خرسان ،ایران ، افغانستان و یا افغانستان فدرالی ؟

بررسی تغییر نام افغانستان به خراسان    نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان  چاپ تاریخ : سه شنبه 1 بهمن ماه سال 1387
احمد شاه مسعود و ارد بزرگ Ahmad Shah Massoud & Orod Bozorg

نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان

گردآوری و پیشگفتار : شقایق شاهی







پیشگفتار :

سلام بی پایان خدمت همه هم وطنان تقدیم میکنم.

مدتها بود به میتینگ افغان سر نزده بودم رفتم تا ببینم چه گفتگوهای بین دوستان برقرار است که با نوشته علی احمد قندهاری ( که شخصا فکر می کنم ایشان همان دکتر سید خلیل الله هاشمیان باشد )  برخوردم .


نکته جالب و اندوهناک گپ ایشان و مصداقی که برای آن  آورده بودند یعنی سخنان آقای دکتر سید خلیل الله هاشمیان ! سرشار از ناسزا و دشنام نسبت به آدمهای مهم و نام آشنایی همانند ارد بزرگ و احمد شاه مسعود بود .

تا جائیکه به یاد دارم احمدشاه مسعود هیچ گاه در مورد تغییر نام افغانستان نظر آشکاری نداده اند اما بنا بر دانش و خرد خود نام سخیف افغان ، که مال قبیله پشتون را شاید نمی پذیرفت . در مورد دانشمند دوراندیش  ایرانی و دوست احمدشاه مسعود یعنی ارد بزرگ هم به همین ترتیب ، جای به خاطر ندارم که گفته ایی ، چیزی در مورد تغییر نام افغانستان داشته باشند . البته ایشان به نام قاره آسیا بر مناطقی که در حوزه فرهنگی ایران باستان است اعتراض دارند و می گویند آسیا و اروپا قاره کهن را تصاحب کرده اند و از کشمیر و پامیر تا مدیترانه و از خلیج فارس تا شمالی ترین قسمت دریای مازندران را هم سرحداد قاره کهن می دانند . نکته مهم این بحث اشاره ایست که به داستان فرزندان فریدون در شاهنامه می کنند که سلم و تور ( فرمانروایان اروپا و چین هستند) برادر بیگناه خود ایرج را که فرمانروای ایران است را می کشند تا بر ایران چنگ زنند ، ایشان بر این باور است این داستان همکنون رخداده است و قسمتی از قاره کهن در اختیار آسیا و قسمتی در اختیار اروپاست ...
ارد بزرگ پرده از رازی دیگر هم برداشته است و آن واژه استعماری جاده ابریشم است که در دل نظریه قاره کهن او قرار دارد و می گوید چین با این حربه سعی در گسترش حوزه نفوذ خویش را دارد ارد بزرگ می گوید چین از همین جاده فرهنگ ما همچون میترایزم که بعد ها در آنجا شد تائو و کنفوسیوس و همچنین شاهنامه فردوسی ما را 400 سال پس از سرودنش به دست مرد جاودانه فردوسی به سرقت برده و اسامی چینی بر شخصیت های آن نهاده اند و از جمله به رستم می گویند تانگ ! ارد بزرگ بر این جاده نام راه فرهنگها گذارده اند که مورد ستایش همگانی قرار گرفته است .

حال کجای نظرات ارد بزرگ و یا احمد شاه مسعود می تواند حامل این نظر دوستان پشتون ما باشد که اینان را متهم می کنند ؟

اما من توجه شما را به نکته بسیار مهم تری جلب می کنم !

تاریخ در دست تاریخ سازان و یا بهتر بگویم اسطوره هاست !

خراسان بزرگ سرشار بوده است از اسطوره ها ، اسطوره هایی نظیر فردوسی ، رودکی ، ابوعلی سینا ، ابوریحان بیرونی ، ابونصر فارابی ، خواجه نصیر الدین طوسی ، خواجه نظام الملک ، امام محمد غزالی ، ناصر خسرو ، خیام ، عطار ، بیهقی ، جامی ، کسایی مروزی ، امام فخر رازی ، خواجه عبدالله انصاری ، سنایی غزنوی ، ابو سعید ابولخیر ، مولوی ، دقیقی طوسی ، ملک الشعرا بهار ، شریعتی ، اخوان ثالث ، احمدشاه مسعود و ارد بزرگ .

دوستان پشتون و کج اندیش ما ، این روزها برای نابودی و ریختن آبروی احمد شاه مسعود سنگ تمام گذاشته اند و بدین منظور حتی از ناسزا گویی به پسر نوجوان او هم دریغ نکرده اند که مبادا در آینده پا در جای پای پدر بگذارد و همچو او موجب سربلندی افغانستان باشد .

مشکل پشتونها در این است که سنتها ، باورهای خرافی ، آداب و رسوم قومی و محلی و مذهبی و بی سوادی و عدم دسترسی به دانش وتخنیک معاصر وضع را به اینجا کشانده است .

حالا که احمد شاه نیست نوبت ارد بزرگ فرا رسیده است یاران پشتون ما با این که می دانند ریشه پدری ارد بزرگ در شیروان ( یکی از شهرهای شمالی خراسان ایران) می باشد و او هم ایرانی است باز هم در هراسند که مبادا با تغییر نام افغانستان به خراسان این تنها اسطوره سرزمین پهناور خراسان امروز مشکل زا باشد پس باید به هر ترتیب او را هم نابود کنند . همانگونه که در سطور ادامه خواهید خواند می گویند : احمدشاه یک جنایتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشین ارد بزرگ هم فکر می کنند قوم افغان بر می گردد به دونیم صدسال پیش و استانی از ایران می گردند .

این برخورد سفسطه آمیز گویای ترسی در نهان است آنها می ترسند دوران باجگیریشان از اقوام دیگر با تغییر نام افغانستان به خراسان پایان پذیرد آنها می خواهند به هر ترتیبی که هست تاریخ باشکوه و افتخارات کابل ، هرات ، بدخشان و مزار .... را به پای نظام قبیله ایی و شتربان خویش قربانی کنند .جماعت ارد بزرگ پرده نشین است ! یا ملاعمر پشتون ؟!

من فکر می کنم هنوز هم دستان استعمار پیر در کار است و نمی گذارد افغانستان متحد و یکپارچه شکل کامل بگیرد .

پشتونها می خواهند زبان اجدادی ما را از ما بگیرند و تعصبات قومی و مذهبی خویش را بر ما روا دارند

یادشان رفته که آنها حتی با کمک عربستان ، امارات  و پاکستان هم نتوانستند . ما همیشه در مقابل اقوام متهاجم و بربری و وحشی ،ناقل و مستبد به مبارزه برخواسته ایم .

بنای اقوام دیگر در مقابل پشتونها احترام متقابل است نه زاری و خواری !!

