آذربایجان غربی در گذر زمان
آذربايجان غربي در گذر زمان
انسان هاي اوليه كه در اين سرزمين زندگي مي كردند،مسكن دايمي نداشتند و در گروه هاي كوچك در كنار مصب رودخانه ها و زمين هاي هموار پراكنده بودند . اين جوامع با توليد محصولات كشاورزي آشنايي نداشتند و به همين سبب از ميوه درختان و ريشه گياهان و شكار حيوانات و صيد ماهي تغذيه مي كردند . با تغيير شرايط طبيعي در محيط زيستي و با فرا رسيدن سرما آن ها به غارهاي طبيعي و پناه گاه هاي سنگي پناه بردند . بر اساس كاوش هاي باستان شناسي كه توسط پروفسور » كارلتون استنلي كون» در غرب درياچه اروميه - در غار « تمتمه» - صورت گرفت ،مستنداتي در زمينه سكوت انسان در آذربايجان غربي به دست آمد. با توجه به مطالعات علمي ، اين غار به دوره پارينه سنگي ميانه تعلق دارد.
ديگر شواهد باستان شناسي از شكل گيري استقرارها و روستاهاي اوليه در نقاط مختلف آذربايجان غربي مانند تپه « حاجي فيروز» ،تپه « جلبر» تپه « اهرنجان»، «گوي تپه » ، تپه « حسنلو» و ديگر تپه هاي باستاني اين استان ، نشان از قدمت ديرينه سكونت انسان و شكل گيري فرهنگ و تمدن در اين منطقه دارد.
آثار بدست آمده از حفاري هاي باستان شناسي و وجود كتيبه هاي گوناگون در اين استان نشان مي دهد جوامع انسانی ساکن در این منطقه در طول هزاره های دوم و اول ق . م با ساکنان مختلف فلات ایران وحتی خارج از فلات ایران ارتباطات گسترده ای داشته اند . وجود حکومتهای (هوریان )،( لولوبیان )، ( گوتیان ) در تاریخ آذربایجان غربی نشان از پیشینه تاریخی و تمدنی کهن در این سرزمین دارد :
هوريان:اين قبايل در بين كوه هاي زاگرس و درياچه اروميه مي زيستند. آن ها در هزاره دوم ق.م در بين النهرين شمالي ، سوريه ، سراسر فلات ارمنستان و مغرب آذربايجان پراكنده بودند . نام اين قوم در كتيبه «بغازكوي» مربوط به قرن پانزدهم ق.م آمده است.
لولوبيان: اين قوم بخش وسيعي از قسمت «علياي رود» و «دياله» را تا درياچه اروميه و حتي فراتر تا شمال غربي آن، اشغال كرده بودند . قوم لولويي از اقوام آسيايي نژاد بودند و با ايلامي ها قرابت داشتند. از پادشاهان معروف اين قوم «آنوبانيني» (2200 ق.م) بود كه سنگ نوشته اي از او بر صخره اي در سرپل ذهاب هنوز پابرجاست. اين قوم در منطقه اي در جنوب غربي درياچه اروميه كه در كتيبه هاي آشوري به نام « زاموآ» از آن ياد شده است ، حكومت داشتند.
گوتيان: عنوان «گوتي» (كوتي) در هزاره سوم و دوم ق.م به قومي اطلاق مي شد كه در مشرق و شمال غربي لولوبيان و احتمالاً در آذربايجان و كردستان زندگي مي كردند . آن ها در هزاره سوم ق.م در كوه هاي زاگرس اقامت داشتند. گوتيان در سال 2300 ق.م و هم زمان با سلطنت «نارامسين» پادشاه اكد در صحنه تاريخ ظاهر شدند.
مطالعه و بررسي هنر ماد و هخامنشي نشان مي دهد مادها پيش از آنكه تحت تأثير بابل و آشور قرار بگيرند ، زير نفوذ عميق دو قوم لولويي و گوتي بوده اند. وجود دو نقش برجسته از اين دو قوم در سرزمين ماد - يعني نقش آنوبانيني پادشاه لولوبيان در سرپل ذهاب و نقش برجسته «هورين شيخ خان» در همان مكان- گواه اين امر است .
بعد از اين اقوام ، قوم «مانا» در اين سرزمين حكومت داشتند. آن ها در ناحيه «زآموا» در جنوب درياچه اروميه سكني گزيدند و دولت بزرگي را در مغرب ايران امروز تشكيل دادند. در سالنامه هاي آشوري از اين قوم و سرزمين آن ها نام برده شده است و پايتخت آن ها شهر «زيرتو» يا «ايزيرتو» بود.
