در سوگ بانو «ايران اميري» ...
مرگ ؛ گاه در سايه نشسته است و به ما مينگرد ...
براي اسماعيل رهبر
كه اين روزها؛ غمناكترين لحظههاي زندگي را كه هر مردي ميتواند درك كند، ميگذراند ...
امروز در داغترين لحظهي هفتمين روز مرداد (حدود ساعت 2 بعداز ظهر)؛ يعني گرمترين روزي كه در سال 1385 تهرانيها درك كرده بودند، همه شنيدند كه چگونه زني با اشك و آه و افسوس و بغض در قطعهي 2۱8 بهشت زهرا ناله سرداده بود كه «او» فقط يك مادر خوب و نمونه نبود ... او يك دوست خوب، يك همسر خوب، يك همكار خوب و يك انسان واقعي بود ... چرا بايد اينگونه ناگهاني و زود دخترانش را، همسر صبورش را، دوستانش را و همهي كسانش را ترك كند؟!
و من ... و ما ... چون همهي كساني كه با بهت و حيرت خبر اين رخداد غمانگيز را شنيده و خود را به غسالخانهي بهشت زهرا رسانده بودند، در حكمت اين جدايي غمبار و تلخ فروماندهايم ... و نميدانيم كه در چنين شرايطي بايد به اسماعيل رهبر چه گفت؟ به اسماعيل رهبري كه در طول تمامي اين سالها نخستين كسي بود كه در سختترين شرايط زندگي پشتيبانمان بود و دستمان را ميگرفت تا در غمبارترين لحظههاي زندگي شانههايمان نلرزد ...
ولي امروز همه ديدند كه اسماعيل رهبر در بهشت زهرا شانههايش لرزيد و قامتش خم شد و سيل اشك امانش را بريد و در بيصداترين شكل ممكن همه ميتوانستند ضجههاي سوزناك امّا خاموشش را كه در خود فرو ميداد، حس كنند كه خدايا چرا من؟! چرا ايران من؟ چرا مادر سپيده و ياسمن من؟ و راستي چرا او؟!
باد ميرفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا ميرفتم ...
امروز همه در بهشت زهرا ميگريستند ... از پرويز باباخانلو – پيشكسوت مؤسسه و معلم همهي ما - تا مهدي فرحپور، خسرو ثاقبطالبي، محمود معلمي، محمّد خسروشاهي، عطا رضايي، شهرام شفيعي، حسن روحيپور، ناصر انصاري، سهيل انوشفر، عليزاده اناركي، محمود نهاوندی، قدرت الله طوقي، رضا ميرحسيني، مسعود بیضایی، كاليراد، انصافيمقدم، زمانیان، هخامنش، نراقي، ذوالفقاري، رسولي و ... تاهمهي شاگردانت ... حميد و علي و شاهرخ و مهدي و فرهاد و عمار و محمّد و ... همه ميگريستند و ناباورانه اين مصيبت را به تماشا نشسته بودند ... امروز حتا كسي ياراي تسليت گفتن به تو را نداشت ... مجتبي از شيراز تماس گرفت و گفت: من دلِ حرف زدن با اسماعيل را ندارم، بگو كه مجتبي هم در غم ايران ميگريد ... حسن عارفي نيز ميگفت كه تاب شنيدن صداي لرزان اسماعيل را ندارد ... عجيب است! مجتبي پاكپرور و حسن عارفي كه همواره آرامكنندهي دل همكاران و دوستان داغدار مؤسسه بوده و هستند هم، كم آورده بودند ... چرا؟ ...
و او به شيوهي باران پر از طراوت تكرار بود ...
ولي نشد
كه روبروي وضوح كبوتران بنشيند
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصلهي نورها دراز كشيد
و هيچ فكر نكرد
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
براي خوردن يك سيب
چقدر تنها مانديم ...
ياد آن بانوي مهربان را گرامي ميداريم و در نخستين شب حضورش در بارگاه ملكوت، از پروردگار مهربان ميخواهيم تا آرامترين جايگاهش را از آنش سازد ... باشد كه آرامش روحش بتواند اندكي از تألمات بزرگ بازماندگانش كم كند.
روحش شاد و يادش گرامي باد ...
