شهریاری _قسمت دوم ( 18- 90 )

 

قسمت دوم مصاحبه با شهریاری:<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

نجابت ،ویژگی موسیقی آذربایجانی است

گفتگو از :محمد امین خوش نیت

«رحیم شهریاری» متولد سال 1349 از محله «شنب غازان» تبریز است. به عبارتی او به تازگی وارد پنجمین دهه ی عمر خود شده و این در حالی است که تقریباً بیش از نیمی از عمر خود را به طور حرفه ای به کار موسیقی پرداخته است. هفت ساله بود که پدر خود را از دست داد و مجبور شد در کنار عموها و پدربزرگش به قالیبافی بپردازد. زیستن و کارکردن در کنار پدربزرگی که موسیقی آذربایجانی را چون جان عزیز می داشت و با موسیقی عاشیقی آشنایی کافی داشت برای رحیم فرصت مغتنمی بود که همزمان با «ایلمک انداختن» بر روی دار قالی، ترانه ها و ماهنی های معروف آذربایجانی را زیر لب زمزمه کند. و همین امر جرقه ای بود تا او همیشه در سر مدرسه و کلاس درس و در تمام مراسم و اعیاد ملی و مذهبی، یک پای ثابت نوازندگی و سرود در مدرسه باشد. البته نه بر روی گارمان، بلکه بر روی میز و با کمک گرفتن از حنجره ی مستعدش!

گارمان را اولین بار در منزل یکی از هم محله ای هایش دید و نه یک دل بلکه صد دل عاشق و شیدای صدای اعجاب انگیزش شد. وقتی صفحات قارمون باز و بسته می شد، انگار که کسی دروازه های قلب پراحساس او را باز و بسته می کرد.

فقر  مالی و تقارن آن ایام با سالهای جنگ و برخی محدودیت های اجتناب ناپذیر دیگر، مانع از  آن شد تا رحیم این هنر را به طور جدی دنبال کند. اما با پایان جنگ و ایجاد تحول در فضای عمومی جامعه او به تهران رفت تا از میدان توپخانه تهران، آکاردیونی دست دوم خریداری کرده و شادمانانه و دست افشان به تبریز بازگردد. چون صدای آن ساز جدید در دستان نابلد رحیم، گوش  اعضای خانواده را اذیت می کرد او معمولاًٌ پتو را روی سرش کشیده و تمرین می کرد و به خیال خود، آهنگ های مورد علاقه اش را بازسازی و بر روی آکاردئون پیاده می کرد و بدینسان علاقه ی او به ساز گارمون و موسیقی آذربایجانی وارد فصل جدیدی شده بود.

دیگر لازم بود که کار را به طور حرفه ای دنبال کند. بهره مندی از کلاس درس استاد مرحوم «محمود شاطریان» و استاد یوسف عبدالعظیم زاده، استاد علی فرشباف و مرحوم «علی سلیمی» از رحیم جوان، نوازنده ای زبده و خلاق ساخت اما بنیان ترکیب بندی اصلی نوازندگی او را «واقف اسد اف» پی ریزی کرد. چرا که تا آن زمان در ایران رسم نبود که یک نوازنده هم ساز بزند و هم بخواند، اما «رحیم» این کار دشورا را با راهنمایی های «واقف اسد اوف» یاد گرفت. از سال 1372 برای ادامه کار و تکمیل آموخته هایش عازم تهران شد و از همین سال با همکاری و همراهی خوانندگان دیگری چون رشید وطن دوست و ودود موذن به انتشار CD پرداخت. در حالیکه 24 سال بیشتر نداشت آلبوم او با نام «کَلمدین» در حوزه موسیقی آذربایجانی آن زمان غوغا کرد. از آن سال تاکنون به طور متوسط هر سال یک آلبوم از ساخته ها و آوازهای رحیم شهریاری و با همراهی و اجرای گروه موسیقی پاپ «آراز» منتشر شده است.