رييس نيا مي نويسد: " مانا قديمي ترين دولت معتبري است كه در اراضي آذربايجان تشكيل شد و پژوهندگان سعي در تعيين حدود نسبي قلمرو آن كرده اند." او به نقل از استاد سعيد نفيسي حدود دولت مانا را بين تبريز و درياچه اروميه از سويي و كرمانشاه از سويي ديگر محدود مي كند و از قول عبدالحسين زرين كوب نواحي جنوب شرقي درياچه اروميه تا حدود غربي خزر به ويژه حوالي مراغه تا بوكان و سقز را مسكن اقوام مانايي معين مي كند .در سال 1947 م در نزديكي شهر سقز و در روستاي زيويه آثاري از دوره مانا از خاك بيرون آورده شد.
مردم « اوراتو» يا « آرارات» قومي بودند كه از سده نهم تا هفتم ق.م در ارمنستان كنوني و قسمتي از آناطولي شرقي ، آذربايجان و قفقاز سلطنت داشتند. اوراتوها از سويي با قوم مانا و از سوي ديگر با آشوري ها در جنگ و ستيز بودند. «سارگون دوم» پادشاه آشور در سال 713 ق.م شكست سختي به «روساي اول» پادشاه اوراتو در آذربايجان داد. در اين زمان ماناها بار ديگر به اوج قدرت خود رسيدند. مردم اوراتو برخلاف آشوريان قومي سازنده بودند و در احداث قنات و حفر نهرها و كشاورزي و تبديل زمين هاي باير به داير سخت كوشيدند . به علاوه آنان از فلزكاران ماهر دنياي قديم نيز به شمار مي رفتند.نژاد اين قوم مشخص نيست. زبان ان ها نه سامي بود و نه هندواروپايي ، بلكه از انواع زبان هاي آسيايي يعني قفقازي به شمار مي رفت و خط آنان ميخي و شبيه خطوط ميخي و آشوري بود.
دولت اوراتو تا حدود يك قرن بعد از حكومت « آرگيشتي دوم» دوام آورد. در سال 585 ق.م تا زماني كه بين « كياكسار» پادشاه ماد و «اليات شاه ليدي» در كنار رود « هاليس» پيكار درگرفت، دولت ماد همواره به دولت اوراتو مي تاخت تا اينكه سپاهيان ماد شهر «توشپا» پايتخت اوراتو را به كلي منهدم ساخته و بدين ترتيب دولت اوراتو را منقرض كردند. در حدود سال 606 ق.م و با غلبه مادها بر آشور به تدريج سرزمين اوراتو جزو استان هاي ماد درآمد.
از قوم اوراتو در آذربايجان غربي آثاري برجاي مانده است . مهم ترين آن ها عبارتند از سنگ نوشته بسطام در دژ معروف بسطام، سنگ نبشته كله شين به دو زبان آشوري و اوراتويي و سنگ نبشته موانا- هر دو كتيبه در موزه اروميه موجود است - و نيز تعداد زيادي تپه باستاني است كه آثاري از دوره اوراتويي در آن ها شناسايي شده است.
كشور ماد را به مادر بزرگ و ماد كوچك تقسيم كرده اند . ماد بزرگ شامل ري ، عراق و عجم تا حدود كردستان و كوه هاي زاگرس بود و ماد كوچك آذربايجان را دربر مي گرفت.
در زمان داريوش سوم « آتروپات خشره پوان» (ساتراپ) ماد كوچك بود. اين سردار ايراني در نبرد «گوئو كامل» (گوگمل) كه بين داريوش سوم اسكندر در نزديكي «اربل» روي داد، فرمانده مادها بود . با پيروزي اسكندر در اين جنگ سرنوشت دولت بزرگ هخامنشي تعيين شد. پس از اين جنگ آتروپات خشره پوان به دليل شجاعت و لياقت از طرف اسكندر به حكومت ساتراپ ماد برگزيده شد و پس از چندي آتروپات آن ناحيه را مستقل اعلام نمود.
پس از اين آذربايجان در فارسي ميانه «آتورپاتكان»، در آثار كهن فارسي «آذربادگان» يا «آذربايگان»، در فارسي كنوني «آذربايجان»، در يوناني «آتروپاتنه»، در بيزانسي «آذربيگانون»، در ارمني «آتراپاتاكان»، در سرياني «آذربايغان» و در عربي «آذربيجان» ناميده شد.
