منبع وظایف و حقوق زن در واقعیت جوامع غربی
منبع وظایف و حقوق
زن در واقعیت جوامع غربی
دکتر محمد سعيدرمضانی بوطی
مترجم : فريد قادری
آشنايي با نويسنده:
دکتر محمد سعید رمضان بوطی، در سال 1308 هجري شمسي مطابق با 1929 ميلادي
در دهكده كوچك «جيلكا» در جزيره بوتان (جزيره ابن عمر) در غرب آناتولي از يك خانواده
ديني كُرد زاده شد.
خانواده ايشان در سال 1934 ميلادي به علت اهانتهايي
كه توسط آتاتورك نسبت به اسلام ميشد به دمشق مهاجرت نمودند و در منطقه كردنشين ركن
الدين اقامت گزیدند.
در آنجا بوطی به فراگیری
سیره نبوی، تفسیر قرآن،
منطق، کلام و اصول فقه همت گماشت.
وی در سال
١٩٥٦ ميلادی پس از گذراندن
یک دوره سه ساله در الازهر با مجوز تدریس شریعت به دمشق بازگشت.
پس از آنکه در سال
1965 موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه الازهر
شد، مدرس فقه مقایسهای (الفقه
الاسلامي المقارین) و مطالعات اسلامي
(العقاید و الادیان) در دانشگاه دمشق گشت و در حال حاضر مدرس اصول فقه، عقاید اسلامي و سیره نبوی است.
آثار بوطی متعدد و متنوعند.
مهمترین آنها بین از ٢٠ جلد رساله و ١٠ سری جزوه در
خصوص بحرانهای جهان اسلام در بیست سال گذشته ميباشد
که تحت عنوان تحلیل نهایی
(ابحاث فی القیّمة)
به چاپ رسیده است و در بین مسلمانان
بسیار پر طرفدار
بوده است.
هم اكنون نيز هزاران نوار از مواعظ و سخنرانيهاي
ايشان در مراكز ديني پخش ميشود.
مقالاتي را از كتاب ارزشمندشان به نام «زن، در ميان
شفافيت شريعت الهي و تيرگي فرهنگ غرب» (المرأة بين طغيان النظام الغربي و لطائف التشريع
الرباني) با توجه به حساسيت موضوع زن در جوامع كنوني معاصر در هر شماره درج خواهيم
كرد.
***
بار دیگر به توجهتان میرسانم
که نباید ما به شعارهای
پر زرق و برق، شعارهایی
چون: آزادی، دموکراسی
و حقوق بشر، گول
غرب را بخورپم
و ما را از دیدن واقعیت دردناکی که
با کلیهي این شعارها
در تضاد است، و بر اساس آن، غرب با توده مردم و اقشار ستمدیده رفتار میکند، باز دارد.
ما اگر فکر و خیالمان را بر رؤيای این شعارها متمرکز کنیم،
بزودی معتقد خواهیم
شد که زن در غرب بر مسند احترام و اکرام
نسشته و در دريای بیساحل
آزادی شناور شده و بدون هیچگونه مشکلاتی
از حقوق کامل خود برخوردار
گردیده است!
اما حقیقت این استکه زن غربی دارد از واقعیاتی
متضاد با این شعارها رنج میبرد و هر فرد پژوهشگری که از واقعیت
زندگی غرب اطلاع دارد، میتواند
این تضاد را ملاحظه نموده و سرانجام
احساساتش از تاسف این متاثر شود
که در
عصر حاضر زن غربی قربانی
طغیان و تجاوز نظام غربیها
شده است، نظامیکه
واقعیت آن را مجسم میسازد،
نه آن نظامی که
در قالب الفاظ و شعارها
وجود دارد.
اینک بر اساس این نگرش میپرسیم: منبع وظایفی که بر دوش زن غربی است، چیست؟
پاسخی که واقعیت از آن حکایت دارد، این است که منبع آنها فقط تسلط و قلمرو منافع مادی است.
