لطفا تحريك نشويد! (داستان کوتاه)
با اينكه برخی مسئولين سعي ميكنن سرشون رو توي برف كنن تا واقعيات رو نبينن ولي خوب كه دقت كني ميبيني كل مملكت يه جورايي درگير اين داسته!
...
پسري 15-16 ساله رو در نظر بگيرين.
پدر و مادرش براش يه گوشي گرفتن كه «در دسترس» باشه!
براي خونشون ماهواره خريدن تا از دنيا «باخبر» باشه!
بچشون هر جا و با هر كي ميره كاري باهاش ندارن، تا «اجتماعي» بار بياد!
هر لباسي بپوشه و هر آرايشي بكنه آزادش ميزارن چون ميخوان «حق انتخاب» داشته باشه!
براي يه اتاق خصوصي درست ميكنن و يه كامپيوتر شخصي در اختيارش ميذارن تا «به روز باشه» ...
...
و آخرش به كجا ميرسيم؟
....
توي مدرسه:
فقط كافيه براي يك لحظه بلوتوثش رو روشن كنه. يه عكس از يك زن برهنه براش ميياد كه روش نوشته: «بفرست تا بفرستم. فقط فيلم و عكس خفن!» از ترس بلوتوثش رو خاموش ميكنه... ولي الآن ديگه اون دانشآموز سابق نيست، اون الان يك عكس خفن تو گوشيش داره كه قبلا نداشت. اون اصلا نميتونست تصور كنه كه مگه ميشه يه خانوم باشخصيت، كاملا برهنه عكس بندازه!
توي خونه:
ماهواره رو روشن ميكنه. شنيده كه شبكه «من و تو» يه عالمه برنامههاي علمي توپ داره كه تو هيچ شبكه ديگه نمونش پيدا نميشه. درست شنيده! يه برنامه خيلي جالب راز بقا در حال پخشه. واقعاً محشره. در حالي كه مجذوب اين برنامه شده، يه دفعه برنامه بعدي اين شبكه بدون وقفه شروع ميشه: «سكسيترين هنرپيشههاي هاليوود!» اين برنامه پشت صحنه فيلمهاي مهيج، خانوادگي و پرطرفدار هاليوود رو به نمايش ميذاره و گهگاه هم همون صحنههاي ماچ و رختخواب و ... چشماش 4 تا ميشه، حشرش بالا ميزنه! نميدونه بايد چيكار كنه؟ بلند شه بره؟، تلويزيون رو خاموش كنه؟ و يا ... اما مگه ميشه از لذت تماشاي اين برنامههاي خفن بگذره!؟...
توي خيابون:
شايد اگه بره توي خيابون و وسط مردم و بين دوستاش از اين حال و هوا در بياد. ماهواره رو خاموش ميكنه و ميزنه تو كوچه... صداي قهقهي چند تا دختر كه دارن توي كوچه با هم ميگن و ميخندن توجهش رو جلب ميكنه. اووف... يعني اينا چي دارن به هم ميگن؟ ... يه نيگا بهشون ميندازه...
- «خداي من تا حالا دقت نكرده بودم، چه شلواراي چسبون و نازكي! ميشه رگ پاهاي اين دخترا رو از روي شلوار ديد؟ چه مانتوهايي... فكر نميكنم اگه اينا لخت مادرزاد توي خيابون راه ميرفتن اينقدر توجه آدما رو به خودشون جلب ميكردن.»
يواش يواش نگاه عميق تر ميشه... يه لحظه فكر ميكنه چقدر خوبه بتونم باهاشون رابطه داشته باشم و ازدواج... اما خودش از حرف توي دلش خندش ميگيره... ازدواج! من تازه 16 سالمه تازه دو سال ديگه ديپلم ميگيرم، بعدش بايد برم سربازي... بعدش كو پول؟ كو كار؟ كو خونه... بعد سرشو ميندازه پايين و يواش ميگه «من هنوز بچم.... ولي اگه بچم اين «لامصب» رو چيكارش كنم؟»....
پشت كامپيوتر:
معلمش يه تكليف بهشون داده كه در موردش تحقيق كنن. وارد اينترنت ميشه...
www.google.com
ميخواد در مورد نقش خانواده و پدر و مادر در رشد و آينده فرزندان تحقيق كنه. توي باكس گوگل ميزنه: «خانواده، پدر، مادر، نقش آن در رشد فرزندان»
چندتا سايت مفيد در بالا بهش معرفي ميشه،... هيمنطور كه پايينتر ميياد، مطالب سايتها بيربط تر ميشه. تا اينكه ميرسه به سايتهايي با مضامين ... داستانهاي خانوادگي، سكس، .... يه كليك و ... ديگه كار تمومه ... آخر شب ميشه و تحقيق همچنان در جاي خود باقي مانده...
