اشعار وفات حضرت ام البنین(س)

 اشعار وفات حضرت ام البنین(س) - یوسف رحیمی

 

ام البکاء

 

کي مدينه ز ياد خواهد برد

صحن چشمان گريه پوشت را

صبح تا شب کنار خاک بقيع

ناله و شيون و خروشت را

**

چشمهاي تو پر شفق مي شد

در کنار چهار صورت قبر

مصحف دل ورق ورق مي شد

در کنار چهار صورت قبر

**

خوب فهميده حال و روزت را

آنکه امُ البکا تو را خوانده

مادر اشک ، مادر ناله

پاره هاي دلت کجا مانده؟

**

آه وقت غروب مادر جان

تو و زينب چه عالمي داريد

يکي از ديگري پريشان تر

حال محزون و درهمي داريد

**

مي نشيند عجب غريبانه

ام کلثوم در کنار رباب

مي شود روضه خوان مجلستان

روي زرد و نگاه تار رباب

**

يکي از ميهمان نوازي شان

يکي از تير و دشنه مي گويد

يکي از هرم آفتاب و عطش

يکي از کام تشنه مي گويد

**

پيش چشمان خون گرفته‌ی عشق

از نگاهي کبود مي گويد

يعني از ماجراي بي کسي و

خيمه‌ی بي عمود مي گويد

**

حرف سقا که پيش مي آمد

گريه هاي سکينه ديدن داشت

ماجراي شهادت عباس

با لب تشنه اش شنيدن داشت:

**

او به سمت شريعه مي رفت و

روح از پيکر حرم مي رفت

همه‌ی دلخوشي خون خدا

صاحب بيرق و علم مي رفت

 **

همه در آستانه‌ی خيمه

چشمها خيره سمت علقمه بود

ناگهان عطر و بوي ياس آمد

به گمانم شميم فاطمه بود

**

بانگ أدرک أخا در آن لحظه

مثل تيري به قلب بابا خورد

ناله مي زد «انکسر ظهري»

قد و بالاي آسمان تا خورد

**

رفت سمت فرات اما حيف

بيقرار و خميده بر مي گشت

کوه غم روي شانه هايش بود

با دو دست بريده بر مي گشت

 **

رفت سقا و خيمه ها ديگر

از غم بي کسي لبالب شد

بي پناهي خودي نشان مي داد

اول بي کسي زينب شد

 **

همره کاروان به شام آمد

سر او مثل نجم ثاقب بود

ولي از روي نيزه مي افتاد

روضه اش أعظم مصائب بود

 

یوسف رحیمی

 

*********************

 

اشعار رحلت حضرت ام البنین(س) - جواد حیدری

 

کسی که چار پسر داشت نور چشم ترش

به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش

 

دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست

بدون ماه، چه شب ها که صبح شد سحرش

 

عجب حکایت سختی ست مرگ این مادر

هنوز مانده به ره، دیدگان پر گهرش

 

تمام دل خوشی اش چهار صورت قبر است

چهار صورت زیبا همیشه در نظرش

 

اگر چه همره زینب نبود ام بنین

ولی شنید و شکست از غم حسین کمرش

 

نبود تا که ببیند چگونه حرمله ها

زدند تیر، به چشم حسینی قمرش

 

نبود تا که ببیند چگونه ریخت زمین

به خاک علقمه ای وای پاره جگرش

 

نبود تا که ببیند بدون عباسش

چه آمده به سر خواهران خون جگرش

  

نبود شکر خدا ور نه شام را می دید

نبود صحنه بزم شراب در نظرش

 

اگر چه صورت او را کسی کبود ندید

به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش

 

جواد حیدری

**

از وبلاگ تیشه های اشک

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – علی صمدی

 

چادر خاکی به سر شیون فراوان می کند

گریه های بی هوا همچون یتیمان می کند

 

میرود بالای صورت های قبر

اهل شهر را به صرف روضه مهمان می کند

 

