وسوسه،مسخره کردن،نگاه حرام
وسوسه
و شک
بحث
درباره ضدّ یقین است و آن «وسوسه» است، که به صاحب آن وسواس میگویند. وسوسه
ضدّ یقین است، و یک رذیله بسیار بزرگی است. این رذیله از رذیله جهل خیلی مهمتر
است. دنیا و آخرت انسان را تباه میکند. انسان را به بدبختیها میکشاند. چه
بسیار از خانوادهها را که از هم پاشانده است، و منجر به طلاق، منجر به بدبختیها
و منجر به عقدهها برای بچهها شده است. چه بسا که این رذیله، افراد را از جامعه
مطرود کرده و یک حالت گوشهگیری به او داده است؛ و اگر اسم آن را به جای وسواسی،
دیوانگی بگذاریم، اشتباه نکردهایم. وسواس یعنی دیوانه.
مرحوم ثقه الاسلام کلینی ـ رحمه الله ـ در جلد اول اصول کافی، در باب عقل و جهل
چنین نقل میکند: کسی آمد خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ و از عقل کسی تعریف
کرد؛ در ضمن تعریف گفت: یابن رسول الله! این فرد در وضو و نماز وسواس است. حضرت
فرمودند: عجب عاقلی است که تابع شیطان است و به اندازهای تبعیّت او از شیطان
معلوم است که اگر از خودش بپرسند که کارهای تو کارهای عاقلانه است یا کارهای
شیطانی، خودش هم میگوید کارهای شیطانی.[1]
به طور فشرده، درباره وسواسی سه بحث باید بکنیم. یکی معنای وسوسه و اقسام آن.
یکی هم اینکه وسوسه از کجا سرچشمه میگیرد؛ و یک بحث هم اینکه این صفت رذیله
خطرناک را چطور باید معالجه کرد.
رحمانی
انسان دو نحوه خطورات دارد. یک نحوه مربوط به خدا است و آن بُعد رحمانی انسان
است؛ که به آن الهامات رحمانی و وحی میگویند. افرادی که رابطه با خدایشان محکم
باشد، از این نحوه خطورات زیاد دارند. یعنی در حالی که ملائکه را نمیبیند اما
ملائکه به طوری که این نفهمد،به نحو خطور، حقیقت را در دل او میاندازد. از نظر
قرآن و روایات به خوبی استفاده میکنیم که مؤمن الهام دارد. راه واقعی را ملائکه
به مؤمن نشان میدهند. اگر رابطه با خدایش محکم باشد، میتواند به خودی خود راه
را پیدا کند. و به این الهام در قرآن شریف هدایت گفته شده است. یعنی عنایت خاصّ
خدا. در اول سوره بقره میفرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَمَ ،
ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ»
این قرآن، که شکّ و شبههای در او نیست، افراد با تقوی را هدایت میکند. در همین
سوره میفرماید: «هُدیً لِلنّاسِ»[2] یعنی
قرآن هادی است برای همه.
«اِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً»[3]
پیامبر آمده برای هدایت همه. اما این هدایتی که در اول سوره بقره گفته شده، یعنی
الهام. یعنی عنایت خاص خدا. در جای دیگر میفرماید:
«قَدْ جآءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ و کِتابٌ مُبینٌ یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ
اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی
النُّورِ بِاِذْنِه وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»[4]
خدا به واسطهی این قرآن، راههای سلامتی را به انسان نشان میدهد. اما نه به
همه، بلکه به افرادی که خدا از آنها راضی باشد. به افرادی که دست عنایت خدا روی
سرشان باشد. از ظلمتها آنان را به نور میکشاند؛ و نور خدا در دلشان جلوهگر میشود.
«وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» راه راست، آن راهی که منجر به بهشت میشود،
راه خداوند به واسطهی قرآن، به اینها نشان میدهد. نظیر این دو آیهای که
خواندم در قرآن زیاد است که مؤمن الهام دارد. مؤمن یک خطوراتی دارد که به واسطهی
آن خطورات میتواند حقّ را از باطل و باطل را از حق تمیز بدهد. به قول قرآن میتواند
راههای سلامتی را پیدا کند.
معمولاً این طور افراد در بنبستها نمیمانند. هر چه رابطهی با خدا بیشتر
باشد، این الهامات بیشتر است. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ به زینب مظلومه ـ
علیها السّلام ـ فرمود:
«اَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ وَ فَهِمَهٌ غَیْرُ
مَفَهَّمَهٍ»[5]
زینب جان! تو یک عالِمی هستی که معلم ندیدی و یک فهمیدهای هستی که کس چیزی یاد
تو نداده است. یعنی اگر به مقامهایی رسیدهای، به واسطهی تجلّی نور خداست؛ به
واسطهی خطورات از عالم غیب و از طرف رحمن بر تو است. این راجع به مؤمن.
خطورات شیطانی
اما اگر انسان رابطهاش با خدا محکم نباشد، یا العیاد بالله فاسق باشد، گناهکار
باشد، یا العیاذ بالله کافر باشد، هر چه سقوطش بیشتر باشد خطوراتش از نفس امّاره
و از شیطان بیشتر میشود و یک خطوراتی هم از رفیق بد به او میشود. مبتلا میشود
به رفیق بد.
«اِنَّ الشّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلیآئِهِمْ لیُجادِلُوکُمْ»[6]
افراد فاسق و افرادی که سقوط کردند، آنها از طرف شیطان الهام میشوند که بیایند
با شما مجادله و مباحثه کنند. در آخرین سوره قرآن میفرماید:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ ، مَلِکِ
النّاسِ ، اِلهِ النّاسِ ، مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الْخَنّاسِ ، الَّذی
یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ ، مِنَ الْجَنَّهِ وَ النّاسِ»
خدایا پناه میبرم به تو تا سه بار: از شرّ وسواس، از شرّ خنّاس، یعنی آن کسی که
به نحو خطور با دل انسان بازی میکند،و دل انسان را وارونه میکند. دل انسان را
متمایل به گناه میکند و گاهی هم شیطان این کار را میکند، و کار شیطان همین
است. اینکه شما شنیدهاید شیطان وسوسه میکند معنایش همین است. وسوسه از نظر لغت
به معنای همهمه است. یعنی خطورات؛ و شیطان میآید راه ضلالت را نشان شما میدهد.
