بازخوانی پرونده فراز و فرود جنبش دانشجويي
بازخوانی پرونده فراز و فرود جنبش دانشجويي
جنبش چيست؟ و مرز آن با واژگاني نزديك به آن مثل گروه فشار، نهضت، انقلاب و... در كجا است و آيا مي توان از حركات دانشجويي به جنبش تلقي كرد يا نه؟ سالگرد ۱۶ آذر ۱۳۳۲، فرصتی است تا با بررسی دوباره پرونده جنبش دانشجویی فراز و فرود و وضعیت کنونی آن تحلیل گردد.
گيدنز، جامعه شناس معروف غربي «جنبش» را كوششي جمعي براي پيشبرد منافع مشترك، يا تامين هدفي مشترك از طريق عمل جمعي خارج از نهادهاي رسمي تعريف مي كند. بر اين اساس جنبش ها داراي سه عنصر مشترك هستند؛ كوشش هاي جمعي، اهداف مشترك و فعاليت خارج از نهادهاي رسمي حكومتي. اما اسملسر شش شرط را براي پيدايش هر جنبشي ذكر مي كند كه عبارتند از: 1- زمينه ساختاري كه شرايط كلي موجود در هر جامعه كه مي تواند مشوق يا مانع بروز جنبش ها باشد. 2- فشار ساختاري حاصل از تنش ها يا تعارضاتي كه در جامعه باعث برخورد منافع گروه هاي مختلف مي شود. 3- باورهاي تعميم يافته از قبيل ايدئولوژي ها و مكاتبي كه از قدرت بسيج كنندگي برخوردار بوده و بتوانند ناراضيان را بسيج كنند. 4- عوامل شتاب دهنده كه حوادث شتاب بخش به حركت هاي جنبشي در يك مقطع خاص هستند. 5- گروه هماهنگ كه وظيفه رهبري و سازمان دهي جنبش را براي ممانعت از بروز تنش هاي خياباني كه ممكن است در اثر چهار عامل گذشته به وجود آيد، به عهده دارد. 6- عملكرد كنترل اجتماعي كه نوع واكنش حكومتها در قبال جنبش هاي اجتماعي است كه گاهي تعيين كننده مي باشند.
جنبش دانشجویی (student movement) یکی از انواع جنبشهای اجتماعی جوامع گوناگون است. پديده جنبش دانشجويي در بستر تعاملات موجود ميان جغرافياي ذهني و عيني دانشگاه، با مسائل جامعه و تغيير و تحولات موجود در آن شكل ميگيرد و از هويتي سازنده برخوردار است. موفقيت دولت هاي نوخاسته و مدرن در اجراي برنامه نو سازي تا حد زيادي به نحوه پيشرفت سيستم دانشگاهي در آن كشورها پيونده خورده است. از همين رو، دانشگاه را نيز همانند پرچم، سرود ملي، ارتش، و ... جزيي از حاكميت يك كشور و نشانه نو بودن به شمار ميآورند.
فضاي تاريخي جنبش دانشجويي در جغرافياي دانشگاه و نهادهاي مرتبط با آن شكل ميگيرند؛ و زمان تاريخي آن صرف نظر از تغييرات و تحولات موجود در سطوح خرد به شكل گيري تفكرات دانشگاهي پسا مدرسه گرايي باز ميگردد. نفي مباني اسكولاتيك و رويكرد به انديشه هاي نو در عصر روشنگري و پس از آن، محيطي را فراهم آورده است به نام دانشگاه در دانشگاه هدف جست و جوي معرفت در فضاي اومانيستي است؛ اين فضا از شيوه هاي كلامي دوري مي جويد و به باز آفريني معرفت در پرتو عقل بشري و تكيه بر آن در راه حل مسائل تاكيد دارد. طبيعت و سروش گوناگون آن و ماوراء طبيعت و سپهر عرفان آن در ظرفيت فهم و ادراك خرد و معرفت انساني شكل ميگيرد و درك اين فضا، و زمان تاريخي تاثير آن، از ضرورت هاي درك عميق و همه جانبه تحركات حاصل در چنين فضايي است.
امروزه، بررسي جايگاه رفيع دانشگاه در تغيير و تحولات جوامع مختلف يكي از موضوعات بسيار مهم در مطالعات سيباسي - اجتماعي است. جنبش دانشجويي در زيست بوم دانشگاه حيات مييابد و در بستر تعاملات اجتماعي در فضاي گفتماني معرفت شناخته خود، واجد مختصات سياسي و بر اساس همين معنا، در كنار پديده روشنفكري و در كنش متقابل با نخبگان حكومتي قرار ميگيرد.
طبیعتا لازمه اصلی وجود جنبش دانشجویی، بستری به نام دانشگاه است. اما جنبش حرکتی جمعی و د اوطلبانه یا برنامه ریزی شده است، که در آن جمع برانگیخته شده درصدد ایجاد تغییر و تحول اند. این تکاپو و تلاش دامنه وسیعی از تحول اندیشه ای و بینش و نگرش سامانه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را فرا می گیرد.
یکی از شخصیت هایی که بسیار به مسئله ارائه تحلیلی صحیح و واقعی از جنبش دانشجویی اهمیت می دهند، رهبر معظم انقلاب اسلامی هستند. معظم له معتقدند که باید جنبش دانشجویی مسیری هدفمند و آگاهانه را دنبال نماید از این روست که در تبیین جنبش دانشجویی از آن با عنوان «بیداری دانشجویی» یاد می نمایند:
«حركت دانشجويى، يا جنبش دانشجويى گفته مىشود؛ يا به تعبير بهتر و رساترى كه مىتوان برايش انتخاب كرد: بيدارى دانشجويى و احساس مسؤوليت دانشجويى.»
بي شك در بررسي علل و عوامل اصلي تحولات اجتماعي، سياسي و فرهنگي يك جامعه عاملي به نام دانشگاه و دانشگاهيان در رده هاي نخستين قرار خواهند گرفت. نقش سرنوشت ساز دانشگاهها، بيش از هر چيز ديگر مرهون حضور پتانسيلهاي جوان دانشجو در اين مراكز است. به بيان ديگر نسل جوان دانشجو را مي توان يكي از موثرترين اقشار جامعه در جهت دهي به روند تحولات اجتماعي دانست. اين وقعيت غير قابل انكار پيش از هر چيز ديگر برخاسته از ويژگيهاي اين قشر اجتماعي است. «آرمان خواهي و حق جويي» و دوري از مصلحت طلبي دو ويژگي عمده نسل جوان دانشجو است كه در كنار بهره گيري از شور و نشاط جواني و نيز فراغت بال بيشتر نسبت به ساير آحاد جامعه نقش كارايي را به اين پتانسيل مهم اجتماعي داده است. نگاهي به پيوند سير تحولات اجتماعي ايران با فراز و نشيبهاي جنبش دانشجويي در دهه هاي گذشته بيش از هر چيز ديگر گواهي بر اين مدعاست.
