال به تفکر و اندیشه پرداخت.جز غذایی اندک صرف نمی کرد،کمتر می خوابید و بیشتر می اندیشید.خوراکش پنیر بود و میوه هاو ساقه های نباتی اهریمن و دست نشاندگانشچه بسیار به اغوای وی پرداختند،اما همواره با عزمی سخت و نیرویی استوار آنان را از خود می راند.زمانی بر آن شد تا مداومت نکرده و به خانه و خانواده بازگردد،اما روزی هنگامی که بر فراز کوه به آسمان نظر دوخته و غروب خورشید را می نگریسته ناگهان به حقیقت و اصلی بزرگ آگاهی یافت و جانش آکنده از شادی و لبریز از سرور و بهجت شد.او دریافت که همان سان که زمان از روز و شب و تاریکی و روشنایی آمیخته شده و روز را هیچگاه پایانی نیست و شب را انجامی نه،-در گیتی نیز،هم چنین زشتی هست و زیبایی وجود دارد،بدی هست و خوبی هست. اندیشه همان گونه که روز را همواره روشنی هست و تاریکی در آن راه ندارد و شب را همواره ظلمت است و به روشنی نمی رسد نیکی نیز پیوسته نیک است و زشتی همواره زشت.بودا نیز چون به مقام بودایی رسید نخستین اندیشه اش این بود :از نیکی است که نیکی پدید می آید و از زشتی جز زشتی چیزی حاصل نمی شود.از این رهگذر زرتشت دریافت که دیگر بدکنشان و بدخویان نمی توانند با توسل به خدای بزرگ که مظهر نیکی است بدی را بیرا کنند و یا از اهریمنان و دیوان خواستار خوبی شوند.زرتشت دریافت که بر جهان دو نیرو حکومت میکند،یکی مثبت .خیر و نیکو کاری و دیگری منفی و زشت؛کخ این را یک اِسپندامینو spenta mainyuاندیشه و منش  و روش مقدس ونیک و آن دیگری اَنگره angra mainyuاندیشه و منش و رویش بدنامیده که همان اهریمن است. سر انجام زمان دعوت فرارسید و از کوه به زیر آمد و میان مردم رفت.باری زرتشتش به میان مردمان بازگشت.در آن زمان دور و گم ،در ایران زمین دو گروه مردم زندگی می کردند.دسته یی به زندگی شهری پرداخته و به زراعت و پرورش ستوران و احشام رغبت داشتند،زرتشتش از این گروه بود .اینان طبیعت راتقدیس می کردند:ماه و خورشید را زمین وباران را،آتش و آن عنصر والا را –اینان خانواده را محترم می داشتند و از بسیاری عادات دوران صحرا گردی و بیابان گردی و چادر نشینیدست شسته بودند. اما گروهی دیگر،راحت و آسایش خود را در همان روش پیشین جست و جو می کردند چادر نشین بودند و صحرا گرد. ستوران و احشام رابسیار برای خدایان قربانی می کردند.خدایان فراوان قدیم،یا گروه دیوان را پرستش می کردند مبه چپاولو غارت اموال دیگران که زندگی زراعی و سکونت در ده وشهر را برگزیده بودند می پرداختند و زرتشت این گروه را پیروان دروغ  و راه ناراستی می خواند. اما همواره دعوتشان می کردتا در صف راستان وارد شوند.   3.دو گوهر همزاد نیک و بد خیر و شر در کاثاها زرتشت به دو گوهر همزاد و قدیم {مئین یو .پَئُو ئورویه یما  {mainyu.pooruye.yemaکه یکی خیر است و دیگری شر اشاره کرده است،سنته مئین یو یعنی منش و اندیشه پاک و مقدس انگر مئین یو یعنی منش و اندیشه بد و زشت.زرتشت می گویید در جهان هم خیر است و هم شر .هم نور و روشنی هست و هم تیرگی و ظلمت خداوند آفریدگار یگانه مطلق است که جز خیر برای بندگان نمی خواهد.آدمی آزاد است تا خیر و نیکی را برگزیند،یاشرو زشتی را –چون این دو در منش یا اندیشه هر کس ناگزیر وجود دارد. آدمی آزاد است تا خیر و نیکی را برگزیند،یا شر و زشتی را1.چون این دو در منش یا اندیشه هر کس ناگزیر وجود دارد.زرتشت می گویید آنچه را که به شما عرضه می کنند،با خرد خود بسنجید آدمی آزاد و محز است که بدو شر را برگزیند زیان خواهد دید و در رستاخیز کسانی بهره مند از سرانجام خویش هستند که نیکی را بر گزینند.   4.از برانگیخته شدن تا شهادت در آن هنگام شکل قدیم آریایی،با فدیه دادن،قربانی،مراسم با ده گاری مقدس و پرستش خدایان بسیارريالدر سرزمینی که زرتشت در آن برانگیخته شده بود رواج داشت.شهر نشینان و زارعان در اقلیت بودند و چون زرتشت به سوی مردمان فرا رفته و به راه راست ،پرستش اَهورا مزدا،خدای یگانه،وترک آداب،عادات و رسوم پیشین دعوتشان کرد،سخنانش در در جمع کارگر واقع نشد.میتوانیم گمان بریم که تنها تنی چند از افراد خاندانش به دین و پذیرش او در آمدند،اما مطابق روایات، نخستین پیروصدیق وفا دارش مه یو ماه maidyoimawangh  پسر عمویش آراستیarasti بود که مدت ده سال تنها یاور زرتشت بشمار میرفت. زرتشت برآن بود تا در نظام موجود اجتماع دگرگونی هایی ایجاد کند.