شیطان شما را از راه سعادت غافل میکند. چنانچه رفیق بد هم شما را گمراه میکند
و راه سعادت را میبندد و شما را میکشاند به راه ضلالت. به چیزهایی که به طور
ناخود آگاه در ذهن و مغز و دل انسان میآید، اگر از پروردگار عالم و از طرف عالم
ملکوت باشد میگوئیم الهام؛ و اگر از طرف شیطان باشد به آن میگوییم وسوسه. قرآن
میفرماید: وسوسه برای آن افرادی است که رابطه با خدایشان کم است:
«وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ
قَرینٌ»[7] «آنکس
که از یاد خدا رو برگرداند شیطانی را بر او میگماریم که (همیشه) با او
باشد.»
میفرماید: آن کسانی که با خدا سر و کار ندارند، آن کسانی که نماز را در اول وقت
نمیخوانند، آن کسانی که غافل از یاد خدا هستند، شیطانی میآید و همیشه همراه او
خواهد بود. این شیطان همیشه قرین اوست. و کارش این است که او را به وسوسه وا میدارد.
یعنی ضلالتها را در دل او میاندازد.
بنابراین از نظر قرآن، برای آدم وسواسی یک شیطان است؛ ولو اینکه این شیطان را
نمیبیند. در خانه باشد، خوابیده باشد، در موقع نماز و وضو و غسل، همه جا شیطان
با اوست. دائماً هم با او حرف میزند. اما حرف زدنش این است که مثلاً در وقتی که
وضو میگیرد میگوید نشد؛ یکی دیگر؛ این وضو باطل شد؛ صورت خوب شسته نشد! یا در
موقع غسل کردن، وقتی آب به سر و گردن میریزد و آنها را میشوید، شیطان میگوید
نشد! و این شیطان در موقع غسل کردن او را بسیار معطّل میکند. هر چه با آن شیطان
رفیقتر و نزدیکتر باشد، غسل را هم بیشتر طول میدهد.
این خطوراتی که در دل انداخته میشود دو قسم است: گاهی مستقیم است، یعنی راستی
گناه را شیرین جلوه میدهد و میگوید که چشم چرانی کن؛ غیبت کن؛ تهمت بزن. اما
گاهی خنّاس است و معنای خنّاس این است که وسوسه میکند با توجیه گری. افرادی که
وسواسی هستند این گونهاند، یعنی نمیگویند این کار ما حرام است یا غسل ما باطل
است؛ بلکه میگویند غسل، همین است که میکنم. میگویند مردم نجساند و من پاکم!
در صورتی که خودش نجسترین مردم است. همهی مردم را نجس و خودش را پاک میداند.
پس وسوسه دو قسم شد، یکی وسوسه یا خطوراتی که به طور مستقیم انسان را به گناه وا
میدارد؛ و قسم دیگر، وسوسه خنّاس است. یعنی علاوه بر اینکه وسوسه میکند یک
دلیل هم برایش میآورد؛ توجیه میکند؛ و به قول عوام زیر آبکی این را بیچاره میکند؛
از راه دین او را بیچاره میکند. این، خطرش از خطر اول خیلی بالاتر است. یک آدم
وسواسی خطرش از گناهکار خیلی بالاتر است. برای اینکه گناهکار ممکن است توبه کند.
ولی وسواس اگر دست ازکارش برندارد، توبه نمیکند. زیرا توبهاش این است که دست
از کارش بردارد. وقتی هم که دست ازکارش برندارد، گناه روی گناه میآید و دلش هم
سیاه میشود، و به یک جاهای خطرناکی کشیده میشود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید که: وسواس دیوانه است اما دیوانهای که
تابع شیطان است. یک دفعه دیوانه، زنجیری است که نماز نمیخواند و روزه هم نمیگیرد
و طوری هم نیست و قضا هم ندارد.
طلبهای خیلی عالم دیوانه شده بود. نماز نمیخواند و روزه هم نمیگرفت ما به او
میگفتیم چرا نماز نمیخوانی و روزه نمیگیری؟ یک جملهی خیلی قشنگ میگفت. میگفت:
«اَخَذَ ما وَهَبَ وَ سقَطَ ما وَجَبَ» یعنی خدا عقلم را از من گرفته دیگر تکلیف
ندارم.
اما وسواس این طور نیست، بلکه تکلیف دارد. دیوانهی تکلیفدار است. و این دیوانهی
تکلیفدار، تمام کارهایی که میکند مربوط به شیطان است؛ مربوط به خنّاس
است.
خنّاس کیست؟
در روایات میخوانیم که خنّاس شیطان خیلی بزرگی است که خیلی هم عالِم است.
[1] .
اصول کافی، ج1، ص19. [2] .
سوره بقره، آیه 185. [3] .
سوره دهر، آیه 3. [4] .
سوره مائده، آیات 15 و 16. [5] .
احتجاج طبرسی، ص166. [6] .
سوره انعام، آیه 121. [7] .
سوره زخرف، آیه 36.
۲
وسوسه و شک
به
قول یکی از علمای بزرگ هر کسی فراخور حالش شیطان دارد. روحانیون شیطان دارند
اما شیطان آنها ملاّ شیطان است. این خنّاس ملاّ شیطان است. امام صادق ـ علیه
السّلام ـ میفرمایند: وقتی حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ ، حضرت عیسی ـ علیه
السّلام ـ به دنیا آمدند، شیطان بزرگ همهی شیاطین را جمع کرد که چه کنیم، زیرا
پیغمبر خدا به دنیا آمده و دیگر از این به بعد نمیشود مردم را گمراه کرد.
خنّاس گفت: من میتوانم آنها را از راه دین و وسوسه جهنّمی کنم.
وسوسه فکری
وسوسه گاهی مربوط به دل است نه عمل؛ به این میگوییم وسوسه فکری؛ و این وسوهی
فکری است. معمولاً از ضعف اراده پیدا میشود. یعنی وقتی انسان اعصابش ضعیف شد،
سختی زیاد دید، مصیبت بزرگی به او رسید، از نظر روحی دچار وسوسههای فکری میشود.
