اگرهاي تاريخ

اگر اميركبير به اهداف خود كاملاً دست مي يافت
كچل عنايت» دلقك درباري شاه عباس
مكتوب محرمانه
ترشي بخورم يا نخورم؟!
قديما
فرمان مظفرالدين شاه درباره كالاهاي ممنوع الورود
اگرهاي تاريخ
اگر اميركبير به اهداف خود كاملاً دست مي يافت    

اگر»هاي پيرامون اميركبير و اصلاحاتش، بسيارند. هر يك از اين اگرها برگرفته از ديدگاهي خاص به اين بخش از تاريخ ميهن ماست. هنوز مدتي از قتل اميركبير نگذشته بود كه در افواه مردم افتاده بود كه اگر اميركبير زنده بود فتح هند به دست وي صورت مي گرفت.
يكي از ديوانيان و نقادان ناصرالدين شاه نوشته است كه:
«اگر ميرزاتقي خان زنده بودي، ممالك افغانستان، ازبك، تركستان و بغداد و داغستان در جزو بلوكات ايران بود، اعليحضرت همايوني سكه شاهنشاهي آسيا رابه نام مبارك زده بود.»(۱)
«رابرت واتسون» منشي سفارت انگلستان درباره اميركبير نوشته است:
«اگر ميرزاتقي خان مي ماند و انديشه هاي خود را به انجام مي رسانيد، بدون ترديد در زمره كساني شمرده مي شد كه به عقيده برخي از سوي خدا به رسالت تاريخي برگزيده شده اند.»(۲)
اين اگرها به مرور در كتاب هاي تاريخ، خود را به اين شكل نشان دادند كه اگر اصلاحات اميركبير دوام مي يافت، ايران، ژاپن خاورميانه مي شد و از هر نظر با كشور يادشده قابل قياس مي بود، خصوصاً آنكه اصلاحات از بالا توسط اميركبير قبل از اصلاحات از بالا در ژاپن آغاز شده بود. به تازگي اگرهاي ناآشنايي نيز به گوش مي خورد كه دو نمونه آن را ذكر مي كنيم.
«اگر اميركبير تا آخر عمر هم بر مسند صدارت مي ماند، پس از مرگش به احتمال فراوان همه چيز از ميان مي رفت.»
«اميركبير در پيشينه اجتماعي، مقام نظامي، جاه طلبي هاي شخصي و روش ها و آرمانهاي شبه مدرنيستي، به گونه يي شگفت انگيز به رضاخان پهلوي مي ماند. جاي ترديد چنداني نيست كه اگر او زنده مانده بود، در اسطوره شناسي تاريخي ايرانيان اينك از او به عنوان يكي از عوامل قدرت هاي بيگانه و مستبدي بي رحم ياد مي شد.»
همانطور كه رضاخان اگر در آن سالهاي اول ناكام يا نابود شده بود، بي گمان امروزه همچون قهرماني بزرگ كه قرباني امپرياليسم داخلي شده است، مورد ستايش قرار مي گرفت. (۳)
...غالباً گفته مي شود كه اگر صدراعظم اصلاح گر، اميركبير كشته نمي شد، چه بسا ايران به سرعت در راه صنعتي شدن و تجدد پيش مي رفت، يعني همان راهي را كه ژاپن بيست سال بعد در پيش گرفت. حتي اگر از اينگونه ادعاهاي گزاف و نابخردانه بگذريم، باز بعيد است كه توانايي هاي اميرنظام، بگذريم از كاستي هايش، موجب تغيير بارزي در سمت و سوي اقتصاد سياسي ايران مي شد. (۴)»