سن سیز، آغلاما، وفاسیز، گئتمه قال، گوزل لرین گوزلی، ایپک (آهنگ معروف به گئجه لر) که عنوان پرفروش ترین آلبوم بی کلام را به خود اختصاص داد) آلبوم های معروف گروه آراز به خوانندگی رحیم شهریار است که از قضا مشتاقان و علاقه مندان زیادی هم در بین جوانان دارد.

در گروه آراز «حمزه شهریاری» نیز در کنار برادر بزرگش «رحیم» در اکثر گروهها و اجراها حضور فعالی دارد و نوازنده ی کلارینست و مدیر برنامه های گروه «آراز» است.

گروه «آراز» و رحیم شهریاری تاکنون 3 کنسرت در کانادا و 7 کنسرت در آمریکا اجرای برنامه داشته است آخرین آلبوم او، همزمان با عید فطر سال 1390 و با عنوان «یواش یئری» که شامل 10 آهنگ شاد است منتشر  شد.

* موسیقی های اجرا شده شما هارمونی ندارند آیا خود شما این حرف را قبول دارید؟!؟!

هرگز این ادعا را قبول ندارم. برای پاسخ به این ادعا، اگر گریزی بزنیم به نام گروه موسیقی، بد نیست. نام گروه را «آراز» گذاشته ایم. آراز یا «ارس» نام همان رودخانه معروف بین ایران و جمهوری آذربایجان است. من در این گروه، از موسیقیدانان بزرگ آن سوی آب استفاده ی خوبی کرده ام. آیا می توان ادعا کرد که موسیقیدانان و نوازندگان آن سوی ارس که در گروه ما فعالیت می کردند، هارمونی نداشتند؟! در حالی که همه به قابلیت موسیقی باکو اعتراف داریم. حتی تا 7 سال پیش هم آن نوازندگان به تبریز می آمدند و ارائه برنامه می کردند. متاسفانه، اکنون بنا به دلایلی، همکاری بین نوازندگان و آهنگ سازان دو سوی ارس محدود شده، قبلاً در برخی گروههای موسیقی شما ممکن بود 5 نفر نوازنده ی تبریزی را ببینید و 4 نفر نوازنده ی باکو را. سطح همکاری های هنری تا این اندازه بود. آیا می توان ادعا کرد که موسیقی سبک ما، هارمونی نداشته؟!

*سیر تحول موسیقی در جمهوری آذربایجان و ایران را به ویژه در دهه های اخیر چگونه ارزیابی می کنید؟! چرا، موسیقی فولکلور سنتی در باکو، به همان قدرت و جایگاه و اقبال قبلی خود باقی است اما وضع در ایران به گونه ای دیگر است؟!

شما در باکو، با سبک های متنوع و مختلفی از موسیقی برخورد می کنید، با این تفاوت که دولت، از موسیقی فولکلور و سنتی، حمایت ویژه می کند. چرا که خود را ملزم و مکلف به حفظ و احیای موسیقی سنتی جامعه خود می داند. قبل از فروپاشی شوروی، این حمایت ها بسیار پررنگ تر بود. شاید بشود گفت چون به سبک های دیگر موسیقی اهمیت و حمایت کمتری می دادند، موسیقی های سنتی و فولکلور بیشتر به چشم می آمدند. اساتید بزرگی مانند: رشید بهبود اوف، گل آقا محمد اوف، زینب خان اوف و ... از یادگاران آن دوران هستند. با  فروپاشی شوروی، برای مدت دو دهه از این نسل ها حمایت چندانی نشد تا چند سال اخیر، چرا که احساس کردند که اگر روند بی توجهی به موسیقی فولکلور به همان منوال ادامه یابد. دیگر موسیقی معروف آذربایجانی نابود می شود. «خانه موغام» تاسیس کردند و بودجه ی کلانی را به امر احیا و رونق موسیقی سنتی خود اختصاص دادند. حتی مسابقه «موغامات» گذاشتند که در تهران و تبریز هم شاهد استقبال شایان توجه، مردم از آن بودیم. مشابه این وضعیت را ما در کشور خودمان داشتیم.  در دوران جنگ، موسیقی ما با توجه به شرایط اجتناب ناپذیر جنگی، افت کرد. با این تفاوت که بعد از پایان جنگ، موسیقی سنتی ما کمتر مورد حمایت قرار گرفت و نتوانست خود را همگام با علم روز موسیقی دنیا جلو ببرد تا اینکه به این وضعیت رسیدیم. در حالی که در ترکیه و باکو، موسیقی های مختلف چه نوع سنتی و فولکلور آن و چه سبک های پاپ و مدرن، پا به پای هم پیش می روند.