وسوسه فکری مراتب دارد. گاهی فقط شکّ و شبهه است که دربارهاش بحث شد و راه
علاجش هم گفته شد. یک وقت این وسوسه فکری بالا میرود ـ پناه بر خدا ـ حتی میرسد
به جایی که به خدا بد میگوید: اصلاً کارهای خدا را ظالمانه میداند! در قرآن
آن قدر شکّ میکند که کمکم میرسد به جایی که (در دلش) به خدا و پیغمبر و
ائمّه و مقدسات فحش میدهد. این یک قسم از وسوسه فکری است. اقسام دیگری هم
دارد. گاهی مربوط به دنیایش و گاهی راجع به کارهایش، گاهی راجع به مردم وسوسه
فکری دارد که «سوء ظن» است. اما آنچه الآن مورد بحث من میباشد، وسوسههای
فکری است. این وسوسه فکری معالجهاش خیلی آسان است و آن این است که وقتی شکّ
آمد جلو، خود را منصرف کند.
مثلاً تا شکّ میکند، شکّش را به حساب نیاورد؛ اهمیت ندهد. با کسی حرف بزند.
یا بردارد چیزی بخورد. خودش را منصرف کند. و بدین ترتیب طولی نمیکشد که این
شکّ کمکم از بین میرود. امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: این خبیث را،
یعنی شیطان خنّاس را، عادت ندهید؛ بیاعتنایی بکنید. وقتی بیاعتنایی کردید
گُم میشود. دیگر به سراغتان نمیآید. وقتی با او آمدید او هم با شما میآید.
این فرمایش امام صادق ـ علیه السّلام ـ ریشهی قرآنی دارد:
«اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سَلْطانٌ عَلَی الَّذینَ امَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ
یَتَوَکَّلُونَ ، اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ
الَّذینَ هُمْ بِه مُشْرِکُونَ»[1]
با چند تا تأکیدی که اهل علم خوب توجه دارند میفرماید که: شیطان سلطه بر
انسان ندارد. اما کدام انسان؟ آن انسانی که پناهش خدا است. آن انسانی که رابطهاش
با خدایش محکم است. سلطهی شیطان بر انسان در وقتی است که برود زیر پرچم
شیطان. یعنی اگر انسان با شیطان کار داشت شیطان هم با او کار دارد. اما اگر
انسان شیطان را عقب زد، دیگر در انسان تأثیری ندارد. اگر انسان زیر پرچم خدا
رفت، شیطان میترسد که زیر پرچم خدا بیاید. در قرآن وعده داده شده که شما اگر
رابطه با خدا داشته باشید، و ملائکه میآیند و شیاطین را میرانند.
«لَهُ مُعقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِه یَحْفَظُونَهُ مِنْ
اَمْرِ اللهِ»[2]
یعنی از الطاف بزرگ خدا این است که ملائکهای را برای حفظ شما گماشته است. شما
را از شرور دنیا حفظ میکند. شما را از شرور اجنّه حفظ میکند. شما را از شرور
شیاطین حفظ میکند.
بنابراین اگر رابطهی شما با خدا محکم باشد، اصلاً شیطان سراغ شما نمیتواند
بیاید. از این رو اگر شما بیاعتنایی کردید، این شکّ و شبهه از ذهن شما رفع میشود
و دیگر سراغ شما نمیآید.
شخصی آمد خدمت پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و گفت یا رسول الله!
نابود شدم؛ هلاک شدم. حضرت فرمود برای این که شیطان به نزد تو آمد و گفت: ترا
چه کسی خلق کرده؟ گفتی خدا. گفت خدا را چه کسی خلق کرده؟ تو در جوابش ماندی.
گفت: بله. حضرت فرمودند وقتی اینجور شکها برای شما پیش میآید بگو: «لا اله
الاّ الله» و منصرف کن خود را.
کلمهی «لا الا الاّ الله» و کلمهی «لا حول ولا قوّه الاّ بالله» و خواندن
قرآن و روزهی ماه مبارک رمضان و نماز اول وقت برای رفع وسوسه بسیار عالی
است.
این اگر اولش باشد؛ و اما اگر حرف شیطان را شنید، هر چه بشنود در دل رسوخ میکند.
یعنی شک اول و دوم و... همین طور در دل رسوخ میکند. یک وقت میرسد به آنجایی
که العیاذ بالله خدا را بد بگوید: اصلاً خدا را ظالم میداند. این همه معالجهاش
بیاعتنایی است. ولو اینکه به پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بد گفته
است، و لو اینکه در دلش آمده که خدا ظالم است و عادل نیست، اما اهمیت ندهد؛
خود را ناراحت نکند. یک مقدار قرآن بخواند؛ و اگر راجع به پیغمبر و ائمهی
طاهرین ـ علیهم السّلام ـ است، صلوات بفرستد، که اتفاقاً در روایات فراوان میخوانیم
برای رفع وسوسه صلوات زیاد بفرستد. رابطهی با خدا را محکم کند با نماز اول
وقت؛ با اهمیت دادن به واجبات. مخصوصاً برای خانم حجاب، و تا آن اندازه که ضرر
به کارش نخورد به مستحبات اهمیت بدهد. نماز شب، خواندن قرآن، راز و نیاز با
خدا، خدمت به خلق خدا، خدمت کردن زن به شوهر و برعکس و خدمت کردن به مسلمانها،
و مهمتر از همه اجتناب از گناه، هر چه اجتناب از گناهش بیشتر باشد کم کم این
وسوسه فکری از بین میرود. البته حوصله میخواهد. یک ماه، دو ماه، خوب میشود
و حداکثر تا چند ماه ریشهی این رذیله کنده میشود. و اینکه بعضی از روان شناسها
میگویند وسوسه فکری درمان ندارد. حتماً اشتباه کردهاند. برای اینکه ما زیاد
دیدیم افرادی که وسوسه فکری داشتند، به واسطهی بیاعتناییها، به واسطهی
رابطهی با خدا خوب شدند و ریشهاش را سوزاندند، بله، از نظر جسمی باید خوابش
را تنظیم کند؛ اعصابش را قوی کند؛ تشنج نداشته باشد؛ ضربه به احساسات او
نخورد. همهی اینها برای وسوسه فکری خیلی مؤثر است.