کار او گشته حضور و نوحه خوانی در بقیع

با همین کارش زیارت را چه آسان می کند

 

آمده از ره بشیر آن قاصد کرببلا

بین بصیرت را فدای حال شیران می کند

 

او نگفت هرگز ، بشیر احوال عباسم بگو

او سوالاتش فدای حال سلطان می کند

 

تاخبر دادند به او از ماجرای دشت طف

هر شب عمرش ببین شام غریبان می کند

 

زینب آورده برایش یادگار از واقعه

یک سپر ام البنین را جسم بی جان می کند

 

علی صمدی

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – مجتبی کرمی

 

خبر رسیده قافله و چشم های تر دارد

برای ام بنین یک نفر ... خبر دارد

 

خدا کند که مراعات سن او بشود

خبر ، خبر .. همه بر قلب او ضرر دارد

 

نخواست او که بپرسد جه شد ابالفضلش

سوال بود برایش ...حسین سر دارد ؟

 

براش گفت چه شد ؟ماجرا چه بود ؟ آنکه

به روی آینه اش گرد از سفر دارد

 

تمام واقعه این بود : بین نخلستان

جماعتی سر حمله به یک نفر دارد

 

تمام قامت او را به باد می دهد و

بدون آنکه ز چشمش ، دست بردارد

 

شهید می شود عباس نه !...حسین دمی

که جان سپردن عباس را نظر دارد

 

گذشت واقعه اما تصورش باقیست

هنوز مرد خدا دست بر کمر دارد

 

زسمت علقمه سمت خیام می آید

چرا که پیکر عباس درد سر دارد

 

ز ضربه های عجیب و غریب بی رحمی

که قصد بی ادبی با سر قمر دارد

 

شنید ، ام بنین ، گفت : نام من این نیست

چرا که " ام بنین ...لا اقل پسر دارد

 

مجتبی کرمی

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – علی لواسانی

 

وقت غروب ، چشم ترش درد مي كند

ذره به ذره بال و پرش درد مي كند

 

كم كم كه ماه مي شكفد در برابرش

با رؤيت هلال، سرش درد مي كند

 

بي اختيار وقت نگاهش به آب ها

قلبش به ياد گل پسرش درد مي كند

 

بايد كه از بقيع به سوي منزلش رود

پر زحمت ست چون كمرش درد مي كند

 

هر چند كنج خانه كسي نيست منتظر

اين بيت حزن، بوم و برش درد مي كند

 

تنها نه محض خاطرآن چار شير نر

اين خانه سال هاست، درش، درد مي كند

 

اما هزار شكر كه شب ها منور است

از نور خواهري كه پرش درد مي كند

 

هرشب مي آيد از پي دلداري زني

با اين كه جسم محتضرش درد مي كند

 

يك سال و نيم تلخ، شبيه دو ماه و نيم

با ياد كوچه ها جگرش درد مي كند

 

علی لواسانی

 

*******************

 

زبانحال حضرت ام البنین(س) به حضرت زهرا(س)

 

نوید عاطفه در گلشن امیدم من

و تا همیشه به درگاهتان مریدم من

 

به نبض عالم هستی که دست حضرت توست

برای خاطرتان بود اگر طپیدم من

 

قدم زدید و ز موزون رقص چادرتان

شدم نسیم و سر کویتان وزیدم من

 

به جای خال خود کاشتی وجود مرا

و از زمین شما تا خدا رسیدم من

 

حضور گرم شما تا همیشه حس شدنی است

اگرچه حضرت بانو تُرا ندیدم من

 

میان سرو قدی با رشیدگی فرق است

به لطف سایه ی طوباست ، قد کشیدم من

 

حضور دختر آیینه ها زدم زانو

و طعم کوثر عشق تو را چشیدم من

 

اگرچه دیر ولی جای شکرتان باقی است

به جایگاه کنیزیتان رسیدم من

 

چهار پاره برایت سرودم و آن وقت

به جای قافیه عکس قمر کشیدم من

 