چنبش دانشجویی ایران در آغاز تأسیس دانشگاه ها:
هر چند تاسيس دانشگاه در ايران به دهه هاي ده و بيست باز مي گردد اما با توجه به حاكميت استبداد رضا خاني در اين برهه زماني و عدم امكان بروز و ظهور حركتهاي اجتماعي و نيز عدم امكان دستيابي طبقه هاي متوسط و پايين جامعه به تحصيلات عالي و انحصار اين حق به نخبگان و طبقه هاي وابسته به حاكميت عملا در اين دوره از تاريخ ايران، حركتهاي جدي دانشگاهي و دانشجويي در راستاي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي به چشم نمي خورد و حركتهاي محدود صورت گرفته در اين دوره نيز سرانجامي جز سركوب نمي يابد.
حاکمیت جریان چپ:
همان گونه كه در كمتر از دو هفته پس از خروج رضاشاه از ايران، چپهاي اين كشور به رهبري گروه مشهور 53 نفر آزاد شده از زندان، نخستين حزب قدرتمند تاريخ ايران يعني حزب توده را تشكيل ميدهند، در فضاي باز سياسي دهه 20 به طور خاص و سالهاي بعد از آن به طور عام، گفتمان چپ تبديل به گفتمان غالب جامعه روشنفكري ايران به طور عام و گفتمان هژمونيك جامعه دانشجويي اين كشور به طور خاص ميگردد.
اتحاديه دانشجويي حزب توده از نخستين شكلهاي عنوان دار و رسمي دانشجويي در ايران بود كه به سال 1322 زير نظر سازمان جوانان حزب توده شكل ميگيرد. رشد گفتمان چپ تودهاي در ميان دانشجويان از چنان سرعتي برخوردار است كه در اواخر سال 1325، رئيس دانشگاه تهران به سفير انگليس ميگويد اكثر چهار هزار دانشجوي اين دانشگاه به شدت تحت تاثير حزب توده هستند. در سال 1327، بالافاصله پس از غير قانوني اعلام شدن اتحاديه دانشجويي، كه در پي غير قانوني اعلام شدن خود حزب توده و سازمان جوانان آن صورت ميگيرد، اين حزب اقدام به تشكيل سازمان دانشجويان دانشگاه تهران كرده و ارتباط تشكيلاتي تعريف شده و قوياي را با انجمن بين المللي دانشجويان در پراگ بر قرار ميكند. اهميت و قدرت نفوذ چپ در جنبش دانشجويي ايران در اين سالها تا بدان حد است كه مهندس مهدي بازرگان در اين زمينه ميگويد : در آن روزها، بدترين دردسر اداره كنندگان دانشگاه، حزب توده بود. دانشجويان كمونيست كلوپهاي دانشجويي را پر كرده بودند، ميتينگهاي خود را در كلاسها برگزار ميكردند، كاركنان را تحريك ميكردند تا براي دستمزدهاي بيشتر اعتصاب كنند و بدتر از همه اين كه مدام در مورد مواد و رشتههاي درسي دخالت ميكردند.
غلبه گفتمان چپ بر جنبش دانشجويي ايران در دهه 20 آن چنان است كه خود حزب توده در سال 1326 اعلام ميدارد كه در اين سال بيش از نيمي از دانشجويان يا عضو حزب بودند يا هوادار آن. اساسا اين قدرت فوقالعاده و غلبه فوق تصور ايدئولوژي سوسياليستي- ماركسيستي در جنبش دانشجويي و دانشگاه هاست كه باعث شكل گيريهاي تشكلهاي دانشجويي رقيب، ولو به صورت به صورت ضعيف و كم جمعيت، توسط نيروهاي اسلام گرا و ملي گرايان ليبرال ميگردد. آنها براي مقابله با تفكرات و فعاليتهاي توده ايها در درجه اول و البته بهاييها در وهله بعد وارد صحنه ميشوند. انجمن اسلامي دانشجويان كه در سال1322 در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران تاسيس ميگردد، چنين حالي داشته است.
همزماني اين دوره از تاريخ ايران با اوج گرفتن مبارزات ضد امپرياليستي در جهان با تكيه بر ايدئولوژي ماركسيستي به ويژه در كشورهاي جهان سوم را مي توان از مهمترين عوامل تاثيرگذار در جهت دهي به جنبش دانشجويي دانست. اوج اين مبارزات به منظور رهايي از نظام ظالمانه سرمايه داري در حركت به سوي ايجاد جامعه بي طبقه و نيز استقرار عدالت در جامعه و شباهت آرمانهاي آن با خواسته هاي جنبش دانشجويي ايران، حركتهاي دانشجويي داخل را به سمت پذيرش ايدئولوژي ماركسيستي و چپگرا به عنوان ايدئولوژي غالب براي مبارزه سوق داد، به ويژه پس از به ثمر رسيدن بسياري از اين مبارزات و شباهت ظاهري بسياري از آن كشورها با وضعيت آن روز ايران، لزوم تكيه بر اين ادبيات و ايدئولوژي (ايدئولوژي ماركسيستي) را در مسير مبارزه در ميان نخبگان و دانشگاهيان تقويت نمود. حاكميت و مقبوليت ادبيات چپ به ويژه در دهه هاي 30و 40 و تاثير آن بر مبارزات داخلي به حدي بود كه در بسياري از مواقع جريانهاي راستگرا را نيز براي كسب مقبوليت در ميان اقشار مبارز و به ويژه دانشجويان و دانشگاهيان، ناچار به استفاده از اين ادبيات در بازيهاي سياسي مي كرد. تاكيد بر مبارزه مسلحانه و نيز طرح رهبراني چون «لنين»، «چگوارا»، «كاسترو» و … به عنوان نمادهاي مبارزه از مهمترين ويژگيهاي متاثر از اين خط فكري بود. البته غلبه اين ايدئولوژي و گفتمان، تنها به نخبگان اجتماعي و جوامع دانشگاهي معطوف بود و ساير اقشار جامعه ايران با توجه به خاستگاه ديني خود با آن همراه نگشتند، اين مساله يكي از مهمترين عوامل در عدم توفيق اين جريان فكري بود.