البته نیاز به توضیح نیست که
بسیاری از وظایفی که
بر پایهي این انگیزه بر دوش زن غربی
گذاشته شده و زن بدانها
تن داده، با موازين انسانی
و ارزشهای اسلامی
سازگار است؛ چون در واقع عامل مادی از جمله مهمترین شالودههایی
است که جهت پایهگذاری و استقرار جامعهي
انسانی که از جمله اهداف اسلام است،
گریزی از آن نیست. این از یک طرف و از طرف دیگر مشارکت
زن با مرد در تشکیل جامعهي انسانی
مرفه، ضرورتی اجتنابناپذیر است.
اما چیزی
که هست
اینکه غرب در عرصهي پایهگذاری
و حمایت از جامعه، جز برای عامل مادی ارزش قایل نیست و این در حالی است
که کلیهي مبانی اسلامی و ارزشهای دینی،
به عنوان یکی از عوامل سازندهي اجتماع،
به عامل مادی چشم دوختهاند
و مطابق قاعدهي
منحنی اولویتها آن را در ردهي این عوامل قرار میدهند.
این نگرش غرب بسوی ماده و جایگزینی
آن به عنوان یگانه عامل در جهت پیافکنی یک زندگی متعالی
اجتماعی، بازتابهایی برجای نهاد
که موجب
شد تا غرب در عرصهي
تلاش جهت حفاظت از چیزیکه
آن را جزو حیاتیترین وظایف ارزبابی نموده،
بسیاری از حقوق را به تباهی
کشاند و
این خود به خشونتها و ستمهایی از سوی غرب، منجر گردید که
حجم بزرگ آنها بر
وجود زن
فرو ريخت.
بر اساس همین انگیزهي مادیگری،
زن، خواه دختری در خانوادهي
پدر و مادرش باشد یا همسری در خانهي
زوج، موظف است تا زمانیکه
قادر بر کوفتن درهای شغل و کسب باشد، برای خود امرار معاش نماید.
آری، فلسفهي تقدیس ماده و توجه
به
آن به عنوان یگانه اساس در پایهگذاری
جامعهي مرفه انسانی،
دز درون غربیها
عقیدهای با این مفاد میافکند
که: لذتها و منافع مادی فراوان و نامحدود است و همهي آنها پرداخت
مالیات و قیمتهای
هنگفت را میخواهد
از این رو بر همگان لازم و واجب استکه
در راه جذب سرمایهها و اموال
کلان، برای توان پرداخت مالیات
و قیمتهای لازم،
در رقابتی آزمندانه
اقدام نمایند تا بالاخره به سلسله لذتهای
بیشمار زندگی مادی دسترسی حاصل کنند. آری، در این ازدحام میباید
هر کس به خود پرداخته و به خاطر جمعآوری اموال زياد با دیگران همچشمی کند.
در چنین شرایطی
هم، اندیشهي ایثار،
تحمل زحمات دیگران
و نیکی با آنها آنچنان
سادگی و خامی است
که زمان
و مکانی برای جلوه
کردن ندارد.
پر قلمرو همین فلسفهي حیوانی
هیجانزده و توفنده،
دختر جوان نیز همینکه رشد جسمی یافت ناچار است مانند بقیهي
افراد خانوادهي خود در راه امرار معاش،
همه روزه از خانه خارج گردد
و او نیز به نوبهي خود
به قیمت لذتها و
کامجويیهایی که همگان جهت دستیابی به میزان هرچه بیشتر آنها در تلاشند،
دست یازد. چقدر احمق است این دختری که
راحتی و آسایش خود را در چشمداشت
به این سراغ دارد
که پدرش
به او مهر ورزد و او را، در این سنین جوانی،
با استفاده از تامین مخارج زندگیش، از سختکوشی جهت تهیهي رزق و روزی بینیاز
سازد.
