نامه خواهر به برادرش...!
دلم برات تنگ شده.....اما من...من ميتونم اين دوري رو تحمل كنم... به فاصله ها فكر
نميكنم ...... ميدوني چرا؟؟ آخه... جاي نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از
دستام ميتونم استشمام كنم....رد احساست روي دلم جا مونده ... ميتونم تپشهاي قلبت رو
بشمارم...........چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن.......حالا چطور بگم
تنهام؟؟چطور بگم تو نيستي؟؟چطور بگم با من نيستي؟؟آره!خودت ميدوني....ميدوني كه هميشه با
مني....ميدوني كه تو،توي لحظه لحظه هاي من جاري هستي....آخه...تو،توخون مني...آره!تو
خون منی....براي همينه كه هميشه با مني...براي همينه كه حتي يه لحظه هم ازم دور
نيستي...براي همينه كه ميتونم دوريت رو تحمل كنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ ميشه...هر
وقت حس ميكنم ديگه طاقت ندارم....ديگه نميتونم تحمل كنم...دستامو ميذارم رو صورتم و يه
نفس عميق ميكشم....دستامو كه بو ميكنم مست ميشم...مست از عطر ت. صداي مهربونت رو
ميشنوم ...و آخر همهء اينهابه يه چيز ميرسم....به عشق خواهر برادری....آره...نه به اون عشقی تو هستی........اونوقت....
دلتنگيم بر طرف ميشه...اونوقت تو رو نزديكتر از هميشه حس ميكنم....اونوقت ديگه تنها نيستم
حالا من اين تنهايي رو خيلي خيلي دوسش دارم.. به اين تنهايي دل بستم...حالا ميدونم كه اين
تنهايي خالي نيست...پر از ياد عشقه.. پر از اشكهاي گرم عاشقونه بود ودیگه نیست .....
خیلی خوب میدونی من دارم چی میگم....خیلی خوب میفهمی اینقدر خودتو به نفهمی نزن....
تو همان خدای که می پرسی دنبالم نیا .... خسته شدم از این همه دورغ و نیرنگ.....
می خوام یه مدت تنها باشم......برو.... برو ...جون عزیزت برو...
وقتی که عقلت امد سر جاش بیا دنبالم .... انشالله که این هوا و مستی از سرت بیاد بیرون.
داداش جون من تو روفقط بخاطر خواهر برادریمون دوستت دارم
سر نوشت ما این بود تقدیر ما این هست میفهمی نه چیزه دیگه ....
به خدا توکل کن امیدت رو از دست نده ....اخرین چیزی که ازت میخوام اینه بخاطر من .... بخاطر
اون قدیمامون ..... بخاطر خونی که تو رگامون هست ....قسم ات میدم که به زن عمو چیزی نگی...
اون چه گناهی کرده ...که بخاطر هوا و هوس کس دیگه بسوزه......
جون داداشی نگی هاا باشه... خواهر فدات شه...که اینقدر غصته میخوری.....
می خوام وقتی حواست امد سر جاش اولین چیزی که بهم بگی این باشه..... خودت میدونی چی هست
دیگه من نمیگم باشه قربونت بشم اینطوری که خیلی بهتر شد بیشتر باهم هستیم ...
دیگه نمی تونم بنویسم دیگه نمی تونم از این بیشتر ازت خواهش کنم.....
تو بیا که یارمی صاحب اختیارمی
تو عزیزه دلمی
اخه من چکار کنم که بگی داداشمی
من می خوام سر بذارم رو شونهات
بخونم از خودم و دلم برات
ها بدونی که چی دیونه دلم
من که هستی ام گذاشتم زیر پات
من فقط می خوام دستایی گرم تو رو بگیرم
تو بگی دوستم داری واست بمیرم
من می خوام یک گریه شبونه باشم
واسه تو فقط قصته عاشقونه باشم
حالا که اسیرته دل ناقابل من
تو دو رنگی نکنی با منو با دل من
باشه !!!!!!!!!!
نظرات فراموش نشه عرب اصيل98
مطالب مشابه :
صادق هدایت
اندکی شعر براي با هم صادق کوچکترین فرزند خانواده بود و سه برادر و سه خواهر بزرگتر از
شعر خانواده
مربي دستكش يك دست باز را كه هر انگشت آن به ترتيب پدر ، مادر ، خواهر و براي نوآموزان شعر
شعر ناصر فیض در رابطه با چینی ها
شعر و شاعری - شعر ناصر فیض در رابطه با چینی ها - این وبلاگ مختص شعر و شاعران می باشد - شعر و شاعری
شعر منصور اوجي براي سيمين دانشور
مِه - شعر منصور اوجي براي سيمين دانشور - خواهر تمام شادي و سرور مادر تمام اندوهان ما .
آموزش قران به کودکان - قسمت دوم - شعر
زبان و بيان شعر كودك بايد براي او كاملاً شهر ها همه هستند چون برادر و خواهر. کشور عزيز ما
نامه خواهر به برادرش...!
عرب اصيل98 مجتبي حسناوي - نامه خواهر به برادرش ! - الكون بايدي العرب. داستان.رمان.شعر.واقعيت
برچسب :
شعر براي خواهر