اوصاف امام علی (ع) در شعر فارسی
حضرت علي (ع) از چنان عظمت و مقام والاي معنوي و روحي برخوردارند كه هيچ قلمي توانايي توصيف و بيان اندكي از عظمت بسيار ايشان را ندارد، ايشان در دانش و انديشه، شجاعت و جوانمردي، عفو و بخشش، اخلاص و صفا و ساير صفات كمالي بعد از پيامبر اكرم (ص) در تاريخ بشر بينظير و بيهمتايند.
نزديك شدن به چنين عظمت هراسآوري را تنها نيروي عشق ميسر ميسازد و هر نوع وصفي از حضرتشان به گونهيي بيانگر عشق شاعران به فضيلت و انسانيت است، هرچند كه آن حضرت از توصيف بينيازند، گويندگان با وصف ايشان، بهشكلي خود را وصف كردهاند، چرا كه به قول مولانا:
مادح خورشيد مداح خود است
كه دو چشمم سالم و نامرمد است
(مولوي 1365: ج 3، ص 3)
به هر حال، در اشعاري كه به ستايش ايشان اختصاص يافته است چند صفت برجستگي بيشتري دارد و با بسامد بالايي در شعر فارسي تكرار شده است. در ادامه به طبقهبندي هر يك از اين اوصاف و شرح مختصري پيرامون هر يك بسنده ميكنيم:
3.1. علم و معرفت
ابنابيالحديد در شرح نامه سيوپنجم، از نامههاي نهجالبلاغه ميگويد:
بزرگ است پروردگار عالم، كه جهاني از حكمت و فصاحت و بلاغت و فضيلت را در وجود مردي جاي داده است (عقيقي بخشايشي: ص 91). دانايي و معرفت ايشان كه جلوهگاه اصلي آنرا ميتوان در نهجالبلاغه يافت، از تنوعي چشمگير برخوردار است و گستره تمام مسائلي را كه در برابر انسان قرار دارد، دربرميگيرد. بيان ايشان از چنان جامعيت و شمولي برخوردار است كه هرگز دست زمان ياراي كهن كردن آن را ندارد و بهراستي سخن ايشان مصداق «دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق» است. فوءاد كرماني وجود حضرت را به كتاب دانش مانند ميكند كه هرچه بود و خواهد بود در آن قابل دريافت است:
به كتاب علم تو مندرج بود آنچه كانَ و مايكون
تويي آن مصدر ما خلق كه من الظواهر و البطون
بود اين عوالم كن فكان، اثر فعال تو يا علي
(فوءاد كرماني: ص 88)
و آن حضرت را جامع تمام علوم و مشرق معرفت ميداند:
احدي نيافت ز اوليا چو تو اين شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره علم و دين به كمال تو يا علي
(ص 87)
توصيف آن حضرت به دانايي به گونههاي زير در شعر فارسي آمده است:
گاه حضرت را به مطلق علم وصف كردهاند:
علم همه عالم به علي داد پيمبر
چون ابر بهاري كه دهد آب به گلزار
(دبير سياقي 1370: ص 136)
بوبكر سيرت است و «علي علم» تا ابد
من در دعا بلالش و در حكم قنبرش
(خاقاني 1368: ص 221)
بهر اثبات امامت گر بود قاضي عدل علم وجود و عفت و مرديش بس باشد گوا
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 10)
زهي چشم و زهي علم و زهي كار
زهي خورشيد شرع و بحر ذخّار
(عطار 1368: ص 27)
و گاه از ايشان با عنوان عقل و ديده ياد كردهاند:
اي علي كه جمله عقل و ديدهيي
شمهيي واگو از آنچه ديدهيي
(مولوي 1365: ج 1، ص 230)
همچنين آن حضرت را معدن و درياي علم دانستهاند:
حجت قاطع، امام حق، اميرالموءمنين
بحر دانش، كان مردي، لطف ربالعالمين
(سلمان ساوجي 1367: ص 326)
گوهر درياي عرفان، برج علم و كان جود
رهنماي رهروان و پيشواي اتقيا
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 588)
براي ايشان وصف «درِ شهر علم» نيز به دفعات در شعر فارسي آمده است. اين وصف حضرت علي (ع) ناظر به حديث نبوي: انا مدينة العلم و علي بابها است.
