نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی مقاله شماره 1


  نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی                       مقاله شماره 1
عنوان: دانته و اثر پذیری او از منابع شرقی؛
نویسنده: دکتر اسماعیل آذر. عضو هیئت علمی نیمه وقت دانشگاه شهید بهشتی
دانته الیگیری (زاده فلورانس در سال 1265 و در گذشته راونا در سپتامبر 1321 میلادی) شاعر اهل ایتالیا بوده است. وی در سیاست زادگاه خود عامل مؤثر بود. نوشته های دانته در ادبیات ایتالیا و سراسر اروپا مؤثر افتاده است. دانته در طول زندگی خود دست به انتشار کتاب های متعددی که معروفترین آنها «کمدی الهی»است زد. لازم به توضیح است که تاریخ تولد دانته به درستی مشخص نیست اما باور عمومی براین است که این تاریخ در حدود سال 1265 میلادی بوده است این تاریخ الستنتاجی است بدست آمده ازاتوگرافی دانته در کتاب کمدی الهی- دوزخ که به این صورت گفته است «در نیمه راه سفر زندگانی....» با توجه به اینکه در انجیل میانگین عمر آدمی  70 سال آمده است  لذا این در نیمه راه سفر زندگانی «برابر 35 سال خواهد بود. از سوی دیگر نوشتن کمدی الهی در سال 1300 میلادی آغاز گردیده است با این حساب دانته 35 ساله بوده بنابراین تاریخ تولد او 1265 تخمین زده می شود. (ناقدان)
کمدی الهی کتابیست از زبان اول شخص و دانته در این کتاب درسفرخیالی خود به دوزخ، برزخ و بهشت را تعریف می کند.
در این مقاله نیز اثر دانته سه بخش یاسه مجلد دارد اول بخش دوزخ، دوم برزخ و سوم بهشت . مجموعه سروده او را یکصد سرود تشکیل می شود و هر سروده دارای بندهایی با سه مصراع است که تفاوت از صد و ده تا صد و شصت مصراع را شامل می شود.
نویسنده به توضیح و تشریح هر سه بخش به صورت تفکیک می پردازد.
لازم به توضیح است که دانته برای این اثر از قافیه پردازی جدیدی که به «قافیه سوم» مشهور شد بهبود جست هرچکامه به بندهایی «سه بیتی» تقسیم می شود که بیت اول و سوم، هم قافیه اند و بیت میانی بابیت اول و سوم بند بعدی دارای قافیه جداگانه است. مبنای وزن هر بیت یازده هیجایی است. مجموع ادبیات کمدی الهی 12233 بیت می رسد.
در این مقاله علاوه بر تفسیرهای نماد شناسانه درباره دانته به موضوعات تطبیقی این شاهکار دانته پرداخته شده است مثلاً «دون میچل آسبن یالاسیون» کتابی پیرامون کمدی الهی دانته تألیف کرده است که بسیار مورد توجه جهانیان قرار گرفته است یالاسیوس معتقد است که اثر دانته تحت تأثیر معراج پیامبر اکرم (ص) و مفهوم آیه ی شریفه
«سبحانَ الذَّی أَسریٰ بعَبدِهِ لیلاً مِن المسجدالحَرام الی مسجد الاقصیٰ الذَّی بارَکنا حَولَهُ لِنُریَهُ مِن آیاتنا. (اسراء/ 1)قرار گرفته آن چیزی که کمتر به آن پرداخته شده و پژوهشگران از آن غافل مانده اند. اما نویسنده محترم آنرا در این مقاله ذکر نموده است و همچنین کتاب فتوحان مکیه محی الدین عربی که حدود هشتاد سال پیش از دانته، تألیف شده مورد توجه او بوده است. اما آنچه به نظر نافدان عقلانی تر بنظر می رسد و حتی سفیر سابق ایتالیا نیز در تحقیقات خود با عنوان معراج نامه، منبع الهام عربی- اسپانیایی کمدی الهی و پژوهش های عالمانه خاورشناس اسپانیایی، منوس ساندیانو، با عنوان معراج حضرت محمد ص (1944) است. سپس نویسنده با آوردن شواهد شعری از نظامی سنایی، حافظ، سلطان ولد (پسر مولانا)به تأثیر منابع شرقی در این اثر اشاره می نماید. در پایان نویسنده از کتاب ارداویرافنامه که به عنوان منبع الهام دانته نام برده می شود می پردازد ارداویرافنامه  حدود هزار سال پیش از کمدی الهی و با همان مضمون نوشته شده است .
 تعداد آثار ادبی ارزشمندی که در جهان به موضوع سفر به دنیای پس از مرگ پرداخته باشند زیاد نیست بنظر می رسد که ایرانیان از این حیث، در جهان پیشگام باشند زیرا دو اثر باستانی دیگر غیر از ارداویرافنامه، موضوع سفر به دنیای پس از مرگ را ثبت کرده است یکی کتیبه «کوتیر» یا «کردیر» در سر مشهد و احتمالا متعلق به 290 و دیگری پیش از این تاریخ در افسانه و یشتاسب یا گشتاسب شاه .
یکی دیگر از منابعی که از نظر پژوهشگران منبع الهام دانته در کمدی الهی بوده «رساله العفران» ابوالعلاء معری است شواهد حاکی از آن است که در زمان دانته  «معراج نامه پیامبر» و «رساله العفران» به لاتین ترجمه شده بوده و بعید بنظر می رسد شاعر حقیقت جویی چون دانته آن دو کتاب را نخوانده باشد. (معری 29:1357).
همچنین عمر فروخ نیز به اثر پذیری دانته از معری تأکید کرده است  و به بررسی مشابهت های این دو می پردازد. «وسعت اندیشه دانته و جامعیت توصیف و قدرت تعبیر او این قصیده (کمدی الهی) را یکی از بهترین نمونه های ادبی جهان کرده است ولی «رساله الغفران» بر این موضوع نادر و آموزنده، فضل تقدم دارد (فروخ 211:1381)
طه ندا نیزبراین اثر پذیری تأکید کرده بیان می کند که «آسین پالایوس» کتاب «دانش اسلامی پیرامون زندگی پس از مرگ در کمدی الهی» را در سال 1919 م نوشته است. او مشهورترین چهره ای است که به بررسی در باب پیوند فرهنگ و میراث اسلامی با «کمدی الهی» دانته پرداخته و پس او شرق شناس ایتالیایی انریکو چرولی در کتاب «معراج نامه و مسأله منابع عربی و اسپانیایی کمدی الهی» برآرای پالاسیوس تأکید می کند (ندا، 152:1387).
آنگونه که در مقاله نیر اشاره شده «کمدی الهی دانته» اثری دینی؛ یعنی براساس اعتقادات دینی مسیحیت درباره عالم پس از مرگ نوشته شده است؛ اما نوع نوشتار و شکل ساختاری آن همچنین شخصیت پردازی های این اثر بسیار به «رساله الغفران» شبیه است.
«رساله الغفران» در حقیقت نامه ای است که ابولعلاء در پاسخ به نامه دوستش ابوالحسن علی بن منصور معروف به ابن قارح نوشته است ابن قارح از ادیبان مشهور حلب بوده و بربعضی از ادیبان و شاعران خرد ه می گرفته و معتقد بوده است که شاعران به سبب بعضی از گفتار و یا اعمالشان مانند مهمل شمردن فرایض دینی با شرب خمر و غزل سرایی به دوزخ می روند.
معری «رساله الغفران» را از زبان ابن قارح می نویسد و پس از آن جایگاه وی را در بهشت تصور می کند و به توصیف بهشت می پردازد؛ در آنجا شاعران را می بیند که با وجود گناهکاری؛ با شفاعت به بهشت وارد شده اند . در ادامه جوابیه معری به این داستان خاتمه می دهد و برای ابن قارح پاسخی صریح می نویسد و نظرش را درباره بسیاری از شخصیت های دینی و ادبی توضیح می دهد.
در خاتمه ناقدان یادآور می شوند که در این سفر دانته دو راهنما دارد.
در دوزخ و برزخ راهنمای او «ویرژبل » شاعر ایتالیایست که چند قرن پیش از دانته زندگی می‌کرده است و در بهشت راهنمایی او بئاریس یا «نئاریکس» زنی است که رویاهای او بوده. بئاتریس زنی معمولی بوده که دانته به او عشق می ورزیده نئایریکس با مردی دیگر ازدواج کرد و در سن 24 سالگی فوت کرد الهی عشق دانته  دانته 9 سال سن داشت و بئاتریکس هشت ساله بود اما خود دانته معتقد است که عشق سوزان او به بئاتریکس از همین هنگام شروع شد دانته در خیابانهای فلورانس به دنبال او می گشته است.
این مقاله که در 26 صفحه و استفاده از 38 منبع نوشته شده عالی ارزیابی می گردد.
         
