از نتایج سحر - سه گانه ی نقد مکتوب از رمان خاله بازی- 1- نقد علی رزم آرای
رمان زن ستا و زبان زن ستیز
رمان خاله بازی از بلقیس سلیمانی از معدود نمونههای ادبیات داستانی زنانه در چهارچوب شاخص رمان است. اگر نیای رمان و کلا ً ادبیات داستانی زنانه در ایران را رمان سووشون از روان شاد سیمین دانشور فرض کنیم چیزی در حدود 50 سال از عمر این نوع رمان و ادبیات داستانی در ایران میگذرد. در این 50 سال شاید عمده حضور زنان در ادبیات داستانی، با داستان کوتاه معنا شده و هویت یافتهاست و اثری که بتوان به اتکای آن رمان معیار و شاخص در خصوص این نوع ادبیات داستانی را شناسایی کرد وجود نداشتهاست.
شاخصه اصلی رمان خاله بازی، زبان زنانه آن است به نحوی که جنس نثر آن نیز زنانه است. اما این نثر یک بعد دیگر هم دارد، معاصرت! نثری معاصر که بیشتر رنگ فضای مجازی را دارد تا صورت نوشتاری خاص و معمول رمان! عصر حاضر، عصر فضای مجازی و اینترنت است و زبان نگارش در این فضا هم مختص به خود!
شاید شروع رمان با یک ایمیل و ختم آن هم به 19 ایمیل، خود نشانه و پرچم این جریان نثری حاکم بر داستان آن باشد. حضور متن ایمیل و حتی آدرس آن هم نوعی تکنیک دیداری در حوزه زبان است که بیشتر مؤید همین ادعا است!
نحوه قرائت از یک متن زن مدار
خواندن متن، هر متنی، کار پیچیده ای است. این پیچیدگی جنبههای مختلفی دارد. بخشی از این پیچیدگی مربوط به نویسنده متن است، بخشی دیگر مربوط به خود متن، و بخش سوم هم مربوط به خواننده.
بخش سوم این مدار پیچیدگی، مهمترین بخش آن است. خواننده و مخاطب. اینکه خواننده چه ارتباطی با متن پیدا میکند و با کدام زمینه شخصی، جمعی، جنسیتی، طبقاتی، فکری و عاطفی و... یک متن را میخواند و به برداشت شخصی خود میرسد، در واقع خواننده اگر بخواهد متن را بفهمد جز منابع وجودی خود چیزی دیگری در اختیار ندارد. در واقع به تعداد خوانندههای یک متن، متن داریم. یک متن، فقط یک متن نیست، بلکه متنها است.
با این پیش زمینه تکلیف خواننده مرد و برداشت از یک متن زن مدار چیست؟! نهایت بیطرفی در این زمینه آنجا است که من مرد فقط به اندازه سهم و نیم خودم از خلقت یعنی نیم انسانیم نه مردانهام میتوانم با یک متن زن مدار برخورد کنم و این یعنی دریافتن یک نیمه متن در بعد اجرایی آن و نه بیشتر! اما یک زن در برخورد با یک متن زن مدار، میتواند برخورد کاملتری نسبت به یک من مرد داشته باشد. البته با لحاظ کردن همه پیش زمینههای قابل پیشبینی نظیر دیدگاه زنان نسل گذشته یا زنان سنتی، و یا فیمینیسم و دیدگاه تک جنسیتی در روایت و...
با این وصف من مرد خواننده منتقد باید فاصله جنسیتی خودم را با متن حفظ کنم و متن را فقط یک متن ادبی بدانم نه یک متن ادبی زن مدار!
زبان:
زبان در رمان خاله بازی دو شقه است به این معنا که زبان دو حالت زنانه و ضد زنانه را تؤامان با خودحمل میکند. این خصیصه مؤید این مطلب است که برای مثال زبان فارسی دارای پیشینه و جنس مردانه است، رسیدن به یک زبان زنانه در آن و ساختن این زبان یعنی طرد پیشینه مردانگار این زبان و ادبیات آن! هم از سویی هر قدرهم یک زبان زنانه در یک زبان و ادبیات مسلط مردانه ساخته و ارائه شود بازهم ذات زبان مردانه است درست مانند دهانی که در آن حرفهای زنانه گذاشته شود.