هزار انگلیس هم دیگر نمی توانند ما را به قربانگاه پشتونها بکشانند . دوران شتر سواران به پایان رسیده است و سرزمین ما هزاران اسطوره در آستین دارد . در سطور زیر خواهید خواند که یکی از پشتونها تلویحا کشته شدن احمد شاه مسعود را یکی از افتخارات پشتونها می داند حال آنکه به راستی اگر این داستان به ثبوت می رسید  اوضاع افغانستان از آسمان تا زمین با حال فرق می کرد . و خیلی زودتر مرز جدایی بین ما کشیده می شد . اسرار بر سلطه جویی قوم بدوی پشتون دیوار بلندتری مابین ما خواهد کشید و کار اشتراکی اقوام ما با پشتونها به پایان می رسد . امیدوارم از تخم قبیله سالاری خود برون آئید .

شقایق شاهی

پاسخ به آنانی که میخواهند نام افغانستان به خراسان تعویض کنند
نویسنده     پیغام
afghani    


شقایق شاهی    

جناب آقای افغانی
نخست آنکه تغییر نام افغانستان بحث امروز و دیروز نیست هدف شما از اینکه در متنتان تا این اندازه به ارد بزرگ و احمد شاه مسعود و حتی فرزند او دشنام داده اید چیست؟

دوم این آقای پوهاند دکتور سید خلیل الله هاشمیان نمی داند ادب چه معناست ؟ چرا انسانهای آزاده ایی که دلشان برای افغانستان می تپد را ناخلف می داند و می دانید ؟

سوم مگر احمد شاه مسعود نبود که تا آخرین لحظه عمر از ناموس افغان محافظت نمود ؟ کی او با شوروی بر علیه مردم افغانستان قرارداد امضا کرد؟

چهارم مشخص است که این آقای هاشمیان اصلا افغانی نیست چون اگر بود به آزاد کنندگان کشور از چنگال پاکستان و عربها دشنام نمی داد .

پنجم راستی نام واقعی شما چیست ؟ آیا شما هم سیدی دیگر هستید ؟

ششم این آقای هاشمیان کیش شخصیت دارد و در کتاب زندگی امیر دوست محمدخان،امیر کابل آن را به خوبی نشان داده است (( در این کتاب ما باشخصیت روحانی وبا نفوذ کُـنـــر مرحوم سیدهاشم کنری که عم سید صفدرپدر سیدجمالدین افغانی وپدرپدر بزرگ دکتور سید خلیل الله هاشمیان(مترجم کتاب) میشود، آشنا میشویم. دکتور هاشمیان در این کتاب (صفحات 249_258) درحاشیه یک رخداد تاریخی از مقاومت سید هاشم خان کنری در برابر قوای انگلیس یاد کرده ونیز به معرفی سید هاشم کنری وسلسله نسب وی پرداخته است که نشان میدهداین خاندان از اخلاف سید علی ترمذی معروف به پیر بابا از مخالفین سرسخت پیر روشان انصاری بوده واسلاف سیدجمالدین افغانی هنوز درولایت کنرافغانستان از خود قلعه وزمین وباغ وعقار ونام ونشان معلومدار دارند. ))

هفتم امثال شما و هاشمیان ها نمی توانید با پناه بردن به کمک های پس پرده ازبکستان و ترکیه ماهیت واقعی خویش را پنهان سازید مشخص است که جماعتی مانند شما در اعتلافی نانوشته با پشتونهای چهارآتشه خواستار نابودی فرهنگ باستانی افغانستان و نفی اشخاص ملی هستید .
*
**
***
**
*
afghani    

دخترک صنف اولی آهسته تر سخن بگو
احمدشاه یک جنایتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشین ارد بزرگ هم فکر می کنند قوم افغان بر می گردد به دونیم صدسال پیش و استانی از ایران می گردند .
من سید نیستم و نامم هم علی احمد قندهاری می باشد . پوهاند دکتور سید خلیل الله هاشمیان بسیار آزاده تر از آن هست که شما اندیشه می کنید . جوانکی مانند شما حیف است که اینچنین توصیفاتی می کنید ، از راه کج برگردید .
*
**
***
**
*
شقایق شاهی    

از طرح پوهنمل بصیر کامجو می ترسید و بعد به مجاهدی شریف بی مانند نظیر احمدشاه مسعود و فرزند برومندش دشنام می دهید و ارد بزرگ دانشمند ایرانی را پرده نشین می گویید . برای همین طرح پوهنمل بصیر کامجو را اینجا می آورم :


طرح سیاسی تغییرنام افغانستان به «خـراسان» مدخلی در راه صلح جاویدان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تقــــدیـــم:

ـــ به نمایند گان مردم در پارلمان جمهوری اسلامی افغانستان،

ـــ به دانشمند ان محترم دین، پیشوایان طریقه ها وفرقه های مذهبی کشور،

ـــ به روحانیو ن مبارز ووطندوستان کشور،

ـــ به احزاب و گروه های سیاسی و نهاد های اجتماعی،

ـــ به آگاهان، خردمندان، شخصیت های سیاسی و فرهنگی مستقل،

ـــ به نسل جوان، تیز بین دگر اندیش وترقیخواهان افغانستان،

.................................................................



قابل توجه وبازنگری عالیترین مقام قانونگذاری افغانستان

مردم آزادۀ ما با خوشبینی تاریخی امید واراند که نمایند گان منتخب عالی ترین مقام قانونگذاری کشور، با احساس رسالت عظیم تاریخی اجتماعی وشناخت مصالح عمومی ملی، پیرامون مفردات ا ین طرح پیشنهادی صلح، تأمل خواهند فرمود، به ندای ملیونها هموطن رنجدیده ء خویش لبیک خواهند گفت و آنرا مشروعیت وقانو نیت خواهند بخشید.

این طرح پیشنهادی صلحجویانه، آغازگرسخنی از مجموعۀ دیدگاهها وافکار سیاسی ما در باره ء « تغییرنام افغانستان به خراسان » می باشد. این نوشته از دید بار معنایی، در بر گیرندۀ مسائل تاریخی، ادبی، فرهنگی، علمی، اخلاقی و سیاسی بوده، با عشق آتشین به صلح صداقت شفاف اندیشی طی (...) صفحه ودردوبخش زیرین نگارش یافته است:

ــــ یکی تأملی برعظمت فرهنگی خراسان

ــ و دیگری نقض خشن ابتدایی ترین حقوق وآزادیهای دموکراتیک مردم تمامی گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی جامعه بلادیده ءما بفرمان شاهان، امیران و حاکمان مستبد و قبیله گرا تحت نام " افغانستان" و در چهرۀ قوم برتر.

هدف مقدس این نوشته فقط بیان امیدهای سرکوفته صلح و خواست عادلانه ء تاریخی، سیاسی روانی و اخلاقی دهها ملیون ازمردم وطندوست ما جهت دست یابی به همزیستی ملی و ایجاد صلح و آرامش پایدار در آب وخاک وخانه ء مشترک و آبایی مردم افغانستان واحد وتجزیه ناپزیر کنونی ما می باشد. ولی باید گفت ازین هدف عالی ملی اجتماعی وسیاسی که در برجسته سازی وبازیافت هویت اصیل وبومی مردمان این سرزمین و معرفی " فرهنگ " غنامند خراسان کبیرتبلور روشن مییابد. دردوران سیطره ء استبداد استعماری بریتانیای کبیر درافغانستان، بادریغ ودرد فراوان در نفی هویت تمامی گروههای قومی وقبایل برادر ساکن افغانستان توسط شاهان و امیران وابسته به استعمار، استفاده های نفاق افگنانه وضدملی به عمل آمد ه است.