حتي سازمان دانشجويي جبهه ملي نيز كه در سال 1329 شكل ميگيرد، در پاسخ به نفوذ حزب توده در دانشگاهها و براي مقابله با آن بوده است. خرده گفتمان اين تشكل ناسيوناليستي - ليبراليستي بيشتر بر دموكراسي و آزادي خواهي تأكيد داشت در حالي كه گفتمان غالب در جنبش دانشجويي، داراي حال و هواي عدالت طلبانه، فقرستيزانه، ضداستعماري و ضدامپرياليستي و ضدسرمايه داري بود. البته تفكر چپ در كل اين دوران الزاما تفكر حزب توده يا تفكر ماركسيستي- لنينيستي- استالينيستي صرف باقي نمانده و بلكه برعكس بسيار سيال و متحول بوده است، اما قطعا چپ باقي مانده است، به گونه اي كه در سالهاي نخستين دهه 1350 باز اين تفكر چپ بود كه در قالب و چهره راديكال سازمانهاي چريكي و مبارزات مسلحانه خود را مينماياند. سازمانهايي كه كاملا از بدنه دانشجويي كشور و جنبش دانشجويي آن يارگيري كرده اند و تكيه و تاكيد بر الگويهاي مبارزات چريكي چپ در آمريكاي لاتين، آفريقا و آسياي جنوب شرقي دارند و روشهاي آنها در مبارزه به عنوان روشهاي مفيدو موثر مورد تقليد قرار ميگيرد.
البته بعدها گفتمان اسلام گرايي زماني در جنبش دانشجويي جديتر شد وكه گفتمان چپ ماركسيستي جنگ چريكي و مبارزه مسلحانه را به عنوان آخرين تير تركش خويش رها کرد و البته اين تير نيز به سنگ خورد. با شكست و سركوب جنبش مسلحانه، جنبش دانشجويي چپ در ايران كاملا به بن بست ميرسد و گفتمان اسلام گرايي از اين بن بست راه جديدي را فراروي جنبش دانشجويي در ايران ميگشايد.
آغازی بر رشد تفکر اسلامگرایی:
15 خرداد سال 42 را مي توان نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ملت ايران دانست كه بسياري از معادلات حاكم بر روند جريانهاي فكري را تحت الشعاع خود قرار داد. قيام 15 خرداد به عنوان جرياني كاملا برخاسته از تفكر ديني و نيز با غايت و هدفي ديني و از همه مهمتر برخورداري از رهبري يك مرجع ديني توانست اكثريت اقشار جامعه ايران آن روز را با خود همراه سازد، به ويژه كه اين حركت نه تنها حركتي عليه عوارض ظاهري جامعه بود بلكه به عنوان جنبشي بر ضد ريشه اصلي همه معضلات يعني نظام وابسته شاهنشاهي و در يك كلمه استبداد و استعمار به شمار مي رفت. فراگيري وسيع قيام 15 خرداد و همراهي ساير آحاد مردم با رهبران آن و نيز حوادث پس از آن و از سوي ديگر ناكامي ايدئولوژي چپ در به حركت درآوردن ساير اقشار جامعه باعث شد كه ايدئولوژي ديني به عنوان راهكار مناسب مبارزه در ميان جوامع جوان و دانشگاهي مطرح و مورد توجه قرار گيرد. خصلت انقلابيگري ايدئولوژي چپ در كنار قابليت ايدئولوژي ديني در بسيج توده هاي مردمي باعث شد كه شاخه اي از جريان دانشجويي و روشنفكري آن روز راه سومي را براي مبارزه بر گزينند : « اسلام ماركسيستي» ، ناگفته پيدا است كه به علت تضاد ريشه اي اين دو مكتب اين پيوند دوامي نمي يافت و التقاط فكري كمترين ثمره اين پيوند ناميمون بود. سركوب تمامي حركتهاي مسلحانه برخاسته از جريان چپ توسط رژيم به ويژه در اوايل دهه 50 گرايش به سوي تفكر ديني را در جوامع دانشگاهي افزون تر ساخت. ظهور متفكران ديني همچون شهيد مطهري، شهيد مفتح، مقام معظم رهبري و … در جوامع دانشگاهي و برقراري پلهاي ارتباط ميان حوزه و دانشگاه در ا ين برهه برپر باري اين گرايش افزود. در اين ميان نقش كساني چون مرحوم شريعتي بسيار تامل برانگيز است. تفكرات مرحوم شريعتي را بي شك مي توان يكي از موثرترين عوامل در سوق دادن جوامع دانشگاهي به سوي تفكر ديني دانست. هر چند طرح مسايلي چون اسلام ايدئولوژيك و مطرح ساختن چهره هايي چون علي(ع)، حسين(ع) ، فاطمه(س)، زينب(س)، ابوذر غفاري و … به عنوان مظاهر مبارزه و پایداری و… همه و همه حاكي از روح دينداري آن مرحوم دارد اما برداشتهاي خاص آن مرحوم در اسلام و ايدئولوژي اسلامي با توجه به شرايط مبارزه گرايي حاكم بر آن زمان و همچنين عدم آشنايي دقيق وي با متون ديني و خلط برخي از آموزه هاي ديني با مباني مكاتب شرقي و غربي، تفكرات آن مرحوم را تنها براي آن مقطع مبارزه كارا ساخته بود. علي رغم طرح اسلام ايدئولوژيك از سوي مرحوم شريعتي، فقر آموزه هاي وي براي دوران حاكميت انديشه ديني، شاگردان و پيروان او را كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسند فعاليتهاي اجتماعي و سياسي قرار گرفته بودند، با چالشي جدي مواجه ساخت، بطوريكه برخي از آنان را از همراهي با نظام و حاكميت ديني بازداشت و بستر لازم را براي سوق دادن به دروازه انديشه هاي غربي و غير ديني فراهم نمود.
جنبش دانشجویی مسلمان در نهضت انقلاب اسلامي :
همانگونه كه اشاره شد طلايههاي تولد و رشد تفكر اسلام گرايي در ميان دانشجويان و جنبش دانشجويي آنها را بايستي در نخستين سالهاي دهه 1320 يعني زماني كه در سال 1322 انجمن اسلامي دانشجويان در دانشكده پزشكي شكل گرفته و در ساير دانشكدهها نظير دانشكده فني گسترش مييابد، ولي براي تبديل آن به گفتمان غالب و هژمون در جنبش دانشجويي ايران بايستي حداقل سه دهه صبر و انتظار پيشه كرد تا اين نهال تبديل به درخت تنومندي شده و به بار نشيند. البته ظهور نهضت امام خميني(ره) در ميانههاي اين راه، يعني در سال 1342، اين تفكر نوپاي رو به رشد را تقويت بسيار كرده و جاني تازه ميبخشد. رشد تفكر اسلام گرايي در فضاي عمومي فعاليتها و مبارزات فكري سياسي ايران، در ميان جنبش دانشجويي اين جامعه نيز نماد و نمود آشكار و تعيين كنندهاي مييابد. تفكر اسلام گرايي به تدريج موفق به معرفي خود به عنوان چهره شاخص تفكر خط سوم ميگردد، خط سومي ميان دو خط اول و دوم ليبراليستي و ماركسيستي.