هم از سویی استفاده از زبان ضد زن در موقعیت این رمان یک قاعده است. یعنی استفاده یک امکان ضد زن برای افشای خود این امکان و خصومتش نسبت به زن!
در کل ایجاد زبان زنانه در کلیت یک زبان و ادبیات مردانه را میتوان به شورش لایههای درونیتر زبان نسبت به لایه یا لایههای ظاهری آن دانست که هر دو طرف این مسیر در زبان این رمان قابل رویت است.
راوی متن:
متن رمان خاله بازی دو راوی و یا حداقل دو راوی دارد. ناهید و مسعود! زن و مردی که زبان زنانه دارد نه یک راوی با زبان مسلط مردانه! این فرم در ادبیات جهان چندان هم جدید نیست. در این مورد بهترین مثال رمان خشم و هیاهو از ویلیام فاکنر است. این رمان چهار فصل دارد آن هم در چهار زمان مشخص و جدا از هم. هر فصل هم به نام همان زمان نام گذاری شده است. هر یک از این فصول راوی جداگانه دارد. چهار فصل، چهار زمان و چهار راوی جدا ازهم!
رمان سنگ صبور صادق چوبک شاید از نظر ساختاری نزدیکترین نمونه برای رمان خاله بازی باشد. تمام فصول این رمان به زبان شخصیتها نام گذری شده و راویان نیز خود اشخاصاند. یعنی 4 یا 5 راوی.
روایت:
نوع روایت رمان خاله بازی روایت از هم گسیخته است. روایتی پاره پاره که خواننده خود باید با کنار هم گذاشتن پارههای مختلف زمانی و مکانی و حتی شخصیتی خط سیر رمان را در ذهن خود بسازد. در واقع یک متن با خصیصه بارز سیال ذهن و دو صورت پیوسته و گسسته! روایت تام رمان پیوسته است. اما روایت درونی آن گسسته و گسیخته!
متن رمان و چرب دستی در استفاده از تکنیکهای داستانی:
در بیشتر مواقع دیده میشود که متن یک داستان یا رمان نوع برخوردی که با تکنیکهای داستانی معمول یا غیر معمول دارد، بیشتر مصرفی است تا مفید به فایده! یعنی متن تکنیکهای داستانی و حتی زبانی را در خود مصرف کرده و یا میکند تا استفاده و ساختن جریان روایت بر اساس این استفاده و حضورآن تکنیکها!
در رمان خاله بازی تا جایی که ممکن است متن از تکنیکهای معمول و غیر معمول استفاده بهینه کرده است تا مصرف!
متن باز: یکی از شگردهایی که یک متن ادبی را از تکرار و کلیشه میرهاند، عنصر باز بودن متن است. به تعبیری متن باز متنی است که از هر کجای آن میتوان خواندن را شروع کرد آن هم بدون نیاز به صفحات و بخشهای گذشته! نوع روایت بگونهای است که متن به قطع و وصل نمیافتد و هر بخش آن مجزا و مستقل است در حین حال مربوط به هم!
پیکره متن رمان خاله بازی در کل یک متن باز است و در نوع خود موفق و قابل ردیابی!
بینامتنیت:
آوردن بخشی از محتوای یک اثر داستانی در اثر مستقل دیگر آن هم به عمد برای ایجاد گفتمان زبانی و ادبی و یا ساختاری با محتوای آ ن اثر! البته این محتوا میتواند بخشی از فرم یا شکل و یا ساختار آن اثر هم باشد! زیرا فرم و محتوای آثار گذشته در حکم محتوای آثار جدید و معاصر را دارند نه بیشتر از آن!
این بینامتنیت در رمان خاله بازی از حد بخشی از یک اثر میگذرد، حضور نمایی از زندگی یک نویسنده یا فردی یا شخصیت مشخص اجتماعی و یا نام این اشخاص و نوع دیدگاه آنها و یا حتی شوخی با آنها و...
در این رمان ما سایه منیرو روانی پور، در آنجا که صحبتی از یک زن با 16 سال اختلاف با همسر که پسر یک قهرمان ملی است میرود را میبینیم اما این فقط یک سایه است شاید در اجتماعات دیگر از این دست زنان هم وجود داشته باشد با این مشخصات و...