مردم آزاده ء میهن ما دروضع مشخص کنونی به این پندارانسانی وجهانی اند که: مایه عزت افتخار، توانایی وسربلندی وهمبستگی یک ملت،گروههای قومی واقشار وطبقات اجتماعی یک جامعه، نه درپیشبرد سیاست جنگ طلبانه، قتل و قتال، تعرض غصب وغارت، انتخاب سیاست زمین سوخته و نقض خشن حقوق وآزادیهای دموکراتیک بشر نهفته است، بل دروجود معارف وفرهنگ غنامند و پربار علمی اخلاقی اجتماعی سیاسی ودر ارتقای سطح آگاهی شعور اجتماعی اعضای آن جامعه، هستی عینی کسب میکند.

بادرک شرایط جدیدی که در کشور و جهان رخ داده است باید استراتژی اصولی روشن و درستی برای حل مسئله ملی سیاست « ملت سازی » و تأمین سعادت واقعی وخوشبختی ماندگار آتیه حیات اجتماعی مردم ما مطرح کنیم.

این طرح بدون آنکه قصد خدشه دار کردن داشته ها، اصول، موازین وارزشهای فرهنگی وسنن تاریخی کهن ما را داشته باشد، آگاهانه وخردمندانه بربنیاد انسان گرایی تأمین و تحقق این هدف شکوهمند تاریخی و نهادینه سازی زیر بنا های حیات اجتماعی کشور ما پایه گذاری گردد. وبه این تدبیرو اندیشه روشن، گام علمی و عقلانی در فراسوی وفاق ملی همزیستی و همبستگی ملی با اعتماد محکم وبدون تزلزل برداشته شود. گامهای مطمئن با ثبات واستوار، گام صلح وآشتی، گام خلل ناپذیریکه همه نیرنگهای معامله گران بیگانه پرست سود پرستان تک محور، تبار منشان نژاد پرست را عقیم نماید،و به اجیران معامله گر و عناصر ضد ملی وابسته بار دیگر این امکان فراهم شده نتواند که کشورو مردم آزاده و صلحدوست مارا به دام جنگ و تباهی و وکشمکشهای قومی قبیله یی مذهبی وسیاسی بکشانند.

باید استراتژی صحیح تبدیل وضع رقت بار تک صدایی سیاسی مستمرموجودرا، به همبستگی ملی مطلوب براساس اصول،آرزوها، خواستهاونیاز های مردم ما مورد تأکید قرار داد.

استراتژی سیاسی و خواست توده های ملیونی رنجدیده کشور مارا استقرار یک نظام همگانی متعادل حقوقی و مردم سالار وساز گار با معیار های حقوق شهروندی، جامعه مدنی واخلاقی تشکیل میدهد. تحقق این استراتژی مردمی زمانی میتواند عظمت وظرفیت والای جامعه مارا بنمایش گذارد که همۀ گروههای قومی قبایل وپیروان همه مذاهب ادیان طریقه ها وفرقه های مذهبی، بازوبه بازو وشانه به شانه و همصدا، هویت افتخارات تاریخ، عزت غرورسالم ملی وشرف خودرا با نام کشور خراسان که مبین تثبیت هویت ملی همۀ آنان است در گوشت پوست استخوان،وتا عمق ضمیر و وجدان لمس واحساس نمایند و سرنوشت خویش را با این ارمانهای مشترک ملی باهمه تنوع قومی ایکه دارند پیوند ناگسستنی وجوشش خلل نا پذیر بخشند.

از اینرو ایجاد شرایط ضروری برای طرح حل مسئله ملی درسیاست « ملت سازی »،ضرورت دستیابی به وفاق ملی واقعی « ساخت ملت یکپارچه » وتأمین عدالت اجتماعی پایدار، فقط درحمایت از انتخاب راه برحق صلح و آزادی، قبول احقاق حق، وشناخت علمی مؤلفه های عینی سازندگی و ترکیبی مناسبات اقتصادی، سیاسی واجتماعی، تاریخی و جغرافیایی همه ملیت ها، اقوام وقبایل، ساکن افغانستان میباشد.

اتخاذ این سیاست وپالیسی " ملت سازی" زمینه ساز شرایطی خواهد شد که همۀ شهروندان کشور در اداره امور جامعه مشارکت متعادل وآگاهانه سیاسی واقعی داشته باشند ودر سرنوشت کشور خویش خود را عملاً دخیل وشریک بدانند.

درستی وصحت استراتیژی طرح سیاسی ما، در حل صحیح و اصولی " مسئله ملی » درکشور کثیر المله ما، و درانسانگرایی، اخلاقی بودن و تحول آفرینی وخلاقیت آن نهفته است. ریشهء آن ازچشمه صاف وزلال نیازو خواستهای مبرم مردم آب میخورد. پاکیزگی آن از آرمان مقدس توده ها وقربانیان وشهیدان جنگهای داخلی الهام دادخواهانه دارد.

باید اذعان کرد که جنبش مردم سالاری نو پا و هویت شکافی و روشن نگری در منطقه و جهان پدیدۀ نیست که بوسیله فکر ما طرح شده باشد. یا باسفارش ما چهره تعویض نماید. بل جنبش خود شناسی نواندیشی و تثبیت هویت ملی وزبانی عصر ما، خواست توده های بپا خاسته مردم برای حاکمیت بر سرنوشت خویش ونیاز دموکراتیک زمان کنونی شرق مسلمان آسیای میانه وخاورمیانه عربی است. ما این خواست برحق ودادخواهانه ء مردم را گرامی میداریم و اینک درراه شناخت مؤلفه های سازندگی آن وراهبرد تحقق آن گام عملی میگذاریم.

بزرگترین سرمایه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور ما « افغانستان کنونی » وجود بافت ده ها رنگ قومی و فرهنگی آن است. باید چنین بافت تاریخی چند گانگی قومی و فرهنگی را در همسویی منافع همگانی، پذیرفت. وبا قبول تعادل حقوق شهروندی بوسیله زبان و فرهنگ مادری خویش و پرورانیدن آن فرهنگ ودادن ارزش به آن فرهنگ و سنت قومی و بومی و محلی در افغانستان، میتوان وطن ملت ودولت را با ثبات ونیرومند مند ساخت.