و همچنین در قلمرو همین فلسفه، زن ناچار است که
آخرین رشتهي امیدهای خود را مبنی بر مسوولیت
زوج در برابر زن، بگسلد
- مسوولیتی که با توجه به روبهرو
شدن زن با مسوولیتها و امور
زندگی زناشويی شکل گرفته
است- و آنگاه به نوبهي خود
بیرون آمده به دنبال دستیابی
به شغلی باشد که
او را به خودکفایی برساند.
بنابر این،
شالودهي جوامع غربی تنها و تنها ماده و مادیگری
است و نیز مصدر
کلیهي وظایف افراد از هر قشری و با هر فرهنگ و آدابی به شمار خواهد آمد!
حال، عواقب و نتایجی
که به
دنبال این فلسفه برای دنیای غرب دست داد، چیست؟
نتایج از قرار زبر است:
1-غرب
توسط این فلسفه خانواده را به همراه عناصر تشکیل دهندهاش از هم فرو پاشید، در حالی
که بدیهی است بافت جامعه با تاروپود
خانواده شکل خواهد گرفت
و وجود خانواده
هم در گرو همکاری
و همبستگی موجود در بین اعضای آن یعنی، مسوولیت
زوج در برابر همسر
من و
والدین در برابر فرزندان، میباشد
و این خود همان چیزی است
که فلسفهي غربی به دنبال مسوول دانستن
هریک از اعضای خانواده در قبال بستن، آن را نابود
کرد.
٢-غرب، ويژگی «زن بودن» زن را در معرض نابودی گذاشت
و به علاوه میان او و امکان آمادگیش برای حفظ و سرپرستی و تربیت بچههایش،
فاصله انداخته است. اما اینکه زن بودن زن را به خطر نابودی انداخته،
چون جهت امرار معاش او را، ناخواسته،
از کانون خانه بیرون راندهاند و بدینوسیله فرصت انتخاب شغل مناسب و همسو با زن بودنش را از دست داده است؛ زيرا در این شرايط وی با ضرورت معیشت روبهرو گردیده است و حتی در صورت لزوم ناچار است که در راه زندگانی و تامین ضروريات
معیشت، کرامت و ويژگی زنانگیش را نیز قربانی کند.
اگر شانس آورد و
کاری مناسب برایش دست داد، چه بهتر. در غیر این صورت چارهای جز این ندارد که
باید اگر کاذبترین شغل هم بوده،
کاری برگزیند و به موجب حکم قاطعانهي
جامعهای که در سطح آن میزيد،
ناچار است آن را در پیش بگیرد و به تحمل و سازش با آن عادت نماید.
کسی که
در یک دیدار کوتاه،
یکی از جوامع غرب را مشاهده کند، شاید جز یک سری شغلها و امور سادهي
زنانه که پارهای از زنان و دختران با سعادت و دلگرمی بدانها
مشغولند، به چشمش نخورد و در نتیجه تصور
کند که اینها یک نمونه از سعادت در سایهي کار و شغل زنانه برای زن غربی میباشد.
اما بر خلاف این تصور، واقعیتی که برای پژوهشگران
فرهنگ جوامع غربی آشناست، این است
که این
صحنهها سرپوشی فریبگرانه
و پر زرق و برق است تا با استفاده
از آنها سیهروزی
و فلاکت واقعی موجود در معیشت آن دستهي بزرگ از زنان و دخترانی که
بدور از آن سطح دکوری و
پر زرق
و برق میزنند، در پشت پرده بماند.
در قلب همان جوامع، وجه تمایزهای موجود در میان کارهای
مردانه و کارهای زنانه،
طبیعتاً نهفته و پنهان است. کم نبودهاند
زنانی که در کارهای
طاقت فرسایی که معمولا مردان بدانها اشتغال
داشته و حتی در
کارهایی که خاص قشر وازدهي جامعه بوده، از مردان پیشی گرفته
یا دستکم دوشادوش
آنان شرکت داشتهاند.