 
 
        
 
نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی                                مقاله شماره 2
عنوان: نگاهی به طنز و طنز پردازی در ادبیات ایران و عرب با تکیه بر طنز عبید زاکانی و نمونه‌هایی از طنز پردازان عصر انحطاط.
نویسنده:زهرا اسدی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی –واحد جیرفت
این مقاله در 16 صفحه و استفاده از 12 منبع نوشته شده است.
در چکیده مقاله نیز عنوان شده که تطبیق بین طنز و طنز پردازی در ادبیات ایران با تکیه بر طنز عبید زاکانی شاعر فارسی زبان ایرانی و نمونه هایی از طنز شاعران عصر انحطاط پرداخته شده است. در مقدمه به معنای اصطلاحی طنزکه شکلی از شعر یا نثر است نام برده شده که شاعر یا طنز پرداز مشکلات و نارسایی های اجتماعی را بوسیله آن بیان می کند چرا که به قول شاعر:
خنده تلخ من ازگریه غم انگیز تر است         حالم از گریه گذشته است بدان میخندم
ویا؛
برهنه حرف نگفتن کمال کوشا نیست       حدیث خلویتان جز به رمز و ایماء نیست
 گویند بعد از تکفیر صدر المنالهین شیرازی از طریق مقدس مآبان عصرش، ملاصدرا از شهر فرار کرد و شبی در خرابه ای بسر می برد که در عالم خواب استادش میرداماد را در خواب می بیند. شکوه از روزگار و مردمانش می گشاید و در عالم خواب با استادش نجوا می کند و به او می گوید که چیزی بیش از آنچه که استاد در کلاس درس و منببرها می گفته ،نگفته است. راز توفیق استاد و تکفیر خود را جویا می شود استاد در عالم خواب رو به ملاصدرا می کند که شما مطلب را برهنه و باز و مستقیم می گفتی در حالیکه که شیوه من صریح گویی نبود. گوینده باید شرایط زمانی، مکانی و سطح شعور و آگاهی مخاطبانش را در نظر بگیرد و آنگاه سخن بگوید . مستقیم گویی مشکل ساز می شود.
آری شیوه ابراز و واگویی ناملایمات اجتماعی شیوه ای خاص و هنری را می طلبد که طنز یکی از آن ابزار است.
با نگاهی به تاریخ اجتماعی و ادبی ایران و دیگر ممل جهان انسان هایی را می یابیم که برای رسیدن به اهداف مبارزاتی خویش در برابر ارباب زر و زور از این شیوه هنری استفاده نموده اند، بهلول، ملانصرالدین، چارلی چاپلین و.....از این گونه اند.
تاریخ ادبیات اگر روند تکامل و رشد فرهنگ و ادبیات ملی را نشان دهد احساس خوشایندی درخواننده برمی انگیزد و او را اقناع می کند شاید فایده غایی تاریخ نویسی برای ملت ها هم همین باشد. تاریخ ادبی ایران به طور سنتی ، عصر حافظ و قرن هشتم را دوره اعتلای فرهنگ و پس از آن را عصر انحطاط قلمداد می کند. عصری که سرآغاز تنزل آگاهی، مهاجرت نخبگان، و تقسیم قلمرو زبان فارسی به سه حوزه تاجیکی، افغانی، و ایرانی است این دیدگاه حس خوشایندی در خواننده ایرانی به وجود نمی آورد.
اغلب مورخان و محققان معاصر، قرن نهم را با صفت انحطاط وصف کرده اند- شاید این دیدگاه متأثر از ذوق مطلق نگر و آرا نگر به ویژه در شعر (آن همه شعر فاضلانه درباری با شعر متافیزیکی و عرفانی) باشد قرن نهم به بعد از نظر عمومی سازی علوم و دانش های تخصصی اهمیت خاصی دارد.
این مقدمه که جای شرح آن در مقاله خالی بود برای آشنایی مخاطبان با این عصر یعنی عصر انحطاط آورده شده است.
شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی زمینه ساز نحله های فکری متعدد در تاریخ دنیا شده است و اثرپذیری این عوامل را در شعر شاعران و نویسندگان به عینه می توان مشاهده کرد. عصر ستمگری و حفقان بنی عباس خصوصاً هارون الرشید بهلول ساز می شود و زمانه ای دیگر شخصیت ملانصرالدین ظهور می کند و در قرن هشتم عبید زاکانی که بنا به گفته تاریخ نویسان در طول تاریخ حیات خود لقب هایی را از امراء و حکام زمان خود گرفته است. و اشعار خوب و رسایل بی نظیری دارد.
در شرح حال و وقایع عبید زاکانی اطلاع مفصل در دست نیست. اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر و همشهری قزوینی عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خودتألیف شده در قرن 892 ه ق در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او به دست داده و مولف ریاض العلماء در باب بعضی از تألیفات او ذکرکرده است. معلومات دیگری نیز از اشعار و مؤلفات عبید به دست می آید. از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشته مطالب زیر استنباط می شود.
1- اینکه او از جمله صدور وزرا بوده ولی در هیچ منبعی به آن اشاره نشده است.
2- نام شخص شاعر نظام الدین بوده است در صورتیکه در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مفدمه هایی که بر آن نوشته اند وی را نجم الدین عبید زاکانی یادکرده اند.
3- نام شخص شاعر عبید الله و عبید تخلص شعری اوست. خود او نیز در تخلیص یکی از غزل‌های خود می گوید:
گرکنی با دیگران جور و جفا           با  عبیدالله   زاکانی  مکن
وفات عبید را تقی الدین کاشی در تذکره خود 772 دانسته و صادق افسانه در کتاب شاعر صادق آن را ذیل وقایع سال 771 آورده است.
به هر روی به نحو قطع و یقین وفات او بین سنوات 768، 769 و یا 772 رخ داده است.
در این مقاله بیشتر به مقایسه و تطبیق عبید با ابوالحسن جزار از شاعران عرب معروف به شیخ جمال الدین جزار پرداخته شده و مقایسه اشعار عبید با بعضی دیگر از شاعران عرب از جمله کمال الدین بن الاعمی، دانیال، محمد بن سلیمان معروف به الشاب الظرایف، شرف الدین بوصیدی همراه شاهد شعری پرداخته .
 خنده یک  پدیده فکری ، ذهنی ،عقلی ودرکل انسانی است.ودر سه موقعیت ایجاد میشود.
1-انسان جدی در موقعیت کمدی .
2-انسان کمدی در موقعیت جدی .
3-انسان کمدی در موقعیت کمدی .
خنده اقسام مختلفی دارد .تبسم،نیشخند، پوزخند،لبخند،قهقهه .....مولوی جهان ارا از خنده میداندوشیخ شهاب الدین سهروردی تبسم را نسیم خداوندی وابن سینا خنده را ناشی از تعجب می داند.
فروید اعتقاد دارد که خنده کودکان ناشی از غلبه بر ترس وپیروزی بر آن است.وخانم دکتر قمر آرین همسردکتر عبدالحسین زرین کوب اعتقاد دارد علت گریه نوزاد در هنگام تولد این است که شیطان برروی او دست میکشد ولی دو کس در این زمینه مستثنا بودند ،حضرت مریم (ع) وحضرت عیسی(ع)
قابل توجه اینکه طنز عالیترین مرحله خنده است
 این مقاله خوب ارزیابی می گردد.
      
