مقاله در باره ترجمه حرف علی از عربی به فارسی: استعلا در ترجمه حروف جر عربي به فارسي و حروف اضافة فا


   نويسندگان:سميه كاظمي نجف آبادي٭ دانشجوي دكتري زبان و ادبيات عربي دانشگاه اصفهان دكتر سيدمحمدرضا ابن الرسول ٭٭ استاديار زبان و ادبيات عربي دانشگاه اصفهان چكيده پژوهش هاي تطبيقيِ زبان ها اين امكان را فراروي محققان قرار مي دهد تا به ميزان اثرپذيري زبان ها از يكديگر پي ببرند و در مواردي رفع مشكلات دستوري و معنايي يك زبان را به كمك اساليب زبان يا زبا نهاي ديگر امكان پذير مي سازد. پژوهش حاضر با تكيه بر دستور زبان عربي و فارسي و مطالعات دستورپژوهان و به « استعلا » فرهنگ نويسان اين دو زبان، و نيز براساس روش تحليلي - تقابلي به بررسي مفهوم عنوان يكي از مهم ترين معاني حروف جر عربي و حروف اضافه فارسي پرداخته است ، و ويژگي هاي آن دسته از حروف جر و اضافه را كه نمايانگر اين مفهوم اند تبيين كرده است . از مهم ترين دستاوردهاي اين جستار بيان وجوه افتراق، اشتراك و اثرپذيري دو زبان عربي و فارسي در حوزة حروف جر و حروف اضافه است. -1 مقدمه با تدوين و شكوفايي دستور زبان عربي و به بركت قرآن كري م، حروف  به ويژه حروف جر و معاني متنوع آن توجه نحويان و مفسران را به خود جلب كرد؛ به گونه اي كه از اواخر قرن اول هجري تاكنون، پژوهش هاي فراواني در قالب كتاب و مقاله در اين زمينه ارائه شده است . اين در حالي است كه فارسي زبانان تا چند قرن اخير توجه چنداني به نگارش دستور زبان فارسي به شيوة كنوني نداشته اند. اين كم توجهي، بر مطالعات مربوط به حروف، ب ه خصوص حروف اضافه، اثر گذاشته و با توجه به تغيير و تحولات حروف اضافه و معاني مختلف آن در طول تاريخ تطو ر زبان فارسي، بررسي دقيق معاني اين حروف، به ويژه در ادبيات كهن فارسي، با دشواري هايي مواجه شده است . با اين حال پژوهش هاي مبتني بر مقايسة دستور زبان عربي و فارسي به پژوهشگران كمك خواهد كرد تا به ميزان اثرپذيري دو زبان از يكديگر پي ببرند؛ ضمن آنكه رفع دشواري هاي دستوري يك زبان به كمك اساليب زبان يا زبان هاي ديگر امكان پذير خواهد شد. از آنجاكه در زمينة تطبيق معاني حروف جرّ عربي و حروف اضافة فارسي و كاربردهاي مختلف آن، جز مواردي محدود در كتب فن ترجمه و پاره اي از مقالات، را كه « استعلا » تحقيق چشم گيري انجام نشده است، در اين م قاله بر آن شديم تا مفهوم يكي از مهم ترين معاني مشترك حروف جر و اضافه است، در دو زبان عربي و فارسي بررسي و مقايسه كنيم؛ با اين اميد كه نتيجة آن در شناخت بهتر حروف جر و اضافه و قواعد دستوري آن سودمند واقع شود. 2 استعلا مصدر ثلاثي مزيد عربي (باب استفعال ) از فعل ،« استعلاء » كوتاه شدة « استعلا » است: "استعلي النَّهار : ارتفع" (روز برآمد ) (انيس و ديگران، 1378 : ذيل ع ل و). « استعلي » استعلا يكي از معاني حروف جر و اضافه است كه در علم نحو اصطلاحاً بر قرار گرفتن چيزي بر فراز ديگري دلالت دارد. در ع لم تجويد