اشعار دکتر غلامعلی عطایی
دوستتان دارم و دوستم باشید
ای پدر ، ای مادر من به رفتار شما مینگرم
دیده ام ناظر اعمال شماست
بهر من خوب و بد از کار شما مفهوم است
عمل و کار شما الگوی رفتار من است
نه چنان میشوم آخر که شما می خواهید
وضع من بسته به رفتار شماست
ای پدر ، ای مادر من درآئینه سیمای شما
آنچه اندر دلتان می گذرد می خوانم
بهتر آن است که با من همه صادق باشید
تا نگیرد دل من رنگ ریا
ای پدر ای مادر اشتباهی اگر ازمن سرزد
کاه را کوه مکنید
نخ مو را منمائید طناب
من هم انسانم و لغزش دارم
با زبان خوش خود ذهن من آگاه کنید
تا که دیگر نکنم کارخطا را تکرار
ای پدر ، ای مادر بینتان همدلی ار باشد و مهر
من چو گل در برتان شادابم
مگذارید که الفت زمیان بر خیزد
من پریشان شوم و آشفته
نقض پیمان مکنید
که خدا بین شما عهد مودت بسته است
ای پدر ، ای مادر با کسی هیچ قیاسم مکنید
هرگلی رنگی و بویی دارد
نقش من با دگران یکسان نیست
وضع من وضع آنان نیست
درجهان من تک و بی همتایم
ای پدر، ای مادر احتیاجم همه پوشاک و غذا تنها نیست
من به امنیت خاطر چو غذا محتاجم
من محبت ز شما می خواهم
دل پاک من از این عاطفه لبریز کنید
دوستتان دارم و دوستم باشید
دکتر غلامعلی عطایی
مدرسه هر نقطه ای اکنون بپاست
مظهر پیوند خود با اولیا ست
یار فرزندان ماست
در میان این دو کانون بی گمان
گر نباشد ارتباط وگفتمان
بی ثمر دان این وآن
مدرسه تکمیل کاِر خانه است
کار آموزش در این سامانه است
بذر شان یک دانه است
انجمن پیوسته با راه وروش
بازوی آموزش است وپرورش
هر چه یابد گسترش
تربیت امروزه عین زندگی است
بی مهارت کی توان یک لحظه زیست
از مهارت چاره نیست
دین ودانش هر دو با هم رهبرند
هر دو بهر آدمی بال وپرند
تا که با هم همسرند
روح انسانی نه مرد است ونه زن
مرد وزن بودن بود در جسم وتن
پس مگو دیگر تو من
مدرسه با خانه هر جا همدم است
مشکلات دانش آموزان کم است
پای ایمان محکم است
هست امیدم که این هشدار ها
هوشیار ی آورد در کارما
عقل گردد یار ما
دکتر غلامعلی عطایی
كانون صفا
كجا دارد صفا جز خانواده
بنازم آنكه اين بنيان نهاده
هزاران قرن از عمرش گذشته
هنوز اوهمچنان بر پا فتاده
باين كانون خدا سوگند ياد كرده
به فرزتدان آن حتي نواده
نسب از اوبهر فردي رسيده
هويت اوباين مجموعه داده
كسي غافل بود زين آشيانه
كه در اين مهد جا ن پرور نزاده
خدا را همسران دراين زمانه
كه خود خواهي در اين كانون فتاده
مبادا حرمتش گردد شكسته
پدر معزول ومادر بي اراده
وفا داري اگر رفت از ميانه
دگر سامان ندارد خانواده
دكتر غلامعلي عطائي
داغ شقايق
رفتي و مي كشم از دردفراقت فريا د
رفته تا بام فلك نعره من زين بيدا د
جان كه مي خواست كندبدرقه ات تا لب من
آمد اما نشد از اين قفس تن آ زا د
بيستون را دگر از كوهكن آزاري نيست
ميزند تيشه به سراز غم شيرين فرها د
پا به محمل چونها دي جرس قا فله ات
همنوا با دل من نا له ز دل سر مي دا د
تازه شد داغ شقا يق به جها ن باردگر
از شراري كه ز هجر تو به جا نم افتاد
نيست غا رت زده آنكس كه متاعش بردند
اين منم كز همه سو رفته اميدم بر با د
-----------------
عشاق د ل چا ك 29/4/92
نه دلدا ري. نه دل. نه دلبري هست
نه از هجران دگر چشم تري هست
زعشق اكنون بجز نا مي نما نده
ز سر مستا ن بجز جامي نما ند ه