• مقايسه ايران و ژاپن در اواسط دوره قاجاريه
ايران در اواسط سده نوزدهم كشوري ورشكسته بود. در سراسر سده هجدهم و نيمه اول سده نوزدهم، جنگهاي داخلي و خارجي متعددي را پشت سر گذاشته بود (نظير جنگهاي جاري بين افشاريه، زنديه، قاجاريه و افغان كه سراسر ايران را به خاك و خون كشيدند.) مثلاً كرمان نمي توانست ضربات مرگباري را كه آقامحمدخان به اين ايالت وارد آورده بود، تا مدتها جبران كند.
جمعيت شهرهاي بزرگ از چند ده هزار تن فراتر نمي رفت. جمعيت تهران را حدود ۹۰ هزارنفر و اصفهان را درحدود ۸۰هزار نفر تخمين زده اند. در صورتي كه اصفهان در زمان اعتلاي صفويه، براساس نوشته جهانگردان اروپايي، ۶۰۰هزارنفر جمعيت داشته است. در نيمه اول سده نوزدهم، ايران در يك رشته جنگ ها با روسيه، دچار شكست هايي سخت شد و در عهدنامه تركمنچاي متعهد به پرداخت مبالغ هنگفتي به عنوان خسارت و غرامت به روسيه شد.
اميركبير با تدابيري گسترده، تعادل و توازن بودجه ايران را برقرار كرد، اما با اين حال مبلغ قابل توجهي باقي نمي ماند كه صرف سرمايه گذاري هاي وسيع شود. اقداماتي كه اميركبير در زمينه رونق صنعت وكشاورزي به عمل آورد، بسيار درخور توجه بود، اما نمي توانست دگرگوني سريع و نيرومندي در جهت رشد سرمايه داري پديد آورد. چنين دگرگوني به مقادير عظيمي سرمايه نياز داشت. در عوض، توكيو در ۱۸۰۰ ميلادي يك ميليون جمعيت داشت ـ چيزي حتي بيش از لندن و پاريس ـ و اين از رونق صنعت غيرماشيني و كسب و تجارت خبر مي دهد. درجه اهميت اين موضوع وقتي معلوم مي شود كه بدانيم تا ۱۸۵۴ درهاي ژاپن بر روي كشورهاي اروپايي بسته بود و تجارت خارجي اين كشور معادل صفر بود.
در ژاپن، زيربناي مادي براي انتقال سريع فئوداليسم به سرمايه داري فراهم بود، اما در ايران چنين زمينه يي آماده نبود. در نيمه دوم سده نوزدهم دولت ژاپن به رشد و گسترش صنعت روي آورده (۵) و مبالغ هنگفتي براي ساخت كارخانه هاي جديد سرمايه گذاري كرد.
براساس آنچه گفته شد، يگانه راه گذار سريع از فئوداليسم به سرمايه داري در ايران، استفاده از سرمايه خارجي بود. در راه گذار روسيه و ژاپن از فئوداليسم نيز سرمايه خارجي كمابيش نقش شايان توجهي ايفا كرد.
در روسيه پس از اصلاحات دهه ،۱۸۶۰ سرمايه فرانسوي و بلژيكي نقش مؤثري در روند توسعه سرمايه داري بازي كرد. ژاپن در ۱۸۵۹ با پخش اوراق قرضه در انگلستان، حدود ۵ ميليون ين وام گرفت. (۶)
استفاده از سرمايه خارجي در شرايط يك رژيم متزلزل و پريشان، گرچه از لحاظ مادي ومعنوي مي توانست باعث رشد سريع و ناموزون سرمايه داري شود، اما از نظر سياسي نمي توانست به چيزي جز اسارت ملي بينجامد.
سرمايه خارجي، در سايه يك رژيم نيرومند ملي، مستقل، نظير حكومت اميركبير و تاحدودي «سپهسالار» مي توانست رشد سريع، موزون و برنامه ريزي شده كشور را تأمين كند و به دوران انحطاط ايران پايان دهد.