كه من شهر علمم عليم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
(فردوسي 1374: ج 1، ص 19)
شو مدينه علم را در جوي و پس در وي خرام چون نميداني كه شهر علم را حيدر در است
تا كي آخر خويشتن چون حلقه بر در داشتن خوب نبود جز كه حيدر مير و مهتر داشتن
(سنايي 1362: ص 198)
مالك ملك سلوني، باب شهرستان علم
سالك اطوار لم اعبد شه تخت رضا
(خواجوي كرماني 1369: ص 134)
چون تو بابي آن مدينه علم را
چون شعاعي آفتاب حلم را
(مولوي 1365: ج 1، ص 231)
شاعران از دانايي و معرفت آن حضرت با پرداختن به موارد زير ياد كردهاند:
1. سخن:
اي مقالت مثل ما قال النبي خير المثال
وي كلامت بعد قرآن مبين خيرالكلام
(محتشم كاشاني 1370: ص 175)
تو همان تجلي ايزدي كه فراز عرشي و لامكان
دهد آن فوءاد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
(فوءاد كرماني: ص 89)
2. راي:
راي او خورشيد تابان خصم او خاشاك ره
كي شود از مشت خاشاكي مكدّر آفتاب
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 50)
3. دل روشن و بصيرت پايانناپذير آن حضرت:
شد ز روشندل او روز مخالف تاري
شد ز تيغ كج او دين خداوندي راست
(بهار 1368: ص 58)
به علاوه، در شعر شاعران برخي از كلمات به عنوان نماد دانايي آن حضرت به كار رفته است كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
1. سلوني: كلمه سلوني برگرفته از كلام خود آن حضرت است كه فرمودند: سلوني قبل ان تفقدوني.
كي رسيدش ار نبودي افضيلت وصف او در بيان رهنموني آمده
از سلوني دم زدن در بارگاه مصطفي صاحب سرّ سلوني آمده
(عطار 1371: ص 26)
مالك ملك سلوني باب شهرستان علم
سالك اطوار لم اعبد شه تخت رضا
(خواجوي كرماني 1369: ص 134)
2. لو كشف: اين كلمه نيز از بيان خود آن حضرت كه فرمودند: «لو كشف الغطا ما ازددتُ يقيناً» اقتباس شده و نمادي از دانايي بيحد و حصر آن حضرت شمرده شده است.
كاشف سر خلافت رازدار لو كشف
قاضي دين نبي مسندنشين هل اتي
(ص 134)
تويي آنكه در همه آيتي نگري به چشم خدايبين
تويي آنكه از كشف الغطا نشود تو را زياده يقين
(فوءاد كرماني ص 87)
3. جام گيتينما: ويژگيهاي اصلي جام جهاننما آن است كه تمام حوادث و وقايع را ميتواند در خود منعكس نمايد. اين كلمه در شعر فارسي نماد دانايي و روشندلي شمرده است.
جام گيتينما علي ولي
معني انما علي ولي
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 33)
4. قلب قرآن:
او چو قلب آل ياسين آمده قلب قرآن، قلب پر قرآن اوست
قلب قرآن ياوسين زين آمده وال من والاه اندرشان اوست
(عطار 1373: ص 35)
به علاوه، شاه نعمتاللّه با توجه به دانايي آن حضرت، ايشان را محرم كبريا(1370: ص 33) محرم راز رسول (ص 588) و مخزن اسرار اسماي الله (ص 32) دانسته و هفت دريا را در قياس با درياي بيكرانه علم آن حضرت اندك شمرده است (ص 33).