كسي از عشق جز بي بند و باري
در اين دورا ن ندا رد ا نتظا ري
كجا رفتند آن عشا ق د ل چا ك
زنان پاك و آن مردا ن چا لا ك
ز اهل دل كسي با قي نما نده
درو ن ميكد ه سا قي نما نده
ندا ي دعوتي غيراز فسون نيست
پيا مي از سويدا ي درون نيست
صفير ها ي و هوي زنده پوشي
نمي آيد در اين عا لم به گوشي
تبا ر ما كجا و ما كجا ئيم
عجب ما مرد ما ن بي وفائيم
---------------
شهر زا د 21/4/92
الا اي شهر زا د قصه پرداز
بيا با ردگر كن قصه آغا ز
هزار و يك شب ازسرگير امشب
كه جانم ميرسد هرلحظه برلب
بيا اي مونس شب زنده دا را ن
برايم دا ستا ني گو ز جا نا ن
كه با يا دش دمي آرام گيرم
به غربت دور از او تنها بميرم
بيا كمشب ز هجرت اشكبا رم
چو لا له از فرا قت دا غدا رم
شبم همچون شب يلدا درا ز است
به صحراي دلم غم يكه تاز است
برا يم قصه اي زا ن يا سمن گو
از آن مه پيكر گل پير هن گو
بگو اندر كدا مين سر زمين است
درآنجا با كه يارو همنشين است
ديارش رادراين عالم چه نا م است
ره كويش بگو آخر كدا م است
كه شا نه ميزند زلف سيا هش
كه بوسه ميزند برروي ما هش
چه پنها ن گشته اندر بغچه او
صبا كي مي كند وا غنچه ا و
اميد وصل او را مي توان داشت
توان در كشتزارش دا نه اي كا شت
ويا بايد ز هجرش تا دم مر گ
نشينم اين چنين بي بار و بي برگ
دكتر عطا ئي
جلوه هستی
علی ای منادی حق تو چه جلوه ای زهستی
که قلوب اهل حق را بولای خویش بستی
به خدا که بی تو هرگز نتوان دم از خدا زد
به تو یاد حق نماید دل هر خدا پرستی
زده ار خلیل حق جو تبری بفرق بتها
تو بتان زوروزر را بدیار خود شکستی
به محبتت بنازم که چودردلی نشیند
نگذارداندرآن دل اثری زخود پرستی
به جهان که دیده شیری شب تیره اشک ریزد
که چو شمع تا سحر گه تو بخون دل نشینی
مگر ای امیر خیبر تورسی بداد امت
به ستمگران نمایی چو گذشته ضرب شستی
تو هنوز هم غریبی به میان آشنایان
چه رسد به تیره روزی که ندیده مهر هستی
چو تو مر ستم ستیزی پی دفع ظلم خیزد
که کسی بحق مردم نکند دراز دستی
نرود زیاد یاران غم جانگدازآندم
که قسم تو یاد کردی بخدای کعبه رستی
دل وجان فدای درد دل توکه گاه گاهی
غم خود به چاه گفتی ودل کسی نخستی
به لبان تشنه کامی که چو من فتاده ازپا
زکرم سقایتی کن که تو ساقی الستی
دل خسته عطایی زتو دارد این تمنا
که زراه لطف واحسان بسرش کشی تو دستی
دکتر غلامعلی عطایی
تنگ غروب
کیم من آفتابی بر لب بام
دم تنگ غروب وغربت شام
کیم من آتشی سرد وفسرده
بجا از کاروانی مانده گمنام
کیم من قصه پر ماجرایی
که باید خواند آنرا تا سرانجام
کیم من درد مند خسته جانی
که تنها مانده از بیداد ایام
کیم من آن تهیدستی که گیتی
گرفت از او هر آنچه داده بد وام
کیم من نکته دانی عبرت آموز
که دارد بهر هر جوینده پیغام
کیم من آنکه اکنون دارد امید
که چون ساقی رسد بوسد لب جام
مراد از ساقی کوثر علی (ع) است که فرمود :من یمت یرنی
هر که می مییرد مرا می بیند
دکتر غلامعلی عطایی
این تذهبون –انا توفکون (قرآن مجید )
کجا می روید ؟ کی برمی گردید؟
هیچ پرسیده ای از خود که که ای
چند روزی بجهان بهر چه ای؟
آدمیزاده که گویند توئی ؟
آنکه اورا همه جویند توئی؟
از چه رو گشته ای بیگانه زخویش
در جهان مانده تهی دست وپریش
در کفت آنهمه سرمایه چه شد
با تو آن همدم وهمسایه چه شد ؟
چند در گوش تواین جان فگار