۱ـ «اميركبير و ايران» آدميت ـ فريدون، انتشارات خوارزمي، چاپ پنجم، ،۱۳۵۵ ص.۲۰۵
۲ـ همان. ص .۲۲۲
.۳ كاتوزيان، محمدعلي (همايون). اقتصاد سياسي ايران. از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوي ـ نفيسي، محمدرضا/ عزيزي، كامبيز. نشر مركز. تهران. چاپ چهارم.۱۳۷۳ ص۹۶ـ.۹۵
.۴ همان.۷۱
۵ـ «تاريخ مختصر جهان»، نجكينا، فرامرزي، محمدتقي، نشردنيا، تهران ،۱۳۵۹ ج،۳ ص.۵۶۴
.۶ «تاريخ جهان نو»، پالمر ـ رابرت روزول، طاهري ـ ابوالقاسم، انتشارات اميركبير، تهران، ،۱۳۴۷ ج،۲ ص۱۷۶‎/
کتاب اگرهای تاریخ ایران دکتر مهرداد جوانبخت

«كچل عنايت» دلقك درباري شاه عباس   كربلايي عنايت» مسخره مشهور دربار صفوي ونديم مخصوص شاه عباس بود كه در اصفهان مي زيست و در انتهاي كوي اسماعيل بيگ نزد يك كاخي كه به همين اسم خوانده مي شد گرمابه يي داشت كه به نام خود او مشهور بود.
جمالزاده در «هزارپيشه» مي نويسد:
«كچل عنايت، مسخره درباري شاه عباس بود. اسمش كربلايي عنايت بود و او را بدين مناسبت كل عنايت مي خواندند ولي شاه عباس كل را مبدل به كچل ساخته و او راكچل عنايت مي ناميد.»
شاردن در كتاب سفرنامه خود از احترام مخصوص و توجهي كه مردم اصفهان به «كل عنايت» مي گذاشتند ياد كرده و مي نويسد:
«...مردم او را شخصيتي فوق العاده مي دانند. او نديم شاه عباس بزرگ بود و مطالب شگفت انگيزي درباره استعداد، هنر و خوشمزگيهاي او نقل مي كنند.
او بسيار حساس، سريع الانتقال و تيزهوش بود. هر وقت ميل داشت با يك ژست بسيار ساده بدن خود، اشخاص را به خنده مي آورد.»
زماني چشمان «كل عنايت» را دردي حاصل شد بطوري كه بعد از چند روز استراحت در خانه، ناگزير دستمالي روي چشمان خود گذاشت و باهمان وضع، عازم دربار شد. شاه عباس وقتي او را با آن وضع ديد سخت به خنده افتاد و پرسيد: چه شده كل عنايت؟ كل عنايت عرض كرد: «چند روزه كه چشمام سخت درد مي كند و توي خونه افتاده ام.» شاه عباس گفت: بخاطر يك چشم درد ناچيز خانه نشين شده يي؟ چرا پيش من نيامدي تا ديدگانت را درمان كنم؟ كل عنايت خيره به شاه عباس نگريست و گفت: بفرماييد چه بايد بكنم كه از درد رهايي يابم؟
شاه عباس خنده يي كرد و گفت: اندكي آهك و زنگاره و نشادر بكوب و آنها را به چشمانت بريز تا در آن واحد بهبود يابد.
كل عنايت كه در آن حال ميل به خنده نداشت در پاسخ شاه گفت:
«به خدا قربان، شما يك بيطار عالي هستيد. من در شگفتم كه چرا چشمان (لوچ) پدرتان را معالجه نفرموديد!؟»
مقصود كل عنايت سلطان محمد خدابنده، پدر شاه عباس بود كه دشمنانش ميل داغي به چشمانش كشيده بودند تا ازنعمت ديدن محروم بماند. تصادفاً چشمان سلطان از اين آسيب به سلامت مانده بود ولي در تمام عمر آب از چشمانش مي ريخت و او را ناراحت مي كرد.
شاه عباس از شنيدن لطيفه «كل عنايت» سخت به خنده افتاد و سرش را به زير انداخت و از آنجا دور شد.
در كتاب «زهرالربيع» تأليف سيدنعمت الله شوشتري نيز مي خوانيم: در يكي از جنگهاي ايران و عثماني همين كه دو سپاه در برابر هم صف آرايي كردند، چون عده سواران عثماني به مراتب بيش از سپاهيان ايران بود، شاه عباس هراسان شد و ترسي عظيم برو مستولي گشت. از شيخ بهاءالدين محمدعاملي پرسيد كه چه بايد كرد؟ شيخ در جواب گفت كه راه حيله و تدبير بسته است و جز خداي بزرگ اميدي نيست. بايد وضو بسازي و دو ركعت نماز گزاري و نصرت و پيروزي را از خداوند به دعا بخواهي. كل عنايت دلقك كه در آن مجلس حاضر بود، خنده يي كرد و به شيخ گفت: «يا شيخ، اين پادشاه اكنون از ترس در حالتي است كه نمي تواند خود را نگاهدارد و اگر وضو بسازد فوراً باطل خواهد شد!» شاه عباس را از اين سخن خنده گرفت، ولي به زحمت خودداري كرد و سرانجام نيز درآن جنگ پيروز شد.
--------------- مكتوب محرمانه    
