تندیس زنبور طلایی و لوح تقدیر

golden_bee.jpg

در اولین جشنواره دانشجویی تجربه ها و راهکارها دانشگاه علوم پزشکی تهران فاطمه مهرآور از دانشگاه علوم پزشکی گلستان  نیز  از برندگان دریافت تندیس زنبور طلایی و لوح تقدیر شده است. مراسم اختتامیه جشنواره دوازده خرداد ماه 91  برگزار می گردد.

مهرآور رتبه چهارم "قالب نوشته"  را به دست آوردند.                    مبارک تان باشد ..............



دعوت نامه اختتامیه جشنواره دانشجویی نوش نیش

با سلام فرهیخته ی گرامی از شما دعوت می شود تا با حضور در اختتامیه ی اولین جشنواره ی دانشجویی نوش نیش علاوه بر بهره جویی از برنامه های متنوع جشنواره، باعث دلگرمی برگزیدگان جشنواره در تجلیلی شکوهمند شوید. .... تاریخ اختتامیه: 12 خرداد 1390 مرکز همایش های بین المللی رازی (بزرگراه شهید همت، جنب برج میلاد، دانشگاه علوم پزشکی تهران) ساعت 14 الی 19 

اکران مستند فرار مغزها (میراث آلبرتا) همراه با نقد و بررسی مسعود فراستی و حضور عوامل سارنده

جلسه ی سخنرانی و پرسش و پاسخ پیرامون روابط دختر و پسر اجرای تئاتر طنز میخ، گروه نمایشی صامت شب شعر لحظه های شیدایی با حضور اساتید و شاعرین برجسته



جمعه 12 خرداد1391 ساعت: 15:49     توسط:  مهرآور


الان در مراسم اختتامیه جشنواره هستم.  فیلم مستند میراث آلبرتا پخش  شد و نقدش توسط هنرمند آقای فراستی ارائه گردید.  از طریق موبایلم  انلاین شدم.  جشنواره خیلی جالبیه.

در بین دانشجویان ادبی هنری علوم پزشکی کشور هستم.

ساعت هفت بعد از ظهر  مراسم تجلیل از اثرات برتر جشنواره آغاز می شود.


 مهرآور : ببینید دانشجوهاتون همش می گن بازاندیشی بده،  سخته  و من از همین بازاندیشی اثر برتر شدم

اثر پذیرفته شده در جشنواره   "من هرگز  گرفتار شراره های غرور نمی شم"

یکی از بازاندیشی هایی که در دوران کاراموزی در عرصه خود نگاشته بودند (و برای این جشنواره ارسال کردند)



مهرآور  دو حکایت ارسال کرد که مورد اول آن به عنوان ده اثر برتر انتخاب شد



نه! من هرگز گرفتار شراره های غرور نخواهم شد...
Senior junior process in health services
نویسنده: فاطمه مهرآور
آدرس و تلفن: دانشگاه علوم پزشکی گلستان   [email protected]