 
 
 
 
 
  نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی              مقاله شماره3
عنوان: مطالعه تطبیقی «ایمان» در اندیشه میگل اونامونو و حافظ شیرازی
نویسندگان: دکتر حسن اکبری بیرق استادیار دانشگاه سمنان .مژگان الیاسی- کارشناسی ارشد دانشگاه سمنان
ما من شی أحب الله من الایمان. چیزی در نزد خداوند محبوبتر از ایمان نیست (پیامبر اکرم ص)
ایمان از ماده «أمن» و مصدر باب افعال به معنای اعتقاد، گرویدن، تصدیق و انقیاد. پس در تعریف ایمان میتوان گفت: ایمان، اعتقاد و اطمینان قلبی کامل و روشن به یک مطلب، شخص، فکر و یایک مسلک در دین است.
در اصطلاح شرع- که به آن ایمان مذهبی نیز گفته می شود « عبارتست از اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل کردن اعضاء به ارکان دین و قبول شریعت ».
همانگونه که ملاحظه می شود، رکن اساسی ایمان در مفهوم لغوی و شرعی آن، تصدیق و تسلیم است. اما تسلیم قلب و دل، نه تسلیم تن و زبان تنها، و حتی تسلیم عقل و فکر نیز کفایت نمی کند که برای توضیح بیشتر به بیان مراحل تسلیم می پردازیم.
مراحل تسلیم: 1- تسلیم تن                  2- تسلیم عقل                 3- تسلیم دل
این مقاله در 22 صفحه و استفاده از 7 منبع و چکیده ای 13 سطری نوشته شده است «درد جاودانگی» که مهمترین اثر اونامونو است تأثیر بسیاری بر اندیشمندان پس از خود به ویژه فلاسفه اکثراً نسیالیست گذاشته است.
فلسفه اکزانسیالیست:
اگزانسیالیسم یا هستی گرایی جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن برآزادی فردی ومسئولیت  ونیز نسبیت گرایی است. از نظر اگزیستانیستی، هر انسان وجودی یگانه است که خودش روشن کننده سرنوشت خویش است.
سورن کی یرکگارد را نخستین اگزیستانسیالیست می نامند. لازم به توضیح است که بین اگزیستانسیالیسم بی خدایی و اکزیستانسیالیسم مسیحی تفاوت است.
با مقایسه دیدگاه فلسفی اونامونو و سعدی نقاط اشتراک این دو اندیشمند غربی و شرقی واکاوی و در معرض دید مخاطب قرار گرفته است.
در مقدمه که چندان ضروری هم به نظر نمی رسد به ارزش و اهمیت ادبیات تطبیقی و تأثیر عمده آن درکشف ابعاد اصالت ادبیات علمی، و جنبه ژرف تر آن یعنی ژرفنگری و کشف طبیعت نوجویی و گرایش های آن در ادبیات میهنی و جهانی پرداخته شده است.
نگاهی کوتاه بر زندگی و اندیشه میگل و اونامونو شاعر، فیلسوف و متکلم اسپانیایی و تطبیق و مقایسه آن با افکار شاعر بزرگ ایرانی، رسیدن به این حقیقت را بهتر  روشن می کند که شباهت های نزدیکی بین این دو شاعر از نظر فکری وجود داشته است.
مهمترین موضوعاتی که اونامونو را به چاالش وا می داد مسائلی مانند مرگ، جاودانی، انسان، ایمان شک و رنج است . به نظر او ایمان به معنای پذیرفتن نیست بلکه او ایمان را در افتادن می‌داند- او رنج را لمس کردن واقعیت می دانست.
در این مقاله به تبیین مقوله «ایمان» از دیدگاه اونانومو پرداخته شده است. تضاد ایمان و عقل، تعامل ایمان و عشق، پیوند ایمان و امید با ایمان و آگاهی، ایمان و نوزندگی، ایمان و انکار، ایمان و اراده، از جمله دیدگاه های اونامونوست اما ایمان حافظ با عشق عجین شده، ایمان حافظ از نسخ ایمان دیگران نیست حافظ خدا را در همه عرصه های زندگی حاضر و ناظر می داند و عشق را با وجود ایمان به خدا عشق می داند و ظهور عشق را از ایمان به خدا می داند.
گزاره های حافظ در باب عشق، ایمان و شک، تضاد ایمان و عقل، تعامل عشق و ایمان.
نویسنده در پایان نتیجه می گیرد که حافظ و اونامونو هر دو معتقدند داشتن ایمان، مستلزم رها کردن عقلانیت است.
گویند وقتی خداوند انسان را خلق کرد سه هدیه برای او فرستاد تا یکی را به دلخواه انتخاب کند، ایمان، دنیا، و عقل- انسان عقل را انتخاب و ایمان و دنیا را به برگشت امر کرد. ایمان و عقل به تضرع افتادند که ماندگاری و وجود ما همراهی با عقل است.
اما به قول شاعر:
عقل تا تدبیر و اندیشه کند رفته باشد عشق تا هفتم سماء
عقل تاجویدشترازبهر حج رفته باشد عشق تا کوه صفا
عشق که میوه ی رسیده معرفت نام گرفته ، عامل ابزار رسیدن به عشق و معرفت است عشق مقوله ای والاتر از عقل است شاید عامل توجه عارفان و فلاسفه به عشق که ناشی از معرفت است این است که عقل به منافع خویش می اندیشد اما عشق دگر خواهی و منافع دیگران برای او از اهمیت بیشتری برخوردار است.
عشق و شعور دو کعبه محبت و امیدند که رسیدن به معشوق را سهل تر و حتمی می نمایند.
نویسنده به نحو شایسته با آوردن قرائن متقن و مستدل این همگونی بین اونانومو و حافظ را به تصویر کشیده است.
این مقاله عالی ارزیابی می گردد .                                                                       
 