او رسالت خود را در آن می دانست که بسیاری از تیودی که انسانها را در بند نگاه می داشت بگسلد.اساس خرافات و آیین قدیم را بر افکنده و انسانها را از قید ظلم و تعدی جابران کهعنا و کاهنان بودند؛آزادکند،زرتشت با روشنی و وضوح اراده آدمی را می ستود ،جبری وجود نداشت که به موجب آنسر نوشت افراد بالا و پایین تعیین شود،شرافت آدمی در آن بود که بنده دیگری و در استثمار دیگران نباشد،اندیشه و خرد خود را راهنما قرار دهد نه آنکه تسلیم زورگویی فرادستان و احکام جزمی کاهنان شود و همچنین اعلام کردکه آئین قدیم باطل است.می گفت خدایان و بتان،جز پاره سنگها و تکه چوبها و ارهایی بی بنیاد،چیزی بیشتر نیستند و خداونو یگانه اهورا مزدا استکه به آدمیان نیروی تمیز داده و تعقل بخشیده تا از روی خرد،نیک را از بد تمیز داده و در صف نیکان قرار گیرند. باری این افکار باعث این شد که روسا وروحانیون که سودشان در همکاری و حمایت از هم بود انجمن کردند و رای به تبعید زرتشت دادند.هنوز شاید زود بود تا مردمان به گفته هایش پی ببرند.بیداد شدگان به بیدادی آموخته شده بودند و بیداد گران خود را برحق و به جا می دانستند،پس وی چگونه میتوانست در این گیر و دار ،رسالت خود را بقبولاند. پس زرتشت به خدای خود توسل جست:       به كدام خاك روي آورم ، به كجا رفته و پناه جويم ؟ اشراف و پيشگويان از من كناره مي جويند و از برزيگران نيز خوشنود نيستم و نه از پيروان دروغ كه فرمانروايان شهرند چگونه تو را خوشنود توانم ساخت اي مزدا . به هر حال مجبور به مهاجرت بود . او با خاندان خود ، پدر ، مادر ، پسران و دختران ، عمو زاده اش مد يوماه و شايد معدودي از پيروان موطن اش را كه در شمال و ايرانويج ‌‍‍‌‌‌‌‍‍[ اَئير يَنَه وَ ئجَه Alruanavaeja ] واقع بود رها كرده و به سوي جنوب شرقي روان شد . هنگام مهاجرت فصل زمستان بوده است . توفان و بوران در گرفته و بردت هوا به نهايت درجه مي رسد . زرتشت به خاثي [ پرتوزمو perto zemo  ] پناه برده و درخواست پناهندگي مي كند ، اما صاحب آن مزرعه از پذيرفتن و پناه دادنش امتناع كرده و او را در آن توفان سخت نمي پذيرد . پيامبر راه خود را ادامه داده و سرانجام به خطه پادشاهي گشتاسب مي رسد . در آن قلمرو به كاخ شاه رفته و ملاقات با او را خواستار مي شود . در ملاقات از آئين نوين ، شيوه راستي و درستي ، و خداوند يكتا و ناديدني جهان ، و بيهودگي آئين شرك و مراسم كثيف آن سخن مي گويد و از گشتاسب يا وشتالب vistaspa  دعوت مي كند تا به دين اهورايي وي در آيد . گشتالپ چنين موضوع مهمي را موكول به آن ميكند تا در مجلس بحث و مناظره اي بر كاهنان فايق آيد و پيمان مي بندد تا در صورت چيرگي بر آنان در مناظره به آئين او در آيد . زرتشت با كاهنان طي چند روز مناظره ، موفق مي شود گشتالپ چون هنوز در ترديد بود ، جامالپ jamaspa  وزير و حكم خردمندش را امر مي كند تا به عقايد زرتشت رسيدگي كند جامالپ خود فريفته اصول اخلاقي و آئين ساده و اصول استوار پيامبر شده و در نظر موافقت خود را ابراز مي كند . گشتالپ نيز پيما شكني نكرده و دين تازه را پذيرفت فرشوشتر farasaostra برادر جامالپ نيز دين تازه را پذيرفت و به اين شكل ناگهان روش و دين زرتشت عموميت يافت چون مردمان به متابعت بزرگان آن را قبول كردند . اينك روزگار پيري شروع شد آرمانهايش تحقق مي يافت . مشاهده مي كرد كه سه اصل : انديشه نيك لا هومته humata گفتار نيك « هوخته huxta » و كردار نيك « هورشته hvarsta » اساس و بنياد دين مردم شده است . با دختر فرشوشتر به نام هووي hvouy ازدواج كرد . پسران و دخترانش همه پيرو دين بودند جامالپ آن حكيم بزرگ با دختر كوچكش به نام پروجيستا pourucista ازدواج كرد و موقعيتش به حد كافي استوار شد . اما با گذشت زمان سرانجام زندگي فراهم مي رسيد هفتاد و هفت سال از عمرش مي گذشت و گشتالپ را دادن خراج به تورانيان منع نمود . چون گشتالپ از در آزادگي در برابر تورانيان وارد شد ، جنگ ميان آنان در گرفت . ارجالپ پادشاه توراني در دومين حمله خود به بلخ ، صدمه و خرابي بسياري وارد كرد در اين هنگام گشتالپ در پايخت نبود و چون ايرانيان هزيمت يافتند ، زرتشت در آتشكده انوش آدر براي پيروي شان دعا مي كرد . يكي از تورانيان به نام تور بردار وش tuebradnus از پشت به وي حمله كرده و پيامبر را به شهادت مي رساند بدين ترتيب طومار زندگي هفتاد و هفت ساله پيامبر پس از آنكه آن همه گرفتاري و كوشش را تحمل كرد در نور ديده شد . هنگامي كه ارجالپ جنون به بلخ حمله مي كند گشتالپ در پايتخت نبود به همين جهت ويراني و كشتار بسياري توسط تورانيان از ايرانيان مي شود . كه در اين ماجرا لهراسب پدر شاه و زرتشت و همراهانش در آتشكده كشته مي شوند همسر گشتالپ كه زني دلير و خردمند بود خود را به گشتالپ رسانيده و شرح غم انگيز ماجرا را بيان مي كند .   