شعر نیما شعری برانداز است
در گفتوگو با حافظ موسوی دربارهی وجه سیاسی نیما یوشیج
پنجاه و سه سال از مرگ آقای شاعر میگذرد، همچنان نیما یوشیج و مشی ادبی – سیاسیاش پرسشبرانگیز است؛ در مصاحبهای تلفنی با حافظ موسوی دربارهی وجه سیاسی نیما یوشیج و اشعارش صحبت میکنیم. موسوی میگوید «شعر نیما، در عرصههای فرم، معنا، همچنین مضمونها و نوع استعارههایی را میسازد؛ شعر براندازی است. شعری سیاسی از نوع برانداز. آن نگاهي كه میخواهد سنت منجمد شده وضع موجود را نگه دارد نيما در پی بر انداختنش است.»
نیمایوشج در سالهای نوجوانی و جوانی با رویدادهای مهم اجتماعی مانند انقلاب مشروطه و نهضت جنگل روبرو میشود، وی برکنار از این رویدادها نبوده است، اما میتوان گفت که این رویدادها مستقیم بر شعرش اثر گذاشت و شعرش بازتاب آن رویدادهای سیاسی اجتماعی است ؟!
شعر نیما یوشیج، دنبالهی تاریخی شعر مشروطه است. شعر مشروطه – فارغ از ارزشهای ادبیش – شعری عمدتا با رویکرد سیاسی – اجتماعی است. شعر نو فارسی آغاز شده با نیما در ادامهی سنت شعر مشروطه نطفهاش با رویداد انقلاب مشروطه بسته میشود.بله شعر نیما هم از همان آغاز دارای رویکرد سیاسی – اجتماعی بوده است. منتها نیما فعال سیاسی نبود، یک شخصیت اجتماعی بود که به مسائل جامعه نگاه انتقادی داشت. تفکر ادبی ژرفتر از زمانهی خودش داشت. دربارهی شعر نیما در مقایسه با شعر مشروطه، وی از آن رویکرد آشکار و شعاری پرهیز کرد. همچنین شعر فارسی را سیاستزدگی دور کرد.
پس به اعتقاد شما آن نوع نگاه سیاسی که در ادبیات مشروطه هست را نمیتوان در شعر نیما یوشیج دنبال کرد. همینطور است ؟!
در آن فضایی که نیما شعر را دنبال میکند - از آنجایی که هر کسی گفتوگویی با زمانهی خودش برقرار میکند- نیما در پی گفتوگو با زمانهی خویش است به نوعی شعرش برآیند این گفتوگو هم هست. منتها چنانچه شعر نیما را در حوزهی معنایی با شعر مشروطه بسنجیم؛ میبینم نوع نگاه و رویکرد سیاسیاش تفادت دارد. از نگاه آشکار سیاسی به دور است. سنت رویکرد اجتماعی در شعر مدرن فارسی با نیما آغاز شد، تا سالهای دههی چهل – پنجاه رویکرد مسلط بود. از اینرو در معنای متوسع شعر و ادبیات سیاسی، شعر نیما اثری سیاسی است.
تلقی از شعر سیاسی؛ شعریست که به مسائل اجتماع میپردازد، حاکمیت را نقد و بازخواست میکند؟! مرادتان از شعر سیاسی همین است؟
شعر سیاسی به مسالهی قدرت در ارتباط است، هرآنچه که میخواهد در مسالهی قدرت مداخله کند و آن را قدرت مطلق کند به چالش میکشد؛ نه اینکه داعیهی کسب قدرت داشته باشد، بلکه سعی میکند موضعاش را در برابر قدرت معلوم کند. از این منظر شعر نیما اثری سیاسی است. نه شعری که یک فعال سیاسی میگوید و رویکرد شعاری داشته باشد. نیما یک شاعر اجتماعی است.
