با نماينده دوره اول مجلس
|
فرهنگ توسعه در گناباد زنده نيست !
... در همين راستا بود كه دوستی نشانی از آقای احمد ملازاده – نماينده دوره اول مجلس شورای اسلامی مردم شهرستان گناباد - برايمان يافت در يكی از خيابانهای تهران در خانهای كوچك با حياتی نقلی و حوضی زيبا در وسط آن كه محل كار ايشان بود. ايشان را تا به حال نديده بوديم چون روزگار قدرتشان قبل از روزگار حيات ما بوده است و به گفته خودشان پس از تمام شدن سالهای مجلس وارد كار اقتصادی شده بودند و سيری جديدی را در زندگی آغاز کرده اند. نکته زيبا اين که شصت و يکمين بهار زندگی ايشان است. ولی هنوز سرزنده و پر از ايده و طرح نو بودند.
ما ايشان را به سالهای دور برديم از دوران مبارزه با رژيم شاه و زندانها و شكنجهها تا آغاز انقلاب و سال های که بعد از آن گذشته است. معمولاً صحبت از گذشته ها هميشه شيرين است. ولی صحبتهای ايشان گاهی تلخيهای داشت كه هنوز هم غم را به صورتشان ميآورد. و با خندهای سعی ميكردند آن را فراموش كنند. احمد ملازاده دوست و آشناي: بهشتي، بازرگان، سحابي، خامنهاي، هاشمی ، منتظري، رجايي، بنيصدر، نبوی ، مصباح ،سروش و بسياری از بزرگان و رجال آن سالها بوده است. كه اكثراً در زندان همرزم يكديگر بودهاند. در اينجا خاطرات زيبای ايشان از آن دوران و تحليلها و نظراتشان را درباره حال حاضر شهرستان تقديم شما ميكنيم.
**********
من از هر آخوندي آخوندترم 17 ساله بودم که من را براي اولين بار دستگير کردند
دو نفر را من معلم خود مي دانم . محمد رضا حکيمي ، دکتر شريعتي گفتند : فلاني مارکسيست است . ليبرال است و نماز هم که اصلا نمي خواند.
من داخل کوچه بودم که ناگهان حزب جمهوري منفجر شد به همراه شهيد محمد منتظري و شهيد کلاهدوز سپاه را پايه گذاري کرديم
ديدم در حوزه ي سياست نمي توانم کار کنم .شروع به کار اقتصادي کردم دفاتر ما در آلمان ، فرانسه ، دبي و لندن فعال بود ولي ما را قيچي کردند
من گناباد را جزو خراسان جنوبي مي دانستم
شما بايد بتوانيد حوزه اي ناسيوناليستي محلي را ضعيف کنيد
..........................................................................................
بر در ميكده و بتكده و مسجد و دير سجده آرم كه تو شايد نظری بنمايي
خدا خواست و برايمان توفيقی بود كه در اين چند ماه بسيار آموختم. اين سايت و اين تجمع دانشجويی ابزاری شد كه با بسياری از بزرگان نشستيم. سخنی گفتيم و حرفها شنيديم. هر نوع فكر و انديشه و هر نوع موافق و مخالف را برتافتيم كه ما هنوز جوانيم و بايد بشنويم و ببينيم تا چنان كه شايسته است انتخاب کنيم. چون الحق والانصاف صراط های مستقيم زياده از حد به چشم می آيند. در همين راستا بود كه دوستی نشانی از آقای احمد ملازاده – نماينده دوره اول مجلس شورای اسلامی مردم شهرستان گناباد - برايمان يافت در يكی از خيابانهای تهران در خانهای كوچك با حياتی نقلی و حوضی زيبا در وسط آن كه محل كار ايشان بود. ايشان را تا به حال نديده بوديم چون روزگار قدرتشان قبل از روزگار حيات ما بوده است و به گفته خودشان پس از تمام شدن سالهای مجلس وارد كار اقتصادی شده بودند و سيری جديدی را در زندگی آغاز کرده اند. نکته زيبا اين که شصت و يکمين بهار زندگی ايشان است. ولی هنوز سرزنده و پر از ايده و طرح نو بودند. ما ايشان را به سالهای دور برديم از دوران مبارزه با رژيم شاه و زندانها و شكنجهها تا آغاز انقلاب و سال های که بعد از آن گذشته است. معمولاً صحبت از گذشته ها هميشه شيرين است. ولی صحبتهای ايشان گاهی تلخيهای داشت كه هنوز هم غم را به صورتشان ميآورد. و با خندهای سعی ميكردند آن را فراموش كنند. احمد ملازاده دوست و آشناي: بهشتي، بازرگان، سحابي، خامنهاي، هاشمی ، منتظري، رجايي، بنيصدر، نبوی ، مصباح ،سروش و بسياری از بزرگان و رجال آن سالها بوده است. كه اكثراً در زندان همرزم يكديگر بودهاند. در اينجا خاطرات زيبای ايشان از آن دوران و تحليلها و نظراتشان را درباره حال حاضر شهرستان تقديم شما ميكنيم.