5. پيروان و خاندان در آغاز كساني به زرتشت ايمان آوردند اما عده اي نوايمانان اندك است از مديوماه يا مَئيذ يوئي ماونگه maisyoimawangha بيش از هر كسي ياد شده است وي پسر عموي متأخر همان مَئيذ يوئي ماونگه مي باشد به معني كسي است كه ميان ماه يعني روز پانزدهم ماه متولد شده است . از اينكه وي ازب خاندان زرتشت بوده گفت و گويي نيست چون وي را در گاثاها از دودمان سپي تَمَه spitama ، يعني تبار خودش معرفي كرده است . به موجب روايت بندهش bondahes از پيترشپ paitiraspa دو پسر باقي مي ماند كه يكي پدر زرتشت و ديگري آراستي arasti  بودند . پوروسشپ را پسري آمد كه همان زرتنشت است و از آراستي مديوماه متولد شد . مديوماه كه با زرتشت تبعيد شده و به همراه پيامبر مهاجرت كرد پس از اين كس بايد از گشتالپ نام برد . گشتالپ پادشاه معاصر زرتشت و حامي و دوستار ائين راستي است در اوستاوي و شتالپ vistapa ناميده شده به معني دارنده آلب سركش و چموش . پدر داريوش هخامونشي گشتالپ است ، هنگامي كه داريوش به مقام شاهنشاهي رسيد پدرش و شيتالپ شهريان پارت يا خراسان فعلي بود و در كتبه هاي هخامنشي به هيچ وجه از وي به عنوان يك پادشاه ياد نشده است در حالي كه زرتشت در گاسه ها به صراحت از او به عنوان شاه بلخ گفت و گو كند از سوي ديگر در كتيبه خود ، از اجدادش چنين ياد مي كند : داريوش پسر وشتالپ ، پسر آر شام ، پسر آريا رمه ، پسر چيش پيش ، پسر هخامنش . در گاسه ها چهار بار از وشتالپ ياد كرده است زماني چنان است كه وشتالپ ايمان آورده اما هنوز گروه مومنان معدودند و زرتشت براي خود و شاه از درگاه آهورا مزدا طلب ياري مي كند در جايي ديگر از وي به عنوان ياور آئين و مردي نيك سيرت ياد كرده و وي را مي ستايد . جايي نيز مي گويد شاه گشتالپ با آنكه در مقام شهريايي و قدرت است و بر پيروان آئين خود سروري مي كند ، با اين حال آئين رايستي را پذيرفته و آرزوي موفقيت براي خود و او مي كند در اينجا توجه به نكته اي ديگر ضروري است . و آن اينكه با قبول آئين زرتشت از طرف گشتالپ ، ديگران از شاه تبعيت نكردن و بدون شك اشراف و به ويژه روحانيون « كرين ها » سخت مقاومت كرده و انتشار آئين به مرور ايام حاصل شده است . در جايي ديگر از شاه و پسرش كه صريحا از او نام نبرده ، به عنوان نخستين پيروان ياد مي كند . دو كس ديگر در گاثا ها ياد شده اند كه از مصاحبان و وزراي گشتالپ و بردار هم نيز بوده اند به نام هاي جامالپ « jamalep» و فرشوشتر «frasa ostora  » از خاندان هوگو « hvojva » درباره اين دو برادر با صفات زيركي ، حكيمي ، دولتمندي و خردمندي ياد شده است . جامالپ آن دولتمند نام آور كه در نيك نهادي مشهور است، دين راستي را قبول كرده باشد كه از اهوارا مزدا ياورش باشد فرشوشتر نيز از خاندان نجبا و بردار جامالپ به دين نيك گرويد و زرتشت با دخترش به نام هووي ازداوج كرد از ياور آئين جز اين چند تن در گاثاها از كس ديگري ياد كرد نيست اما در يشت ها پس از مديوماه از شش ياور ديگر دين ياد شده كه بايد در شمار نخستين پيروان باشند ، نام ايسن كسان به موجب فروردين شيت چنين است : فروهر پاك دين                  اسموخونونت [Asmo xvanvant] را مي ستاييم فروهر پاك دين                  اشنوخونونت [mo xvanvant] را مي ستاييم فروهر پاك دين                  گوينه [Gavayana ] را مي ستاييم . فروهر پاك دين                  پرشت گو [parsat gao] را مي ستاييم . فروهر پاك دين                  وهوستي [vahvasti ]را مي ستاييم . فروهر پاك دين                  اسيونت [ isvant ] را مي سشتاييم . همچنين در گاثاها جايي از توراني فريانه fryana ياد شده و گمان مي رود تورانيان كه در اوستا از آنان ياده شده قوم ايراني بوده مي باشد ـ اما به هر حال كه فريان كه از بزرگان قوم است هر چند هنوز دين نپذيرفته ، ليكن