وسوسه عملی
اما وسوسه عملی در افراد فرق میکند. در غیر مقدسها گاهی وسوسه عملی توی
لباس است. مثل اینکه این لباس را میپوشد به دلش نمیآید. دوم و سوم و ...
بالأخره هر لباسی که میدوزند به دلش نمیآید. این یک نوع وسوسه عملی است که
بسیاری از خانمها به این وسوسه دچارند. بعضی از نظر نظافت. یعنی بعضی از زنها
و مردها به اندازهای کثیفاند که شیشههای در اطاق او تاریک شده است. وقتی
وارد خانه بشوی میبینی چادرش یک جا افتاده، شلوارش جای دیگر، و لباس شوهرش
طرف دیگر افتاده و یک کثیف شلختهی به تمام معنی است. یک عدهی دیگر آن طرفی
میافتند. یعنی شیشه، پاکِ پاک است. اما همواره به شیشه ور میرود. هر روز
باید جارو کند. هر روز باید نظافت کند؛ و بالأخره یک وسواسگری در نظافت دارد.
گاهی در متجدّدین، در روشنفکرها، وسوسه در میکروب است. یعنی اگر دستش را به
لباسش بگذارد، فوراً با الکل میشوید! آقای دکتر صد تا نسخه میدهد و صد بار
مریض میبیند و صد بار دستش را میشوید؛ و حتی کار به آنجایی میرسد که نون را
با کارد میبرد! اما راجع به مقدسها: بعضی از مسلمانها آن قدر بیتوجهند که
آب را از بول تمیز نمیدهند؛ خون را با مرکور کرم فرق نمیگذارد؛ و هیچ طهارت
و نجاست سرش نمیشود. اما بعضیها کارشان به جایی میرسد که دستش خونی شده،
آنقدر میمالد تا زخم میکند؛ و بارها و بارها زیرِ آب میکند. حتی آقایی به
من میگفت از اول اذان صبح تا آخر صبح نتوانستم غسل کنم و نماز صبح از بین
رفت! خجالت کشیدم رفتم به حمام دیگر تا قبل از ظهر که هفت ساعت گذشت تا یک غسل
کردم! و این در دنیا و آخرت برای او غیر از بیچارگی چیزی ندارد. این چنین فردی
اول باید بداند که به فرمودهی امام صادق ـ علیه السّلام ـ دیوانه است؛ و دوم
باید بداند که این کار گناه است و گناهش هم بزرگ است؛ و سوم باید بداند که
خنّاس او را وادار به این کار میکند؛ و شیطان قرین او شده است.
علاج وسوسه فکری و عملی
حالا چه بکند تا رفع شود؟ اگر به شکّ اعتنا بکند روز به روز بدتر میشود. و
اما اگر بیاعتنایی کند، مثلاً اگر دست نجس را زیر آب شیر گرفت، باید حرف مرجع
تقلید را گوش بدهد که میگوید پاک است نه حرف شیطان پلید را. یا اگر میخواهد
وضو بگیرد، یک مشت آب به صورت بزند، با یک مشت آب دست راست را بشوید و یک مشت
آب بریزد به دست چپ، و فوراً دست را بکشد روی سر و روی دو تا پا. در مدت نیم
دقیقه یک وضو بگیرد. اگر کسی گفت: نشد، توجه کند که خودش نیست، شیطان است. آن
شیطان میگوید «نشد» ولی تو بگو «شد» و بگو مرجع تقلیدم میگوید «شد».
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی ـ که درجاتش عالی است، خدا عالیتر کند ـ ایشان
یک خصوصیتی داشتند که بسیاری از لوازم اولیه پیش ایشان بود. از جمله یک قمقمه
آب. موقع غروب در جلسه بودند، موقع نماز بود که باید بروند در حرم مطهر نماز
بخوانند، همانجا قمقمهی آب را بر میداشتند یک مشت آب به صورت، یک مشت به دست
راست و بعد دست چپ، مسح سر و مسح پاها، زود تمام میکردند. مؤسس حوزه علمیه
قم، مرحوم حاج شیخ عبى الکریم حایری ـ که خداوند درجاتش را عالیتر کند ـ میآمدند
مدرسهی فیضیه، سر حوض یک مشت آب به صورت یک مشت به دست راست، یک مشت آب به
دست چپ و بعد مسح سر و پا. و خودم حضرت امام ـ قدّس سرّه ـ را دیدم که همین
جور وضو میگرفتند.
[1] .
سوره نحل، آیات 99 و 100. [2] .
سوره رعد، آیه 11.
۳
وسوسه و شک
در
غسل هم باید در ظرف دو سه دقیقه سر و گردن و سمت راست و سمت چپ را بشوید و
اعتنا به خنّاس نکند. به قول استاد بزرگوار ما، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی
ـ رضوان الله تعالی علیه ـ بگوید نماز باطل به جا میآورم قربه الی الله! وقتی
که چند روز نماز باطل خواند، خودش فهمید که عجب دیوانهای بود. و شکر باید
بکند که الحمد الله دست از دیوانگی خودش برداشته. چند تا غسل باطل و چند تا
وضوی باطل و نماز باطل! وقتی که فهمید نماز باطل شد باید بیاعتنایی به خنّاس
و یا لاابالیگری در طهارت بکند. طولی نمیکشد که خوب میشود این بیاعنایی به
خنّاس خود ثواب دارد.
این وظیفه یک وسواس است. چه وسوسه فکری و چه وسوسه عملی. طولی نمیکشد که خوب
میشود.
من تقاضا دارم از وسواسهای فکری و عملی که حرف خدا را بشنوید و زیر پرچم
شیطان نروید و شیطان را توی دهنش بزنید و مخالفت با این خنّاس بکنید.