3. 2. شجاعت
جرج جرداق پس از بيان موارد متعددي از شجاعتها و دلاوريهاي آن حضرت، ميگويد كه: علي (ع)، با همه نيروي شگرف و شجاعت فوقالعادهيي كه داشت، در هيچ موقعيتي به ظلم دست نيالود. همه راويان و تاريخنويسان، در اين قول اتفاقنظر دارند كه علي (ع) تا وقتي كه بهراستي مجبور نميشد، هرگز به كارزار نميرفت. او تا آنجا كه ميتوانست سعي ميكرد تا از راههاي مسالمتآميز، اختلافات خود را با دشمن خود، برطرف سازد و بدينگونه حتيالمقدور از خونريزي جلوگيري كند. او هميشه اين سخن را به فرزندش حسن (ع) ميگفت كه: «هرگز كسي را به مبارزه دعوت مكن» و بدينسان، همواره از نبرد، مگر در صورت ضرورت و ناچاري، پرهيز داشت. و اين است معناي شجاعت و قهرماني واقعي (عقيقي بخشايشي: ص 36).
از جمله اوصافي كه براي بيان شجاعت آن حضرت مورد تأكيد شاعران قرار گرفته است، صفت شير خدا است. كه به علت كثرت استعمال، كنايه از ذات شده است و به محض شنيده شدن، تنها حضرت علي (ع) به عنوان مصداق آن در ذهن خواننده شكل ميگيرد. تعبير شير خدا به گونههاي شير حق، شير يزدان، شير رباني، شيرمرد عالم، اسدالله و مطلق شير مورد استفاده شاعران واقع شده است:
آن كيست بر اين حال كه بودست و كه باشد
جز شير خداوند جهان حيدر كرار
(دبير سياقي 1370: ص 136)
چون علي فزت و رب الكعبه گفت
ناقةالله شير حق را برگرفت
(عطار 1373: ص 35)
ساقي كوثر امام رهنما
ابن عم مصطفي شير خدا
(عطار 1371: ص 26)
شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در دعا
(سعدي 1365: ص 702)
مقتداي سروران ملك دين جفت بتول
پيشواي رهروان راه حق شير خدا
(خواجو 1369: ص 133)
شاه مردان چون خليلالله به صورت بتشكن
شير يزدان از رسولالله به معني يادگار
(ص 133)
در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كه داند كيستي
(مولوي 1365: ج 1، ص 299)
از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزه از دغل
(همان)
تمثال روح، صورت جان معني خرد
همسال عشق، شير خدا، مير كامياب
(قاآني 1363: ص 137)
آهوي چشم تو اي شوخ دل من بفريفت
مگر اين دل نه دل مدحگر شير خداست
(بهار 1368: ص 57)
علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
(شهريار، 1370)
و بارها به وصف ذوالفقار به عنوان نماد شجاعت آن حضرت پرداختهاند:
علي يدي كه به ملك يزيديان قلمش
همان كند كه بهدين ذوالفقار نصرت ياب
(خاقاني 1368: ص 49)
مهر او از آسمان لافتي الاّ علي
تيغ او از گوهر لاسيف الا ذوالفقار
(خواجو 1369: ص 133)
حيدر صفدر كه در رزم از تن شير فلك
جان برآرد چون برآرد تيغ خونريز از نيام
(محتشم كاشاني 1370: ص 174)
شد ز روشن دل او روز مخالف تاري
شد ز تيغ كج او دين خداوندي راست
(بهار 1368: ص 58)
شهسواري كه به برق شمشير
در دل شب بشكافد دل شير
(شهريار 1370: ص 325)
و نتيجه شجاعت آن حضرت را پيروزي و تقويت اسلام دانستهاند:
اسلام شد مشيد و دين گشت استوار
از بازوي يدالله و از ضرب ذوالفقار
(قاآني 1363: ص 111)
دادي رواج شرع نبي را ز قتل عمرو
كاو را ز پا فكندي و دين گشت پايدار
(ص 112)
ذوالفقار كج چنين گويد به عالم
راست از دست خدا شرع مبين شد
(فروغي بسطامي: ص 69)
شد ز روشن دل او روز مخالف تاري
شد ز تيغ كج او دين خداوندي راست
(بهار 1368: ص 58)
و مهمترين مصداقهاي شجاعت حضرت علي (ع) را در فتح قلعه خيبر، جنگ با مرحب، عمرو، عنتر، و زره از پيش بستن ايشان دانستهاند:
قلعهگير كشور دين حيدر درنده حي
دستهبند لاله عصمت وصي المصطفي
(خواجو 1369: ص 134)
به رتبت ساقي كوثر به مردي فاتح خيبر
به نسبت صهر پيغمبر ولي والي والا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
فاتح خيبر كه گر بودي زمين را حلقهيي قاتل عنتر كه بر يكران چو ميگردد سوار
در زمان كندي و افكندي در اين فيروزه بام ميفرستد خصم را سوي عدم در نيمگام
(محتشم كاشاني 1370: ص 142)
زان ضربتي كه بر سر مرحب زدي هنوز دادي رواج شرع نبي را ز قتل عمرو
آواز مرحباست كه خيزد ز هر كنار كاو را ز پا فكندي و دين گشت پايدار
(قاآني 1363: ص 23)
مردي كه در مصاف زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غزا
(سعدي 1365: ص 702)
گفت اگر در رويم آيد صد سپاه
كس نبيند پشت من در حربگاه
(عطار 1373: ص 34)
و سرانجام منشاءَ قدرت او را قدرت حق دانستهاند:
پنج عنصر حيدر كرار دارد
قدرت حق زانكه با خاكش عجين شد
(فروغي بسطامي: ص 69)
3. 3. جوانمردي
مروت و جوانمردي آن حضرت، ارتباطي ناگسستني با شجاعت ايشان دارد. درواقع، آنچه شجاعت ايشان را برتر از شجاعت تمام شجاعان قرار داده است، بهره داشتن آن حضرت از گذشت و جوانمردي است كه جلوههاي آن را ميتوان به هنگام دست يافتن به دشمني سرسخت چون عمروبن عبدود و حتي به هنگام مجازات كسي مشاهده كرد كه به زندگي شكوهمند ايشان پايان داد.
مولانا درك مروت حضرت علي (ع) را براي بشر دسترسيناپذير ميداند و ميگويد:
در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كه داند كيستي
(مولوي 1365: ج 1، ص 229)
سعدي حضرت را ديباچه مروت معرفي ميكند:
ديباچه مروت و ديوان معرفت
لشكركش فتوت و سردار اتقيا
(سعدي 1365: ص 702)
و خواجو حضرت را گوهر جام فتوت ميداند:
معني درس الهي خاتم دست كرم
گوهر جام فتوت روح شخص لافتي
(خواجو 1369: ص 134)
و شاه نعمتالله براي وصف مروت آن حضرت از مرد مردان بهره ميگيرد:
مرد مردانه شاه مردان علي
در همه حال مرد مردان است
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 6)
به علاوه، مصداق عيني مروت او را، مولانا در برخورد بزرگوارانهاش با عمروبن عبدود پس از پيروزي بر وي دانسته است و شهريار در برخورد آن حضرت با ابن ملجم:
به جز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من
چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا
(شهريار 1370: ص 98)
شاعران پارسيگو اغلب از عبارت «لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار» به عنوان نماد مروت آن حضرت ياد كردهاند و تركيبهاي گوناگوني با آن ساختهاند، از جمله:
لافتي الا عليش از مصطفاست از دو دستش لافتي آمد پديد
وز خداوند جهانش هل اتي ست وز سه قرصش هل اتي آمد پديد
(عطار 1373: ص 35)
مهر او از آسمان لافتي الا علي
تيغ او از گوهر لاسيف الا ذوالفقار
(خواجو 1369: ص 133)
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار
اين سخن را از سر صدق و صفا بايد زدن
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 27)
آفتاب آسمان لافتي
نور رب العالمين يعني علي
(ص 32)
همايون روز نوروز است امروز و به فيروزي
بر اورنگ خلافت كرده شاه لافتي مأوا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
3. 4. ولايت