با مريزاد. ناز جونت پهلوون، اما جون سبيلاي مردونت حالا كه خودمونيم ضعيف چزوني كردي، نه ملاباشي نه رحيم شيشه بر نه آن دوتا سيد!! اينا هيچ كدومشون نه ادعاي لوطي گيري شون ميشه نه ادعاي پهلووني شون، بيخود اينارو چزوندي !! حالا نگاه كن، جون جوونيت اينم از بي غيرتي بچه محله هاشون بود كه تو را توي ولايتشون گذاشتن بموني ، اگر بچه هاي انجمن ابوالفضل همون فرداش جل و پوستت به دشت داده بودند چه مي كردي.
خوب رفيق تو توي انجمن هاي طهرون اينقذه قسمهاي پازخم خوردي كه چه مي دونم من قداره بند مجلسم ، هواخواه مشروطه ام، چطور شد پات به آنجا نرسيده مثل نايباي قاطرخونه پاي روزنومه چي آخوند اولاداي پيغمبر چوب بستي ؟
نگو بچه هاي طهرون نفهميدن كه چطور حقه را سوار كردي ، ما همون روز كه شنيديم ، زاغ سيات چوب زديم معلوم شد كه همون سيده كه تو را برد پيش مشيرالسلطنه حاكم رشت كرد روبندت كرده، و با همون سيده دست به يكي بودين، مخلص كلوم پهلوون رودرواسي ازت ندارم توروت ميگم اگر آدم از چندسال توگودكاركردن مي تونست حاكم بشه حالا حاجي معصوم و مهدي گاوكش هركودوم واسه خودشون يك اتابيك بودن ، بچه هاي چاله ميدون همه شون سلوم دعاي بلند بهت ميرسونن باقيش… غم خودت كم.
امضا محفوظ
كاغذ ما تمام شد اما اينجا مي خواهم بي رودرواسي ومردمردانه دوكلمه با جناب وزير علوم و وزير عدليه صاف و پوست كنده حرف بزنم يعني مثلاً بگويم آي شما كه امروز يك طلبه بدبخت نان و دوغ خور يعني نويسنده روح القدس را زير محاكمه كشيده ايد!! آي شما كه مي خواهيد قوت قانون ننوشته را به يك بيچاره ازهمه جا آواره نشان بدهيد!! شما كه مي خواهيد تجارت جراحي خود تان را در سركچل ما روزنامه نويسها حاصل كنيد!! قانون مطبوعات كه هنوز از مجلس نگذشته و در حكم قانونيت داخل نشده و درقوانين شرعي ماهم كه سابقاً قانون مفصلي براي مطبوعات ننوشته اند كه ما محكوم به آن باشيم و مجازات بي قانون هم كه گويا در هيچ كوره ده مملكت مشروطه صحيح نباشد؟
اما درقانون اسلام هيچ وقت گوسرزدن بنفس محترم خاصه به علما وسادات وارد نشده است ، يكي از اين بيچاره ها افصح المتكلمين از علماي رشت ومدير روزنامه خيرالكلام مي باشد كه با نصف بدن فالج و عدم قدرت برحركت در زيرچوب خون استفراغ كرده و امروز از حيات مأيوس است ، آيا براي شما بهترنبود كه …! به حكم قانون اسلام به ديوانخانه جلب كنيد و به مردم بنمايانيد كه هركس از حد خودش تجاوز كرد ولو پهلوان هم باشد در دوره مشروطيت به مجازات مي رسد، و آيا بهتر نبود كه پس از گذشتن قانون مطبوعات مراعات آن را از مدير روح القدس بخواهيد؟ وقانوني را كه هزاروسيصدسال است معمول است درباره… امروز مجري داريد؟
توضيح : شروع طبع نامه هفتگي صوراسرافيل به مديريت ميرزا جهانگيرخان شيرازي وميرزاقاسم خان تبريزي بود؛ از شماره ۱۵به بعد، ميرزاعلي اكبرخان دهخدا با سمت دبير ونگارنده به ايشان پيوست. صوراسرافيل از پرفروش ترين جريده هاي عصرمشروطيت بود و بطورهفتگي ، گاه در ۸يا ۱۰صفحه، به قطع رحلي با چاپ سربي منتشر مي شد. نخستين شماره آن در ربيع الاخر ۱۳۲۵ هجري قمري، نه ماه پس از صدور فرمان مشروطيت و آخرين شماره آن در جمادي الاولي ۱۳۲۶ ، سه روز قبل از بمباران مجلس منتشر شد. پس از بمباران مجلس، ميرزاجهانگيرخان به قتل رسيد،ولي ميرزاعلي اكبرخان دهخدا وميرزا قاسم خان جان به در بردند. دهخدا به اروپا رفته، درآنجا به مساعدت معاضدالسلطنه پيرنيا و تني چند از احرار، توانست سه شماره از صوراسرافيل را به همان سبك منتشر سازد. ولي ، وجود مشكلات بسيار، سرانجام به تعطيل گشتن اين جريده انجاميد.
شعار صوراسرافيل، چنانچه در سرلوحه آن آمده، حريت، مساوات و اخوت بود؛ مسلك آن تكميل معني مشروطيت و حمايت از مجلس و معاونت روستاييان وضعفا و فقرا و مظلومين . محل اداره آن اول كتابخانه تربيت (خيابان ناصرخسرو) و سپس در خيابان علاءالدوله و آنگاه به كوچه مسجد فاضل خلخالي (محله امامزاده يحيي ) انتقال يافت. اهميت روزنامه صوراسرافيل را درنقد اوضاع اجتماعي وسياسي وبيداركردن مردم و بخصوص درمقالات طنزآميز «چرند و پرند» دهخدا و سبك نگارش نوين آن دانسته اند.
روزنامه صوراسرافيل ـ شماره۱۷