با پيامبران عناد و حضومت نيز نورزيده است و زرتشت با اطمينان مي گويد كه سرانجام دين نيك را پذيرفته و از رستگان خواهد شد . آنچه كه روشن داراي براداني بوده ، همچنين دو يا سه بار ازدواج كرده است از كساني كه با وي مهاجرت كرده بودند دخترش پورچيستا pourcista است . زرتشت را دختراني بوده كه پورچيستا جوان ترين آنها مي باشد . در شيت ها از دو دختر زرتشت ياد شده فرني freni و تريتي Arili باشند و با توجه به شيتا متوجه مي شويم كه پيامبر داراي سه دختر و سه پسر بوده است . تنها از يكي از فرزندان وي در گاثاها ياد شده است ولي از انم وي در آن خبري نيست . اما مي دانيم كه پسر بزرگ زرتشت و از پيوران و مبلخان صديق پدر بوده است همان اسيت و استر باشد . فروهر پاك دين      اسيت و استر « isatvastra  » پسر زرتشت را مي ستاييم فروهر پاك دين            اوروتت نر « urvatatnara  » پسر زرتشت را مي ستاييم . به موجب روايت بندهش اين سه پسر هر يك نماينده و بزرگ يكي از سه طبقه مردم قرار مي ستاييم . اسيت و استر پيشواي روحانيون به معني : دوستدار و خواستار كشترار و اوروتت نر به معني فرمان گزارو سردار ويلان بزرگ و برزيگران خورشيد مهر [ هور چيتر ـ به معني ارتباط خورشيد نژاد ] تا سپه لاروئيس سپاهيان محسوب مي شود . همسر زرتشت بعد از مهاجرت ، دختر فرشوشتر بوده است : فرشوشتر هوگو ـ دختر گرانبها و عزيزي را به من داد . خداوند توانا ، فردا آهورا وي را براي ايمان پاكش و به نيك بختي و راستي رساند . اينچنين بودند و خاندان پيامبر در مهاجرت با پايمردي و استقامت پيامبر را پيروي كردند و در مهاجرت همراهش بودند  ، و در مدتي كار تبليغ سپري شده سرانجام شاه گشتالپ به دين راستي ايمان آورده و راه براي گسترش و تبليغ دين بهي گسترده شد .   6. زرتشت و مخالفان او : بدون شك همواره رسم بر اين بوده كه ظهور و انتشار دين هاي نو ، به سادگي و بدون برخورد با صورت نگرفته است مصداق اين موضوع با روشني و صراحت ويژه اي در اوستا به ويژه در بخش گاثاها آمده است در زمان ظهور زرتشت ، آرياها به طور كلي به دو گروه از نظر گاه مذهبي تقسيم مي شدند : آرياهاي پيرو زرتشت كه به كشاورزي و ده نشيني و چشم داري و تربيت ستوران پرداخته بودند و آرياهاي مخالف و معاند كه به سبك پيشين چادر نشين و بيابان گرد بوده و بيشتر از راه شكار و غارت اموال ديگران زندگي مي كردند اين دو جناح در تضاد و پيكار بودند براي جانشين كردن و روش اقتصادي در زندگي اجتماعي . پيروان زرتشت و شخص وي مي خواستند روش كشاورزي و شهر نشين و تمدن فرهنگ شهر نشيني را جايگزين شيوه ديرينه ، يعني طريق بيابان گردي و شكار روزي نمايند . دنيا در حال تحول تمدن و متعد جهش هايي كاري بود . روش كشاورزي لازمه اش استقرار در مكان معين و به طور كلي شهر نشيني بود كه تمدن و فرهنگ به وجود مي آورد . و تمدن را تكامل مي بخشيد ستوران و احشار مورد احترام قرار گرفته و پرورش مي يافتند . قوانين و شرايع عمومي اتحاد و اتفاق را اساس مي نهاد در حالي كه در زندگي شكار ورزي و بيابانگردي جز پرخاشكري و ستيزه جويي آداب و رسوم خشونت بار ، قتل و غارت ركود و خمودي تمدن و فرهنگ چيزي را ارمغان نداشت ، به همين جهت ميان اين دو جناح تصادم هاي بسياري اتفاق مي افتاد . زرتشت در مو رد خبر و شرمردم بي طرف نيست ،بلكه با تمام قوا وبا تمام نيرو و در اشاعه راستي وآيين نيك پيكار گر است . از مزدا ياري مي طلبد تا در پرتو ان بردشمنان ودروغ پرستان پيروز شود از گروه مخالف با عناويني چون: راهزنان و دروغ پرستان وديو سيان ياد مي كند آرزو و درخواست و تمنايش اين است كه هرچه زودتر بر مخالفان پيروز شود. همچنان كه اسا و بنيان و ساختار انديشه مزدايي،مبارزه اي پيگير و بي امن است ميان خير و شر ميان نيكي و بدي ميان نور و ظلمت –به همان سان پيكار زر تشت و پيروان راستي با دروغ پرستان نيز مبارزه اي است بدون مصالحه و سازش براي آنكه زندگي ده نشيني كه رو به توسعه است،كه كشاورزي دامداري بايد،پيشرفت داشته باشد،بنا براين چادر نشينان و راهزنان بايد نابود شوند يا به شهر نشينان پيوسته و آيين و پيشه بپذيرند هرگاه كشاورزان و ده نشينان نسبت به آنان بي تفاوت باشند،حاصل كار و زحمتشان ،و محصول گرد آمده و خانه هاي ساخته شده و ثروت گرد آمده شان،در اثر يك حمله چادر نشينان نابود و تباه و غارت مي شوند. زرتشت را با كلمه ساده پيامبر نمي توان تعريف كرد،زرتشت،چنانكه از سيناهات سي چهارم،بند پنج بر مي آيد،در ميان قومي چادر نشين انشعابي پديد آورد و مردم را به ده نشيني ترغيب كرد و اساس و بنيان شهر نشيني را نهاد.