هزار مرتبه شکر خدا به محضرتان

شبیه صفحه آینه رو سپیدم من

 

عجیب نیست یقین کن پس از حسین شما

کمی شبیه قد و قامتت خمیدم من

 

تمام دغدغه ی من ، ادای نذرم بود

برای زینبت عباس پروریدم من

 

یکِ شما به چهارم اگر چه می چربد

به حدّ وسع خودم مادر شهیدم من

 

چه عزّتی به از این با تمام آدابش

کنیز زاده بمیرد برای اربابش

 

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – علی اکبر لطیفیان

 

بدون ماه قدم می زنم سحر ها را

گرفته اند از این آسمان قمرها را

 

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است

رسانده است به خانم کسی خبرها را

 

نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده

گرفته اند از این پیر زن پسر ها را

 

چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش

بیاورند برایش فقط سپرها را

 

نشسته است سر راه ، روضه می خواند

که در بیاورد آه ...آه رهگذرها را

 

ندیده است اگر چه ولی خبر دارد

سر عمود عوض کرده شکل سرها را

 

کنار آب دو تا دست بر روی یک دست

رسانده است به ما خانم این خبرها را

 

بشیر آمد گفتی که از حسین بگو

ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو

 

ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی

برای خانه مولا که انتخاب شدی

 

به خانه ی ولله اعظم آمدی و

دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی

 

به جای اینکه شوی مدعی همسری اش

کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی

 

تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و

برای چرخش دستار انتخاب شدی

 

پهار تا پسر آورده ای برای علی

که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی

 

دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد

تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی

 

اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت

میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت

 

تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد

به چادر عربی تو خار گیر نکرد

 

تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن

به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد

 

به احترام همان تکه بوریا دیگر

زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد

 

از آن زمان که شنیدی خزان گلها را

هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد

 

چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی

که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد

 

به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را

به ضرب دست لگد میزدن زن ها را

 

علی اکبر لطیفیان

**

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – هادی جانفدا

 

هرگز نبوده بیشهٔ حق را غضنفری

الا که بوده مادر او شیر مادری

 

ام البنین نه، مادر مردان کربلا

تو شیر داده ای به وفا و دلاوری

 

جز تو لبان هیچ مسیحی توان نداشت

بر جسم کربلا بدمد روح حیدری

 

در مذهبی که فاطمه پروردگار اوست

عشق و وفا و صبر و ادب را پیمبری

 

تا چون تویی نیاورد این چرخ کهنه باز

ماند فلک به حسرت عباس دیگری

 

هادي جانفدا

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – سینا نژاد سلامتی

 

باز هم نشسته یک گوشه

طبق رسم همیشه اش:تنها

زیر تیغ آفتاب بقیع

دورتر از هیاهوی دنیا

**

از صدای گرفته اش پیداست

دیشبش سخت گریه می کرده

یاد آن روزی افتاده است که

زینبش سخت گریه می کرده

**

یاد حرفهای زینب افتاده

کم کم آب میشود به پای حسین

باز تکرار کرده،میگوید:

هرچه دارم همه فدای حسین

**

یاد حرفهای زینب افتاده

حسین را تشنگی ش آزرده

وقت میدان از عطش می گفت

از لبان خشک و ترک خورده:

**

خواهرم!تشنگی عجب سخت است

احساس میکنم که سنگینم!