آیت الله حسین مظاهری - اخلاق در خانه،
ص133
نگاه
حرام
در
مکتب انسان ساز اسلام، پاکدامنی از ارزش های والای انسانی به حساب می آید و در
مقابل، بی عفّتی و بی بندوباری جنسی محکوم شده است. اسلام نخست با راهنمایی و
هدایت،مسائل جنسی و شهوانی را کنترل و تعدیل می کند، مسلمانان را به عفاف و
پاکدامنی فرا می خواند، سپس با تدابیر حکمت آمیز و اصولی زمینه های انحراف را از
میان بر می دارد. هم به پیروان خویش دستور می دهد، بی عفتی نکنند و هم از آنان
می خواهد که اسباب لغزش و گناه دیگران را فراهم نسازند.
چشم چرانی، اولین قدم انحراف
گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی «چشم چرانی» و نگاه به نامحرم است.
نگاههای آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه و انحراف مبتلا
می کند.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اَلنَّظرَهُ بَعْدَ النًّظرَهِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَهَ وَ کَفی بِها
لِصاحِبِها فِتْنَه»[1]
چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که
منشأ فتنه گردد.
نگاه کردن به ناموس دیگران،خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به
نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است.شیطان از کمان چشم های او ناموس
دیگران را نشانه می گیرد.
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«النَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ...»[2]
نگاه (به نامحرم) تیز زهرآلودی از تیرهای شیطانی است....
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«الْعُیونُ مَصائِدُ الشَّیطانَ»[3]
چشمها، کیمنگاه های شیطان است.
پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس
مردم استفاده نکند.
سفارش قرآن به چشم پوشی از نامحرم
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد. در آن زمان، مقنعه زن ها تا پشت
گوششان را می پوشاند (گوشها، گردن و صورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و
چشم از او بر نداشت تا عبور کرد. همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب
می کرد، وارد کوچه تنگی شد در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون
زده بود برخورد و شکافت. وقتی آن زن رفت، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش
جاری است. با خود گفت: به خدا سوگند! نزد رسول خدا می روم و این ماجرا را با او
در میان می گذارم.
جوان نزد پیامبر رفت. حضرت پرسید این چه وضعی است؟ او جریان را نقل کرد.در این
هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد؛[4]
قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فُرٌجَهُمْ ذلِکَ
اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعونَ»[5]
به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند،این برای آنها
پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است.
و پس از آن فرمود:
«وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضنَمِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یَحفَظنَ
فُروجَهُنًّ...»[6]
به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ
کنند.
پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار ضروری و واجب شمرده
شده است:
نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه
کردن به صورت و دستها، اگر با قصد لذّت باشد، حرام است، بلکه احتیاط واجب آن است
که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است.»[7]
ارزش چشمان پاک
هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد
که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود:
«لَیْسَ فِی الْبَدَنِ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها
سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ عَزَّ وَجَل»[8]
ش:9658 2622 م چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را
از یاد خدا باز می دارد.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چشمان با ارزش را این گونه توصیف می
کند:
«کُلُّ عَیْنٍ باکِیَهٌ یَومَ القِیامَهِ اِلّا ثَلاًًثَهُ اَعیُنٍ: عَیْنٌ
بَکَتْ مِنْ خَشیَهِ اللهِ وَ عَیْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَیْنٌ
باتَت ساهِرَه فی سبیلِ الله»[9]
همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از
نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار
باشد.
چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد:
1 . دیدن شگفتیها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ»[10]
چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید.
2 . راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ»[11]
آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است.
3 . نیک خویی:همچنین آن حضرت فرمود:
«مَن غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ»[12]
کسی که نگهاههایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد.
4 . پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ نَظَرَ اِلی امْرأَهٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلیَ السَّماءِ اَوْ غَمَضَ
بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ اِلَیْهِ بَصَرُهُ حَتّی یُزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ
الْحُورِ العینِِ»[13]
هر کسی زنی را ببیند و (بلافاصله) دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد،
چشم باز نگرداند مگر خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد.
5 . چشیدن شیرینی ایمان: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً
مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یَجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ»[14]
نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا
ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس
کند.
قرآن و زیباترین داستان
قرآن کریم برای عبرت و راهنمایی مردم، داستانهای گوناگونی را نقل کرده که میان
همه آنها از داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به عنوان «احسن القصص» یا
زیباترین داستان یاد شده است. در این داستان حضرت یوسف از زشت ترین عمل که
«خیانت به ناموس دیگران»است پرهیز کرده، با فراهم بودن تمام مقدمات با توجه به
حضور و قدرت الهی، شهوت خود را کنترل کرده و از نامحرم چشم پوشیده است و این
کاری بزرگ است که تنها با کمک ایمان به پروردگار انجامپذیر است.
قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح می
کند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند، از یوسف ـ علیه
السلام ـ که شجاعترین مرد روزگار بود پیروی کنند؛ چرا که حضرت رسول ـ صلی الله
علیه و آله ـ فرمود:
«اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبُ هَواهُ»[15]
شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود.
نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ استمداد از خدای سبحان و
پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی
نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد.
از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند:
«بما یستعان علی غمض بصر؟»
به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟
پاسخ داد:
«بالخَمُودِ تَحْتَ السُّلطانِ الْمُطَّلَعِ عَلی سَتْرِکَ»[16]
با خاموش کردن آتش شهوت، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است.
عفت در برابر عفت
نکته ظریف دیگری که در مسأله «ناموس»نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده
اند این است که به هر دستی بدهی به همان دست پس می گیری، چنان که فرموده
اند:
«کَما تُدینُ تُدانُ»[17]
آن طور که جزا دهی جزا بینی.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد،
مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد. در آن
لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر کس به ناموس
دیگران تجاوز کند به ناموسش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود: با عفت باشید
تا ناموستان محفوظ بماند.»[18]
بنابراین، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند، چرا که نمی
خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد.
هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا نگاه کردن به پشت سر زنهایی که
عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند،
خوشنود می شوید؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود می
خواهید.[19]
خلوت با نامحرم
«اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری
هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون
بروند.»[20]
یکی دیگر از راههای پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت
اجتماع نکند، چرا که دور از چشم مردم، زمینه لغزش و انحراف فراوان است.