نالد از غربت واز هجر دیار؟
خلوتی کن تو دمی با دل خویش
تابدانی که چه داری در پیش
اندرین بادیه تودر سفری
تابه مقصد نرسی در بدری
ای برین مایه بیگانه زخویش
بکجا می روی تنها وپریش
دکتر غلامعلی عطائی
باسمه تعالی
اسلام ای دیانت حقجویان
وای ترجمان فطرت هر انسان
تسلیم حق شد آنکه به آگاهی
دل بست از طریق تو بر جانان
منشور جاودان تو احکامش
گردیده بربنای خرد بنیان
نتوان شناخت دین ترا هرگز
غیر از طریق عترت واز قرآن
این دو بنا به گفته پیغمبر(ص)
پیوسته با همند بهر دوران
از مهد مرد خیز تو مر خیزد
همچون علی (ع) دلاورهر میدان
خلق خدا عیال خداوندند
دین چیست ؟مهربانی با آنان
بعد از نبی اطاعت از معصوم
واجب بود چو پیروی از یردان
مسلم کسی بود که از او هرگز
رنجی نمی رسد به مسلمانان
گسترده باد دین تو در عالم
پاینده باد دین تو در ایران
دکتر غلامعلی عطایی
مشاور مرکز راهنمایی ومشاوره خانواده شیراز
بنام خدا
المومن مراه المومن والله هوالمومن
پیامبر اكرم (ص)
آينه چه ويژه گي هايي دارد ؟شانه چه؟
1-آینه عیب را به اندازه عیب می نمایاند نه بزرگتر جلوه میدهد نه کوچکتر.
2-آینه عیب را درون خود نگه می دارد وبه محض اینکه صاحب عیب را دید به او گوشزد می کند .
3-آینه در کنار عیب ،حسن راهم می بیند وحسن وعیب را باهم می گوید.
4-آینه عیب را فقط به صاحب عیب می گوید وسروصدا هم راه نمی اندازد ودر بوق وکرنا نمی اندازد بطوریکه اطرافیان متوجه نمی شوند .
5-آینه عیب را درجلوصا حب عیب می گوید نه پشت سر او.
6-آینه وقتی صا حب عیب ، عبش رارفع کرد آن عیب را فراموش می کند ویاد آوری نمی کند.
7-آینه وقتی می تواند عیب های کسی را جلوه دهد که شکسته نباشد. وگردد وغبار روی آن نباشد وزنگ نگرفته باشد یعنی آینه بی عیب می تواند عیب نما وحسن نما باشد وبس .
دوست من آن بود که عیب مرا همچو آئینه روبرو گوید نه که چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته موبه موگوید .
دکتر غلامعلی عطایی
اسفند 1387
عدالت گر بپا شد عقل وتمييز
هوسها را به خدمت مي گمارد
ولي هر جا ستم شد چيره برخلق
خرد را دست شهوت مي سپارد
درد فراق
رفتي ومي كشم از درد فراقت فرياد
رفته تا بام فلك نعرة من زين بيداد
جان كه مي خواست كند بدرقه ات تا لب من
آمد اما نشد ازاين قفس تن آزاد
پا به محمل چونهادي جرس قافله ات
همنوا با دل من ناله زدل سر مي داد
تا رٌه شد داغ شقايق به جهان بار دگر
از شراري كه زهجر تو بجانم افتاد
بيستون را دگر از كوهكن آزاري نيست
مي زند تيشه به سر از غم شيرين، فرهاد
نيست غارت زده آنكس كه متاعش بردند
اين منم كز همه سورفته اميدم بر باد
گر ببالين عطائي تو دمي پا ي نهي
تا قيامت نرود لذت آن دم از ياد
سراينده
دكترغلامعلي عطايي
تاريخ
عمر من كوته نيست!
سنّم افزون زهزاران سال است
باورت نيست شناسنامه موجود است
آنچه برايل وتبارم رفته است
تلخ وشيرين همه در هستي من منعكس است
مدت زيستنم در دنيا
فرصتي داده بتاريخ كه آثار خودش را به دلم نقش كند
راه من با دگران يكسان نيست
درد من درد دل آنان نيست
من وتو همدرديم
من وتو همزاديم
دكتر غلامعلي عطايي
مشاور مركز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
شعر
شعر چبود ؟
بازتاب درد ها،
انفجار عقده ها،
انقلاب واژه ها،
گفتن ناگفته ها،
بادلي درد آشنا.