از سنتی خوانان ما اگر اکنون کسی غیر از استاد شجریان، افتخاری و حتی اصفهانی، کنسرت سنتی بگذارد مطمئناً  میلیون ها تومان ضرر می دهد. اما در ترکیه اینگونه نیست. هر دو سبک سنتی و پاپ، طرفداران خاص خود را دارند.

*با این اوصاف، راه برون رفت از این وضعیت را در چه می دانید؟! چگونه می توان جوان ایرانی را با فرهنگ و موسیقی سنتی خود آشتی داد؟!

بگذارید با یک مثال ساده تر به این بحث ورود کنیم. شما حتماً ماهنی قدیمی و معروف «کوچه لره سو سپمیشم» را شنیده اید؟!

*بله ، خیلی زیاد و از خوانندگان مختلف.

وقتی من این ترانه را در یک تالار 4 هزار نفری می خوانم. همه با من همخوانی می کنند. پیر و جوان، زن و مرد، گویی سالن دارد منفجر می شود. این موسیقی اجدادی ماست. باید همان موسیقی اجدادی و محلی مان را با قالب های نو ارائه داد. راه آشتی جوانان هم با موسیقی فولکلور و سنتی همین است. ما در گروهمان، در لابلای اجراهایمان، هم برای اینکه تنوع ایجاد کنیم و هم اینکه جوانانمان با موسیقی عاشیقی انس بگیرند، معمولاً از یک نوازنده ی عاشیق دعوت می کنیم که دقایقی به اجرای برنامه بپردازد. همان موسیقی که متعلق و منتسب به نسل های گذشته ماست. این نوعی معرفی و حمایت از موسیقی فولکلور است. از 30 قطعه اجرا شده هم، 10  آهنگ به نوعی به موسیقی سنتی ما مربوط می شود. در کنار همه ی اینها و بهره گیری از سازهای جدید، «گارمون» را رها نکرده ام. هرگز این ساز با قابلیت فوق العاده را زمین نگذاشته ام. چون آنرا بخشی از موسیقی اجدای خود می دانم.

هر ملت و جامعه ای برای خودش موسیقی پاپ دارد ما هم تلاش می کنیم تا موسیقی موغام، ریتم دار و شاد ارائه دهیم.

ای جوانلار سیزه تانری سیزه جانیم قوربان

قویماین سیز بوموغاماتی میزی خوار اولسون!

*شما آینده ی موسیقی ما را چگونه می بینید؟!

این دغدغه ی همه ی فعالان موسیقی و از جمله ماست. آینده موسیقی را تنها من و گروه من رقم نمی زند. اگر دولت بخواهد موسیقی های اصیل ماندگار شود، باید حمایت کند. اکنون نه دولت و نه هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که از گروههای موسیقی حمایت می شود. اما به صراحت می توانم ادعا کنم که آینده ی موسیقی ما، در دستان صدا و سیمای ماست. باید برنامه های آموزشی برای توسعه و ترویج موسیقی بگذارد و سیاست های ویژه ای را برای آن اعمال کند. ما با خانواده های ایرانی بسیاری در کنسرت های خارج از کشور روبرو بوده ایم که می گفتند: «دختر و پسر، نه ترکی می داند و نه فارسی! اما چون این بچه می بیند که ما به موسیقی آذربایجانی این قدر علاقه داریم، ناخودآگاه به موسیقی  آذربایجانی دلبسته می شوند.»!