ترشي بخورم يا نخورم؟    
هيچكس جرأت نداشت روي حرف اعليحضرت متوفي رضاشاه پهلوي حرف بزند. در ميان تمام درباري هاو وزرا و كساني كه به شاه نزديك بودند، مختاري و اميرموثق و چند نفر ديگر، اين خاصيت شاه را زودتر از ديگران مراعات مي كردند.
وقتي شاه دستوري مي داد، آن دهني كه درمقابل شاه با گفتن (نه)، (نمي شود) و (مقدور نيست) و امثال اينها باز مي شد، تودهني مي خورد. طبيب مخصوص شاه نيز اين خاصيت شاه را درك كرده بود و حتي در دستورهاي طبي هم مراعات مي كرد. وقتي شاه مبتلا به آنژين شده بود، طبيب جرأت نمي كرد به شاه حكم كند كه بايد استراحت نمايد، يا فلان دوا را بخورد. مختاري به او گفته همه دستورات را به صورت پيشنهاد به عرض ملوكانه برساند، مثلاً:
اعليحضرت خودشان بهتر از غلام مي دانند كه بايد دو سه روزي استراحت فرمايند، بنابراين غلام از خاك پاي ملوكانه استدعا دارد، موافقت فرمايند لااقل چهل وهشت ساعت از تختخواب به پايين نزول اجلال نفرمايند!
روزي شاه در حال تب، هوس خوردن ترشي يي كه با سركه تهيه شده بود، كرد و به دكتر گفت: ها! ما! اين ترشي را مي توانيم بخوريم؟ دكتر كه عادت كرده بود و مي دانست كه نبايد به شاه (نه) بگويد، اندكي تأمل نموده، عرض كرد: اعليحضرت بهتر مي دانند كه سركه يكي از مواد مفيد بدن است و بدن نمي تواند بدون اسيد زندگي كند، بنابراين البته كه اعليحضرت مي توانند ترشي ميل فرمايند، منتهي وقتي اسيد بدن زياد مي شود و بايد به وسايل گوناگون از اسيد بدن كم كرد، در آن موقع ترشي خوردن ضرورت ندارد!
شاه متغير شده، فرمود: چرا براي من فلسفه مي گي؟! يك كلمه پوست كنده به من جواب بده ، بخورم يا نخورم؟ دكتر دستش را به دستش ماليد و ضمن يك تعظيم بلند بالا (چون نمي توانست جواب منفي داده باشد، و از طرفي هم سركه براي شاه خوب نبود) گفت: خانه زاد… غلام … عرض كرد… راجع به ترشي … بله … ترشي … هم مي شود خورد … و هم نمي شود اگر اراده اعليحضرت تعلق بگيرد كه ترشي بخورند، ما بندگان، سگ كي هستيم در مقابل اراده اعليحضرت اظهار وجود كنيم، و اگر اعليحضرت ميل نداشته باشند ترشي تناول فرمايند، البته ميل نمي فرمايند!
شاه حوصله اش سررفته، فرياد كرد: مرتيكه! ترشي بخورم يا نخورم؟!
دكتر اين مرتبه ديگر دستپاچه شده و نمي دانست چه جوابي بدهد وقتي شاه ديد دكتر جواب نمي دهد، گفت: مرده شور تركيب دكتر ما را ببرند، به اندازه يك گاو نمي فهمد، مرتيكه، هر پير زني مي داند كه آدم تبدار نبايد ترشي بخورد!
دكتر تعظيم بلندبالايي كرده و گفت: قربان غلام هم مي داند، براي آدم تبدار ترشي بد است، منتهي اين احكام براي اشخاص عادي است و براي نابغه يي مانند اعليحضرت،اراده شاهانه ملاك است، نه احكام عمومي، بنابراين اگر اراده اعليحضرت به خوردن ترشي تعلق گرفته باشد، غلام سگ كيست با اراده اعليحضرت مخالفت كند!
شاه دكتر را مرخص كرد. وقتي دكتر مي خواست از اتاق بيرون برود، شاه فرمود: آخرش نگفتي بخورم يا نخورم؟ دكتر تعظيمي كرده عرض كرد: امر، امر مبارك است. خانه زاد چه عرض كند!
به نقل از هفته نامه آشفته ـ ۱۳۲۵‎/۵‎/۱۷
هفته نامه آشفته:
اين هفته نامه كه موضع مشخصي نداشت، ابتدا طرفدار حزب «اراده ملي» متعلق به «سيدضياء الدين طباطبايي» بود؛ پس از مدتي چپ رو شد و كمي بعد ميانه روي پيشه كرد، ولي در همه حال داراي تمايلات شديد ناسيوناليستي بود. اين هفته نامه در دهم ارديبهشت ۱۳۲۶ به مدت سه هفته توقيف شد و در آن مدت با نام «قيام ايران» منتشر مي شد.