یا فقط ایمیلی که با خواهر و جانخواهر جان که دو پرنده بر فراز یک درخت شروع میشود و متن ایمیل هم نشانهدار است میتوان برداشت کرد که این فرم و ساخت روایت حداقل در این ایمیل میخواهد با شروع منظومه بلند و روایی قصه شهرسنگستان از زنده یاد مهدی اخوان ثالث یک گفتمان تاریخی و بر پایه جنس مردانه زبان فارسی لااقل در ادبیات کهن و اسطورهایش ایجاد کند:
قصه ی شهر سنگستان
دو تا كفتر
نشسته اند روی شاخه ی سدر كهنسالی
كه روییده غریب از همگنان دردامن كوه قوی پیكر
دو دلجو مهربان با هم
دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم
خوشا دیگر خوشا عهد دو جان همزبان با هم
دو تنها رهگذر كفتر
نوازشهای این آن را تسلی بخش
تسلیهای آن این را نوازشگر
خطاب ارهست: خواهر جان
جوابش : جان خواهر جان
بگو با مهربان خویش درد و داستان خویش
نگفتی ، جان خواهر ! اینكه خوابیده ست اینجا كیست ؟
والی آخر....
یا شرح یک قضه کمیک از نویسندگان زن پیشگام زننویسی درادبیات غرب و حضور این نویسندگان در آخرت و شرح خودکشی ویرجینا وولف و....
ارجاع به خارج از متن:
عموما ً در ادبیات مدرن بر این اعتقاد بودند که وجود ارجاعات برون متنی استقلال یک متن ادبی را خدشه پذیر میکند. متن دنیای خاص و مستقل خود را دارد. اما در ادبیات فرامدرن و پسامدرن این تلقی منتفی است چرا که اساسا نسبیت حضور متن در دنیای خارج از خود که متن جزئی از آن است وضعیتی را میسازد که مرزبندیهای متداول بهم میخورد. متنی که دنیای خارج آن را حاطه کرده، خود نیز داخل بر این خارج است. یعنی متنی در متن دنیای خارج!
با این تلقی کرمان ، تهران، شمس آباد، کنکیل، کهنوج و... در داخل متن، از یک سو همراه با متن در دنیای خارج وجود مستقل دارند و از سوی دیگر نوع روایت و قدرت روایت متن آنها را درونی داستان رمان کرده، به نحوی که من خواننده به دنبال کرمان یا تهران با مختصات بیرونی و خارجی نیستم و فقط تهران یا کرمان داخل متن برای من مطرح است.
مونولوگ در مونولوگ:
روایت و جریان روایت در متن رمان، دراغلب موارد بر مونولوگ و گفتگوی درونی و یا خودروایی استوار است. این مونولوگ یک دست نیست. گاهی حول محور خود روایی ( ناهید یا مسعود) است، گاه شخصیتی مانند غلام یا خیرالنساء و... یعنی در یک فصل از رمان که بر مبنای مونولوگ جریان دارد، برای مثال غلام روایت میشود و کمی بعدتر مثلا ً خود ناهید و بعدتر خیرالنساء و... این خصیصه مونولوگ در مونولوگ است که به طور ظریف وزیبایی در این متن کار شده است.
قصه در قصه:
درهمین چهارچوب میتوان به قصههای مختلفی که در درون روایت اصلی رمان و قصه روایت میشوند، اشاره کرد درست مانند داستانهای هزار و یک شب که داستان در داستان و حتی مونولوگ در مونولوگ هستند. این دو تکنیک در متن رمان خاله بازی ناظر بر گفتمان تاریخی این رمان با داستانهای هزارویک شب است.
ایمیل در داستان:
این شکل جدید روایی است که در شروع روایت این مقاله به آن اشاره شد. شروع و پایان داستان ایمیل و همچنین حضور دیداری آدرس یک ایمیل در متن!
بومی نگاری:
شاخصه اصلی آثار پسامدرن بومنگار بودن آنها است. این خصیصه از نسبیت جنس فرهنگی یک جامعه کشوری و انسانی نسبت به همه نقاط آن دارد. برای مثال جامعه ایران فرهنگی تاریخی و سنتی دارد و دیدگاه عام زن ستیزی در آن تقریبا ًوجوه و پیشینه یکسان دارد.