زرتشت را مي توان يك رستا خيز كننده انقلابي ،يك مبارز راه راستي ،يك قانون گذار بزرگ و يك معلم زندگي مادي دانست و سيماي يك حكيم و عارف الاهي را براي او تصور كرد. گاو در زراعت و زندگي كشاورزي،چهارپايي بي نهايت مفيد و سود رسان است.معاندان،يعني ديوسيان در مراسم مذهبي خود اين چهارپاي سود مند را قرباني خدايان مي كنند و زرتشت با اين رسم مخالف مي كرد.اوسيج از روساي قوم و از مخالفان زرتشت و همچنين كرپن ها و كوي ها كه اينان از رؤساي مذهبي و كاهنان آئين آريايي زرتشت بودند كه با اصلاحات با آمدن آئين جديد موقعيتشان به خطر دچار شده بود و به همين جهت با زرتشت و پيروانش مخالفت كرده و از در ستيزه جويي بر آمدند . كوي ها روساي و فرمانروايان و كرپن ها كاهنان و پيشوايان ديني اقوامي بودند كه زرتشت ميانشان زندگي مي كرد . كرپن ها موبدان و مبشران و ناظران آئين هاي ديني و سرپرستان و مجريان قرباني هاي فراوان براي خدايان طبيعي و شرايع بسيار فراوان و پيچيده بودند . اينان با تسلط خود بر مردم ، كوشش مي كردند تا مردم در آئين و روش قديم باقي بمانند و دين راستي را نپذيرند . بودا و زرتشت با قرباني كردن حيوانات مخالفت مي كردند . بودا معتقد بود كه هيچ جانداري را بي جان ساخت و اين ميان هندوها و فرقه هايي از آنان گاه به افراط مي رسيد و بر زمين راه نمي رفتند چون ممكن بود جانور كوچكي زير پايشان بميرد . اما منع زرتشت براي جلوگيري از خشونت ، و در درجه اول براي به هدر نرفتن سرمايه و اهميت بسياري بود كه گاوان و ستوران براي كشاورزي دارند . ديگر از اين دشمنان سر سخت كه پيامبر از وي ياد مي كند ، شخصي است به نام بندوَ bendva آنگونه كه كه از وي ياد شده ، بايستي دردسري زياد براي زرتشت ايجاد كرده باشد ، چون كوشش هايش را بي اثر كرده و همواره خار راه اوست . اين بندو آنچنان كه از گاثاها بر مي آيد چون ديگر دشمنان زرتشت ، عنوان پيشوايي روحاني و كهانت داشته است چون در همه گرهمه Grehma كه وي نيز از ديوسيان و كاهنان آئين قديم بوده است . اينان در اجراي مراسم و آداب ديانت اهتمام زيادي داشتند و بر روح و جسم مردم با ظلم و بيداد حكومت كرده و فرمان مي راندند . در اين جا از رقيبي ديگر به نام گئوتمه Gaotema نيز ياد مي شود . گئوتمه Gaotema يعني بودا مي باشد . به هر حال گئوتمه Gaotema از ديوسيان و رقباو معاندان زرتشت است . به نطر مي آيد اين كس مردي بود دانا ، زبان آور و اهل بحث واستدلال كه مزدسيان در بحث و گفتگو با او درمانده و مجاب شدند . به طوري كه آروز مي شود كه مردي پديد مي آيد كه تا او را مغلوب كند . به هر حال و بدون هيچ شك و ترديد مي توان ادعا كرد كه به موجب گاثاها ، دو گروه در مقابل هم صف آرائي مي كردند گروه نخستين كساني كه دين زرتشت را پذيرفته و در پيروي از دستور او ، روش كشاورزي را جهت زندگي بهتر پيشه كردند . اهورا مزدا را ستايش كرده و چهار پايان را محترم مي شمارند و مي دانند كه گاو در بهبود و آباداني زمين ، يار و مدد كار آنان است . گروه دوم كساني هستند كه از كشاورزي گريزان بود و به شكار وزي و دوره گردي و شيوه مالوف گذشته استوار مانده اند . به ارزش گاو و چهارپايان سود رسان آگاه نبودند و در آزاد و قرباني كردنش كوشا هستند آهورا مزدا را نمي شناسند و چون گذشته خدايان فراوان و ارباب انواع را مي پرسديدند در اين گه هر دو گروه از آرياهاي مهاجر و با هم به ايران زمين وارد شده اند شكي نيست . زرتشت دين خود را به هر گروه ارائه داده و هر دو گروه را به قبول آئين خوش و روي آوردن به زندگي ثابت و آباداني زمين و راستي با قانون و اشا دعوت كرد . طبيعي است كه عده اي از آنان دعوت را قبول كرده و دين نوين را پذيرفتند و گروهي ديگر دست از آئين كهن و پرستيدن خدايان طبيعي برداشته و با همان روش قديم سلوك كردند .   سيماي پيامبر در بستر سروده ها  در نخستين سروده،پيامبر را مشاهده مي كنيم كه از اهورا مزدا طلب ياري مي كند وكمك مي خواهد تا به آموزشها و شيوه بر حق اش در جهان آرامش برقرار سازد.