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ و الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یَبیتَ فی مَوْضِعٍ
تُسمَعُ نَفَسُ امْرأَهٍ لَیْسَتْ لَهُ بِمَحرَمٍ»[21]
آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم
شنیده می شود.
[1] .
روضه المتقین، ج 9،ص 434. [2] .
بحارالانوار، ج 104، ص 38. [3] .
همان، ج 77، ص 294.[4] .
فروع کافی، ج 5، ص 521. [5] .
نور (24)، آیه 30. [6] .
نور (24)، آیه 31. [7] .
رساله حضرت امام خمینی (قدس سره)، مسأله 2440،انتشارات اسلامی. [8] .
بحارالانوار، ج 101، ص 35. [9] .
بحارالانوار، ج 101، ص 35. [10] .
همان، ص 41. [11] .
شرح غررالحکم، آمدی،ج 5، ص 449. [12] .
میزان الحکمه، ج 10، ص 7. [13] . بحارالانوار، ج
101، ص 37. [14] . بحارالانوار، ج
101، ص 38. [15] . نهج الفصاحه،
پاینده، حدیث 299، ص 58. [16] . بحارالانوار، ج
101، ص 411. [17] . فروع کافی،ج 5، ص
553. [18] . همان. [19] . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 555. [20] .
رساله توضیح المسائل امام خمینی(ره)، مسأله 2452. [21] . بحارالانوار، ج 101، ص 50.
۲
نگاه حرام
امیرمؤمنان
علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لا یَخْلُوا بِامْرَأَهٍ رَجُلٌ، فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرَأهٍ الّا کانَ
الشًّیطانُ ثالِثَهُما»[1]
هیچ مردی با زنی(نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانه ای خلوت کند، سوّمی
آن دو شیطان است.
همچین فرمود:
«ثلاثَهٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ کانَ مَحْصوُماً مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ وَمِنْ
کُل بَلیَّهٍ: مَنْ لَمْ یَخْلُ بِامْرَأَهٍ لایَملِکُ مِنها شَیئاً...»[2]
هر کس سه چیز را رعایت کند، از دست شیطان رانده شده و از هر گرفتاری در امان
خواهد ماند: اول اینکه با زن نامحرم خلوت نکند... .
سزای چشم ناپاک
علاوه بر ابتلا به مثل آنچه فرد انجام داده که خود به خود در مسائل ناموسی
انجام می گیرد، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«مَنْ مَلَاَ عَیْنَیْهِ مِنِ امْرَأَهٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ
یَوْمَ القِیامَهِ بِمَسامیرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّی یَقْضِیَ
بَیْنَ النّاسِ ثُمَّ یُؤمَرُ بِه اِلَی النّارِِِ»[3]
آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند، روز قیامت، خداوند چشمانش را با
میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر
می شود که او را به جهنم ببرند.
اسلام برای پاکدامنی پیروان خویش حتی شنیدن سخنان نامحرم را نیز اگر از روی
غرض باشد، ممنوع کرده است. این خود هشداری بجا و حساب شده است که تماس نامشروع
با نامحرمان به هیچ عنوان و از هیچ راهی حاصل نشود البته رویارویی جدّی و
ضروری و بدون هیچ گونه غرض، آنهم با حجاب کامل اسلامی و با رعایت ادب و سایر
مسایل اخلاقی اشکالی ندارد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«لِکُلِ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ ادَمَ حَظّاً مِنَ الزِّنا فَالْعَینُ زِناهُ
النَّظَرُ وَ للِّسانُ زِناهُ الْکَلامُ وَالأُذُنان زِناهُما السَّمْعُ...»[4]
(در مورد رابطه نامشروع) برای هر عضوی از آدمی سهمی از زناست؛ زنای چشم،نگاه
کردن، زنای زبان، سخن گفتن و زنای گوشها، شنیدن (سخن نامحرم) است.
همچنین درباره شوخی کردن با نامحرم فرمود:
«مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها
فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ...»[5]
هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند برای هر کلمه ای که با او در دنیا سخن گفته،
هزار سال در جهنم زندانی می شود.
یک راه حل
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ برای گریز از خطر آلوده شدن و رهایی از دام
شیطان هنگام رو به رو شدن با نامحرم، این گونه رهنمود می دهد:
اگر یکی از شما زنی را دید و خوشش آمد، چشم از او برداشته، نزد همسر خود رود
که آنچه او دیده است، همسرش نیز دارد و مواظب باشد که شیطان را بر دل خویش راه
ندهد و آن که متأهل نیست، دو رکعت نماز بخواند و خدا را زیاد سپاس گوید و
صلوات بر پیامبر و خاندانش فرستد، آنگاه از فضل خدا بخواهد و خدا نیز با رحمت
خویش او را از راه مباح بی نیاز می گرداند.[6]
به امید آنکه با یاری خداوند، تمام اعضای خویش را از آلوده شدن حفظ کنیم و عفت
و پاکدامنی بر جامعه اسلامی سایه گستر باشد
ان شاء الله. [1] .
مستدرک الوسائل، ج 14، ص 265. [2] .
همان، ج 13، ص 123. [3] .
ثواب الاعمال، ص 338. [4] .
مستدرک الوسائل، ج 14، ص 269. [5] .
ثواب الاعمال، ص 334. [6] .
تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 589.
