متن ادبی
نازنین نگاری عاشق بیقرار خود رااذن وصال داد وپیش خود خواند....عاشق ماتو مبهوت از رسیدن لحظه وصل
بلافاصله نامه ایی راگوشودوباالقاب وستایش فراوان شروع به خواندن آن متن مکتوب کرددر مدحو ستایش
محبوب وتوصیف روزهای فراقو شبهای دیجورو هجران نگار بود.
دلدار بگفتا:این نامه رابرای که نوشته ای؟یار گفت:ازبرای تو
معشوق گفتا:حالاکه به وصالم رسیده ایی وربرویم قرارگرفته ای خواندن چنین نامه پرسوزوگدازی جز اطلاف
وقت چیزی دیگر نیست.
گفت معشوق:گراین بهر من است گاه وصل عمر ضایع کردن است
یارپاسخ داد: بلی من هم از لحظه ای که پیش تو باریافتم آن شوری که در نامه نگاشتم در خود نمیابم وآن
همه جمال وکمال رویایی را که تصور میکردم در تو نمیبینم.
دلدار گفت:در این صورت بدان که من به تنهایی معشوقت نبوده ام بلکه معشوقه تودو تا هست
یکی وجود من ودیگری آن شور وحال دست نیافتنی وهجرانی که تو رابر من عشق ومایل کرده بود
من نیمی از مقصود تو ام.معشوق حقیقی مافوق ابن قال وحالهاست که
برو و در پی نگاری باش که گذشت ایام وهجرو وصل عشق وی رادر دلت سردو در نظرت به دو نیم نکند.
هست معشوق آن که اویک تو بود
مبتداومنتهایت او بود
چون بیابیش ونباشی منتظر
هم هویدا او بودهم نیی رسد
روچنین عشقی گزین گر زنده ایی
ورنه وقت مختلف رابندهایی
بسیاری ازما آدمیان همواره بر چیزهایی نداریم حسرت میخوریم واز نعمتهایی پیداو پنهان خویش غافلیم.
مطالب مشابه :
مرگ (متن ادبی)
هیچ نوشته های من - مرگ (متن ادبی) - که با خاموش شدنش دیگر خوبی ها وبدی هارا نشان نمی دهد اشک
متن ادبی
تنهایی مرگ متن ادبی. نامه ایی راگوشودوباالقاب وستایش فراوان شروع به خواندن آن متن
متن ادبی
متن ادبی. گرچه خسته باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى
متن ادبی درباره اربعین
متن ادبی درباره از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى
برچسب :
متن ادبی مرگ