دوبیتی های بابا طاهر
شعری از فروغ فرهزاد
ميروم خسته و افسـرده و زار
سـوي منزلگــه ويرانه خويش
به خـدا مي برم از شهـــر شما
دل شوريــده و ديوانــه خويش
مي برم تا كه در ان نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ گنـاه
شستشويش دهم از لكه عشــق
زين همـــه خواهش بيجا وتباه
مي برم تا زتو دورش ســـازم
زتو ،اي جلــــوه اميد محــــال
مي برم زنـــده بگورش سازم
تا از اين پس نكنــد ياد وصال
ناله مي لرزد،مي رقصد اشك
آه ، بگــــذار كه بگريزم مـــن
از تو ، اي چشمه جوشان گناه
شايـد آن به كـه بپرهيـــزم من
بخـــدا غنچـــــه شـــادي بودم
دست عشق آمد از شاخـم چيد
شعلــه آه شد م ، صــد افسوس
كه لبــم باز بر آن لب نرسيـــد
عاقبت بنــد سفـــر پايـــم بست
ميروم، خنده به لب،خونين دل
مي روم از دل من دست بردار
اي اميـــــد عبث بي حاصــــل
_______________________________________________________________________________________
تن محنت کشی دیرم خدایا !
دل حسرت کشی دیرم خدایا !
ز شوق حسرتو داد غریبی
به سینه اتشی دیرم خدایا!
دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بادم سوخت
عجب پیراهنی برهرم بریدی
که خیاط اجل می بایدش دوخت
بود درد مو و در مانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست
اگر قصابم از تن وا کره پوست
جدا هرگز نکردم جانم از دوست
نمی دونم دلم دیونه ی کسیت
کجا می گردد و در خونه ی کسیت
نمی دونم دلِ سر گشته ی مو
اسیر نگرس مستونه ی کسیت
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنایی دگر جز دلبرم نیست
شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست ما افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
بهار آمد به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود بگذشت
سر قبر جوانان لاله رویه
دمی که مهوشان آین به گلگشت
عزیز!کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت
اگر یار مرادیدی به خلوت
بگو ای بی وفا ! ای بی مروت !
گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیات
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
به تخت ار پادشاهی عاقبت هیچ
گرت ملک سلیمان در نگین است
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
یکی درد و یکی درمون پسندد
یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درد و درمونو وص و هجرون
پسندم آنچه را جانون پسندد
نهالی کان سر از باغی در آرد
به بارش هر کسی دستی در آرد
بباید کندنش از بیخ و از بن
اگر بر جای میوه گوهر ارد
مو که یارم سر یاری ندارد
مو که دردم سبک باری ندارد
هنو واجن که :(یارت خوابه نازه )
چنو خوابه که بیداری ندارد؟
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای بخت بی بال و پرم کرد
به مو گفتی :(صبوری کن صبوری)
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
هر آن کس عاشق است از جان نترسد
عاشق از کُنده و زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
دلا!خوبون دل خونین پسندند
دلا!خون شو ، که خوبون این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی اون ، گروهی این پسندند
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم ، پریشان آفریدند
پرشیان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان افریدند
خوشا آنان که سودای تو دیرند
که سر پیوسته در پای تو دیرند
به دل دیرم تمنّای کسانی
که اندر دل تمنّای تو دیرند
خوشا آنان که هر از بر ندانند
نه حرفی وا نویسنده ، نه بخوانند
چو مجنون رو نهند اندر بیابان
در این کوها روند آهو چرانند
خوشا آنان که پا از سر ندانند
میان شعله خشک و تر ندانند
کِنِشت و کعبه و بختانه و دیر
سرای خالی از دلبر ندانند
مکن کاری که بر پا سنگت آید
جهان با این فراخی ، تنگت آید
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو خود از نامه خواندن ننگت آید
لاله کاران !دگر لاله مکارید
باغبانان ! دو دست از گل بدارید
اگر عهد گلان این بود که دیدم
بیخ گل برکنید و خار بکارید
به دل نقش خیالت در شب تار
خیال خطّ و خالت در شب تار
مژه کردم به گرد دیده پر چین
که تا وینم جمالت در شب تار
مسلمانان! سه درد آمو به یکبار
غربی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری سهل وابو
غم یار مشکله ، تا چون شود کار
دیدم آلاله ای در دامن خار
واتم :((آلالیا! کی چینمت بار ؟))
بگفتا:((باغبان ! معذور می دار
درخت دوستی دیر آورد بار))
چه خوش دارم که چینم من گل نار
چه خوش دارم که بینم چهره ی یار
چه خوش دارم که یار آید به بیرون
جهانی را کند روشن ز رخسار
دلا !اصلا نترسی از ره دور
دلا!اصلا نترسی از ته گور
دلا!