در شعر فارسي مقام ولايت به علي (ع) تخصيص يافته است و پيوسته آن حضرت را به صفت ولايت وصف كردهاند:
ختم شد بر تو ولايت چون نبوت بر رسول
شير يزدان ابن عم مصطفي جفت بتول
(سلمان ساوجي 1367: ص 326)
سرو بستان امامت، دُرّ درياي هدي
شمع ايوان ولايت، نور چشم اوليا
(خواجو 1369: ص 134)
هر قطرهيي ز فيض محيط ولايتش
صد چشمه حباب و دو صد حوض كوثر است
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 5)
ولي حضرت عزت، قسيم دوزخ و جنت
قوام مذهب و ملت، نظامالدين والدنيا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 59)
ولي ايزد يكتا كه به پيش در او
آسمان همچو غلامان رهي پشت دوتاست
(بهار 1368: ص 57)
در شعر فارسي هرجا كه علي (ع) را با صفت شاه و پادشاه وصف نمودهاند، با توجه به معناي نمادين شاه، به ولايت ايشان اشاره كردهاند:
و آن ندانم هيچ كس را از نبي چون بگذري
جز علي مرتضي را پادشاه اوليا
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 11)
تويي آنكه تكيه سلطنت زدهيي به تخت موءيدي ز شكوه شأن تو بر ملا، جلوات عِزّ و ممجدي
به فراز فرق مباركت شده نصب تاج مخلدي متصرف آمده در يدت ملكوت دولت سرمدي
تو نه آن شهي كه ز سلطنت بود اعتزال تو يا علي
(فوءاد كرماني: ص 88)
شاه مردان چون خليلالله به صورت بتشكن
شير يزدان از رسولالله به معني يادگار
(خواجو 1369: ص 133)
شاه مردان پادشاه ملك دين
سرور خلد برين يعني علي
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 32)
شهنشاه غضنفر فر، پلنگآويز اژدر در
اميرالموءمنين حيدر علي عالي والا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
بهعلاوه، آنجا كه حافظ از اميرالموءمنين با عنوان شحنه نجف ياد ميكند نيز ممكن است اشاره به مقام ولايت ايشان داشته باشد:
حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
(حافظ 1371: ص 252)
3. 5. سخاوت
وجود مبارك حضرت علي (ع) خود برترين عطيه ايزدي است.
اي برترين عطيه ايزد كه امر تو
بر رد منع حكم قضا دارد اقتدار
(قاآني 1363: ص 229)
شاعران آفرينش هستي را نتيجه جود آن حضرت دانستهاند:
تويي آنكه هستي ما خلق شده بر عطاي تو مستدل
ز محيط جود تو منتشر قطرات جان، رشحات دل
(فوءاد كرماني ص 88)
جودش وجود داد به عالم از آن سبب
عالم به يمن جود وجودش مصور است
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 47)
و آن حضرت را درياي سخاوت ناميدهاند:
ابن عم مصطفي بحر سخا بدر الدجي
(محتشم كاشاني 1370: ص 141)
گوهر درياي عرفان بحر علم و كان جود
رهنماي ره روان و پيشواي اتقيا
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 588)
زهي چشم و زهي علم و زهي كار
زهي خورشيد شرع و بحر زخّار
(عطار 1368)
بخشش در حين نماز و كلمات مباركه هل اتي را كه سوره انسان با آن آغاز ميشود به عنوان نمادهاي بخشندگي آن حضرت ذكر كردهاند. در اين سوره آمده است كه: «يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيراً. و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً. انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لاشكوراً» (قرآن كريم: انسان/7-9) (آنان كه به نذر خود وفا ميكنند و از روزي كه از شرّش دامنگير است بيم دارند. و خوراك را با وجود دوستداشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام ميكنند.