آسمان چرا سیاه شده

هوا را پر ز دود می بینم

**

ام البنین کاش تو هم بودی

آنجا که لحظه هاش پر از غم بود

بین دردهایشان تنها

سایه ی مادری فقط کم بود

 

سینا نژاد سلامتی

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – حبیب باقر زاده

 

ادب و غيرت ابالفضلت

همه مديون مادري تو بود

هر كسي لايقش كه حيدر نيست

اين علامت ز برتري تو بود

**

پسرانت همه مريد علي

اين برايت هميشه يك فضل است

افتخار شما همين بس كه

پسرت حضرت ابالفضل است

**

تا كه ديدي بشير را گفتي

اي بشير از حسين من چه خبر

پسرانم همه فداي حسين

از ضياء دو عين من چه خبر

**

تا شنيدي حسين را كشتند

ناله ات از زمين به بالا رفت

جاي زهرا براش ناله زدي

ناله ات تا به پيش زهرا رفت

**

بعد از آن روز گريه كارت شد

بهر دوري چار دلبندت

هر كسي از كنار تو رد شد

گريه كرد از فراق فرزندت

**

يادمانِ غروب عاشورا

روضه ميخواندي از دل گودال

روضه ميخواندي از غريبي و

روضه از سينه اي كه شد پامال

**

تا كه نيزه به او اصابت كرد

تيره گون آسمان عالم بود

نانجيبان مگر نميدانيد

اين گلو بوسه گاه خاتم بود

 

حبيب باقر زاده

**

از وبلاگ من غلام قمرم

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – قاسم نعمتی

 

ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی

از مادر چشم انتظارت دل بریدی

 

جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را

من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی

 

تنها نه دلگرمی مادر بوده ای تو

بر خاندان فاطمه روح امیدی

 

بر گردنم انداختی با دستهایت

زیبا مدال عزت «ام الشهیدی»

 

زینب کنار گوش من آهسته می گفت :

هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی

 

از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر

بر پیکر مانیست جایی از سپیدی

 

این تکه مشک پاره را تا داد دستم

فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی

 

از مشک معلوم است با جسمت چه کردند

وای از زمین افتادن،وای از ناامیدی

 

باور نخواهم کرد تا روز قیامت

بی دست افتادی،به خاک وخون طپیدی

 

در سینه پنهان میکنم یک عمر رازم

پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم

 

قاسم نعمتی

 

*******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – رحمان نوازنی

 

وقتی که با صدای رسا گریه میکند

گویا تمام کرب و بلا گریه میکند

 

راحت بخواب مشک تو خالی نمانده است

مادر نشسته مشک تو را گریه میکند

 

با یاد دست های تو هی سینه میزند

زیر علم برای شما گریه میکند

 

وقتی به روی فرق سرش مُشک میزند

حتما از آن عمود جفا گریه میکند

 

مادر فدای روی خجالت کشیده ات

زهرا برای تو بخدا گریه میکند

 

مادر چه شد که باز نگشتی به خیمه ها

دیدی که شیر خوار خدا گریه میکند

 

یک دست تو که بر سر راه حسین بود

آن دست دیگرت به کجا گریه میکند

 

آن دست را مدینه به یک کوچه دید که...

...بر روی دست مادر ما گریه میکند

 

مادر فدای وفایت شود ببین....

....ام الوفا برای وفا گریه میکند

 

من پا شدم که راه بیفتم، قدم شکست

حالا حسین در همه جا گریه میکند

 

رحمان نوازنی

 

*******************

 

اشعار رحلت حضرت ام البنین(س) - مهدی نظری

 

روضه هایی عجیب میخواند

از شب و روز کربلای حسین

با خجالت به زینبش میگفت:

پسرانم همه فدای حسین

**

از خدا خواست که قد من را

ای خدا بیشتر هلالش کن

دست بر دامن سکینه گرفت

پسرم را بیا حلالش کن

**

زیر این آفتاب چون آتش

بدنش ذره ذره آب شده

تشنه لب مانده آنقدر اینجا

صورتش سوخته، کباب شده

**

بعد آن مشک پاره پسرش

شرم دارد از اینجا چرا زنده است

هر کجا شیر خواره می بیند

از نگاه رباب شرمنده است

**

در کنار چهار قبر شریف

آنقدر گریه کرده بیحال است

ظهر امروز باز غش کرده

روضه خوان شهید گودال است:

**

گفت زینب میان مردم شام

فکر رأس برادرت بودی؟

راستی این دفعه جواب بده

راضی از دست نوکرت بودی؟

**

گفته بودم که روز عاشورا

همه دم پیش خواهرش باشد

قبل از آنکه کسی شهید شود

پیش مرگ برادرش باشد

**

سر عباس را به نی دیدی

لب او خشک بود یا تر بود؟

خواب دیدم که آبها را ریخت

نگران لب برادر بود

**

دست او جای دست مادر تو

من شنیدم که زود پرپر شد

سر عباس را به نی بستند

بسکه افتاد مثل اصغر شد

**

تا سر شیر خواره می افتاد

شعله بر قلب کاروان میزد

سر عباس من که، ولی افتاد

رعد و برقی در آسمان میزد

 

مهدی نظری

 

*****************

 

اشعار رحلت حضرت ام البنین(س) - رحیم ابراهیمی

 

پا به پای زینب(س)

 

وقتی تو دل نازک تر از ابر بهاری

حق داری از دوری گلهایت بباری

 

تو همچنان شمعی که بعد از آن وقایع

کارت شده یک عمر تنها گریه زاری

 

تو پا به پای زینب کبری همیشه

یک گوشه در شهر مدینه روضه داری

 

با او تمام روضه ها را گریه کردی

ام المصائب را تو تنها غم غمگساری

 

روزی که آمد کاروان غم برایت

آن روز شد روز شروع بی قراری

 

معلوم شد عباستان در کاروان نیست

با اینهمه دیگر چرا چشم انتظاری؟

 

آن روز پرسیدی ز هر شخصی که دیدی

آیا خبر از یوسف زهرا نداری؟

 

دیگر کسی خنده به لبهایت ندیده

آری که تا دنیاست دنیا سوگواری

 

شکر خدا در علقمه حاضر نبودی

آخر چطور می خواستی طاقت بیاری

 

وقتی شنیدی دست هایش را بریدند

کم مانده بود از غصه ی او جان سپاری

 

عباس تو سعی خودش را کرد اما

دیگر چرا تو از سکینه شرمساری

 

احساسهای تو سفر کردندو رفتند

اما تو ماندی و نگاه اشکباری

 

رحیم ابراهیمی

 

*****************

 

اشعار رحلت حضرت ام البنین(س) –


مطالب مشابه :


شعر مادر بمناسبت وفات مادر مهربانمان

آرزو ها ، درد و مرهم - شعر مادر بمناسبت وفات مادر مهربانمان - حرف دل ، بررسی دیدگاههای تربیتی




اشعار وفات حضرت خدیجه کبری (س)

شعرِشاعر - اشعار وفات حضرت خدیجه کبری (س) - اشعار آیینی - زهرا برای مادر خود گریه




مادر/وفات مادرم

گُلبُن وفا /اشعار آئینی - مادر/وفات مادرم - سروده های شاعروذاکراهلبیت عصمت وطهارت «علیهم




شهادت حضرت معصومه (س) - قم

اشعار فاطمي - شهادت حضرت معصومه (س) - قم - سلام من به تو یا صاحب الزمان مهدی(عج) - به آن گل زیبای




اشعار وفات حضرت ام البنین(س)

اشعار اهلبيت عليهم السلام - اشعار وفات حضرت ام البنین بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!




اشعار وفات حضرت ام البنین(س)

اشعار اهلبيت عليهم السلام - اشعار وفات حضرت ام البنین(س) مادر نشسته مشک تو را گریه




وفات حضرت ام البنين(س)

حسن فطرس - وفات حضرت ام البنين(س) - اشعار مذهبي شاعر و مداح اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حسن فطرس




این شعر بمناسبت وفات حضرت زینب سلام اله علیها سروده شده است

مادر بهشت - این شعر بمناسبت وفات حضرت زینب سلام اله علیها سروده شده است - برگزیده ترین اشعار




اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س)

شعرِشاعر - اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س) - اشعار آیینی - مادر مهربان حلالم




برچسب :