نيز استعلا از صفات هفت حرف مباني (خ، ص، ض، ط، ظ، غ، ق ) به شمار مي رود و اصطلاحاً به معني بالا آمدن ريشة زبان به سوي كام بالا به هنگام تلفظ حرف است كه نوعي غلظت و بمي به واژه مي بخشد. در معاني حروف جر عربي و ... ١٥٩ « استعلا » شمارة 13 ، پاييز 1389 2 1 استعلا در زبان عربي /1 : غالباً نحويان استعلا را به دو گون ة حقيقي و مجازي تقسيم كرده اند. ابن هشام ( 1997 376 ) به جاي حقيقي و مجازي از : 237 ) استعلاي مجازي را معنوي ناميده و اربلي ( 1991 دو تعبير حسي و حكمي استفاده كرده است. و علَيها و علَى الْفُلْك »  استعلاي حقيقي به نوبة خود به استعلا بر مجرور، مانند و استعلا بر آنچه ،« حمله علي ظهره » و « هو علي الجبل » 22 ) و / مؤمنون 23 ) « تُحملُونَ 10 ) تقسيم شده است / طه 20 ) «  أَو أَجِد علَى النَّارِ هدى » نزديك مجرور است، مانند قرار گرفتن بر ،« الاستعلاء علي النار » 237 ). در مثال دوم منظور از /1 : (ابن هشام، 1997 مكاني در نزديكي آتش است، نه بر خود آتش. از آنجاكه استعلا، علو و بلندي در ارتباط با مكان است، نحويان در تمام نمونه هايي نماد اصلي استعلا ) را بر سر اسم مكان ) « علي » ، كه براي استعلاي حقيقي ارائه داده اند آورده اند. بدين ترتيب ، استعلاي حقيقي با توجه به مثال هاي علماي نح و عربي، غالباً و دخَلَ » منحصر به اسم مكان شده است و كمتر بر اسم زمان وارد مي شود؛ مثلاً در آية « حين » بر سر ظرف زمان « علي » ،(15/ قصص 28 ) « الْمدينَةَ علَى حينِ غَفْلَةٍ منْ أَهله ا آمده است . البته در اين صورت معني ظرفيت مورد نظر خواهد بود، ظرفيتي كه متأثر از استعلا) است. ) « علي » معني اصلي بر عهده [يا بر گردن ] او قرضي است ) را ) « عليه دين » از استعلاي مجازي مي توان بر دوش قرار گرفته و سنگيني مي كند . همچنين « دين » مثال زد . در اين مثال گويي قرض هايي بر دوش من سنگيني مي كند )، گويي ) « ركبتْني ديون » : وقتي گفته مي شود را بر گردنش حس مي كند. و از آن جمله است عبارت « دين » شخص مذكور سنگيني .(342/2 : بر من است قضا يا گزاردن نماز ) (استرآبادي، 1366 ) « علي قضاء الصلا ة » او بر آنان حاكم ) « هو عليهم أمير » در عبارت « علي » ابن يعيش نيز در مورد علت كاربرد از نظر امارت بر آنان سيطره دارد ) ) « لاستعلائه عليهم من جه ة الأمر » : است) مي گويد .(38/ (بي تا: 2، جزء 8 ١٦٠ دكتر سيدمحمدرضا اب نالرسول و .... شمارة 13 ، پاييز 1389 بقره ) «  أُولَئك علَى هدى من ربهِم » علماي علم بلاغت در اين موارد و نيز در آية را يا با تكيه بر استعارة مكنيه تفسير كرده اند و يا قائل به استعا رة « علي » 5/2 )، مجرور شده اند . براساس نظر مشهور، مطلق ارتباط ميان « علي » تصريحية تبعيه در حرف هدايت شدگان و هدايت، به مطلق ارتباط ميان مستعلي و مستعلَي عليه تشبيه شده و سپس كه از مصاديق مشبه به (معني استعلا ) « علي » تشبيه از كلي به جزئي انتقال يافته و لفظ است براي مصداق مشبه (ارتباط ميان هدايت