رشد شاخصهاي تفكر اسلام گرايي در ميان جنبش دانشجويي طي سال 1356 كاملا مشهود است. در خرداد اين سال براي اولين بار پس از كشتار خونين 15 خرداد 1342 مراسم بزرگداشتي در كوي دانشگاه تهران برگزار ميشود و دانشجويان دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران در سر كلاس خود به ياد شهداي آن روز، مراسم چند دقيقه سكوت برگزار ميكنند. كمتر از پنج ماه بعد(آبان 1356) مصطفي خميني، فرزند ارشد يعني حضرت امام خميني(ره)در شرايط مشابه و مشكوكي به شهادت ميرسد و اين فرصت زنجيرهاي ديگري در اختيار جنبش رو به رشد اسلا گرايي در ايران و در ميان جنبش دانشجويي اين كشور براي فوران و اوج گيري قرار ميدهد.
در حركت بازگشت به خويشتن اسلامي انقلاب اسلامي ايران، جنبش دانشجويي نيز در كنار مردم، روشنفكران و طبقات و اقشار مختلف اجتماعي ديگر هويت اسلامي مييابد و تفكر اسلامي با اوج گيري انقلاب اسلامي و پيروزي آن تبديل به گفتمان هژمون يا غالب در جنبش دانشجويي ايران ميگردد. تشكيل اتحاديه انجمنهاي اسلامي و سازمانهاي دانشجويان مسلمان كشور كه بعدها عنوان دفتر تحكيم وحدت را به خود ميگيرد از يكسو و تسخير سفارت آمريكا در ايران كه توسط هسته اوليه تشكيل دهندگان اين دفتر صورت ميگيرد از سوي ديگر، هژموني ايدئولوژي اسلامي برجنبش دانشجويي ايران را بلامنازع ميسازد. در فضاي راديكال و چپ زده (به مفهوم عام) اين سالها، اشغال سفارت آمريكا توسط نيروهاي اسلام گراي جنبش دانشجويي، تفكر چپ ماركسيستي در اين جنبش را كاملا خلع سلاح كرده و حاشيه نشين ميسازد. از اين پس نبض جنبش دانشجويي در اختيار انجمنهاي اسلامي و تفكر سياسي اسلام گرايي است. دفتر تحكيم وحدت اگرچه موسس تفكر اسلام گرايي در جنبش دانشجويي ايران نيست، ولي قطعا با قرار گرفتن در اوج موج اسلام گرايي دانشجويي، هدايت و رهبري جنبش اسلام گراي دانشجويي در ايران را يراي سالها در اختيار ميگيرد.
محتواي گفتمان اسلام گرايي غالب بر جنبش دانشجويي ايران طي سالهاي پس از انقلاب اسلامي يك گفتمان به اصطلاح چپ است. گفتماني كه بر كليد واژه هايي نظير عدالت در سياست داخلي و مبارزه با استكبار جهاني(امپرياليسم) به رهبري آمريكا در سياست خارجي تاكيد دارد، طرفدار اقتصاد متمركز دولتي براي برقراري هرچه بهتر عدالت، مصادره زمينهاي زمين داران بزرگ و نيمه بزرگ، براي توزيع درميان دهقانان و روستائيان، مخالف مدارس خصوصي، طرفدار جبههها و سازمانهاي آزاديبخش اسلامي در جهان و... است. جنبش دانشجويي در اين سالها، به اصطلاح خود خط امامي است كه از ويژگيهاي بارز آن تاكيد بر جنگ فقر و غنا از يك سو و حمايت از اسلام ناب محمدي(ص) در مقابل اسلام آمريكايي از سوي ديگر است.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي:
پيروزي انقلاب اسلامي روحي جديد در كالبد جريانهاي مخالف با رژيم شاهنشاهي دميد و حتي بسياري از جريانهاي فكري و سياسي را كه در دهه هاي 40و 50 توسط رژيم سركوب شده بودند به صحنه منازعات سياسي كشانيد و بديهي بود كه بسياري از اين جريانها به علت تضاد ريشه اي نظام و حاكميت ديني با مباني فكري آنها به مخالفت و مواجهه با اين نظام روي آورند. تدوين قانون اساسي برخاسته از متون ديني و گنجاندن اصولي همچون « ولايت فقيه » در آن همچون جرقه اي اين مخزن باروت را به آتش كشيد و عرصه منازعات فكري را به عرصه مبارزات سياسي و مسلحانه با نظام اسلامي مبدل نمود. در اين ميان دانشگاه نيز متاثر از فضاي سياسي كشور و نيز با توجه به سوابق جريانهاي پرورده در خود از آتش اين خرمن در امان نماند. رويارويي فيزيكي، ايجاد درگيريهاي مسلحانه در دانشگاهها و تبديل دانشگاه به تريبون و پايگاه سياسي احزاب و گروهها حاصل اين تاثير بود. هر چند انقلاب فرهنگي و وقوع جنگ تحميلي دامنه اين منازعات را به طور مقطعي برچيد اما در خشكاندن ريشه هاي اين جريانات و بازيچه قرار گرفتن دانشجويان چندان موفق نبود. يكي از مهمترين حوادث در اين مقطع از تاريخ انقلاب اسلامي و جنبش دانشجويي ، تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام (ره) ، به عنوان نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بود. در پرتو هدايت و جهت دهي رهبري وقت انقلاب نتيجه آن در تقويت خط كلي انقلاب اسلامي، همچون مبارزه با استكبار جهاني و تلاش براي نجات مستضعفين و استقرار نظام عدالت اسلامي در جهان، بسيار موثر بود، به گونه اي كه امام امت (ره) آن را « انقلاب دوم » و حتي مهمتر از انقلاب اول برشمردند.
بدنه دانشجويي كشور در حالت عام و انجمنهاي اسلامي دانشجويان(خصوصا دفتر تحكيم وحدت در راس آن) به طور خاص، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران را فرصتي طلايي و مغتنم براي تحقق آرمانهاي چند ده ساله جنبش دانشجويي به طور عام و جريان اسلام گراي آن به طور خاص ارزيابي كردند و به همين دليل طي سالهاي بعد از انقلاب، خصوصا طي سالهاي انقلاب فرهنگي(61-1359) كه اتفاقا مصادف با تحميل جنگ از سوي عراق و جنگهاي داخلي تجزيه طلبانه توسط گروههاي چريكي ماركسيستي در داخل ميگردد، جنبش دانشجويي وظيفه خويش ميداند تا در خدمت آرمانهاي انقلاب و نظام اسلامي قرار گيرد. به همين جهت است كه هستههاي اوليه تشكيل نهادهاي انقلاب نظير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جهاد سازندگي و... از ميان دانشجويان يارگيري ميكند و جنبش دانشجويي كاملا در خدمت اين نهادهاي برآمده از انقلاب است. به عبارت ديگر جنبش دانشجويي تمام توان خود را مصروف حفظ انقلاب اسلامي و سازندگي و رشد ايران يا غلبه بر عقب ماندگي تاريخي آن مينمايد. در طول اين سالها جنبش دانشجويي انقلابي، آرمان خواه، عدالت طلب، استكبار ستيز، مخالف سرمايه داري، طرفدار جنبشهاي اسلامي جهاني، ياور فقرا در جنگ عليه اغنيا، استقلال طلب و اسلام سياسي خواه است. فرماندهان جوان جنگ تحميلي عراق عليه ايران را اكثرا جنبش دانشجويي تقديم نظام اسلامي ميكند. از نكات جالب توجه در موج دوم جنبش دانشجويي در ايران، ميل دفتر تحكيم وحدت به عنوان رهبر اين جنبش، به بازيهاي رسمي سياسي و مشاركت در بازي قدرت به عنوان يك شبه حزب سياسي است كه كمتر در تاريخ جنبشهاي دانشجويي سابقه دارد.
