متن برنامه معرفت - تفسیر بیت "سالها پیروی مذهب رندان کردم..."
موضوع : تفسیر بیت "سالها پیروی مذهب رندان کردم..."
سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
تفسیر کلمهی "رند" دراین بیت بسیار مشکل است و از جمله واژههای ترجمه ناپذیر و تفسیر ناپذیر است اما اینجا به نظر من خود حافظ معنی کرده مذهب رندان، رندان جمع است و یک مذهب هم بیشتر ندارد حالا در مصرع بعد معلوم میشود که رندان کیستند و مذهبشان چیست. پس رند یعنی کسی که خردمند است و ما آدم غیر خردمند رند نداریم و خردمندی که با علوم باطن خردمند است و اثر علوم باطن حرص را به زندان افکنده است و حرص یکی از صفات انسان است و هر انسانی حریص است منتهی درجات حرص در انسانها شدت و ضعف دارد و هم حرص متعلق است و متفاوت است کسی حرص به پول، کسی به مقام، کسی به احترامجویی و ... یکی حرص به علم دارد و این حرص مطلوب است و مذموم نیست اما حرص در غیر معارف و حقایق مذموم است و اشتهای کاذب است این حرص در همهی آدمها هست منتهی شدت و ضعف دارد
استاد آیا حرص سنبل و نماد همه بدیها نیست؟
ج= کسی که جز جمع مال و حرص مال چیزی نمیفهمد بله مستلزم بدیهای دیگر است مهار کردن این حرص خیلی سخت است و کسی که مالک این حرص باشد و این حرص را برده کند و زمام امور را به دست گیرد و حتی زندانی کند حرص را و حرص را نمیتوان نابود کرد یا کشت اینجا حافظ میگوید به زندان کردم معلوم میشود حرص نمیشود از انسان دور شود و مریض بودن یعنی خواستن زیاد و کسی که خیلی میخواهد منتهی اگر این خواستن به چیزهای غیر معقول متوجه شد اون مجهول است و انسان اصولاً نمیتواند حریص نباشد و نخواهد و وقتی حافظ میگوید به زندان کردم یعنی حرص هست اما دیگر فعل نیست و کنترلش کردم و مهارش کردم و با چه چیزی زندانش کردم؟ با فتوای خرد و به زندان کردن با چیزی باید باشد اگر خودش به زندان کنم مستبدم و من از پیر خرد استفاده کرد، اینجا خرد و آگاهی فتوا داد که حرص را مهار کن خرد اثر عقل است و خرد و عقل و آگاهی مطلق یکی است.
اما کی من به فتوای عقل دست یافتم؟ چون سالها پیروی مذهب رندان کردم و عقلهای آلوده و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نمیتواند این کار را بکند و عقل رندانه میتواند حرص را به زندان کند و رند کسانی هستند که اهل معرفت هستند و هم اهل آگاهی هستند و پاک و پاکیزه و عقل الهی دارند، میگوید چون در خدمت رندان پاکباخته و عاقل و خردمند بودم توانستم فتوای عقل را به دست بیاورم و اون وقت عقل من به من فتوا داد که حرص را کنترل کند و چیز بد نخواهد و کشته مقام و ثروت و پول نباشد. یکی از صفات جهنم زیاده خواهی است و خداوند در قیامت به جهنم هلم تَلَأت (پر شدی) میگوید هل من مزید (باز هم بده) اصلاً حرص مظهر جهنم است و جهنم درون انسان حرص است و سیر نمیشود و این بیماری وحشتناک است و اگر کسی حریص باشد گوهر شریف هستی الهی وجودش را از دست داده معنویتش را از دست داده اسیر حرص شده و بندهی پول شده و بعد از مرگ همهی اینها رفته و بندهی حرص شدن خطرناکترین راه است جاودانگیاش را از دست میدهد و اگر همهی اشخاص بنوانند به این مقام برسند که به فتوای خرد حرص و خواستههای نامبارک و نامیمون و مهار نشده و نامشروع خودشان را به زندان بیفکنند و فتوای خرد را چراغ راه هدایت خودشان قرار دهند عالم اصلاح میشود و دیگر هیچ مفسدهای در دنیا نخواهد بود.
خود روزه حرص را به زندان افکندن است و مهار کردن مشتهیات نفسانی است این تمرین است برای مهار نفس. ولی این باید توأم با معرفت باشد و بعد از ماه رمضان و برای همیشه باید این کار را بکنی.
استاد مولانا امیر میگوید اگر فکر انسان از گناهان روزه بگیرد بهتر از این است که شکمش از غذا، !!