با این توصیف اگر من فقط در کنسرت ها و آلبوم های خود، به موغامات بسنده کنم ممکن است شنونده ی جوان فرار کند و از «سه گاه» که اسکلت بندی موسیقی های موغام است خسته شود. به همین خاطر است که ترکیبی از این دو نوع موسیقی را در اجراهای خود ارائه می دهیم.  حتی ما اصرار می کنیم و از خانواده ها می خواهیم که وقتی به کنسرت می آیند حتماً فرزندان خود را هم بیاورند. ایمیل های بسیاری از دانشجویان  فارسی زبان داریم که حکایت از علاقه همه ایرانیان به این نوع موسیقی دارد.

وقتی «جان آذربایجان» در تهران و یا سایر شهرها را می خوانم، کل تالار، یک صدا، با من همخوانی می کنند و به احترام آذربایجان به پا می خیزند، این امر نشان از جایگاه موسیقی ما در بین سایر ملل و اقوام دارد.

وقتی این همه شور و شوق و استعداد  و این همه اقبال برای موسیقی آذربایجانی داریم، ضرورت دارد که همه دست به دست هم برای اعتلای آن به عنوان یک تکلیف و وظیفه عمل کنیم.

*در پرونده ی کاری شما، ترانه های معروفی را می بینیم که حتی نام آلبوم نیز به همان نام معروف شده است.  اتفاقاً فروش خیلی خوبی هم داشته اند. ترانه هایی مثل ریحان، بیاض گئجه لر و ...!

تاکنون و در طی نزدیک به دو دهه گذشته، 16  آلبوم منتشر کرده ام. وقتی آلبوم بیاض گئجه لر منتشر شد، چندان معروف نبودم اما این آلبوم به تیراژ بالای 80 هزار نسخه رسید.  آلبوم «گلمدین» 10 سال قبل 40 هزار نسخه فروخت. اما حالا، آلبوم  «گوزل لرین گوزلی» که حدود سه سال قبل منتشر شده، 250 هزار نسخه تاکنون فروش داشته است. آلبوم «کیم بیلر» هم تا حالا، 150 هزار نسخه فروش داشته است به طور متوسط هر سال یک CD منتشر شده است.

*شعر و متن ترانه یکی از مهمترین شاخص های یک ترانه است. شما در انتخاب «متن ترانه» بیشتر به مضمون شعر اهمیت می دهید یا به شاعر؟!

بیشتر به متن و مفهوم شعر اهمیت می دهم تا شاعر. هر چند وامدار شعرای بسیاری هستم. ولی از «محمود دست پیش» (معروف به واله)، سیزه سلام گتیرمیشم (برای شما سلام آورده ام)، و از نصیر پایه گذار ترانه ی «من عاشیقم بیرآیا»(من عاشق ماهی شده ام...)

برخی از ترانه ها نیز از ساخته های خودم بوده اند. مثل «گوزل لرین گوزلی» یا «اوغلان سوبای قالمیا»، یا «گل گولوم گل گولوم»، «توی»(عروسی) «آنا»(مادر)، البته قبل از آهنگ گذاری برای این ترانه ها، از نظر وزن و ساختار از مشاوره و راهنمایی بزرگان ادبیات بهره گرفته ام.

گاهی هم از اشعار شاعران آن سوی ارس استفاده کرده ام. با این حال، به اشعار دو نسل بیشتر علاقه مند هستم:

اول: شاعران قدیم آذربایجان مثل تیمور ائل چین.

ترانه ای مثل: «قاش قاباغین یئرله گئدیر دِه گوروم نیله میشم!»