من دانشجوی ترم آخر پرستاری هستم و این تجربه، یکی از آموزنده ترین تجربه های دوره ی تحصیلی ام می باشد. امروز کلا روز بسیار پرکاری بود برایم. بخش اورژانس اطفال هم که فی ذاته یکی از بخش های پردغدغه هست. بهتره اول کمی از شخصیت های فعال در این ماجرا بگویم. رزیدنت اطفال سال دو، رزیدنت اطفال سال یک، انترن اورژانس، استاژر اورژانس، پرستار بالینی بخش، دانشجوی پرستاری عرصه (این شخصیت، من بودم!). امروز (تقریبا مثل روزهای قبل) رزیدنت سال یک، حال روحیش خیلی خوب نبود! (بی دلیل به عالم و آدم گیر می داد). عمیق ترین ترکشش به انترن کشیک خورد که دیگه کم مونده بود اشکش رو دربیاره. انترن بعد از یک ساعت که دقیق، خلاصه پرونده ی یکی از مریضارو نوشت، آورد به رزیدنت سال یک، نشون بده تا ایشون زحمت بکشند و مهرشون رو گوشه ی خلاصه پرونده بزنند. اما از اونجایی که ایشون امروز، البته مثل روزهای قبل! حالشون خوب نبود و یه جورایی از دنده چپ پا شده بودند، هزار تا ایراد از انترن طفلی گرفت و آخرشم باز هم براش مهر نزد. انترن هم کم نیاورد و کلی بد و بیرا نثارش کرد! (البته وقتی که رزیدنت از اطاق خارج شده بودا !). همون لحظه یه مریض که پسری بود 11 ساله که با درد شدید اطراف ناف و اپی گاستر مراجعه کرد. برای تشخیص قطعی، مریض admit  شد. رزیدنت سال دو (یک آقایی بودند که ایشون ... تشریف دارند، البته این لقبی بود که استاژرهای بخش به کار می بردند برای ایشون)، سرم تراپی و شیاف دیکلوفناک رو تجویز کرد و آزمایشات روتین و سونوگرافی هم درخواست داد و خودش رفت بخش نوزادان تا یکی از مرضاشو ببینه. والا من که یک دانشجوی پرستاری هستم می دونم که مریض با این شرایط حتما باید NPO باشه تا زمانی که متوجه بشوند این تندرنس شکمی برا چی می تونه باشه، اما رزیدنت سال یکه ما، خیلی اصرار داشتند که مریض حتما و هرچه سریعتر باید PO بشه (از سر لج و لجبازی با رزیدنت سال بالا!)، لذا پرستار بالینی باتجربه ی بخش هم اجرا کرد! پنج دقیقه نشده بود که مریض خوردن شام رو شروع کرد که ناگهان با یک درد فوق العاده زیاد روبرو شد و فریاد کنان پهلوی راست و چپش رو محکم فشار می داد. رزیدنت سال دو با خشم و عصبانیت وارد بخش شد و شروع کرد با پرستار بالینی داد و فریاد زدن که شما با اجازه کی به این مریض اجازه غذا خوردن دادید، ولی بعدش که متوجه شد رزیدنت سال یک، بود که این Order رو گذاشته بود، بیش از پیش عصبانی تر شد و با خشم و غضب نشست روی صندلی و Order جدید را غرولند کنان در پرونده یادداشت می کرد! آنکال جراح، اورژانسی به بالین مریض مورد نظر پیج شد و آمد. رزیدنت سال دو، ماجرا را با آب و تاب زیاد (به نفع خودش و حسابی به ضرر رزیدنت سال یک) توضیح داد. می گفت: رزیدنتی که حتی وضعیت اورژانسی بالینی مریض رو نتونه تشخیص بده و نتونه تشخیص بده که در این شرایط باید به رزیدنت سال بالاتر اطلاع بده بدون شک باید تجدید دوره بشه! (ای بابا تجدید دوره دیگه برا چی؟) و این خانم (رزیدنت سال پایین) حتی مریضه مشکوک به آپاندیسیت رو معاینه درستی نکرده و اون رو PO کرده. خلاصه آقای دکتر، کلی با خانم رزیدنت سال یک، جر و بحث کرد تا اونجایی که خانم دکتر اشک تو چشماش حلقه زده بود و از بخش قهر کرد و رفت بیرون...! (خیلی خوشم میاد که ما خانوما هر وقت کم میاریم یا اشک می ریزیم یا قهر می کنیم، بالاخره هر کی صلاحی داره دیگه، ماهم صلاحمون گریه است).

