پیش از اینها...یه شعر زیبا از فروغ فرخزاد
پيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا، در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان، دور از زمين
بود، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيج معنايي نداشت
هرچه مي پرسيدم، از خود، از خدا
از زمين، از آسمان، از ابرها
زود مي گفتند: اين كار خداست
پرس و جو از كار او كاري خطاست
هر چه مي پرسي، جوابش آتش است
آب اگر خوردي، عذابش آتش است
تا ببندي چشم، كورت مي كند
تا شدي نزديك، دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند
كج نهادي پاي، لنگت مي كند
با همين قصه، دلم مشغول بود
خوابهايم، خواب ديو و غول بود
خواب مي ديدم كه غرق آتشم
در دهان شعله هاي سركشم
در دهان اژدهايي خشمگين
برسرم باران گُرزِ آتشين
محو مي شد نعره هايم، بي صدا
در طنين خنده خشم خدا...
نيت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم، همه از ترس بود
مثل از بركردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه
تلخ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تكليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود
تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه، در يك روستا
خانه اي ديديم، خوب و آشنا
زود پرسيدم: پدر اينجا كجاست ؟
گفت: اينجا خانة خوب خداست !
گفت: اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند
باوضويي، دست و رويي تازه كرد
با دل خود، گفتگويي تازه كرد
گفتمش: پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست ؟ اينجا، در زمين ؟
گفت: آري، خانه او بي رياست
فرشهايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است
عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني
قهر او از آشتي، شيرين تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است
دوستي را دوست، معني مي دهد
قهر هم با دوست، معني مي دهد
هيچ كس با دشمن خود، قهر نيست
قهري او هم نشان دوستي است ...
تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديكتر
از رگ گردن به من نزديكتر
آن خداي پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد
آن خدا مثل خيال و خواب بود
چون حبابي، نقش روي آب بود
مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست ، پاك و بي ريا
مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره دل را برايش باز كرد
مي توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت
فروغ فرخزاد
مطالب مشابه :
چند بیت شعر زیبا....
تو را مي بينم اي مهر تو كيش و عشق تو آيينم با نام تو آميخته آن و اينم
یک شعر زیبا از پروین
یک ثانیه تا موفقیت - یک شعر زیبا از پروین -
ادامه مطلب (( درباره قالی بافی ))
هنر نزد ایرانیان است و بس - ادامه مطلب (( درباره قالی بافی )) - هر مطلبی در مورد هنر بخوای هست.
شعر شریعتی درباره خدا ...
یکی یه دونه - شعر شریعتی درباره خدا - دکتر علی شریعتی شعری راجع به خدا می گوید:
باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا(ع)
دوستان من - باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا(ع) -
پیش از اینها...یه شعر زیبا از فروغ فرخزاد
شام شیرین - پیش از اینها یه شعر زیبا از فروغ فرخزاد - گفتند از این دیار هر ابر که بگذرد میبارد؟
شعر در مورد امام زمان(عج)
مسائل پیرامون مهدویت و متنوع - شعر در مورد امام زمان(عج) - اللهم صل علی محمد و آل محمد - مسائل
هفته معلم و بازم چند بیت شعر...!!!!!!!
Spit Fire - هفته معلم و بازم چند بیت شعر !!!!! -
به ياد حضرت مهدي (عج)
برچسبها: شعر نيمه شعبان, شعر تولد امام زمان, شعرزيبا, غزل
برچسب :
شعرزيبا