گفتید نیما دنبالهی شعر مشروطیت بود، دیگر اینکه در زمانهی وی رویداد انقلاب مشروطه و دیگر مسائل اجتماعی – سیاسی رخ داد. این مسائل است که او را به سمت و سوی کنش سیاسی در متن میبرد یا تعلق خاطرش به چپگرایی و آموزههای چپ سبب میشود او بر خلق شعر سیاسی مُصر باشد؟
آن دوره و رویدادها را نمیتوان نادیده گرفت، آدمها و فضای آن دوره را نمیتوان با غفلت از کنارش گذشت. نیما در یک فضا تاریخی زندگی کرده است که گذرگاه تاریخی است- گذر از دوران قدیم با دوران جدید- شعر نیما مرور بر همین دورهی گذر و پیچیدگیها دوران گذار است. منتها نیما از منظر یک شاعر نگاه میکند. به شاگردهایش توصیه میکند. همچنین خودش هم چنین مشی را در شعرهایش دارد به وضوح رویکردش را به امر سیاست نشان میدهد.دغدغهاش این است که بگوید شاعر در پی پیچیدن نسخهی سیاسی نیست. مدام به احمد شاملو این موضوع را گوشزد میکند از جمله در شعر «تا شکوفهی سرخ یک پیرهن» میگوید که تفاوت کارهای من با تو در این است که میگذارم پرسناژهای شعرم خودشان حرف بزنند. نیما شاعری است که از اجتماع یا دربارهی سیاست سخن نمیگوید؛ بلکه این مسائل درونی شعرش میشود. این موضوعها را به نگاه شاعر بدل میکند. مثلا بعد کودتای 28 مرداد که آرزوها بر باد میرود، به وضوح این را در شعرهایش میبینیم.
آن رویداد در سالهای پایانی زندگیاش هم هست.
بله این منظر سیاسی را در شعر «دل پولاد» آشکارا میبیند. هرچند او یک فعال سیاسی نبوده است. این واقعهی سیاسی بر شعرش اثر میگذارد. رویکردش با شاعران سیاسی – حزبی کاملا فرق دارد. نگاه نیما مانند یک فعال سیاسی نیست. او اصراری ندارد که سریعتر ابلاغ پیام کند. به عنوان یک فرمانده دستور بدهد چنان و فلان کنید.از رهگذر شعر دنیا را میبیند.به نظرم، یکی از دلائل توفیق شعر نیما در حوزههای مختلف از جمله طرح مسائل این بوده است که او از درون به مسائل نگاه میکند. اجتماع و سیاست به دورن شعرش میرود. این تفاوت سبب شد همچنان «دل پولاد» نیما را بخوانیم. در حالی که بسیاری از آن شعرهای بعد کودتا با رویکرد شعاری دیگر پوسیدند. مثال دیگر آنکه بسیاری از منتقدان و شارحان نیما به عنصر «شب» در آثارش توجه کردند. در شعر نیما اگر چه «شب» تلقیها سیاسی هم به همراه دارد. «شب» را در مقطع تاریخی سمبلی از یک وضعیت اجتماعی میگیرند.همین «شب» معناهای دیگری هم در بر دارد. شعر نیما هرجا از عناصر سمبلگرایانه هم استفاده میکند به قدری قائم به ذات است که ما هنوز آنها را میخوانیم. اینجور نیست بگوییم خوب یک دورهی تاریخی بود. دیگر ارزش ندارد.شعر عارف قزوینی یا نسیم شمال در برخورد با مسائل روز خیلی علنیتر و سیاسیتر بود؛ نسیم شمال وقتی نشریهاش در میآمد خیلی زود نایاب میشد، در حالی که شعر نیما آن موقع خیلی هوا خواهی نداشت. بماند که شعر نسیم شمال در آن دوران کارکرد خاص خودش را داشت و قابل احترام است.
این حرف درست است که نیما در آغاز از منظومهی «قصه رنگ پریده» بیشتر از شعرهای مراحل بعدی شاعرایش سیاسیتر است. مثلا آن نگاه سیاسی که در منظومهی «قصهی رنگ پریده» دارد در شعر «مرغ آمین» تعدیل میشود و شاعر بیشتر نگاه درونگرایانه دارد.
گمان نکنم، «مرغ آمین» یک شعر اجتماعی با رویکرد سیاسی خاص است. البته او در این شعر هم دغدغهاش شعار دادن نیست ابدا. نیما در فکر است که چطور شعر فارسی را از قابلیت اجرای دراماتیک برخوردار کند. منتها او آدمی نیست از اجتماع دور باشد. یادداشتها و نثرهایش را میخوانید میبیند عمیقا با دغدغههای زندگی مردم درگیر است و با آنها پیوند دارد. منتها از یاد نبریم یک اکتیویست سیاسی نیست. تفاوت نیما یوشیج با سیاوش کسرایی که به عنوان شاعر سیاسی- انقلابی معرفی شده است نیز در همین است.در کودتای 28 مرداد و انقلاب مردم ایران علیه دستگاه پهلوی، این رویدادها به وضوح در شعر کسرایی بازتاب یافت و به عنوان یک فعال و کنشگر سیاسی مسائل را نگاه میکرد.هیجان چنان زیاد است که دیگر جای تامل و درنگها و بداعتهای که خاص شعر نیما است در شعر کسرایی نیست.نیما هرگز این کار را نکرده است.