زرتشت در برنامه خود نه معنويات را خوار مي داند و نه ماديات را،چون اين دو با توجه به برنامه اخلاقي او،بدون وجود هم،كاري از پيش نخواهد برد.آنگاه آهنگ وي را مي شنويم كه مزدا آهورا-را شكر گذار است.شوق و رغبت و دلگرمي و ايمان به برنامه هايي كه اعلام مي كند در نوع خود بي نظير است.عاشقانه خداوند بزرگ خود را سرود مي گويد:سرود هايي كه تا كنون كسي نسروده.تا مرا تاب و تونايي است ،آموزش خواهند داد مردم به سوي راستي بگروند-و براي چنين كس خوبي عده يي و زشتي گروهي ديگر متولد بي تفاوت و يكسان نيست. روح اميد،خوش بيني به آينده و گسترش نيكي و عدالت بر زرتشت مسلط است هر چند گهگاه از خلال سرودهايش شرنگ تلخي و ناخوش كامي هويداست.با اين حال به خود و رسالتش و برنامه اش معتقداست . ميان آراي انقلابي ، معتقد ات انساني ،روح شهامت و مقاومت در برابر ظلم،احترام و اصالت خانواده،كار و كوشش اهميت زندگاني مادي،آزادي اراده ي آدمي،توحيد، مسأله روشن و عقلاني آفرينش،اخلاق گاثايي و بسياري از مواردي كه زرتشت آنها را تسليم مي داد نوعي واقعيت ومتانت خاص خود وجود دارد كه در كمتر  مشابهي مي توان يافت. زرتشت براي گسستن قيود و خرافات از قيود و خرافات از پيكر توده ي مردم قيام كرد.به الهيات در معناي خبري و مطلق آن چندان توجهي نداشت اما با روشني و صراحت مردم را دعوت كرد به يكتا پرستي و گرايش به اهورا مزدا مي كرد. روح دليري و جوانمردي را ميان مردم منتشر مي ساخت.زرتشت تسليم به ظلم و ذلت و حقارت را به مردم نمي آموخت.زرتشت با گفتاري صريح و آشكار مي گويد:خشم بايد بازداشته شود در مقابل ستم گويها و كرپن هاي ساستار sastar«ظالم» تسليم نشده و از خود دفاع كنيد.زرتشت خانواده را مي ستايد. عدم پراكندگي در خانواده و اصالت آن است كه موجب بقا و قدرت يك اجتماع مي شود كه از واحدهاي كوچك تشكيل گرديده است.نغمه ي كار و كوشش در سراسر گاثا ها طنين انداز است.آن مردي از فضيلت و مقام و آسايش بهره بيشتري دارد كه بيشتر كار كند.زميني بيشتر را شخم زده است و محصول بيشتري دارد.در آموزشها و فلسفه زرتشت اراده ي آدمي شريف است.جبري در كار سنيت و اراده است كه مقام آدمي را تا بلندي پر ارزشي بالا مي برد.زرتشت در جهان يگانه كسي بود كه نداي توحيد راستين را طنين انداز كرده ندايي كه پس از آن چون آن ديگري بر نخاست.در تمام جهان گاثاها براي محققان اديان فلسفه و تاريخ بشري موردي شگفت انگيز و بي بديل است. از آن جمله به سخناني از زرتشت اشاره مي كنيم: به سخنان مهين گوش فرا دهيد.ميان اين دو آيين(دروغ و راستي) خود تميز دهيد پيش از آنكه روز واپسين فرارسد هركس به اتكاي اراده راه خود را اختيار كند بشود كه سرانجام كامروا گرديم.آن دو گوهر همزادي كه در آغاز در انديشه ظهور كردند.يكي از آن نيكي است در انديشه و گفتار و كردار و ديگري از آن بدي(در انديشه و گفتار و كردار)از ميان اين دو مرد دانا بايد نيك را برگزيند نه زشت را.هنگامي كه اين دو گوهر به هم رسيدند زندگي  و مرگ را پديد آورند.از اين جهت است كه سرانجام دروغ پرستان از زشت ترين مكان و پيروان راستي از نيكوترين جايگاه برخوردار گردند. ميان اين دو اشاره به قانون اشه asa يا ارته ata به مفهوم:نظام و قوانين انساني ساختار نظم حقوقي و حرمت انساني و لزوم مراعات قوانيني كه به سود همه افراد يك جامعه است. در اين نظام ظلم و بيداد از سوي  هر كس كه باشد ناصواب و ممنوع است.كوي ها و اشراف و بزرگان حق ظلم و پايمال كردن و استثمار مردم را ندارند.كرپن ها و كاهنان آموزش هايشان ممنوع و بازداشته شود.اهداي صدقات به آن و يا پرداخت دستمزد براي اعمال تطهير مرده خواني و درمان طالع بيني  و زايچه گويي و تعبير خواب و پيشگويي نارواست.زرتشت با تمام نيرو خواستار راستي و تبليغ آن و دشمن دروغ و بر افكننده ي آن است. هنگامي روزگار خوش خواهد بود و زندگي در آرامش و صفا خواهد گذشت كه مردم جز از راه راست راهي ديگر نپوندند و اين نهايت آرزوي زرتشت خواهد بود منبع شعاير قرباني و سماع با باده نوش في لفت وي با مساله قرباني گاو و چارپايان ديگر كه رسم شايع قديم بود در شكل حقيقي اش،جهت اصلاحات اقتصادي انجام گرفت چا رپايان در جامعه جديد كه ساختاري در نظام اقتصادي كار آمد داشت ، براي كشاورزان اهميتي واخر داشت غذاي مردمان را تامين ميكرد و كود كشت زارها را تامين ميكرد و مهمتر از همه زمين را به وسيله