و هداي تشده) استعاره آورده شده است. وارد « الله» بر لفظ جلالة « علي » را كه « توكّلت علي الله » البته نحويان عباراتي نظير « أضفت توكّلي إلي الله و أسندتُه إليه » شده است، از حوزة استعلا خارج كرده و به معني (توكلم را به خداوند بلندمرتبه نسبت دادم و به او مستند ساختم ) دانسته اند، زيرا هيچ چيز  نه حقيقتاً و نه مجازاً  بر خداوند متعال قرار نمي گيرد و استعلا نم ي يابد (صبان، .(222/ بي تا: 2 و كذا قوله تعالي » : 342 ) نيز در اين زمينه مي گويد /2 : رضي الدين استرآبادي ( 1366 71 )؛ تعالي عن استعلاء شيء عليه و لكنه إذا / "كَانَ علَي ربك حتْما مقْضي ا" (مريم 19 صار مشهوراً في الاستعمال في شيء لم يراع أصل معناه نحو : توكّلت علي فلان كأنّك تحمل ثقلك عليه ثم صار بمعني وثقت به حتي استعمل في الباري تعالي، نحو توكّلت كَانَ علَي ربك » ترجمة سخن اس ترآبادي اين است كه در آية .« علي الله و اعتمدت عليه منزه است خداوند بلندمرتبه از برتري و استعلاء چيزي بر حضرتش، اما « حتْما مقْضي ا اگر كاربرد چنين عباراتي در موردي خاص مشهور شود (به طوري كه از آن معني كنايي كه گويي « توكّلت علي فلان » برداشت شود )، معني اصلي آن مورد نظر نيست، مانند « اعتماد كردن به كسي » گوينده بار خود را بر كسي مي نهد؛ بعدها اين عبارت معني توكّلت علي الله و »  يافت و با همين معني براي حضرت حق تعالي نيز به كار رفت، مانند را بدون در نظ ر گرفتن « توكّلت علي الله » بدين ترتيب ، عباراتي نظير .« اعتمدت عليه .« وثقت بالله » و با استناد بر كنايه توجيه كرده اند؛ يعني « علي » معني اصلي 2 2 استعلا در زبان فارسي استعلا در زبان فارسي نيز بالا بودن چيزي نسبت به چيز ديگر را مي رساند و بر دو گونه است: استعلاي حسي و استعلاي عقلي . جملة زير از گلستان سعدي مثالي از استعلاي در معاني حروف جر عربي و ... ١٦١ « استعلا » شمارة 13 ، پاييز 1389 205 )؛ و نيز : خطيب رهبر، 1367 ) « يكي از ملوك را نگيني بر انگشتري بود » : حس است بيت زير از حافظ: ساقيا برخيز و در ده جام را خاك بر سر كن غم ايام را (165 : (خيام پور، 1352 مثالي براي « او كلاهي بر سر گذاشت و بر اسب سوار شد » در فارسي معاصر نيز استعلاي حسي است. در مورد استعلاي عقلي نيز ميتوان به بيت زير اشاره كرد: بر آن چشم سيه صد آفرين باد كه در عاشق كشي سحرآفرين است (205 : (خطيب رهبر، 1367 نماد اصلي استعلا در زبان فارسي است . « بر » از نمونه هاي پيشين چنين برمي آيد كه نيز دريافت مي شود، زيرا اين لفظ مشترك « بر » بالا بودن و روي چيزي قرار گرفتن از لفظ و « زبر » ،« بالا » ،« بلندي » است بين اسم و حرف و از معاني اصلي آن در حالت اسمي را در حالت اسمي آن « بر » است. بدين رو ، شايد بتوان منشأ و ريشة حرف اضافة « روي » موقعيت و وضعيت در فضاي « بر » جستجو كرد . بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه .(444 : دوبعدي را مي نمايد و به هيچ وجه در مورد زمان استعمال نمي شود (صادقي، 1349 3 حروف اصليِ نمايانگر استعلا در عربي و فارسي در زبان عربي حروف جري كه بنا بر گفت ة نحويان در معني استعلا به كار رفته اند ، عبارتاند از: إلي، باء، علي، عن، في، كاف، لام، و من. در زبان فارسي نيز حروف اضافه اي كه براساس نظر دستورپژوهان زبان فارسي بر استعلا دلالت دارند ، عبارت اند از : از، اندر، ب (به)، با، باز، بر، در، را، فا، فرا، كسره اضاف ه، و و مانند آن، كه غالباً در فارسي معاصر « بالاي » ،« روي » گروه حر ف اضافه اي نظير و « علي » شده اند. حرف اصلي و كليدي براي افادة استعلا در زبان عربي « بر » جايگزين « بر » و « علي » است. به همين دليل ابتدا دو حرف « بر » معادل آن در فارسي حرف اضافة « بر » و « علي » را بررسي و در حد امكا ن مقايسه مي كنيم، و سپس به حروفي كه از نيابت مي كنند، مي پردازيم. ١٦٢ دكتر سيدمحمدرضا اب نالرسول و .... شمارة 13 ، پاييز 1389 « علي » 3 1 حرف جر نيز دريافت مي شود، زيرا به « علي » استعلا است. اين معني از لفظ « علي » معني اصلي به معني « علَي الشيء يعليه » فعل « علي » نظر مي رسد منشأ و خاستگاه حرف جر باشد. البته احتمال آنكه اين دو فعل، ب ه نوعي « ارتفع » به معني « علا يعلو » و يا « صعده » باشند هم منتفي نيست و در هر صورت ادعاي ما ثابت مي شود . « علي » منحوت از حرف نماد اصلي استعلا به شمار مي رود. « علي » با توجه به نمونه هاي مذكور، در زبان عربي در افعال دشوار و توان فرسا « علي » مي گويد گاه « علي » ابن جنّي در زمينة كاربر د قد حفظت القرآن و بقيت علي منه » : استعمال مي شود، به عنوان مثال گفته مي شود قرآن را حفظ كرده ام و فقط دو سورة ديگر بر [براي] من باقي مانده است )؛ و يا ) « سورتان بيست روز از ماه رمضان را روزه ) « قد صمنا عشرين من الشَّهر و بقيت علينا عشر » « علي » گرفته ايم و فقط ده روز بر [براي] ما باقي مانده است ). معمولاً در اين افعال از در اصل براي استعلا وضع شده است و اين افعال نيز « علي » استفاده مي شود، چرا كه رنج هايي در پي دارد كه بر انسان سنگيني مي كند و فشار م يآورد تا در نهايت در برابر هذا » و « هذا لك » : آن سر فرود آورد و تسليم شود . به همين دليل است كه مي گويند را در امور ناپسند به كار مي برند « علي » را در امور پسنديده و « لام جر » و .« عليك (ابن منظور، 1988 : ذيل ع ل و). « علي » 3 1 1 ويژگي هاي اختصاص دارد، از جمله « علي » جز ويژگي هاي مشترك ميان حروف جر، مواردي نيز به به شرطي اسم است كه « علي » . اينكه اين كلمه مشترك است ميان اسم و فعل و حرف من » است، مانند « فوق » آيد، كه در اين صورت به معني « من » بر سر آن حرف جر نيز براي آن ذكر شده اس ت. همچنين « من عنده » كه معني « من فوقه » يعني « عليه زيد بر چهارپا سوار ) « علا زيد الدابة » مانند ،« علا الشيءُ علوا : ارتفع » فعل است از ريشة : انيس و ديگران، 1378 ) « علَي الشيء و عليه و فيه- عليا و علَيا: رقيه و صعده  » شد) و يا « علا يعلو » را مشترك بين حرف ج ر و فعل « علي » ذيل ع ل ي). البته غالباً نحويان لفظ حرف جر است، مانند « علي » ، گرفته اند و به مورد اخير اشاره اي نكرده اند. از سوي د يگر در معاني حروف جر عربي و ... ١٦٣ « استعلا » شمارة 13 ، پاييز 1389 بسيار محدود است ، ولي « علي » زيد بر فراز كوه است ). كاربرد اسمي ) « زيد علي الجبل » در استعمال آن به عنوان فعل و حرف محدوديتي نيست. استفاده كرده اند تا توانايي ادبي خود را به « علي » ادبا نيز از ويژگي مشترك بودن نمايش بگذارند . براي نمونه در بيت زير كه در علم بلاغت و در مبحث جناس تام بدان حرف جر است: « علي » فعل و « علا » ، استشهاد شده است علا نجمه في عالم الشعر فجأة علي أنّه مازال في الشعر شاديا ناگهان ستارة او در عالم شعر درخشيد، افزو نبر اينكه وي همواره نغم هخوان شعر است. بر سر ضمير (فقط ضماير متصل مجروري ) و « علي » ويژگي ديگر اينكه حرف جر غير ضمير (اسم ظاهر ) مي آيد. گاهي نيز اين حرف از معني اصلي خود (استعلا) خارج و كه از باب اغرا و به معني ملازم بودن، « عليك » به اسم فعل منقول مبد ل مي شود، مانند عليك » تمسك جستن به چيزي، پايبندي و ملتزم بودن به كار رفته است، كه در (105 / مائده 5 ) « يا أَيها الَّذينَ آمنَوا علَيكُم أَنْفُسكُم » صبر پيشه كن ) و نيز آية ) « بالصبر (اي كساني كه ايمان آورده ايد به خودتان بپردازيد) ميتوان اين معاني را ديد. « بر » 3 2 حرف اضافة كلمه اي است مشترك ميان اسم، حرف و در موارد اندكي فعل . بر اين اساس آن را « بر » به عنوان « بر » در معني استعلا، كاربرد « بر » در سه قسم بررسي مي كنيم: كاربرد حرفي .« بر » جزئي از تركيبات ديگر، و كاربرد غيرحرفيِ در معني استعلا « بر » 3 2 1 كاربرد حرفي حرف اضافة ساده اي است كه از يك تكواژ ساخته شده است . اين حرف - بدون « بر » پهلوي است كه « اَپر، اَور » توجه به كاربرد حرف اضافه اي يا پيشوندي آن - مخفف معمول بود، ولي در زبان « اَو» ،« بر » به ندرت بر سر افعال آمده است . در پهلوي به جاي هم در نثر قديم ديده مي شود و امروز نيز « ور » . جاي آن را گرفت « بر » دري پيشاوند 337 ). صورت كهن تر /1 : متداول است، مانند ورافتاد، ورشكست، و وركشيد (بهار، 1373 : است كه در فارسي دري نيز در شعر ( شاهنامه) آمده است (خان لري، 1383 « اَبر » ،« بر » 154 ). بيت زير نمونهاي از اين كاربرد است: ١٦٤ دكتر سيدمحمدرضا اب نالرسول و .... شمارة 13 ، پاييز 1389 اَبر تخت زرين زني تاجدار پرستنده پيش اندرون شاهوار (233 : (همان: 1383 به معني « بر » نوشته است كه حرف اضافة « بر » حسن دوست دربارة سابقة تاريخي به upariy و فارسي باستان abar و برگرفته از ك لمة فارسي ميانة « بر فراز » و « روي » « بالاي » به معني upari و سانسكريت upairi اوستايي ،« بالاي » و « فراز » ،« روي » معني .