نباید با دشمنی های مغرضانه و تبار منشی (نژاد پرستانه) به نابودی فرهنگ پر باروریشه دار چند هزار سالۀ « خراسان » پرداخت. اگرمردم افغانستان با حفظ احترام و ارجگذاری به ریشۀ خویش وبه نماد هستی علمی وفرهنگی خویش وبه پیش کسوتان راه معرفت و بنیان گذاران فرهنگ و ادب خراسان آریاییان قدیم با صداقت و پاکیزگی اندیشه عمل نمایند، در صورت توسل به آزادی و دموکراسی و در حرکت بسوی تحول وکثرت گرایی فرهنگی، میتوانند کشورسربلند خویش را به نیروی خلاق آفرینش ارزشهای فرهنگی سیاسی و اقتصادی در منطقه و جهان تبدیل نمایند.

گفتمانی که امروز در باره ء « حل مسئلۀ ملی » در افغانستان بیکی از گفتمان های پراز سر وصدا و کشاکش میان سیا ستمدارن و نیروهای آزادیخواه وواپسگرایان کشور تبدیل شده است. همه وهمه ازدرون حوداث تراکم یافته ء تاریخی بویژه از رویداد های سه دههء اخیر واز مسایل حاد کنونی وبویژه از منا سبات نا عادلانه میان گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی کشور ناشی گردیده است. ا فغانستان کشوری است کثیر المله، ولی در درازنای دو سدۀ اخیر، یک مشت اقلیت ممتاز با تکیه وپشتیبانی برده وار به بیگانه گان، سیادت خویش را برضد خلق پشتون ودیگر اقلیتهای ملی ومذهبی ساکن این سرزمین تحمیل کرده است وگروههای تاجک، ازبک، ترکمن، هزاره، نورستانی بلوچ پشه یی وملیون ها پشتون زحمتکش وغیروابسته را خلاف ارزشهای اعلامیه ء جهانی حقوق بشر ازشرکت در زندگی سیاسی و حق ملکیت بر زمین و از عرصه های مختلف حیات از جمله ازسواد وفرهنگ پیشرفته ء معاصر محروم ساخته اند.

یکی ازپیش فرض های این داوری ها در مورد « حل مسئلۀ ملی » و تعادل حقوق سیاسی واقتصادی پذیرش وجود ملتی مفروض بنام « ملت خراسان » است.

مابه این باوریم که همه مردم " افغانستان کنونی » از هر ملیت و قوم وقبیله یی که هستند، نزدیک به کُل از یک ریشه و نژاد ها ی « آریایی » خراسانی وافغانی اند.

مردم ما با پای بندی و عشق ورزی به تنوع نماد وریشه اصلی نژادی ونقش فعال تاریخی خویش در آفرنینش فرهنگ پرغنای آریایی وخراسانی، به حفظ و انکشاف تمامی زبانهای ملی از جمله زبان پارسی دری: این زبان علم، ادب و معرفت زمانه، زبان گویای همه شهروندان کشورما، زبان هم فهمی ملی صلح و آشتی و زبان مشترک فرهنگی و اداری، اراده آهنین خودرا برای تشکیل ملت ودولت ملی و " دموکراتیک خراسان " بیان میکنند وسرنوشت خودرا با همدیگر براساس ارزشهای دموکراتیک قانون اسا سی ارزشهای اعلامیه ء حقوق بشر حقوق مدنی و حقوق شهروندی پیوند و جوشش خلل ناپذیر می بخشند.

مردمان این ملت ودولت دموکراتیک میتوانند آزادانه و بدور از هرگونه نیت بد وکوتاه فکری وتعصب به گویش های مادری خویش نیزسخن بگویند، فرهنگ و سنت های خویش را به صفت یک خراسانی اصیل گرامی دارند ودررشد وتکامل فرهنگ پربارو مشترک خراسان سعی عقلانی نمایند و از آن پاسداری واقعی کنند، ودر فرارفت بسوی جامعه مدنی گام صادقانه بگذارند.

اکنون مردم ما بعد از سپری نمودن چندین دهه جنگ وویرانی قتل و قتال و ناامنی، بار دیگر آرامش نسبیی را بدست می آورند.

ظهور شرایط ویژه جوء سیاسی موجود، پیدائی و نوزائی ظرفیت های نوپای روشنفکری و فرهنگی درون مرزی و برون مرزی، آزادی ابراز نسبی اندیشه در قالب قوانین مسلط جامعه، ایجاد پلورالیزم سیاسی، وده ها مؤلفه های زیر ساخت سیستم سازندگی جامعه یکی پی دیگری پدید می آیند و زمینه ساز مشارکت مردم در حاکمیت و قدرت سیاسی میگردند.

درجوء بازیابی فرصت های ابراز وجود و در این مقطع تاریخ است که موج غریونده دریای خرد و دگرگونی های فرهنگی مشحون ازآرمان ها و آرزوهاِی مردم ما و نسل کاردیده و پیشتاز آن سخت می خروشد تا داغهای سیاه جنگ تحمیلی ووارداتی سده های قبل را از پیکر زخمی وبخون آلوده ء تاریخ سرزمین سوختهء ما شستشو کند وبا آهنگی پرشتاب بزداید. وبا اندیشه نو، آرمان نو، حُسن نیت، خیر اندیشی و اراده آهنین، از این خاکستان پژمرده درخت گلشن صلح، آزادی،همبستگی ملی را سبزی وخرمی بخشد. درخت صلح، همان امید ها و آرزوهای دنیای باطنی فرد فرد هموطن ما است که در تثبیت هویت ملی وقومی ایشان تمرکز مییابد وبا تجدید نام مقدس وطن آبائی شان « خراسان » و احیای فرهنگ اصیل و بکر آن، جامه عمل می پوشد.

حدود سرزمینهای قدیم آریایی وخراسان کبیردیروز در هر حدود وثغوری که بوده، مایۀ افتخارو مرز فرهنگ مشترک ملل ومردمان این منطقهء آسیای بیدار است وبرای همهء مان قابل ستایش و تمجید می باشد. اما وطن امروزی ما که هنوز بنام افغانستان یادمی شود، کشوری کوهستانی است که بخش مرکزی آن را رشته ‌کوه‌های بزرگ ودشوار گذر هندوکش، که از دشت‌ها و جلگه‌های آسیای میانه تا بیابان‌ها و هامون‌های هند امتداد یافته است، می‌پوشاند. بلندترین قلۀ این رشته‌کوه‌های بزرگ در شمال شرقی کشور واقع است و بیش از7000 متر ارتفاع دارد. مساحت افغانستان (652090) کیلومتر مربع است. در گوشه شمال شرق در فاصله هفتاد و چهار کیلومتر با جمهوری مردم چین هم سرحد می باشد و در شمال هم مرز تاجیکستان (1206 کیلو متر)، ترکمنستان (744 کیلو متر) وازبکستان (137 کیلو متر)، در شرق با پاکستان (2430 کیلو متر)، و در غرب با ایران دارای (936 کیلو متر) مرز مشترک است. که این مساحت در جریان زیاده تر از « یکهزارو پنجصد » سال پیوسته در قلب موقعیت جغرافیای سیاسی « خراسان کبیر » جا داشته است.