 
نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی                               مقاله شماره 4
عنوان: تأثیر پذیری امیر معزی از معلقه ی امرو القیس
نویسنده: دکتر احمد پیشگر. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی- واحد آستارا
مقاله در 18 صفحه و برگرفته از 11 منبع با چکیده ای 8 سطری نوشته شده است.
از آنجا که سابقه شعر عرب به دوران جاهلیت برمی گردد. نخستین کتاب بلاغی فارسی در قرن پنجم هجری نوشته شده و بلاغت فارسی بر بلاغت عربی تکیه دارد و از آن مایه گرفته است.
در آغاز باید گفت که در شعر جاهلی عرب، اقسام مختلف تشبیه، مجاز، استعاره و دیگر فنون بلاغی وجود داشته است و عرب جاهلی گفتار بلیغ را می شناخته و به آوردن کلام فصیح و بلیغ توانا بوده است. که پیامبر اکرم علیه السلام پس از نزول آیاتی از قرآن مجید آنان را به نظیر گویی فراخوانده است و از آنان خواسته که نظیر قرآن کتابی یا ده سوره یا حتی سوره ای بیاورندکه نتوانستند. (اسراء، 88) عوامل متعددی در پیدایش بلاغت عرب نقش داشته که تشکیل سوق عکاظ در مکه  و مسابقه دادن شعرا با یکدیگر در فصاحت و زبان آوری دلیل دیگری است بر توجه عرب پیش از اسلام به فصاحت و بلاغت.
ظهور اسلام، پیدایش فرق گوناگونی مذهبی و اینکه هر فرقه سعی می کرد که کلام بلیغ تر بگوید تا فنون خود را بر دیگر فرق به اثبات رساند، رقابت شاعران درباری، تأثیر پذیری بلاغت عربی از بلاغت یونانی از دیگر عوامل پیدایش بلاغت عربی است.
پیداست که نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب در داخل ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند.
هرچند نفوذ برخی از لغات و اصطلاحات ایرانی، اداری مثل (دیوان، فقر، وزیر) و یا علمی (فرجار، هندسه، استوانه، زیج، کدخدا) رانمی توان ندیده گرفت. مهمترین علت نفوذ لغات عربی را اشتداد نفوذ دین مبین اسلام ذکر کرده اند.
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی می‌پیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی می گردد.
لهجه عمومی مشرق زمین و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجه های ایرانی بوده و چون بازمانده لهجه های ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی ،سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی می توانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب پسر لیث صفارسیستانی (254-265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری به شرحی که در تاریخ سیستان به تفضیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی سیستانی دبیر یعقوب و محمد بن مخلد سگزی سیستانی از فاضلان دربار یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد و در اندک مدت چنان تکامل یافت که در آغاز این قرن (قرن چهارم) شعر فارسی به شعر تازی برابری میکرد کرد. (تاریخ و تحول نظم و نثر پارسی، ذبیح الله صفا) شعر فارسی در طول تاریخ ضمن طی سیر تکاملی فراز و فرودهای فراوانی را پشت سرگذاشت و در این دوره شیوه و سبک خاصی در پیش گرفته شد.
قرن ششم هجری که دوره زندگی شاعر موردنظر یعنی امیر معزی نیشابوری است کثرت کلمات عربی در زبان فاسی بیشتر از دیگر دورانها ست .علل آن نیز همانطوریکه قبلاً اشاره شد یکی تزاید نفوذ دین اسلام در این قرن و دیگر آنکه در این قرن تعلیم و تعلم زبان عربی با شدتی بیشتر از پیش در ایران رواج داشت علل ارادت خاص امیر معزی و اینکه  بسیاری از مضامین شعری خود را چه به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق شاعران پیش از خود از ادب عرب اخذ کرده همین شرایط زمانی عصر شاعر است و از همه مهمتر اینکه استفاده از کلمات و جملات عربی در شعر نوعی ابزار تفوق علمی و مفاخره در برابر دیگر شاعران بود.
امیر معزی که تاریخ تولد آن دقیقاً مشخص نیست اما تاریخ وفات او را (520 تا 518 ق) نوشته اند معزی از معارف شعری ایران است ارباب تذکره وبرخی از شعراء او را ستوده و از بزرگان سخن و امراء کلام می دانند اما در حقیقت او به اندازه شهرت مقام ادبی ندارد.
معزی شاعری ظریف طبع و متوسط ادبیات است ولی طبع و فکرش پخته  نیست بیشتر مقلد است تا مبتکر. در قصیده از عنصری و غزل از فرحی تقلید کرده ولی چندان توفیقی نیافته است. (فروزانفر، 1369 ص 231).
تصاویر در شعر معزی، زنده و پویا و مبتکرانه نیست او بر مبنای تصاویر شعری گذشتگان شعر می‌گوید و به جای تجربه شخصی و مستقیم پدیده ها به اقتباس و تلفیق تصاویر از دیوان های شعری گذشتگان می پردازد. معزی در مجموع تخیلی بسیار ضعیف دارد به حدی که از کوچکترین تصرفی در ارائه تصاویر دیگران عاجز است حقیقت این امر را با نگاهی دقیق در همین مقاله و تقلید کورکورانه او از شاعرعرب امروء القیس می توان یافت.
بیشتر تلاش اوبرای کسب فضیلت در تتبع شعرعرب بوده تازگی و ابداع در شعر هرچند در بعضی از اشعارش تفضیل عجم برعرب به چشم می خورد.
      بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل
                         که عجم وصف تو کرده است و عرب وصف طلل
 و باز این تناقص در اشعار شاعر دیده می شود  که در جایی دیگر خود را با شاعران عرب برابر دانسته.
 هست معزی به دولت تو عجم را                 همچو عرب را جریر و اخطل و اعشی
احاطه کامل معزی بر ادبیات عرب و تسلط او را بر قرآن نمی توان کتمان کرد.
در این مقاله ضمن اینکه به شرح زندگانی دو شاعر بصورت اجمال پرداخته شده اما به ذکر تاریخ تولد، مرگ و عصر آنها پرداخته نشده است.
نکته قابل توجه در این مقاله معرفی« معلقه» امرو القیس است.
در تعریف« معلقه// باید گفت: معلقه مؤنث معلق، آویخته، زنی که شوهرش ناپدید شده باشد و او را نه شوهر دار به شما آورند نه مطلقه // و نیز مطلقه هر یک از معلقات را گفته اند و آن هفت قصیده بود. شاعران نامی عرب که در زمان جاهلیت قبل از ظهور اسلام در کعبه آویخته بودند. سبعه معلقه هم گفته (فرهنگ عمید)
معلقه امرؤالقیس، 81 بیت در بحر طویل است انگیزه شاعر در سرودن این قصیده روز دارجلیل بود که در آن روز با عنیزه، دختر عمویش روبه رو شد و امروء القیس بشدت عاشق او بود. عنیزه با جمعی از دختران به سیر و سیاحت آمده بود .امروءالقیس ناقه خودرابراو ودوشیزگان همراهش ذبح می کند و بعد از آن معلقه خود را سرود.
در مقاله به خلفیات روحی و روانی معلقه و تعلقات فکری او پرداخته شده و نمونه هایی از اشعار امیر معزی با اشعار او مورد مقایسه قرار گرفته است .
یکی از قصاید امیر معزی که به تقلید از معلقه امروء القیس نوشته شده قصیده ای با مطلع زیر است که در مقاله نیز آمده است
آی  ساربان  منزل  مکن جز در دیار  یار من
تا یک زمان زار ی کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع  از دلم  پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال  را جیحون  کنم  از  آب چشم    خویشتن
ساختار کلی قصاید جاهلی و بدوی را می توان بدین گونه خلاصه کرد که شاعر، دمن و آثار و دیار یار را توصیف می کند و شکایت عشق خویش را باز گوید و به رنج و فراق و حسرت ایام وصال می گرید. ربع و اطلال را مخاطب قرار می دهد و باران رفته را یادیاروبه یاد آن ایام تغنی می‌کند.
پس از گریستن برآثار خانه محبوب، قصد رحیل می کند و مرکب خویش- شتر یا اسب- را توصیف می کند و رنج های بادیه پیمایی شبانه را باز می گوید و در نهایت شعر را با مدح و ممدوح با موضوع مورد نظر خود پایان می دهد.
این ساختار کلی را به عینه در تعدادی از قصاید امیر معزی می توان ملاحظه کرد.
محیط جغرافیایی ، شرایط اجتماعی و طبیعت پیرامون شاعردر محتوا و پیام دهی شعرش اثری بی بدیل دارد. محیط طبیعی دو شاعر متفاوت است- بادیه ای در نیشابور نیست و باغ و بستان های نیشابور در بادیه عرب، معزی تنها می تواند تصویر گری های ذهنی امروء القیس را کپی برداری کند و بس.
این مقاله خوب ارزیابی می گردد.
 
