گلی از گلزار معرفت
معاون سرمحقق محمدسرورپاکفر
گلی از گلزار معرفت
نازم به اندیشه یی که به عالم بالا سیر وسفر دارد وذکر وفکر الله بی نیاز را در سر . شاد اندیشمندی که در راه گسترش و اعتلای کلمته الله قلم میزند وبیانات وارشادات پیامبر توانایش را رقم . فخر و افتخار به شاعران وسرایشگرانی که منحیث مشعل داران راستین و رهروان متین ، طریقت را در پرتو شریعت تدریس و تدوین نموده و باگزینش همچو مسایل در آثار شان ، نگذاشتند چشمۀ زلال و فوران تصوف وعرفان در کشور عزیز مان به خشکی گراید .
بلی ! عرفان و تصوف که از لحاظ محتوا بخشی از شعر تعلیمی ، تربیتی یا اجتماعی را تشکیل میدهد، در درازنای تاریخ به حیث یک مدرسۀ بزرگ ، سبب رهنمونی وهدایت شمار زیادی از افراد جامعه گردیده و نگذاشته است که انسان – این اشرف مخلوقات - به بیراهه رفته و از رسالت اصلی اش که همانا پرستش و عبادت خدای یگانه (ج) و خدمت به خلق اوست ، جدا گردد .
آری! گذشتن از کوچه وگذر تصوف و عرفان وسر انجام سپری نمودن جاده های پرخم وپیچ آن ، سبب رسیدن به حق است و درک مقوله های : « همه اوست » یا « همه از اوست » و ...
پس یک انسان خدا جو ، اگر بخواهد کامل شده وزیادتر به راه حق منهمک گردد ، پیشتر از همه این روایت سید برهان الدین ترمذی را که از قول بهاء ولد (پدر مولانای بلخ) مبنی به تعبیر وتفسیر یکی از فرامین الهی (ج) گفته است ، در نظر داشته باشد : « آنچه از غیر یابی ، از من یابی و آنچه ازمن یابی از غیر نیابی . ای به من پیوسته ! پیوسته تر شو ! » .
با همین یاد کرد کوتاه به این نکته میرسیم که میر حیب الله هاشمی نیز یک تن از منظومه سرایان معاصر کشور در زمینۀ تصوف وعرفان است که با سعی فراوان در عقب کاروان پرشکوه و بی بدیل این عرصه روان بوده و تا حد امکان تلاش ورزیده است ، با انجام کاری حضورش را در این راه تثبیت نموده ونامش را در فهرست طویل این گروه قلم زند .
میر حبیب الله فرزند میرعبدالله فرزند میر اعظم ، فرزند میر اسد ، فرزند میرفیض الله به سال 1316 خورشیدی در منطقه تنور سازی ، عقب سرای بادام ، کوچه محمد رفیق خان یا کوچه سیدها و یا کوچه مسگرها (این کوچه به همین سه نام یاد میشود) چشم به جهان کشوده و به سن شش یا هفت ساله گی شامل مکتب شده است .
او در همان آوان کودکی به خوانش شعر علاقمند بود و بیشتر به اشعار تصوفی و عرفانی به ویژه حمد باری تعالی ، نعت حضرت سرورکائنات ، مناقب چهار یار کبار را میخواند وهم چیزهایی در زمینه مینوشت .
به گفتۀ خودش ، وی با خوانش مصراع : « پیرپیران میر میران شاه بغداد است وبس » با صوفی عشقری - شاعر توانای معاصر کشور - آشنا شد و از سو ی وی در زمینۀ سرایش شعر، تشویق و ترغیب گردید وسرانجام دیوان قطوری را به نام « گلزار معرفت »یا کلیات اشعار از خود به یادگار گذاشت .
یک تن از ارادتمندانش ، به نــام حاجی عظیم الله در مطلبی پیرامون این اثر زیر عنوان: « گنج در ویرانه » نگاشته است : «آغا صاحب موصوف یکی از شعرای تصوفی نامور کشور ... میباشد ، اشعار آبدارشان کاملا تصوفی وزنده کنندۀ روح میباشد . در قسمت سرودن اشعار حمد باری تعالی ، نعت حضرت سرورکائنات و مناقب حضرات چهار یار کبار ومشایخ چار طریقت یدطولایی داشته ومرده دلان را حیات وزنده گی میببخشد ، برعلاوه پارچه های شعری شان مملو از نصایح سودمند ، رهنمود عامه و نو جوانان در برخی جملات زینت بخش بوده و جلب نظر می نماید . »
وظیفه اصلی میر حبیب الله کارگری بود ومدت 20 سال را در بخشهای متفاوت فابریکه حربی ومدت 22 سال دیگر را در شعبات جداگانۀ فابریکۀ جنگلک اجرای وظیفه نمود . او متباقی عمر را در شغل حلبی سازی در دکان شخصی خویش سپری مینمود واز این کار خوشحال بود . ولی متأسفانه با در نظر داشت اوضاع نا به سامان کشور عزیز مان افغانستان ، مانند سایر مردم این دیار به کشور پاکستان مهاجر گردید و با خانوادۀ شان در آنجا به حالات بسیار دشوار به سیر وسفر زنده گی ادامه میدادند .