در همین گیر و دار بود که پدر یک مریض دیگه، با صدای بلند اومد سمت من و گفت خانم این چه وضعشه! مگه بچه ی من موش آزمایشگاهیه که تمامه بدنشو سوراخ سوراخ کردین تا یه نمونه خون بگیرید! اگه بچه خودتون هم بود همین کار رو می کردید؟! تروخدا بیاین خودتون خون بگیرید. این خانم یاد نداره. من هم که از همه جا بی خبر، پرسیدم چی شده مگه آقا؟ چرا انقدر عصبانی هستید آخه؟ بعد از چند لحظه متوجه شدم که بله! خانم انترنه ما می خواسته چک BS فوری برای نوزاد این آقا انجام بده، اما چون...! مجبور شد چندین بار پاهای نوزاد رو سوراخ کنه! (یکی نیست به این خانم انترن های محترم بگه آخه شمارو به دخالت تو کارهای پرستارها، شما برو شرح حالتو بگیر، آخه با اون همه شینیونی که شما کردی مگه میتونی برای مریض کار هم انجام بدی!) من هم که دیگه تو این شیفت های عرصه متخصصه BS گرفتن شده بودم، با یک حرکته کاملا استراتژیک، ابتدا سعی کردم پدر عصبانی رو آروم کنم. بعدش رفتم اتاق پزشکان و نوزاد رو روی تخت خوابوندم و در شرایطی که پدر نوزاد، دو تا از عموهای نوزاد و پدربزرگه نوزاد و مادر نوزاد در اطراف نوزاد بودند، باید پاشنه ی پای بچه رو نیدل می زدم تا بتونم BS اش را چک کنم (واقعا شرایط سختی بود! مخصوصا یکی از عموهای نوزاد که چهره و هیکل فوق العاده خشنی داشت که فرم سبیل هاش میزان خشونتش رو صد چندان کرده بود!). راستش اولش با وجود این همه کس و کاره نوزاد که با غضب داشتند من و اون نیدلی که قرار بود بره تو پاشنه پا بچشون رو نگاه می کردند، دست و دلم لرزید اما سریع خودمو جمع و جور کردم و کارمو درست انجام دادم و  BSنوزاد 71 نشون داده شد. می خواستم بادی به غب غب بیندازم و از جلوی انترن رد شم، اما یکم فکر کردم و گفتم: " نه! من هرگز گرفتار شراره های غرور نخواهم شد!" و لبخندی زدم و رفتم. چیزی که در این تجربه به آن خیلی فکر کردم این بود که در نظام های بهداشتی درمانی، وقتی بالادستی ها بخواهند به پایین دستی ها زور بگویند و سعی کنند به هر نحوی پایین دستی را تحقیر کنند، نظام بهداشتی درمانی هرگز نمی تواند به اهداف متعالی مد نظرخود دست یابد. وقتی رزیدنت سال یک، با انترن همکاری لازم را نداشت و بی دلیل از کارهایش ایراد می گرفت. پس از لحظاتی رزیدنت سال دو، رفتاری مشابه را با او انجام داد و سعی کرد او را تحقیر کند. یا اینکه مثلا همان انترن که خودش را از من که یک دانشجوی پرستاری هستم همواره بالاتر می دانست، دید که او حتی در یک اقدام درمانی کوچکی مثل BS گرفتن نیاز به کمک من دارد. احساس قلبی من در این ماجرا این بود که شاید بیشترین فردی که با بیگناهی تمام در شراره های غرور ما (اعضای تیم بهداشتی درمانی) می سوزد، "بیمار" است. کسی که اگر او نبود وجود ما در این مراکز آموزشی درمانی هم معنایی نداشت. خوبیه این تجربه برای من این بود که ماحصل و نتیجه ی غرور انسان ها را به عینه دیدم و متوجه شدم اگر کسی امروز با پایین دستی خود بد کند، فردا از بالادستی خود بدی خواهد دید. و ما همه می دانیم که خداوند مهربان، بالادست ترین ماست. پس بهتر است در چنین شرایطی به ذات مقدس او پناه ببریم و بزرگی و عظمت او را به خاطر آوریم. بدیه این ماجرا این بود که آن پسر 11 ساله بی گناه، چوب ندانم کاریه ما اعضای تیم درمانی را خورد. اگر می شد در چنین شرایطی با این افراد حرف زد و عصبانیت بی جای آنها را تخفیف داد و عاقبت کار را برایشان تشریح کرد، خیلی خوب می شد. این فرایند "senior junior" نظام سلامت ما، عجیب داره تیشه به ریشه ی خدمات بهداشتی درمانی ما می زند. باید برای حل این معضل اخلاقی چاره ای اندیشید و اقداماتی در جهت اصلاح این فرایند انجام داد.