ج= بله یعنی اندیشههای ناثواب و ما همان طور که خوردن و نوشیدن و عمل ناثواب داریم اندیشههای ناثواب و شیطانی هم داریم حالا اندیشههای ناثواب را چطور میشود کنترل کرد؟ با اندیشهی ثواب. اندیشه را با اندیشه میتوان کنترل کرد و اندیشه را با غیر اندیشه نمیتوان کنترل کرد اندیشه هم کارهای ما و اعمال ما را کنترل میکند و هم اندیشههای ما را کنترل میکند و معنی موازین منطقی همین است و موازین منطق را خود عقل ساخته یعنی چون به موازین خود آگاه است ترسیم کرده موازین منطقی را پس عقل که خودش اندیشه است اندیشههای ناثواب ا
را کنترل میکند و حرکات ناثواب را هم کنترل میکند و خود را هم کنترل میکند و به همین دلیل که خود را کنترل میکند و به ناتوانی خود گاهی آگاه میشود به محدودیت خود هم گاهی آگاه میشود و دیگر غرور ندارد و وقتی کنترل میکند یعنی متواضع است و اگر عقل نبود تواضع نبود و عقل بالذات متواضع است برای اینکه حد خود را میداند هیچ موجودی حد خودش را نمیداند این میز، دریا، درخت حد خود را نمیدانند و فراتر میروند و بدن انسان هم حد خودش را نمیداند اما عقل حد خود را میداند و تواضع دارد.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
حافظ اینجا عقل را مرکز هستی دانسته و سرگردان در این دایره یعنی دایره هستی و عقل دایرهی هستی را در مینوردد در عین حال مقام عقل را حفظ میکند و عشق را هم تمجید میکند عقل و عشق یکی است. اینجا به فتوای عشق نمیشود حرص را به زندان کرد و عشق خودش حریص در معشوق است و حرص مطلوب است و حرص نسبت به وصال معشوق حرص ممدوح است اما اونی که کنترل میکند عقل است البته حرص نامطلوب را به زندان میکند حرص عشق را به زندان نمیکند عقل هم مجال میدهد به عشق که هر چه میتواند فراتر برود نسبت به معشوق حقیقی. اما حرص نسبت را به امور فانی و نامطلوب به زندان میرود.
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
مرغ سلیمان به مناسبت بیت اول همان پیر راه است سر منزل عنقا تصور میکردند که عنقا پادشاه همهی پرندگان است و بزرگترین پرنده است و در بلندترین کوه عالم کوه قاف است عنقا شکار کسی نشود و دام بازگیر، مرغان که به کوه عنقا میخواستند بروند پیک مرغان هدهد بود و به سی مرغ رسیدند و خود عنقای مرغ است سی مرغ یعنی مقدس و مرغ نور و این اشاره به عالم غیب و ملکوت است این عنقایی که در اونجا آشیانه داشت و این بلندی هم بلندی کوه معنویت است و سی مرغ: مرغ ملکوت است حالا حافظ که میگوید من که اونجا رفته و خودش را یکی از این سی مرغ میداند که رفته و راه را طی کرده و میگوید هادی من در این راه هدهد بود و میخواهد بگوید بدون رهبر و بدون راهنما و بدون آشنایی راه نمیشود این راه پر خطر را رفت . و راهنما اینجا هدهد بوده حالا راهنما بدون شک انبیا و اولیا خدا بودهاند ولی اینجا نقش خرد را برجسته کرده و فتوای خرد همون راهنماست.
بدون دلیل راه و رهبر این راه را نمیشود و دلیل راه یا انسان کامل است و نبی و ولی راه و یا خود عقل است و عقل آدم را به انبیا هدایت میکند و عقل همیشه نقش اول را دارد.
استاد در قرآن هست که هدهد غیب شد سلیمان گفت کجاست و هدهد به حضرت سلیمان میگویدبه چیزهایی من احاطه دارم که شما نداری.
ج= وقتی که هدهد غائب شد سلیمان گفت و مَا لِیَ مَا اَراهُ هدهد اِن کَانَ مِنَ الغائِبینَ نگفت چرا نیست گفت چرا من نمیبینمش و مرا چه شده که او را نمیبینم نکند که غائب است هدهد اشاره به مقامی دارد که ماورای این عالم است و فرق ولی و نبی همین جاست. سمبلیک است یعنی هدهد پیک است و از مقام غیبی و در واقع حالت جبرئیلی دارد پس غیبت هم غیبت هدهد نیست یعنی تو نمیتوانی ببینی و من به چیزهایی احاطه دارم که تو نداری یعنی نقص مقام خودت است و تو به اون کمال مطلق نرسیدهای و غیبت من در این است که تو احاطه نداری و الا من همه به اونجا احاطه دارم و هم به اینجا احاطه دارم حالا هدهد سمبلیک است و خداوند انتخابش کرده برای مطلب عرفانی و حافظ هم میگوید: قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردن حافظ میگوید من با او رفتم و به مقام آشیانه عنقا و به مقام عالی انسانیت نمیتوان رسید مگر با راهنمایی هدهد و لطایف قرآن به همین است.
استاد امام صادق علیه السلام فرمود: قرآن 4 وجه دارد عبارت و اشارت و لطایف و حقایق. حالا هدهد یک عبارت داردکه هدهد یک پرنده است یک اشارت دارد که پیک معنویت است و یک لطایف و حقایق دارد که میرسد به قاب قوسین همهی سیر مقامات در خود قرآن است قصههای قرآن ابدی است.