از ترانه های اوست که فیکرت امیراوف آهنگسازی کرده اند.

یا اشعاری از علی آقا واحد، نظامی گنجوی، محمد فضولی و نباتی.

دوم: شاعران نسل جدید، و معاصر در این رابطه نیز اشعاری را که انتخاب می کنم در صورت نیاز با شاعرانشان حرف می زنم و در صورت نیاز، با اجازه ی خودشان تغییراتی می دهم و یا از شورای شعر وزارتخانه هم استعلام می کنم.

در این رابطه نیز، خودم را مقید و محدود به استفاده از شعر شاعران به نام نمی دانم. به عنوان مثال، شاعر جوانی در پارس آباد مغان وجود دارد که اشعار نغز و زیبایی برای من ایمیل می کند که من خودم بسیار برای آنها ارزش قائلم. تلاش می کنم تا فارغ از نام شاعر، ابیات و مضامین زیبا را در ترانه ها به کار بندم.

*از حدود 5/1 سال پیش تاکنون، مجوز برپایی هیچ کنسرت موسیقی در شهر تبریز صادر نشده است. همین امر موجب سوال و گلایه ی بسیاری از مشتاقان موسیقی ما بوده است. به نظر شما علت چه بوده است؟!

علت اصلی اش را دقیقاً نمی دانم. این را باید از مسئولان اداره ارشاد پرسید. اما ظاهراً حدود 5/1 سال پیش به خاطر پاره ای مسایل پیش  آمده در کنسرت یک خواننده ی تهرانی و عدم رعایت برخی شئونات اسلامی، برگزاری کنسرت های بعدی با محدودیت مواجه شده بود. اما ای کاش فقط برای آن خواننده محدودیت ایجاد می کردند و نه برای مخاطب آذربایجانی یا بقیه گروههای موسیقی! اکنون حدود 16-15 سال است که ما در تبریز کنسرت می دهیم. مسئولین ارشاد هم با اصلاح و باز شدن فضا در چارچوب های قانونی موافقند و به آینده هم خوشبین هستند.

اما این محدودیت های ایجاد شده، به سیاستگذاری های کلان کشور مربوط می شود. چند روز پیش در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تبریز گفتم: تاکنون نشنیده بودم گروههای موسیقی زیرزمینی در تبریز را فعالیت کنند که متاسفانه خبر آنرا هم شنیدم!!

*نظر شما در مورد فعالیت سایر گروههای موسیقی در تبریز چیست؟! آیا آنها را برای خود رقیب می دانید؟!

به هیچ وجه، من به همه ی آنها به چشم همکار نگاه می کنم. من تاکنون در 16-15 کشور مهم دنیا کنسرت داده ام. من به موسیقی ها و برنامه های آقایان حسن جداری، عباس عابدین زاده، خسرو نژاد آریا و بقیه گوش کرده و لذت برده ام. من با اکثریت آنها صمیمی هستم. من از بچه گی به ترانه های آنها گوش می دهم. اکنون در حدود 15-10 خواننده در تبریز فعال هستند که هر کدام رنگی دارند. نفی یکی، جفا به موسیقی آذربایجانی است. من نه آنها را رقیب خود می دانم و نه خودم را رقیب آنها، همه فکر و ذکر همه ی ما باید تلاش مضاعف و خلاقیت و نوآوری باشد.

*برخورد صدا و سیما با موسیقی آذربایجانی را چگونه می بینید؟! آیا از عملکرد این سازمان و پخش موسیقی های فولکلور یا پاپ راضی هستید؟!

صدا و سیما، آهنگ هایی را از من در آرشیو خود دارد که از بس آنها را پخش کرده خود من نیز خسته شده ام! ترانه هایی مثل «او ایوان لان بوایوانا»!

حتی چند بار زنگ زدم و اعتراض کردم که اجازه بدهید CDهای جدید را بدهم، البته قبول دارم که ذائقه و سیاست کاری صدا و سیما با اداره فرهنگ و ارشاد متفاوت است.