دكتر غلامعلي عطايي
مشاور مركز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
دست وقلم
آن دست وقلم شكسته بهتر
كاندرره حق نمي ستيزد
انسان نبود فسرده جاني
كارام نشسته اشك ريزد
بدتر زستمگر است آنكس
كز دست ستمگران گريزد
هرگز نشود زدل فراموش
آنكس كه به بي كسان سر مي زد
آرام وقرار كي توان داشت
انجا كه زخلق ناله خيزد
اصلاح جهان ندارد امكان
تا كاخ ستم فرو نريزد
دكتر غلامعلي عطايي
مشاور مركز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
ايران
درجهان مهر وطن داعية دين من است
نام ايران همه جا همره آيين من است
تهمت خاك پرستي به من از بي خبري است
شاهد باور من فلب خدا بين من است
منعم اي خواجه زمهرش منما كاين برو بوم
مهد آرامش وماواي نخستين من است
كمتر از خواجه نيم كز براو چون گذري
مي كشد نعره كه اين خانه پرچين من است
فطرت آموخته مهرش به من از روز نخست
عطر اين عاطفه در خون شرائين من است
راستان در دل اين خاك كهنزيسته اند
جاي اين پاكدلان بستروبالين من است
بي طهارت ننهم پاي برين خطه پاك
چون كه هر گوشه آن معبد ديرين من است
آنچه دارد دل تاريخ ازاين خانه بياد
تلخ وشيرين همه سرمايه پيشين من است
از نياكان من اندر دل او خاطره هاست
نقل هر خاطره اش ماية تسكين من است
هر كسي زاده در اين خانه مرا هموطن است
گز زشيراز واروميه ونائين من است
دكتر غلامعلي عطايي
مشاور مركز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
باسمه تعالي
راز ونياز ي با خدا
اي انيس دل وتسلي جان
با كه گويم بجز تودرد نهان
هركه را گفته ام پشيمانم
محرمي جز تو من نمي دانم
با تو گويم كه مونس جاني
درد دل را نگفته مي داني
بر نيايد ز ديگران كاري
گر بر آيد بر آن تو مي داري
گر نظر سوي من كني هستم
وربه خود واگذاريم پستم
هر كجا هستي اي است هست تواست
جان هستان همه بدست تواست
اي تو با جان خسته ام دمساز
دارد اين خسته با تو راز ونياز
مانده ام من ز آشنايان دور
گشته ام از ديار خود مهجور
ره نما تا رسم به يارانم
باز جويم قرار وسامانم
كاين سيه خاكدان دلم فرسود
دامن پاك من به خون آلود
دكتر غلامعلي عطايي
مشاور مر كز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
ميلاد نور
ماه ربيع زنيمه گذشته بود
كاندر سپيده دم روز هفدهم،
از سال فيل،
در خانه اي كه نور حق به درونش دميده بود
در كلبه اي كه مريم كبري نشسته بود.
از مادري عفيف،
در مكه كودكي به جهان ديده باز كرد،
كاو را خدا بنام محمد (ص)خطاب كرد
فرزند آمنه چو به دنيا قدم نهاد
بالين اوپدر مهربان نبود.
تا خواست ديده گشا يد به روي مام.
شمع وجود آمنه خاموش گشته بود
جدش حليمه رابه پرستاريش گمارد
خود نيز سرپرستي او را قبول كرد
شيخ قريش چونكه جهان را وداع گفت
بوطالب آمد واو را ببر گرفت
عموي با وفاي محمد (ص) زجان ودل ،
فرزند خرد سال برادر نگاهداشت .
كم كم زمان گذشت ومحمد بزرگ شد،
دوران خردسالي خود پشت سر نهاد
چندان در اين زمان به امانت ستوده شد،
كاو را همه بنام امين مي شناختند
همچون كليم مدتي از عمر خويش را ،
صرف شباني وخدمت به گله كرد.
چندين سفر براي خديجه به شام رفت ،
از بهر او تجارت دادوستد نمود.
كار تجارت وچوپاني وسفر
اورا دلير وپخته وكار آزموده كرد.
دور از هيا هوي مردم در اين زمان،
در كوه مكه رفته وانديشه مي نمود .
