كتابخانه بابل

كتابخانه بابل

نوشته خورخه لوئيس بورخس

جهان (كه ديگر آن را كتابخانه مي‌نامند) از تعدادي نامشخص، يا شايد نامتناهي، تالار شش ضلعي تشكيل شده است، با چاه‌هاي وسيع تهويه دز وسط كه با نرده‌هايي كوتاه احاطه شده‌اند. از هر كدام از اين شش ضلعي‌ها، طبقات تحتاني يا فوقاني را تا بي‌نهايت مشاهده مي‌كنيم. توزيع تالارها يكنواخت است. بيست قفسه‌ بلند، از قرار پنج قفسه در هر طرف، ديوارها را، به جز دو ديوار، پوشانيده‌اند. ارتفاع آنها، كه همان ارتفاع خود طبقات است، تقريبا به اندازه قد يك كتابدار ميان‌قامت است. هر كدام از اضلاع باز به راهرو كوچكي مي‌رسد كه آن هم به تالار ديگري ياز مي‌شود كه مشابه اولي و تمام تالار‌هاست. در راست و چپ راهرو دو اتاقك بسيار كوچك قرار دارد. يكي براي سراپا خوابيدن است؛ ديگري براي دفع حاجات. از كنار آنها پلكاني مارپيچ مي‌گذرد، كه از بالا و پايين تا چشم كار مي‌كند ادامه دارد. در راهرو آيينه‌اي هست كه ظواهر را دو برابر مي‌كند. مردم از آن نتيجه مي‌گيرند كه كتابخانه بي‌نهايت نيست. اگر واقعا بي‌نهايت بود، اين مضاعف كردن وهمي به چه كار مي‌آمد؟ من به سهم خودم ترجيح مي‌دهم تصور كنم اين سطوح صيقلي آنجا هستند تا بي‌نهايت را نمايش دهند، و نويد آن را بدهند. انواع ميوه‌هاي كروي كه لامپ نام دارند، روشنايي آنجا را تامين مي‌كنند. دو عدد براي هر شش ضلعي، كه به طور افقي قرار گرفته‌اند و نوري كه منتشر مي‌كنند، ناكافي است و بي‌وقفه.

من هم مثل همه افراد كتابخانه در جواني‌ام سفر كرده‌ام، سفرهايي در جستجوي يك كتاب و شايد فهرست‌ فهرستها؛ اكنون كه چشمانم به سختي قادرند آنچه را كه مي‌نويسم بخوانند، آماده مي‌شوم تا در چند فرسخي آن شش ضلعي كه به دنيا آمده‌ام، بميرم. تا بميرم دستان پرهيزگاري پيدا خواهد شد كه مرا از بالاي نرده‌ها پرتاب كند. گور من فضاي بي‌پايان خواهد بود، بدنم مدت طولاني فرو خواهد رفت و بر اثر با حاصل از سقوط كه بي‌پايان است تباه خواهد شد و از ميان خواهد رفت. تاكيد مي‌‌كنم كه كتابخانه بي‌پايان است. در نظر آرمانگراها تالارهاي شش‌ضلعي صورت ضروري مكان مطلق‌اند، يا حداقل شهود ما از مكان. عقيده دارند كه تالار سه ضلعي يا پنج ضلعي غير ممكن بود. و اما عارفان ادعا مي‌كنند كه حالت خلسه‌ اتاقي مدور را بر آنان ظاهر مي‌سازد با كتابي بزرگ و آن هم مدور كه عطف آن تمام دور اتاق را گرفته است؛ اما گواهي آنان مشكوك است و گفته‌هاشان مبهم؛ اين كتاب مدور خداست ... در حال حاضر كافي است جمله‌اي قديمي را بازگويم: كتابخانه كره‌اي است كه مركز حقيقي آن يك شش ضلعي است كه محيط آن دست نيافتني است.

هر شش‌ضلعي در هر ديوار پنج قفسه دارد. هر قفسه شامل سي و دو كتاب هم‌قطع است.

