داستان سرا پا حقیقت قسمت هشتم

 به نام خدا <?xml:namespace prefix = o />

 

قسمت هشتم

 

محمد ابراهیم پس از شنیدن صدای بوق ماشین ، دوان دوان به سمت در دویده آن را باز می کند .

 

محمد ابراهیم : سلام خانزاده ، سلام خانوم مهندس

 

شاهین و زهره پاسخ اورا می دهند .

 

شاهین : ممد ابراهیم جان خانوم مهندس از فردا قراره اینجا یک گلخونه ی پرورش قارچ احداث کنن ، الان ما اومدیم که محلش رو مشخص کنیم ، که کجای باغ باشه بهتره . پس بدون که بعد از این خانوم هر روز می یان اینجا ، باید هواشون رو داشته باشی ، و اگه احیانا کاری داشتن ، به صادق بگو کارای ایشون رو انجام بده ، به کس دیگه ای نگی .

 

محمد ابراهیم : بله آقا ، متوجه منظورتان هستیم . به روی چشم .

 

پس از بررسی جهت تابش خورشید و وزش باد و یک سری فاکتور دیگه که مربوط به اصول کشاورزی هستند ، زهره قسمتی از باغ را به عنوان محل سایت مشخص می کند و محمد ابراهیم با ریختن گچ مرز آن را مشخص می نماید . پس از انجام این امور شاهین پیش نهاد چای درست کردن در آن محیط را می دهد و زهره می پذیرد . و شاهین که آدمی اهل اینگونه تفریحات است همه ی وسایل را داخل اتومبیلش دارد و در مدت کوتاهی چای زغالی آماده می شود . زهره و شاهین گرد آتش نشسته اند و در حال نوشیدن چای هستند .

 

شاهین : فقط یه مشکل باقی می مونه .

 

زهره : چی ؟

 

شاهین : وسیله ی رفت و آمد .

 

زهره : اینجا که فاصله ای تا شهر نداره ، آژانس می گیرم .

 

شاهین : کار یه روز دو روز که نیست ، با آژانس نمی شه .

 

زهره : پیش نهاد شما چیه ؟

 

شاهین : می شه به من نگی شما ؟

 

زهره : آخه چی بگم پس .

 

شاهین : بگی تو راحت ترم .

 

زهره : آخه شما هم هنوز به من می گید خانوم سعادت .

 

شاهین : بله زهره .

 

این اولین باری بود که شاهین زهره را با اسم کوچکش خطاب کرد به همین دلیل سرخیه شرم در چهره اش کاملا به چشم می آمد .

 

شاهین : راستی از بحث منحرف نشیم ، گفتی پیشنهاد من چیه ، باید بگم که من دوست دارم که یا ماشین خودمو یا ماشین بابا رو بدم بهت تا بری و بیای ، ولی ماشین بابا رو که مامان گاهی باهاش اینور و اونور می ره و کلا چون یادگاری از بابامه ، مامانم نسبت بهش حساسه . ماشین خودمم که بالا خره یه چیزی باید زیر پام باشه واسه همین مجبوری ، فعلا پژوی قدیمی من رو تحمل بکنی .البته پژو 504 دنده بغل فرمونه ،  بلدی یا نه ؟

 

زهره : واقعا تو خیلی به من لطف داری ، ولی اجازه بده با همون آژانس برم و بیام .

 

شاهین : چرا ؟ 504 تمیزیه به خدا .

 

زهره : نه بابا مسئله این نیست . واسه ی این می گم که حساسیت به وجود می یاد .

 

شاهین : چه حساسیتی ، اگه منظورت مامانم هست که ، اون فقط به همون شورلت نوا که واسه ی بابام بوده حساسیت داره . دیگه هم نه نیار همین که گفتم .

 

زهره : بازم تنها کاری که می تونم بکنم تشکره .

 

شاهین : موافقی که بریم .

 

زهره : آره بریم که باید برم کلی حساب و کتاب بکنم که کلی وسایل لازم داریم واسه ی گلخونه .

 

شاهین : آره فقط یه پسرس ، اسمش صادقه فردا صبح گفتم که ممد ابراهیم بهش بگه که بیادش اینجا فردا هر چیزی که لازم داشتی به اون بگو که برات بخره هر کار زور داری بود به اون بگو که انجام بده ، اون وانتم داره ، چیزی هم خواستی بخری با ماشین اون بیار .

 

شاهین و زهره داخل ماشین سر کوچه ای که منزل زهره در آن کوچه است و دفتر شاهین نیز در نبش همان کوچه است توقف کرده اند .

 

شاهین : ببین فقط امشب ساعت 9 بیا دفتر که شب یه سر بریم خونه تا هم با مامانم آشنا بشی و هم پژو رو برداری واسه ی فردا که می خوای بری مزرعه .

 

زهره : چشم ، فعلا کاری نداری ؟

 

شاهین ، نه فعلا ، خداحافظ

 

زهره : خدا نگهدار .

 

شب ، اتومبیل شاهین در جلوی در منزلشان در حالی که زهره و او سوار بر ماشین اند متوقف می شود .

 

شاهین : فقط قبل از این که بریم تو ، چند تا تذکر آین نامه ای بدم . اولا : با کفش نباید بیای روی فرش که فکر نمی کنم تو اهل این باشی که با کفش بیرون بیای روی فرش

 

زهره : نیست که من همیشه با ماشینم و پامو رو زمین توی خیابون نمی ذارم . کفش روی فرشم کجا بوده

 

شاهین : خوب خدا رو شکر . و اما تذکر دو : مامانم برخوردش زیاد گرم نیست یه موقع ناراحت نشی ها ، مدلش اینجوریه با همه هم همین شکلی برخورد می کنه ولی قلبا آدم مهربونیه .