ناحيه آتورپاتكان در طول دوره حكومت سلوكيان همچنان مستقيم ماند و يونانيان و جانشينان اسكندر نتوانستند آداب و رسوم تمدن يوناني را در آن محل اشاعه دهند. آذربايجان دراين زمان پناهاه زرتشتيان و تكيه گاه ايران در مقابل يونان شد.
حكومت جانشينان آتورپات در آذربايجان در زمان اشكانيان نيز ادامه يافت و اين منطقه توانست كماكان استقلال خود را حفظ كند. سرانجام «اردشير بابكان» مؤسس سلسله ساساني بر حكمرانان آذربايجان استيلا يافت. از اين تاريخ اين منطقه استقلال خود را از دست داد .
در دوره ساساني معمولاً كي از مرزبانان را به حكومت آذربايجان مي گماردند . در اواخر آن دوره ، حكومت آذربايجان در دست خاندان «فرخ هرمزد» بود و پايتخت آن «شنيز» يا « گنذب» - منطقه ويرانه هاي ليلان در جنوب شرقي درياچه اروميه- نام داشت .پس از فتح آذربايجان به دست اعراب قبايل عرب از بصره ، كوفه ، شام و يمن براي سكونت به آن جا روي آوردند و با خريد زمين هاي وسيع، كشاورزي را گسترش دادند و افراد بومي را رعيت خود ساختند.
امراي عرب براي محافظت از زمين ها و احتمالاً رعاياي مسلمان خود از حملات ديگر مردم آذربايجان كه به اسلام نگرويدنده بودند، باروهايي در اطراف املاك وسيع خود مي كشيدند . فضاهاي داخل اين باروها به تدريج به صورت شهرهاي نسبتاً مهم درآمد.
سلسله هاي ايراني بعد از اسلام مانند طاهريان، صفاريان، سامانيان و غزنويان كه از شرق ايران برخاستند و حكومت هاي مستقلي را تشكيل دادند، هيچ گاه نتوانستند قلمرو خود را به آذربايجان برسانند. در اين مدت كه از سال 205 هـ.ق - تأسيس سلسله طاهريان - شروع و تا سال 429 هـ.ق - آغاز حكومت سلجوقيان- ادامه مي يابد، حكومت هاي محلي متعددي قدرت را در آذربايجان به دست گرفتند. آخرين احكام مقتدر اين ايالت ، ساجيان (بني ساج) (317-276 هـ.ق ) بودند كه آن ها نيز خود عاقبت بر ضد خلفا قيام كردند .
در دوره حكومت ساجيان و حكومت بعد از آن ، حكمراناني در قسمت شمالي رود ارس به حكام آذربايجان خراج مي دادند كه معروف ترين آن ها شيروان شاهان، خداوندان شكي ، حكام گرجستان ، رواديان و حكام ارمنستان بودند.
در آغاز قرن پنجم هـ.ق تركان «غز» به فرماندهي سلجوقيان نخست به دسته هاي كوچك و سپس با تعداد بيشتر ، آذربايجان را به تصرف درآوردند .در نتيجه ، اهالي ايراني و نواحي ماوراي قفقاز و مجاور آن حكومت تركان را پذيرفتند. در سال 531 هـ.ق آذربايجان به دست «اتابك ايلدگز» افتاد. او و فرزندش تا حمله كم دوام « جلال الدين خوارزمشاه » (628-622 هـ.ق) بر آذربايجان حكومت كردند.
با حمله مغولان و ورود هلاكوخان ايلخان (654 هـ.ق) آذربايجان مركز حكومتي بزرگي شد كه تا شام امتداد داشت . پس از ضعف ايلخانان مغول ، امراي مستقل از جمله « جلايريان»، «چوپانيان» و «تركمانان» در آذربايجان حكومت كردند . پس از تصرف آذربايجان به دست شاه اسماعيل اول صفوي (907 هـ.ق) آذربايجان سنگرگاه اصلي و مركز عمده گردآوري قواي نظامي براي شاهان صفوي شد.
در دوره صفويه، آذربايجان محل جنگ هاي خونين ميان سپاهيان ايران و عثماني شد . بناي يادبود « سيدصدرالدين» - وزير اعظم شاه اسماعيل صفوي - در چهار كيلومتري چالدران گواهي بر اين ادعا است.