قديما
«قديما» كه نام اين صفحه است، مي تواند از دوران باستان باشد تا همين روزگاران سپري شده پدربزرگها و مادربزرگها. ولي «قديما» مي خواهد به روزگاراني بپردازد كه در دسترس ترند. چون تاريخ نگاري ايران همان سفالينه يي است كه هنوز زير خاك پنهان مانده است. سهم بزرگي از آن يا سوزانده و ازبين رفته ياتوسط مورخاني نگاشته شده كه بيشتر از آنكه به تعهد خود بنگرند به گرسنگي هاي درون خويش نگريسته اند و به همين خاطر است كه تاريخ باستان اين سرزمين بيش از آنكه مكتوب باشد، شنيداري است. هرچند تاريخ روزگار نه چندان دور اين سرزمين نيز بخاطر وفور سليقه هاي مختلف سياسي و خودخواهي هاي مستبدان رنگارنگ چندان شفاف نيست. سعي بر اين است كه با انتخاب مطالبي از جرايد ـ هر چند اندك ـ فرصتي مهيا شود براي آشنايي شما با سيماي تاريخ و تاريخسازان اين سرزمين در عصر جديد. تاريخي به عمر تولد نخستين روزنامه در ايران.
بااين توضيح كه سعي شده اضافه بر اطلاعات تاريخي، مطالب متنوع و خواندني نيز عرضه شود. مثل «اگر»هاي تاريخ يا طنزهاي سياسي اجتماعي و حتي سرگذشت «مليجك» يا همان دلقكهاي درباري كه برخي هاشان داناياني بوده اند در لباس دلقك.
شما نيز اگر مايل باشيد، مي توانيد دراين زمينه به ما كمك كنيد. چه با ارسال مطلب و چه با پيشنهاد و انتقاد. پس لطفاً ياري فرماييد كه سخت محتاج ياري شماييم.

