مكتب خانه هاي دهكرد[شهرکرد]به روایت«سیّدکریم نیکزاد امیر حسینی دهکردی»
مكتب خانه هاي دهكرد[شهرکرد]به روایت«سیّد کریم نیکزادامیر حسینی دهکردی»
«قبل ازسال 1293ه ش/ 1333ه ق/1914م در سرتاسر«چهارمحال»مدرسه اي وجود نداشت و تحصيل و تربيت اطفال تا آن تاريخ بسته به وجود ملّايان و معلّمين مكاتب بود كه به همان طرز و روش ديرينه تعليم مي كردند و كتب تحصيلي آنها هم كتب متداوله ي آن موقع مانند«پنج الحمد،كتاب علي،فلك ناز،امير ارسلان،صرف مير،نصاب[الصبیان]،الف ليل،موش و گربه»و امثالهم بود كه شاگردان در مدّت دو،سه سال تقريباً از لحاظ خواندن و نوشتن رفع حاجت مي نمودند واگر كسي علاقه مند به ادامه ي تحصيلات خود بود به«اصفهان»و«تهران» مي رفت.
سابقاً معلّم در [...] خانه يا مسجدي سكني گرفته و شاگرداني را كه نزد او مي آوردند تعليم مي نمود و بديهي است كه [رعایت ] اختلاف سن شاگردان به هيچ وجه نمي شد و مقرراتي نيز وجود نداشت، هر يك از شاگردان موظّف بودند كه اولاً حقوق ماهيانه ي خود را نقداً يا جنساً تعيين كنند و آخر هر ماه مرتباً بپردازند و يا موقع خرمن جنس را تحویل نمايند ، ثانياً هر كدام يك قطعه فرش به فراخور حال خود در مكتب آورده و نيز دو روز عيد نوروز و روز اولّ [تحصيل] در مكتب خانه شیرینی و هديه اي براي معلّم خود ببرند ...در فصل زمستان نيز هر كدام يك منقل يا يك كلك (منقل گلي) و مقداري زغال،...سوخت چوب و يا نورچشمي[تا پاله ي گاو،سِوِردِ]براي خود به مكتب[مي بردند]. در آن ايّام به جماعت نماز خواندن وقرائت«قرآن»به صداي بلنددر اوّل وقت و خواندن دعاي مخصوص در آخر وقت جزء برنامه ي روزانه ي مكتب خانه ها بود.
در تمام قراء و قصبات چنين مكاتبي وجود داشت و معلّم پس از قبول كردن شاگرد...[و]در تقسيم آنها به طبقات مختلفه براي هر يك كتابي تعيين مي نمود و براي ... [آناني] كه سواد نداشتند الفبا را [بر]روي كاغذ نوشته و پس از فراگرفتن الفبا و صداها جزوه اي از «قرآن»و سپس كتب كوچك گوناگون و ساده را به آنها مي آموخت.
تنبيهات بدني سخت از قبيل چوب و شلاق زدن و حبس و فلكه نمودن و غيره از عمليات مشروع و معمول مكتب خانه محسوب مي شد و هر معلّمي كه شدّت عمل زيادتري داشت و بيشتر شاگردان را به قصد تربيت تنبيه مي كرد ابهت و احترامش نزد مردم و اولياء شاگردان زيادتر بودبا اين كه اين طريقه با اصول تعليم و تربيت منافات بسيار داشت ولي استعداد شاگردان و توّجه و تسلّط معلّم نسبت به شاگردان خود كه عدّه ي آنها بين پنجاه...(تا) دويست نفر بود سبب مي شد كه شاگرد در مدّت كوتاهي با سواد شده انشاء، املاء، خواندن، حساب كردن،«قرآن» شرعيّات را به خوبي فراگرفته و جزء با سوادان محسوب شود.
[از]كتب خواندني آن روز كه اسم برده شد امروزه كمتر كسي در مقام خواندن آنها مي باشد. در ميان اين محصّلين بعضي كه داراي استعداد كافي و ذوق بوده و «عربي» را شروع كرده و جنبه ي آقا زادگي و يا شيخي را داشته ، در مقام ادامه ي تحصيل علوم قديمه مي افتادند و ره سپار«اصفهان»و «قم»مي شدند ... جزء طلاّب علوم دينيه محسوب مي شدند كه پس از چند سال زحمت و رنج با معلومات كافي ، مراجعت و مرجع امور شرعيه ي اهالي محل واقع مي گرديدند.