پس از سقوط دولت صفويه، در دوره اي كه ايران عملاً ميان روس، عثماني و اشرف افغان تقسيم شده بود، آذربايجان در دست دولت عثماني ماند. ديري نپاييد كه نادر شاه افشار آن را از تصرف دولت عثماني بيرون آورد و در صحراي «مغان» تاج گذاري كرد. كريمخان زند در سال 1175 هـ.ق آذربايجان را از دست خان هاي محلي- كه پس از مرگ پادشاه قديم كرده بودند- بازپس گرفت.
پس از مرگ او بار ديگر خوانين محلي سربر آوردند، تا اينكه آقا محمدخان قاجار در سال 1205 هـ.ق موق شد آذربايجان را كاملاً مطيع خود سازد.
پس از سال 1325 هـ.ق مردم آذربايجان نقش مهم و موثري در انقلاب مشروطيت ايران داشتند. در واقع پس از تهران ، آذربايجان داراي مهم ترين نقش در انقلاب مشروطيت بود.
با اشغال آذربايجان از طرف روس ها، آثار انقلاب مشروطيت در آن به طور موقت از ميان رفت . اين هجوم با هم پيماني دولت انگليس به بهانه حفاظت از اقليت هاي خارجي مقيم آذربايجان در سال 1328 هـ.ق صورت گرفت.
با آغاز جنگ اول جهاني، آذربايجان مورد تهاجم نيروهاي روسيه و عثماني قرا گرفت. پس از انقلاب روسيه در سال 1917 م روس ها آذربايجان را تخليه كردند و تركان عثماني در تبريز حكومت دست نشانده مستقر ساختند. پس از شكست آلمان و متحدش عثماني در جنگ جهاني اول، آذربايجان و سراسر ايران به دست انگليسي ها افتاد.
پهلوي اول در سال 1300 ش دوباره حكومت ايران را برقرار كرد. به دنبال شروع جنگ دوم جهاني در سال 1320 ش ، نيروهاي شوروي وارد و لايات شمالي ايران از جمله آذربايجان شدند. اين نيروها در آغاز ماه مه 1946 م (اديبهشت 1325 ش) به دنبال طرح مسئله آذربايجان در سازمان ملل متحد كه به شكاف رسمي بين متفقين منجر شد ، آذربايجان را تخليه كردند.
با شروع انقلاب اسلامي مردم قهرمان آذربايجان فداكاري ها و دلاوري هاي بي نظيري در راه پيروزي از خود نشان دادند.
وجه تسميه
آذربايجان يكي از نام هاي پرآوزه در تاريخ ايران است.وجه تسميه اين سرزمين از ديرباز توجه بسياري از دانشوران را به خود جلب كرده و نظريات گوناگوني درباره آن ابراز شده است .
طبق روايان شرقي زرتشت و آنچه كه در كتاب بندهش اوستا آمده است، آذربايجان غربي محل تولد زرتشت بوده و به آن سرزمين «ايرانويچ» مي گفتند. نام ديگر آذربايجان «آذر گشسب» بود كه از نام آتشكده مقدس آذرگشسب در شهر شيز پايتخت «سليمان» - كه آثار تاريخي آن اكنون در شهر تكاب استان آذربايجان غربي وجود دارد - گرفته شده است.
نام مهم ديگري كه آذربايجان ريشه در آن دارد ، «آتورپاتگان» از «آتروپاتن»، «آتروپات» و «آذرپات» يعني پاسدار آتش است كه لقب يكي از ساتراپ هاي هخامنشي و نام يكي از سرداران نامي آن دوران نيز است . پس از ورود اسكندر بعلت گسيختگي يوناني ها نام ماد به آتروپاتگان تبديل شد. آذربايجان در دوره حكومت پهلوي اول در سال 1311 ش به دليل اهميت سياسي منطقه به دو واحد سياسي تقسيم شد كه واحد غربي آن آذربايجان غربي ناميده شد.