با تشکر از شما که که اين فرصت را به ما داديد که لحظاتی در خدمتان باشيم و از گذشته های شهرستان بيشتر بدانيم .يکی از ويژگی های شخصيت شما اين است که از معدود گنابادی هايی هستيد که سابقه ی درخشان مبارزاتی و زندان سياسی را دارا می باشيد . با توجه به اين مطلب می خواهيم به عنوان اولين سوال بپرسم چگونه شد وارد فضای علمی و مبارزاتی آن دوران شديد ؟
من هم سلام می کنم خدمت شما و همه همشهریان عزبز . راستش من از 1۳ سالگی تصميم گرفتم طلبه شوم و علتش را هم يافتن آزادی ميدانستم. از همان كودكی عاشق حضرت علی و امام حسين (ع) بودهام و آنها را آزادترين مردان تاريخ ميدانم و اين به من انگيزه می داد. مشوق من هم آن زمان آقای دانش سخنور از روحانيون باسواد خراسان بود كه البته بعدها او را متهم كردند. در سال 42 هم در آغاز نهضت امام خمينی ، از فردوس به مشهد آمدم و وارد مبارزه شدم و در 17 سالگی برای اولينبار در مشهد دستگير شدم .
اساتيد و دوستانی که در مشهد با شما همفکر بودند چه کسانی بودند ؟
سال 4۲ دركانون نشر حقايق اسلامی به درس تفسير قرآن آقای محمد تقی شريعتی ميرفتم. همانجا بود كه با دوستان زيادی آشنا شدم من جمله آقای طاهر احمدزاده از همراهان جنبش ملی نفت و از طرفداران دکتر مصدق و نيز در همان ايام با آقای دکتر علی شريعتی و علامه حكيمی آشنا شدم و در واقع اين دو نفر مسير زندگیم را تغيير دادند . آنجا بسيار آموختم. اين دو نفر را من معلم هميشه خود ميدانم ، محمدرضا حكيمی و دكتر شريعتی . در آن زمان شرائط به گونهای بود که هر اعلاميه يا اعتراضی در مشهد ميشد ميآمدند و من را می گرفتند و به علت همين فعاليت های سياسی چندين بار در آن سالها دستگير شدم تا بالاخره مرا به سربازی فرستادند و سپس از آنجا نيزمرا به قوچان تبعيد كردند. سال 52 به قم رفتنم و در ادامه تحصيلاتم از آقايان وحيد، مشكينی و منتظری درس آموختم.مباحث علمی آن دوران خيلی آموزنده بود . همان زمان بود كه دوستان اصرار کردند که بايد ازدواج کنی . همين شد که با دختر شهيد آيتا... غفاری ازدواج كردم در حالی كه واقعا هيچ نداشتم حتی عبا را هم از آقای حسنزاده آملی قرض گرفتم. يادم است عقد ما را دايی ايشان خواند و چون من فراری بودم هيچ كس حضور نداشت. روز بعد مأموران امنيتی به منزل حمله کردند تا من را بگيرند كه در اين زمان من به قم رفته بودم و جای ثابتی نداشتم و مدتی هم در کرمان با اسم مستعار زندگی ميکردم که برای آخرين بار ، سال 55 دوباره من را دستگير کردند و تا زمان انقلاب در زندان بودم.
انقلاب فرصتی را فراهم کرد تا خيلی ها که نظر و ايده ی برگرفته از دين داشتند به دنبال اجرای آن باشند .شما چه چيز را اولويت خود ديديد به عبارتی اولين تغيير بايد در کجای سيستم سلطنتی ايجاد می شد تا انقلاب بتواند کم کم ثبات خود را پبدا کند؟
من بيشتر دنبال کارهای فرهنگی بودم ، آقای رجايی پيشنهاد داد من سفير شوم من قبول نکردم وحتی مدتی آمدم بجستان و كشاورزی كردم و از سياست خارج شدم .سخنرانی های زيادی هم در شهرستان برای مردم به ويژه فرهنگيان داشتم در همين راستا بود که به همراه شهيد محمد منتظری و شهيد كلاهدوز ايده سپاه در ذهنمان شکل گرفت. از طرفی با روزنامه انقلاب اسلامی که مال بنی صدر بود همکاری داشتم .