مشق خط در اين مكتب خانه ها يكي از اصول هنر و تعليم و تربيت به شمار مي آمد. معلّم مكتب خانه ها مكلّف بود شاگردهاي خود را به معارف مذهبي هم آشنا كرده و كاملاً مواظف نماز و روزه ي بچّه ها بــــاشد . آخوند ... اين قسمت [را] وظيفه مي دانست و خود هر روز مسائل ديني و مذهبي از اصول و فروع دين گرفته تا طهارت ، نجاست، وضو ، نماز ، مقدمات و غيره را از روي رساله ي علماء براي بچّه ها مي گفت. هر روز [هم ] سر درس هاي خوانده شده از آنها سئوال مي شد. رسيدن به مقام خليفه گري (مبصري) براي بچّه ها طرف توجّه بود. آخوند يا معلّم مكتب خانه براي تنبيه شاگردان آنها را به صف مي نمود ، ... مقصر را مي خواند و مي گفت دستت را بگير و چند چوب به كف دستش مي زد و درباره ي آنهايي كه خلاف بيشتر داشتند و بايد فلكه شوند، ...[ تنبيه فلك اجرا مي شد ] . فلكه عبارت بود از يك چوب به طول يك متر و نيم مانند دسته بيل كه در وسط آن طناب بسته مي شد . پاهاي مقصر را در طناب گذارده ، تاب مي دادند كه محكم باشد ، دو طرف چوب يا فلكه را دو نفر مي گرفتند و ملّا (يا فرّاش ) هر قدر لازم بود با شلاق يا چوب به كف پاي او زده ، گاه اتفاق مي افتاد كه شدّت ضربات باعث بي هوشي طفل مي شد.(1)
يكي از شاگردان قديم را می شناسم كه در همان مدرسه ي«علمیه اَمامّيه قديم»در اثر پريدن چوب به چشمش هنوزازيك چشم سالم محروم است.
پس از سال 1293 ه ش/ 1333ه ق/ 19914م علاوه بر مكاتبي كه در بيش تر قراء«چهارمحال»برقرار بود چهار باب مدرسه به طرز مدارس شهري از طرف خوانين و متعمدّين محلّي در«چهار محال»دایر گرديد،از جمله در«دهكرد[شهرکرد]»،«مدرسه ي بختياري»و در«بروجن»،«قهفرخ[فرخ شهر]»و«جونقان»كه شرح هر يك به طور تفصيل بيان خواهد شد.(2)
مكتب خانه هاي قديم را مي توان پايه و اساس اصلي مدارس امروز دانست.هر چند تفاوت كلّي بين اين دو مشاهده مي شد ولي در هر صورت بنيان مدارس امروز ما بر روي پايه هاي مكاتب سابــق گــذارده شده [ است ].مكتب خانه در تمامي نقاط «ايران» از شهرهاي بزرگ گرفته تا دهات كوچك وجود [ مي داشت ]و كانون اصلي آموزش و پرورش اجدادي مـــا بــه شمار مي رفته [است] و [ براين اساس ] در ولايات و قصبات«چهار محال»نيز مانند ديگر نقاط كشور[مکاتب کوچک و بزرگ ]دایر بود و هر يك نسبت به حوزه و موقعيّت خويش داراي وضعي مخصوص به خود بودند.مكتب جمعي در مساجد و تكايا وعدّه اي در خانه هاي شخصي ... و حجره ها برپا مي گردید...[ اگرچه] بيشتر اوقات سعي مي شد،محلّي انتخاب شودكه شاگردان مكتب از سرما يا گرما محفوظ و از جنجال و هياهو به دور باشند.
[مكتب ملّا علي فاضل]
يكي از مكتب خانه هاي ...«دهکرد[شهرکرد]»در محل مدرسه ي«[علميه ي] اَماميه ي» به مديريت مرحوم«ملّا علي فاضل» ملقّب به«جناب»اداره و به وسيله ي خود او هم تدريس[در آن انجام ]مي شد.