اما مشهور است که تز اصلی اندیشه در دوران مدرن بر محوریت جهانی سازی برقرار بوده ولی در دروان پسامردن منطقهای عمل کرده است. در دوران مدرن غالب سویههای فکری بر مبنای این سخن بود که جهانی بیندیشید و منطقهای عمل کنید اما در دوران پسامدرنیسم گفته میشود که منطقه بیندیشید و جهانی عمل کنید. در این صورت منطقهای و بومی اندیشیدن و فکر کردن و نوشتن قائلیت به یک جهان تکه تکه دارد که هر تکه آن بازهم جهان است، جهان منطقهای!
شخصیت سازی:
ناهید و ستاره! ناهید همان ستاره است درست مانند دو روی سکه! مهم سکه بودن است. زن بودن است. بکار بردن حرف« یا» در بین دو اسم ناهید ستاره اشتباه فاحشی است که میتواند سوء تعبیر تبدیل یا تغییر یک شخصیت و یا دو بعد یک شخصیت به هم را داشته باشد که این گونه نیست، چرا که هر دو بعد در متن رمان هست اما تبدیل یا تغییر وجود ندارد!
ناهید همانطور که پشت سر خود تاریخ دارد و خاصیت تاریخ قدمت و کهنهگی است! کهنه است و سنت زده ! سنت از جنس روستا! روستا هم که از جنس حیات به تاریخ نزدیکتر است تا به دنیای مدرن شهری!
مسعود نقطه مقابل او است شهری و شهرزده است! پیشینه مشخصی ندارد و فقط خانوادهای دارد پریشان احوال و شهری که دغدغه شهریتر شدن، خانه و مال و منال آنها را به جان هم انداخته است!
ناهید هر چه باشد، پیشینه دارد. بد یا خوب! روستازاده با خانواده مشخص و تیره و تبار قومی مشخص ! خانوادهای ساده با دغدغههای ساده روستایی!
حمیرا به نوعی مکمل شخصیت مسعود است، به نوعی زنی شهری، ولنگار و آزاد و کمی با اداهای مردانه و... که بیش از حد روشنفکر است! اما این روشنفکری از سر نئشهگی است، او وقتی خمار میشود فیلش یاد هندوستان میکند و با 19 ایمیلی که در انتهای داستان برای ناهید فرستاده است، آرزوی بودن یک زن شهری با شوهری سنتی و بچههای قد و نیم قد که فقط زن خانه خودش باشد و بس را دارد!
مسعود، شخصیتی وابسته و تهی دارد! درست مصداق این جمله که مردان در هر حالت بچهاند! مسعود با روحیه وابسته خود، حتی به بهانه عشقش به ناهید جای او را به عنوان یک منشی در مطب خانم دکتر زنان زایمان پر کرد! و در اصطلاح رل یک خانم منشی ناشی را بازی کرد و این نشان از غلیان جان زنانه مسعود دارد که عشق به ناهید مسبب این غلیان است!
مابقی شخصیتهای رمان حضور رویداد محور دارند، این حضور بیشتر گذشته محور است و داخل بر روایت مونولوکال داستان است. دکتر زینعلی، پدرو مادر ناهید، یعقوب و... همه در این زمرهاند.
چندصدایی و صدا در صدا:
در داستان رمان خاله بازی عنصر چند صدایی و صدا در صدا هم قابل رویت است اما غالب کلیت ادبی داستان نیست. چند صدایی مفهومی ناظر بر روحیه دمکراسی گرا متن دارد، اینکه شخصیت یا شخصیتهای محور قائم به ذات حرف خود را بزنند و وسیله تبلیغ یا توجیه متن و احیانا ً نویسنده آن قرار نگیرند!
صدا در صدا هم در حکم درهم پیچیدن صدای شخصیتهای گوناگون مثلا ً انواع زن یا چند شاخصه از مردان درهم است. زنان گوناگون با وضعیتهای گوناگون درطول زبان و صدای زنانه متن، زبان و صدای منزنانه خود را به گوش میرسانند. مردان نیز در طول این زبان زنانه صدای مشخص خود را یعنی من مردانه خود را به گوش میرسانند.
گفتمان تاریخی رمان با گذشته:
نامگذاری در یک متن ادبی برای مثال رمان، فقط مؤید موضوع هویت نیست! شخصیت داستانی برخی از جنبههای شخصیتی خود را در نام خود بروز میدهد، در جایی که شخصیتها نام ندارند و یا با شناسهای غیر از نام و اسم مشخص شناخته میشوند، موضوع فردیت آنان مطرح است! کسی که اسم ندارد، وجود فردی هم ندارد، یعنی عملکرد و کارکرد فردی ندارد هه چیز او بسته به اتفاقات داستان و روند آن است! اما در رمان خاله بازی نام اشخاص مؤید شخصیت و چرایی وجودی آنها است.