فشرده شجرۀ وی را از صفحه 352 « گلزار معرفت » که طی منظومه یی نگاشته شده است اینگونه میتوان بیرون نویس کرد : میر حبیب الله فرزند میر عبدالله ، فرزند میر اعظم ، فرزند میر اسد ، فرزند میر فیض الله ، فرزند میر آرزوالله، فرزند میر باقر شاه ، فرزند میر تحشه ، فرزند میر تحفه ، فرزند شاه میر ، فرزند شاه عنایت، فرزند سید شاه احمد ، فرزند سید شاه کمال ، فرزند سید یونس ، فرزند سید یوسف ، فرزند سید ابوالحسن ، فرزند سید غریب الله ، فرزند قطب عالم شاه ، فرزند سید برهان الدین ، فرزند سید محمود ، فرزند سید جلال که به نام قطب الاقطاب یاد و خلیفۀ چهارده خانواده فقیر خوانده میشده و تربت شان در ملتان است ، میرسد .
وی در سلوک ، نخست دست بیعت به حضرت صاحب هدۀ جلال آباد داده و بعد از آن نزد پسر شان شیخ المشایخ ، شیخ محمد صدیق جان ، در طریقه های : قادریه ، نقشبندیه ، چشتیه وسهروردیه ، طی طریق نموده است .
کلیات اشعار میر حبیب الله هاشمی زیر عنوان: « گلزار معرفت » به واسطۀ یکی از ارادتمندانش که در اثر از نام ونشانش سراغی نیست ، در سال 1380 هجری خورشیدی در پشاور پاکستان به زیور چاپ آراسته شده است .
این کتاب دارای (416) صفحه بوده ودر هر صفحۀ آن به صورت متوسط (23) بیت جاگرفته که در مجموع تعداد ابیات آن بالغ بر (9500) میگردد . آغاز دیوان ، مانند دواوین شعرای قدیم وجدید با سرایش حمدیه های پروردگار (ج) ، نعتهایی دربارۀ حضرت محمد (ص) و منقبتهایی در وصف چهار یار کبار و ائمه بزرگوار آذین یافته است . اثر به این حمد خداوند متعال (ج) ، که رنگ وبوی شعر حضرت حافظ از آن به مشام میرسد - آغاز میگردد :
ای حمد جلال تو سر دفتر عنوان ها نام تو به هر دیوان آرایش فرمـــان ها
بر دفترعشق تو هر کس که فنا گردید او هست به هر میدان مردانــه ومستانها
بر یاد تو گر عمری این اهـل فنا باشد گردد زرهی تصدیـــق شایستۀ ارکانها
این بادۀ خاکی را دادی چه خوش القابی گفتی تو کرمنایش مشهور بــه د یوانها
ایجاددوعالم را کردی توز کن موجود این کون مکان کل بر کار تو حیرانها
ماه و خورو انجم دادی تو عجب نوری روزآری و شب سازی ازمهربه دورانها
ای میر حبیب زار بر ذکر خــدا میباش
تسبیح خدا میگو هردم زدل و از جانها
ناشر ناشناخته شدۀ این کتاب در بخشی از یادداشتهایش ، شاعر این اثر را گل خود روی دامان طبعیت ودست ناخوردۀ باغبان دانسته ونگاشته است : « بدون شک اقای میر حبیب الله هاشمی از جمله این گلهای آزاده یی است که فقط در مکتب فطرت و طبعیت پرورش یافته است، درس آموزگار و رهنما را ندیده است وآنچه از احساس و ذوق سر شارش فراز آمده چیزی است که در برابر چشمان شما قرار دارد ...».
با تأ یید و تأکید سخن بالا ، باید افزود که هر چند گلزار معرفت دور ازبرخی اغلاط طباعتی ، در جای جایی کمبودی وزن ، نارسایی معنایی و هنری بوده نمیتواند – با این هم با درنظر داشت مزایایی چون: زبان عادی ، گفتاری یا محلی ، خالی از تکلف و پیچیده گی ، سلاست وروانی و عام فهی آن ، مورد توجه تعداد زیادی از علاقمندان به ویژه دوستداران اشعار حمدیه و نعتیه قرار گرفته و بیشترینه در مجالس ، محافل و شب نشینی های خانقاهی توسط نعت خوانان ومنقبت گویان ، زینت بخش محفل میگردد .