«فاضل» كه عالمي دانشمند[ به شمار مي رفت ]وتحصيلات جديد و قديم را در«اصفهان» و«تهران»فراگرفته بود،بنا بر درخواست علماء و اهل محل در«دهكرد[ شهركرد ]»به تدريس و تربيت اهالي ... . در اين محل كه داراي حجرات متعّدد بود[ مشغول گرديد ]...[ در ]صورت مكتب خانه اطفال،بدون رعايت سّن و شغل هر يك به وسيله ي اولياء خويش مّعرفي و به جاي ماهانه قرارداديي ساليانه به طور نقد و جنس با مدير مكتب گذارده.... و چــون كتــاب درسي وجود نداشت هر كدام از شاگردان دفترچــه ایـــی ترتيــــب مـــــي دادند كه دروس و تكاليف روزانه را در آن مي نوشتند. [ در مكتب ] به نسبت معلومات نيز بچّه ها طبقه بندي شده و براي هر طبقه خليفه اي انتخاب مي شد. داشتن دفتر و قلم دان، دوات محتوي مركّب سياه با تلي از لوازم ضروري بود. قلم ني [نيز] كه به وسيله ي معلّم تراشيده مي شد معمول زمان بود.
شاگردان ساعت به ساعت دروس خوانده شده را تحويل داده [و] عدّه اي كه طبقه ی سوّم را تشكيل مي دادند خواندن و نوشتن الفباء را می آموختند. بعد از اتمام الفباء و سوره هاي كوچك«قرآن»به طبقه ي دوّم مي رفتند وبه خواندن كتبي مانند «كتاب علي، امير حمزه،فلك ناز،نصاب(الصبيان) و...»و برخي نيز درطبقه ي اوّل به خواندن«گلستان،صرف مير،تّرسل،شاهنامه، حسين كرد»وغيره مشغول مي شدند.
[در مكاتب]حسابشان تا چهارعمل اصلي بود ولي سياق را بيشتر فرا مي گرفتند، چون كه در آن زمان با آن مأنوس بوده و دفاتر و حسابشان با سياق بود.
فرش مكتب خانه عبارت بود ازنمد،گليم،پوست گوسفند،قاليچه وغيره كه هريك از شاگردان به فراخورحال خود مي آوردند.در زمستان ها هم با آوردن منقل ،كَلَك،چوب،زغال وحتّي تا پاله ي گاو [نور چشمي] وريختن دربخاري ديواري اطاق درس را گرم مي كردند.
شاگردان هر طبقه درساعت معيّن به طور رديف در جلوي معلّم مي ايستادند و به سووالاتي كه از آنها مي شد جواب داده واگر بعضي را نمي دانستند همان وقت يك يا دو چوب [به] كف دست او زده مي شد.
گاهي اوقات كه فرصتي نبود يك نفر ازطبقه ي بالاتر مأمور تحويل گرفتن درس ديگران[از طبقات پايين تر]مي شد،درهر صبح گاه قبل از شروع به درس [دادن]وعصرها هنگام مرخصّ [شدن]،تمام شاگردان که از سّن شش سالگي تا يازده سالگي به [مكتب آمده] وداراي لباس و كلاه هاي گوناگون ... نمدي، ماهوتي، شب كلاه،ترمه،عمّامه ي كوچك،قبا وعباي كوتاه وبلندوگيوه وارسي هاي رنگارنگ بودند در چند ردیف رو به قبله ايستاده و دعاي مخصوصي را با صداي بلند يك نفر خوانده و ديگران تكرار مي كردند .از جمله دعاهاي عصر [اين دعا بود كه] چنين خوانده مي شد و شاگردان آمين مي گفتند:
«بسم الله الرحمن الرحيم،الحمدالله الذي جملنا بالعلم و كرمنا بالحلم و وفقنا بالطاعته و توفيقنا بالمعرفته والصلوة و السلام علي سيدنا و نبيينا محّمد صلی الله علیه و آله و سلم» .
[ و يا ] :
«اللّهم ايداسلامنا،اللّهم ايد سلطاننا،اللّهم ايد علمائنا،اللّهم الحفظ معلّميننا،اللّهم الحفظ والديننا،به حق آله الطاهرين».
[در آن ايّام] ... نماز ظهر و عصر به جماعت خواندن از واجبات بود.اين شاگردان دريكي دو سال تقريباً با سواد شده و اغلب با همان معلومات به كسب و كار مشغول مي شدند،[زيرا نگارش]خطوط نستعليق ونــسخ ،[ دانستن ]علم سياق و خواندن بيش از هر چيزي اهميّت داشت.
در اين مكتب خانه كه حكم مدرسه را (هم) داشت تابلوي سياه ونقشه ي جغرافيایی«ميرزا عبدالرزّاق خان»هم ديده مي شد،[هم چنين ] هنگام ورودشاگردان به مكتب ،ياايّام عيد( به نام عيدي)ويا[ شروع كردن به]خواندن«قرآن» شيريني آوردن...(براي منزل آخوند)مرسوم بود.