من به چشم خود بسیاری
از زنان اروپایی
را دیدهام چنان کارهای سخت و طاقتفرسایی
پیش رو داشتهاند
که مردان را تاب تحمل آنها نیست.
طبیعت چنين کارهایی
شخصیت زنان را ذوب نموده و آنان را، به صورت مجموعههایی که بر اثر فشار کار ماشینی
و مکانیزه در حرکتند،
درآورده است. به یاد دارم در در ورودی یکی از فرودگاهها
انسانی را دیدم که سوار بر ماشینی
کرایه میآمد. وقتی که
به در ورودی فرودگاه رسید، اتومبیل را پارک نمود و با لباس
کار خاکستری رنگی که
به تن داشت بزودی از ماشین
پایین آمد و بسوی جعبهي
پشت ماشین آمده،
آن را باز کرد
و بالاخره چند کیسه و بستهي
سنگین را از آن بیرون آورده، به روی زمین گذاشت.
راستی اگر صدای این یک نفر به گوشم
نمیرسید، بعید میدانستم که
زن باشد. تنها آثار زنانگی
بجای مانده از او همین صدایش برد.
با این همه، چنانچه همین کار با دیگر
کارها که
زنان تا پاسی از شب در متروها،
مؤسسات، بیمارستانها و نبش خیابانها
بدانها مشغولند، مقایسه
شود، کاری تفریحی
به شمار خواهد آمد. به هر رو همگی،
کارهایی هستند که بر دوشها گران آمده و روان آدمی از آنها نفرت دارد.
و اما اینکه گفتیم
غرب میان زن و مسوولیت
تربیت و مراقبت
از بچههایش فاصله ایجاد
کرده است، این خود یک نتیجهي طبیعی و علنی است و گمان
نمیکنم بر کسی پوشیده
باشد. زنی که بار کارهای
طاقت فرسا را به دوش میکشد و اکثر وقتش را در آنها
صرف کند، چگونه و
کی فرصت
دارد که به وظیفهي
پرورش بچههای خردسالش
بپردازد؟!
بازتاب
اجتناب ناپذیری که این نتیجه برجای مینهد، این است
که باید کودکان را در بهترین
شرایط تربیتپذیری، تحت پوشش پرورشگاهها،
کودکستانها و سازمانهای
تربیتی که جایگزین
مادران شدهاند، قرار داد. علاوه بر روشنفکران
و روانشناسان تربیتی،
هر خردمندی نیز میداند که هیچ
یک از
پرورشگاهها، کودکستانها و سایر سازمانهای
تربیتی نخواهد توانست
در هیچ یک از وظایف مادری و نتایج گوناگون مثبت تربیت مادر، جایگزین مادران
شود.
ولی غرب از آنجا
که ماده
و دارایی را محور حیات و نهایت تلاش خود ارزيابی
کرده، ناگزیر میباید
هر آنچه را که با آنها تضاد و تعارض داشته باشد، در راه آنها قربانی کند
و احساس نکند که
به علت آن با خطرهایی
دست به گریبان خواهد شد
که در
دراز مدت زيباترین و گرانسنگترین ارزشهای
انسانیت و تمدن را به تحلیل خواهد برد، ارزشهایی
که ماده، جز به خاطر خدمت و حفاظت از آنها، به وجود نیامده
است.
حال، بجاست
که به
سراغ پرسش دوم بروبم
که منبع
حقوق زن در جوامع غربی کدام
است؟ آنچه واقعیت
جوامع غربی از آن حکایت دارد این است که
منبع این حقوق همانا زن بودنی است که
باید به عنوان با ارزشترين
ابزار جهت کامجويي و تلذذ مرد، تسخیر شود.