ورود شما به انتخابات دوره اول مجلس هم در اين راستا بود ؟
بله، كم كم موقع انتخابات شد. ارتباط من با دانشجويان گناباد زياد بود. و نيز با آقايان شيخ محمد باصری ، حسين حيدری ، بهمن فاضلی ، رضا عرفان و ... که با هم در مورد مسايل منطقه مشورت ميکرديم . عدهای از دوستان پيشنهاد کانديدا شدن در خبرگان قانون اساسی کردند که من قبول نکردم كه بعد گفتند بيا برای مجلس شورای اسلامی كانديدا بشو و من باز نپذيرفتم . در ترديد بودم که به مشهد رفتم و با مرحوم محمد تقی شريعتی مشورت كردم. ايشان اصرار کردند که تو بايد كانديدا شوی و با اين حرف بود که من راضی شدم و به صحنه آمدم .
کم کم می خواهيم وارد مسائل شهرستان شويم .لطفا ابتدا در مورد احزاب و گروه هايی که آن زمان در گناباد فعال بودند توضيحی بدهيد تا فضا قابل تصورتر باشد ؟ اکثر احزاب فعال کشور در شهرستان فعال بودند ، يادم می آيد تودهايها و فدائيان بيشتر در كاخك و بجستان فعال بودند و مجاهدين هم بيشتر در نوغاب و بيلُند عمل ميكردند. انجمن حجتيه هم در جويمِند بودند .همه اين گروها هم كانديدا داشتند. روحانيت هم دو گروه عمده بودند که يکی طرفداران حزب جمهوری و يکی روحانيت مستقل.
حال و هوای انتخابات چطور بود . درست است که روحانيت از شما حمايت نکردند؟ در اين صورت طرفداران شما بيشتر از کدام طيف بودند ؟
فکر ميکنم 17 نفر برای آن دوره كانديدا شده بودند ، اما روحانيت شهرستان با من مخالفت كردند. آن زمان در ميان روحانيت فقط آقای شيخ محمد باصری و شيخ حسين نصيری با من موافق بودند. به علت سخنرانيهايی كه من برای فرهنگيان شهرستان داشتم و به علت گسترش كتابها و افكار دكتر شريعتی ، فرهنگيان و دانشجويان از من حمايت كردند. در دور اول صوفيهای شهرستان خودشان كانديدا داشتند ولی در دور دوم آنها از من حمايت كردند. آقای هادی غفاری و ابراهيم اصغرزاده هم آمدند گناباد و برای من سخنرانی كردند. نكته جالب اين بود که اکثريت قريب به اتفاق روحانيون منطقه از من ميخواستند کنار بروم و ميگفتند رأی نميآوری و آبرويت ميرود و من هم گفتم برود ، اهميتی ندارد .
چرا ؟
خوب استدلال ظاهراً اين بود که امام فرموده بايد نيروی متخصص بيايد و اين که به صلاح روحانيت شهرستان نيست وارد اين کارها بشوند ولی من گفتم امام فرموده است نيروی متعهد باشد و دلسوز انقلاب از طرفی هم من اين توانايی را در خود می ديدم که بتوانم کار کنم.تهمت های زيادی هم به من زدند.
مشخص است که آن زمان بازار شايعات و تهمت ها بسيار داغ تر از حالا بوده است. درباره شما چه می گفتند ؟
درست است . بازار شايعات هم گرم بود. ميگفتند: ملازاده در زندان نماز نميخوانده است. ماركسيت است. ليبرال است و صدها دروغ ديگر ولی اين تبليغات به ضد تبليغ تبديل شد. البته بعد از انتخابات هم تبليغات ادامه داشت . يادم هست سپاه كه ميرفتم با من صحبت نميكردند. در روستا ها هم خيلی کار کرده بودند که مردم اصلاً من را مسلمان نمی دانستند. فرماندار آن زمان که فکر ميکنم آقای حسينی بود به من گفت: آقای ملازاده اينجا گروهی بر عليه تو كار ميكنند ، دوره بعد كانديدا نشو. ولی من قبول نكردم. قطبزاده بر عليه من صحبت كرد ، و همچنين روزنامه راه مردم - روزنامهای تودهايها - نوشت ملازاده ليبرال است و بنی صدر هم در سفرش به گناباد به من حمله کرد .