مؤخره:
۱- بانو ايران اميري (همسر اسماعيل رهبر)، ساعت 4 بعدازظهر روز جمعه، ششم مردادماه 1385، در اثر بيمبالاتي رانندهاي كه حتا گواهينامهي رانندگي هم نداشت، در حالي كه در پايينتر از منزل مسكونياش منتظر تاكسي بود، با خودرو رنو وي برخورد كرد و پيش از رسيدن به بيمارستان، جان به جانآفرين تسليم كرد.
يكبار ديگر اين ضايعهي غمانگيز را به همهي كساني كه «ايران» را ميشناختند، تسليت ميگويم. مراسم نكوداشت ياد آن مرحومه ساعت 12 ظهر روز دوشنبه، نهم مرداد ماه در محل مسجد حضرت رضا (ع)، واقع در عباسآباد، خيابان نيلوفر برگزار خواهد شد.
2- خبر را كه خواندم، دردم آمد ... روايت نيك آهنگ كوثر از اين رخداد غمانگيز را بخوانيد.
3- امروز (دوشنبه، نهم مردادماه 1385) در بزرگداشت سوّمين روز وداع با بانوي مهربان و صميمي خانهي كوچك امّا هميشه گرم رهبر، همه ميگريستند ... گمان برم كه مؤسسهي ما يكي از خلوتترين روزهايش را سپري كرد؛ آخر تقريباً همه آمده بودند ... حتا آناني كه بيش از 15 سال پيش بازنشست شده بودند هم آمده بودند و همراه با اسماعيل ميگريستند ... و شاخص تر آنکه شاید برای نخستین بار می توانستی پنج رئیس سابق و کنونی موسسه را در کنار هم ببینی (دکتر ملک پور - دکتر معصومی - دکتر جعفری - دکتر جلیلی و دکتر عصاره) ... امّا در ميان همهي آن عزاداران، يادبرگي ساده از آبدارچي اداره، دلم را لرزاند ... آرش طوسی به من گفت: " آقاي مهندس رهبر خيلي انسان شريفي است، چرا بايد براي او چنين مصيبتي رخ دهد؟ او كه آنچنان با من برخورد ميكرد كه انگار من هم يك مهندس هستم ... به ايشان بگوييد خيلي دوست داشتم در مراسم همسر عزيزشان شركت كنم، امّا كارفرمايم به من مرخصي نميدهد " ... مجتبي هم از شيراز آمد ... امّا تنها در سكوت و بهت گريست و رفت ... وقتي مهندس رهبر، اروند را در آغوش گرفت و لرزيد ... تقريباً همهي كساني كه اين منظر را ديدند، لرزيدند و گريستند ... خدا به او و دختران معصومش صبر دهد.
مطالب مشابه :
راههای عملی اعتمادبنفس (56) – تبريك و تسليت بگوييد.
تبريك و تسليت بگوييد. ۵۹ ـ براي اعتمادبنفس زمان بگيريد. مطالبی از میان کتابها
متن عاشقانه کوتاه بسیار زیبا
كه دوست دارم. می به جاي اون متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي از گفتن! موقعيت
درگذشت مادر بزرگوار جواد خياباني را به او و خانواده محترمش تسليت ميگويیم
دوست تر از دوست را به او و خانواده محترمش تسليت مي چون چيزي براي از دست دادن ندارد
حرف س
اگر كسي در خواب، براي خداوند و نفاق را دوست دارد و براي تسليت گفتن به مصيبت ديده
پيام تسليت آغاز محرم(پيامك)
شکرگزاري تو براي نعمت يک «يا حسين» گفتن من رمز آبروست - دوست دارم هر چي دارم
آداب عزاداری
31مداح اهل بیت دوست بزرگوارم:کربلایی احمد
بعضی از روایات شهادت حضرت زهرا (س)
در ميان نهاد ولى متوجّه شد كه آن حضرت از گريه ساكت نمىشود و تسليت گفتن براى براى دوست
در سوگ بانو «ايران اميري» ...
او يك دوست خوب، يك همسر خوب، يك همكار امروز حتا كسي ياراي تسليت گفتن به تو براي خوردن يك
برچسب :
تسليت گفتن براى دوست