در افغانستان کنونی اقوام وملیت های گوناگون اعم از تاجیک ها، پشتون ها، هزاره ها و ازبک ها و ترکمن ها و نورستانی ها، بلوچ ها، پشه یی ها هندو ها، عرب ها، ودیگر اقلیت های قومی ومذهبی ـ از سالیان قدیم بدینسو پهلوی همدیگر برادر وار زندگی میکنند. هریک در تداوم تاریخی با حفظ داشته های معین فرهنگی، ملی، وقومی خویش پیوسته در دفاع ازتمامیت ارضی و آزادی، منافع ملی، علیه متجاوزین بیگانه مقاومت استقلال طلبانه نموده و از هیچگونه نبرد وفداکاری دریغ نورزیده اند.

با در نظر داشت این ارزشهای تاریخی، اگر با فضیلت اخلاقی و صداقت سیاسی، در همسویی حفظ منافع همگانی، به دوربنای ملت سازی و دولت سازی نگاه کنیم، میتوان اذعان کرد که تمام شهروندان ساکن افغانستان، ازهر قوم وقبیلۀ یی که برخاسته اند، مردمان اصلی این سر زمین یعنی خراسانی هستند.

افتخار، عزت، اعتباروظرفیت و عظمت فرهنگی این سرزمین ـ شعر، ادب، اخلاق وعلم وحکمت به همۀ ساکنان فعلی آن متعلق میباشد.

همین پیوند فرهنگی وداشته های مشترک تاریخی میان مردم ما ست که اصالت همگونی ارتباط ارگانیک مارا درگذا ر تاریخی بسوی همبستگی ملی وتشکیل ملت و دولت سازی سمت وسو میدهد.

این ارزش های ارگانیک ملی، حقیقتاً سبب سازخمیره و نماد هستی ـ آن رویکرد های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و تاریخی ایست که درپیوند تنگاتنگ با انگیزه و احساس عمومی "مردم گرایی" تمامی شهروندان کشور ما اعم از تاجک، پشتون، هزاره و ازبک وسایر گروه های اجتماعی وملی، ارمان مشترک و استراتژی سیاسی مشترک و آینده پر سعادت و صلح آمیز مشترک. و وجدان بی آلایش خویش را، متعهد به پذیرش به موقع تعویض نام " افغانستان " (این تحفه استعمارکهن) به « خراسان » میدانند.

چرا؟ اسم « خراسان » این نام اخلاقی، تاریخی علمی وفرهنگی و صلح آفرین یگانه اسم مناسب و پر افتخاری است که افزون برداشتن قدامت تاریخی وبارمعنایی ظرفیت فرهنگی دیگری نیز داشته است؟

پا سخ به این پرسش روشن است. برای اینکه ا ین نام مهرش رابه همگان یکسان به مفهوم یک پدیده ء نورانی واز جنس آزادگی به جهان می بخشد و جوهر ارزش ماهوی خود را در تحکیم پایه ها ی اجتماعی وملی وسیاسی و ایجاد ملت ودولت ملی معرفی، وآشکارا می کند. و از سوی دیگر این اسم ازمکان نور و روشنایی، آفتاب برآمد مشتق شده، و کدام مناسبتی به کدام تباری، ملیتی و قومی و عشیرۀ هم ندارد.

بتاسی از این اصل شایسته غیر وابسته وازدل مردم برخاسته !!! باید تذکار داد که صرف زیر نام « خراسان » میتواند یک هندو، یک نورستانی یک تاجیک، یک پشتون، یک هزاره، یک بلوچ، یک عرب تبار، یک ازبک، یک ترکمن یک پشه یی.و.و. خود را خراسانی بداند و به آن افتخار نماید و به فرهنگ و ادب و وبه فرهنگ وارزشهای فرهنگی مشترک آن ببالد. و سربلندی و عزت و غرور سالم قومی و ملی خود را درارزش های معرفتی و هویتی آن دخیل بیند. این " نام گذاری" ضروری تاریخی حقیقی است که انگیزه محبت ذاتی و خونی شهروندان یک جامعه را نسبت به وطن آبایی شان در تحت نام « خراسان » معین می کند.

مردم جنگ دیده ما در تحت این نام پاکیزه « خراسان » که نمودی ازصلح و آشتی است، دوستی ومراتب تعظیم و احترامش را برای تمام ملیت های باهم برابروبرادرکشور یکسان بجا می آورد؛ از دید جایگاه تاریخی، ظرفیت فرهنگی، موقعیت سیاسی واجتماعی بمثابه شهروند متساوی الحقوق « خراسانی » میتوانند همه ویکسان هویت ملی ونژادی وتاریخی خودرا بدون هیچگونه تبعیض وبرتری جویی واستثناء طلبی حفظ تثبیت ودرخشش بخشند.

از زمان تشکیل دولت ابدالی بقیادت احمد شاه پسر محمد زمان خان سدو زایی (1747 میلادی) تا عصرشاه شجاع سال (1838 میلادی) کشور ما همچو گذشته نیز به نام « خراسان » یاد می شد.

در همان سدۀ هیجدم، عبدالله خان دیوان بیگی از ارکان دولت احمد شاه درانی در قطعه شعری که بمناسبت بنای شهر قندهار سروده، میگوید:

جمال ملک خراسان شد این ملک تازه بنا

ز حــــــــــادثات زمانش خـــــدا نگه دارد (1)

نور محمد قندهاری که در سدۀ نزدهم کتاب « گلشن امارت » را در تاریخ «امیر شیر علی خان / وفات 1879 » تألیف نموده است، در ذکر احوال « امیر دوست محمد خان » چنین می نگارد: « در آن زمان که خاقان مغفرت نشان امیر بی نظیر علیین مکان امیر دوست محمد خان در ولایات خراسان در دارالسلطنه کابل ارم تقابل بر اورنگ امارت وجهانبانی نشسته بود.... » (2)

همچنان از زبان « صابر شاه کابلی » پیر و مرشد احمد شاه درانی روایت شده که راجع به شاه مذکور به حکمران لاهور گفت:

«احمد شاه پاد شاه ولایات خراسان است وتو صوبه دار پادشاه هندوستان.» (3)

ودرسکه پدر امیر عبدالرحمان این بیت خوانده میشود:

"سپاه مشرق ومغرب زهم مفصل شد

امیر ملک خراسان محمد افضل شد "

از اسناد و مدارک معتبر تاریخی بالا واضح می شود که « تغییرنام خراسان به افغانستان » از طرف احمد شاه درانی مؤسس افغانستان نوین صورت نگرفته است. و جانشینان و اخلاف وی تا شاه شجاع نیز خود را پاد شاه خراسان زمین نامیده اند.

از سوی دیگر تغییر نام کشور ما از خراسان به افغانستان هیچ وقت در کدام نظر خواهی عمومی (رفراندم) و مجلس نمایندگان مردم از جانب دولت ویا کدام نهاد مردمی دیگر به رأ ی گیری و همه پرسی قرارداده نشده است.

اما برخلاف ارادۀ مردم ما این کار برد ـ نامگذاری ماهرانه ومرموز استعمارکهن برای اولین بار در مکاتبات و معاهدات رسمی توسط « جنرال لارد اکلند انگلیسی » (4) وایسرای شبه قارۀ هند در(اگست 1838) یعنی یکصدو شصت و هفت سال پیش از امروزعنوانی شاه شجاع پاد شاه خراسان زمین بکار برده شد.