نويسنده[«سيّد كريم نيكزاد امير حسيني دهكردي»] نيز در ابتداي امر در اين مكتب تحصيلات [خود] راهمراه با چند نفر از شاگردان آن زمان آقایان«آقا مرتضي»و«آقا مصطفي[امامي دهکردی]»فرزندان«امام جمعه»،«آقا حاجي»،«آقا كمال»و«آقا علي نيكزاد»،«نصرالله حاج قلي» و«حيدر پهلوان»،آقايان«مير سيّدعلي»،«آقامجتبي»و«آقا كمال»فرزندان مرحوم آقاي «آسيّد محمود نوربخش»،آقايان«آقا باقر»و«آقا جعفر»فرزندان مرحوم«آقا ابراهيم آل ابراهيم»،آقايان «ابوالقاسم»و«محمّد قاسمي»فرزندان«حاج اسدّالله»،فرزندان«حاج ارباب محمّد رياحي»،«حسن»،«كرم علي حاج عبدالعلي »و«علي مرادحاج عبدالعلي»،«سيّد محمّد»،«سيّدعلي» و«سيّدجلال»،حسيني و ... » شروع نمودم.
رفت و آمد شاگردان مرتّب و منظّم و با صف بود كه زير نظرخليفه انجام مي گرفت.
آب آشاميدني همگي از چاه مدرسه ي [علميّه ي اماميّه] در ظرفي قدح مانند[ريخته شده ]وبا چند پياله ي مسي يا سفالي و بعضي هم [ كه ] خودشان فنجان همراه داشتند[از آن آب مي نوشيدند].آب اين چاه از يك قنات بسيار قديمي [ تهيه مي شد كه ] بسيار خوش گوار و خوش طعم بود به طوری که اغلب اهالی هم با کوزه، مشک و سطل همه روزه عصرها برای بردن آب [از آن] كه با چرخ چوبي و دلوچرمي كشيده مي شد بر يك ديگر سبقت مي گرفتند.
يكي از خاطرات [ من از ] زمان تحصيل در ...[مكتب خانه ی] اين مدرسه اين است كه در سال 1322 ه ق/ 1282ه ش/1903 م هنگامي كه مشغول درس[خواندن] بوديم غفلتاً هوا ابري و به شدّت هر چه تمام تر[بارش] باران شروع شد، ... طولي نكشيد كه به فاصله ي دو ساعت سيلاب عظيمي رخ داده و آب از چاه مدرسه كه به عمق هشت متر بود فوران كرده و تمام صحن مدرسه را تا لب ايوان ها به ارتفاع يك متر فرا گرفت، همگي متوّحش شده، سروصدا بلند شده و پدران، مادران و بستگان شاگردان وحشت زده و اغلب پا برهنه براي بردن فرزاندانشان به مدرسه آمدند. من و پسران خالوهايم «آقا باقر و آقا جعفر» [ آل ابراهيم دهكردي] با كمك «عبّاس»نام گماشته ي مرحوم خالويم«آقا ابراهيم[آل ابراهيم دهكردي]»به منزل رسيده و در بين راه ديديم كه آب در كوچه ها باصداي غريبي جريان دارد ومردم براي نجات افرادغريق در تكاپو هستند.اين سيلاب [هم چنين ]خسارت و خرابي بسياري به مردم و قراء اطراف وارد نمود.
مکتب خانه ی ملّا علی پناه
«ملّا علی پناه»نیز از مکتب داران معروف«دهکرد(شهرکرد) »به شمارمی رفت که پشت حمّام«درب امامزاده[گرمابه ي باستان ]»... دارای صحن بزرگی بود...شاگردانش درزیر یک ایوان ویا اطاق عقب آن بر روی فرشی که هر کدام به نسبت بضاعت خودآورده بودند می نشستند و به طبقات مختلف درس می خواندند.ملّا علاوه بر تدریس در مکتب خانه، نامه نویسی و دعا نویسی هم برای مردم بی سواد [انجام داده] ... و هر کس از اودعوتی برای ختم «قرآن» و یا خواندن سوره ي «انعام» و غیره می نمود حاضر می شد. «ملّا علی پناه » دارای لباس معمولی قبا ، عبا و کلاهش شب کلاه مانند بود. در مکتب خانه هر کس برای قضاء حاجت می خواست [بیرون] برود برای ادرار یک انگشت و برای آن دیگر دو انگشت را نشان می داد.