چل سال چون زعمر عزيزش گذشته بود،
روزي كه در حري بتفكر نشسته بود ،
ناگه فرشته اي بسرش بال وپر كشيد،
از قول جان جهان اين ندا شنيد:
كاي يار بر گزيده ما خيز وباز گوي،
توحيد ما به مردم گمراه بت پرست .
نيروي شوم زور وزر سركشان بكوب
با جهل وخود سري وستم پيشگي بجنگ.
آزادي وبرابري وصلح ودوستي ،
اعلام كن به مردم گيتي بنام ما،
زن را زدست ظلم وجهالت نجات ده،
ارج ومقام ومنزلتش را نگاهدار.
فرمان حق شنيد وعمل كرد آنچنان
كز مردمي شقي وستمگر فرشته ساخت
بيكارگي وگوشه نشيني بدور ريخت
كاخ بلند علم وعمل را بنا نهاد
ياران مخلصي چو علي(ع) تربيت نمود
مردان مومني چو ابوذر بجا گذاشت
اين كودك رشيد كه درسي نخوانده بود
آموزگار خلق جهان شد بهر زمان
گفت :هر كه را معاش نباشد معاد نيست
سامان زندگي ،سروسامان آن سراست
بيست وسه سال گفت وعمل كرد امر حق
تادر بر علي (ع)بخداجان سپرد و رفت
بر جان پاك تواي برترين خلق
پيوسته رحمت حق بارتا ابد
دكتر غلامعلي عطايي
مشاور مركز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
باسمه تعالي
ان الحيات عقيده وجهاد
حضرت حسين بن علي (ع)
از حسين آموز آئين حيات
تازقيد بندگي يابي نجات
زندگي در مكتب آن پاكزاد
اعتقاد راستين است وجهاد
بر سر اين نكته از جانش گذشت
تا بداند هر كسي اين سر گذشت
سر گذشت اين ابر مرد جهان
زندگي بخش است در طول زمان
در ره انديشه اش پيكار كرد
راه حق را در جهان هموار كرد
سر نهاد اندر ره معبود خويش
تا بياموزد بهمنوعان خويش
كاندر اين ميدان فداكاري كنند
هر زماني در رهش ياري كنند
ياري او ياري عدل است وداد
ريشه كن بنمودن ظلم وفساد
زندگي را هر كه زو آموخت چيست
يا چو مردان مرد يا مردانه زيست
دكتر غلامعلي عطايي
مركز راهنمايي ومشاوره خانواده شيراز
مطالب مشابه :
دکتر غلامعلی عطایی روانشناس ومشاور خانواده
مرکز راهنمایی ومشاوره خانواده شیراز - دکتر غلامعلی عطایی روانشناس تربیتی ،تحصیلی ،عاطفی
اشعار دکتر غلامعلی عطایی
مرکز راهنمایی ومشاوره خانواده شیراز - اشعار دکتر غلامعلی عطایی تربیتی ،تحصیلی ،عاطفی
دکتر اصغر رضویه استاد روانشناسی تربیتی دانشگاه شیراز دار فانی را وداع گفت
انجمن علمی روانشناسی دانشگاه تربیت مدرس - دکتر اصغر رضویه استاد روانشناسی تربیتی دانشگاه
شعر "وای بر من ، وای بر من ! " دکتر مهدی حمیدی
" دکتر مهدی حمیدی (زاده ۱۲۹۳ ، شیراز در دهه اول حيات شاعرانه حميدی در عوالم عاطفی و
زندگی نامه ی دکتر مهدی حمیدی -
آرامشی از جنس بلور - زندگی نامه ی دکتر مهدی حمیدی - - تراوشات مغزی_ادبی - آرامشی از جنس بلور
جناب آقای عزت اله عبدالهی
مرکز راهنمایی ومشاوره خانواده شیراز از دکتر مسعود حسین چاری عاطفی ،خانوادگی
دکتر مهدی حمیدی
نی بی نوا - دکتر مهدی حمیدی - از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بی درد ندانی چه دردی است
خاطرات دکتر نصیری از پرفسور ثبوتی
و یک به همراه دو نفر دیگر از هم دوره ای ها در گروه فیزیک دانشگاه شیراز دکتر ثبوتی 200
ماهیت و درمان لکنت
کلینیک گفتار درمانی دکتر رفیعی - ماهیت و درمان لکنت - ، عاطفی(هیجانات شدید) و خانوادگی
اضطراب و عملکرد تحصیلی
مرکز راهنمایی ومشاوره خانواده شیراز تربیتی ،تحصیلی ،عاطفی دکتر غلامعلی
برچسب :
دکتر عاطفی شیراز