ولی حقیقت این است که: تا زمان امیر عبدالرحمان خان میان سالهایی (1880-1901 میلادی) مردم کشورخراسان با نام افغانستان خووعادت نکرده بودند چنانچه « سایل » یکی از شاعران زمان امیر عبدالرحمان خان در یک قصید ه ای که به خاطر بازگشت امیر از هندوستان سروده بود اینگونه آغازمیکند:

والی ملک خــــــراسان به پشاور آمد

گویا مهـر جهــــــان تاب ز خاور آمـــــد

این تغییر نام خراسان به افغانستان با داشتن عمر یک هزارو پنجصد ساله خویش ازطرف نمایندۀ انگلیسی یک امر تصادفی نبوده، بل بر اصل تجارب سیاسی برتانیایی وقت خیلی سنجیده شده، آگاهانه، شعوری جهت حفظ منافع طویل المدت استراتژی سیاسی استعماری آن کشوردر منطقه وتأمین منافع مقطعی شاه شجاع و همردیفان او صورت گرفته است.

گذاشتن نام یک قوم بر یک کشور کثیرالملیت و آن هم از طرف یک کشور مستعمره جو همچو" دولت استعماری بریتانیای کبیر "،بدون تردید نوعی از نقض حقوق بشربحساب می آید. چرا بر جسته سازی هویت ملی یک قوم بر اقوام و ملیت های دیگرفکراً عقلاً و رواناً قابل قبول نیست و توجیه علمی،حقوقی،اخلاقی، اقتصادی، سیاسی وروانی ندارد. برای اینکه دران برتری جویی، اعمال نیت سیاه و کاشتن تخم نفاق و جنگ و جدال میان تمامی گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی ساکن آن کشور جلوه های ناعادلانه وضد ملی وضد دموکراتیک واستعماری دارد.

با همسویی همین اندیشۀ استعمار کهن (تفرقه اندازو حکومت کن) همکاسه گی محافل ارتجاعی منطقه وروحانیت وابسته به دربار بود که، احساس بر تری جویی، حاکمان دولت نیمه مستعمرۀ به اصطلاح افغانی از دید حاکمیت قبیله در کشور مایه گرفت.

اعمال سیاست تک تباری و تک محوری حاکمیت نیمه جان وابسته به استعمار در عرصه های حیات اجتماعی و اقتصادی وخاصه در ساحۀ حق مشارکت مردم در حاکمیت سیاسی وقت عمیقاً محسوس بوده ولی با پیدایی امیر عبد الرحمان خان (1844 ـ 1901 میلادی) پسر امیر محمد افضل خان این سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان وپسرش امیر حبیب الله خان، نادر خان، سردار هاشم خان، والی علی احمد خان خرکُش، محمد گل خان مهمند، حفیظ الله امین، و ملا محمد عمر ودیگران، سیاست قبیله سالاری رنگ وبوی رسمی ضد مردمی و ضد اخلاقی و ضد کشوری را بخود گرفت. و بدبختانه با تغییر شکل و قیافه از آغاز تا کنون، گاهی با چماق دین توجیه گر حکومت مطلق العنان درچهرۀ عشیره گرایی، و گاهی هم در شعار آزادی خواهی وجامعه مدنی هنوزهم که هنوز است ادامه د ارد.

با تأسف باید گفت که بیان روشن وصریح سخن درتشریح حق و حق خواهی و حقایق تاریخی پردرد کشور ما، تا کنون به مزاج حاکمان تبار منش و افراد نیمه متکامل و واپسگرای وابسته به آنان چندان، خوش نمی خورد و دلیل آن اینست که ما هنوز گرفتار تکرار مکررات، در تعبیرساختاری حاکمیت هستیم؟ نه !! در تغییر ماهوئی تعویض سیاسی حاکمیت.

اما تعدادی از روشنفکران دو آتشۀ ما،حتا مطرح نمودن مسئله باز شناختی اسلوب راهرفت به سوی حل عادلانۀ حق وحقوق ساکنان کشور را به اصطلاح خلاف مصالح و منافع ملی میدانند در حالیکه در هیچ مقطع از تاریخ وطن ما، حکومت های نام نهاد افغانستان مفاهیم منافع ملی و تعادل حقوق شهروندی و حق مشارکت سیاسی مردم در قدرت و حاکمیت را آگاهانه تعریف و بیان روشن نکرده اند و خوشباورانه است اگرآنرا تصادفی بدانیم.

با توجه به نیت اخلاقی و انسانی صلح خواهانه این « طرح سیاسی » پیرامون « تغییر نام افغانستان به خراسان »، که نمودی از آرمان مقدس ودیرینۀ تمام مردم ما می باشد.

در همسوئی گرایش عمومی توده های ملیونی، از پارلمان جمهوری اسلامی افغانستان، اازین عالی ترین مقام قانونگذاری کشور نمایند گان منتخب و مدافعان ارزشهای قانون اساسی وارزشهای اعلامیه ء جهانی حقوق بشر و منافع ملی، که حق تصمیم گیری انسانی اخلاقی و قانونی بر سرنوشت کشوررا دارند، باحرمت بی پایان تقاضا و آرزو می شود که، گونه های راهبردی تحقق و اجرای قانونی این « طرح سیاسی » رااز مجاری قانونی وحقوقی مورد برسی و تائید قرار خواهند داد. وبا این گام شرافتمندانه ودور اندیشانه خویش، راه همبسته گی ملی ملت سازی وراه رشد مستقل دولت ملی "خراسان" را در آتیه و برای همیشه روشن و هموار خواهند ساخت.



با احترم

بصیر کامجو



[email protected]



سـه ــ فارسی زبان همبستگی وتفاهم ملی

بی تردید شهروندان حق بین مامیدانند که، یکی از بُرُوز مشکلات عمده سیاسی ـ اجتماعی وتشدید نفاق ملی، میان مردم ما از صد سال اخیر تا امروز، مسئلۀ چگونگی برخورد با هستی وگویش زبان رسمی فارسی، از سوی حاکمان قبیله گرا وگروهک های سیاسی وابسته و روشنفکران ضعیف نفس، مادی پرست دنباله رو و بی هویت بوده است .

خاندان آل یحیا یعنی نادر خان هاشم خان، شاه محمود خان ... وخانواده ایشان توانستند با اجرای چنین ستمی، سیاست استعمارکهن انگلیس را که علیه نابودی زبان فارسی دراوایل قرن نوزدهم در هند برتانوی آغاز کرده بودند، دراواسط قرن بیستم درخراسان زمین این مهد پیدایی زبان فارسی به انجام رسانند.

زبان فارسی درجریان ده ها سدۀ تاریخی بمثابه زبان حوزۀ تمدنی بخشی آسیا وزبان دوم جهان اسلام ازموقعیت وعظمت فرهنگی ویژۀ برخوردار بوده است . کنون در ردیف زبان های بین المللی جهان نظیر انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی، روسی، عربی، آلمانی، و... ؛ زبان فارسی مقام شامخ ومراتب رفیع همسنگی علمی ـ فرهنگی ـ اقتصادی وسیاسی را دارد که احراز می کند.