فرمان مظفرالدين شاه درباره كالاهاي ممنوع الورود    
دو ايراني به هنگام صرف غذا در اصفهان ـ ۱۳۸ سال پيش
به خط ميرزا مسروپ خان، مترجم رسمي گمرك خانه تبريز:
به نام خداوند كريم و بخشنده، بعد از تشكر بي پايان به محضر ايزد يكتا، سلام و عنايت به عموم طبقات ملت، ما مظفرالدين شاه، صاحب تمام مناطق ايران، بخاطربه ثمر رسانيدن خواسته خداوند عظيم الشأن، به نيت بسط وتوسعه هرچه بيشترامور بازرگاني كشوري دستور مي دهيم بسياري از كالاها و از جمله رنگ و جوهر و كالاهاي جنگي به ايران ممنوع الورود شود.
اين فرمان بايد بدون چون و چرا به اجرا درآيد و عموم ساكنان ايران، اعم از تبعه داخل و خارج ملزم به اطاعت از آنند.
هرگاه كسي برخلاف اين امريه مرتكب عملي شود، به شديدترين وضع ممكنه تنبيه مي گردد.
مشروح ممنوعات وارداتي به شرح زير است:
۱ـ همه گونه اجناس وابزارمربوط به آتش بازي و شليك توپ و تفنگ مگر در مواردي كه براي جشنهاي سلطنتي به كار رود.
۲ـ سكه پول، غير از مسكوكات طلا و نقره.
۳ـ رنگ و جوهر اعم از مايعات يا پودر.
۴ـ كتاب يا روزنامه چاپي يا دست خط، نقش يا عكس و هر چيزي كه احساسات را برانگيخته كند بخصوص كه مخالف مذهب و شؤون اخلاقي باشد.
تبصره يك ـ جناب صدراعظم اختيارات تام دارند تا در مورد اجراي اين فرمان اقدام كنند.
تبصره دوـ جناب صدراعظم مي توانند در مواردي كه مقتضي بدانند از گناه مرتكبين به خطاهاي فوق چشم پوشي كنند و درمواردي كه ورود كالاي غيرمجازي را صلاح تشخيص دهند بايد مخارج گمركي،مقدار، نام واردكننده ومحل مصرف آن را دقيقاً قيد نمايند.
تبصره سه ـ هرگاه كالاي ممنوع الورودي به وسيله يي وارد كشور شود، اعم از اينكه مابين اشياي ديگر مخفي شده باشد و يا ازنظر مسؤولان گمرك پنهان بماند، در صورت كشف، كليه آن كالا و ملحقاتش به نفع دولت ضبط و جريمه يي برابرتمام آن كالا از صاحب جنس اخذ مي شود. هرگاه كالايي از محلي كه فاقد گمرك خانه است وارد كشور شود درصورت كشف كليه كالا ضبط و صاحب آن بمدت يك سال زنداني مي گردد.
الاغ ـ گاري و هر نوع وسيله حمل نيز ضبط مي شود.
تبصره چهار ـ واردكنندگان اجناس ممنوع الورود بايد كليه جريمه ذكرشده در فصل بالا را نهايت تا سي و يك روز از تاريخ ورود به دولت ايران بپردازند. هرگاه ثابت شود در اثر اعمال نفوذ شخصي كالايي را براي غيروارد كرده است جريمه از صاحب اصلي يعني از ارباب اخذ مي گردد و باآن كالا پس از ضبط، طبق موارد ذيل عمل مي شود.
الف: رنگ، جوهر، روزنامه، كتاب و تمثالهاي مخالف شؤون مذهبي يك روز پس از ضبط در حضور رييس گمرك خانه كل و والي استان سوزانده مي شود.
ب: مسكوكات و فشنگ و مواد محترقه در حضور ما، اعليحضرت، نابود مي گردد.   " روزنامه ایران-صفحه تاریخ-شماره ۱۹۱۴ - سال هفتم - جمعه ۳۰ شهريور ۱۳۸۰ "
     