همه می گويند شما طرفدار بنی صدر بوده ايد. درست است که اين جمله آن زمان مثل حالا بار منفی نداشته است ، ولی مهمترين نقد به شما همين بوده است.
حقيقت اين است که با وجود اينكه با جلالالدين فارسی آشنا بودم ، بنا به تشخيص ، در آن زمان از بنيصدر دفاع كردم . من در آن زمان با روزنامه انقلاب اسلامی و بنيصدر همكاری ميكردم ولی بعد كه به مجلس آمدم با بنيصدر اختلاف پيدا كردم .
منظورتان از بعد ، چه زمانی است ؟
ما كمكم نقدهای زيادی به بنيصدر داشتيم. رفتيم و به او گفتيم : اين چه کارهايی است که می کنی ، رفتار تو هم ديكتاتوری است. ولی او مغرور بود و ميگفت: من 11 ميليون رأی دارم. گفتيم: آقای بنيصدر مفهوم رأی در ايران با اروپايی كه شما زندگی ميكرديد متفاوت است ولی او ما را مسخره كرد. ما هم آمديم و طرح استيضاح بنی صدر را ريختيم و مجلس هم به او رأی عدم اعتماد داد .
اين طور که ما فهميديم شما از نظر فکری به بچه های نهضت آزادی و مجاهدين نزديک تر بودهايد تا به حزب جمهوری و جريان حزب الله ؟
برای درک اين موضوع بايد برگرديم به عقب . در زندان دو جريان فكری ، از امام خمينی طرفداری ميکردند ، معتدلها و جريان سپاس . معتدلها كه افرادی امثال بهزاد نبوی و آقای رجايی و جريانهايی متمايل به چپ اسلامی بودند و من هم در اين گروه بودم . من با حزب جمهوری هم موافق بودم و جلساتی با آقای دکتر بهشتی داشتم . حتی كارت حزب را هم داشتم و به همراه شهيد منتظری روی تغييراتی در كادر حزب كار ميكرديم. در ماجرای انفجار حزب يادم است که من به سمت حزب ميرفتم ، داخل كوچه که رسيدم، انفجار رخ داد که جريانش مفصل است . در مورد حزب الله هم بايد بگويم که در اوايل انقلاب اين مسايل مطرح نبود و اين جريانها بعداً شکل گرفت. بعضی از برادران در شهرستان که خود را حزب الله ميدانند ، آن زمان برای انجمن حجتيه فعاليت می کردند.
يکی از مسايلی که از نمايندگان پرسيده می شود فعاليت هايی است که در جهت عمران و آبادانی حوزه انتخابی شان انجام داده اند . شما به اين سوال چگونه جواب می دهيد؟
به نظر من اين سوال اساسا غلط است. وظيفه نماينده چيز ديگری است. نماينده بايد قانون گذاری کند و بايد فکرش آزاد باشد نه اين که مانند اين عرف نامناسبی که الان وجود دارد و مسائل و مشکلات شخصی مردم او را از کار اصلی باز دارد . به نظر من شما هم به اين سمت پيش برويد که اين فضا را بشکنيد و مردم را آگاه کنيد .
در مورد وظايف اصلی نمايندگی چطور . در بحران های آن زمان مجلس فعاليت خاصی داشيد؟
من عضو کميسيون نهاد های انقلاب بودم و دو سال آخر هم رئيس کميسيون نهادهای انقلاب شدم . در آن زمان مسئول نوشتن اساسنامههای جهاد، بنياد شهيد و بنياد مستضعفين بودم و اين ها کار کوچکی نبوده است .
سال 6۲ بعد از فتح خرمشهر و آبادان بحث اين که جنگ ادامه بيابد يا صلح بشود وارد فضای مجلس هم شده بود .آن موقع شما نظر خاصی داشتيد؟
بله . بعد از فتح خرمشهر و آبادان ، ما در مجلس موافق با صلح بوديم كه بحثهای شديدی هم در گرفت و عدهای موافق و عدهای مخالف بودند. الان هم نظر من اين است که بايد جنگ در آن زمان تمام می شد . آن زمان من به آبادان و خرمشهر رفته بودم ، خسارت زياد نبود ولی با ادامه جنگ چندين برابر زيان مالی و انسانی داشتيم.