شعار غرب
که در
هر مناسبتی و با هر وسیلهای ممکن،
آن را طنينانداز
میکند، این است که
باید زن به کلیهي
حقوق خوبش در آزادی اجتماعی،
اقتصادی و سیاسی دست یافته،
و در کلیهي شوونات
و احوال و اوضاع زندنگي
با مرد قدم مساوات بردارد.
بیتردید،
این شعار که در کلیهي
مناسبتها و در لابلای رسانههای
مختلف ارتباط جمعي طنینافکن است، زن را شادمان، و در احساس و شعور او جرقهي
امید و سرور را روشن خواهد
کرد.
اما طولی نمیکشد
اقداماتی که در آن جوامع صورت میگیرد، زن را نسبت به آن شعارهای پر زرق و برق و شادیآور، ناامید کرده،
و او را به وضعیتی
میاندازد که خود را نوکری صرف برای تمایلات
جنسی مردان میبیند
و چنانچه بر اثر سالخوردگی
زن، یا حوادث روزگار یا طبیعت انزجار
و خستگی مرد، عناصر این نوکری از میان
رفت، در
این صورت با کنارهگیری کامل از طرف شوهرش روبرو خواهد شد و چنانچه
این زن سیهروز بخواهد به منظور
شرکت در
لذتجويي به راه شوهرش
وارد شود او را به انواع شکنجه وکتکزنی
سرکوب خواهدکرد، علتش هم این است
که بزرگداشت زن توسط مرد، جز یکی از نتایج خودبینی و تلاش در جهت احساسات
خودخواهی و آرمانهای
جنسی خود، نیست.
بدین سان هرگاه حقوق زن بابت «زن بودنش» باشد، در این صورت همین حقوق، رشوهها
و دستمزدهایی خواهد بود
که در
مقابل کامجويي و لذت بردن مرد، زن آنها را دريافت
میکند. سپس هرگاه محرکهای جنسی در زن پشت
کرد و
رونق جوانی تمام شد: دیگر موجبات رشوهها
یا دستمزدها و بلکه موجبات کرامتی که به نظر میرسد
زن از آن برخوردار شود، باقی نخواهد
ماند.
نکند کسی
بگويد: اما برخلاف
تصور شما قوانینی که
در غرب بر حقوق زن انگشت نهاده،
نامحدود است و هیچیک از این تفصیلات
و محدودیتها را دربر ندارد.
طرح این سخن نابجاست؛ چون سخن در اینجا بر سر واقعیت است و واقعیت
غرب با طرح مسالهي قوانین
او دو تافته جدا بافته از هم هستند. بلکه نیز بعید نمیدانیم مواد قانونی که با محوباتش
در غرب عملا در برابر زن سر تعظیم فرود آورده، جزئی اساسی از خود همان رشوهها و یا مزدها باشد.
اگر قرار بر این باشد مواد قوانینیکه
درکاغذ به رشتهي
تحریر درآمده، سعادت بخش زن و تحقق بخش ارزشش باشد، در چنین شرایطی سزاوار
است که سر خم کردن
مرد در برابر زن و بوسه
زدن بر دستانش،
بیش از هر چیزی سعادت زن را تامین
کند و
ارزشش را تحقق بخشد. اما این
کیست که نداند این چنین رفتاری،
جز به خاطر بیهوش
کردن زن
در برابر خواستههای
مردی که در لابلای آنها تنها کامجويي
خويش را دنبال ميکند، صورت نمیپذیرد.
اینک پارهای از حوادث دردآور
و مصیبتباری را مطرح کنیم که
بر زن غربی فرو میريزد
و در پس پردهي
پُر زرق و برق مواد قانون و افسون فریبگرش،
مختفی است.
در جوامع غربی پیوستن زن به مرد به یکی از این دو راه شکل میگیرد:
اول: از راه ازدواج معمولی که
معمولا کلیسا عهدهدار منعقدکردن
آن است.
دوم: راه قرارداد
دوستانه که با رضایت متقابل،
در بین پسر و دختر جوان بسته میشود.