[و در دل گويند] ما فقط براي خشنودي خداوند شما را اطعام ميكنيم، از شما نه پاداشي ميخواهيم و نه سپاسي).
خرمشاهي در حاشيه ترجمه قرآن كريم نوشته است كه اين آيات به تصريح مفسران شيعه و اهل سنت، درباره حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام و فضه خادمه آنان نازل شده است، و سپس سخن زمخشري را بينه از كشّاف نقل كرده است (خرمشاهي 1374: ص 579).
برو اي گداي مسكين در خانه علي زن كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را
(شهريار 1370: ص 98)
شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در دعا
(سعدي 1365: ص 702)
آنكه در حين صلوة از مال خود دادي زكوة
جز علي كس را نميدانم به نص انما
(ابن يمين فريومدي 1363: ص 10)
لافتي الا عليش از مصطفاست از دو دستش لافتي آمد پديد
وز خداوند جهانش هل اتي وز سه قرصش هل اتي آمد پديد
(عطار 1373: ص 35)
كاشف سرّ خلافت رازدار لوكشف
قاضي دين نبي مسندنشين هلاتي
(خواجو 1369: ص 134)
3. 6. عدالت
به رغم آنكه عدالت علي (ع) از برجستهترين ويژگيهاي آن حضرت است و نقشهاي اجتماعي فوقالعادهيي دارد، در شعر فارسي مورد توجه چنداني واقع نشده است. دليل اصلي اين امر در حقيقت آن است كه خلفاي اموي و عباسي و حاكمان و پادشاهان ستمگر ايران با عملكرد خود جايي براي فهم معنا و ارزش عدالت باقي نگذاشته بودند و ملت ايران و شاعران آن زيستن در محيط خالي از عدل را طبيعي ميدانستند و تجربهيي از عدالت نداشتند، تا از آن سخني بگويند. با اين حال، مولانا در توصيف عدالت آن حضرت ميگويد:
تو ترازوي احد خو بودهيي
بل زبانه هر ترازو بودهيي
(مولوي 1365: ج 1، ص 244)
و محتشم سروده است كه:
بس كه دست انتقام از قوت عدلت قوي است
لاله رنگ از خون شاهين است چنگال حمام
(محتشم كاشاني 1370: ص 142)
3. 7. رحمت الهي
با توجه به انديشه انسان كامل و نقش وي در هستي، شاعران پارسيگو پيوسته حضرت علي (ع) را رحمت الهي بر خلايق دانستهاند، چنانكه:
به تو گشت خلقت كن فكان كه ظهور نور مشيتي چو تو در مداين علم حق ز شرف مدينه رحمتي
سيلان رحمت حق بود همه از جمال تو يا علي
(فوءاد كرماني)
آن رحمت خداي كه از لطف عام اوست
شيطان هنوز با همه عصيان اميدوار
(قاآني 1363: ص 299)
بر خليل از مهر آن خورشيد رحمت (فروغي بسطامي: ص 70) بدرقه رهت شود همّت شحنه نجف
آتش نمرود باغ ياسمين شد حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق
(حافظ، 1371)
زيباترين توصيف از حضرت علي (ع) به عنوان رحمت الهي را ميتوان در شعر شهريار شاهد بود، آنجا كه ميگويد:
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند مگر اي سحاب رحمت تو بباري ار نه دوزخ
كه به ماسوا فكندي همه سايه هما را به علي شناختم من به خدا قسم خدا را چو علي گرفته باشد سرچشمه بقا را به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
(شهريار 1370: ص 98)
و شاعران از آن حضرت به عنوان لطف الهي ياد كردهاند:
سايه لطف خدا و عالمي در سايهاش
نور رويش كرده روشن ماه انور آفتاب
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 3)
يكي از مهمترين جلوههاي رحمت و لطف امام (ع) را با بهرهگيري از صفت ساقي كوثر براي آن حضرت رقم زدهاند:
ساقي كوثر امام رهنما
ابن عم مصطفي شير خدا
(عطار 1371: ص 26)
او ساقي حوض كوثر و ما
نوشيم زلال او دمادم
(شاه نعمتالله ولي 1370: ص 24)
ساقي كوثر كه تا ساقي نگردد در بهشت
انبيا را ز آب كوثر تر نخواهد گشت كام
(محتشم كاشاني 1370: ص141)
به رتبت ساقي كوثر به مردي فاتح خيبر
به نسبت صهر پيغمبر ولي والي والا
(هاتف اصفهاني 1375: ص 58)
و با توجه به همين جنبه از وجود مبارك آن حضرت، پيوسته از ايشان تقاضاي دستگيري و شفاعت ميكنند.