اين طور که فرموديد در ابتدا جنابعالی ملبس به لباس روحانيت بوده ايد و بعدا لباس را برداشته ايد . اگر دوست داريد درباره ش کمی برای ما بگوييد که چگونه شد که بهتر ديديد اين طور لباس بپوشيد ؟
درست است ، من لباس روحانيت را در آوردم . من ديدم در اين لباس ديگر مفيد نيستم. از طرفی به علت مسائل کاری و اقتصادی مجبور بودم سفرهای خارجی هم داشته باشم بنابراين صلاح را در اين ديدم که لباسم را در آورم . آن موقع دادگاه ويژه روحانيت هم مرا خواست و از علتش پرسيد؟ گفتم: خودم تنم كردم و خودم هم درآوردم ، ولی با اين وجود به مفهوم واقعی آن ، من از هر آخوندی آخوندترم.
اين طور که از ظواهر پيدا است بعد از مجلس اول شما ديگر وارد کارهای سياسی نشديد و روی به فعاليت های اقتصادی آورديد و اکثر همشهريان ، شما را بعد از آن با تعاونی اتان می شناسند.
من بعد از مجلس در سال 62 فكر كردم چه ميتوانم بكنم. تصميم گرفتم. تعاونی بزنم. فکر می کردم خود مردم بايد جنب و جوش پيدا کنند تا کارها درست شود . در اين کار موفق هم بوديم. ما هفت هزار خانوار طی اين چند سال عضو داشتيم. تعاونی ما تا سال 1375 موفقترين تعاونی كشور بود. در آلمان دفتر داشتيم و نماِيندگانمان در دبی و لندن و اسپانيا و فرانسه فعال بودند. بعد ديدند ما داريم زيادی بزرگ ميشويم. قيچی شديم. ما در عمل مشكل خراسان را تشخيص داديم و عملاً هم جلو رفتيم.
تنها ترين فعاليتتان همين تعاونی زعفران کاران بود؟
طرح هايی زيادی را پيگيری کردم که در قالب تعاونی بود مانند آساگاز در گناباد که هم اکنون نيز فعال است و به گازرسانی در منطقه ادامه میدهد . و نيز طرح دامداری و کشاورزی داشتم در جلگه حاج ميرك بين بجستان و فردوس كه حدود 10 هزار هکتار بود که به طرح من در مشهد مخالفت شد كه ملازاده فئودال است و تنها 300 هکتار زمين شور در کوير يونسی به ما دادند که بلااستفاده مانده است. اشتباه من اين بود كه روی جنوب خراسان تمركز كردم و در اينها محدود شدم. خوب آنجا هم قفل شد. وکار ما در اينجا خوابيد و من طرحهايم را، در خارج استان خراسان ادامه دادم . بعدها به اين نکته پی بردم که کار در چهارچوبه تعاونی مفيد و موثر نيست . چون غير قابل گسترش است و فرهنگ مسووليت پذيری در آدمها بسيار ضعيف است . همه کارها را يک نفر انجام دهد و همه فحشها را هم بشنود و بقيه هم بهره اش را ببرند. اين کارها چه معنايی دارد ؟ شما بايد فكرتان پخته باشد بايد دنبال طرح های نو و اقتصادی باشيد. الان توريسم. سومين عامل درآمدزا در دنيا است. شما فكر نكنيد كه همه توريستها دنبال هتل زيبا، ساختمان عجيب يا شهواترانی هستند. بسياری از توريستها دنبال فضاهای ناب و خلوت ميگردند كه در كوير يا وسط كوه يا جنگل در يك محل بكر احساس آرامش كنند. ما همچنين طرحی برای شهرستان داشتيم كه در حاشيه روستاهای زيبا سويتهايی بسازيم كه مطمئناً توريستها از آن استقبال می کنند ولی شرايط آن در کشور فراهم نيست. همه اين مسائل فرهنگسازی می خواهد .