تنبیه کردن اطفال نیز به شدّت انجام می گرفت، به این طریق که هر کس درس خود را حاضر نبود با چوب به کف دستش یک یا چند ترکه نواخته و اگر تقصیرش زیاد [تر] بود او را به فلکه می بستند.
در سال 1330 ه ق/ 1290 ه ش/ 1911م که مدرسه ی«بختیاری»به مدیریت آقای«غلام حسین زیرک زاده» اداره می شد «ملّاعلی پناه»را که شاگردانش بدین مدرسه آمده بودند نیزاستخدام نموده و تا آخر عمر نیز در این مدرسه خدمت کرده و هر گاه معلّمی در کلاس درس حاضر نمی شد او به جایش«قرآن»را تدریس می نمود.
آن مرحوم دارای دو نفر فرزند به نام های«غلام علی»و«حسین» بود.در روزهای پنج شنبه درس ها دوره ...[می شد] و بعد از ظهرها هم [مکتب خانه] تعطیل شده و شاگردانش بیشتر کارهای شخصی آخوند را انجام می دادند.
[غلام علی رافعی] بعد از پدرش در اداره ی «بهداری» استخدام[گردیده] به تدریج [در] امر تلقیح و مداوای امراض ساده آشنا شد و الحال هم که سنش در حدود چهل[سال] است در اداره ی«بهداری»و بیمارستان«شهرکرد[دهکرد]»خدمت می کند.
«حسین رافعی» نیز پس از اتمام تحصیل «در آموزش و پرورش»استخدام شده، چند سالی در قراء اطراف به معلّمی و مدیریّت ... مدارس خدمت کرده و سپس در«شهرکرد [دهکرد]»به مدیریت کتابخانه ی عمومی[شهر] منصوب گردیده و در پیشرفت امور کتابخانه ی ساعی بود . متأسفانه به سبب اعتیاد به تریاک عمرش زود سپری گردیده و دارفانی را وداع گفت. آن دو دارای پنج فرزند تحصیل کرده می باشند.
مکتب خانه ی آخوند جواد
در سمت شرقی مسجد «اتابکان[درب امامزاده،امام صادق(ع)]»در منزلی که[خانواده ی آخوند جواد]اقامت دارند،[نیز مکتب خانه ی]«آخوندجواد»[قرار د اشت که]دارای عدّه ی زیادی شاگرد بود که مدّت ها در آن مشغول تحصیل بودند.
منزل آن مرحوم از منزل های قدیمی و درآن محل آسیائی هم بوده که بــا[حركت] شترغلّات وحبوبات را خرد می کردواینک در محل سنگ ها وجایگاه گردش شتر که دارای سطح مسطحِ خشتیِ قدیمیِ وسیع و دیدنی است طرز معماری ... نمونه ی بارزی از استادی بنّایان قدیم را می توان مشاهده ... [کرد].
آن مرحوم دارای دو نفرفرزند به نام های «غلام علی»و«آقاعلی مهجوریان»[است که]هردو به کسب و تجارب قالی مشغولند و فرزندان آن دو به نام های«آقا رضا»،«آقا محمّد»،«اختر»،«آقا رسول» و«محمود»ازجوانان تحصیل کرده،نجیب و با استعداد [هستند که همگی]کارمند دولت می باشند.
[مکتب خانه ی آخوند رجب]
از دیگر مکاتب[«دهکرد(شهرکرد)»]مکتب خانه ی«آخوند رجب»بود که محل تدریس آن در مسجد«خان [جامع]» وطرز اداره نمودنش هماننددیگران بوده و پس ازافتتاح«مدرسه ی بختیاری»شاگردانش بدان جا انتقال یافته و شاید [فقط] چند نفر انگشت شمار در آن به سبک قدیم درس می خواندند.
مکتب خانه ی زنانه
در جنب مسجد«اتابکان [درب امامزاده،امام صادق (ع)]» یک مکتب خانه ی زنانه هم وجود داشت که عیال «کربلایی حسین»، موءذن مسجد مذکور ... [برای]دخترانی که به آنجا می رفتند تدریس می نمود. این دختران علاوه بر خواندن «قرآن» و کتاب های معمولی به آشپزی، نظافت و کارکردن برای معلّمه ی خود نیز مشغول می شدند.