 

زهره : این یه مورد رو خوب شد گفتی .

 

وبالاخره تذکر سوم ، مادرم رو فقط فرح بانو صدا کن .

 

زهره : اینم به چشم

 

شاهین زنگ خانه را می زند و از پشت های فن از ورود زهره همراه خودش خبر می دهد . پس از گذشتن از حیاطی بزرگ و باغ مانند به ساختمانی که در وسط این باغ بنا شده میرسند .

 

وقتی وارد خانه می شوند کسی برای استقبال از آنها به جلوی در ورودی ساختمان نیامده . با هدایت شاهین به سالن پذیرایی می روند ، در آنجا بانوی تقریبا پنجاه و هفت ، پنجاه و هشت ،ساله ای بر روی مبل نشسته که با ورود شاهین و زهره به داخل سالن از جایش بلند می شود و منتظر می ماند تا زهره و شاهین به اونزدیک می شوند شاهین زهره و مادرش را به هم معرفی می کند ، در این لحظه خدمتکار خانه با سینی شربت وارد اتاق می شود ، او نیز زن سالخورده ای هست که به صورت خانه زاد کنیز این خانواده بوده و در حقیقت مادر و پدر او غلام وکنیز اسدالله خان پدر بزرگ شاهین بوده اند . مادر شاهین ، فرح و کنیز ، صغری نام دارند .

 

 پس از سلام و احوال پرسی مادر شاهین در حالی که لبخند کمرنگی بر روی لبش نقش بسته : خوب دخترم اسم شما زهره هست درسته ؟

jr7in4.jpg
زهره ( در منزل شاهین )
2r74ubq.jpg
شاهین

زهره : بله فرح بانو .

 

فرح : می بینم که شاهین سفارشایی رو بهت کرده ؟

 

زهره : خلاصه افراد فرهنگ های مختلفی دارند که ممکنه متفاوت باشه ، و اگه آدم اطلاعاتی در مورد فرهنگ و آداب و رسومه طرف مقابلش داشته باشه راحت تر می تونه با دیگران بر خورد بکنه .

 

فرح : صغری ، از خانوم پذیرایی کن .

 

صغری : بله بانو .

 

زهره به نحوی که کسی متوجه نشود از شاهین می پرسد که : مگه نگفتی فقط فرح بانو ، پس چرا صغری گفت بانو ؟

 

شاهین به آرامی : خدمت کارها فقط باید بگن بانو .

 

فرح : به نظرت رشته ی کشاورزی ، برای یک خانوم مناسبه زهره ؟

 

زهره : من توی دوره کارشناسی رشته مهندسی کشاورزی با گرایش صنایع غذایی می خوندم که به نظرم مناسب تره واسه ی دخترا ولی توی کارشناسی ارشد ، کشاورزی اصلاح نباتات قبول شدم که ممکن کارش بیشتر مردونه باشه ولی به نظرم خانوم ها هم باید بتونن هر کاری رو انجام بدن .

 

فرح : با نظرت موافقم .

2qswhls.jpg
فرح ( مادر شاهین )

پس از گذشت حدودا نیم ساعت از ورود آن دو زهره با گفتن این که فردا استارت کارش هست و نمی خواهد اولین روز کار خواب بماند ، از فرح اجازه گرفت و از خانه خارج شد و شاهین هم پژو را از داخل پارکینگ برای زهره خارج کرد تا فردا با آن به مزرعه برود . جلوی درب منزل قبل از خداحافظی شاهین و زهره .

 

زهره : خوب چطور بود ، سوتی که ندادم ؟

 

شاهین : نه خیلی خوب بود . ماشین رو امروز بعد از ظهر دادم یه سرویسش کردن برو خاطرت جمع باشه من فردا احتمالا ساعت یک ، یک و نیم بعد از ظهر می یام بهت سر می زنم .

 

زهره : خوب من برم دیگه که دیره ، با من کاری نداری ؟

 

شاهین : نه مواظب خودت باش . سی یو تمارو .

 

زهره : گود نایت ، بای .

 

ومحل را ترک می کند .



مطالب مشابه :


سايت رسمي دكتر فرهنگ افتتاح شد

دكتر شاهين فرهنگ از روانشناسان خوب و حقيقت گرا چند روزي است




دانلود سمینار قانون جذب (دکتر شاهین فرهنگ)

دانلود کتاب های بیوگرافی. دانلود سمینار قانون جذب (دکتر شاهین فرهنگ) تاريخ : ۹۱/۰۱/




دانلود سخنرانی دکتر عباسی در برنامه کنکاش

دانلود آخرین سخنرانی دکتر بیوگرافی دکتر حسن دکتر شاهین فرهنگ




بیوگرافی دکتر آزما خلبان مشهور ملایری

دانلود اهمگ متنفرم از شاهین بیوگرافی دکتر و بالا بردن سطح فرهنگ به خصوص جوانان




جنجالی ترین مستند سال در شبکه نمایش خانگی

طائرپور، علی معلم، خسرو معتضد، دکتر شاهین فرهنگ و دکتر شهرام اسلامی نیز در بیوگرافی.




داستان سرا پا حقیقت قسمت هشتم

شاهین : ممد اگه آدم اطلاعاتی در مورد فرهنگ و آداب و رسومه طرف مقابلش بیوگرافی دکتر محمد




گیتی فروهر

سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران دکتر و رقاصه حسین گیل ، حسن شاهین ، محسن




برچسب :