آقای ملازاده شما با بيش از 20 سال تجربه کار اقتصادی مشکل منطقه را در چه می بينيد ؟
به نظر من مشكل اصلی نشناختن جغرافيای منطقه و نبودن وحدت نظر در حل مسائل منطقه و شخصی ديدن مشکلات است. اين مشكل سراسری ايران ماست. بايد كلان نگاه كنيم. شما هم بايد دقت کنيد بچههايی را وارد كار كنيد كه اول عاشق ايران باشند بعد عاشق گناباد، افرادی كه جغرافيای ذهنی گستردهای داشته باشند. . دكتر شريعتی جمله زيبايی دارد: آدمها مشكل خودشان را نميدانند چيست و گرنه ميتوانند آن را حل كنند. اين سوالی است كه ما بايد از خودمان بپرسيم ، که مشکلمان چيست ؟
يکی از مواردی که به نظر می رسد از موانع و مشکلات پيش روی شهرستان است که بايد تکليفش برای مردم و مسئولين روشن شود .بحث تقسيم استان و وضعيت شهرستان گناباد در اين مجموعه است . به عبارت صريح تر ما چه بايد بکنيم . جه انتخابی اولویت دارد؟ خراسان رضوی يا خراسان جنوبی ؟
در گذشته من و آقاي انصاري راد نماينده نيشابور با تقسيم خراسان بزرگ مخالف بوديم زيرا آن را از لحاظ جغرافياي سياسي ايالت مرکزي ايران مي دانستم. اگر هم قرار بر تقسيم بود طرحي داده بوديم که به پنج استان تقسيم شود ولي وقتي تقسيم سه استانی جدی شد. من گناباد را جزء خراسان جنوبی مي دانستيم. در واقع خراسان رضوي خيلي بزرگ است و از لحاظ تقسيم منابع در خراسان جنوبي به ما سهم بیشتری خواهد رسيد. و با توجه به شرایط ویژه مشهد استاندار خراسان رضوي به خود مشهد بيشتر نمي تواند برسد. متاسفانه در اين مسائل نگاه ما بسيط و عام نيست. ومردم را ابزار قرار مي دهيد.
- در طرح پنج استانی آيا گناباد برای مرکز استان در نظر گرفته شده بود؟
نه گناباد زيرساختها و امکانات لازم را نداشت حتي الان هم شرايط مرکزيت در گناباد وجود ندارد هنوز گناباد استانداردهاي لازم و مزيت هاي اقتصادي را ندارد.
يک بحثي وجود دارد تربت حيدريه مرکز استان شود و گناباد جز آن استان شود.
من بعيد مي دونم که تربت به دنبال مرکزيت باشد. من با يکي از بزرگان تربت صحبت کردم که ايشان می گفت ما به دنبال مرکزيت نيستيم .چون منفعت ما در مرکزيت نيست آبادي تربت به استان شدن آن نيست تربت آب کافي دارد و مي تواند توسعه کشاورزي يابد و يا در مسير جاده اصلي قرار دارد و مي تواند از اين مزيتها استفاده کند. آن ها راه های توسعه شهرشان را فهمیده اند و دارند جلو می روند
يکی از کارهای ماندگار شما همين مجله فرهنگ و توسعه بود . آیا مجله را هم در راستا همین مشکلات منتشر کرديد؟
دقيقا من در مجله فرهنگ و توسعه دنبال همين بودم. بنابراين از همه گروههای سياسی دعوت به همكاری كردم. سعی كردم بيطرفترين مجلهها باشد. كه البته بعضيها نيامدند. كار ما آن جا فقط تئوريك بود و خيلی از روزنامه ها آن زمان ما را ميكوبيدند. ولی من اصلاً جواب نميدادم. اگر وارد حاشيه ميشدم. نميتوانستم كار كنم
پس چرا کار را متوقف کرديد. مشکل اصلی تان چه بود؟
كمكم من ديدم فضا، ديگر فضای نقد اساسی و عالمانه نيست و بايد دوباره برگرديم و مبناييتر نقد كنيم. ما بايد همواره راه نقد و اصلاح را برای خودمان باز بگزاريم. اين استغفرا... كه در قرآن آمده است را من به معنای نقد ميدانم. همان جمله حضرت علی (ع) كه ميفرمايد: فرزند زمان خويشتن باش. خوب عده ای نخواستند و برای من مشکل درست می شد . ما هم تعطيل کرديم.
منظورتان از جمع بين فرهنگ و توسعه چه بوده است؟ آيا اصولا توسعه نياز به فرهنگ سازی خواستی دارد تا چرخ هايش بچرخد و پيشرفتی حاصل شود ؟
دقيقا همين طور است . من فكر كردم ديدم فرهنگ توسعه در ايران شكل نگرفته است . ببينيد الان مردم ما توسعه را خوب نفهميدهاند طرف ميگويد: من همان قدر بكارم كه سير شوم. در قديم ضرب المثلی بود که "ديگران کاشتند ما خورديم ، ما بکاريم ديگران بخورند . " در صورتی كه توسعه بيش از نياز كار كردن است. يا فكر ميكنند بايد پولدار شوند. در صورتی كه انسان ميتواند دلالی كند و پولدار شود و هيچ ربطی هم به توسعه نداشته باشد. به گفته دکتر عظيمی ، امروز به آدمهای شارلاتان که سريعاً پولدار شوند ، با هوش می گويند ، نه به توليد کننده که زحمت می کشد . از طرفی ، الان در كشور ما استراتژيهای توسعه هم تعريف نشده است. شما بگوييد اولويت ما چيست؟ كشاورزی يا صنعت. ما اگر ميلياردها دلار پول نفت را برای توسعه برداريم و فقط شعار دهيم ، تا شناخت واقعی و عينی از توسعه پيدا نکنيم ، پول نفت را دور ريخته ايم . وقتی که برای زمان ، ارزش قائل نيستيم و به گفته دکتر عظيمی فرق بين ساعت 2 و ساعت 2 و 1 دقيقه را نمی دانيم و فرصت سوزی می کنيم و به جای نظم و برنامه ريزی ، روی ابرها راه می رويم و خيال پردازی می کنيم ، توسعه امکان ندارد . برای شهرستان گناباد هم همين صادق است.گناباد ما با توجه به منابع و امکاناتش کشاورزی است يا می خواهد صنعتی شود؟ مردم هم در اين ميان سرگردانند.