گاو كشت ميكردند زرتشت و پيروان او به شدت با مسالع قرباني و شرايع آن مخالف بودند در اينجاست كه هدف زرتشت را از پيروان يا دشمنان در مي يابيم نفرين تو مزدا به كساني باد كه از آموزسهاي خود مردم را از كردار نيك منحرف ميسازد و كساني كه گاو رابا فريادشادماني قرباني كنند زرتشت مردماني را كه به آئين قديم باقي مانده اند نكوهش ميكند و به آنان خطاب ميكند كه از سر كردگان و روئساي روحاني اطاعت نكنند چون آنان دشمن حقيقي و نيكي هستند و با خرافات و آداب نكوهيده يي چون نوشيدن مسكر و قرباني گاو مي خواهند توجه خدا ياني را كه وجود ندارند جلب كنند. علاوه بر هدف اصلي در مخالفت با قرباني كردن چارپايان احساس رحم و شفقت نيز انگيزه انسانهايي مهربان مي شد تا با قرباني هاي رايج و خشونت بار مبارزه كنند چون دامها را با زجر مي كشند وبا فشار و به ضرب چماق استخوان هايشان را زنده زنده شكسته و چشمهايشان را در مي آورندواين اعمال خرافي وغير انساني بود كه ديوسنان به تحريض وترغيب كرپن ها وپشتيباني كوي ها انجام مي دادند. اما در اصلاحات زرتشت چنين كردارهايي از جمله اعمال منفور محسوب ميشدوبه جاي آن پرورش احشام ومهرباني به اين جانوراني كه دوست مردم وكمك وياري برايشان مي بود. ديو سينان در ضمن مراسم قرباني وآداب مذهبي مسكري مي نوشيدند كه به حالت مستي دچار شده ودر آن حالت دسته جمعي ((رقص جزيي)) يا سماع مي كردند اما زرتشت باده را نيز منع كرد:كي اي مزدا اشراف به رسالت پي خواهند برد؟ كي اين مشروب مسكر وباده كثيف رابر خواهي انداخت؟  احترام و ارزش چارپايان در ساختار كشاورزي از ديدگاه زرتشت توجهي بسيار به حيوانات به ويژه دام ها وجانوران اهلي مبذول مي شدوبه همين جهت است كه در جاهايي بسيار از اوستا چارپايان از احترامي فراوان بر خوردارند.   8 .لزوم وتقدس كار و كوشش مشاهده شد كه زرتشت درخلال سروده ها بارها درخواست مي كند تا اهورا مزدا در همين جهان خاكي از حشمت وفرزانگي ودارايي نيكوكاران را بهره  مند سازد اين امر جز با كار وارزش آنبه حصول نمي پيوندد.در هيچ جاي آيين مزدايي بيكارگيوتنبلي تجويز ودستور داده نشده است. جامعه نو بنياد كشاورزان تنها در اثر ايمان افرادوكار مداوم ممكن بود رونق و بنيان يابد.احترام _  شوكت_ قدرت_ ثروت_وآسايش ورستگاري هر فردي در اين جامعه منوط به آن بود كه بيشتر كار كند. در سراسر اوستا گاناهاتاونديدادVANDIDAD روح فعال وكاري وپرتلاش وكوشش مشاهده مي شود كه در كار سازندگي است. جسم و تني كه اين چنين كار كند نياز به نيرو دارد و نيرو از امساك ونان پديد نمي شود پس روزه داري و امساك مطابق با دين زرتشتي براي يك جامعه فعال وكاري چون ايرانيان روش درستي نبود. در دين زرتشت روزه حرام و ممنوع است:از نا خوردگي نه تواني پيدا مي شود ونه ايماني استوار پديد مي آيد و نه نيروي لازم جهت كشت زمين و نه كودكان سالم پديد مي آيند . زندگاين سالم جسماني لازمه اش خوردن است چون از ناخوردگي جز رنج وضعف ومرگ چيزي فرادست وحاصل نمي شود.از ميان آندو مرد آنكه زن دارد نسبت به مجرد ارجمندتر است. آنكه ثروت داردونيرو مند است از كسي كه زهد وامساك پيشه مي سازد مقام والاتري دارد  چون مردي كه نيرو مند است و زندگي را محترم مي شمارد و بر اثر كاركردن ثروت اندوخته بهتر مي تواند از خود و ديگران در مقابل دشمنان دفاع كند ودر برابر سرماي زمستان و خشكسالي و رويدادهاي ديگر خود وخوانواده اش را مصون سازد .    9.اختيار مقام انساني وبنيادهاي اخلاقي اصالت مقام انساني بر آن است كه تا با اختيارخود وخردوتميزي كه خداوند به اوبخشيده تا خود يكي از دوراه را برگزيند . اهورا مزدا خودبا روشني وموكد از انسان مي خواهد تا راه نيكي وخير را انتخاب كند. خداوند را در بنياد خواست واهداف نهايي اش براي پيروزي خير بر شر و نيكي بربدي ياري كند. اما اين بعنوان هشداري است تا آدمي براي گزينش _خرد خود را به داور وميزان قرار دهد .