مردم ما وجود همۀ زبان ها وگویش های محلی درافغانستان را ازافتخارات وغنای فرهنگی تمامی گروهای قومی ولایه های اجتماعی کشورقبول،مگرزبان فارسی را زبان مادر یا پایه، زبان رسمی سراسری تفاهم و همبستگی ملی، زبان اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه خود می شناسند .

تاریخ جوامع بشری نشان داده ودر کشور های غرب صنعتی نیز تجربه شده است که صرف با یک زبان سراسری، ملت و دولت نیرومند ایجاد می شود . خوشبختانه که در افغانستان زبان فارسی از این موقعیت شایسته فرهنگی وسیاسی و علمی برخوردار است . بناً تطبیق سیاست چند زبانی در افغانستان به هر نحوی که تعبیر گردد فقط جلوگیری از روند ملت سازی بوده و جزحفظ انشقاق ملی ونوع تحکیم حاکمیت شؤونیزم قبیله چیز دیگری بیش نیست .

بخاطر همین ضرورت های اجتماعی، علمی، فرهنگی وسیاسی درراه همجوشی ملی وتشکیل ملت یک پارچه خراسانی وایجاد صلح پایداردرافغانستان می باشد، که ما به یک زبانی، زبان فارسی رأی عقلانی وفارغ ازهرگونه عصبیت نژادی میدهیم .



افتخار به عظمت فرهنگی زبان فارسی




به ملـک تـُرک چرا غره اید یاد کنید ــ جـلال دولـــت محمـود زابـلــستان را

 پـریر، قـــبلـه احـرار زابلــستان بود ـــ چنانکه کعبه است امروزاهل ایمان را (۱۲)



 اندیشمند افغانی محمدآصف آهنگ مینویسد: زمانیکه محمودغزنوی ترک نژاد درغزنی،در یکی از شهرهای سیستان قدیم براریکه سلطنت نشست، اورا شاه زابلستان، خطاب میکردند، سیستان بزرگ سه ولایت بزرگ داشت: زابلستان، کابلستان، و نیمروزان، خراسان بزرگ نیزچار ولایت یا شهرمشهور داشت : بلخ، هرات، نیشاپور و مرو. سلطان محمود راکه تنها دریک حصه سیستان قدیم حکمروابود، فرخی چنین مدح کرده است:


خداوند ما شاه کشورستان ــــ که نامی به وی گشت زاولستان
سرِ شـهـریاران ایران زمین ــــ کـه ایران بـاو گشت تازه جوان (۱۳)



 سلطان محمود غزنوی رابدان سبب که مادرش زابلی بود، محمودزابلی هم خوانده اند. این دوبیت منسوب به فردوسی است:



 خجسته درگه محمود زابلی دریاست ــــ چگونه دریا کان را کناره پیـدانیست

 شدم بدریا، غــوطـه زدم ، نـدیدم دُرـــــ گناه بخت منست این، گناه دریانیست

 عنصری بلخی سلطان محمودغزنوی را "خدایگان خراسان" نامیده است:
خدایگان خـراسان بدشـت پیشاور ــــ بحمـله یی بــپراکند جمع آن لشـکر

 آیا شنیده خبرهای خسروان بخبر؟ ــــ بیا زخسرو مشرق عیان ببین توهنر

در شعرذیل چهارشهرعمده خراسان بدینگونه بازتاب یافته است:

میانه همه اقـــلیمــها خـراســانسـت ــــ ز وضع هیئت عالم به حکمت حکمـا

 پس اخــتیارخراسان بود زهفت اقلیم ــــ بـدان دلیـل که ِّخیر الامور او سطـها

 چهارشهردر آن بین تو برچهار طرف ـــــ که چارسویش بدان یافتست زیب وبها

 هری و بلخ و نشاپورو مرو شهجانست ــــ کـه بابهــشت برینست هریکی همــتا (۱۴)


پوهاند حبیبی در مجله آریانا، چاپ انجمن تاریخ افغانستان، ضمن مقالتی متذکر شده که، برخی از کتب تاریخی قرن نزدهم افغانستان را به نام خراسان یادکرده اند،مانند کتاب «نوای معارک» از میرزاعطامحمد شکارپوری (تألیف در۱۲۷۲ ق) وتارخ احمد خانی که حوادث داخلی افغانستان را «وقوعات خراسان» مینامد. واز رجال لشکری وکشوری دوره فرمانروائی بارکزائیان یعنی پسران سردارپاینده خان را بنام سرداران خراسان یاد می کند. وهجوم انگلیس ها را به افغانستان، ذیل هجوم آنان به خراسان می آورد. وبه همین گونه افغانستان کنونی را همه جا خراسان میگوید. (۱۵). نورمحمدخان قندهاری، مؤلف کتاب «گلشن امارت» می نویسد: «درآن زمان خاقان مغفرت نشان امیربی نظیر علیین مکان، امیردوست محمد خان در ولایت خراسان در دارالسلطنت کابل ارم تقابل براورنگ امارت وجهانبانی نشست...» (۱۶). امرناته، نویسنده کتاب ظفرنامه رنجیت سینگ (سال تألیف ۱۲۵۱ ق) در جنگ شاه شجاع وامیردوست محمد خان که درقندهار درسال ۱۲۵۰ ق رخداده وبا شاه شجاع هندیان آمده بودند گوید:
بشمشیر هندی خراسانیان ــــ بکشتند هندی بیابانیان

 درمجله آریانا زیر عنوان خراسان،بقلم غبار می خوانیم که، درحدودسنه ۱۱۴۵ ق شاعر پشتو زبان عبدالرحیم هوتک از قندهار برآمد وبه بخارا و ورامین رفت. وی مسکن خود (کلات وقندهار) راخراسان گوید. وشاعر دیگر پشتو، گل محمدساکن مالگیردر کنار هیرمند، نزدیک گرشک ، درحدود ۱۲۰۰ ق، سرزمین مسکن خود را خراسان میگوید.
گل محمدعاشق طوطی شکرې غواړی ــــ باری نشته نیشکر په خراسان کې (۱۷).