هر كتاب چهارصد و ده صفحه دارد؛ هر صفحه چهل خط و هر خط حدودا هشتاد حرف سياه. حروفي هم در عطف هر كتاب هست. اين حروف آنچه را كه صفحات مي‌گويند، نه نشان مي‌دهند نه از آن خبر مي‌دهند: عدم ارتباطي كه، مي‌دانم، گاهي به نظر اسرارآميز جلوه‌ كرده است. قبل از اينكه راه‌حل را خلاصه كنم (كه كشف آن، علي‌رغم مفاهيم غم‌انگيزش، شايد مسئله اصلي اين داستان است) مي‌خواهم چند اصل بديهي را يادآوري كنم.

اولين اصل بديهي: كتابخانه AB AETERNO (پانويس: به لاتين: از ازل) وجود دارد. در اين حقيقت كه نتيجه بلافصل آن ابديت آينده جهان است، هيچ ذهن منطقي نمي‌تواند شك داشته باشد. امكان دارد كه انسان، اين كتابدار فاني، زاييده تصادف يا جهان‌آفرينان بدخواه باشد. جهان، با گنجينه‌ي آراسته‌اي از قفسه‌ها، از مجلدات معمايي، از پله‌هاي خستگي‌ناپذير براي مسافران و مبرزي براي كتابدار نشسته، تنها مي‌تواند اثر يك خدا باشد. براي اندازه گرفتن حد فاصلي كه الهي را از انساني جدا مي‌كند كافي‌ است كه اين نمادهاي زمخت و بي‌ثبات را كه دست جايز‌الخطاي من روي جلد يك كتاب سياه مي‌كند با حروف هم‌پيكر درون مقايسه كنيم: دقيق، ظريف، مشكي كامل و به شكل تقليدناپذيري متقارن.

دومين اصل بديهي: تعداد نمادهاي املايي، بيست و پنج است (پانويس: دستنوشته اصلي متن حاضر نه رقم دارد و نه حرف بزرگ. علائم نقطه‌گذاري به ويرگول و نقطه محدود شده است. اين دو نشانه، فاصله و بيست‌ و دو حرف الفبا بيست و پنج نماد كافي‌اند كه ناشناس شمرده است- يادداشت نويسنده). اين ملاحظه بود كه امكان داد، حدود سيصد سال پيش، يك نظريه عمومي كتابخانه را تنظيم كنند و به طرزي رضايت بخش مساله‌اي را حل كنند كه هيچ حدسي نتوانسته بود رمز آن را كشف كند: طبيعت بي‌شكل و آشفته تقريبا تمام كتابها. يكي از اين كتابها كه پدرم آن را در شش ضلعي مدار شماره پانزده نود و چهار پيدا كرد، تنها شامل حروف mcv بود كه شرورانه از سطر اول تا سطر آخر تكرار شده است. يكي ديگر (كه در محدوده‌ي من خيلي به آن مراجعه مي‌شود) هزار توي نابي است از حروف، اما در صفحه‌ي ماقبل آخر اين جمله را مي‌يابيم: اي زمان هرمهايت. ديگر جايز نيست اين را ندانيم: براي يك سطر منطقي، براي يك اطلاع صحيح،‌ فرسنگ‌هاو فرسنگ‌ها تنافر اصوات نامعقول، سخنان نامفهوم و عدم ارتباط وجود دارد. (من ناحيه‌اي وحشي مي‌شناسم كه در آن كتابدارها، عادت جستجوي هرگونه معني را در كتابها به عنوان عقيده‌اي خرافاتي و بيهوده، نفي‌ مي‌كنند و آن را با عادت تعبير خواب و خواندن خطوط آشفته دست مقايسه مي‌كنند... قول مي‌كنند كه مخترعان خط از اين بيست و پنج نماد طبيعي تقليد كرده‌اند اما تاكيد مي‌كنند كه اين به كارگيري اتفاقي است و كتابها به خودي خود چيزي نمي‌خواهند بگويند. خواهيم ديد كه اين عقيده اصلا گمراه كننده نيست.)