به بیان دیگر : عطر سرایشهای این « گل خود روی » در دشت و وادی بیکران عرفان وتصوف - فارغ از رنج وزحمت باغبان – مشام شمار زیادی از رهروان طریقت را عطر آگین ساخته و گوش و هوش و دل و دماغ آنها را به نوازش میگیرد .
از نظر شکل و یا ساختار ، میر حبیب الله هاشمی – سرایش انواع شعر چون: غزل ، مخمس ، مسدس، قصیده ، مرثیه ، مربع، مستزاد ، مثلث، رباعی ، تاریخ وفات یا ماده تاریخ ، وساقی نامه را تجربه نموده است ، ولی از همه بیشتر - وی پس از غزل ، به مخمس علاقه مفرط داشته و اشعار سرایشگران پیشین وهمعصرش را در این قالب به تقلید نشسته است .
از یک محاسبۀ گذرا ، درمییابیم که او به تعداد (15) غزل از حضرت حافظ ، (15) غزل از خودش، (7) غزل از میر واعظ ، (4) غزل از غیاثی ، (3) غزل از معین الدین چشتی، (2) غزل از حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی ، (2) غزل از حضرت میرزا عبدالقادر بیدل ، (2) غزل از واقف لاهوری ، (2) غزل ازمیر نادر شاه ، و یک یک غزل از حضرات : سعدی شیرازی ، خواجوی کرمانی ، خواجه عبدالله انصاری، واصفی ، مجنون شاه کابلی ، عیلی، عبدالغفار ، شفایی ، شرف الدین ، ابن قاضی ، معمای غزنوی ، بدخشی ، ابن یمین ، صوفی عشقری ، بلبل و ملا نوری را تخمیس نموده است .
به گونۀ نمونه ومثال توجه شیفته گان این عرصه را به یک مخمس میر حبیب الله هاشمی که به تأسی از غزل زیبای حضرت حافظ به سرایش آمده است ، جلب می نماییم :
عالم از جور فلک خـون جگر میبینم ای دلا وضع جهـــان نوع دگر میبینم
خلق را من هوس مکــــر و هنر میبینم این چه شوریست که دردور قمر میبینم
همه آفــــاق پر از فتنه و شر میبینم
........................................................ . ......................................................
بوالهوس را همه در کار فنادلبنــد است جمله در شوکت وهستی فنا دلبند است
همه درعیش می وشرب خطادربنداست ابلهان را همه شربت زگلاب و قند است
قوت دانا همـــه از خون جگر میبینم
اهل دانش همه گشتند بــه هرسو نالان سید وخواجه وحضرت همه گشتند خزان
ناکس و بیخرد و احمق و نادان شدخان اسپ تازی شده مجروح بــــــه زیر پالان
طوق زرین همه در گردن خــــر میبینم
این چه روزاست که بینم همه راطالب زر زن ودختر همه هرجا رود از بهر هــــدر
نکند گفت کسی را نه زشوهر نـــــه پدر دختران را همه جنگ است وجدل با مادر
پسران را همه بــــد خواه پدر می بینم
هیچ لطفی نـــه کسی با کسی دیگر دارد نــــــه کسی صدق به امر حی داور دارد
همـــــه در فسق و فجــورو صلحا بردارد هیچ رحمی نـــــه برادر بـــــه برادر دارد
هیچ شفقت نــــه پدر را به پسر میبینم
عالم آمد به خرابی تـــــو صفا نیکی کن میر حبیبا تو به حق ناله به تاریکی کن
نیم شب خیزوتو هم گریه به چالاکی کن پند حـــافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند بـــه ازدرو گهر میبینم
از ساختار شکلی شعر وی که بگذریم- افزون از اینکه آغا صاحب هاشمی ، بیشتر سرایشگر حمد و نعت بوده وموضوعات تصوفی – عرفانی را بازتاب داده است ، سرایش های او از لحاظ محتوایی عاری و خالی ازموضوعات دیگر اجتماعی نیست وبسیاری از مسایل مهمی که انسانها به ویژه افراد همعصرش بدان وابسته ونیاز مند بودند ، به صورت تک بیتها ، یا در اشعار مستقل ویا اینکه به گونه های متفاوت به نمایش گذاشته شده است . از جمله عناوین : مذمت چال و فریب، چند پند ، دربارۀ ورزش ، زینت زن ، بدی سگرت ، ترویج علم وادب ، شکایت از همسایه و پودر یان ، مسایلی اند که در کلیات وی به گونۀ تک پارچه ها ی زیبا عرض اندام نموده و درخشش بیشتر دارند . از این میان به گزینش دو نمونه (زینت زن ) و(پودر یان ) بسنده میگردد :