مفاخر
آذربايجان غربي از گذشته تا به حال مهد تمدن و مركز علم و دانش بوده است. برخي از بزرگان اين سرزمين عبارتند از:
حسام الدين چلبي از بزرگان مشايخ كه مولانا جلال الدين رومي معروف به مولوي او را حسام الدين خطاب مي كرد، سراج الدين محمود ارموي از علماي دوره مغول، شيخ ابونكر ارموي از مشاهير صوفيه، سفيرالعارفين از عرفاي نامي، سيد آقا، نصرت علي شاه، ابوالحسن ارموي - عارف صاحب كمال و صوفي بزرگ قرن سوم هـ.ق، حاجي ميرزا فضلالله مجتهد- فقيه نامي، آخوند ملاعلي، آخوند ملامحمدحسين از علماي رباني و فقهاي بزرگ دوره صفويه، سيدصادق موسوي (عرب باغي) مجتهد نامي و از علماي مشهور سده چهاردهم هـ.ق، ميرزا علي عسگر آبادي، فخر الاسلام كه ابتدا از نسطوريان بود و سپس به اسلام گرويد و از مبلغان نامي دين اسلام در آذربايجان شد ، ميرزا محمود اصولي از علماي به نام و مجتهدان بزرگ آذربايجان غربي در سده چهارهم هـ.ق ، ملاجامي از علماي بزرگ مهاباد، استاد علامه ملاحسين مجدي، استاد شهيد ملاعبدالكريم شهي كندي، شيخ ابراهيم خويي از علماي مشهور ، آقا ميرزا ابراهيم دنبلي، شيخ ميرزا بوالحسن زنوزي خويي از علماي بزرگ معاصر ، ابومعاذ از علما و دانشمندان خوي در نيمه دوم سده سوم و نيمه اول سده چهارم هـ.ق، ابويعقوب، امام جمعه ميرزا اسدالله از شاگردان مرتضي انصاري ، حاجي ميرزا يحيي ، صدرالاسلام محمدامين، ملا محمد معروف به (انيس خويي)، سيد حبيب الله هاشمي خويي ، سيدرضا خويي از علما و دانشمندان مشهور خوي، شهاب الدين خويي از قاضيان به نام عصر خود.
حكيم ابوسعيد ارموي از نويسندگان بزرگ، ميرزا حبيب الله آقازاده، علي دهقان- نويسنده نامي، فضل الله غني زاده از پيشگامان انقلاب مشروطيت ، احمد ترجاني زاده- شاعر مهابادي- حسين حزني مكرياني، قاضي عبدالله از قضات خوي ، عبدالرزاق مفتون، محمدبن عبدالصبور- دانشمند، نويسنده و از اطباء معاصر عباس ميرزا، صفي الدين ارموي از دانشمندان و هنرمندان به نام در زمينه خوشنويسي و موسيقي و وزير دولت آل بويه ، الله وردي- نقاش، ابوالحسن نقاش باشي ، عبدالجبار خوشنويس، ميرزاآقا (صاحب قلم)، ميرزازين العابدين خويي- عالم، فاضل، دانشمند اديب و خطاط هنرمند و صاحب چند جلد قرآن و مجموعه دعا به خط كوفي ، علي اكبر خويي از خطاطان و خوشنويسان سده سيزدهم هـ.ق، فاطمه خانم خويي از خوشنويسان نيمه اول سده سيزدهم هـ.ق ، ميرزا مهدي منشي خويي از خوشنويسان معروف دربار محمدشاه قاجار، ميرخويي ، يوسف بن اسماعيل خويي از اطباء معروف، امام قلي خان بيگلربيگي، حسين قلي خان بيگلربيگي، رضا قلي خان ، سردار رشيد از سرداران معروف انقلاب مشروطيت، عظيم السلطنه ، شجاع الدوله، عسگرخان سردار از سرداران معروف ، محمدكريم خان قاسملو بيگلر بيگي افشار ، محمدقلي خان، مشهدي اسماعيل افشار، مشهدي باقرخان رييس از مشروطه خواهان به نام ، حاجي محمدحسن اميرنظمي افشار ملقب به حاجي نظم السلطنه ، شجاع الدين بيات ماكو، محمدتقي ريخته گر، بوداق سلطان مكري- والي مهاباد در زمان شاه سليمان صفوي، علي بيگ حيدري مكري ، ميرزا آقا از رجال معروف خوي در دوره سلطنت محمدشاه قاجار- بناي مسجدملااحمدخويي از يادگارهاي اوست، حاجي ميرزاآقاسي، ابراهيم خليل خان خويي از سرداران دوره سلطنت ناصرالدين شاه، احمدخان دنبلي، امير اصلان خان دنبلي ، امين الديوان محمودخان، حاج خليل سرتيپي، نسيمي- شاعر و صوفي معروف دوره صفويه ، عندليب - شاعر نامي ،خطيبي ارموي از خطبا و سخنوران سده پنجم هـ.