مدتها،‌ فكر كرده‌اند كه اين كتابهاي غير قابل نفوذ به زبانهاي محلي فراموش شده‌ يا برافتاده تعلق دارند. دست است كه مردمان قديمي‌تر، اولين كتابدارها از زباني كاملا متفاوت با آنچه ما اكنون صحبت مي‌كنيم استفاده‌ مي‌كرده‌اند؛ درست است كه چندين مايل به طرف راست،‌زبان،‌ محلي‌تر و نود طبقه بالاتر غير قابل فهم مي‌شود. همه اينها، تكر مي‌كنم، درست است ولي چهارصد و ده صفحه mcv لاتغير مربوط به هيچ زباني نمي‌تواند باشد، هر قدر هم كه آن زبان، محلي يا ابتدايي باشد. برخي اشاره كرده‌اند كه هر حرفي مي‌تواند روي حرف بعدي تاثير بگذارد و ارزش mcv در سومين سطر 71 همان ارزش اين حروف را در سطر ديگري در صفحه ديگر ندارند؛ اما اين ديدگاه مبهم نيز هيچ حاصلي ندارد. برخي ديگر گفتند كه رمزنويسي در ميان است؛ اين فرضيه سرانجام، هر چند برخلاف صورت ابتدايي آن، غالب شد و به طور جهاني مورد قبول واقع شد.

پانصد سال پيش رئيس يك شش ضلعي بالاتر (پانويس: سابقا، براي هر شش ضلعي يك نفر بود. خودكشي و بيماري‌هاي ريوي اين نسبت را خراب كردند. خاطره يك اندوه توصيف‌ناپذير: برايم پيش آمده است كه شبهاي طولاني در ميان راهروها و پلكانهاي صيقلي سفر كنم بي‌آنكه حتي يك كتابدار ببينم.) كتابي يافت به همان ابهام كتابهاي ديگر. ولي قريب دو صفحه داشت، با خطوط متجانس و احتمالا خوانا. يافته‌اش را به يك رمزخوان سيار نشان داد، كه به او گفت به پرتغالي نگاشته شده است. برخي ديگر ادعا كردند كه به ييديش است. كمتر از يك قرن بعد، زبان محلي درست آن مشخص شد: يك گويش ليتوانيايي گواراني بود با تاثيرات عربي كلاسيك در آن. محتواي آن هم كشف شد: مفاهيم آناليز تركيبي بودند كه آنها را با استفاده از مثالهايي با تكرار ثابت توضيح داده بودند. اين مثالها به كتابدار نابغه‌اي امكان داد كه قانون بنيادين كتابخانه را كشف كند. اين متفكر مشاهده كرد كه همه كتابها،‌هر چقدر متفاوت باشند، حاوي عناصر برابري هستند: فاصله، نقطه، ويرگول و بيست‌ و دو حرف الفبا. همچنين او به امري استناد كرد كه همه مسافران تاييد كرده بودند: در كتابخانه وسيع، دو كتاب يكسان وجود ندارد. از اين مقدمات غير قابل انكار نتيجه گرفت كه كتابخانه كل است و قفسه‌ها تمام تركيب‌هاي ممكن  بيست و چند نماد املايي را (عددي را كه هرچند بسيار عظيم است ولي بي‌پايان نيست) در بر دارند، يعني هرچه را كه مي‌شود بيان كرد، در تمام زبانها. همه چيز: تاريخ دقيق آينده، حسب حالهاي ملائك مقرب، فهرست صادقانه كتابخانه، هزارها و هزارها فهرست دروغين، اثبات نادرستي اين فهرستها، اثبات نادرستي فهرست واقعي، انجيل گنوسي راهبان باسيلي، تفسير اين انجيل، تفسير تفسير اين انجيل، شرح دقيق مرگ تو، ترجمه هر كتابي به همه زبانها، درج هر كتابي در تمام كتابها.