زینت زن
زینت زن جامـــــــــه وچادر بود آن که این را داشت او گوهر بود
زن برای خانـــــه وجا کیمیاست زن برای شوهر خــــود مومیاست
زن کــــــه باشد دین دار و با وفا کی کند بــــــــــا شوهرش ماجرا
زن بباید با حجاب و ستر خویش او بکوشد دایماً از بهر خویش
او نباشد بی نماز و خـــود فروش دایماً در امر حـــق باشد به هوش
زانچه او را ستر کرده ذات حق او بباید خــــواند این را در سبق
در نظافت او بکـــــــوشد دایماً او زبـــــــد بختی گریزد قایماً
نی که او باشد کثیف و بی وضو دایماً در جستجــــوی رنگ و رو
نی که در ره میرود چون گرگ مست تا بیارد مردمــــــان را زیر دست
میر حبیبا بس کن از این گفتگو
تا نگردد خـــــواهران رنجه ز تو
خطاب به پودریان :
کند پـــــودر ترا بر درد مجبور دهــد نعمت ترا از مرد مجبور
برد عقلت زسر هوشت نمانــــد کند رویت سیاه و زرد مجبور
گهی پایت زند بر سنگ خــارا ترا محتاج بایــــد کرد مجبور
ببین پودر بود از نشئه خــــاص ترا سازد خراب و زرد و مجبور
حوالـــــه سازدت کنج فلاکت زجان و تن برون ای مرد مجبور
ترا گفت این نصیحت میر حبیبت
قبولش کن کـه گردی فرد مجبور
سخن آخر اینکه میر حبیب الله هاشمی ، یکی از شاعران محلی عصر حاضر زبان فارسی دری در حوزۀ فرهنگی کابل است که در پهلوی وظایف اصلی (کارگری) در فابریکه های مهم تولیدی به گفتن شعر و نظم ساختن موضوعات گوناگون به ویژه اشعار حمدیه ونعتیه دست توانا د اشته و دیوان مطبوعش حاوی حدود (9500) بیت میباشد . او از نظر ساختمان ، گفتن انواع شعر را تجربه نموده و پس از غزل ، مخمسهای زیاد و زیبایی را برغزلهای سرایشگران متقدم و متأخر از خود به یاد گار گذاشته است .
سروده های این شاعر آزاده و استاد ندیده ، بسیار ساده و روان بوده و افزون ازمسایل اجتماعی– اخلاقی ، بازتابگر موضوعات تصوفی و عرفانی است که بیشترینه در مجالس خانقاهی با شور وشعف توسط نعت خوانان ومنقبت گویان به طرز ویژه خوانده میشود و حاضرین مجلس را به شور ووجد وا میدارد .
کلیات اشعارش زیر عنوان : « گلزار معرفت » - هرچند دارای مشکلات طباعتی میباشد- کمیاب است . آرزومندیم روزی این اثر مغتنم ، ازسوی یک تن از شایقین ویا کدام نهاد علمی – فرهنگی به صورت بهتر چاپ وبه دسترس علاقمندان شعر وادب قرار گیرد ونام این سرایشگر نا شناخته چون «گوهر خفته در غبار خاموشی » از طاق نسیان برون آمده مانند انگشتر زیبایی زیب و زینت دست و ذهن علاقمندان شعر و ادب گردد .
مطالب مشابه :
ادبیات ترکمنی در سده های 18 و 19 میلادی
اگرچه جنبه های پندآمیز اشعار تصوفی برای عامه مردم بسیار مفید بود، ولی در این دوره عقایدی
گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را)
اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را) - منتخبی
برترین اشعار
اشـــعـــار نــغـز از صــاحـبــان مـغــز - برترین اشعار -
گلی از گلزار معرفت
او در همان آوان کودکی به خوانش شعر علاقمند بود و بیشتر به اشعار تصوفی و کلیات اشعار
رويكردهاي پنج گانه درخيام شناسي
ديگر در اشعار ايشان مي دختر رز نبود، بلكه شراب عشق الهي بود كه روان هاي پاك را تابناك مي
شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی
بچه شمالی - شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی - غربت را نبايد در شهری غريب يا در گم شدن لحظه
شعر در وصف امام علی
گالری اشعار داستان و حکایت زندگی نامه علمای
تعریف شعر از دیدگاه دانشمندان غربی و اسلامی
و اشعار ایشان شعار عرفانی تصوفی مطابق به موازین اسلامی میباشد. اشعار از شعرای معاصر
برچسب :
اشعار تصوفی