چند آلبوم را هم خودم به صورت افتخاری به صدا و سیما داده ام که پخش کنند. ترانه ی «نارگولی» سه سال قبل در جشنواره آهنگ های فولکلور کشور، مقام اول را کسب کرد. گاهی هم به صدا و سیمای تهران دعوت می شوم و در استودیوهای آنها و برای کانالهایی که برای ایرانیان خارج نشین برنامه پخش می کنند موسیقی ضبط می کنیم.

*مگر این امکان در صدا و سیمای مرکز تبریز برای شما فراهم نیست؟!

باید به صراحت بگویم که تلویزیون تهران، فعال تر از تلویزیون تبریز در زمینه ضبط و پخش موسیقی های سنتی و محلی است. برنامه های شاد و مفرّح، از ویژگی های شبکه پنج تهران است. از طرف دیگر، من هم دوست دارم که در تلویزیون تبریز برنامه اجرا کنم مشروط بر آنکه شرایطش فراهم باشد.

*مثلا چه شرطی؟!

تامین هزینه هایی مثل ایاب و ذهاب، سکونت و ... قبول دارید که این هزینه ها در برابر هزینه های کلانی که در صدا و سیما می شود و یا اعتباری که برای برنامه سازی توسط تهیه کنندگان اختصاص می دهند بسیار ناچیز است. آنها می توانند CD خوانندگان را از بازار خریداری کرده و پخش کنند. هر چند که برخی از خوانندگان با این رویّه به شدت مخالف هستند و در ازای پخش آهنگ هایشان درخواست مجوز و هزینه و حقوق می کنند.

اما من حداقل از این بابت توقعی ندارم. اکنون با فعالیت صدها شبکه ماهواره ای حتی اگر کسی به مدت چند دقیقه، از طریقه شبکه های ایرانی، به صدا و  آهنگ ما گوش می دهد باید افتخار کنیم. با این تنوع موسیقی در جهان با این همه امکان دانلود و ضبط و پخش موسیقی، دیگر آن مرزها و محدودیت های حقوقی معنی خود را از دست داده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، تکنولوژی های نوین ارتباطی، در کنار همه ی مزایای خود، پاره ای از مرزبندی ها و ضررها را هم با خود به دنبال دارد.

*موسیقی آذربایجانی گاهی با برخی تحرکات و برداشت های سیاسی عجین می شود. برخی آن را تایید و برخی دیگر آن را رد کرده و معتقدند که سیاسی جلوه دادن موسیقی نارواست. در برخی کنسرت های موسیقی و از جمله موسیقی آذربایجانی نیز در گذشته بارها شاهد این نوع تحرکات و برداشت ها بوده ایم. نظر ما در این رابطه چیست؟!

در موسیقی آذربایجانی، اشعار و آهنگ هایی وجود دارد که به وطن، قهرمانان ملی و حماسه های ملی و افسانه های عاشقانه مربوط است. چرا که تاریخ پرفراز و نشیب مردم آذربایجان آمیخته با تلخی ها و شادی های بسیاری است. در این صورت کلام و شعر و آهنگ می تواند به عنوان روایتگر آن داستانهای حماسه ای و مبارزاتی باشد. به عنوان مثال  حکایت مبارزات «بابک»  که من هم ترانه ای و آهنگی برای آن داشتم. حتی مجوز هم داشت. اما پاره ای برخوردهای سیاسی با این  آهنگ و آن جریانات و حساسیت های کاذب ایجاد شده سبب شد تا آن ترانه فعلاً مسکوت بماند. من با کارشناسان امر در این رابطه هم حرف زدم. آنها نیز بر این باور بودند که شعر آن  آهنگ بد نیست. ولی از آن برداشت سیاسی شد. و با ترانه معروف به «آنادیلی» یا «آذربایجان منیم دیلیم» ما نیز وظیفه داریم که مثل بقیه اقوام، برای حماسه هایمان ترانه بخوانیم اما مسئله اینجاست که برخی معابد و مغرض از آب گل آلود ماهی می گرفتند بنابراین برای جلوگیری از سوء استفاده آنها، فعلاً این نوع ترانه ها را محدود کردیم. بعضی کانالهای بیگانه هم فقط یک بیت یا قطعه ای خاص از ترانه را جدا کرده و بارها و بارها فقط آن جمله و بیت را پخش کرده و اهداف سیاسی خود را دنبال می کردند.

