گلچین غزلیات مولوی -قسمت 54 (غزلهای 1823-1832)

وبلاگ  اشعار عرفانی شعرای بزرگ

  http://hafezasrar.blogfa.com/

                                                  

  داری کتابها و لینکهای مختلفی در زمینۀ) خداشناسی - گلچین غزلیات ادبی-سخنان دانشمندان و بزرگان- احادیث- مقالات و کتب علمی- کتابهای پزشکی –نجوم و موسیقی و فایلهای صوتی قرآن و دعا و سخنرانی و غیره میباشد) که همگی به صورت رایگان قابل دانلود میباشند.مقدم همۀ عزیزان را گرامی میداریم و از همۀ عزیزان دعوت میشود از موضوعات مختلف سایت که در دسته بندی آمده است بازدید به عمل آورند.

در این مجموعه سعی ما بر این بوده است که علاوه بر قرار دادن کتابهای بسیار مفید در سایت ،لینک کتابهای علمی و دانشگاهی را نیز از سایتهای معتبر در سایت قرار دهیم تا مرجع خوبی برای دانشجویان فراهم شده باشد.

جهت دسترسی به موضوعات کلیه مطالب وبلاگ بر روی آرشیو کلی مطالب وبلاگ

و یا بر روی آدرس

 http://hafezasrar.blogfa.com/post-1382.aspx کلیک نمائید

غزلیات مولانا از نظر مضامین عرفانی در سطح بسیار بالایی می باشد و سعی ما در این مجموعه انتخاب زیباترین غزلیات بوده است که از 3200 غزل در حدود 500 غزل گزینش شده است .البته مجموعه کامل غزلیات مولانا و دیگر بزرگان شعر و ادب به صورت pdf  در همین وبلاگ موجود می باشد که با کلیک بر روی لینک 

دانلود رایگان 1000 کتاب ادبی و شعر(pdf )به آنها دسترسی پیدا میکنید

جهت دسترسی به همۀ قسمتهای گلچین غزلیات مولوی  که 40 قسمت می باشد بر روی

گلچین غزلیان مولوی     کلیک نمائید  و یا بر روی آدرس ذیل

http://hafezasrar.blogfa.com/cat-12.aspx   کلیک نمائید

 

غزل شمارهٔ۱۸۲۳

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من

سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من

سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او

تشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه من

درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را

جانب بحر می روم پاک کنید راه من

چند شود زمین وحل از قطرات اشک من

چند شود فلک سیه از غم و دود آه من

چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل

چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من

جانب بحر رو کز او موج صفا همی‌رسد

غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من

آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه‌ام

یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من

سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم

دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من

خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم

صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من

در دل من درآمد او بود خیالش آتشین

آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من

گفت که از سماع‌ها حرمت و جاه کم شود

جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من

عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است

نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من

لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش

زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من

از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو

راه زند دل مرا داعیه اله من

غزل شمارهٔ۱۸۲۴

سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من

جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من

با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم

چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من

چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان

نرخ نبات بشکند چاشنی بلای من

عود دمد ز دود من کور شود حسود من

زفت شود وجود من تنگ شود قبای من

آن نفس این زمین بود چرخ زنان چو آسمان

ذره به ذره رقص در نعره زنان که‌های من

آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور

گفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای من

گفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تو

لیک ز هر دو دور شو از جهت لقای من

گفتم چون اجل رسد جان بجهد از این جسد

گر بروم به سوی جان باد شکسته پای من

گفت بلی به گل نگر چون ببرد قضا سرش

خنده زنان سری نهد در قدم قضای من

گفتم اگر ترش شوم از پی رشک می شوم

تا نرسد به چشم بد کر و فر ولای من

گفت که چشم بد بهل کو نخورد جز آب و گل

چشم بدان کجا رسد جانب کبریای من

گفتم روزکی دو سه مانده‌ام در آب و گل

بسته خوفم و رجا تا برسد صلای من

گفت در آب و گل نه‌ای سایه توست این طرف

برد تو را از این جهان صنعت جان ربای من

زینچ بگفت دلبرم عقل پرید از سرم

باقی قصه عقل کل بو نبرد چه جای من

 