قرآن هم قَصَص گفته قِصَص نگفته قَصَص یعنی نوع قصه سراییدن، عطار میگوید:
قصه چیست از مشکلی آشفتن است آنچه نتوان گفت هرگز گفتن است
و مطلبی است که بدون بیان قصه به بیان نمیآید و قرآن میگوید تِلکَ الامثالُ نَضرِبُها لِلناس میگوید ما مثل میزنیم با تمثیل میگوییم و بدون تمثیل نمیشد و به عبارت نمیآمد قران را در 70 حجاب پیچیدهاند و به ما دادهاند هر چه در این لایهها بالا بروی افق معرفت گستردهتر میشود..
سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم
از دل ریش معلوم میشود که خانهای که ویران کرده خانهی دل است و حالا که خانه ویران شده دیگر سقف ندارد و سایه نیست. خانهی دل را ویران کرده یعنی خانهی شهوات، تمنیات، حب جاه و مقام و ... این را ویران کرده و خانه کل را ویران نکرده و حالا که خانهی دل را ویران کرده و دیگر سایه ندارد میگوید من ویران به عشق تو ویران کردم برای اینکه آماده بشود برای دوست و اینجا مقدم دوست را گرامی میدارد و میگوید همه رفتند هر آنچه بود ویران کردم و غیر تو همه را بیرون ریختم تو بیا و تو که آمدی سایه بر سرم میآید و اون سایه برایم کافی است و این زیباترین مناجات حافظ است یعنی خدایا من همه چیز را از دلم بیرون کردم دیگر جای تو است و جای محبت توست و دل من آماده است برای محبت تو و من از غیر تو ویرانش کردم و هیچ چیز باقی نگذاشتم این ریش هم ریش فراق است یعنی آن قدر تیر خورد که ریش ریش شده که من این خانه به سودای تو ویران کردم یعنی اگر تو نبودی که ویران نمیکردم و عشق تو موجب شد که من غیر تو را ویران کنم و بیرون بریزم از دلم.
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
و وقتی که همه را حیران کردم و جز تو در دلم نماند دیگر اختیاری از من نیست و مستوری ومستی هم دیگر به دست من نیست آدم مست باشد و مستوری کند عشق را نمیشود پنهان کرد و اصلاً عاشق شدن دست ما نیست و مستی هم نمیشود پنهان کرد و کسی که مست محبت است بخواهد خودش را پنهان کند نمیشود و مستوری یعنی پنهانی و مست چطور میتواند خودش را از مستی پنهان کند که دیگران نفهمند که مست است غیر ممکن است بعد اینجا دیگر چون ویران کرده دل را از غیر حق اینجا دیگر تسلیم است میگوید هر چه تو گویی آن کردم و انقطاع کلی از غیر حق است اینجا مقام تسلیم است من نیم یعنی جز تو نمیبینم و نمیخواهم و نمیگویم این تسلیم و رضای محض است و مقام رضاست و جبر نیست یعنی خودم به اختیار تسلیم شدم من خودم دیگران را ریختم بیرون با اختیار و اینجا جبر نیست. اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت / اجر صبری است که در کلبهی احزان کردم.
مجانی هم به دست نیاوردم حضرت یعقوب چند سال در فراق یوسف سوخت و ساخت ولی پیرانه سر و در پیری یوسف آمد و او را جوان کرد.
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
اینجا به صراحت بیان کرده و سحرخیز و صبح خیز بوده و اهلش بوده و اهل عبادت بوده اهل دعا و نیایش و رازو نیاز و با صراحت میگوید هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم، همه این کارهای خوب سحرخیزی و دعای سحر و خانه را از غیر زدودن و راز و نیاز با حق همه را از دولت قرآن کرد .
گر به دیوان خضر صبر نشینم چه عجب سالها بندگی صاحب دیوان کردم
می خواهد بگوید این طبع روان و قدرت غزل گویی من هم نتیجه دولت قرآن است.
مطالب مشابه :
نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه
با تقدیر و درود با تقدیر و تشکر شایسته از استاد به عنوان استاد راهنما که همواره
نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه
تشکر و سپاس از استاد دانشمند و با تقدیر و تشکر شایسته از استاد به اساتید راهنما
نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه
نمی توانم معنایی بالاتر از تقدیر و تشکر بر و اما متن تقدیم با تشکر از دو استاد
موضوعات پروژه و راهنمای تدوین آن
و یک نسخه از آن را به استاد راهنما تحویل نماید و تقدیر و تشکر و متن اصلی: تمام
کارآموزی
شخصی است که دانشجو او را به عنوان استاد راهنما n تقدیر و استاد راهنما از متن یک
متن برنامه معرفت - تفسیر غزل اول حافظ
متن برنامه استاد بعضی از شروح حافظ گفته انسان کامل و راهنما که ولّی خدا باشد
متن برنامه معرفت - تفسیر بیت "سالها پیروی مذهب رندان کردم..."
حکیم عالیقدر استاد رهبر و بدون راهنما و بدون تقدیر ویژه رسانه ملی از استاد
برچسب :
متن تقدیر از استاد راهنما