وقتي كه اعلام كردند كتابخانه شامل تمام كتاب‌هاست، اولين عكس‌العمل نوعي سرور جنون آميز بود. همه آدمها خود را حاكم گنجي دست نخورده و رمزآلود حس كردند. مساله‌اي شخصي يا جهاني وجود نداشت كه جواب فصيح آن در جايي وجود نداشته باشد: در يك شش ضلعي. جهان توجيه شده بود، دنيا ابعاد بي‌حد و مرز اميد را فتح كرده بود. در ا» زمان،‌ فراوان از توجيه حرف زده شد: كتابهاي ستايش يا پيشگويي كه براي هميشه اعمال هر انساني را توجيه مي‌كرد و رازهاي معجزه‌آسا را براي آينده‌اش در بر داشت. هزارها انشان ناشكيبا شش ضلعي آرام زادگاه خود را ترك كردند و با هدف بيهوده‌ي يافتن توجيهشان به پلكانها هجوم آوردند. اين زائران در راهرو‌هاي باريك مشاجره مي‌كردند، نفرين‌هاي گنگ بر زبان مي‌راندند، در پلكان‌هاي الهي همديگر را خفه‌ مي‌كردند، كتابهاي گول زننده را به قعر تونلها مي‌انداختند، و به دست آدمهاي نواحي دور دست كه آنها را به پايين پرت مي‌كردند، هلاك مي‌شدند. برخي ديگر عقلشان را از دست دادند ... نمي‌توان انكار كرد كه توجيه‌ها وجود دارد (من خودم دوتاي آنها را مي‌شناسم كه مربوط به شخصيتهاي آينده‌اند، به شخصيت‌هايي كه شايد خيالي نباشند) اما جويندگان متوجه نمي‌شدند كه براي يك انسان احتمال يافتن كتاب حقانيت خويش، يا حتي يك نسخه خائنانه از توجيه خود، نزديك صفر است. مقارن همان زمانها اميدوار بودند كه بتوانند اسرار بنيادين انسانيت و مبدا كتابخانه و زمان را كشف كنند. غير محتمل نيست كه بتوان اسرار مهم را تنها به كمك كلمات انساني بيان كرد: اگر زبان فلاسفه كافي نباشد، كتابخانه كثيرالاشكال، زيان ناشنيده‌اي را كه لازم است توليد خواهد كرد، با واژگان و دستور زبان خاص اين زبان. اينك چهار قرن است كه انسان‌ها به اين اميد، شش ضلعي‌ها را مي‌فرسايند ... جويندگاني دولتي وجود دارند: مفتشان عقايد. آنها را موقع انجام كارشان ديده‌ام: هميشه بسيار خسته از راه مي رسند، از پلكان بي‌پله‌اي  حرف مي‌زنند كه نزديك بوده است كردنشان را بشكند، از تالارها و راهروهايي با يك كتابدار صحبت مي‌كنند؛ گاهي نزديكترين كتاب را برمي‌دارند و در جستجوي لغات مستهجن، آنها را ورق مي‌زنند. آشكارا هيچ يك از آنها اميد ندارند كه چيزي پيدا كنند.

طبيعتا، به دنبال اميد نامتعارف، نوعي افسردگي مفرط آمد. اين يقين كه قفسه‌اي از يك شش ضلعي كتابهاي گران‌بها در خود دارد، و اين كتابهاي گران‌بها دور از دسترس‌اند، به نظر تقريبا باورنكردني مي‌آيند. يك فرقه كافر پيشنهاد كرد كه تحقيقات را متوقف كنيم و حروف و نمادها را با هم درآميزيم تا اينكه، به لطف غير منتظره تصادف، اين كتابهاي معيار را بازسازي كنيم. حكومتها مجبور شدند قوانين سختي صادر كنند. فرقه‌ از بين رفت؛ اما من در كودكي‌ام پيرمرداني ديدم كه مدتهاي طولاني با صفحه‌هاي گرد و كوچك فلزي در ته يك پياله تاس‌ريز ممنوع در مستراح‌ها پنهان مي‌شدند و بطور ضعيفي تقليد بي‌نظمي الهي را در مي‌آورند.