 (ترجمه : گل محمدعاشق طوطی شکر میخواهد، اما درخراسان نیشکرنیست)

 و بالاخره اکادمیسین دکترجاوید، که بیش از هرکس دیگربا نام خراسان عشق میورزید، درپسین ساهلای حیاتش درلندن مقالت مفصلی درباره خراسان و خدود وثغور آن نوشته وآنراچنین خلاصه میکند: «از آنجایی که سرزمین ما، قسمت معظم خراسان باستان را تشکیل میداد و هم شهر های آبادان و پرنعمت هرات و بلخ ازجمله چهارشهربزرگ و تاریخی خراسان، در افغانستان واقع است و همچنین ازلحاظ اینکه این مرز و بوم و فرمانروایان این بلاد نیزخود را امیران و سرداران خراسان خوانده اند ، میتوان گفت که در طول دوره اسلامی پیش از اینکه نام افغانستان مرسوم و معمول شود، میهن ماخراسان نامیده میشد و از این رهگذر سهم و نقش ما درنهضت های آزادی خواهی، حضارت و تهذیب و ادب و فرهنگ این عهد و این سامان کاملا ثابت است. (۱۸)
خراسان یا ایران : دراینجابایستی خاطرنشان ساخت که هدف این پژوهش آشنائی با حدود و ثغورجغرافیائی خراسان تاریخی است، که نشان میدهد کشورما بخشی از خراسان بزرگ را تشکیل میداده است، نه آنکه بگوئیم برتمام کشورموجوده ماکلمه خراسان اطلاق میشده است، زیرا هیچ سند تاریخیی در دست نیست که نشان بدهد که حکومت های نیمه مستقل و مستقل طاهریان و صفاریان (به استثنای امرای سامانی که ازطرف نویسندگان آن عهد بنام امیرخراسان نامیده شده اند) و غزنویان وغوریان و سلجوقیان و مغولان و تیموریان هرات قلمرو حاکمیت خود را به عنوان سلطنت خراسان نامیده باشند و بنام پادشاه یا سلطان خراسان سکه زده باشند، بلکه تاریخ نشان میدهدکه در مقاطع معین از تاریخ مثلاً دردوره غزنویان (قرن پنجم هجری=یازدهم م)کشورمابشمول خراسان ازسوی شعرای درباری «ایران» نامیده شده و سلطان محمودغزنوی «خسروایران» و« شاهنشاه ایران» مدح شده است. فردوسی درمقام ستایش سلطان محمودبرای نخستین بارنام ایران را بحیث قلمرو سلطنتش بکارمی برد:


شهـــنشاه ایـــران و زابــلستان ــــ ز قـــنوج تا مــرز کابــلــستان
به ایران همه خوبی ازداد اوست ـــ کجاهست مردم همه یاد اوست


ودر جای دیگری در وصف سلطان عزنه گوید:

به ایران وتوران ورا بنده اند ـــ به رأی وبفرمان او زنده اند
جهاندار محمود، شاه بزرگ ـــ به آبشخور آرد همی میش وگرگ
زکشمیرتا پیش دریای چین ـــ برو شهـــریاران کنــنـد آفـــرین

فرخی سیستانی سلطان محمود را«خسروایران»می گوید:


 من قیاس ازسیستان دارم که آن شهرمنست ـــ 
وز پی خویــشان زشهرخـویشـتن دارم خـبر

 تا خلـف را"خسرو ایران" از آنجا بــرگـرفت ــــ در ستــم بــودنـد از بـــی داد هــر بــیداد گـر

و درجای دیگری فرخی سیستانی گوید:


 یمیـــن دولـت عالی، امیــن ملــت باقی ــــ نظام دین ابوالقاسم، ستوده خسرو ایران



 فرخی سیستانی درجای دیگری قلمروسلطنت سلطان محمود را ایران و مردم آن راملت ایران خوانده گوید:


 چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان

که روز افزون بدو گشته است ملک و ملت ایران


واقعیت این است که فردوسی وفرخی سیستانی وعنصری بلخی ومسعود سعد وسنائی ودیگران هرجاکه سلاطین غزنوی را شاه ایران وشاهنشاه ایران وخسرو ایران ویا خدایگان خراسان گفته اند، منظور قلمروسلطنت غزنوی است که افغانستان میراث گرانبهای آنست و وسعتش در عهد سلاطین نخستین غزنوی درست برابرقلمروسلطنت عهد احمدشاه وتیمورشاه وزمانشان ابدالی بوده است.
درشاهنامه فردوسی مناطق یاسرزمین های زیر جزو جغرافیای ایران شمرده شده است: بست، غور یاغرچگان (غرچستان)، بلخ، با میان، تالقان، پنجشیر، گوزگانان،فاریاب، اندراب، بدخشان، باختر، قندهار، کشمیر، نیمروز، زابل یا زابلستان،هری و شغنان وغیره که مثالهای شعری این نامها درشاهنامه وسایرمنابع ادبی سده های میانه دیده میشود.فردوسی گوید:


زایران به کوه اندر آید نخست
در غرچگان از برو بوم بُست
دگر تالـقان شهــر تا فاریاب
همی دون در بلخ تا اندراب
دگر پنجهیر و در بــامیان
سر مرز ایران وجای کیان
دگر گوزگانان فــرخنده جای
نهادست نامش جهان کدخدای
دگر مـــولیان تا در بــدخشــان
همینست ازاین پادشاهی نشان
فروتر دگــر دشت آمو و زم
که با دشت ختلان برآید برم
چه شگنان ور ترمذ و ویسه گرد
بخارا وشهری که هستش به گرد
همی دون بــرو تا در سغد نیز
نجوید کس آن پادشاهی به نیز
وزآنسوکه شد رستم گرد سوز
سپــارم بــدو کــشور نیــمروز
زکوه وزهامون بخوانم سپاه
سوی باخــــتر بــرگشایم راه
بپردازم این تا در هــــندوان
ندارم تاریک ازین پس روان
زکشمـــــیر وزکابل و قندهار
شمارا بود آنهمه زین شمار

دراین ابیات شاهنامه، بجزمولیان( بخارا) وسغد وترمذ ودشت آمو(تاجیکستان)،که شامل خراسان تاریخی اند،* بقیه همه درقلمروافغانستان امروزی قرار دارند ودیده میشود که همه جا منظور از کار برد کلمه "ایران" در نزد فردوسی وفرخی سیستانی ودیگر شعرای دربار غزنه ، منظور سرزمین های زیر سلطه سلاطین غزنوی بوده است که به شاهان غزنه باج می پرداخته اند.پس بیجا نیست که سلسله های غزنوی، غوری، آل کرت، تیموری، هوتکی و درانی وغیره ... در بسی مواردخود را پادشاهان ا


مطالب مشابه :


موضوعات عبارتنداز:فرمایشات اندیشمندان وبزرگان و پندار متفکرین درباره تعلیم و تربیت و ... نوشته های پ

فرمایشات اندیشمندان وبزرگان و پندار متفکرین درباره تعلیم و تربیت و سخنان دانشمندان و حکما;




مالیخولیا

کشد و سخنان بی معنا فرمایشات حکما نیست» پس بتصدیق علما وبزرگان وطبق




دنباله : ان الله یامر بالعدل والاحسان

اند با سخنان حقه ایشان که منصب حکما وبالغین معصومین وبزرگان دین باقی




زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) قسمت دوم

حکما در کتب خویش نرجس در کلام امامان وبزرگان : برای شناختن افراد توجه به سخنان بزرگان




خرسان ،ایران ، افغانستان و یا افغانستان فدرالی ؟

جالب و اندوهناک گپ ایشان و مصداقی که برای آن آورده بودند یعنی سخنان حکمـا پس وبزرگان




برچسب :