به اعتقاد شما آیا شعرهای وی برای روزگار ما هم به کار میآید قابل بازخوانی از منظر سیاسی هست ؟!
بله دقیقا. اهمیت شعر نیما به فردیت آن است. در شعر نیما فردیت بارزتری در مواجه با امر روزمره و سیاسی وجود دارد. در شعر بسیاری از شاعران نگاه از پیش تعیین شده و ایدئولوژیک را مسلط میبیند، با آن شاعر لابد همدلی چنمداني هم ندارید، زیرا از قبل میدانید دربارهی چه حرف میزند. نیما اما با رویکردي فردی مسله را طرح کرد، از اینرو تعمیمپذیرتر و ماندگارتر است.
از آن دست مولفههای سیاسی که در شعر نیما هست و امروزه هم میتوان به آن رجوع کرد شما به کدامیک از ویژگیها اشاره ميكنيد؟
مهمترین چیزی که نيما از منظر زیباییشناسی و سیاسی – اجتماعی به آن نگاه کرد، تاکید بر دگرگون کردن بود؛ اینکه وی از دل سنت هزار سالهی شعر فارسی سنتی دیگر را رقم زد و دست به ابداع و برگردان وضعی به وضع دیگر زده است، از مهمترین آموزههای زیباییشناسی – اجتماعی شعر نیما است. در همهی زندگیاش دست به تجربه میزند. از طریق فرمهایی که بنا مينهد ذهن ما را برای فروریختن شکلهای قالبی و پذیرش فرمهای جدید مهیا میکند.
پس شما از بدعتگذاری نیما علاوه بر تلقی زیباییشناختی و ادبی یک استنباط سیاسی هم دارید ؟!
دقیقا. نیما خودش میگوید، هنرمند وشاعر با پیشنهاد فرمهای جدید جامعه را به چالش میکشد. با این کار به جامعه میگویید، با سر برآوردن فرم جدید ادبی – زیباشناختی میتوان در حوزههای دیگر هم فرمهای منسوخ را به کناری گذاشت. علاوه بر این به معنا هم نگاه کنیم، میبینیم شعر نیما در تمام دورههايش در نوع مواجهه با عواطف عمیق انسانی، فرهنگ ملی و قومی ما یک سپهر اندیشگی فراهم میکند، هنوز هم برای ما قابل توجه و اعتنا است، مانند شعر حافظ !
اینکه میگویید شعر نیما و آموزههایش به کار امروز ما هم میخورد ناشی از تغییر نکردن دوران نیست، ناشی از شباهتها و اینهمانی دوران کنونی با دوران نیما یوشیج نیست. یعنی همچنان مطالبههای همان است که در صدر مشروطه بود. یا این بازخوانی نیما ناشی از این است که شعر او فرای زمان میایستد؟
این حرف درست است؛ دربارهی حافظ هم همینگونه است. یکی از دلائلی که ما هنوز هم مجذوب حافظ هستیم اینکه در طول هفت قرن گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده است. این حرف را بهطور کلی در مورد حافظ هم میتوان زد. اما در مورد نیما مساله متفاوت است. مارتین هایدگر دربارهی هولدرین میگوید او از آینده به اکنون ما نگاه میکند. اینکه شعر نیما و آموزههای ادبی و سیاسیاش مورد توجه است. ناشی از همین است که نيما از آینده به گذشته نگاه میکرد. نیما از آیندهی شعر و زبان فارسی و اجتماع ایرانی به آن رویدادهای اجتماعی نگاه میکند. افقهای اندیشگیاش نیم قرن جلوتر از فضای ادبی و سیاسی جامعهی ما بوده است.
برخی چهرهها بدل به حافظهی جمعی ملتی میشود، هر نسلی که میآید در پی بازتعریف نسبتاش با او هست. نیما از این دست افراد است و لابد همین هم بر اقبال به او موثر واقع میشود. یعنی آنها که دغدغههای زیبایی را دارند و هم آنها كه در پی مطالبات اجتماعی – سیاسی هستند میتوانند انتظارشان را از متن نیما بگیرند.