دفاع مقدس عرصه دیگری از حضور جنبش دانشجويي :
آغاز جنگ تحميلي همراه با آموزه هاي دل انگيز ايثار، جهاد و شهادت بيش از هر قشر ديگري نسل جوان دانشجو را به ميدان آورد. اما حضور جوانان دانشجو علی الخصوص فعالان انجمن های اسلامی دانشگاه ها در ميادين جنگ نقش تعيين كننده اي را ايفا كرد. بسیاری از شهدای دانشجو از فعالان جنبش دانشجویی در آن مقطع بودند. به بيان ديگر در اين مقطع بيشترين جلوه جنبش دانشجويي در عرصه هاي دفاع از انقلاب اسلامي تجلي يافته بود كه بهترين تبلور بيداري دانشجويي بود.
پس از جنگ تحميلي تا خرداد 76 :
پس از پايان جنگ تحميلي و به ويژه با آغاز دهه 70، نظام اسلامي در معرض پاسخگويي به مطالبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه قرار گرفت و به تبع آن دانشگاه نيز به عنوان يكي از بازوهاي سازندگي از اين مطالبات بي نصيب نماند. عدم همخواني نظام آموزشي حاكم بر دانشگاهها با فرهنگ خودي و به تبع آن عدم آشنايي عميق دانشگاه با روح و تفكر ديني، فقر فكري دانشگاهيان را در لحاظ نمودن مباني تفكر ديني در عرصه برنامه ريزي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آشكار نمود و از همه مهمتر بدليل عدم وجود تجربه تشكيل حكومت ديني در تاريخ ايران، دانشگاه از ارائه پاسخي متناسب با فرهنگ بومي و ايدئولوژي حاكم در نظام ديني، بازماند. ظهور تفكرات تكنوكرات در عرصه سازندگي بيش از هر چيز حاصل اين فقر فكري بود. در اين ميان گفتمان ليبرال دموكراسي غربي كه با روح نظام آموزشي دانشگاههاي ايران سنخيتي بسيار داشت، به عنوان عنصر پاسخگو به نيازهاي جامعه پا به عرصه دانشگاه نهاد. در عرصه هاي سياسي و اجتماعي نيز اين مكتب كه با زوال بلوك شرق در جهان حياتي دو چندان يافته بود، با ايجاد جريانهايي در سوق دادن مطالبات دانشجويي به سوي خواسته هاي متناسب با روح اين تفكر، يعني استقرار دمكراسي به شيوه غربي، نفي سلطه تفكر ديني و … بسيار تاثير گذار بود، مضاف بر آن جو حاكم بر دوران سازندگي و عدم توجه كافي به مسايل سياسي و فرهنگي نيز بستر مناسبي براي رشد اين جريانها را فراهم نمود.
استحاله بخشی از جریان دانشجویی:
دهه 1370 سالهاي آشكار شدن تغيير و تحولات راديكال در فضا و ذائقه روشنفكري، خصوصا روشنفكري ديني در ايران است. مجموعه شرايط داخلي و بين المللي فضا و فرصت خوبي جهت بازسازي و احياء ليبراليسم در ايران را ايجاد ميكند. نئوليبراليسم در ايران در دامن روشنفكري ديني رشد يافته و سوار بر دوش جنبش دانشجويي، خصوصا با تحرك وسيع دفتر تحكيم وحدت، گسترش مييابد. گفتمان غالب بر جنبش دانشجويي شاهد تغييرات سريع در كليد واژههاي خويش و تبديل آنها از كليد واژههاي چپ اسلام گرا به راست ليبرال است. عدالت خواهي جاي خويش رابه آزادي خواهي ميدهد، اسلام گرايي ناب محمدي جاي خود را به پلوراليسم ديني و نوعي سكولاريسم معاوضه ميكند، استكبار ستيزي تند تبديل به تساهل و تسامح و حتي حمايت سخت از رابطه با آمريكا ميگردد، دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطين تبديل به لزوم واقع گرايي در سياست خارجي و رهاسازي فلسطينيان به نام تأمين منافع ملي ايران ميشود، طرفداري از خصوصي سازي ناب و خالص ليبرالي جاي دفاع از اقتصاد دولتي و تعاونيهايي(كه به نام عدالت صورت ميگرفت) را ميگيرد. در فضاي جديد فكري-سياسي واژگان كليدي گفتمان نوين ليبرالي جنبش دانشجويي عبارتند از: آزادي، دموكراسي، جامعه مدني، حقوق بشر، پلوراليسم، جامعه باز، قانون گرايي، حقوق شهروندان و...
گفتمان غالب دفتر تحكيم وحدت عدالتخواهي بود و مخصوصا در سالهاي اخير اين دفتر توانسته بود با محور قراردادن اين بحث و شعار جنگ فقر و غناء، به موفقيتهاي قابل توجهي دست پيدا كند، كه البته شرائط حاكم بر جامعه را نميتوان در شكلگيري اين شعار بيتاثير دانست. ولي در سالهاي پس از ارتحال حضرت امام(ره) و آنچنانكه اشاره شد با به حاشيه رفتن برخي شعارهاي آرماني و عدالتخواهانه از طرف بدنه اجرائي كشور از يك سو و منزوي شدن دفتر تحكيم وحدت از سوي ديگر كه تحت شرايط خاصي صورت گرفت، سبب گرديد كه در كنار مقوله عدالتخواهي اين دفتر به بحث آزادي نيز توجه كرده و در ارتباط با آن فكر كند و سپس در انتخاب بين اين دو مقوله براي تبديل به گفتمان غالب اين بحث آزادي بود كه انتخاب گرديد.