 
      
 
 
 
  نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی                      مقاله شماره 5
عنوان: اثرپذیری دیوان صائب تبریزی از قرآن کریم
نویسنده: محمد حجت عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی- واحد کرمان
مقاله در 16 صفحه و استفاده از 9 منبع و چکیده ای 14 سطری نوشته شده است.
همانطوریکه از عنوان مقاله بر می آید نویسنده به انواع تأثیر پذیری شاعر در آیات قرآنی می پردازد فرهنگ ادبی ایران که بعد از ظهور دین مبین اسلام نضج و تکامل خود را از تأثیر آیات جامع فکر قرآنی برگرفته، این اثر پذیری را در شعر شاعران و نویسندگان در طول تاریخ تمدن اسلامی می‌توان یافت اکثر شاعران ادیبان، فلاسفه و عرفا از این خوان پرفیض الهی بهره گرفته اند. نگاهی به دیوان مولانا جلال الدین محمد بلخی، دیوان حافظ، سعدی و دیگر شعرای بنام پارسی گوی حقیقت این امر را می توان با چشم دل و چشم سر نظاره کرد.
در این مقاله نیز ضمن اشاره به تأثیر ادبیات غنی اسلامی و در رأس آن قرآن بر شعر شاعران، نمونه‌های از شعر شاعران از جمله رودکی، سنایی، سعدی، حافظ  نیز آورده شده است.
این همگونی و اثر پذیری را در شعر شاعر سبک هندی نیز می توان دید بیشترین توجه به آیات واحادیث که درصدها بیت شعر او جلوه نمایی می کنند.
این جلوه نمایی دو گونه است 1- آیاتی که حکمی یا فرمانی قرآنی و اسلامی را بیان می کند  و شاعربه کمک شعر به آگاهی بخشی مخاطبان می پردازد.
2- بیت یا مجموعه ای از آیات که برداستان یا حکایتی قرآنی دلالت دارد. و شاعر به زیباترین شیوه نظم به بیان آن پرداخته.
نویسنده در صفحه 4 مقاله بطور گذرا بر زندگی و سبک شعر شاعر می پردازد.
میرزا محمد علی، پسر میرزا عبدالرحیم تبریزی اصفهانی (معروف به صائبا) از استادان بنام شعر فارسی در دوره صفوی در سال 1007- 1000 ه ق. در تبریز متولد و در سال 1087 در اصفهان وفات و در همان شهر نیز به خا ک سپرده شده است.
صاحب که همچون بسیاری از شاعران مدیحه سرا نیز بوده. دیوان شعرش مشتمل بر غزل، قصیده و مثنوی است هرچند قصیده های صائب نا زیبا معرفی شده اما آنرا نتیجه و طبیعت سبک هندی می‌داند که با این نوع قالب شعری مناسبت چندانی ندارد.
چیره دستی صائب در غزل است و همین امر نیز عامل شهرتش گردیده است.
مهمترین سبک شعری صاحب که نویسنده نیز به آن اشاره دارد تأثیر پذیری از قرآن است آیاتی که در این مقاله مطابق با اشعار شاعر قرار گرفتند عبارتند از:
آیه 90 سوره هود، آیه اسرا از سوره شورا/ 13 آیه 71 سوره مبارکه توبه، آیه 143 سوره مبارکه اعراف، آیات 9، 15، 17، 19، 23، 25، 31، 45، 54، 56، 84، 93، 96، 99 سوره یوسف.
شاعر با آشنایی کامل با قرآن و علم  حدیث آنها را بسیار بجا بکار برده او در میان سور صد و چهارده گانه قرآن، سوره یوسف را مفصل تر در دیوان خود مورد توجه قرار داده است.
نویسنده مدعیست  که در یک طرح پژوهشی که ازدیوان صائب انجام داده تمامی داستان یوسف و زلیخا را از ابتدا تا انتها دریافته.
این مقاله خوب ارزیابی می گردد.
    
    نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی                             مقاله شماره 6
عنوان: نغمه های الهی مولانا جلال الدین محمد و جبران خلیل جبران
نویسنده: سهیلا صالحی مقدم عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا (س)
این مقاله در 22 صفحه 8 منبع فارسی و یک منبع انگلیسی با چکیده ای 10 سطری نوشته شده است .
در این مقاله که به شباهت ها و همانندی افکار عرفانی دو شاعر فارسی و عرب که اولی مسلمان و دومی مسیحی مارونی است پرداخته می شود.
نی نامه در مثنوی  مولانا  و قصیده «المواکب» و قطعه «نای» از جبران خلیل جبران سه اثر عرفانی این دو شاعر مورد مقایسه و نقاط عرفانی مشترک این آثار با هم مقایسه و تشریح می گردد.
 ابتدای مقاله بدون مقدمه شیوه کار نویسنده و سپس به زندگی نامه مولانا از بدو تولد 604 تا زمان در گذشت او یعنی 672 اشاره دارد.
افراد اثرگذار در شخصیت معنوی مولانا علاوه بر پدرش بهاء ولد، برهان الدین محقق ترمزی، شمس تبریزی، از دو مرید او حسام الدین چلپی و صلاح الدین زرکوب نامبرده شده است.
به نظر ناقدان نقش برهان الدین محقق که از شاگردان بهاء ولد بود در دوران کودکی در کنار پدرش بهاء ولد در تکوین شخصیت علمی مولانا اثر گذارتر بوده بطوریکه پس از مرگ بهاء ولد برهان الدین محقق که برای دیدار او به قونه سفرمی کند اما خبر درگذشت استاد را می شنود که یک سال قبل از ورودش دار فانی را ودا گفته. اما باز این برهان الدین ترمزی است که برای رفتن به دمشق و حلب بر ای ادامه تحصیل  ترغیب وتشویق می کند، تاباشخصیت هایی چون محیی الدین بن عربی ملاقات و درفقه و حدیث و تفسیر قرآن، بلاغت، ادبیات و ... کسب فیض کرده و سرآمد همگان شود«روچو برهان محقق نور شو».
و تا قصریه با او همسفر شد، و از آن پس نه سال از دور نزدیک یار و راهنمای مولانا بود مدت این مسافرت شام را بین چهار تا هفت سال نوشته اند و نمی توان گفت که این سالها را مولانا در چه مدارس گذارنده است؟ فقط می دانیم که مدتی در حلب و دیری در دمشق بوده است.
به عنوان استاد مولانا از کسانی چون فقیه معروف بن العدیم سخن به میان آمده است بی آنکه اسناد معتبر این رابطه را تأیید کنند بنظر می رسد معلومات وسیعی که مولانا در علوم اسلامی داشته و آنها را در مثنوی گنجانده بیشتر در همان سال های اقامت در حلب و دمشق به دست آمده باشد. زیرا که در آن سالها بزرگترین مدارس اسلامی در این دو شهر بوده و سرشناس ترین فقیهان حنفی در آن مدارس تدریس داشتند و در کنار آن مدرسه ها مکتب محیی الدین بن عربی معلم بزرگ عرفان که در مقاله، نیز از او ذکر به میان آمده در دمشق بود.
اما کاربرهان الدین محقق تمام نشده بود، برهان الدین می دید و می پنداشت که این ذخیره علم قال باید از صافی حال بگذرد، تا از رعونت و کبر مدرسه درمولانا چیزی باقی نماند و مولانا در یابد که «محو می باید، نه نحو اینجا» و آنچه در خراسان و شام آموخته، باید به دانش دیگری پیوند یابد.
برهان مرید دانشمند خود را به چله نشینی، سکوت و خلوت طولانی هدایت کرد و پس از سه چله، دلش آرام گرفت. اما این آرامش دیری نپایید که «گول شدم، مول شدم، وز همه برکنده شدم» در سال 642 ه شمس تبریز در قونیه طلوع کرد. شمس در دیار خود پیران طریقت را دیده بود.
اما به جویایی گسترده روح او پاسخ نداده بودند در جستجوی کسی دیگر بود. «کسی می خواستم از جنس خود» او برای پیدا کردن گمشده اش سال ها از این شهر به آن شهر و از این دیار به آن دیار سفر کرده بود. او روزی که در قونیه رسید نمی دانست که در آن شهر «کسی» را که می جوید خواهد یافت.
افلاکی روایت می کند که روزی مولانا پس از درس، از مدرسه پنبه  فروشان سواره بیرون آمد. شمس بیرون مدرسه او را دید و پرسید که محمد (ص)برتر است یا با یزید؟
مولانا جواب داد که: واضح است، محمد برتر است شمس باز پرسید که پس چرا محمد گفت: «ما عرفناک حق معرفتک» و با یزید گفت: سبحان ما اَعَظَمَ شانی؟ به روایت افلاکی مولانا با شنیدن این سخن از هوش رفت و از استر افتاد.
به روایت جامی در نفحات الانس مولانا جوابی داد که شمس از هوش رفت. کشش و جذبه روحانی از هر دو جانب بود. شمس مثل صاعقه ای برحشمت این جهانی مولانا فرود آمد و مولانا هم می خواست این صاعقه ویرانش کند.