(183/1 : نك. 1383 ) uperi است كه همگي مشتق اند از هندواروپايي « روي » و است و اين حر ف نماد اصلي « بر » با توجه به مطالب پيش گفته، استعلا معنيِ اصلي به تدريج مورد « بر » در بيان استعلاي فارسي به شمار مي رود. نكتة قابل توجه اينكه جاي آن را « به » استعمال خود را از دست داده و در فارسي معاصر غالباً حرف اضافة گرفته است . در فارسي رايج امروز - صرف نظر از شعر و نوشته هاي ادبي به شيوة كهن - 236 ) و غالباً : بسيار كمتر از حروف اضافة ديگر به كار مي رود (خانلري، 1383 « بر » حرف جايگزين آن شده است و يا در گروه هاي حرف اضافه اي، به وسيلة « به » يا حرف اضافة و امثال آن . گاهي نيز حرف « بر فراز » ،« بر روي »  اسمِ مكسور تقويت مي شود، مانند گروه « فراز » ، بنابراين .« فراز » و « روي » اضافة اين گروه ها حذف مي شود، م انند از « بر » كه حرف اضافة ،« كسرة آخر » و « فراز » ،« بر » حرف اضافه اي است مركب از ابتداي آن حذف شده است. چنين كاربردي در متون كهن فارسي نيز يافت مي شود: گهي چون شاخ نيلوفر ميان باغ پرنرگس گهي چون تل خاكستر فرازِ كوه پرمين ا (391 : (خطيب رهبر، 1367 محذوف قبل از گروه حرف اضافه نيست، « برِ » است، اما دليل آن « بر » مرادف « فرازِ » ساخته مي شوند، « بر » كه با « برضد » و « برطبق »  زيرا از گروه هاي حرف اضافه اي مانند بر معني استعلا، مرهونِ لفظ « فرازِ » معني استعلا برداشت نمي شود. بنابراين، دلالت نيز در افادة معني استعلا، « بالاي » و « روي » است. گروه هاي حر ف اضافه اي چون « فراز » است و غالباً « فراز » را دارند، با اين تفاوت كه امروزه كاربرد آنها بيش از « فرازِ » حكم نيز بر استعلا دلالت دارد، مانند « برسرِ » مي شوند. گاهي گرو ه حرف اضافة « بر » جايگزين در بيت زير از حافط كه كوتاه شدة آن، « برسرِ » و نيز مانند ؛« بر سرِ كوه نشسته بود » نيز چنين حكمي دارد: « سرِ » يعني در معاني حروف جر عربي و ... ١٦٥ « استعلا » شمارة 13 ، پاييز 1389 بر سرِ تربت من با مي و مطرب بنشين تا به بويت ز لحد رق ص كنان برخيزم (225 : (خطيب رهبر، 1367 از آ نجاكه قواعد مربوط به حروف اضافه در دوره هاي مختلف تاريخي دستخوش نيز از اين قاعده مستثني نيست، اين مبحث را در دو قسمت « بر » تغييراتي شده است و از نظر دستور كاربردي امروز. « بر » از نظر دستور تاريخي و « بر » : جداگانه بررسي مي نماييم از نظر دستور تاريخي « بر » فرق (« ر» به كسر حرف ) « برِ » با (« ر» به سكون حرف ) « بر » ابتدا بايد يادآور ي شود كه و كسرة اضافه است كه « بر » حرف اضافة مركب از « برِ » حرف اضافة ساده و « بر » . دارد : و مانند آن را م ي رساند (فرشيدورد، 1382 « در كنار » ،« پهلويِ » ،« نزديك » بيشتر معني « بر » 236 ). البته خطيب رهبر آن را شب ه حرف اضافه اي مركب از : 449 و خانلري، 1383 را در بيت زير از حافظ « بر » 227 )، كاربرد : (نزد) و كسرة اضافه مي داند (نك . 