اندیشه
قم
علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص 70
مسخره
کردن
یکى
از محرّمات (که از عوامل غیبت هم به شمار مىرود) مسخره کردن و استهزاء است و شک
نیست که سخریّه و استهزاء یکى از عواملی است که بسیارى از اوقات انسانهاى ضعیف
الایمان را وادار به غیبت مىکند. آرى، هستند کسانى که به منظور بى اعتبار کردن
دیگران از عامل تمسخر بهره مىگیرند و براى مجلس آرایى و خنداندن حاضران از آبرو
و حیثیت دیگران مایه مىگذارند و با کارهایى از قبیل تقلید در راه رفتن، سخن
گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طریقى از اشاره و کنایه و... دیگران را به مسخره
مىگیرند و از این راه حس خودپسندى و انتقامجویى خویش را اشباع مىکنند و حد
اقلّ با خرج کردن آبروى دیگران مستمعان و دوستان خود را راضى مىسازند و بدین
جهت است که قرآن کریم از این عمل شدیدا نهى کرده و آن را به عنوان ظلم و ستم
مورد توبیخ و تهدید قرار داده است و امر به توبه مىکند و مىفرماید:
یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى انْ
یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى انْ یَکُنَّ خَیْرا
مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ
الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الایمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَاولئِکَ هُمُ
الظّالِمُونَ. [1] اى
کسانى که ایمان آوردهاید نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزاء کنند،
شاید آنها که مورد استهزاء واقع مىشوند بهتر از مسخره کنندگان باشند. و همچنین
زنان یکدیگر را مسخره نکنند، زیرا ممکن است زنان مسخره شده از آنها که مسخره
مىکنند بهتر باشند. و مبادا از یکدیگر عیب جویى کنید و زنهار از اینکه یکدیگر
را با القاب زشت و ناپسند یاد کنید که پس از ایمان آوردن، نامى که نشان از فسق و
فجور دارد بسیار زشت است و هر کس که از این رفتار توبه نکند ستمگر و ظالم
است.
برخى از مفسّران در شأن نزول آیه فوق گفتهاند: این آیه در باره ثابت بن قیس بن
شماس نازل شده است. ثابت گوشهایش سنگین بود و هنگامى که وارد مسجد مىشد براى او
راه باز مىکردند تا برود نزدیک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم بنشیند و
سخنان حضرت را بشنود. یک روز وارد مسجد شد در حالى که مردم از نماز صبح فارغ شده
و هر کدام در جایى نشسته بودند. ثابت نیز طبق روش هر روز سعى مىکرد نزدیک
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم بنشیند، به این جهت جمعیت را مىشکافت و
مىگفت جا بدهید، جا بدهید تا خدمت پیامبر بروم.
سر انجام یکى از آنها گفت همین جا بنشین. او نیز همانجا نشست ولى از اینکه راهش
ندادند تا نزدیک پیامبر بنشیند به شدت ناراحت شد. پس از اینکه هوا روشن شد ثابت
از روى ناراحتى گفت: این مرد کیست؟ گفت: من فلان کس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان
زن؟ و نام مادر او را طورى بر زبان جارى کرد که در آن دوران (دوران جاهلیت) این
گونه تعبیر را مایه سرزنش و ملامت مىدانستند. آن مرد شرمنده شد و از خجالت سر
به زیر افکند، سپس این آیه نازل شد.
یادآورى
ملاک و میزان و معیار ارزشها نزد خداى متعال تقوا و پاکدامنى است.[2]
از این رو هیچ کس حق ندارد دیگرى را کوچک بشمرد و با چشم حقارت به او بنگرد، چه
بسا همین شخص پیش خدا آبرومند باشد.
مقام مؤمن در پیشگاه خدا
بنده مؤمن نزد خداوند متعال بسیار عزیز و محترم است. خداوند بندگان مؤمن را دوست
مىدارد و عزت و سربلندى را از آن مؤمنان مىداند، چنانکه مىفرماید:
... وَ لِلّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنینَ... [3] عزّت
و سرفرازى تنها از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است... و به همین جهت در سوره حجرات
آیه «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ...» [4] فرمود
هر کس مؤمنان را مسخره کند یا با القاب زشت از آنها یاد کند در زمره ستمکاران
محسوب مىشود. و در جاى دیگر مىفرماید:
الَّذینَ یَلْمِزُونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ وَ
الَّذینَ لا یَجِدُونَ الا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ
مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ. [5] آنان
که از مؤمنان متعبّد و متعهّد به خاطر صدقاتى که در راه خدا مىدهند انتقاد و
عیبجویى مىکنند و نیز افراد بى بضاعتى را که حد اکثر توانشان را در طبق اخلاص
نهادهاند به مسخره مىگیرند، خداوند نیز آنها را مسخره خواهد کرد و براى آنان
عذابى دردناک در پیش است.
همچنین در احادیث اسلامى آمده است که احترام به مؤمن احترام به خدا است و اهانت
و تحقیر مؤمن اهانت به ذات اقدس الهى و موجب خشم خداوند سبحان است و در حدیث
قدسى آمده است: خداوند به کسانى که مؤمنان را بیازارند اعلان جنگ مىدهد:
عن أبی عبد اللّه ـ علیه السلام ـ قال: قال اللّه عزّ و جلّ: لِیَأذَنْ بِحَرْبٍ
مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِیَأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اکْرَمَ
عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ. از امام صادق -علیه السلام- آمده است که خداوند عزّ و جلّ
فرمود: کسى که بنده مؤمن مرا خوار شمارد باید بداند که خداوند با او در جنگ است
و کسى که بنده مؤمن مرا تعظیم و تکریم کند بى شک از غضب من در امان است.
رسولخدا -صلّى اللّه علیه و آله- فرمود:
و من اذلّ مؤمنا اذلّه اللّه.... کسى که مؤمنى را خوار شمارد خدا او را ذلیل
خواهد کرد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
من حقّر مؤمنا لقلّه ماله حقّره اللّه فلم یزل عند اللّه محقورا حتّى یتوب ممّا
صنع... .
کسى که به خاطر فقر و تهیدستى مؤمنى را کوچک شمرد خداوند او را کوچک مىشمارد و
همیشه در نزد خدا خوار و زبون است تا آنکه از کردارش توبه کند...
حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است
ابن أبی الحدید در شرح این جمله از نهج البلاغه (اذا استولى الصلاح على الزمان و
اهله...) روایتى را از رسولخدا -صلّى اللّه علیه و آله - چنین نقل مىکند:
و الخبر ما رواه جابر قال: نظر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم إلى
الکعبه فقال: مرحبا بک من بیت ما اعظمک و أعظم حرمتک و اللّه انّ المؤمن أعظم
حرمه منک عند اللّه عزّ و جلّ، لأنّ اللّه حرّم منک واحده و من المؤمن ثلاثه:
دمه و ماله و أن یظنّ به ظنّ السّوء... .