من چه غم دارم که ویرانی بود؟                    زیر ویران گنج سطانی بود
آری شمس این دگرگونی را ایجاد کرد و شور و شعوری ایجاد کرد که او را در بازار رندان به رقص آورد.  شخصیت دیگر صلاح الدین زرکوب است «یکی گنجی پدید آمد، در آن دکان زرکوبی» او فامیل سببی هم با مولانا می شود و سلطان ولد پسر مولانا با فاطمه دخترش پیوند زناشویی می‌بندد- اما صلاح الدین نیز «بی بهارش غنچه ها ناگفته بود؟» با مرگش مدتی مولانا را در اندوه فرو می برد و باز مریدی دیگر این بار حسام الدین چلبی همو که اوراپیشنهاد کننده و پی گیر سرودن مثنوی می دانند.
شبی که حسام الدین در خلوت به مولانا پیشنهاد کرد که خود اثری از نوع الهی نامه سنایی یعنی همان حدیقه الحقیقه پدید آورد. که همان دم مولانا از گوشه دستارش کاغذی بیرون کشید که نی نامه سرآغاز مثنوی، یعنی همان هژده (هیجده)بیت آغاز دفتر اول را بر آن نوشته بود. این مبحث جهت تکمیل و استفاده بیشتر خوانندگان از هیئت اعجاز بیرون رفت.
نویسنده سپس به شرح زندگی جبران خلیل جبران می پردازد. شاعر، متفکر و نقاش بزرگ لبنانی در سال 1883 م در خانواده ای مارونی مسیحی در «بشري» در روستای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. لازم به توضیح است که جبران خلیل جبران ارادتی خاص به شخصیت های ادبی، فلسفی و عرفانی ایران داشته نقاشی چهره بزرگانی چون عطار، ابن سینا، خود دلیلی بر این ادعاست 16 جلد کتاب جبران خلیل چندی پیش درمجموعه ای 14 جلدی توسط نشر کلیدی با ترجمه مهدی سرحدی به بازار عرضه شده است.
ناقدان ضمن نهایت احترام به نویسنده این مقاله ، ذکر این حقیقت را جهت تنویر افکار خوانندگان ضروری می داند که شخصیت والای علمی، روحانی و عرفانی مولانا قابل مقایسه و تطبیق با شخصیت جبران خلیل جبران در این نوشته نیست و نویسنده محترم هم شاید چنین قصدی نداشته و ندارد.
بلکه هدف اثر پذیری شاعر عرب از این پیر عرفان و معرفت است و این جبران خلیل جبران است که خواسته تا «آب دریا را اگر نتوان کشید    هم به قدر تشنگی باید چشید»
همانطوریکه تطبیق  و مقارنه اشعار این دو عارف که توسط نویسنده محترم به نحو شایسته تشریح و توضیح لازم صورت گرفته خود گویای همین حقیقت است که رکن عرفان اسلامی وایرانی قابل مقایسه با هیچیک از بزرگان ادب و عرفان و فلسفه سایر ملل نیست او مولاناست و مولاناست.
 یادآوری دیگر اینکه در فصلنامه علمی پژوهش ادبیات تطبیقی سال دوم شماره 5 بهار 1387 مقاله‌ای تحت عنوان «بررسی تطبیقی طبیعت گرایی عارفانه در آثار سهراب سپهری وجبران خلیل جبران توسط کامران قدوسی چاپ شده است همانطوریکه از عنوان آن نیز برمی آید به بعد طبیعت گرایی عرفانی هر دو شاعر پرداخته شده نقاط مشترک روحی، روانی و تخصصی این دو شاعر بسیار به هم نزدیک تر است هرچند در آن مقاله به اثرپذیری جبران خلیل جبران از مولانا به طور صریح پرداخته نشده است اما پای عرفان چون به میان آید مولانا تداعی گر ذهن هر دانش پژوه و محقق می گردد.
احساسات و عواطف سهراب و جبران بیشتر است تا مولانا و جبران. هرچند تأثیر تعالیم دین مسیح که از ابتدای کودکی جبران خلیل جبران با آنها آشنا شده و حاصل اندیشه های صوفی گرانه را درآثار ادبی اش ابرازداشته تا سرانجام به حدی رسید که تمامی ادیان را می ستود و همه مخلوقات و مظاهر طبیعی را آفرین می گفت چرا که در آنها نشان از خالق خویش یافت.
سیطره مکتب های رمانیسم و سمبولیسم را برافکار جبران به وضوح می توان از ردپای طبیعت  دو آثر او مشاهده کرد چرا که مقتضای ضروری این مکاتب، انس، الفت با مظاهر طبیعت و الهام از آن است. او در آیینه عکس رخ یار دیده است . و ده ،چشمه، گل، بلبل، کوه، جنگل ...... همگی از جمله مظاهری هستند که در آثار این هنرمند دیده می شود.
یسیر القمر حول الارض و الارض حول الشمس و ما یحیط بها حول الله.
ماه به دور زمین و زمین به دور خورشید می چرخد و خورشید و آنچه پیرامونش را فراگرفته اند، به گرد خدای می چرخند.
با این وجود جبران خلیل جبران نیز چو مولانا از آدمیان و قیل و قال آنها می برد و به دشت پناه می آورد گویی که از تمامی دنیا به آرامش دشت بسنده می کند.
تلمصت بالامس من غوغا المدینه و خرجت امشی فی الحقول الساکه
این مقاله خوب ارزیابی می گردد.
 