در عوض برخي ديگر عقيده داشتند كه وظيفه اصلي، حذف آثار بي‌فايده است. شش‌ضلعي‌ها را اشغال مي‌كردند، مجوزهايي نشان مي‌دادند كه اغلب تقلبي نبود، مجلدي را با بي‌حوصلگي ورق مي‌زدند و قفسه‌هاي كاملي را به نابودي محكوم مي‌كردن: خشم بهداشتي و زاهدانه آنان است كه مسئول نابودي ابلهانه ميليون‌ها كتاب بوده‌ است. نامشان نفرت‌انگيز است، اما آنهايي كه بر «گنج‌ها»يي گريه مي‌كنند كه به دليل جنون آنان نابود شده است، از دو امر بديهي غافلند. اول اينكه كتابخانه آنقدر عظيم است كه هر تقليلي در ان كه سرچشمه‌ي انساني داشته باشد بي‌اندازه كوچك است. دوم اينكه اگر هر نسخه‌اي يگانه و قابل جايگزيني است، چون كتابخانه كل است هميشه صدها هزار نسخه بديل وجود دارد كه تقريبا كاملند و كتاب اصلي فقط در يك حرف يا يك ويرگول تفاوت دارند. بر خلاف عقيده عمومي به خودم اجازه مي‌دهم كه فرض كنم، درباره اهميت چپاول‌هاي تصويه‌كنندگان بر اثر انزجاري كه تعصب آنها، برانگيخته بود مبالغه شده است. آنها دستخوش هذيان حمله به كتابهاي واهي شش ضلعي ارغواني بودند: كتابهايي با قطع كوچكتر از معمول، بسيار قوي، مصور و جادويي.

يك خرافات ديگر آن دوران تا زمان ما ادامه داشته است: مرد كتاب. استدلال كرده‌اند كهبايد در قفسه‌اي از يك شش ضلعي كتابي وجود داشته باشد كه كليد و چكيده كامل تمام كتابهاي ديگر است: كتابداري هست كه اين كتاب را به دقت خوانده است و خدايگونه است. در زبان اين منطقه هنوز بقاياي آئين‌هاي پرستش اين كارمند روزگاران دوردست پابرجاست. بسياري از زيارتها در جستجوي او ترتيب داده شده‌ است. در طول يك قرن مناطق مختلفي را بيهوده پيموده‌اند. چگونه مي‌توان محل شش ضلعي ستودني و مرموزي را يافت كه جايگاه او بوده است؟ يك روش قهقرايي پيشنهاد شد: براي محل كتاب A قبلا به كتاب B مراجعه مي‌كنيم كه محل A را تعيين خواهد كرد؛ براي تعيين محل كتاب B قبلا به كتاب C مراجعه مي‌كنيم و همين‌طور تا بي‌نهايت... خود من هم در چنين ماجرايي نيروهايم را به هدر داده‌ام و سالهاي عمرم را تلف كرده‌ام. مسلم است كه در قفسه‌اي از دنيا اين كتاب كلي بايد وجود داشته باشد (پانويس: تكرار مي‌كنم: كافي است كه يك كتاب قابل ادراك باشد تا وجود داشته باشد. تنها، آنچه كه غير ممكن است طرد مي‌شود. مثلا: هيچ كتابي به عين حال نردبان نيست، با اينكه بي‌شك كتابهايي هستند كه درباره اين امكان بحث مي‌كنند و آن را اثبات مي كنند و برخي ديگر كه ساختار آنها رابطه‌اي با نردبان دارد.)؛ از خدايان ناشناخته تمنا مي‌كنم كه يك انسان- حتي اگر تنها يكي باشد و هزاران سال پيش!- آن را به دست‌هايش گرفته باشد و آنرا خوانده باشد. اگر افتخار، فرزانگي و شادي براي من نيست، باشد كه براي ديگران باشد، باشد كه بهشت وجود داشته باشد،‌حتي اگر جاي من در دوزخ باشد، باشد كه من بي‌حرمت و شرمنده باشم، به شرط اينكه در يك موجود ، در يك لحظه كتابخانه عظيم تو حقانيت يابد. بي‌دينان تاكيد مي‌كنند كه پوچي در كتابخانه قاعده است و هر آنچه منطقي يا فقط داراي انسجامي محقر و ناب باشد، استثنايي تقريبا معجزه‌آساست. مي‌دانم كه از اين كتابخانه‌ي تب زده صحبت مي‌كنند كه مجلدات تصادفي آن در معرض اين خطر دائمي هستند كه به كتابهاي ديگر تبديل شوند و در ان همه چيز را مثل يك الوهيت هذيان زده تصديق مي‌كنند، نفي مي‌كنند و بهم‌ مي ريزند. اين گفته‌ةا نه فقط بي‌نظمي را نشان مي‌دهند، بلكه آشكارا سليقه نفرت آور و بي‌خبري درمان‌ناپذير گوينده‌شان را نشان مي‌دهند . ثابت مي‌كنند. در واقع كتابخانه تمام ساختارهاي كلامي و تمام تغييراتي را كه مي‌توان با بيست و پنج نماد املايي بوجود آورد، در خود دراد، ولي به هيچ وجه پوچي مطلق نيست. بي‌فايده است مشاهده كنيم كه بهترين مجلدات در شش‌ضلعي‌هايي كه اداره‌شان مي‌كردم، عنانوين‌شان رعدنشان شده، گرفتگي عضله گچ و Axaxaxas mlo بود. اين جمله‌ها كه در نظر اول بي‌ربط جلوه مي‌كنند، مسلما نوعي حقانيت رمزنويسانه يا استعاري هستند. چنين حقانيتي رمزنويسانه يا استعاري هستند. چنين حقانيتي كلامي است و ex hypothesi (پانويس: به لاتين: بنا بر فرضيه) پيشاپيش در كتابخانه صورت گرفته است. مننمي‌توانم يك رشته حروف تصادفي مثلا:

dhcmrlchtdj

را با هم تركيب كنم كه در كتابخانه الهي قبلا پيش‌بيني نشده باشد و در يكي از زبانهاي پنهان معني وحشتناكي نداشته باشد. هيچكس نمي‌تواند يك هجا را تلفظ كند كه پر از مهر يا وحشت نباشد، يا در جايي نام قدرتمند يك خدا نباشد. حرف زدن افتادن در تكرار مكررات است. اين رقعه‌ي بيهوده و طولاني كه من مي‌نويسم، پيشاپيش در يكي از سي‌ جلد پنج طبقه‌ي يكي از شش‌ضلعي‌هاي بي‌شمار وجود دارد- و رد آن نيز وجود دارد.(تعداد n‌ زبان ممكن از يك واژگان استفاده مي‌كند؛ در فلان يا فلان واژه‌نامه‌اي،‌ نماد كتابخانه،‌معني درست روش جهاني و دائمي تالارهاي شش‌ضلعي را دارد، ولي كتابخانه معني نان يا هرم يا هر چيز ديگري را خواهد داد،  و هفت حرف تعريف هم معني ديگري خواهند داشت.) تو، كه حرف مرا مي‌خواني،‌ آيا مطمئني كه زبان مرا مي‌فهمي؟

نوشتن روشمند حواس مرا از موقعيت كنوني بشر پرت مي‌كند. اين اطمينان كه همه چيز نوشته شده است ما را انكار مي‌كند يا از ما از ما اشباحي مي‌سازد ... من بخشهايي را مي‌شناسم كه در آن مردمان جوان د رمقابل كتابها كرنش مي‌كنند و وحشيانه بر صفحات آن بوسه مي‌زنند، بي‌آنكه قادر باشند حتي يك كلمه آنرا بخوانند. بيماريهاي واگير، نفاقهاي كفرآميز، زيارتهايي كه به طرز اجتناب‌ناپذيري به راهزني تبديل شدند، جمعيت را كشتار كرده‌اند. به گمانم خودكشيها را قبلا نام برده‌ام، كه هر سال بيشتر مي‌شود. شايد پيري و ترس مرا گمراه كرده‌ است، اما گمان مي‌كنم كه نوع بشر- تنها نوعي كه وجود دارد- در شرف از بين رفتن است،‌در حاليكه كتابخانه جاودانه است: روشن، منزوي، بي‌پايان، كاملا بي‌حركت، مسلح به كتابهاي پر ارزش، فسادناپذير و مرموز.