جابر روایت کرده است که رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کعبه نظر افکند
و فرمود: آفرین بر تو، خانهاى که چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زیاد است سوگند
به خدا، احترام مؤمن نزد خدا از تو بیشتر است، زیرا حرمت تو فقط از یک جهت است
(که خونریزى در تو حرام است)، ولى مؤمن از سه جهت احترام دارد:
1. خون وى محترم است.
2. مال او حرمت دارد.
3. بدگمانى نسبت به او حرام است.
تذکّر لازم:
آنچه بیش از هر چیز در پیشگاه خداى متعال اهمیت و ارزش دارد تقوا است و سایر
امور از قبیل پول و جاه و مقام و منصب و... دلیل بر عظمت و محبوبیت انسان نیست.
از این رو نباید در هیچ مؤمنى به دیده حقارت و پستى نگریست، چرا که ما نمىدانیم
اولیاى خدا چه کسانى هستند، چون از باطن افراد جز پروردگار هیچ کس آگاه نیست،
چنانکه حضرت رسول گرامى اسلام- صلّى اللّه علیه و آله- نیز در ضمن یکى از سخنان
خود فرمود:
إنّ اللّه عزّ و جلّ کتم ثلاثه فی ثلاثه:... و کتم ولیّه فی خلقه... و لا یزر
أنّ احدکم بأحد من خلق اللّه فانّه لا یدرى أیّهم ولىّ اللّه.
خداى عزّ و جلّ سه چیز را در سه چیز مخفى کرده است:... ولىّ خود را درمیان خلق
خویش مخفى داشته است... بنابر این مبادا هیچ یک از شماها احدى از بندگان خدا را
کوچک شمرد، زیرا نمىداند کدامیک از آنها ولىّ خدا است.
همچنین حضرت على علیه السلام در ضمن حدیثى فرمود:
إنّ اللّه تبارک و تعالى أخفى أربعه فی أربعه... و أخفى ولیّه فی عباده فلا
تستصغرنّ عبدا من عبید اللّه فربّما یکون ولیّه و أنت لا تعلم. خداى تبارک و
تعالى چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است:... ولىّ خود را در میان بندگان
خویش پنهان داشته است. پس به هیچ بندهاى از بندگان خدا با چشم حقارت نگاه مکن
که شاید همان (کسى که به او بىاعتنا هستى) ولىّ خدا باشد و تو ندانى.
سرانجام بد سخریّه و استهزاء
بىتردید، کسى که به مردم اهانت کند و آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهد
گناه بزرگى را مرتکب شده و باید در انتظار عواقب سوء و آثار بد آن باشد، زیرا
هیچ عملى بدون بازتاب نخواهد بود:
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْرا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ
ذَرَّه شَرّا یَرَهُ. [6] پس
در آن روز هر کس به قدر ذرّهاى کار نیک کرده آن را خواهد دید و هر کس به قدر
ذرهاى کار زشت مرتکب شده آن را خواهد دید.
از آثار بد هرزه گویى و مسخره کردن دیگران غفلت و بى تفاوتى و از دست دادن احساس
مسئولیت است. افرادى که به این بیمارى دچار مىشوند قهرا از ذکر خدا غافل شده و
از عبادت پروردگار لذت نمىبرند، یعنى در عبادت حضور قلب ندارند و با اکراه و بى
میلى با آن روبرو مىشوند.
از قرآن کریم استفاده مىشود که یکى از موجبات غفلت و فراموشى از یاد خدا
استهزاء و تحقیر مؤمنان است، زیرا بندگان مؤمن، مظاهر دین و مفاخر شریعت سیّد
مرسلیناند و بى اعتنایى به مقام و منزلت آنان موجب سلب توفیق و باعث تاریکى دل
مىشود و سر انجام انسان را با دوزخیان گمراه، همراه و همنشین مىسازد.
[1] .
سوره حجرات، آیه11. [2] .
«انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ اتْقیکُمْ...» حجرات، آیه 13. [3] .
سوره منافقون، آیه 8. [4] .
سوره حجرات، آیه11. [5] .
سوره توبه آیه79. [6] .
سوره زلزله آیه7و8 .
مسخره کردن
خداوند
تعالى در کتابش آنگاه که وخامت حال دوزخیان و کیفیت بازپرسى از آنان را ترسیم
و تشریح مىکند و به جزع و فزع آنان براى بیرون آمدن و نجات از عذاب دردناک و
سوزان دوزخ اشاره مىفرماید، با جمله «... اخْسَئُوا فیها وَ لا تُکَلِّمُون[1] (اى
سگها دور شوید و با من سخن مگویید) به آنها پاسخ مىدهد.
و سپس مىفرماید:
إنَّهُ کانَ فَریقٌ مِ
مطالب مشابه :
درباره ی رفتار بسیار زشت مسخره کردن دیگران
درباره ی رفتار بسیار زشت مسخره کردن دیگران دیگران را به مسخره مىگیرند و از این راه حس
آیا می توانیم با مسخره کردن دیگران را خنداند؟!
آیا می توانیم با مسخره کردن دیگران را مثل این که انسان همهی بدنش را یک بار صابون بزند
مسخره کردن دیگران از منظر قرآن
مسخره کردن دیگران از درباره مذمت قهرکنندگان این رابطهی براساس مساوات و
مسخره از نظر قرآن کریم
در امور، غیبت کردن، لباس استهزا به معنای مسخره كردن دیگران سخن درباره ی
اموزش تضمینی برای مسخره کردن دیگران!
اموزش تضمینی برای مسخره کردن دیگران! درباره وبلاگ ×××به ناله ی بارون
هدیه های آسمان : درس 9 آداب زندگی
درباره ی آداب دیگران ، در گوشی صحبت نکردن ، احترام به بزرگتر ها ، دوری از مسخره کردن.
وسوسه،مسخره کردن،نگاه حرام
کلمهی «لا همچنین درباره شوخی کردن از آثار بد هرزه گویى و مسخره کردن دیگران
نمونه سوالات ارزشیابی هدیه های آسمان نوبت اول پایه ی ششم
بسیاری از آیات قرآن کریم ، درباره ی دوری از مسخره کردن ی قطع کردن سخن دیگران چه
برچسب :
درباره ی مسخره کردن دیگران