ناهید: ناهید یا آناهید و یا آناهیتا از الههگان و اسطورههای تاریخ ایران باستان است. او خدای باروری، پاک کننده رحم زنان، آب و برکت است. شخصیت ناهید در داستان رمان خاله بازی گرتهای از این الهه است لیکن گرتهای ناقص! او به شکل ارگانیک اندام داخلی زنانه ندارد، یعنی هویت واقعی زنانه و مادرانه، ندارد! نماد ناهید در ایران باستان گاو است. همچنین ناهید و یا زهره از سیارت منظومه شمسی است. در اسطورهای کهن ایرانی ستاره ناهید همان خصایص الهه و ناهید را دارد. اما شق دوم این نام یعنی زهره برعکس یک زن بدکاره است که از قوم هاروت و ماروت جادوگری فراگرفته و به آسمان رفته و خود را به شکل یک ستاره در آورده است. اهورا مزدا نیز به همین دلیل او را مسخ کرده و او همیشه به شکل یک ستاره باقی ماندهاست!
مسعود ناهید را ستاره صدا میزند! این تغییر نام که منجر به تغییر هویت هم شده و میشود از کجا است؟ به تعبیری ستاره خاصیت افول شدن دارد. ناهید ستاره میشود چون به عنوان یک زن فاقد زنانهگی مسلم است! الههای که دیگر به درد خودش هم نمیخورد!
از سویی ستاره خاصیت از دور بودن و از نزدیک نبودن را دارد. ستارگان به تعبیری درعلم فیریک نجوم از بین رفتهاند و میلیونها سال نوری طول میکشد که نور آنها به چشم ما رسیده و آنها قابل رویت شوند! یعنی ستاره از دور وجود دارد و از نزدیک نه! مسعود وقتی یاد ستاره میکند که یا مشکل کاری یا پولی دارد و یا با سیما زن دومش به تیپ و تار هم زدهاند! والا وقتی نزد ناهید است ناهید برای او حکم ستاره دارد و دیده نمیشود!
اما در مقابل ناهید یک سیاره هم هست که وجود مستقل دارد، هویت دارد و ... بیشتراز یک ستاره که اتفاقا ً حالت زاینده نیز از نظر فیزیکی نجومی دارد.
به همین دلیل ما با ذات ستاره گونگی ناهید از اسطوره تا شخصیت او را میبینیم اما شق دوم وجودی ناهید سیاره بودن آن است که شرح شد.
گاو: گاو در متن داستان به وفور کاربرد دارد! حتی برای ناهید حالت تابو و مقدس هم دارد. در روستا و گذشته و حال ناهید از زایمان گاو ماده خانواده تا حضور و توجیه دکتر زینعلی که دامپزشک نیز هست، عنصر گاو به عنوان نماد ناهید اسطوروی دیده میشود! دکتر زینعلی خواستگار اول ناهید که با فهیمدن نقص ذاتی او، پس میزند و در ادامه سر و کله زهره زن دکتر زینعلی پیدا میشود که کامل کننده شق دیگر ناهید است که در بالا شرح شد. زهره پرستار است، سرد مزاج و بسیار مدپرست و همین خصلت او توجیه کننده وضعیت دکتر زینعلی، زن بارگی او، گرفتن زن دوم و یا شاید سوم و دیگر اقسام زنان رسمی و غیر رسمی او میشود.
آب: آب و به شکل واضح تر چشمه و قنات کنکیل نقبی است به وجه الههگانی ناهید که الهه آب هم هست. اینکه ماه جان و یا خود ناهید با آب ارتباط تنگاتنگی پیدا میکنند، از این نظر است.
مسعود: که از ریشه سعد است بیشتر نمود خوشبختی دارد اما شخصیت مسعود از دو تکه سیما و ستاره و یا ناهید بیشتر کارکرد متضاد پیدا میکند و در نهایت همین خوشبخت در ذات و درعمل بدبخت، پیروز میدان است نه ناهید و یا ستاره!
