█◄ قصه حال و حول کردن تنها و نخستین فتوکپیچی در تاریخ مراقبت پرواز جهان ►█
یک قصه ای را گفتم با نام : ورزن نو و تنها اقتباس نامی از رمان مشهور موشها و آدمها اثر جان اشتاین بک
خواهش میکنم که اگر این رمان را نخوانده اید. نخست در همین وبلاگ بخوانید. چون از نقص و ناقصی. فساد و تباهی و کجفهمی پیش میآید.
البته یک سری از همکاران بودند که به طعنه من گل سرخو سفید را مفت خور میدانستند و حتی تا چند ماه پیش. و رودررو. چه تن به تن و چه گروهی. به من طعنه میزدند. این قصه تا پیدایش وبلاگ من بود. پس از وبلاگ. دیگر دشمنی از بین رفت و حقایق آشکار شد و دوستانه به من گفته میشد که خوش به حالت که کار با استرس نداری. و کارت آسوده است. هنگامی که به این افراد میگفتم که آیا از قصه محورت جنایت از زنجیره. شوشتری. پاشایی. ضیایی و نیکنزاد به من را میدانید میگفتند آری ولی اینک خوش به حالت شده است. دیدم و میبینم که چه کچل حسن و چه حسن کچل. چه دوستانه و چه دشمنانه. قصه ستمرفتن به من. هم ماستمالی شده و هم به مسخ کشیده شده است. در گذشته نمیدانستند که به من جنایت رفته است و من را طفیل میدانستند ولی به برکت بسیار تاپیک در وبلاگ خودم. دیگر من را ستمدیده میدانند ولی میگویند که شرایط من گل سرخو سفید بسیار مطلوب است.
البته به افرادی که تاپیک ورزن نو و تنها اقتباس نامی از رمان مشهور موشها و آدمها اثر جان اشتاین بک را نخوانده اند. میگویم که ابتدا این تاپیک را بخوانید چون همیشه گفته ام که از نقص و ناقصی. حتما فساد پیش میآید. این تاپیک که همینک میخوانید در ادامه همان رمان است.
ببینید. اینک از من همه حق و حقوقم را زده اند و مانند این میماند که از یک تکه به اصطلاح گوشت قربانی. تنها به من تکه استخوانی داده اند که حتی یک اپسیلون در آن گوشت وجود ندارد.
پس از این که جنایت محور شرارت به من کارگر نشد ( آن چهار تن. میخواستند از زندگی و هستی. من را نابود کنند. = قصد انفصال دایمی خدمت از من داشتند. = دقیقا میخواستند که از اداره من را اخراج کنند. ) و تیر آنها به خدنگ خورد. مثلا قرار شد که از نیمه فروردین ۱۳۸۹ . به مرکز کنترل بیایم و مثلا آغاز به کار کنم. ابتدا از سوی پاشایی به عباس جعفری گفته شد که من گل سرخو سفید. در دبیرخانه باشم که تکلیف من روشن شود. در آنگاه. عباس جعفری به من گفت که پاشایی گفته که چند روز در دفتر باشم تا تکلیفت روشن شود. به عباس جعفری گفتم که اینها شش ماه من را آواره نگهداشتند و من یکسره در خیابان بودم و سگلرز میزدم. اینها نه تنها چند روز بلکه برای چندین ماه یا بیشتر. من را آواره خواهند کرد. پس از این که من را در دبیرخانه جا کردند. نه به من میز دادند. نه صندلی دادند. نه جا داشتم و تنها. در بخش ارباب رجوع بودم. این قصه تاکنون ادامه دارد. برای این که من سربار و مزاحم دبیرخانه نباشم. یکسره در کریدور قدم میزدم. اگر در لابی میرفتم. ایکس گیر میداد. اگر در نمازخانه میخوابیدم. ایگری گیر میداد. پس یکسال و یک ماه . تنها در کریدور و راهرو. من گام به گام. قدم میزدم. به من کریدور منیجر گفته شد. که یکهو شوشتری به سرش زد که من را نیروی مازاد کند و با همدستی رسولینزاد. من را به کارگزینی فرستادند که دیگر کارگزینی = یزدانی .به من گفت که طبق قانون نوین دولت. نیروی مازاد رسمی. برابر است با اخراج. که دوباره به مراقبت پرواز. برگشتم. سپس که یکسال و یک ماه به درازا کشید. به من یک دستگاه کپی دادند که اینک. من نخستین و تنها فرد فتوکپیچی در تاریخ مراقبت پرواز جهان هستم.
خب این دوستان یا به اصطلاح دوستان که به من میگویند که مانند مراقبت پروازیها. من استرس ندارم. خب آیا میدانند که حقوق من یک چهارم حقوق آنهاست؟ و مزایای من صفر است؟ آیا میدانند که هنگامی که من در اطاق نیستم. کارگر خدماتی به نام رسول میآید و از دستگاه کپی من استفاده میکند و کپی میگیرد؟ آیا جایگاه من و کارگر خدمات یکی است؟ آیا این به اصطلاح دوستان میدانند که با این دوست بازیشان چه جو مثلا مثبتی به پشت من به راه انداخته اند و شوشتری دیگر آرامش و آسایش درباره من پیدا کرده است و فکر میکند که کار من سر و سامان پیدا کرده است و گندکاری او و آنها درباره من. ختم به خیر شده است؟ آیا این دوستان من غیرت همکاری دارند که بروند و به جای این که به من بگویند که خوش به حالت که کار آسان داری و مانند ما نیستی که استرس داشته باشد و باید به جای آن. همکاران بروند و با خشم بروند و به شوشتری بگویند که آیا با گل سرخو سفید. چه پدر کشتگی داری که کینه ناشایستت تاکنون سه سال است که گل سرخو سفید را نابود کرده است؟
آیا همکاران دوستی خاله خرسه من. درباره من. اندازه سرسوزنی از بالاخانهشان به کار میبرند؟
آیا کسی میداند که به من حق ریتینگ نمیدهند؟
کمترین میزان بند ده ماده شصت و هشت را داده اند؟
و
و
و
و
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
بدتر از همه.