 

 


   
 

 

 



مطالب مشابه :


نگاهی دوباره به تاریخ "عجب شیر"

در غرفه هاي دو طبقه آنها علوفه چهارپايان و ديگر كالاهاي مورد آبي، آبزيان شگفت انگيز




بررسی رابطه و همبستگی بین سبکهای رهبری و رضایت شغلی کارکنان (سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی)

براي دستيابي به بهبود و پيشرفتي شگفتانگيز در لازمه توليد و عرضه كالاهاي با




نظریه توسعه پایدار

شگفت انگيز انسان در دستيابي به فناوري پيشرفته، امكان توليد انبوه كالاهاي ارزان




شبكه‌هاي ماهواره‌اي فارسي زبان اساس خانواده را هدف گرفته‌اند

dvd كه در نقش مكمل يكديگر عمل مي‌كنند، مي‌تواند نقطه عطفي در مصرف كالاهاي شگفت‌انگيز




اگرهاي تاريخ

، جاه طلبي هاي شخصي و روش ها و آرمانهاي شبه مدرنيستي، به گونه يي شگفت انگيز كالاهاي جنگي




روان‌شناسي عمومي: روان‌شناسي پول (قسمت 1)

اين نيروي شگفتانگيز نهفته در پول است ، از اين‌رو، مي‌توانند بسياري از كالاهاي مورد




پانزده نفر که جهان مارا تغيير دادند

تا همين چند سال پيش، اين وسيله به عنوان پديده‌اي شگفتانگيز در صنعت زياد، كالاهاي بيش




کرامات حضرت امام حسین علیه السلام

هشتم و به طريقه اي شگفت مشكل كالاهاي بسياري براي شما شگفت انگيز از زيارت




نظر يك كارشناس درباره هدفهمند كردن يارانه ها

اين اعداد خيلي شگفتانگيز و از يك طرف كالاهاي ايراني به لحاظ تكنولوژي توليد و




قشر و طبقه در اندیشه مارکس، وبر و پولانزاس

با وجود نقش مهمي كه ماركس به طبيقات اجتماعي داده تا اندازه اي شگفت انگيز كالاهاي موجود در




برچسب :