ریشه سعد هم به نجوم و جنبه اسطوری آن باز میگردد. بیتی از حافظ چنین میگوید:
بگیر طره مه طلعتی و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است
گفتیم زهره شق دیگر ناهید و جنبه متضاد او است. ناهید الهه گونه است اما زهره وجه زنانه انسانی ناهید که بدکاره هم هست! است. اما این زهره نشانه سعد است آن هم سعد اصغر که مکمل سعد اکبر یعنی مشتری یا برجیس است. در مقابل زحل نحس اکبر است که مکمل مریخ یا بهرام که سعد اصغر است!
پس مسعود سعد است اما با شق دیگر ناهید یعنی زهره! پس زهره هم در اساطیر ستاره معرفی شده نه سیاره! از این جا ارتباط ساختاری اسم مسعود هم با ساخت زنانه رمان معلوم میشود!
محتاله و هزار و یک شب:
هزارویک شب ریشه روایی و مطمئنه ساخت رمان خالی بازی است. روایتهای تودرتو، قصههای تودرتو، صداهای تودرتو زنانه و...! شهرزاد راوی و روایت ازل و ابد زنانه در جهان هستی است! روایت زنانه رمان خاله بازی شعبه معاصر این الفالیل است و شاید بلقیس سلیمانی در نهایت همان بلا را سر هزارو یک شب و شهرزاد میآورد که جمیز جویس ایرلندی با رمان اولیس سر اودیسه و هومر در آورده است و این اسطوره امثله را شکسته و خرد کرده است!
محتاله در لغت به معنی مکار است. این، لقب دلیله معروف تاریخ وداستانهای هزارویک شب است! دلیله محتاله و ذات مکار او و داستانی به همین نام در متن هزارویک شب که در فولکلور و اعتقادات مردمی هم ریشه دارد! این محتاله از داستانهای اصلی هزارو یک شب است که خود در ادامه به چند داستان اصلی و یک و یا دو داستان فرعی دیگر هم تقسیم میشود!
محتاله اشاره به ذات حوایی زن دارد. مکاریت، فریب آدم و علت هبوط و تبعید انسان و مصیبتهای بعدی همین مکاریت حوا است. این مکاریت جان اهریمن در اساطیر تاریخ ایران باستان است که به دختر اهریمن معروف است. نجات دهنده او در مقابل اهورا مزدا، جهیکا، جهی و ریشه تمامی گناههایی که انسان را جهنمی میکند، جهی و جهنم و شاید جهان، که بیواسطه از مایه همان مکر حوایی آفریده شدهاست!
دلیله هم داستانی برای خود دارد که برای مطالعه و دقت بیشتر باید به متن داستان محتاله از داستانهای هزار و یک شب مراجعه شود.
َگهُمرد و مردیانه:
َگهُمرد با تلفظ دیگری میشود ُگهَمرد یعنی گه + مرد. گه اشاره به لجن و گل بد بوی اولیه دارد که خداوند متعال آدم را از آن آفرید و سپس از دنده چپ آدم حوا را. این دنده چپ در قرائت عام توراتی از آفرینش یعنی همین زمینه خلقت حوا از آدم را دارد، اما اگر دنده چپ مرد که در مثلها به نحوست، اخلاق بد و گند تعبیر میشود شاید حکایت از زمینه نحس بودن خلقت زن که در بیشتر ادیان و آئینها و تواریخ این جنبه به وفور دیده میشود، دارد. به تعبیر دیگر دنده چپ مرد شهوت و ارضاء آن است! این از مردیانه و یا قدرت مردی و ذکوریت مرد که در مانوییسم به حوا و زن اطلاق میشود، قابل استخراج است. درهندوستان معبدی وجود دارد که در آن زنان فقط راه دارند و در آن ذکوریت مرد مورد پرستش است و زنان فرقه این معبد خود را در وقت بلوغ به این معبد تقدیم میکنند تا راهب مرد این معبد را از خود راضی نگه دارند! در بوف کور صادق هدایت نیز از این معبد به نام معبد لینگم یاد میشود که لفظ لینگم در زبان سانسکریت به ذکوریت مرد اطلاق می شود.
پس مردیانه ،دنده چپ مرد، شهوت و نحوست است که در خلقت، شکل جسمی زن دارد.
بازی:
آخربخش این مقاله را با تم اصلی رمان خاله بازی یعنی بازی به پایان می بریم.