1367 مي توان ديد: نثار خاك رهت نقد جان من هرچند كه نيست نقد روان را برِ تو مقداري (696 : (همايون فرخ، 1364 با اسم نيز وجه اشتراك دارد، براي تشخيص آن از اسم « بر » از آنجاكه حرف اضافة بر نسبت ميان كلمات و يا گروه كلمه دلالت دارد . ،« بر » بايد توجه داشت كه حرف اضافة اين حرف در قديم گاه پيش از اسم مي آمده (مانند نمونه هايي كه در مبحث استعلاي زبان فارس ي بيان شد ) و گاهي به صورت حرف اضافة پسين، پس از اسم قرار مي گرفته آمده است: « بر خويش » به معني « خويش بر » است، مانند بيت زير از مولوي كه در آن خويشتن را آدمي ارزان فروخت بود اطلس، خويش بر دلقي بدوخت (206 : (خطيب رهبر، 1367 پس از اسم متداول نيست و فقط پيش از آن « بر » البته در فارسي رايج امروز كاربرد قرار مي گيرد. حرف اضافة ديگري قرار مي گرفت كه آن را حرف ،« بر » گاه در قديم پس از متمم تأكيدي مي نامند و يا به مجموعِ حرف پيشين و حرف پسين، گروه گسستة حرف اضافه ١٦٦ دكتر سيدمحمدرضا اب نالرسول و .... شمارة 13 ، پاييز 1389 در عبارت زير از تاريخ « بر... اندر »  (حرف اضافة دو گانه و يا مضاعف ) گفته مي شود، مانند بلعم : ي .( خود با يك تن از خاصگان خويش، بر آن قفص اندر بنشست و در زير ببست (همان: 222 در بيت زير از شاهنامة فردوسي: « بر... بر » و يا همه دوستان بر تو بر دشمند به گفتار با تو به دل با منند ( (همان: 223 و پيش از متمم آن قرار مي گرفته « بر » گاهي نيز حرف اضافة دوم مستقيماً پس از در بيت ذيل از نظامي: « بر به »  است، مانند اي رحم نكرده بر تن خويش و آتش زده بر به خرمن خويش ( (همان: 222 ،« از» نيز در متون كهن فارسي پس از متمم حروف اضافة « بر » ناگفته نماند كه قرار مي گيرد كه در اين صورت « به... بر » و « اندر... بر » ،« ز... بر » به صورت « به » و « اندر » ديگر در معني استعلا نيست. از نظر دستور كاربردي « بر » از نظر دستور كاربردي امرو ز كه البته در مواردي با دستور تاريخي اشتراك دارد ، بر « بر » و يا بيت زير از سعدي: « بر او غلبه كرد »  سر ضماير شخصي منفصل مي آيد، مانند نماند ستمكار بدروزگار بماند بر او لعنت پايدار (695 : (همايون فرخ، 1364 با اين حال ، ضماير منفصل مرفوعي (هو و ...) و ضماير منفصل منصوبي (اياه و ...)، واقع نمي شوند. « علي » مجرورِ و در زبان عربي ؛« بر آن » و « بر اين » بر سر ضماير اشاره مي آيد، مانند « بر » همچنين بر سر بعضي از « بر » .« علي ذلك » و « علي هذا » : وجود دارد « علي » نيز اين كاربرد براي نيز بر سر « علي » و ؛« بر چ ه سان » ،« بر چه » ،« بر كه » ضماير پرسشي مي آيد، مانند بر سر ضماير « بر » . مي آيد « كم » و « أي » ،« ما » ،« من » اسم هاي استفهامي اي چون « بر خود رحم كن » و « بازماندگان ما مي توانند بر خويشتن ببالند »  مشترك مي آيد، مانند در معاني حروف جر عربي و ... ١٦٧ « استعلا » شمارة 13 ، پاييز 1389 يونس ) « إنَّما بغْيكُم علَي أَنْفُسكُم » : كه در زبان عربي نيز كاربردهاي مشابه ديده مي شود بر » ،« بر پاره اي » ،« بر برخي » بر سر بعضي از ضماير مبهم مانند « بر » . 