به لحاظ داخلي شرايط جامعه به شرح ذيل قابل توصيف است: طبقه متوسط و شهرنشين در ايران گسترش يافته است و طبقه متوسط جديد با ميانگين سواد و تحصيلات عالي بالا مطالبات جديدي را پيش كشيده است كه از جنس مطالبات انقلابي و زاهدانه دوران انقلاب و جنگ نيست، دولت آقاي هاشمي به اين نوع از مطالبات دامن زده است و سياستهاي اقتصادي شبه ليبراليستي او فضا را براي طرح و رشد اين نوع تفكر در ساير قلمروها نظير فرهنگ و سياست بازكرده است، خصوصي سازيها فرصتهاي خوبي را فراروي جستجو گران جوان ثروت و مكنت مال قرار داده است، باز شدن راه تجارت خارجي سودهاي كلان راحتي را نويد ميدهد و اين گونه است كه موج سوم جنبش دانشجويي در ايران شكل ميگيرد، يك جنبش ليبرالي به معناي واقعي كلمه، اين چرخش و حركت با موجهاي كوتاه سالهاي 73-1372 شروع شده و در سالهاي پس از 76 تبديل به امواج بلند ليبرالي در جنبش دانشجويي ايران ميگردد. در اين موج سوم جنبش دانشجويي دفتر تحكيم وحدت هم موج ساز است هم موج سوار، برخلاف موج دوم اين جنبش كه در آن دفتر تحكيم وحدت بيشتر موج سوار بود تا موج ساز و شايد به همين جهت بود كه گرفتار آفت سهم خواهي از غنائم سياسي خرداد 76 گشت و در نتيجه از هويت جنبشي خود فاصله گرفت و خيلي زود به افول گرائيد.
يكي از ويژگيهاي مهم اين مقطع، ظهور نوعي تجديدنظرطلبي، به صورتي كاملا آرام در اين سالها و تشكيل برخي محافل روشنفكري است كه به نشر و ترويج اين نوع تجديدنظرطلبي ميپردازند.
و چنانچه ايشان نيز گفته، به تدريج اين جريان در سالهاي پس از ارتحال حضرت امام(ره) شكل ميگيرد كه شاخصه اصليش دكتر عبدالكريم سروش ميباشد كه در سالهاي اوليه انقلاب، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي و از متصديان تيم تصفيه اساتيد بوده است و با توجه به انتشار مجلهاي با عنوان كيان،كه به بيان نظريات اين طيف ميپرداخت، واژه حلقه كيان به جمع ايشان اطلاق ميگردد.
مهمترين مسائلي كه از طرف اين طيف به آن پرداخته ميشد، ارتباط ديانت با سياست، حكومت ديني، نقش روحانيت در حكومت، برداشت از دين و فهم دين، حقوق بشر، ارتباط با غرب، دموكراسي و ... ميباشند كه انتشار اين نظريات در آن ايام با واكنشهاي گوناگوني مواجه شده و حتي سبب بروز برخي درگيريهاي شديد فيزيكي در دانشگاهها گرديد كه در نوزدهم مهرماه سال 74 اوج اين درگيريها، در دانشكده فني دانشگاه تهران بين طرفداران و مخالفان دكر سروش روي داد، كه در جريان برگزاري مراسمي كه از طرف انجمن اسلامي اين دانشكده برگزار ميگرديد و در آن قرار بود دكتر سروش به سخنراني بپردازد، اتفاق افتاد.
در آن ايام، علاوه بر واكنشهاي داخلي،در خارج از كشور نيز واكنشهايي به طرح اين مباحث، بروز داده ميشد كه گاها اين تفكرات تجديدنظرطلبانه، با استقبال گرم محافل ضد نظام و مخالفان جمهوري اسلامي مواجه ميشد. در آن سالها شوراي روابط خارجي آمريكا، گزارشي در تحليل اين جريان و بررسي نظريات آنها منتشر نمود كه بررسي بخشهايي از آن بي مناسبت نمي باشد.
در اين گزارش، نكات مهمي از نظريات دكتر سروش كه مورد توجه قرار گرفته است به شرح ذيل ميباشد:
«1 - هيچ فهمي از اسلام قطعي نيست و در واقع، هيچ برداشت قطعي و حتما درستي از آن وجود ندارد و نمي توان دقيقا گفت كه اسلام در چه موردي چه ديدگاهي دارد و له يا عليه هيچ قرائت و گرايشي نمي توان داوري كرد.
2 - هيچ حاكميتي نبايد بر اساس يك ايدئولوژي رسمي حكومت كند.
3- حقوق بشر با (موازين غربي)، تنها معيار سياسي بنيادين و نيز دموكراسي تنها شكل حكومت است كه ميتواند از حقوق بشر حفاظت كند به نحوي كه نقش دين هم محفوظ بماند. (به عبارت ديگر،اسلام حكومت نكند ولي به حيات خود در حاشيه جامعه ادامه دهد.)
4 - مسئله روحانيت و نقش آن، مورد بازنگري قرار گيرد.
5 - فرهنگ ايراني و غربي، نبايد در تقابل با هم دانسته شوند بلكه بايد تفهيم شود، كه تفاهم و ارتباط دوستانه دائم ميان اين دو برقرار بوده و اين ماه عسل، آثار سودمند و سازنده خواهد داشت (بر خلاف شعارهاي ضد آمريكايي و ضد غربي سالهاي گذشته در ايران انقلابي)»
در اين سالها، جنبش دانشجويي به عنوان نوك پيكان رقابتها و نزاعهاي سياسي در همه سطوح عمل كرده است و در فضاي تضاد ايدئولوژيك شديد بين اسلام گرايي چپ گرا به عنوان سنت انقلاب اسلامي ايران و گفتمان حاكم بر نظام جمهوري اسلامي از يك سو و گرايشات ليبرالي راستگرا اعم از نوعي ديني يا غيرديني آن از سوي ديگر، جنبش دانشجويي در خط مقدم اين تلاقي، تضاد و تصادم فكري فيزيكي قرار گرفته و عمل كرده است. دفتر تحكيم وحدت به عنوان رهبر جنبش دانشجويي در هر دو ساحت و عرصه كاملا متناقض و متضاد عمل كرده است. دفتر تحكيم وحدت زماني سفارت آمريكا را تسخير و ساليانه پرچم آن را آتش زده بود، اكنون رابطه با آمريكا را توصيه و آتش زدن پرچم را ممنوع و مردود ميداند، زماني به نام عدالت طرفدار فقرا و مظلومين در ايران و جهان بوده اكنون به نام منافع ملي، واقعيتگرايي و رفاه با هرگونه آرمانگرايي مخالفت ميورزد، زماني ايدئولوژي اسلامي را در سرلوحه كار خويش داشت، اكنون با ايدئولوژي گريزي خواهان بيرون راندن دين از حوزههاي عمومي از جمله سياسي انسانها بوده است.