 
 
 
      نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی                                                مقاله شماره7
عنوان: زبان عربی، در ایران (گذشته، حال، آینده)
نویسنده: دکتر ویکور الکک . استاد ممتاز و رئیس مرکز زبان و ادبیات دانشگاه لبنان
ترجمه: دکتر وحید محلاتی عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه قم
مقاله در 26 صفحه،8 پی نوشت، 22 منبع و چکیده ای 17 سطری نوشته شده است.
نویسنده به فراز و فرود زبان عربی در سه زمان گذشته، حال، آینده در ایران می پردازد. مباحث ارائه شده پیوند ناگسستنی اسلام و زبان عربی، آمیختگی دو فرهنگ عربی و ایرانی اثرگذاری زبان عربی، عوامل اثرگذار زبان عربی، ویژگی زبان عربی. زبان عربی از حضور فعال تا کمرنگ شدن، زبان نخبگان نه زبان عامه مردم، مواضع ایده آل با زبان آریایی در برابر زبان فارسی، تداوم زبان عربی در ایران، سرمایه راکد، و آخرالامر و عده نجات با شرح و بسط به پایان می رسد.
در چکیده به گسترش زبان عربی در سراسر جهان بخاطر پایگذاری تمدنی که زبان خود را داشت و باعث هدایت انسان ها به سوی پیشرفت و شکوفایی شد نقش عظیم ایرانیان در مشارکت این تمدن اسلامی و نقش آفرینی بی مانند که در ساماندهی زبان عربی در دیگر ملل سرآمد بودند. و گفته ای بسیار زیبا از بن خلدون مورخ بزرگ عرب آورده می شود که گفته بود «بیشترین علمای اسلام از ایرانیان بودند» یا این پرسش مطرح می شود که چرا زبان عربی به عنوان زبان گویشی مردم در قلمرو شاهان ساسانی آن گونه  که در دیگر سرزمین ها سوریه، فلسطین، لبنان و مصر مورد استفاده قرار نگرفت ابتدا پیش از پرداختن به مباحث دیگر توضیح این نکته ضروری است که قبل از گسترش زبان عربی در ایران سلسله پادشاهان ساسانی به کلی منقرض شد که نویسنده باید بجای سلسله ساسانی به سلسله های بعد از آنها از جمله 1- طاهریان 2- صفاریان 3- سامانیان 4- غزنویان 5- سلجوقیان 6- خارزمشاهیان 12- مغولان اشاره می نمود.
شاید این امر ناشی از عدم آشنایی نویسنده با تاریخ سیاسی در جامعه اسلامی بعد ازاسلام بود ه که مترجم محترم نیز از اصلاح این نکته غافل مانده است.
اما چرا زبان عربی در ایران همچون سایر ممالک دیگر که ذکر آن آمد در ایران جایگزین دیگر زبان های رایج نشد نکته ای اشاره می شود که جواب این چرا را به روشنی مشخص کند.
 زنده یاد محی الدین عالم پور روزنامه نگار برجسته تاجیک در سفری  به مصرهنگام دیدار با یکی از استادان ایرانشناس آن کشور از وی پرسیده بود که چه شد که شما مصریان با آن پیشینه هزاران ساله تمدن و فرهنگتان زبان عربی را پذیرفتید وعرب شدید و حتی نام صوت العرب من القاهره را برای رادیوکشورتان برگزیده اید واستاد آگاه و هوشمند مصری در پاسخ به عالم پور گفته بود :«ماعرب شدیم به این علت که فردوسی و شاهنامه را نداشتیم . جواب این سوال مطرح شده را ای استاد مصری سالها پیش می‌دهد.
در مبحث پیوند ناگسستنی اسلام و زبان عربی نویسنده با آوردن آیات :
«اِنّا اَنزَلناهُ قُرآناً عربّیاً» (یوسف/ 2) «و کَذالِکَ أوحَینا اِلَیک قُرآناً عربیاً» (شوری/ 7) و «و هذا لسانُ عَرَبیُّ مُبینُ» (نحل/ 103).این پیوند را ناگسستنی ذکر می کند.
 در مبحث آمادگی دو فرهنگ عربی ایرانی ارتباط عمیق زبان عربی را در عامل افول زبان پهلوی از سطح یک زبان رسمی به سطح دیگر گویش های رایج در پادشاهی ایران ذکر می شود اما ناقدان این آمیختگی دو فرهنگ عربی و ایرانی را تنها با گسترش اسلام و علاقه ایرانیان به مشارکت در حاکمیت و نهادهای اجتماعی نمی داند بلکه این پیوندرا به قبل از ظهور اسلام در ایران و ارتباط و نزدیکی بعضی از نواحی عربستان خصوصاً بین النهرین، و سرزمین حیره که روزگاری تحت الحمایه ایران بوده اند می دانند . درست است که ظهور دولت عباسی که به حمایت و پشتیبانی ایرانیان صورت گرفت  این پیوند را ناگسستنی نمود اما این وام گیری همراه با وام دهی وباعث نفوذ گسترش زبان ادبیات ایرانیان به زبان عربی نیز شد و این پیوند متقابل بود و حضور مشاوران و وزیران کاردان دانشمند ایرانی در دستگاه حکومتی نقش این اثر پذیری را بیشتر نمود. اما با اذعان به عوامل و زمینه های لازم اثرگذاری زبان عربی که به نظام آموزشی رایج در ایران و رشد و بالندگی زبان عربی در ایران و رقابت درباریان و ایالت های استقلال یافته و یا نیمه مستقل از حکومت مرکزی این زبان زبان نخبگان بود نه زبان عامه مردم و علی رغم نفوذ فرهنگی گسترده اش هیچ وقت در ایران، آسیای میانه و مناطق شرقی خلاقت عباسیان به عنوان زبان مردمی به کار گرفته نشد، بلکه همین حوزه از سرزمین ایران است که در مقابل رشد یک جانبه زبان عربی ایستادگی می کند و زبان فارسی رشد و نضج خویش را با حمایت بعضی از وطن پرستان و حاکمان محلی از جمله یعقوب لیث سیستانی و سلسله صفاری در پیش میگیرد و ظهور مکتب های ادبی و شعری در ایران را در همین برهه از زمان میتوان مشاهده کرد ظهور شاعران پارسی گوی چون محمد بن وصیف سیستانی، بسام کرد و مخلد سیستانی را ازپیشگامان  ظهور و ایستادگی این نهضت می توان برشمرد.
بطوریکه شهرهای عربی عراق مانند بصره و کوفه و بغداد را می بینیم که از ضعف زبان عربی،وشیوع لهجه ها و ورود  واژه های  دخیل رنج می بردند ازاین رو علما و شعرا به بادیه های جزیره العرب پناه می آوردند تا زبان فصیح و صحیح عربی را از بادیه نشینان بیاموزند زیرا که زبان عربی در شهرها به دلیل مهاجرت های فراوان به تباهی کشیده شده بود و این تباهی و بی سامانی به شعر بزرگان نیز سرایت کرده بود. زبان فارسی در بسیاری از شهرهای عراق رایج بود.
بلاذری از خانواده های اصیل اصفهانی که در بصر ساکن بودند خبر می دهد. عبدالله بن زیاد، یک گردان هزار نفره از تیراندازان جنگجوی بخارایی وارد بصر کرد. مهاجرت ایرانیان به بصره بدلیل مجاورت این شهر با سرزمین فارس نیز مزید بر علت بود همین اتفاق در کوفه و دیگر شهرها و سرزمین های همجوار ایران رخ داد.
همانطوریکه ناقدان در نقد بعضی از مقالات دیگر نیز اشاره داشته اند نفوذ زبان عربی در زبان فارسی فقط در مفردات بوده و گاهاً نیز مشاهده نموده ایم که قبایل مهاجر عربی که به ایران مهاجرت کردند رفته رفته خود مستحیل زبان مردم عادی در دیگر مناطق ایران شدند و زبان عربی تنها در بین درصدی اندک بین همان نخبگان رواج داشت.
این مقاله عالی ارزیاب


مطالب مشابه :


کتابها ومقالات علمی - پژوهشی .

کتاب ها : 1- کتابشناسی دراسات الادب المعاصر. نویسندگان: مهدی ممتحن -پرویز لکزاییان فکور




پروفسور ابوالقاسم رادفر - لکزاییان فکور سیستانی

ادبیات تطبیقی پرویز لکزائیان فکور - پروفسور ابوالقاسم رادفر - لکزاییان فکور سیستانی




سردار سرتیپ شهید حاج حبیب لک زایی؛ صرام جبهه حق

شعری از استاد پروز لکزاییان فکور درباره بردارم سردار شهید حاج حبیب لک زایی صرام جبهه حق




نقد فصلنامه شماره6 مطالعات ادبیات تطبیقی مقاله شماره 1

ادبیات تطبیقی پرویز لکزائیان فکور. دکتر مهدی ممتحن – پرویز لکزاییان فکور سیستانی




جلد اول کتاب نقد فصلنامه های مطالعات ادبیات تطبیقی

ادبیات تطبیقی پرویز لکزائیان فکور. نویسندگان : مهدی ممتحن - پرویز لکزاییان فکور




نقد فصلنامه شماره 2 مطالعات ادبیات تطبیقی مقاله شماره 1 تا 10

ادبیات تطبیقی پرویز لکزائیان فکور - نقد فصلنامه شماره 2 مطالعات ادبیات تطبیقی مقاله شماره 1




یاداشتی در جلد دوم کتاب «حبیب دلها» سرتیپ شهید حبیب لکزایی

ادبیات تطبیقی پرویز لکزائیان فکور - یاداشتی در جلد دوم کتاب «حبیب دلها» سرتیپ شهید حبیب




سرلشکر خلبان شهید امیر مرادقلی

اشعار در وصف سیستان (استاد لکزاییان فکور) مصاحبه پدر دانش آموز شهید پرویز لک




زمان مراسمات دومین سالگرد حبیب دلها سردار شهيد حاج حبيب لک زايي

اشعار در وصف سیستان (استاد لکزاییان فکور) مصاحبه پدر دانش آموز شهید پرویز لک




برچسب :