 به صراحت بگویم: من هرگز تفکر قوم گرایانه ندارم. افتخار می کنم که ایرانی هستم و هر نقطه و منطقه از ایران را دوست دارم از پارس آباد گرفته تا جزیره کیش، و از ایرانشهر تا پیرانشهر و کرمانشاه!

*به هر حال شما متهم به این هستید که با بازخوانی برخی ترانه های شاد که از قضا برخی از آن آهنگ ها در مجالس عروسی استفاده می شود، ساختار شکنی کرده اید. به هر حال مدت دو دهه بود که فضای جامعه ما با چنین موسیقی های شاد و معروف به ضربی و شش هشت بیگانه بود!

بر فرض شاد خواندن اتهام من باشد. مگر این جرم است؟! شاد خواستن مردم مگر گناه است؟! به نظرم که عبادت است. از اینها گذشته شاد خواندن کار هر کسی نیست! همچنان که طنز گفتن و خنداندن مردم کار هر کسی نیست در کنار همه ی شاد خواندن ها، من ترانه ها و آهنگ های آرام و گاه حزین هم دارم. غم و شادی، همیشه همزات و همراه هم هستند در موسیقی آذربایجانی، من با ترانه «آنا» (مادر) بیشتر معروف شدم تا با سایر ترانه های شاد! هنوز هم وقتی این ترانه را در تالارها می خوانم، اشک از دیدگان همه جاری می شود. با این حال تصدیق می کنم که سبک من عمدتاً شاد خواندن است تا سایر سبک ها، هر چند که به هر نوع آواز و آهنگ و سبکی احترام ویژه قائلم.

 

چارچوب یک کنسرت و اجرا هم، هرگز برای تمام گروهها و افراد یک دست و یکسان نیست. اینگونه نیست که ما از همه شنوندگان و مخاطبان بخواهیم که مثل تخته بنشینند و تنها گروه را تماشا کرده و گوش کنند! شاید لازم باشد همان شنونده، با همخوانی، دست زدن ها و شورآفرینی ها،... شنونده، با همخوانی ها، دست زدنها، و شورآفرینی ها، به ابراز احساسات خود بپردازد. اگر این رفتار در چارچوب مقررات شرعی و قانونی ما باشد چه ایرادی دارد که جوان ایرانی و آذربایجانی، ابراز وجود کرده و شاد باشد؟!

 

من وقتی قارمون می زنم، اکتیو هستم. به همین خاطر حتی به من لقب «شومن» داده اند. اشکال ندارد. برای اینکه بر روی سن، تلاش می کنم که ارتباط عاطفی خودم را با تک تک حاضران، حتی همان هایی که بر روی بالکن نشسته اند یا ایستاده هستند حفظ کنم. دوست دارم فاصله بین مردم و سن را با برخی کلمات دوستانه، شوخی ها و حرفها پرکنم. تاکید می کنم شومن بودن با خواننده مجالس عروسی بودن فرق دارد!