من تا به حال نتوانستهام
آماری بیابم که درصد گسترش
هریک از این دو راه و میزان افزایش یکی از آنها بر دیگری را مشخص کرده
باشد. و این، صرفنظر از دیگر پیوندهای
متداول
فراوانی که در خارج از حیطهي
ضوابط ازدواج و پیوند دوستانه
شکل میگیرد.
به طور غالب آنچه
که در
غرب اتفاق ميافتد این است
که همسر
یا رفیقه به محض اینکه دوران جوانی را پشت سر
گذاشت و
پا به دوران کهولت
سن نهاد - و حال آنکه معلوم است که
در آنجا دختران
جز در سن زباد ازدواج
نمیکنند - شوهر یا رفیقش از وی به ستوه آمده،
در جستجوی امتحان
شانس خود با همسر دیگری بر خواهد آمد.
گذشته از
این، گاهی اوقات نیز از زن بیچاره در همان دوران جوانیش تنفر حاصل میشود.
اینجاست که کشمکش و درگیری
شکل میگیرد، چون زن در جهت ماندگار
شدن در پیش شوهر
یا دوستش
و دفاع از کرامتش،
میزان توان خود را تجربه خواهد
کرد اما
همین تجربه او را در بازتابهای تلختر
و موثرتری در قداست شکنیاش
غوطهور خواهد ساخت؛
زيرا در این هنگام مرد پا در مرحلهي تهدید، کتک
زنی و در هم شکستن اندام زن خواهد
گذاشت و
در برابر این خشونتها زن چارهای، جز این ندارد که
به جای نامعلومي
فرار کند.
اخیرا،
در آمریکا نوعی مخصوص از پناهگاهها ساخته شده است که به استقبال زنانی ميشتابد که از سیل کتکزنی
شوهران یا رفیقانشان،
فرصت فرار را به دست آوردهاند. معمولاً
دیوارهایی زيبا و دکورهایی ساختمان این
پناهگاهها را احاطه کرده، كه حال و هوای درون آنها را منعکس نمیکند و هدف از این تزیینات
و پوشیدن حال زنان این است
که راه
شناسایی این نوع اماکن بسته شود و بالاخره شوهران
یا رفیقان این زنان سیهروز
نتوانند بدین اماکن راه یافته،
و آنها را با کتک زدن و شکنجه تعقیب نمایند.
از این فاجعهي کشنده وبایی گسترش
یافته است که سراسر ایالات آمریکا
را فرا گرفته و هم اکنون در
کشورهای مختلف اروپایی،
دارد با سرعت گسترش
مییابد.
ربچارد.
اف. جونس (Richard
- F -
Jones) استاد آموزشگاه مامایی
و بیماربهای زنانه در آمریکا،
در رابطه با این پدیدهي
رعبآور مقالهای نگاشته که
در مجلهي مربرط به این آموزشگاه در شماره ژانويه
سال ١٩٩٣ میلادی
تحت عنوان:
(Domestic
Violence: Let our
Voices Neard)
یعنی:
تجاوزهای خانوادگی، بگذاريد
صدایمان شنیده شود.
به زيور طبع آراسته شده است.
ابتدا میگوید:
«وبايی آمده که دارد کشورمان
را درمینوردد؛ بلايی است
پلید و زشت؛ بلايی
که نباید
سهلانگارانه از کنار آن گذشت. بلکه باید متوقف گردد
و محققاً مرضي نفرتانگیز
است که امکان ندارد هیچ کشور
متمدني از آن استقبال کند».
سپس نويسنده میافزاید:
«در آمریکا در هر دوازده
ثانیه یک زن مبتلا به این
وبا ميشود در هر دوازده ثانیه
از طرف شوهر یا
دوست زني به باد
كتک گرفته ميشود و حتي به درجه قتل يا درهم شکستن اندام
ميرسد. هر روزه ما در دفاتر،
اتاق حوادث و مطبهایمان نتایج این
کتک زني را مشاهده ميکنیم».