يکي از خيابان هاي مهم شهر گناباد به نام شهید آيت الله غفاري نام گذاری شده است . مي خواستیم بدانيم چي شد که این نام را انتخاب کردند ؟
بله اين خيابان به اسم پدر خانم من نام گذاري شده است. البته اين را باید بگویم که خيابان قبل از دوره نمايندگي من در سال 1358 نامگذاري شد و من هم بعداً متوجه شدم که اين کار صورت گرفته است و نفوذي روي اين مسئله نداشته ام.
نکته ای که می خواستیم از این جا استفاده کنیم چیز دیگری است . جریاناتی بود حدود سه یا چهار سال قبل در شهرستان که یکی از سرمایه داران سابق شهرستان که اکنون در خارج از کشور است ادعا کرده بود اگر نام این خیابان تغییر کند و نام سابق اش که شریعت بوده دوباره در تابلوها قرار گیرد حاضر به سرمایه گذاری کلان در شهرستان است. خوب مخالفت هایی شد و کاری هم صورت نگرفت .
البته در اينکه ايشان در واقع کاري را براي توسعه شهرستان انجام مي دادند شک است. ولي به طور کلي ما هيچ مخالفتي در مورد تغيير نام اين خيابان نداريم و همان طور که گفتم هيچ نفوذي در اين نام گذاري نداشته ام و اگر بخواهد تغيير نام اين خيابان منجر به توسعه شهرستان شود کاملاً موافق اين امر هم هستم
بحث خیلی عمیق تر است . در بسيار ي از موارد توسعه اين شهرستان بر اثر اين گونه درگيري ها شکل نگرفته است. مثلاً در شهرستان اهل تصوف درخواست کرده اند که بيمارستاني با نام صالحیه تاسيس کنند که مخالفت شده است يا اکنون کارخانه شير وسيعي با نام سلطانيه در حال ساخت است که گفته مي شود مشکلاتي در مسير ساختش بوجود آمده و گویا خواستار تغيير نام آن شده اند. نظر شما چيست آيا ما مي توانيم در مسائل توسعه اي تساهل بيشتري بخرج دهيم ؟ آیا بار فرهنگی این گونه فعالیت ها در اعتقادات مردم و یا گرایش هایشان تاثیرات منفی خواهد داشت؟
آباداني را نمي شود خط کشي کرد هر کس که خواست آباداني ايجاد کند ما هم بايد کمکش کنيم نمي توان روي اسم، مانع توسعه شد هر گروه که بتواند توسعه يابد صلاحيت دارد که قدرت بگيرد حقش است که قدرت بگيرد نگاه بايد وسيع تر از اين باشد توسعه بدون نگاه به همه انسانها انجام نمي شود ما همه را بايد در توسعه ببينيم که موفق شويم ما اگر در اين زمينه تساهل و تقارب آرا نداشته باشيم کسي ديگر وارد اين فعاليتها نمي شود. چه ايرادي دارد که اينها فعاليت بکنند شما هم اگر مي توانيد وارد شده و فعاليت کنيد چرا مانع ديگران مي شويد. يک بار آقای رسولي استاندار قبلي خراسان که اصلاح طلب بود مانع اجراي يک طرح از طرف اين گروه شده بود که من شدیدا به اوانتقاد کردم.