امروز دستگير كه از پا فتادهام
آخر نه دست من تو گرفتي در ابتدا
(حلاج 1370: ص 5)
فردا كه هر كسي به شفيعي زنند دست
ماييم و دست و دامن معصوم مرتضي
(سعدي 1365: ص 702)
باري علي چو شافع ديوان محشر است
ارجو شفيع من شود اندر صف حساب
(قاآني 1363: ص 98)
بنگر فوءاد شكسته را به درت نشسته به التجا اگرش براني از آستان كند آشيان به كدام جا
به سخا و بذل تواش طمع، به عطا و فضل تواش رجا زيناه ظل وسيع تو هم اگر رود برود به كجا
(فوءاد كرماني ص 90)
3. 8. عبادت
امام علي (ع) در عبادت و راز و نياز با خداوند نيز همچون ساير ويژگيهاي خود، منحصربه فرد و يگانه بودند. براي شكوه از دردهاي خويش و راز و نياز و مناجات، با حضرت حق، شب را برميگزيدند. و در نخلستانهاي اطراف شهر، فريادهاي در سينهمانده و با كس نگفتهشان را در دل چاهها سر ميدادند و نالههاي جانگداز خويش را با چاه در ميان ميگذاشتند. شهريار در اين باره چه زيبا سروده است:
علي آن شير خدا شاه عرب شب ز اسرار علي آگاه است شب شنفته است مناجات علي شاه را ديده به نوشيني خواب فجر تا سينه آفاق شكافت روزهداري كه به مهر اسحار شاهبازي كه به بال و پر راز ماه محراب عبوديت حق
الفتي داشته با اين دل شب دل شب محرم سرّ الله است جوشش چشمه فيض ازلي روي بر سينه ديوار خراب چشم بيدار علي، خفته نيافت بشكند نان جوين افطار ميكند در ابديت پرواز سر به محراب عبادت منشق
(شهريار 1370: ص 325)
و خواجو با اتكا به حديث لم اعبد رباً لم اره نهايت برداشت خود از عبادت حضرت را به گونه زير بيان كرده است:
مالك ملك سلوني باب شهرستان علم
سالك اطوار لم اعبد شه تخت رضا
(خواجو 1369: ص 134)
و مولانا سجده ماه در برابر چهره زيباي علي (ع) در سجدگاه را مصداق كامل و نهايي زيبايي عبادت آن حضرت دانسته است:
او خدو انداخت بر رويي كه ماه
سجده آرد پيش او در سجدهگاه
(مولوي 1365: ج 1، ص 229)
اوصاف امام علي (ع) بيكران است، چراكه شخصيت آن حضرت از نظر عمق و تنوع صفات پايانناپذير است. و بهراستي شاعران پارسيگو وي را شخصيت بينظير تاريخ بشر دانستهاند:
هلهاي مجلّي عارفان تو چه مطلعي تو چه منظري كه نديدهام به دو ديدهام چو تو گوهري چو تو جوهري
هلهاي مولّه عاشقان تو چه شاهدي تو چه دلبري چه در انبيا چه در اوليا نه تو را عديلي و همسري
(فوءاد كرماني ص 86)
ديگر اوصافي كه براي آن حضرت ذكر كردهاند به قرار زير است:
نور خدا (شاه نعمتالله ولي 1370: ص 4)، نور هدي (ص 588)، نور چشم محققان جهان و ديده بيغطا (ص 33)، نور چشم عالم (ص 588)، شمع ايوان ولايت و نور چشم اوليا (خواجو 1369: ص 134)، سرور خلد برين (شاه نعمتالله ولي 1370: ص 32)، شاه مردان (خواجو 1369: ص 133)، قسيم دوزخ و جنت (هاتف 1375: ص 59)، معصوم (شاه نعمتالله ولي 1370: ص 588)، سرور اوليا (ص 33)، جان عالم (ص 3)، مقصد و مقصود عالم (ص 588)، درخت حقيقت (فوءاد كرماني: ص 87)، حرّ و آزاده (مولوي 1365)، مجلّي عارفان و مولّه عاشقان (فوءاد كرماني: ص 86)، فخر آل مصطفي (سلمان ساوجي 1367: ص 326)، متواضع (ابن يمين 1363: ص 10)، شرف و فخر بنيآدم (بهار 1368: ص 58)، اميرالموءمنين و امام المتقين (خواجو 1369: ص 133)، خيرالوري (ص 118)، عصاره رسولان (عطار 1373: ص 36)، شهسوار ميدان عشق (حلاج 1370: ص 2)، وصي مصطفي (خواجو 1369: ص 134)، تمثال روح، صورت جان، معني خرد / همسال عشق، شير خدا، مير كامياب (قاآني 1363: ص 97)، حجت قاطع، امام حق، اميرالموءمنين / بحر دانش، كان مردي، لطف ربالعالمين (سلمان ساوجي 1367: ص 326)، تجلي ايزدي (فوءاد كرماني: ص 88)، روح اعظم، جان عالم، عقل كل (شاه نعمت الله 1369: ص 588)، خورشيد شرع (و) بوّاب جنت (عطار 1368: ص 27).
خواجه حق پيشواي راستين ساقي كوثر امام رهنما
كان علم و بحر حلم و قطب دين ابن عم مصطفي شير خدا
مطالب مشابه :
ستایش امام علی (ع) در شعر فارسی
با این حال، بویژه تجلی امام علی (ع) در شعر فارسی قدمتی یا پنجم، دربارهی امام علی
شعر در وصف امام علی
ولایت و دوستی با امام علی - شعر در وصف امام علی - ولایت و دوستی با امام درباره وبلاگ. شهادت
اوصاف امام علی (ع) در شعر فارسی
اوصاف امام علی (ع) در شعر فارسی. حضرت علي (ع) درباره وب حامیان
امام علی (ع) در آیینه ی شاعران پارسی گو
امام علی آیینه شعر فارسی به خصوص در و رفتار آن حضرت درباره ی نحوه ی برخورد
حفظ غدیر به یاری شعر
زندگی نامه امام علی غدیر در شعر فارسی از کسایی مروزی کسی بدهم، جز آنکه درباره علی حق
ماجرای خواندنی شعر شهریار درباره امام علی(ع)
ماجرای خواندنی شعر شهریار درباره امام علی شاعران فارسی زبان را این شعر «علی ای همای
شعر زیبا درباره مولا علی
مولا علی (ع) می فرمایند : - شعر زیبا امام علی (ع) - ترجمه صوتی فارسی. 40 حدیث نورانی درباره
شعر کاروان کربلا از شهریار
امام حسین علیه السلام شعر درباره ماه سیرت آل علی (ع)
جلوه های امام رضا(ع) در شعر فارسی
جلوه های امام رضا(ع) در شعر فارسی درباره وبلاگ. منوی آسمان امامت وولایت ،حضرت امام علی
معرفی کتاب - حضرت امام علی (ع)
حضرت امام علی علیه السلام شعر : حسین میرزایی ( ملک ) تصویرگر : حامد غفاریان. ناشر : برکات اهل
برچسب :
شعر فارسی درباره امام علی