مکتب خانه های «آخوند علی خان» پدر «میرزا یوسف ضیاء»ومکتب خانه ی آخوند«احمد»پدر«مشهدی حسین مشرّف»هم از مکاتیب قدیمه ی این محل بوده که بعدها تعطیل گردیده و[به این ترتیب اهالی] اطفالشان را[جهت ادامه ی تحصیل] به مکتب خانه های«آخوند رجب» و«جناب»فرستادند».(3) ،(4)
«سیّدکریم نیکزادامیرحسینی دهکردی»،
«شهرکرد»،1357ه ش.(5)
ویرایش وتنظیم:
«بابک زمانی پور»،
«شهرکرد»،مهرماه 1388ه ش.
پي نوشت ها :
(1)نيكزاداميرحسيني دهكردي،سيّد كريم،شناخت سرزمين چهارمحال،ج اوّل،ص 519 ،اصفهان،بي تا،1357 ه ش.
(2)همان منبع،صص 106-103،اصفهان،بی نا،1357ه ش.
(3) همان،صص521-513.
(4)ازجمله ی دیگر مکتب داران محلّی معروف در این ناحیه می توان سیّد احمد اعتماد چالشتری را معرفی کرد که در روستا شهرچالشتردارای مکتب خانه بود. نگ به:همان،ص 525.
(5)مینوی روان سیّد کریم نیکزاد امیر حسینی دهکردی 1369 – 1281ه ش/1411 – 1320 ه ق/1990 – 1902 م از جمله ی فرهیختگان صاحب قلم شهرکردی (دهکردی )است که در طول حیات پربار خویش علاوه بر ارائه ی خدمان مختلف آموزشی و اداری در کسوت های معلّمی ایثارگر و کارمندی پر تلاش در نهادهای مختلف آموزشی واجرایی شهرها و روستاهای مختلف چهار محال و بختیاری و اصفهان،آثار گران قدری را از خود در قالب کتاب ها و مقالات فرهنگی وپژوهشی به یادگار گذارده است که این آثارکه در روزگار حاضر همگی در زمره ی منابع دست اوّل تاریخ و فرهنگ جنوب غربی ایران به شمار می روند.در فهرست بیش از پنجاه عنوانی این آثار،کتاب های «شناخت سرزمین چهار محال»در سه مجلّد و«شناخت سرزمین بختیاری»ایشان دارای معروفیّت بیش تری در میان مردم ونیز اهل قلم می باشند که جز منابع مستدل و مورد استناد قاطبه ی محققین در هنگام نگارش مطالب مربوط به این صفحات می باشند.
جهت اطلاع دقیق اززندگی و آثار این هنری مرد پرکار،نگ به :
زمانی پور،بابک،معرّفی کتاب شناخت سرزمین چهار محال و بختیاری بایادی ازسیّدکریم نیکزادامیر حسینی دهکردی،مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا،دي ماه 1377 ه ش، ش 15،صص16 – 14.
مطالب مشابه :
چگونگی تکثیر یک کتک زن // بحثی در باره تنبیه بدنی دانش آموزان
بدني هم مي كردند و اگر تنبيه آنها نبود فلك كردن در محيط " چوب معلم گل است ، هر كس
معلم نقاشی
تركهي تنبيه, تركهي انار بود. كه در شهر من درختش فراوان بود. در مدارس آتن چوب و فلك بود.
خاطرات 5
تنبيه ديگر زدن چوب به روي فلك را بياورند را به دفتر مدير بردم و ناظم و مدير مشغول تنبيه
مکتب خانه هاي تهران به روايت «محمود كتيرايي»
از ابزارهاي مكتب داري چوب و فلك(14) و از واجبات آن تنبيه و كتك بود.
خاطره از سهراب
تركهي تنبيه, تركهي انار بود. كه در شهر من درختش فراوان بود. در مدارس آتن چوب و فلك بود.
مكتب خانه ي « دزك » به روايت «علي رحم شايان دزكي»
هيزم ، چوب و يا تنبيه شاگردان تنبل و پر شيطنت به وسيله ي چوب و فلك كه
اعمال فشار و استرس در مدارس از تنبیه بدنی مشکل ساز تر است !
ناظم جلو همه دانش آموزان او را به چوب و فلك مي بست نادري از تنبيه بدني جاي چوب و فلك
رعايت حقوق کودکان در عهد قاجاريه!
فلك كردن يك اين نوع تنبيه تا سالهای منتهی میخواباندند و با ترکه چوب نازكي كه از قبل
مكتب خانه هاي دهكرد[شهرکرد]به روایت«سیّدکریم نیکزاد امیر حسینی دهکردی»
تنبيهات بدني سخت از قبيل چوب و شلاق زدن و حبس و فلكه نمودن و غيره از تنبيه فلك اجرا مي
برچسب :
تنبيه چوب و فلك