رمان مبینا
نویسنده : M346 کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۲٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
رمان مبینا داستان تک دختر خانواده ی ثروتمنده که برای رقابت با پسر خاله اش امیر در رشته ی دندانپزشکی دانشگاه قبول میشه و اونجا با نیما آشنا میشه که دوستی اونها به عشق تبدیل میشه و تصمیم به ازدواج می گیرند، از طرفی امیر که جراح مغز و اعصابه، به اون علاقمنده ولی ابراز نمی کنه و منتظر فرصت مناسبیه، وقتی از لندن بر می گرده، از اون تقاضا می کنه که باهم به یک سفر سه روزه به فرانسه برن، ولی به علت یک توطئه دچار مشکل بزرگی میشن و پس از بازگشت به ایران و مطلع شدن همه ، آبروی اونها به خطر میفته و نیما هم با شنیدن این ماجرا و دیدن عکسای اونها برخورد بدی با مبینا می کنه و طردش میکنه، پدر مبینا هم توی این ماجرا سکته می کنه و مبینا هم که جدایی از عشقش رو تقصیر امیر می دونه و فکر می کنه امیر به دختر دیگه ای علاقمنده برای انتقام از اون می خواد که برای جلوگیری از حرف فامیل با اون ازدواج کنه، امیر هم می پذیره و مبینا تصمیم داره یک زندگی سرد و عذاب آور رو به امیر تحمیل کنه، ولی بعد از دو سه سال بعد از ازدواج همه چیز تغییر میکنه و…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
صدای بابا که با شادی اسمم و صدا می کرد ، همه ی خونه رو پر کرده بود .
_ مبینا خانوم … خانوم دکتر … پاشو بدو بیا بابا …
مهرداد ، برادر بزرگترم ، اومد در اتاقم و باز کرد و گفت : ای بابا ، وقتی ما ارشد قبول شدیم بابا انقدر خوشحال نشد که برای تو شده ؛ بدو برو پیشش نور چشمی زود باش .
با شیطنت بهش دهن کجی کردمو از پله ها دویدم پایین . تا چشمم افتاد به بابا که بعد یک ماه سفر کاری به خونه برگشته بود ، پریدم تو بغلش .
_ سلام بابایی . دلم برات تنگ شده بود .
_ سلام عزیزکم ، خبر قبولیتو که مادرت بهم داد ، یه دنیا خوشحال شدم .زنده باشی دختر گلم .
بعد گونه مو بوسید و از توی چمدونش یه بسته بهم داد . یه جعبه ی موزیکال بود . درش رو باز کردم ، صدا موسیقی آروم و زیباش به کنار ، سوییچی که توش بود ناخوداگاه باعث شد از ته دل بخندم . تا اون موقع بابا بهم اجازه نمی داد ماشین داشته باشم ولی این قبولی انقدر خوشحالش کرده بود که برام ماشینخریده بود .
_ برو تو حیاطه ، ببین دوسش داری یا نه ؟
دویدم سمت حیاط ، یه یاریس هاچ بک آبی تیره بود . این رنگ رو خیلی دوست داشتم . مامان که تازه از حمام اومده بود . خندید و گفت : اگه می خوای میتونی بری باهاش یه دوری بزنی ولی مراقب خودت باش .
مطالب مشابه :
رمان عشق وسنگ{جلد دوم}2
رمان عشق وسنگ{جلد دوم}2 (جلد اول) رمان ابی به رنگ احساس من رمان آمدی جانم به قربانت
رمان گرگ ومیش(جلد دوم)3
رمان گرگ ومیش(جلد دوم)3 (جلد اول) رمان ابی به رنگ احساس من رمان آمدی جانم به قربانت
رمان کلبه آنسوی باغ{جلد دوم}12
رمان آمدی جانم به قربانت رمان آقای حساس خانوم رمان کلبه آنسوی باغ{جلد دوم} رمان کیش
چرا مردها به زنان نیاز دارند؟
رمان آمدی جانم به قربانت رمان آقای حساس خانوم رمان کلبه آنسوی باغ{جلد دوم} رمان کیش
رمان مبینا
رمان آمدی جانم به قربانت رمان آقای حساس خانوم رمان کلبه آنسوی باغ{جلد دوم} رمان کیش
شرایط عضویت درمجله رمان ،طنز وسرگرمی ترنم باران
رمان آمدی جانم به قربانت رمان آقای حساس خانوم رمان کلبه آنسوی باغ{جلد دوم} رمان کیش
رمان سرزمین اشباح{جلد اول}12
رمان آمدی جانم به قربانت رمان آقای حساس خانوم رمان کلبه آنسوی باغ{جلد دوم} رمان کیش
برچسب :
رمان آمدی جانم به قربانت جلد دوم