بازی به تعبیری تم اصلی آثار فلسفی و حکمی ادبیات و تاریخ ایران نیز هست. بازی یا همان چرخش ایام و گردون! دهر یا روزگار و به تعبیر حکیم عمر خیام چرخ فلک و بازیچه!
به نوعی زندگی در چهارچوب رمان خاله بازی به بازی و یا همان خاله بازی دوران کودکی تعبیر میشود. مسعود یک روز شوهر سیما است، یک روز شوهر ستاره و یا ناهید و دیگر روز شاید شوهر حمیرا، درست مانند کودکی ما! من در خاله بازی دوران کودکی یک روز شوهر این دختر همسایه بودم و روز دیگر شوهر آن دختر همسایه و الی آخر...
خیام در رباعیات خود یک رباعی به این مضمون دارد: ما همه لعبتکانیم و فلک لعبت باز! پس فلک بازی میدهد و کارش یعنی گذر ایام بازی است و بازی کردن!
تمام ساخت رمان خاله بازی را میتوان در این رباعی خیام دید:
گاویست بر آسمان قرین پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
گر بینایی چشم حقیقت بگشا
زیر و زیر دو گاو مشتی خربین!
اما در جمیع جهات نقاط ضعف عمدهای هم در رمان خاله بازی به چشم میخورد که اختصارا ً سرفصلوار ارائه میگردد.
فلسفه سازی یا فلسفه بافی که شاید بیشتر به جهت لاپوشانی زمینه اسطوروی رمان بکار رفته است!
کش دادن بیش از ظرفیت ادبی داستان در قالب رمان
تآخیر غلیظ فیمنیستی در تحلیل و پشت هم اندازی حوادث به جای تعلیق و سوسپانس منطقی داستان!
ظاهر سازی بیش از حد در نمایش چهره علیل مسعود در مقابل دیگر مردها که از نظر اجرای ادبی نشان دادن آن کافی به نظر میرسید دیگر در انتظار نگه داشتن او در پشت درهای بسته قبل از ازدواج، حضورهوو یعنی سیما و همچنین پایان داستان و بعد از طلاق، به جا به نظر نمیرسد.
سخن آخراینکه از تآویلات مذهب شناختی و دین شناختی متن رمان خاله بازی به دلیل مستقل بودن این مبحث و طولانیتر نشدن این مقاله در میگذریم.
مطالب مشابه :
نقد مونولوگ های گره لیو
نقد مونولوگهای گروه تئاتر « لیو این یک قرارداد غیر واقعی نمایشی است که در آثار واقع گرا
دانش های ادبی و نکاتی مربوط به انشا کلاس سوم راهنمایی
ص16/ 4-مونولوگ و دیالوگ را تعریف کنید.اگر ص69/ 15-یک متن جذاب باید دارای سه ویژگی باشد نام
نمونه سوال پیشنهادی انشا و نگارش سوم راهنمایی
2- با استفاده از شیوه های پرورش متن ، یک بند گفت و گوی درونی نویسنده با خویش را مونولوگ
نوشتن قشنگ ترین مونولوگ ها و دیالوگ های دنیا در کلاس درس
ادبیات متوسطه ی اول طرقبه - نوشتن قشنگ ترین مونولوگ ها و دیالوگ های دنیا در کلاس درس - روش های
نمونه سؤال درس انشا و نگارش سال سوم نوبت اوّل طرّاح : سرکار خانم فرحناز شیردل
اندیشه های یک از مونولوگ ودیالوگ به ویژه در داستان با استفاده از شیوه های پرورش متن
از نتایج سحر - سه گانه ی نقد مکتوب از رمان خاله بازی- 1- نقد علی رزم آرای
یک متن را میخواند و به برداشت شخصی خود میرسد، در واقع خواننده این مونولوگ یک دست
ٍ،نمونه سوال انشا سوم نوبت اول
14- یک نمونه مونولوگ 6- در متن ادبی برای زیبا و آراسته کردن سخن از چه عناصری استفاده می کنیم ؟
دکتر بیژن باران: مونولوگ درونی
قرائت متن کتبی بدون مستمع هم آلبرت کامو در سقوط با یک سری مونولوگ دراماتیک بشکل
خیالپردازی یک روز نیمه خاکستری یا نوستالژی با "تجربه نزیسته"
مونولوگ های مهوع - خیالپردازی یک روز نیمه خاکستری یا نوستالژی با "تجربه نزیسته" - این کافی
برچسب :
متن یک مونولوگ