حافظ و ریا
به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش
به بوی گل نفسی همدم صبا میباش
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش
چو پیر سالک عشقت به می حواله کند
بنوش و منتظر رحمت خدا میباش
گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی
بیا و همدم جام جهان نما میباش
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا میباش
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش
مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ
ولی معاشر رندان پارسا میباش
ریا از نظر اخلاقی امری است ناپسند و از نظر مذهبی ریا در واجبات به غیر خدا شرک خفی است و در مستحبات بر باد دهنده ی اجر حسنه ی اعمال ، چنانکه خداوند در سوره ی بقره آیه ی 264 می فرماید : «کسی که انفاق و بخشش را برای ریا به مردم انجام می دهد چون قطعه سنگی است که بر روی آن قشر نازکی از خاک است و انفاق کننده در آن بذر می کارد در صورتیکه با رگبار بارانی خاک شسته شده و بذر ها را به خود می برد .» و یا در سوره ی نساء آیه ی 38 می فرماید : « کسانیکه اموال خود را بر ریاء انفاق می کنند ایمان بخدا و روز واپسین ندارند و قرین و هم نشین شیطان هستند و کسی که دوستش شیطان شد بد هم نشینی است .»
حافظ در عصر خود با ریا و ریا کاران مشکل داشته ضرر و فراگیری آن را به صلاح دین و خود ندانسته و بیشتر کسانی را که کوس دین و دینداری را می زنند مورد خطاب قرار می دهد و هر چند به صراحت مسجد را محل تزویر و ریا معرفی نکرده ولی از اشعارش چنین بر می آید که چنان هم به صداقت همه ی شیخان و واعظان خوش بین نیست و گوید :
واعظان چون جمله در محراب و منبر می کنند
تا به خلوت می رسند آن کار دیگر می کنند
بنابرین گوید :
گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
یعنی اگر چه برای واعظان گفتن بی پرده ی ریا کاری آنها (حرف حق است و تلخ ) خیلی گران و قابل تحمّل نیست ولی تا زمانی که ریا می کنند از مسلمانی آنها هم خبری نیست چون ریا برای غیر خدا شرک است و کسی که مشرک شد دیگر مسلمان نیست . و به غیر مسلمان نمی شود اعتماد کرد چه رسد به مشرک . خداوند در آیه ی 118 – 119 سوره ی آل عمران می فرماید : « ای کسانیکه ایمان آورده اید از غیر مسلمانان دوست صمیمی بر خود نگیرید و راز خود را بر آنها آشکار نسازید و ..... اگر اهل خرد و اندیشه هستید . چون شما به همه ی کتابهای آسمانی ایمان دارید ، آنها را دوست می دارید و لی آنها در پیش شما اظهار ایمان می کنند و چون تنها شوند به شما کینه توزی می کنند و .... »
و در جایی می گوید :
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
میخانه که در عرفان محلی بدور از رنگ و ریا است از قول سالکین و رهروان پیر می گوید : پیر ما چون خواست در کارش ریا نکند مجبور شد راهش را از مسجد بسوی میخانه گیرد ، ما چه کار کنیم ؟ حتی او استثنایی بین خود و پیر قایل نمی شود و در مورد خود نیز گوید :
ز خانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر ز مستی زهد و ریا بهوش آمد
او نشستن پای صحبت تکراری واعظان بی عمل را بی بهره نوعی وقت کشی می داند لذا گوید :
گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد .
گویند روزی راهزنی به قافله ای زد و اموال آنها را غارت کرد . چون موقع باز کردن مال پیش رئیسشان از بسته ای آیت الکرسی بیرون آمد . رئیس گفت که ببینید این بسته مال چه کسی است اموال آن را به صاحبش برگردانید . گفتند ما دزدیم و برای ما فرقی ندارد که بسته از آن چه کسی است و یا درونش چیست ؟ گفت : ما راهزن مال هستیم ولی راهزن دین نیستیم . آن صاحب مال به اعتقاد به اینکه آیت الکرسی اموال او را نگه خواهد داشت آن را درون اموالش قرار داده و اگر ما آن را برداریم تزلزلی در دینش بوجود می آید . حال بنظر می رسد که حافظ نیز با این دیدگاه بسراحت به پرو بال مسجد نپیچیده است . و در آخر سر پوشیده گوید :
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست
آنچه در مسجد امروز کم است آنجا بود
ولی گویا مدت مدیدی در بین صوفیان بوده و بسراحت بر صوفی و صومعه اش تاخته چون :
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجاست
و یا :
خوش می کنم به باده ی مسکین مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
تا جائیکه همه ی صومعه و صومعه داران را بدون استثناء اهل ریا شناخته در مورد افشای ریاکاری آنها گوید :
نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
در مورد نبودن خدا پرستی واقعی حتی در پیران صومعه گوید :
سر ز حسرت به در میکده ها بر کردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
به بیانی حتی پیران صومعه نیز بدور از خداشناسی واقعی هستند . البته این ریا و ریا کاری در ارتباط با مذاهب صرف نظر از دین و فرقه در بین آنهایی که خود را در دین برجسته می نمایانند به وفور دیده می شود . و کم تأثیر بودن و حتی بی اثر بودن موعظه و ارشاد همین مقامات دلیل محکمی بر ریاء آنهاست چنانکه امام صادق (ع) می فرماید : چرا چیزی را می گویید که بدان عمل نمی کنید و یا آن حضرت می فرمایند: اثر تعلیم معلّم بدون عمل صالح را به بارانی می ماند که روی صخره می ریزد و بر روی آن می لغزد و تأثیری ندارد. .
آنهاییکه دست اندر کاران تزویر و ریا هستند معمولاً علیرغم علم به ریائی بودن کارشان هوای همدیگر را دارند
گوید :
آنجا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناقوس دیر و راهب و نام صلیب هست
ریا هم چون دی اکسید کربن هوا ( چون دود سیگار ) هر چند به مقدار اندک بدون اینکه رنگ و بوی خاصی داشته یاشد کم کم درسلول های جسم آدمی نفوذ کرده و او را مسموم و سر انجام او را خفه می کند ریا هم چنین است آرام آرام بدون اینکه احساس شود در روح و روان آدمی نفوذ و بالاخره با فاسد نمودن معنوی اعمال آدمی بالاخره دین و اعتقادات او را تباه می کند . و در این مورد گوید :
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو
حتی او تأثیر منفی معصیت بین خود و خدا کمتر از ریا می داند :
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که ز روی ریا بود
و یا :
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
حافظ با علم به برداشت سطحی و عامیانه از نی و میخواری و در نتیجه نکوهیده بودن آن با توجیه سطحی و ظاهری عانه فهم گوید :
گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ و ریا می شویم
بنظر او چون :
باده نوشی که در او روی و ریائی نبود
بهتر از زهد فروشی است که در او روی و ریاست
و سعی می کند برای مصون ماندن از تأثر و تأثرات ریا در امان باشد سعی می کند که با ریا کاران افت و خیز نکند چون سرابی مانند که نزدیک را دور و دور را نزدیک جلوه می دهند و گوید :
اگر به باده ی مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد و ریا نمی آید
بنابرین گوید :
چاک خواهم زدن این دلق ریائی چه کنم
روح را صحبت نا جنس عذابی است الیم
ویا :
من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد
کز گرانان جهان رطل گران ما را بس
ویا :
ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق
آنکه او عالم سرّ است بدین حال گواه است
و در تلاش خود تا حدودی موفق است که گوید :
بشارت بر بکوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد و ریا کرد
حافظ هر چند سعی در آن دارد که خود را از ریا و ریا کاری دور نگه دارد ولی خود را معصوم نمی داند :
گفتی از حافظ ما بوی ریا می آید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی روی
ولی در عین حال در رد انتساب به ریائی خود گوید :
دوش می گفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که بود بازارم
حالا کسی که می گوید حافظ ریا کار است اگر بغیر از خاک دَرِ دوست که آن هم افتخار است و عبادت محسوب می شود به چه کسی ریا کرده ام ؟
حافظ کسی را که در کارهایش با همت خویش موفق به کنار زدن ریا شده است می ستاید و گوید :
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
به ندرت دیده می شود که شخصی ظاهری و باطنی خود را ملزم به انجام اعمال واجب و مستحب دینی بکند و رنگ و بوی ریا نگیرد . چون مرحوم سید علی قاضی که خود او گوید : چهل سال است که آداب عبودیت به جا آورده و تزلزل به خود راه ندادم . تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می گویند:« قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده : شخصی ریایی و خودنماست. » ولی گذشت زمان و تأثیر کلام او نشان داد ه چنانکه یکی از مخالفین مرحوم قاضی می گوید: « من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده ام. »
برای حافظ فرقی نمی کند چه از مسجد باشد چه از صومعه و چه کنیسه و یا ... از هر کجا که بوی ریا بیاید می گریزد :
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن .
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
و مسجد را نیز مستثنی قرار نمی دهد و گوید :
چون طهارت نبود مسجد و میخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
و حتی نگرانی خود را از ترویج ریا پنهان نمی کند وگوید :
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند
او برخلاف کسانیکه مسلمانی را در چهار چوب مسجد خلاصه می کنند محل خاصی برای وصال حق نمی داند و می گوید :
غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
و یا در جایی گوید :
همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست
همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت
آن مصداق آیه ی 115 سوره ی بقره است که می فرماید : «مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو روکنی خدا آنجاست و خداوند بی نیاز و داناست . »
در مورد هدف واقعی خود که بندگی است ، گوید :
در صومعه زاهد ، در خلوت صوفی
جز گوشه ی ابروی تو محراب دعا نیست
حتی در مورد راه خرابات گرفتن خود معتقد به سر نوشت روز الست است که گوید :
من زمسجد به خرابات نه خود افتادم
این هم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
یعنی این چنین نیست که من خودم فی البداهه خواستم و از مسجد بسوی میخانه رفتم بلکه این قبول دعوت حق بود در روز الست .[1]
حتی توفیق بی ریائی خود را نیز مدیون روز الست می داند :
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بی نیاز کرد
چنان می نماید که حافظ در بین سالکین حقیقی خرابات جزو پیش تازان حتی راهبران بوده است چنانکه گوید :
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گروِباده وُ، دفتر جایی
و یا :
حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رود
هم حافظ و هم صومعه داران هردو با اشتیاق به معبود گاه می رفتند بایک فرقی و آن اینکه صوفیان و صومعه داران برای کار ریائی ولی حافظ باصداقت دل و به خاطر همین صداقت در عملش است که او را محبوب دیر نشینان می کند :
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
و همین صداقت در دیر است که باب معرفت بر وی گشوده می شود چنانکه گوید :
صوفی و صومعه ی عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغان است حوالت گاهم
و از در خیر خواهی آمده و گوید :
صوفی بیا که خرقه ی سالوس بر کشیم
وین نقش زرق را خط بطلان بر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
و یا
ای گدای خانقه بر جه که در دیر مغان
می دهند آبی که دلها را توانگر می کنند
[1] - سوره ی اعراف آیه ی 172
مطالب مشابه :
"انفاق و صدقه"
بسوی کمال - "انفاق و صدقه" - ( یادداشتهای اخلاقی ، اجتماعی ، تربیتی و شرحي بر غزل حافظ
حافظ و ریا
بسوی کمال - حافظ و ریا - ( یادداشتهای اخلاقی ، اجتماعی ، تربیتی و یک معلّم )
اهمیت إنفاق و صدقه در اسلام
مرکز نیکوکاری میلاجرد - اهمیت إنفاق و صدقه در اسلام - مسجد امیر المومنین(ع)شهر میلاجرد - مرکز
احسان و انفاق از منظر آیات و روایات
مرکز نیکوکاری میلاجرد - احسان و انفاق از منظر آیات و روایات - مسجد امیر المومنین(ع)شهر
احکام نفقه
پس زنانشايسته، فرمانبردارند ودر غيبت مردان حافظ حقوق از اين رو شايسته است در انفاق
فوائد انفاق و صدقه
درد دل جوونا با امیرالمومنین مسافرمنتظر - فوائد انفاق و صدقه - بیا تو دست خالی برنمیگردی
همراه با حافظ (5)
حافظ که خود را محو در عشق ورزی به خدا می بیند می گوید : همراه با حافظ (3) آذر . انفاق . آذر
نقد حافظ نامه
حافظ (با ايهام و بخشش كن و با اين كار دل آنها را به دست بياور چون اگر از ثروت خود انفاق
برچسب :
حافظ انفاق