بله همینطور است. معدود افرادی هستند آیندگان مجبور هستند از رهگذر گفتوگو کردن با آنها پیش بروند. مثلا بعد هگل در غرب کسی بخواهد اندیشهی فلسفی را بسط دهد، ناگزیر به گفتوگو با وی است. گمان میکنم دربارهی نیما هم در فرهنگ و تفکر مدرن ایرانی چنین است. این جایگاه تصادفی نیست؛ میزان بازخوانی که از نیما در چند دههی گذشته تا کنون صورت گرفته موید این جایگاه است. حافظ و نیما پروندهی روحی – فکری و تاریخی ما را در دو مقطع تاریخی مهم جمعبندی زده و در کتابشان بازتاب دادند.
سالهای متمادي ادبیات در ایران و جهان در سیطرهی تفکر چپ بود، نیما یوشیج هم گرایش چپ دارد، از طرفی همچنان در جامعهی ایرانی بخشی مهم از مخاطبهای هنر و ادبیات مدرن جریانهای ادبی – هنری چپ را دنبال میکنند؛ به همین اعتبار است که حجم بازخوانی و توجه به نیما چنین زیاد است و به تبع آن تلقیها سیاسی هم از شعراش بسیار است؟! آیا شعرهای نیما بازتابدهندهی گرایشهای مختلف فکری- سیاسی است یا ناشی از تعلقاش به چپ، انتظارات همین بخش را پاسخ میدهد.
ببیند دربارهی چپها در دو دههی اخیر به عنوان امری تاریخی نگاه میشودیعنی؛ موضوعی که به گذشته مربوط است. در حالی که فکر میکنم چپ مسالهی همین امروز است. طبیعی است که چپ را میتوان را در بررسی تاریخی مرور کرد، بحث دیگری است. نیما یوشیج متعلق به نسلی است که چپ در آن روزگار تفکر غالب بوده است. این توجه به چپ مخصوص ایران نبود. آیا چهرهای مانند ژان پل سارتر بری از این تفکر بود؟! میبنیم خیلی از آدمهای بزرگ دنیا تحت تاثیر این تفکر هستند. اما مساله این است، حتا اگر یک آدم غیر چپ هم بخواهد دربارهی تاریخ و فرهنگ معاصر ایران کار کند نمیتواند نیما یوشیج را کنار بگذارد.
ببيند اقبال به نیما و به طبع آن به روز بودنش علیرغم گذشت چند دهه و همچنین خوانشهای سیاسی از شعرش دخلی به چپگرایی وی ندارد.
نه اصلا. نیما در کتاب «تبصره» اعتراض شدیدی به رفقای چپاش دارد. میگوید رفقا به گونهای دُگم و بسته نگاه میکنند. اگر از کلمهی روح استفاده کنید، گمان دارند به قرون وسطی تعلق دارید. همان دوره نشریههای حزب توده یا احسان طبری او را مورد نقد قرار میدهند اما او به گونهای رفتار میکند که خودش را فراتر از آن جریانها میداند. نیما را چپ بزرگ نکرده است. اندیشهی چپ در آن دوران تفکر غالب بوده است. نیما همان دوره به عنوان روشنفکر رادیکال به دُگمهای چپی که در شوروی حاکم میتازد. از این نظر میتوان تا حدی او را با ناظم حکمت مقایسه کرد؛ البته نیما هیچگاه تعلق حزبی و ایدئوژیک ناظم حکمت را نداشت. نیما ائدولوژیک و مقید به فکر کردن در چارچوب تشکیلات حزبی نبود، او در دل مجموعهي جریانهای چپ استقلال رای داشته است. در اینکه نیما باورمند به سوسیالیسم بود جای تردید نیست خودش هم بارها گفته است.
در نگرشهای و کنشهای سیاسی که در متن نیما هست، این را هم لابد باید در نظر گرفت که نیما و دیگر همروزگارانش در فضایی زیست و زندگی کردند که ادبیات تعهد داشت و مراد از تعهد هم کنشهای اعتراضی در مواجه به حاکمیت بود الزما و توجه به تودهی مردم.