آقای ملازاده با توجه نوع فعاليت هايتان در اين سال ها اگر خواسته باشيد مشاوره ی به جوان ها گنابادی بدهيد که چگونه در اين مسير حرکت کنند و کمترين اشتباهات را هم داشته باشند چه می گوييد؟ شما به عنوان جوانان اول بايد به خودتان رجوع كنيد كه برای چه ميخواهيد حركت كنيد. هدفتان را به طور كلی و جزئی بفهميد. و سپس بايد گروهی ايجاد كنيد كه بتوانيد همديگر را خوب درك كنيد و مشكلی با يكديگر نداشته باشيد. به هم ، ابزاری نگاه نکنيد . فكر نكنيد اگر منطقه ما توسعه پيدا نكند بقيه دنيا ميايستد و توسعه نمييابد. برای رسيدن به اين موارد ضرورتا شما بايد بتوانيد حوزه ناسيوناليستی محلی را ضعيف كنيد. اين مفاهيم كه من گناباديام. كاخكيام. بجستانيام. بايد محو شود تا راههای جديد باز شود. اين سوراخی است که خيلی ها از آن ضربه خورده اند. با وجود اين مشکل نه می توانيد خود را بشناسيد و نه گروه مناسب و فعالی داشته باشيد و به عبارتی بعد از مدتی کار شما هم لنگ می ماند. به نظر من شما برای شناخت بهتر منطقه بايد به سمت آدمهای متوسط پيش برويد. آدمهای اجرايی كه از نظر شخصيتی سالم باشند بهترين مشاوران شما خواهند بود.
و در آخر اينکه در سايت خود هم كمی به مسايل شاد و محبتآميز بپردازيد مردم ديگر از حرفهای الکی خوش خسته شده اند ، به مخاطب خود هم توجه کنيد که چه می خواهد. شادی را به مردم هديه دهيد . روان مردم را از تفرقه و دو دستگی دور نگه داريد . به گفته ماهاتما گاندی ، "من باور نمی کنم که يک فرد بتواند از نظر معنوی رشد پيدا کند در حاليکه افراد پيرامون او به رنج کشيدن ادامه می دهند . ما حق نداريم ديگران را وادار کنيم که حقيقت را به روش شخصی ما ببينند . هر کس مجاز است به روش شخصی خويش ، به حقيقت نزديک شود ."
اختلافات ريشه در جهل و نادانی ما دارد . همه ما بنده خدا هستيم ، بايد به هم عشق بورزيم ، به هم کمک کنيم ، دست هم را بگيريم ، ريشه های شرک و خودپسندی را در درونمان خورد کنيم ، به خدا اعتماد کنيم ، و اساس را بر حرمت انسان بگذاريم . به گفته خداوند ، تا ما تغيير نکنيم ، هيچ چيز تغيير نمی کند . تغيير بايد از خود ما آغاز شود . به گفته علامه اقبال لاهوری :
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زيستـم هيچ نه معلوم شد آه که من چيستم موج زخود رستهای تيز خراميد وگفت هستم اگر می روم ، گر نروم نيستم
ممنون .ار فرصتی که به ما دادید.امیدوارم که این مصاحبه هم به کار جوانان شهرستان بیاید برای آینده ای روشن تر و هم تجدید خاطره ای باشد برای دیگر شهروندان با نماینده شهرشان در سال های اولین انقلاب.
|
مطالب مشابه :
شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن
شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن -ابراهيم زنگنه . وجه تسميه نيشابور. قديمترين سندى
دامداری و دامپروری در نشتیفان
بدست آوردن شير است که در خود شهر مصرف مي شود و مازاد به شهرستان نيشابور ، قوچان و
شهر نشيني در ايران
(مانند قزوين ، نيشابور مسكوني و نيازمنديهاي بخش، شهر، شهرستان يا استان
پایتختهای ایران
شهر، شهرستان يا استان تأمين نيازمنديهاي اقتصادي سليمان، نيشابور و امثال
سایت مراکز دانشگاهی
آدرس ایمیل گروه ریاضی شهرستان دلفان جهت ارسال مطلب: [email protected] . موضوعات
دستورالعمل راجع به ملبوس پاره اي از مستخدمين دولت (مجموعه آيين نامه ها):
ـ پلاك برنجي كه نام اداره پست شهرستان مربوط و نام و نيشابور و نيازمنديهاي
شهرنشيني در ايران
(مانند قزوين ، نيشابور (به عنوان مثال شهرستان قم كه از نسبت مسكوني و نيازمنديهاي
نماينده دور اول گناباد در مجلس شوراي اسلامي چه مي گويد؟
کم کم می خواهيم وارد مسائل شهرستان شويم .لطفا نيشابور با تقسيم نيازمنديهاي
برچسب :
نيازمنديهاي شهرستان نيشابور