نتيجه ...
نوشتن اين مطالب به معناي مخالفت نگارنده با تكنولوژي، ماهواره، موبايل، اينترنت و ... نيست. بلكه مقصود نگارنده تنها يادآوري و گوشزد كردن اين مطلب است كه بايد فكري كرد. اگر اين آزاديها و اين فيلمها و سايتها در اختيار جوامع غربي و شرقي قرار دارد، در عوض قضاياي دوستي دختر و پسر، غير باكره بودن دختر در هنگام ازدواج، مراكز مختلف براي تخليه شهوت و ... نيز براي آنها حل شده است.
اما در اين جامعه كه نه تنها مراكز فوق وجود ندارد، سن ازدواج نيز بسيار بالا رفته (بعضا تا بيش از 30 سالگي)، آيا نبايد اين مسائل را جديتر گرفت...
جوان 15 سالهي ما از سكس همه چيز ميداند. امروزه بچه ها با اين تكنولوژي!ها زودتر به بلوغ جنسي ميرسند. اما در ساير موارد ديرتر بالغ ميشود.
متاسفانه هيچ فكري براي سيستم آموزش و پرورش ما نميشود. اين سيستم بايد به گونهاي اصلاح شود كه دانشآموزان زودتر مطالب مفيد و موثر را يادگرفته و سن ديپلم گرفتن به حدود 15 سال برسد. جوانها همانطور كه زودتر مسائل جنسي را ميفهمند بايد زودتر وارد اجتماع، كار، اقتصاد و ... شوند تا زودتر هم ازدواج كنند.
جوان 15 سالهاي كه با مسائل جنسي آشنا ميشود، و در سن 30 سالگي شرايط ازدواج را پيدا ميكند، در اين 15 سال فاصله سه راه دارد...
1) ارتباط نامشروع
2) خود ارضايي
3) سركوب ميل جنسي به اسم تقوا پيشه كردن!
كه هر سه مورد تاثيرات بسيار نامطلوبي در زندگي مشترك آينده او خواهد داشت. ديگر وقت آن رسيده مسئولين فكري اساسي كنند... كم كردن سالهاي تحصيل، تشويق به ازدواج جوانها در زير سن 25 سال، و هر روش ديگر براي آسان شدن ازدواج و برطرف كردن ترس جوانها از ازدواج و ...
http://www.beigi57.blogfa.comفاطمه:تازگيا افتادم تو خط داستان و مطالب عبرت اموز.
پارسال از طريق وبلاگ با يه پسري دوست شدم(دوستي معمولي) يه مدت گذشت تو وبلاگش يه مطالبي گذاشت كه فهميدم خودارضايي ميكنه .
اگه بدونين چه ادم مذهبي بود...
خيلي خيلي ناراحت بود خودش نميخواست اما ميشد...(پسرا بهتر درك ميكنن)
17 سالش بود ميخواست زن بگيره. اما نميشد...
اول مهر ديگه من اينترنت نيومدم تا اينكه اول بهار از طريق يه دوست مشترك فهميدم به اميد خدا زن گرفته.
خيلي براش خوشحال شدم.البته فكر ميكنم به خاطر دعا هاي من بود(شوخيدم)
اميدوارم خوشبخت باشن.
بچه ها واسه همه ي اونايي كه نياز به ازدواج دارن دعا كنين.
مطالب مشابه :
رمان روزای بارونی
دنیای رمان - رمان روزای بارونی - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران
رمان تاوان بوسه های تو 9
دنیای رمان - رمان تاوان بوسه های تو 9 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های
رمان قرار نبود 35
دنیای رمان - رمان قرار نبود 35 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران
رمان دبیرستان عشق
دنیای رمان - رمان دبیرستان عشق - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران
همسر اجاره ای 15
دنیای رمان - همسر اجاره ای 15 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران
لطفا تحريك نشويد! (داستان کوتاه)
دنیای رمان - لطفا تحريك نشويد! (داستان کوتاه) - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان
رمان سفید برفی 23
دنیای رمان - رمان سفید برفی 23 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران
همسر اجاره اي ١١
دنیای رمان - همسر اجاره اي ١١ - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های
رمان روزای بارونی 7
دنیای رمان - رمان روزای بارونی 7 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران
برچسب :
دنیای رمان