اصلا نمی ترسی که روزی
شوی بنگاه مار و لانه ی مور
سری دارم زسوداری تو پر شور
دلی در سینه ام چون مرده در گور
همی خواهم به بالینم بیایی
که باشم تا قیامت با تو محشور
اگر شیری ، اگر ببری ،اگر گور
سر انجامت بود جا در ته گور
تنت در گور گردد سفره گستر
به گِردش موش و مار و عقرب و مور
گلش در زیر سنبل سایه پرور
نهال قامتش نخلی است نوبر
ز عششق آن گل رخسار سوری
چو بلبل ناله و افغان بر آور
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم ، نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسّر
بود هر روز من چون عید نوروز
گلی که خوم بدادم پیچ و تابش
به آب دیدگانم دادم آبش
به درگاه الهی کی روا بو
گل از مو، دیگری گیره گلابش؟
به گورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولت مند و درویش
نه درویشی به خاکی بی کفن ماند
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
در این دنیا نمودم عمر خود صرف
نخواندم از کتاب عشق ، یک حرف
نه تنها مرگ و نومیدی مرا کشت
که بر بام مهان می بارد این برف
خدایا! داد از این دل ، داد از این دل
که یک دم مو نگشتم شاد از این دل
چو فردا دادخواهان داد خواهند
بر آرم مو دو صد فریاد از این دل
چرا دایم به خوابی ؟ ای دل ! ای دل !
ز غم در اظترابی ، ای دل! ای دل !
برو کنجی نشین شکر خدا کن
که شاید کام یابی ، ای دل !ای دل !
مگر شیر و پلنگی؟ ای دل ! ای دل !
به مو دایم به جنگی ، ای دل !ای دل!
اگر دستم رسد ف خونت بریجم
بوینم تا چه رنگی ، ای دل ! ای دل!
چرا ازرده حالی؟ ای دل!ای دل !
همه فکر و خیالی ، ای دل !ای دل!
بساجم خنجری ، دل را بر ارم
بوینم تا چه حالی ، ای دل ! ای دل!
دلا ! غافل ز صبحانی چه حاصل ؟
مطیع نفس شیطانی چه حاصل؟
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمی دانی ، چه حاصل ؟
ز بوی زلف تو مفتونم ،ای گل!
ز رنگ روی تو دلخونم ، ای گل!
منِ عاشق ز عشقت بی قرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ، ای گل!
دلا! پوشم ز دستت جامه ی نیل
نهم داغ غمت چون لاله بر دیل
دم از مهرت زنم همچون دم صبح
از این دم تا دم صور سرافیل
دو زلفونت بود تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم ؟
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هم نیمه شو آیی به خوابم
مو آن محنت کش حسرت نصیبم
که در هر ملک و هر بومی غریبم
نبو روزی که آیی بر سر من
گلچینی از دوبیتی های عارفانه. با صنع تو هر مورچه رازی دارد *** با شوق تو هر سوخته نازی دارد تک بیتی های ناب و زیبا - دو بیتی های ناب عارفانه - دوبیتی عارفانه [۹۱/۱۰/۲۲] [احمد] دوبیتی های عاشق،عاشقانه،عشق،عارفانه،معشوق،عکس عاشقانه،عشقی،جملات زیبا،دلنوشته محترق الزهرا - دوبیتی عارفانه از ابوسعید ابوالخیر که حاج علی انسانی به آن علاقه زیادی دارند مطالب مشابه :
گلچینی از دوبیتی های عارفانه
دو بیتی های ناب عارفانه
دوبیتی های بابا طاهر
دوبیتی عارفانه از ابوسعید ابوالخیر که حاج علی انسانی به آن علاقه زیادی دارند
برچسب :
دوبیتی عارفانه