 

*هر چند برخی اطلاق پسوند ابتذال، به موسیقی را نمی تابند اما چه بخواهیم و چه نخواهیم شاهد نوعی بی بند و باری و ابتذال حداقل در حوزه ی شعر و محتوای آهنگ ها هستیم نظر شما در این باره چیست؟

 

«نجابت» شاخصه ی موسیقی آذربایجانی است. بعضی از ترانه ها و ماهنی های مربوط به مردم آذربایجان، مربوط به  صدها سال پیش است. ترانه های این مردم نیز در عین زیبایی و ظرافت و احساس، عاری از هرگونه پرده دری، بی حیایی و بی حرمتی است.  ترانه هایی مثل: «قره بالا یا سوز دماخ اولماز» و یا «سودان گلن سورمه لی قیز» روایت عاشقانه و پراحساس مردمان ماست. حکایت دوستی ها و روابط اجتماعی و خانوادگی نسل های گذشته است که به شعر و نظم و آهنگ درآمده است. در این اشعار و ابیات و آهنگ ها، شما، نکته ای که بی ادبی و یا موردی غیرمتعارف و شرم  آور باشد نمی بینید. چرا که اینها همه مسایل دور و بر ما و خانواده ی ماست. اما متاسفانه این روزها با برخی موسیقی ها و ترانه ها و اشعار زیرزمینی روبرو می شویم که به خدا آدم خجالت می کشد آنها را به همراه خانواده و دوست و آشنا گوش کند! به همین خاطر است که می گویم یک خواننده باید هم سواد موسیقیایی داشته باشد و هم از شعر و ادبیات خلق اطلاعات کافی داشته باشد. باید همان ترانه های نجیب و زیبا را احیا کرد. این وظیفه همه ی هنرمندان است. «بودو اولسم کفنیم»! (این است کفنم حتی اگر بمیرم)!

 

*بیشترین انتقادها یا درخواستی که مخاطبان از شما دارند و یا در وب سایت گروه آراز مطرح می کنند چیست؟!

 

معمولاً انتقادها و پیشنهادات جالبی مطرح می شود. اکثراً از سیستم صوتی تالارها و سالن ها گلایه می کنند که گلایه به جایی است! چون در کل ایران به استثنای دو تالار، بقیه از سیستم صوتی قدرتمند و سالم  بی بهره اند! برخی به لباس گروه ما ایراد می گیرند و برخی هم به حضور خواننده ی مهمان اعتراض می کنند. برخی درخواست کلیپ می کنند (که اصولاً ما در این باره با محدودیت روبرو هستیم) برخی هم از برپایی منظم و مرتب کنسرت در تبریز گلایه می کنند و برخی هم از به روز نبودن وب سایت گروه ناراضی هستند.

 

و جالب ترین انتقاد هم مربوط به حرف زدن های من به زبان ترکی است! چون به من ایراد می گیرند که وقتی من ترکی آذری حرف می زنم بسیاری از حاضران نمی فهمیدند که من چه می گویم! چون بسیاری از آنها  با وجودی که به زبان ترکی آذربایجانی اصلاً آشنایی ندارند اما به خاطر علاقه به موسیقی آذربایجانی به کنسرت می آیند! این امر کاملاً نشان از قدرت نفوذ موسیقی آذربایجانی در دل سایر اقوام و ملل دارد و همین قضیه مسئولیت ما را سنگین می کند.

 

 

 

 


مطالب مشابه :


رحیم شهریاری:تبریز، ‌بهترین شهر دنیاست

رحیم شهریاری: که مردم برای همیشه قید حضور در کنسرت های موسیقی آذری یا سال 92 تبریز;




کنسرت گروه موسیقی سنتی شمش در تبریز برگزار می شود

کنسرت گروه موسیقی سنتی شمش در تبریز برگزار می شود 27، 28 و 29 شهریور 92 | سایت رحیم شهریاری ;




شهریاری (قسمت اول) (17 - 90)

65_92) آذرقلم. حیات رحیم شهریاری در حالیکه ساز ایرانی و آذربایجانی، چندین کنسرت در تبریز




شهریاری _قسمت دوم ( 18- 90 )

65_92) آذرقلم «رحیم شهریاری» متولد برخی هم از برپایی منظم و مرتب کنسرت در تبریز گلایه می




برچسب :