نوروز 88
سلام به همه گلهاي باغ زندگي
سال جديد مبارك باشه. ايشالا كه اين سال براي همه سرشار از خوبي و سلامتي باشه.
خانواده ي سه نفره ي ما دومين عيد را هم پشت سر گذاشت. آقا سپهر امسال سر سال تحويل خيلي خوابالو بود فكر كنم تا آخر سال همش مي خواد بخوابه. چون اون روز تا ساعت 3 نخوابيده بود و بعد از نهار كه ديگه وقت سال تحويل بود نق مي زد و مي خواست بخوابه. ولي چون دلمون مي خواست حتما پسرمون هم همراهمون سر سفره هفت سين باشه به هر زحمتي بود لباس تنش كردم و نشست. ولي به محض اين كه توپ سال جديد شليك شد، خوابيد.
امسال هم مثل هر سال تمام تعطيلات عيد را مرخصي گرفته بودم و كنار خانواده ي بابايي بوديم. براي اولين بار با ماشين خودمون رفتيم سفر. روز آخر هم براي سپهر صندلي ماشين خريدم كه خيلي خوب بود و توي سفر خيلي به درد خورد. چون جلو اگر مي نشست كه توي اتوبان خيلي خطر داشت. عقب هم كه تنها نمي شد بشينه. ولي توي صندلي راحت مي نشست و هر وقت هم نق مي زد يا خسته مي شد خودم مي رفتم عقب پيشش. هر وقت هم خوابش مي برد صندلي را به حالت خوابيده در مي آوردم و راحت مي خوابيد.
سپهر خيلي رابطه خوبي با افرادي كه سنشون كمي بالا باشه نداره. از راه كه رسيديم رفتيم منزل خاله ام. تا شوهرخالهام را ديد شروع كرد به گريه و زاري. بغل خاله هم كه اصلا نمي رفت. ولي بعد از چند ساعت درست شد و باهاشون رابطه برقرار كرد. در مورد بابابزرگش هم همين طور بود. اول كار اصلاً بغلش نمي رفت. ولي بعد از مدتي حسابي صميمي شده بود و توي بغل بابابزرگ بود.
هر كس سپهرو مي ديد مي گفت واي چه قدر لاغر شده؟ خيلي حس بديه همه به آدم بگن واي بچه ات لاغر شده منم مي گفتم دندون درآورده، قبل از عيد مريض بوده، راه افتاده و ... اين يك نكته اي كه حتما شما مامانها هميشه شنيديد. به هر حال بايد در اين مواقع يك گوشمون در باشه يكي دروازه وگرنه عذاب وجدان مي گيريم كه حتما من بهش رسيدگي نكردم، چرا غذا نمي خوره، نكنه مريضي داره و…
برخلاف نگراني كه داشتم بعد از عيد به راحتي به مهدكودك رفت و مشكلي نبود. يك آهنگ ني ني گل هست كه هميشه توي مهد براشون مي زارن توي مسافرت هم هر جا مي رفتيم اين موزيك توي ماشين بود. شايد هم يكي از دلايلي كه روز اول بعد از عيد گريه نكرد همين بود كه اول صبح ني ني گل را شنيد و احساس آشنايي بهش دست داد.
قبل از عيد پسري يك كم پاش سوخته بود كه خوب شد. ولي يك كم جاش مونده بود. هر كي ميديد مي پرسيد چي شده؟ ديگه سپهر هم حساس شده بود. بعد از اون هر جا مي نشست يك كم پاچه ي شلوارشو مي زد بالا هي مي گفت اوخ تا بهش توجه كنيم. تا پاشو بوس كنم و ديگه اوخش خوب بشه. يك بار اين پاشو بوس كردم سريع توي اون پاش هم يك نقطه ي كوچولو كه زخم شده بود نشون داد و دوباره گفت اوخ و پاشو بالا آورد تا بوس كنم.
كلي شيرينكاري مي كنه. يعني هر لحظه هر كاري كه انجام مي ده باعث مي شه بغلش كنم و كلي بوس بوسيش كنم. چند شب پيش خونه ي مامانم مهمون داشتيم. رفته بالش آورده وسط همه ي مهمونا خوابيده تا بهش توجه كنيم. چون هنوز خيلي كوچيكه اين كارهايي كه واسه جلب توجه مي كنه خيلي بامزه است.
كوچولوي قشنگم دو تا دندون نيش بالا هم درآورده است. اين دفعه ديگه خيلي نق نق نكرد.