پس از دوم خرداد 76 :
دوم خرداد 76 فصل نويني از تاريخ انقلاب اسلامي ايران را رقم زد. در پيدايش دوم خرداد صرف نظر از چگونگي ريشه هاي آن نمي توان نقش موثر جنبش دانشجويي را منكر شد. دوم خرداد بستر مناسبي را جهت عرض اندام جريانهاي مختلف فكري و ظهور احزاب و گروههاي سياسي فراهم كرد و انتظار آن بود كه اين تضارب آراء زمينه را براي يافتن راهكارهاي متناسب با فرهنگ خودي در مسير رفع معضلات جامعه بگشايد. اما مع الاسف برخي تماميت خواهي ها و انحصار گرايي ها در كنار سوء تدبير ها اين فرصت مناسب را به ميدان منازعات سياسي و تسويه حسابهاي گروهي مبدل ساخت و باز همچون گذشته دانشگاه را از اين تحفه « جامعه مدني » نوين، بي بهره ننهاد. سالهاي 76 تا 79 را مي توان دوران اوج فعاليتهاي دانشجويي پس از جنگ دانست. پروژه «پياده نظام سازي» از دانشجويان براي احزاب مختلف سياسي و به تشنج كشيدن دانشگاهها از پي هر غوغاي سياسي از برنامه هاي اصلي اين ساليان بود و متاسفانه جنبش دانشجويي نيز با فراموشي تجربه هاي تلخ گذشته به اين پروسه مهر تاييد نهاد. فاجعه كوي دانشگاه تهران در سال 78 و حوادث جاري پس از آن معلول نگاهي اينچنين به دانشگاه و دانشجو بوده است. ركود حاكم بر فعاليتهاي دانشجويي پس از سالهاي 78 و 79 هر چند بيانگر سرخوردگي دانشجويان از فعاليتهاي سياسي و احزاب و گروههاي مختلف بود اما به نظر مي رسد كه ريشه هاي اصلي حوادث گذشته همچنان در دانشگاهها باقي مانده است. حوادث دانشگاهها به ويژه پس از صدور راي هاشم آغاجري از سوي دادگاه بدوي و وقوع اغتشاشات و نا آرامي هاي خرداد و تير 82 را مي توان نشانه هاي نمود مجدد اين ريشه ها دانست. تلاش براي به تعطيلي كشاندن دانشگاهها، ايجاد درگيريهاي تصنعي يا واقعي توسط هر گرايش سياسي، بر هم زدن جو دانشگاهها و … همگي حكايت از جرياني پنهان دارد كه مي كوشد بار ديگر براي قدرت نمايي در معادلات سياسي ، جنبش دانشجويي را در لواي دو قطبي نمودن هاي كاذب ، هزينه اهداف و منافع خود كند. افراط و تندروي در مطالبات ليبرالي تا بدان حد جنبش دانشجويي درايران را تحت تاثير و سلطه خود ميگيرد كه در مقطعي شعار عبور از خاتمي يعني عبور از رهبر اصلاحات 76 با توجيه عقب ماندن رهبر از بدنه مطالبات اجتماعي ليبرال خواه ناب در دستور كار قرار ميگيرد، واين يعني آغازي بر پايان موج سوم در جنبش دانشجويي ايران. آغاز اعلام استقلال تعداد قابل توجهي از انجمنهاي اسلامي از دفتر تحكيم وحدت و رفتن تشكل مادر و راهبر جنبش دانشجويي ايران به سوي انشعاب.
بیداری دانشجویی؛ موج عدالتخواهی:
گفتمان ليبرال توان و استعداد لازم براي تبديل شدن به گفتمان هژمون در جنبش دانشجويي آن هم به صورت درازمدت و طولاني را ندشت. چراکه جنبش دانشجويي حاصل بسيج و فوران در جمع دانشجوياني است كه از نظر اقتصادي و اجتماعي بيشتر حاشيه نشين هستند: آنان از طرفي توان و امكان حضور در متن روابط اقتصادي را ندارند و ارتزاق كننده از منابع مالي عمومي و يا حتي بخش خصوصي هستند و از سوي ديگر به دليل دورافتادگي از خانواده، احساس گسيختگي و آزادي در انتخاب راه زندگي، زندگي دسته جمعي در خوابگاهها، تراكم انرژي جنسي- حياتي، دور افتادگي از متن واقعي زندگي اجتماعي از متن روابط نيز خارج هستند. اين شرايط در كنار بهره مندي از سن جواني توام با شور و هيجان و تحرك، وارد شدن در جرگه روشنفكري به دليل آغاز به تحصيلات عالي و آشنايي نزديك و نسبتا نظاممند با مسائل اجتماعي و سياسي و بهره مند بودن از فرصت تحليلهاي دسته جمعي خوابگاهي از شرايط اجتماعي و سياسي داخلي و جهاني و...جنبشهاي دانشجويي را در وضعيتي قرار ميدهد كه اغلب خصلتي آرمان گرايانه پيدا ميكنند. اساسا نوع زيست دانشجويي به گونهاي است كه زمينهاي مساعد براي پيدايش جنبشهاي اجتماعي ضدسنتي، عدالتخواهانه و آرمانگرايانه پديد ميآورد. اين در حالي است كه این مقطع از جنبش دانشجويي در ايران، دو خصلت عمده از سه خصلت اصلي فوقالذكر جنبشهاي دانشجويي يعني عدالت خواهي و آرمانخواهي را نداشت و اين يعني عدم تناسب گفتمان غالب با پيكر، بدنه، جوهر و روح حاكم بر جنبشهاي دانشجويي.