هر گاه چنين كرد انساني است خردمند وشايسته كه بهترين زندگي (=وهشيته)را بهشت را براي خود هم در اين جهان هم در جاهن پسين خواسته است. در دوران زندگي اين جهان رسيدن به مقصد كمال تنها در گرو اين است كه آدمي در اختياري كه داراست راهاشه ياراستي را برگزيند واين موجب رستگاري در زندگي پس از مرگ نيز مي شود. زرتشت مي گويد:او كه راه تباهي و دروغ را بر گزيند زندگاني را در دو جهان براي خود تباه كرده است وبر سر راه چينوتلCINVAT (=صراط) به در دو رنج وافسون از كردار خود مي رسد. واما به شكل روشنتر و جالبتري در باره اصالت اختيار آدمي اين پيام است : در هنگامي كه تو اي مزدا در روز نخست از خرد خويش بشر ودين و نيروي انديشه آفريدي در هنگامي كه زندگاني را به قالب مادي در ْوردي وقتي كه تو كردار واراده آفريدي خواستي كه هر كسي بر حسب اراده خود از روي اعتقاد باطني رفتار كند.     10.طلب نيكي و خير براي پيروان راستي در هرسروري و در هر خطا به و نيايش زرتشت يران خود را پيروان راستي را گزايندگان به جامعه ي نوين را مورد دعا قرار داده و براي شان توفيق طلب رستگاري و استواري درايمان مي كند. صلح و آشتي زرتشت در آرزوي صلح و دوري از جنگ است.چون خواه مرد دين و جنبه هاي ماورايي باشد خواه در راه زندگي مادي و يا هر دو چنانكه هست تنها يك صلح پايدار مي تواند به پيشرفت او كمك كند .اي اهورا به روان آفرينش تاب و توانتايي بخش از راستي و پاك منشي وسيله اي برانگيز كه از نيروي آن صلح و آسايش برقرار گردد.در اوستا اين گونه پيام ها چه بسيار به نظر مي رسد چون زندگي دهقاني و جامعه تازه بنياد به آن نيازمند است.ما صلح و سلامتي را مي ستاييم كه جنگ و ستيزه را در هم مي شكند.درگاثاها نيز با اين جملاتي برخورد مي كنيم.خشم بايد بازداشته شود در مقابل ستم از خود مدافعه كنيد.اين است گاثاها و چنين است سرودهاي زرتشت.       مدينه فاضله/حكومت ونگهئوس خشترvngheus xsatra درگاثاها واژه خشتر vangheus xsara و خشتر وئيريه xsaara vajya با اين مفهوم خرد سياسي توسط كسي كه آگاه مي شويم كه خود مي گويد:آموزه هاي را بيان مي كنم كه تاكنون كسي نگفته است يا مي گويد كه با اين آموزه هعا مي خواهم جهان را نود تازه كنم.اصطلاح و تركيب نخست به معني شهر يا كشور نيكوي و تركيب دوم به معني حاكم يا فرمانرواي دادگر يا دانا و حكيم است.البته هر دو اصطلاح به جاي يكديگر نيزه مي دهند.خشتر چنان كه اشاره شد به معني كشور يا شهر و يا شهرياري و فرمانروايي است.ونگهئوس نيكي ،نيكويي،اشايي و قانونمندي و نيزيه به معني آرزو شده دلخواه و آرماني است. زرتشت مي گويد: سرانجام تو با آن منش مقدس جلوه خواهي كرد اي مزدا با شهرستان نيكويي{مدينه فاضله،شهر آرماني}و با بهمن كه از كردارش اين گيتي پرورده خواهد شد.   اصول پاداش  در اين جهان و آن جهان اساس و بنيان دين ها وابسته به معتقدات و باورهايي است درباره ي روح و جاودانگي بودن آن و مسأله ي آخرت.شكل نخستين دين زرتشتي از بسيازي مسائل مابعدالطبيعه يي تهي است و هر گاه به شكل گاثايي اين دين در اين قسمت بنگريم با آموزش هايي روبرو خواهيم شد كه اغلب دستورالعملي است براي زندگي خوب گييايي .اما درديني كه زرتشت عرضه كرد به اخلاق توحه فراواني مبذول شد و اصول سه گانه اخلاق زرتشتي  در همه ي جهان  شناخته شده است كه انديشه نيك Humata گفتار نيك Huxta و كردار نيك Hrarsta باشد.صفات و اخلاق اهريمني درست متصاد اين سه اصل است.يعني انديشه بدdusrnala گفتار بدduzuxta  و كردار بدduzvarsta درگاثاها از روح و جاودانگي آن و جدايي روح و جسم سخني به ميان نيامده است.ما نمي دانيم در آن عطر اوليه ي دين زرتشتي به جاودانگي روح و جدايي آن از تن باوري بوده است با نه.اما درگاثاها از سه طبقه مردم از لحاظ سنجش ايمان اشاراتي است و از


مطالب مشابه :


تاریخچه و فلسفه قربانی

فلسفه قرباني كردن در روز «پسر عزيزم من در خواب ديدم خداوند به تعبير ديگر وقتي




تاريخ زردتشت

گويي و تعبير خواب و با مساله قرباني گاو و با قرباني كردن




رؤ ياها در قرآن . قرآن و هنجارشناسي خوابيدن

پس ‍ چون پدر براى قربانى كردن و اين تعبير خواب پادشاه مصر چند شب در خواب ديد كه هفت گاو




که در طریقت ما کافری است رنجیدن

( اين تعبير خواب از خير قرباني كردن اگر به تعبير مولانا بتوان گاو نفس




آن‌چه كه به تخت جمشيد تقديس بخشيده‌‌ است.

تعظيم كردن و سر فرود آوردن، زانو زدن، قرباني كردن تعبير شده است. ران گاو نر خواب دیده




دین در آسیا 1 ( سومر و بابل )

كاهنان، از راه همين هدايا و قرباني ها و قرباني كردن آنان تعبير خواب است




داستان ضحاک

اهريمن كه در جهان جز فتنه و آشوب كاري نداشت كمر به گمراه كردن تعبير خواب تو قرباني ماران




برچسب :