آره همینطور به مسالهی دیگر هم باید توجه کرد. تفاوت نیما با بسیاری دیگر نوع رابطهی وی با سنت است. وی آدمی است که سنت ادبی، فکری و فرهنگی ما را خوب میشناسد. با مراجعه به یادداشتهایش دستمان میآید منابع متعددي را میخواند. از کتابهای علوم حوزوی، گرفته تا متون فلسفی شرق و غرب عالم را میخواند. سنت فکری دینی در فرهنگ ما بوده، به هر در سنت ما ملاصدرا، مولانا، رویکردهای عرفانی و ... بوده است. نیما با این سنت آشنا است این امتیاز نیما نسبت به دیگران است. امتیاز دیگر آنکه از آموزههای جهان غرب هم بهره میگیرد سعی در تلفیق این دو دارد و این هنر را دارد و خوب انجام میدهد. این اتفاق در عرصهی سیاست رخ نداد، روشنفکران ما در آن دوران سنت را چندان نمیشناختند، سنت را دور میزدنند. نیما کسی بود که میدانست در حوزهی شعر با تاریخ هزار سالهاش و موقعيت حیثیتی كه در فرهنگ ایران دارد، نمیشود گذاشتش کنار و گفت خوب از جایی دیگر شروع میکنیم. برخلاف روشنفکران دیگر که در پی بریدن سنت بودند نیما خود سنت را متحول کرد و به نوزایی رسید. از صدای مالارمه تا تاریخ بیقهی در کتاب ارزش احساسات نیما شنیده میشود و همین مساله دليل ريشهدار بودن وي است.
فارغ از مسالهی بداعت نیما در عرصهی فرم شعر- که گفتید میتوان تلقی سیاسی از این حرکت زیباییشناختی داشت- به اعتقاد شما عمده ویژگی که مولفهی یا دلائل بر سیاسی بودن شعر نیما و نیما یوشیج چیست ؟!
سیاسی به معنای نفی وضع موجود. شعر نیما در عرصههای فرم، معنا و همچنین مضمونها، نوع استعارههایی را میسازد؛ شعر براندازی است. شعری سیاسی از نوع برانداز، آن نگاهي كه میخواهد سنت منجمد شده وضع موجود را نگه دارد نيما در پی بر انداختنش است، چنانچه این کار را در شعر ایران کرد. از طرفی نیما به سیاست توجه داشته است. به وضوح این سیاسی بودن نیما را میتوان در شعرهای سالهای بعد کودتا دید. هرچند کارکتر شخصی این فرد هنرمند است نه مبارز اما شعرش درگیر با سیاست است. او یک متفکر و شاعری است که به مسائل واکنش نشان میدهد، به سیاقی که در شعرش دنبال کرد و طرح ریخت.
اين گفتوگو در مجلهي آسمان منتشر شده است
مطالب مشابه :
شعر زیبا در مورد جوانی
و به نور فهم مرا گرامی بدار و در درک و فهمیدن مطالب یاری ام شعر زیبا در مورد جوانی.
شعری زیبا در مورد جوانی
شعری زیبا در مورد جوانی. نیمی به راه عشق و جوانی تمام شد نیم دگر بغفلت و خواب گران شد
شعری از پروین اعتصامی در باره ی نوجوانی
شعری از پروین اعتصامی عینک دید در شب و جوانی که کار وشایستگی است
روز نوجوان
ارسطو در مورد نوجوانی دیده دوران جوانی و پختگی که در آغاز نوجوانی
مقاله ای در مورد " زندگی نامه و اشعار استاد شهریار "
نوجوانی و جوانی شهریار و نخستین شعری است که وی به در این مورد ناچار به طور
شعری منتشر نشده از حاج سعید حدادیان در مورد دوران دفاع مقدس :
شعری منتشر نشده از حاج سعید حدادیان در مورد نقل خاطرات نوجوانی و جوانی شاعر با
حافظ
که در جوانی قران را و در مورد کلمه در ایام نوجوانی و جوانی همانطوری
بهار فصل جوانی
این تغییرات، هم در دوران جوانی و هم در فصل آقای سعید محمدی دانشجوی رشته حقوق در این مورد
شعر نیما شعری برانداز است
شعر نیما شعری نیمایوشج در سالهای نوجوانی و جوانی این حرف را بهطور کلی در مورد
طرح درس روزانه
ارزش ایام نوجوانی و جوانی طرح چنین شعری و و تأثیرش در زندگی و همین طور
برچسب :
شعری در مورد نوجوانی و جوانی