غزل شمارهٔ۱۸۲۹

گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من

هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من

نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من

شعله سینه منی کم مکن از شرار من

یار من و حریف من خوب من و لطیف من

چست من و ظریف من باغ من و بهار من

ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو

ذره آفتاب تو این دل بی‌قرار من

لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم

کآخر تا کجا رسد پنج و شش قمار من

تا که چه زاید این شب حامله از برای من

تا به کجا کشد بگو مستی بی‌خمار من

تا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس من

تا چه اثر کند عجب ناله و زینهار من

گفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتو

کار تو راست در جهان ای بگزیده کار من

مست منی و پست من عاشق و می پرست من

برخورد او ز دست من هر کی کشید بار من

رو که تو راست کر و فر مجلس عیش نه ز سر

زانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار من

گفتم وانما که چون زنده کنی تو مرده را

زنده کن این تن مرا از پی اعتبار من

مرده‌تر از تنم مجو زنده کنش به نور هو

تا همه جان شود تنم این تن جان سپار من

گفت ز من نه بارها دیده‌ای اعتبارها

بر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار من

گفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلی

از لطف و عجایبت ای شه و شهریار من

عشق کشید در زمان گوش مرا به گوشه‌ای

خواند فسون فسون او دام دل شکار من

جان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شد

ور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من

غزل شمارهٔ۱۸۳۲

مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن

کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان

خوی شده‌ست گوش را گوش ترانه نوش را

کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان

فرع سماع آسمان هست سماع این زمین

و آنک سماع تن بود فرع سماع عقل و جان

نعره رعد را نگر چه اثر است در شجر

چند شکوفه و ثمر سر زده اندر آن فغان

بانگ رسید در عدم گفت عدم بلی نعم

می نهم آن طرف قدم تازه و سبز و شادمان

مستمع الست شد پای دوان و مست شد

نیست بد او و هست شد لاله و بید و ضیمران

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان

نیست بجز رضای تو قفل گشای عقل و دل

نیست بجز هوای تو قبله و افتخار جان

سوخته شد ز هجر تو گلشن و کشت زار من

زنده کنش به فضل خود ای دم تو بهار جان

بی لب می فروش تو کی شکند خمار دل

بی خم ابروی کژت راست نگشت کار جان

از تو چو مشرقی شود روشن پشت و روی دل

بر چو تو دلبری سزد هر نفسی نثار جان

تافتن شعاع تو در سر روزن دلی

تبصره خرد بود هر دم اعتبار جان

از غم دوری لقا راه حبیب طی شود

در ره و منهج خدا هست خدای یار جان

گلبن روی غیبیان چون برسد بدیده‌ای

از گل سرخ پر شود بی‌چمنی کنار جان

لاف زدم که هست او همدم و یار غار من

یار منی تو بی‌گمان خیز بیا به غار جان

گفت اناالحق و بشد دل سوی دار امتحان

آن دم پای دار شد دولت پایدار جان

باغ که بی‌تو سبز شد دی بدهد سزای او

جان که جز از تو زنده شد نیست وی از شمار جان

دانه نمود دام تو در نظر شکار دل

خانه گرفت عشق تو ناگه در جوار جان

نیم حدیث گفته شد نیم دگر مگو خمش

شهره کند حدیث را بر همه شهریار جان

جهت دسترسی به همۀ قسمتهای گلچین غزلیات مولوی  که 40 قسمت می باشد بر روی

گلچین غزلیان مولوی     کلیک نمائید  و یا بر روی آدرس ذیل

http://hafezasrar.blogfa.com/cat-12.aspx   کلیک نمائید


مطالب مشابه :


هنجار شکنی وزنی در غزلیات مولانا

adibaneh - هنجار شکنی وزنی در غزلیات مولانا - شعر و گنجور شاعران . مرکز دایره




گلچین غزلیات مولانا جلالدین محمد بلخی (قسمت 61)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولانا جلالدین محمد بلخی (گنجور) گفتار بزرگان (رهپو)




گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت53(غزلهای 1809-1821 )

غزلیات مولانا از نظر مضامین عرفانی در سطح بسیار بالایی می خاکم شده گنجور زر از تابش




دانلود رایگان غزلیات مولانا جلالدین محمد بلخی به صورت pdf و خط نستعلیق (32جلد)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - دانلود رایگان غزلیات مولانا جلالدین محمد بلخی به صورت pdf و خط




گلجین زیباترین غزلیات مولانا (بخش 58)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلجین زیباترین غزلیات مولانا (بخش 58) - منتخبی از زیباترین اشعار




نقد و بررسی کوتاهی در دیوان کبیر شمس2

غزلیات مولانا غالباً در مجالس سماع و در حال شور و نشاط سروده شده است .«ذهن او بی گنجور ویکی




گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 )

غزلیات مولانا از نظر مضامین عرفانی در سطح بسیار بالایی می باشد و سعی ما در این (گنجور




گلچین غزلیات مولوی -قسمت 54 (غزلهای 1823-1832)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی -قسمت 54 (غزلهای 1823-1832) - منتخبی از زیباترین اشعار




گنجینه غزل فارسی-غزلیات مولانا -قسمت 27 (غزلهای 767-805)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گنجینه غزل فارسی-غزلیات مولانا -قسمت 27 (غزلهای 767-805) (گنجور) گفتار




برچسب :