اما صنف زنان سالخورده اعم از دختران
و زنان مطلقه،
باقیماندهي روزهای زندگی خود را در وضعیتی
شبیه به انزوای کامل
از جامعه سپری میکنند. ارتباط
آنان با دنیا در ضرورياتی
چون: خوردن، نوشیدن
و سکنی گزیدن خلاصه میشود. اگر یکی از ما به یکی از آن جوامع سفر
کند، ميبیند در اروپا و آمريکا همان واقعیت اسفباری که
این نوع از زنان سیه روز از آن رنج میبرند،
یک صحنهي معمولی
است. میبینی یکی از
آنان مابقی حیات خود را در منزل کوچکش
به تنهایی سپری میکند و کسی را ندارد که
مایهي تسلی خاطر او شود، بجز سگی کوچک
و آرام بخش، که
با حفاظت از او خود را تسلی داده و صبح هر روز برای خرید میوه و سبزیجات
او را همراه خود میبرد و گاهی
اوقات نیز در پارکهایی
که در
سر راهش است، موقع آمد و رفت به استراحت
مینشیند. آنگاه که به خانه برگشت و
وارد خانه شد، تمام درها را به خاطر
آرامش و امنیت قفل میکند. و هرگاه
برایش مقدر شد که در ردیف گروه انگشتشمار زنان خوش شانس قرار
گیرد، در
فاصلههای دراز مدتی ضمن یک دیدار سنتی کوتاه،
پسر یا دخترش از او سر میزند.
و بالاخره هرگاه فشار پیری علیه او شدت
گرفت، باید به اجبار خانه کوچکش
را به قصد رفتن بسوی سرای سالمندان
ترک کند که در این مکان که شاید راحتبخش
باشد، همگی زنان سالخورده برای فرا رسیدن لحظهي مرگ که موعد آن را تنها خدا میداند، چشم به انتظارند.
بیتردید، در این حالت چیزی از زن بیچاره ساخته نیست، جز آنکه
از نهادی که پذیرایی کردن
او و امثالش
را از آنها دريغ نداشته
و آنها را در سالن راحت بخش انتظار اسکان داده، تشکر و قدردانی
نماید.
و اگر بیمار شد و او را به معالجه
در بیمارستان واداشت،
در این صورت حال او از دو فقره خارج نیست:
يا زنی است بینوا
که تنها
قادر بر تامین ضروريات زندگانی
است که در این صورت چارهای
ندارد جز اینکه صبر پیشه سازد تا اینکه خداکاری کند؛
و یا زنی است ثروتمند
که برای خویشتن
تا حدی مال دارد
که بتواند در چنین حالتهایی
از آن کمک بگیرد. در این شرایط تنها راهی که
پیش روی دارد، این است که
درکنار صورت حساب کامل
بیمارستان باید دستمزد
همراهی را نیز پرداخت
کند که ناگزیر باید از او پرستاری
کند؛ یعنی، همان کاری
که در کشورهای ما معمولاً خويشان
و نزدیکان بدان میپردازند. اما از خوبشاوندان
و فرزندان زن غربی بیش از این انتظار نمیرود که،
ضمن عیادتهای سنتی،
چند دسته گل زيبا و آرزوهای
شیرین را برایش به ارمغان
میآورند!
حال برای انسان عاقل جای سوال است: که
چه عاملی موجب شده زن تا وقتی که
دختری زيبا و طناز و پرناز است، جامعه غربی اوج مراتب احترام برایش قایل است، اما وقتی که
زن مرحلهي جوانی را پشت سر نهاده،
و پا در مرحله میانسالی سپس سالمندی و کهنسالی مینهد،
بالاترین حد بیاحترامی
را نسبت به شخصیت او در پیش میگیرد؟!