حیات حتی برای یک لحظه....
نویسنده: فاطمه مهرآور
آدرس و تلفن: دانشگاه علوم پزشکی گلستان   [email protected]

من دانشجوی ترم هفت کارشناسی پرستاری هستم و ترم هفت و هشت در این رشته به گونه ای است که کلاس های تئوری نداریم و فقط در مراکز آموزشی درمانی واحد های عملی را باید طی کنیم. هرگز اون زمان رو فراموش نمی کنم. در شیفت هایی که میرم چندین بار با مرگ بیماران مواجه شدم اما تا حالا به اون شدت متاثر نشده بودم. شیفت صبح بودم در بخش داخلی مردان بودم. مریض یک مرد سالمند 78 ساله ای بود که با کانسر متاستاتیک کبد و کولون با فشار سیستول 30 میلی متر جیوه، به شدت وابسته به دوپامین (داروی بالابرنده فشار خون) و متصل به ونتیلاتور وارد بخش ما شد. آی سیو مثل همیشه به علت کمبود جا پذیرش نداد. هر 10 دقیقه فشارخونش رو کنترل می کردم. ناگهان همراه بیمار سراسیمه اومد طرفه استیشن پرستاری و فریاد میزد صاف شد خطش صاف شد. سرپرستار بخش و پرستارای دیگه و من با عجله رفتیم تو اتاق. ظاهرا مریض ایست قلبی کرده بود. بیمار قلب نداشت اما تنفس به واسطه ونتیلاتور همچنان برقرار بود. آیا واقعا قلبش ایست کرده بود؟! دستگاه که خط صافی رو نشون می داد. کد 99 (گروه احیا) اعلام و عملیات CPR (احیای قلبی تنفسی) انجام شد. هنوز چهره ی معصوم پیر مرد تو ذهنم هست حین CPR. وقتی پرستار برای بار دوم داشت ماساژ می داد کلاه سبز رنگ سید پیر پرت شد اون سمت تختش. من بغض تمومه وجودم رو گرفته بود. دیگه نتونستم طاقت بیارم و جلوی خودم رو بگیرم آروم رفتم کلاهشو برداشتم و کنار سرش روی تخت گذاشتم و اومدم بیرون از اتاق و رفتم توی تریتمنت و پشت یخچال زار زار گریه کردم. اصلا نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم. چهره ی معصوم پیر مرد حین ماساژ از ذهنم بیرون نمی رفت. سرپرستار بخش تصادفی اومد تو تریتمنت و منو دید دستم رو گرفت گفت: ... داری گریه می کنی؟ تو اگه بخای یه پرستار خوب شی نباید الان اینطوری باشی. پرستار باید بتونه دراین جور مواقع به خودش مسلط باشه تو با دیگران فرق داری. تو یه پرستاری و با مرگ بیماران باید جوره دیگه ای برخورد کنی. اگه بخای اینجوری باشی هرگز در این سیستم دوام نخواهی آورد و نمیتونی موفق باشی. خودم رو جمع و جور کردم. و دوباره رفتم تو اتاق. دیدم پزشک اورژانس داره گزارش CPRرو می نویسه و بعدش هم برگه گواهی فوت رو شروع کرد به پر کردن. بله انگار پیر مرد EXPIRE ( فوت) شده بود. انگار؟! بله انگار، چون دستگاه همچنان خط صاف رو نشون میداد و آخراش هم دیگه ورید کاروتید بیمار نبض نداشت. اما، اما مریض همچنان نفس می کشید! دکتر رفت و سرپرستار و پرستار مربوطه مریض رو از ونتیلاتور جدا کردند. اما باورتون نمیشه مریض حتی بدون ونتیلاتور نفس داشت. سرپرستار گفت اگه از دستگاه جداش کنیم بعده چند دقیقه نفسش هم میره چون این طبیعیه که بعد از جدا شدن از دستگاه تهویه مریض یه تعداد تنفس مصنوعی داشته باشه که از اثرات دستگاه هست. همه منتظر بودند. خدمه ی بخش کفن رو آماده کرده بود. اما پیره مرد سید ما هنوز خودبخود نفس می کشید. اون نمرده بود درحالی که علم پزشکی مرگ اون رو تصدیق کرده بود. 20 دقیقه گذشت و مریض همچنان نفس داشت اما هیچ فشار و نبضی ازون حس نمی شد. سرپرستار دوباره به پزشک اورژانش خبر داد که بیاد و مریض رو ببینه و درمورد مرگ بیمار تجدید نظر کنه. به پزشک بی هوشی نیز خبر داده شد. بله تنها یک اشتباه و اون هم خرابی دستگاه مانیتورینگ که از صبح به اشتباه خط صافی رو نشون میداد. مریض اگرچه فشارش به شدت وابسته به دوپامین (داروی بالابرنده فشار خون) بود اما هنوز مرگش فرا نرسیده بود. دستگاه مانیتورینگ با دستگاه بخش کنار بخش ما  تعویض شد. چه جالب قلب مریض ریتم داره. قلب بیمار کار میکنه. همه خوشحال و متعجب بودن. اما پزشک اورژانس متعجب تر از همه. گویا پزشک بیهوشی قبلا با چنین وضعیتی روبرو شده بود در دوران تحصیلش. اگرچه مریض در شیفت بعدی واقعاً فوت شد اما مهم این بود که خداوند می خواست او چندین ساعت دیگر زنده باشد. اگرچه همه ی شرایط و محیط مادی مرگ را برای او آماده کرده بودند اما حقیقتا تا خداوند نخواهد برگ از درختی پایین نمی افتد چه بسا مرگ و حیات آدمی که اشرف مخلوقات است.