میرسیم به عباس جعفری.
از همان ابتدا که روی من و این شخص. به هم باز نشده بود. بارها به او گفتم که درباره من و این اشرار کاری نداشته باش و دخالت نکن. بگذار. مستقیما. شوشتری درباره من تصمیم بگیرد. با آرامش گفتم. با مهربانی گفتم. با التماس گفتم و بدتر این که حتی . ماهها گفتم. این شخص با داد به من میگفت که من باعث شدم که کارتن خواب نشوی. من رفتم و نگذاشتم که نامه ات به یزدانی برسد که نیروی مازاد بودی. هی به او میگفتم که من عاقل هستم. من بالغ هستم. به جای این که بروی و به شوشتری بگویی که گل سرخو سفید. مراقبتی است و بگذار برگردد که کار خودش را انجام دهد بلکه برعکس. مایه این شدی که من را در سردرگمی نگهداشتی و همه اینها زیر سر خودت است و من دیدیم که سودی ندارد و برای این شخص. مرغ یکپا دارد. با او قطعرابطه کردم.
خب این شخص چه کار کرد؟
چون من باکس نداشتم و وسایل من یا در لابی یا در کنار دستگاه فتوکپی است. به وسایلم دست میزد.
یکبار در رویی که در لیوان من تفاله چای بود میآمد و لیوان من را در پشت دستگاه کپی پرت میکرد. یکبار دیگر. لیوان من را در روی ظرف عسل پرت میکرد و لیوان من چسبناک میشد. یکبار میآمد و صندلی من را رو به دیوار میکرد به گونه ای که من پشت به همه افراد اطاق باشم و اگر کمی پایم را دراز میکردم. پایم به دیوار میخورد. این در رویی بود که اگر کسی از کریدور من را میدید یک صحنه زننده و چندش آور برای من بود. یکبار دو صندلی را از هم جدا میکرد. یکبار مانند ... صندلی را به دیوار میکوبید که دیوار تازه رنگ شده. پاره میشد. یکبار آنچنان زنجیر جداکننده بخش ارباب رجوع و پرسنل اداره را به صندلی من نزدیک میکرد که اگر من کمی پایم را دراز میکردم میتوانستم که پایم را روی زنجیر بگذارم. اینک هم زنجیر به صندلی من نزدیک است که به جای این که ارباب رجوع از سمت من بیاید و به میز عباس جعفری برود. ناچار است که از همان بخش پرسنل برود و بنابراین کارکرد این زنجیر. تنها آزار من است. نه بخش جدا کننده بین ارباب رجوع و پرسنل اطاق. آیا مگر من ارباب رجوع هستم که در بخش ارباب رجوع باشم؟
و
و
و
و
به هر روی.
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
این بیوجود بودن شوشتری است که من را که مانند خودش مراقبتی هستم. در بخش غیر مراقبت گذاشته است که این بخش غیر مراقبتی. بارها من را نجس کرده اند که در اصل. صاحب اصل را نجس کرده اند که سرآغاز این گنده گدولیها. به سردستگی شوشتری است.
هشدار. این تاپیک دربردارنده ی همه قصه نیست و شاید هرگاه به آن افزدوه شود.
مطالب مشابه :
هوانوردی - مراقبت پرواز
سخن آشنا - هوانوردی - مراقبت پرواز - مشاوره و روانشناسی, نظریه الیس،مشاوره خانواده و ازدواج
عمليات پرواز با ديد هواپيماها
مراقبت پرواز فرودگاه اردبيل ardabil atc - عمليات پرواز با ديد هواپيماها درباره وبلاگ. منوی
داستان ايرباس
مراقبت پرواز فرودگاه اردبيل ardabil atc - داستان ايرباس - مقاله علمی ومطالب مرتبط با درباره
چگونه یك هواپیما روی باند فرود ترمز می كند؟
آموزش خلبانی و همه چیز درباره ی پرواز خلبان در تماس با برج مراقبت به وی گفته می شود که در
روز جهانی مراقبت پرواز
مراقبت پرواز (کنترل ترافیک هوایی) تبریز - روز جهانی مراقبت پرواز - Air Traffic Control درباره وبلاگ
█◄ قصه حال و حول کردن تنها و نخستین فتوکپیچی در تاریخ مراقبت پرواز جهان ►█
تنهابرای آسیب دیدگان معیشتی مراقبت پرواز شوشتری درباره من تصمیم بگیرد. با آرامش گفتم.
پشت زمینه زیبا با موضوع روز جهانی مراقبت پرواز
مراقبت پرواز (کنترل ترافیک هوایی) تبریز - پشت زمینه زیبا با موضوع روز جهانی مراقبت پرواز - Air
دانلود ماهنامه جامعه متخصصین مراقبت پرواز
مراقبت پرواز (کنترل ترافیک هوایی) تبریز - دانلود ماهنامه جامعه متخصصین مراقبت پرواز - Air Traffic
دانستنيهای بوئينگ 747/747-400
مراقبت پرواز فرودگاه اردبيل ardabil atc - دانستنيهای بوئينگ 747/747-400 - مقاله علمی ومطالب مرتبط با
برچسب :
درباره مراقبت پرواز