البته فرد عاقل در دانستن
پاسخ آن زياد سردرگم نخواهد
شد؛ چرا که پیداست
مراتب تقدیر و احترام و سر خم کردن
غرب در قبال زن، به نشانهي احترام
از زببایی و مظاهر زنانگیش
میباشد. از این رو هرگاه مردان نیاز جنسی خود را با استفاده از زنان برآورده
ساختند و زببایی
و مظاهر زنانگی
در پیچ و خم پردههای
پیری پنهان شد، دیگر نیازی به آنها نیست؛ چون در این صورت تنها ارزش انسانی
مجرد برایشان باقی مانده و توجه
به ارزش انسانی
صرف در زن، زحمت بیفایده
را برجای خواهد نهاد.
آری پاسخ چنین است و فلسفهي واقعیت
اجتماعی در روابط بین زن و مرد در غرب چنان. این در حالی است که
در جوامع اسلامی
هر قدر سن زن زياد شود و به مرحلهي سالمندی
نزدیکتر گردد، به همان میزان جایگاه
و منزلت او در دل و دیدهي
مردان فزونی مییابد.
زن سالخورده بدون منازع و مخالف،
کدبانو و بزرگ خانه است؛ نفوذ امر دارد؛ همه با احترام
و بزرگداشت با او رفتار میکنند؛ چرا که
قداست مادر بودن در زن سالمند بیشتر شکوفا و شفاف است و به همین لحاظ است
که سرچشمهي احترام
و تکریم او، در نفوس
کلیهي اعضای خانواده
شکل میگیرد.
همانطوري که قبلا در جریان انداختیم، اساس این احترام
هم این است که
منبع حقوق زن در اسلام تنها عبارت از انسان بودنش است و تربیت اسلامي نیز -به فضل خدا- همچنان
بر جوامع اسلامی
و عربی تاثیرگذار
است؛ هرچند هم بگويیم در این جوامع مسلمانان در التزام به اسلام و اخلاقیات و آداب اسلامی کوتاهی دارند.
مطالب مشابه :
جزوه گزیده مواد قانونی در اصول فقه
با سلام خدمت عزیزان جزوه گزیده مواد قانونی در اصول فقه نوشته جناب آقای استاد بخشی را برای
جزوه گزیده مواد قانونی در اصول فقه
وبلاگ حقوقی حقوقخوان - جزوه گزیده مواد قانونی در اصول فقه - ارائه جزوات و مطالب موردی حقوقی و
قاعده تحذیر؛ در رویکرد فقهی و حقوقی
قانونگذار نسبت به مواد قانونی، حسب گزیده سخن اینکه با بنای عقلا در اصول فقه
تظاهر و مداخله در امر وکالت
تخصصی حقوق و فقه. چنین عنوانی را بر گزیده و یا بصورت غیر قانونی در امر وکالت دادگستری
اصل عدم قابلیت استناد به ایرادات در اسناد تجاری
چارچوب یك نظام قانونی خاص كه در این باره و سایر مواد قانونی مربوط به اصول فقه
اصل عدم قابلیت استناد به ایرادات در اسناد تجاری
نظام حقوق زن در اسلام; اصول فقه; سایر مواد قانونی مربوط به جزوه درسی دوره
منبع وظایف و حقوق زن در واقعیت جوامع غربی
کلام و اصول فقه ١٠ سری جزوه در خصوص مواد قانونی که با
آثار مورد حمایت در حقوق مالکیتهای ادبی و هنری ایران و شرایط آن
حمایتهای قانونی در کشور در جزوههایی که که در مواد 5 و 7 آیین
استاد مرحوم دکتر مهدی شهیدی
فلسفه، فقه، اصول و سایر هیچیک از مواد قانونی- به نزدیکی» در مواد 1158 تا1160
تلخيص حقوق جزای عمومی (1) از کتاب آقاي اردبيلي
برا مصرف مواد مخدر خصای که در نصوص مختلف قانونی در گذشته به اصول
برچسب :
جزوه گزیده مواد قانونی در اصول فقه