آنچه بر جنبش دانشجويي ايران گذشته و آنچه فراروي اوست اين حقيقت را به خوبي نشان مي دهد كه تا زماني كه « جنبش دانشجويي » به « بيداري دانشجويي » بدل نگردد علي رغم قدرت تاثير گذاري آن بر تحولات در هر زمان، امكان انحراف و بازيچه قرار گرفتن آن وجود دارد، چرا كه لفظ «جنبش» در بردارنده مفهوم تحرك توام با انتقاد و اعتراض هميشگي است كه در زمانهاي مختلف بنا به افت و خيز آن، زمينه سوءاستفاده گروهها را هم فراهم مي كند، در حالي كه واژه « بيداري » مخالفت و يا موافقت متناسب با هر زمان و توام با آگاهي را با خود به همراه دارد. عدم درك معناي واقعي دانشگاه اسلامي و سياسي شدن دانشگاهها، عدم آشنايي دانشگاهيان با فرهنگ خودي و معضلات واقعي جامعه و در يك كلمه عدم همراهي شور و شعور در فعاليتهاي سياسي را مي توان به عنوان اصلي ترين ريشه هاي انحراف در مقاطع مختلف حيات جنبش دانشجويي ايران دانست. دور شدن از آرمانها و تكيه ناخودآگاه بر تامين منافع احزاب و گروهها به جاي كشف حقايق از ديگر آفات جنبش دانشجويي ايران بوده است. امروز يكي از مهمترين مسايل كه بايد درصدر مطالبات جنبش دانشجويي بيدار قرار گيرد استقرار عدالت اجتماعي و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض در جامعه است. علي الخصوص، كه با ورود قشر متوسط و پايين جامعه به دانشگاه در دهه70، مشابه دهه هاي 40 و 50 ، اميد به تحقق اين مهم دو چندان مي گردد. « دانشجوي جوان اگر چه خود برخاسته از قشرهاي مستضعف جامعه نباشد به عدالت اجتماعي و پر كردن شكاف طبقاتي به چشم يك آرزوي بزرگ و بي بديل مي نگرد. بايد هر پديده ضد عدالت در واقعيات كشور مورد سوال قرار گيرد مسابقه رفاه ميان مسئولان ، بي اعتقادي به گسترش شكاف طبقاتي در ذهن و عمل برنامه ريزان، ثروتهاي سر برآورده در دستاني كه تا چندي پيش تهي بودند و… و خلاصه پديده بسيار خطرناك انبوه شدن ثروت در دست كساني كه آمادگي دارند آن را هزينه114 كسب قدرت سياسي كنند…». هنگامي كه بهره وري نسل دانشجو از شور و نشاط جواني و بالاخره آرمان خواهي و حق جويي، با شعوري اين چنين همراه گردد، به جرات مي توان گفت كه « دشمن از شور و شعور جوانان ما ضربه اساسي خواهد خورد »
رهبر معظم انقلاب ششم آبان سال 1381 در پيامي خطاب به جنبش دانشجويي خواستند كه به مطالبه عدالت پرداخته و هر پديده ضد عدالت در واقعيات كشور را مورد سؤال قرار دهند:
«دانشجوي متعهد و آگاه از پيش از انقلاب تا كنون همواره در جستجوي مهمترين مسائل جاري كشور بوده است. او با انگيزه آگاهي و نشاطي كه لازمه محيطهاي دانشجويي است، در پي آن است كه آرمانهاي والا و تعهد آور خود را در پيگيري اينگونه مسائل جستجو كند و در راه تحقق آن گام نهد. اين نيز خصوصيت طبيعي ديگري براي محيطهاي دانشجويي است. امروز سرآغاز فهرست بلند مسائل كشور مسئله عدالت است.
دانشجوي جوان اگرچه خود برخاسته از قشرهاي مستضعف جامعه هم نباشد، به عدالت اجتماعي و پركردن شكافهاي طبقاتي به چشم يك آرزوي بزرگ و بيبديل مينگرد. اين احساس و انگيزه در دانشجو، پر ارج و مبارك است و مي تواند پايه قضاوتها و برنامههاي عملي او براي حال و آينده باشد.
اگر عدالت، عدالت واقعي و ملموس و نه فقط سخن گفتن از عدالت، آرزو و آرمان و هدف برنامهريزي هاست، پس بايد هر پديده ضد عدالت در واقعيات كشور مورد سؤال قرار گيرد.
مسابقه رفاه ميان مسؤولان، بي اعتنايي به گسترش شكاف طبقاتي در ذهن و عمل برنامه ريزان، ثروتهاي سربرآورده در دستاني كه تا چندي پيش تهي بودند، هزينه كردن اموال عمومي در اقدامهاي بدون اولويت و به طريق اولي در كارهاي صرفاً تشريفاتي، ميدان دادن به عناصري كه زرنگي و پررويي آنان همه گلوگاه هاي اقتصادي را به روي آنان مي گشايد و خلاصه پديده بسيار خطرناك انبوه شدن ثروت در دست كساني كه آمادگي دارند آن را هزينه كسب قدرت سياسي كنند و البته با تكيه بر آن قدرت سياسي اضعاف آنچه را هزينه كرده اند، گرد ميآورند.
اينها و امثال اينها آن نقطههاي استفهام برانگيزي است كه هر جوان معتقد به عدل اسلامي ، ذهن و دل خود را به آن متوجه مي يابد و از كساني كه مظنون به چنين تخلفاتي شناخته ميشوند، پاسخ مي طلبد و همچنين در كنار آن ازدولت و مجلس و دستگاه قضايي، عملكرد قاطعانه براي ريشه كن كردن اين فسادها را مطالبه ميكند.»
در پی این بیانات موج عدالتخواهی در میان تشکل های دانشجویی آغازشد.
با افول فضای سیاستزده جنبش دانشجويي به نظر ميرسد كه فعلا در مقطع تبديل اين جنبش از يك جنبش تك صدا به يك جنبش چند صدايي باشيم. گفتمان ليبرالي هژمون خود را از دست داده است و گفتمانهاي ديگر در عرض اين گفتمان با اثبات خويشتن در حال عرض اندام و فعاليت هستند. گفتمان عدالت خواهي يا به اصطلاح چپ گرايانه بازگشته است و گفتمان اسلامگرايي، اعم از چپگرايانه يا راست گرايانه آن احيا شده است. تندرويهاي گذشته خلا ركود توليد كرده است و تصويري از يك نهفتگي طولاني را به نمايش گذاشته است.
مطالب مشابه :
روشهاي پيشگيري از مصرف مواد در دانشگاه ها
ـ تشكيل گروه هاي ضداعتياد دانشجويي در فوقِ برنامه فيزيكي خوابگاه ها به
آشنايي با دانشگاه بوعلي همدان
سازمان برنامه و بودجه با پيشرفت فيزيكي 97% هم خوابگاه دانشجويي با زير
آيين نامه خوابگاه
آيين نامه خوابگاه معاونت دانشجويي اقدام به برگزاري برنامه هاي مفرحي نظير
دکتر شهرام محمدخانی
دفتر برنامه ريزي خوابگاه هاي دانشجويي و فيزيكي خوابگاه هاي
چرا خودكشي؟
چند قدم آن طرفتر، بيرون از خوابگاه دانشجويي فيزيكي نامناسب خوابگاه و برنامه
چرا خودكشي؟
چند قدم آن طرفتر، بيرون از خوابگاه دانشجويي ساعت 9 هاي دانشجويي، فضاي فيزيكي
تاريخچه دانشگاه آزاد اسلامي واحد انار
در سال 1382 خوابگاه دانشجويي با ظرفيت پيشرفت فيزيكي در - برنامه ريزي جهت
بازخوانی پرونده فراز و فرود جنبش دانشجويي
بازخوانی پرونده فراز و فرود جنبش دانشجويي فيزيكي، ايجاد و عمل برنامه ريزان
مطالعات مجتمع تجاری- تفريحي
انجام پروژه هاي فاز 1 و فاز 2 معماري و کليه ي پروژه هاي دانشجويي
برچسب :
برنامه فيزيكي خوابگاه دانشجويي