نوشتم «بي‌پايان» اين صفت را به قصد تمرين فن سخن‌وري به كار نبردم. مي‌گويم غير منطقي نيست كه فكر كنيم جهان بي‌پايان است. اگر آن را محدود بدانيم فرض كرده‌ايم كه در گوشه‌اي دور افتاده، راهروها، پلكانها و شش‌ضلعي‌ها مي‌توانند ناپديد شوند- چيزي كه باورنكردني و پوچ است. بي‌حد فرض كردن آن، فراموش كردن اين نكته است كه به هيچ وجه تعداد كتابهاي ممكن نامحدود نيست. مساله‌اي قديمي كه من اين راه حل را براي آن مي‌گويم: كتابخانه نامحدود استو دوره‌اي. اگر مسافر جاوداني وجود داشت تا آنرا در يك جهت خاص طي كند، سرانجام، گذشت قرنها به او مي‌آموخت كه همان كتابها با همان بي‌نظمي تكرار مي‌شوند- كه اين تكرار، خود به صورت يك نظم در مي‌آيد: نظم. تنهايي من با اين اميد ظريف تسلي مي‌يابد (پانويس:لتثيا آلوارس د تولدو ملاحظه كرده بود كه اين كتابخانه وسيع بيهوده است: دقيقتر بگوئيم تنها يك جلد با قطع معمولي، كه با حروف نه يا ده چاپ شده باشد و شامل تعداد بي‌نهايت ورق بي‌نهايت نازك باشد كافيست (كاواليري در ابتداي قرن هفدهم مي‌گفت كه هر جسم جامدي قرار گرفتن تعداد بيشماري سطح بر روي هم است). دست زدن به اين vade mecum= كتاب راهنماي جيبي ابريشمي راحت نخواهد بود: هر ورق آشكاري به اوراق ديگر تقسيم مي‌شود؛ صفحه غيرقابل تصور مياني پشت نخواهد داشت).

1941 ماردل پلاتا

برگرفته از: بورخس، خورخه لوئيس (1378) كتابخانه بابل و 23 داستان ديگر. ترجمه كاوه سيد حسيني. تهران: نيلوفر.  صفحات 153-162.


مطالب مشابه :


تئاتر شهر تهران

فضاهاي اداري ، كتابخانه و يك سالن و فضاي باز تعلق اي رنگين و ريز نقش از آجر زرد




تبريك 16 آذر روز دانشجو

فضاي آموزشي: كتابخانه، وسايل سمعي و بصري ، كارگاه كامپيوتر، كافي نت آزمايشگاه ريز




كتابخانه بابل

كتابخانه بابل. نوشته خورخه لوئيس بورخس. جهان (كه ديگر آن را كتابخانه مي‌نامند) از تعدادي




قنات

كتابخانه مجازي حصار خروان - قنات - رساله‌هايي فرهنگي- بوم شناختي براي مردم شرق استان قزوين




سعدالدین

كتابخانه مجازي حصار خون‌ريز مغول بودند، اما نام اين كتابخانه در فضاي مجازي، به دليل




دانلود کتاب نکات ریز خانه داری با فرمت جاوا

اين کتاب شامل نکات ريز وب سايت كتابخانه ديجيتال ایران ها را در فضاي وب منتشر كرد




حكايت اين روزهاي ما 116

كف آشپزخانه ولو شده ايم و يك قابلمه غذا زيردستمان است و گوشتهاي ريز كتابخانه فضاي




ضوابط و معيارهاي طراحي فرهنگسرا

فضاي انتظار و كتابخانه. طبق استانداردها و ضوابط طراحي سينما مصوب سازمان مديريت و




اصول طراحی سینما

و برنامه‌ريز كشور حداقل كافي بر فضاي خارج سينما يك كتابخانه 80% قفسه‌ها 200




جغرافيا

كتابخانه پژوهش سراي معلمان ودانش آموزان فضاي جغر‌افيايي (ريز) اداره




برچسب :