در مورد غذا خوردنش از مربي مهد سئوال كردم مي گفت سپهر خيلي خوب غذا را مي جود و برخلاف ساير بچه ها كه معمولا نجويده قورت مي دهند. بايد با حوصله بهش غذا داد. خودم هم دقت كردم ديدم درست ميگه . توي مهد بچه ها با هم مقايسه مي شن اين چيزها بهتر مشخص ميشه.
توي راه مسافرت با عمه و عموي سپهر بوديم. اونا ماشينشون پرايد سفيد بود. هنوزم هرچي پرايد سفيد مي بينه مي گه عمه عمه. از دو روز پيش هم ديگه به رنگش كاري نداره ماشين پرايدو كه تشخيص مي ده مي گه عمه. ماشين بابام هم كه صبحها ما رو مي رسونه تشخيص مي ده. تا پژو تيره مي بينه مي گه بابا، بابا.
هر چي كاسه و بشقاب دم دستش باشه مي زاره روي گاز. حالا خوبه گاز خودمون مدلش تو كابينتي است و دستش به دكمه ها و روي گاز نمي رسه. ولي هر جا باشيم مي ره سراغ گازشون و يا زير غذاها را كم و زياد مي كنه يا روشن و خاموش مي كنه.
مي خواستم برم يك سر خونه ي مامانم . به بابايي گفتم بيا با هم برويم خوابيده بود گفت شما بريد تا من استراحت كنم. به سپهر هم گفتم بيا بريم. ولي آقا پسرم بدون بابايي هيچ جا نمي ره. رفت و دست باباشو اين قدر كشيد و اصرار كرد تا مجبور شد بلند بشه و با ما بياد.
يك روز قرار بود با بابايي بره حموم . بهش گفتم سپهر بيا لباساتو در بيارم برو حمام. بابايي نشسته بود پاي تلويزيون و كنترل هم دستش بود. سپهر اول رفت كنترل را از دست باباش گرفت گذاشتش كنار و بعد هم دستشو كشيد و بردش طرف حمام. با اين كه كلمات محدودي بلده ولي هر چي بخواد هر طوري كه هست منظورش را بهمون مي گه. مثلاً هر وقت گرسنه باشه مي ره سراغ صندلي غذاش و ازم مي خواد كه بغلش كنم و بشينه روي صندليش.
از وقتي رفته مهد ميوه خوردنش خيلي بهتره شده است. مثلا قبلا اصلا موز نمي خورد ولي الان مي خوره. توي ايام عيد خيلي اشتهاش خوب شده بود. من هم خيلي ذوق مي كردم و همش در حال غذا دادن بهش بودم. هر جا هم كه ميرفتيم از انواع آجيل فقط پسته را مي خورد. الان هم بادوم و فندق را پودر كردم و مي ريزم توي فرني. يك روز در ميون هم زرده تخم مرغ را كه به هيچ صورتي نمي خوره مي ريزم توي فرني. يك روزهايي سيب و يك روزهايي هم موز. كلاً كلي از چيزهايي كه راحت نمي خوره توي فرني بهش مي دم.
خب اين هم خلاصه اي از اتفاقات اخير. چند تا عكس هم براي حسن ختام.
مطالب مشابه :
لباس عید و مسافرت
خلاصه اونجا دو سه تا مغازه هست که فقط لباس بارداری و تا بعداْ که نی نی گلم و مانی قندی
مدلهای لباس بارداری 91
مدلهای لباس بارداری 91. برچسبها: مدل لباس حاملگی, مانی نی, مدل لباس
لباس حاملگي
همه چیز در مورد طراحی الگوی لباس و دوخت. طراحي و دانلود الگو هاي مورد نياز جهت دوخت لباس براي
لباس های نی نی و برنامه های عید
لباس های نی نی و برنامه های دغدغه های من در دوران بارداری و پس از فرناز جون و مانی
خرید لباس بارداری
اینجا از روزهای قشنگم با مهربون همسرم و یه نی نی ناز مانی کوچولو و خرید لباس بارداری.
21 آپریل .خرید لباس بارداری
اصلا خرید لباس بارداری برای مادر یه حس زیبایی که مامان آذر و نی نی مامان افسانه & مانی
مريضي سپهر و خريدهاي من
من و نی نی گوگولی دوران بارداری و بند باش.بیشتر وقتها یقه ی لباس منو می گیره یا دستم را
نوروز 88
من و نی نی گوگولی من در دوران بارداری و پس سر سفره هفت سين باشه به هر زحمتي بود لباس تنش
برچسب :
لباس بارداری مانی نی