مطالب مشابه :


تجلیل از پزشکان مرکز بهداشتی در مانی شهر روداب توسط مسئولین به مناسبت روز پزشک

تجلیل از پزشکان مرکز بهداشتی در مانی شهر از پزشکان طی مراسمی با اهداء لوح ، تقدیر




مراسم روز پزشک در دانشگاه علوم پزشکی جهرم + تکمیلی

سازمان نظام پزشکی جهرم، و یکی از پزشکان جهرم سخن گفتند، اهدای لوح تقدیر از پزشکان




تقدیر معاون اول رییس جمهور از بنیانگذاران شبکه بهداشتی و درمانی کشور

کامل شادپور بنیانگذاران شبکه بهداشتی و درمانی کشور با اهدای لوح تقدیر پزشکان از




تقدیر از چهره ماندگار ،دکتر تاجبخش در چهارمین مراسم بنیاد جهانی «پروفسور یلدا»

همچنین چهار تن از پزشکان شامل به تصویر استاد یلد، لوح تقدیر دانشگاه علوم پزشکی




مراسم تقدیر از برگزیدگان بخش های مختلف دانشگاه علوم پزشکی جهرم+گزارش تصویری

مراسم تقدیر از پزشکان خصوصی و با اهدای لوح و هدیه تقدیر شد. از دیگر




روز پزشک مبارک !

( بیکار ، شاغل ، طرحی ، محروم ، و تمام پزشکان مظلوم مخصوصا پزشکان عمومی) از ما لوح تقدیر




گزارش

شهرستان تنکابن به ترتیب آقایان دکتر رضانژاد و دکتر سمیعی فر لوح تقدیر خود را از ( پزشکان




لوح تقدیر و تشکر و سپاس از همکاران و مدیرمحترم مجرب و متعهد مجتمع آموزشی (حضرت ولیعصر عج ) (دبیرست

لوح تقدیر و تشکر و سپاس از این لوح تقدیر از ریش تراشی توسط پزشکان




تندیس زنبور طلایی و لوح تقدیر

تندیس زنبور طلایی و لوح تقدیر از کلاس درس بعدش رفتم اتاق پزشکان و نوزاد رو روی تخت




احمدنصیرپورهشترودی(عکاس)

دریافت لوح تقدیر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دلیل حضور در پزشکان و دکترین سایر




برچسب :