23/10 ) است مي آيد . « بر يكايك » و « بر بيست گونه » و نيز ضماير شمارشي مانند « بر هركه » ،« كسي و منْهم » و نيز آية شريفة « علي بعض » اين دو مورد هم در زبان عربي معادل دارند، مانند .(45/ نور 24 ) « من يمشي علَى أَربعٍ به عنوان جزئي از تركيبات ديگر « بر » 3 2 2 مشخصة بارز زبان فارسي سهولت تركيب و كثرت انواع آن است، به گونه اي كه حرف مي تواند در فرايند واژه سازي وارد شود و با نفوذ در سا ختار كلمات، « بر » ساده اي چون واژه هاي جديد و گاه انواع دستوري جديدي پديد آورد. تركيباتي كه با بر ساخته م يشوند، عبارتاند از:  صفت مركب بيا ني: بر + صفت مفعولي : برآمده، بركشيده؛ بر + اسم + صفت مفعولي : برباد رفته؛ بر+ بن ماضي: برآورد (اين تركيب بين اسم و صفت مشترك است).  صفت مركب بياني و قي د : بر + ضمير مبهم : برهم (آشفته)؛ بر + اسم : برقرار، بركنار، برحق (محق)، بركمال (كامل)، بردوام (دائم )؛ اسم + بر + اسم : پابرجا، دست برسينه، كف بردهان، پشت برقبله، چشم بردر.  قيد و گروه قيد ي : بر + اسم: برگزاف، برظاهر، برفور؛ گروه حرف اضافه + اسم: برسبيل اتفاق. غالباً در زبان « بر »)  فعل پيشوند ي : بر+ مصدر : برخاستن، برداشتن، برانداختن تبديل صورت « برخاستن » ابدال شده است، اما در مواردي مانند « ور » محاوره به نمي گيرد، زيرا اين فعل فقط در زبان نوشتار به كار مي رود و در زبان گفتار فعلِ مركب گاه در امر « بر » معمول است . البته در زبان محاوره و يا گويش هايي خاص « پاشدن » « راء » تبديل مي شود (ورخيز )، و با حذف حرف « ور » به « برخيز » يعني « برخاستن » نيز تلفظ مي شود) بر + بن ماضي : برآمد، برانگيخت، برداشت، برخورد؛ « وخيز »  به صورت بر+ بن مضارع: برانداز. ١٦٨ دكتر سيدمحمدرضا اب نالرسول و .... شمارة 13 ، پاييز 1389 و ) « استيدن » فعل ربطي +(« اين » و به ندرت ) « آن »  عبارت فعل ي : بر + ضمير اشارة به معني مصمم بودن بر، عقيده داشتن بر و امثال آن ): بر آنم؛ « بودن يا شدن » به ندرت بر+ اسم+ فعل ساده: برپا كردن، برپاي داشتن.  گروه حرف اضاف ه : بر + اسم: براساسِ، برضد، برخلاف، برحسبِ، برروي، برسبيل (اين در فارسي ،« برسبيل »  گروه ها غالباً تحت تأثير ترجمه پديد آمده اند. برخي از آنها، مانند معاصر كم كاربردند و در ساير گروه ها غالباً حرف اضافه حذف مي شود و گروه كوتاه حرف اضافه به وجود م يآيد، مانند: ضد، رويِ، خلاف)؛ اسم+ بر: علاوه بر، اضاف هبر، بالغ بر.  گروه هاي پيوسته ربطي و حروف ربط مرك ب : بر+ اسم / جانشين اسم : برعكس، بر اثرِ اينكه، برحسب اينكه، علاوه بر اين، علاوه بر اينكه (ساختار اين گروه مانند ساختار گروه قيدي و وصفي است، بدين رو غالباً نقش قيدي هم دارد . برخي از اين گروه ها تحت تأثير برحسب » و « لاو ةًً علي أن


مطالب مشابه :


مقاله در باره ترجمه حرف علی از عربی به فارسی: استعلا در ترجمه حروف جر عربي به فارسي و حروف اضافة فا

كه در ساخت فعل مضارع و امر به كار « بر » در كاربرد فعلي نيز در ا بيات اد الرَّح پايان




برچسب :