پنجمین ماهگردِ زندگی ِ مشترک...
دیروز پنجمین ماهِ زندگی ِ مشترکمون بود
زندگی بالا و پایین زیاد داره
ما هم هی تو سرازیری و سراشیبی گاهی اوقات میمونیم
خب زندگی همینه دیگه، ما هم ناشکری نمیکنیم
مهم اینه همُ دوست داریم و هرجور شده باهاش کنار میایم
آخه میدونید چیه؟ زندگی ِ متاهلی با دورانِ نامزدی خیلی متفاوته...
یادمه اوایلِ نامزدی هم همین مشکلُ داشتیم در صورتی که فکر میکردیم
چون 2سال دوست بودیم همه ی اخلاقِ همُ میشناسیم و مشکلی نداریم دیگه
اما اینجوری نبود و راحت تا 5-6 ماهِ اول درگیر ِ شناختِ اخلاقیاتِ جدیدمون بودیم
حالا هم همینطور...
داریم سعی میکنیم با بعضی اخلاقِ هم کنار بیایم یا رفتار ِ خودمونُ عوض کنیم تو موقعیت ها
امیدوارم بتونیم این مرحله رو هم خوب پاس کنیم
البته ناگفته نماند که تو این راه همسری خیلی بهتر بوده و من خیلی جاها کوتاهی کردم و اذیتش کردم
اما هیشموقه هم قبول نکردم که اشتباه از خودم بوده و ایشون حتی معذرت خواستن ازم
بهله...
5ماه گذشت...
مثل ِ برق و باد، و من هنو باورم نشده
اون همه استرسی که واسه عروسی داشتیم تموم شده...
همسری خیلی دوستت دارم و میخوامت
اینم چنتا عکس از روز ِ عیدِ فطر ...
جاده ی کوهستانی و فوق العاده زیبای اطرافِ زمین ِ پدرشوهری...
+ هوای ابری و نم ِ بارون که مستمون کرده بود :)
اینم مزرعه ی سرسبز ِ پدرشوهری مان :D (که الان هم همسری رفته اونجا تا بهشون کمک کنه خوشگلترش کنن)
این آبراه هم خودِ پدرشوهری درستیدن که من عاشخشمُ همش واسه رفتُ آمد یا پام توی آب بود یا از لبه هاش راه میرفتم که چندبار هم نزدیک بود کَله پا شم
اون وسطا میخوان یِ حوضِ خوشمل هم درست کنن که از الان با همسری نقشه ها کشیدیم براش
تو عکس ِ بالا کوهُ میبینین اون تَه؟ دقیقا پشتِ مزرعه مونِ و یِ رودخونه هم از بینشون رد میشه...
که این همون رودخونس... البته چون تابستونِ آبش خیلی کم شده، وگرنه عید که رفتیم اصلا نمیشد رد شد ازش
اینم گوشه ای از محصولاتِ مزرعه
گوجه هایی که خودم چیدم، وای ینی یِ حالی میده هااااا
سارا از لنز ِ همسری و لابلای بوته های گوجه...
چنتا از خاطراتِ اون روز ِ فوق العاده...
- صبح واسه دومین بار تو این 5ماه 2تایی صبونه خوردیم
- تو بدترین شرایط هم که باشم وقتی به این طبیعت و آبُ هوا میرسم همه چی یادم میره و بدجور مست میشم... همسری هم همینطور... تو جاده که میریم داره نَم ِ بارون میزنه... صدای آهنگ بالاس... صورتامونُ از شیشه ی ماشین میبریم بیرون تا بارون به صورتمون بخوره... همسری هم پایه ی خُل خُل بازیآم میشه و پیشنهادمُ واسه جیغ زدن تو دلِ کوه ها قبول میکنه و با شمارش ِ همسری، 1... 2... 3... صدای جیغمونِ که میپیچه تو فضا... همسری که میبینه این چیزا ارضام نمیکنه میگه تنتُ از شیشه ببر بیرونُ بشین رو در ِ ماشین... همیشه عاشق ِ این کار بودم ولی نتونسته بودم انجام بدم، که اون روز بهش رسیدم اونم تو دلِ طبیعت... بادُ نَم بارون میخوره به صورتم، عــــــــآلیه... 1جای خیابون آب جمع شده و آخایی از روش رد میشه... آب میپاشه روم و بازم جیـــــــــــغ... :)))))
- با همسری رفتیم کنار ِ رودخونه... من کفش پام ِ و نمیتونم برم تو آب... همسری صندلشُ در میاره و میده به من... دارم تو آب واسه خودم راه میرم و عکس میگیرم... همسری میخواد برگرده ولی دلش نمیاد بهم بگه صندلشُ بدم و همینجوری با پای برهنه از بین ِ اون همه سنگ و گیاهای خار دار رد میشه هرچی هم صداش میکنم گوش نمیده و به راهش ادامه میده
مطالب مشابه :
بله برون (مثلا)
♥ دوباره "من" ★ دوباره "تو" ♥ - بله برون (مثلا) - چه كسي ميخواهد منو تو ما نشويم؟ خانه اش ويران
گام به گام از خواستگاري تا پاتختي-تزيين نقلهاي يادبود
معمولا در جشنهاي نامزدي يا عروسي و حتي گاهي بلهبرون، عروس و بقيه گلها و تزئينات بايد
لباس بله برون . . .
fashion - لباس بله برون . . . تزئينات. پيوند
عكس ِ آشپزخونمون...
بله برون: 4شنبه 12/12/88 ثبتِ رسمی ِ عشقمون: 5شنبه 13/12/88 * عروسیمون:24/12/91 * تزئينات و خانه
پنجمین ماهگردِ زندگی ِ مشترک...
بله برون: 4شنبه 12/12/88 ثبتِ رسمی ِ عشقمون: 5شنبه 13/12/88 * عروسیمون:24/12/91 * تزئينات و خانه
راههایی برای درست کردن جاي حلقه نامزدی در خانه+عکس
چنانچه جاي حلقه را براي انگشتر نشان بلهبرون در نظر ساده يا با تزئينات بيشتر
یِ هفته ی متفاوت...
بله برون: 4شنبه 12/12/88 ثبتِ رسمی ِ عشقمون: 5شنبه 13/12/88 * عروسیمون:24/12/91 * تزئينات و خانه
برچسب :
تزئينات بله برون