ق، پريشان - شاعر نامي، طرزي افشار - شاعر معروف اواسط سده يازدهم هـ.ق، مخفي افشار، مريم جهانگيري، محيط- شاعري كه به زبان هاي فارسي ، عربي و آذري شعر مي سرود، ميرزا فريدون افشار متخلص به مينا، هشيار افشار، لطفعلي بيگ افشار از شعراي دوره صفويه، رضا قلي ميرزا (مجنون علي) از شعراي دوره صفوي و صاحب رساله «مرآت العاشقين»،حاجي ميرزا علي مشهور به حاجي صدر- نويسنده كتاب «توان و روان در مناقب مولا علي (ع)» ، حيران خانم - شاعر خوش قريه آذري، ميرزاعلي خان ملقب به منظم السلطان ، برقي خويي، حريف خويي كه طبعي ظريف و ذهني لطيف داشت و غزل سرايي چيره بود، سالك خويي ملقب به ملاحسين از سخن سرايان سده سيزدهم هـ.ق ، ميرزا رسول خان طاهري، سيدمحمدامين شيخ الاسلام مكري (هيمن) از نام آوران نثر كردي، عبدالله بيگ حيدري ملقب به مصبباح الديوان، ملا معروف كوكه اي ، ملاصالح ملقب به مصباح الديوان، ملا معروف كوكه اي ، ملا صالح ملقب به حريق، حاج سيدمحمدامين برزنجي، رسول كريمي، عبدالرحمن دبيهي نويسنده مهابادي، امين برزنجي، رسول كريمي ، عبدالرحمن دبيهي نويسنده مهابادي، عبدالرحمن شرفكندي (هه ژار)- شاعر ، مترجم و نويسنده نامي مهابادي- دكتر مصطفي خرم دل، قادر فتاح قاضي- نويسنده ، دكتر محمد معبري، محمدقاضي- مترجم نامي، سيدمحمد صمدي- نويسنده و مترجم، دكتر جواد قاضي ، ميرزا عبدالرشيد محمدلوي افشار (اديب الشعراء)- شاعر آذري گوي، ميرمحمد ملقب به ايواغلي. از ديگر مشاهير آذربايجان غربي مي توان به شهيد مهدي اميني ، شهيد مهدي باكري، آيت الله سيدعلي اكبر قريشي و حجت الاسلام و المسلمين حاج غلامرضا حسني اشاره كرد.
منبع: سايت اداره كل ميراث فرهنگي آذربايجان غربي
وبگاه: http://www.wazchto.ir/mods.php?id=Info_Center&task=readpage&pid=17&page=7
مطالب مشابه :
باز تابي از كنگره ي عارف و عالم نامدار كرد ملا ابوبكر مصنف چور
6- ارائه دو اثر نفيس ار مصنف چور توسط دكتر نادر كريميان و همچنين آوردن توسط دكت صباح برزنجي.
تلاش مجدد براي تأسيس دانشگاه
نقده - دكتر برزنجي. براي شروع به كار پيشنهاد نگارنده اين بود كه بر پايهی خودياري مردم
لیست تمامی نامزدهای عضویت در هیات اجرایی
دكتر رستگارنيا- دكتر رسولي- دكتر نجف پور سعيد عبدالقادر برزنجي
آذربایجان غربی در گذر زمان
، ملا معروف كوكه اي ، ملا صالح ملقب به حريق، حاج سيدمحمدامين برزنجي دكتر محمد
زمينشناسي ايران
در سال 1370 به همت جناب آقاي دكتر علي درويشزاده نخستين كتاب زمين اشنايدر و برزنجي
کلیم الله توحدی پژوهشگر کرد شمال خراسان
اين كتاب در سال 1383 توسط هنرمند خوش ذوق سنندجي جناب آقاي سيدعرفان برزنجي دكتر شريعتي
مصاحبه با استاد کلیم الله توحدی کانیمال پژوهشگر کرمانج شمال خراسان
اين كتاب در سال 1383 توسط هنرمند خوش ذوق سنندجي جناب آقاي سيدعرفان برزنجي دكتر شريعتي
کلیم ا.... توحدی پژوهشگر کرد شمال خراسان
اين كتاب در سال 1383 توسط هنرمند خوش ذوق سنندجي جناب آقاي سيدعرفان برزنجي دكتر شريعتي و
برچسب :
دكتر برزنجي