حجت الاسلام شهید عبدالله میثمی
نماینده امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبیا (ص) ستاد کل نیروهای مسلح
سال 1334 ه. ش در خانوادهای مؤمن در شهر اصفهان متولد شد. تولد او مصادف با شب ولادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) بود. پدرش برای نامگذاری او به قرآن تفأل نموده بود، نام او را عبدالله گذاشت. ( بر مبنای آیهی 32 از سورهی مریم )
عبدالله دوران کودکی و نوجوانی را در دامان پاک پدر و مادر خود سپری کرد. وی در دورهی دبیرستان، همزمان با تحصیل، در کنار پدرش به کار پرداخت. از نوجوانی شور و علاقهی خاصی به مسایل مذهبی و ترویج و تبلیغ علوم الهی داشت و شاید همین انگیزه او را در مسیر فراگیری دروس حوزوی و ورود به سلک روحانیت و طلبگی قرار داد.
این شهید بزرگوار در کنار کسب علوم دینی به اتفاق چند تن از دوستانش در مسجد محل، انجمن دینی و خیریه، هیأت حضرت رقیه (ع)، کلاسهای آموزش قرآن و صندوق قرضالحسنه را پایهگذاری کرد و عملاً مسؤولیت ارشاد دوستان همسن و سال خود را به عهده گرفت و قرآن و مسایل سیاسی روز را به آنها تعلیم میداد، که به تدریج همین محافل دوستانه به جلسات مخفی تبدیل گردید. در این مقطع عمدهی توجه و تلاش عبدالله و دوستانش به پخش اعلامیه، کتاب و تبیین اهداف مبارزاتی و شخصیت حضرت امام خمینی (ره) و افشای خیانتهای رژیم شاهنشاهی نسبت به اسلام و مسلمین معطوف گردید و سرانجام پس از چند سال تحصیل حوزوی و تبلیغ و ترویج احکام الهی، در سال 1353 به همراه برادر شهیدش (حجتالاسلام رحمتالله میثمی) و چند تن دیگر از دوستانش، به قم هجرت نمود و در مدرسهی شهید حقانی سکنی گزید و به تعلیم و تربیت و تکمیل دروس دینی پرداخت.
وی که در کنار درس به مبارزه با رژیم نیز مشغول بود، با خیانت یکی از منافقان، تحت تعقیب قرار گرفت و به همراه چند طلبهی دیگر در همین سال دستگیر و روانهی زندان شد. در زندان با وجود آنکه شکنجههای فراوانی را تحمل نمود، ذرهای نرمش نشان نداد و با تجاربی که داشت محیط زندان را به کلاس درس تبدیل نمود و در حالی که از محضر بعضی از روحانیون کسب فیض میکرد، به اتفاق سایر زندانیان همبند به تحقیق و مطالعهی علوم و معارف قرآن و نهجالبلاغه میپرداخت.
او تعالیم روحبخش قرآن را به زندانیان آموزش میداد و این حرکتها در روحیهی زندانیانی که تحت تأثیر گروهکهای ملحد و منافق بودند، تأثیر به سزایی داشت.
شهید میثمی که سی ماه از عمر پرثمرش را در زندان ستمشاهی به سر برده بود، در سال 1357 به دنبال مبارزات قهرمانانهی ملت رشید ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) از زندان آزاد شد و پس از رهایی، با روحیهی انقلابی خود در جهت به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از اهدای هر آنچه که در توان داشت، کوتاهی نکرد.
ایشان با پیروزی انقلاب اسلامی، جهت ادامهی تحصیل به حوزهی علمیهی قم رفت و از محضر اساتید بزرگوار کسب علم کرد. سپس در کنار دوست دیرینهاش روحانی شهید، «مصطفی ردانیپور» و برای یاری رساندن به این نهضت الهی، مدتی را در کردستان گذراند و از آنجا به دنبال تشکیل سپاه در یاسوج، به آن شهر عزیمت کرد، تا در کنار عزیزان پاسدار به سازماندهی و ارشاد عشایر محروم بپردازد.
او که بعد از آزادی از زندان، با سابقهی سیاسی قبلی خود میتوانست در بسیاری از جاهای حساس کشور نیرویی کارآمد باشد، ولی گمنامی را برگزید و بدون نام و شهرت و آوازه، با هدف رشد و اعتلای اسلام، در هر نقطه از سرزمین اسلامی خالصانه خدمت کرد.
شهید میثمی در مدت حضور در استان کهگیلویه و بویراحمد سهم بزرگی در تأمین امنیت و ثبات این منطقه عشایری داشت و تلاشهای فراوانی برای کمک و رسیدگی به مستمندان و خانوادهی شهدا به کار بست.
این شهید سعید علاوه بر خدمت در سپاه، در تشکیل بسیاری از نهادهای انقلاب اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد نقش بارزی داشت و همواره مورد مشاورهی مسؤولین استان قرار میگرفت.
پس از سی ماه خدمت و تلاش شبانهروزی در آن منطقهی محروم، از سوی نمایندهی حضرت امام (ره) در سپاه، به عنوان مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام (ره) در منطقهی نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) منصوب گردید.
از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی شهید میثمی جنگ را یک نعمت بزرگ و یک سفرهی گستردهی الهی میدانست ومعتقد بود هرکس بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از این سفرهی الهی بیشتر بهره برده است. لذا در بسیاری از صحنهها و ، برادرش در مقابلمناطق عملیاتی حضور فعال داشت و یکی از آنها (تپههای شهید صدر) چشمانش به شهادت رسید.
او همچنین به تأسی از حضرت امام (ره) و رهبر و مقتدایش معتقد بود که جنگ در رأس همهی امور است و بقیهی مسایل در مرحلهی بعد. بنابراین بسیار مشتاق بود که همیشه در جبهه بماند، تا اینکه از طرف حضرت حجتالاسلام و المسلمین شهید محلاتی، «نمایندهی محترم حضرت امام (ره) در سپاه» به مسؤولیت نمایندگی امام در قرارگاه خاتمالانبیاء (ره) ـ که قرارگاه مرکزی و هدایت کنندهی تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود ـ برگزیده شد، تا با حضور در میان برادران سپاهی، بسیجی و ارتشی، شمع محفل رزمندگان و مایهی قوت قلب آنان باشد.
شهید میثمی که با علاقه و عشق بینظیر این سنگر را انتخاب کرده بود، در آن شرایط حساس در کنار فرماندهان و رزمندگان، توانست نقش مهمی را در انسجام نیروها و رشد معنویات در جبهه ایفا کند. سخن او همواره و بخصوص در خطوط مقدم نبرد و شبهای عملیات الهامبخش رزمندگان و مسؤولان جنگ بود.
او حتی برای زیارت خانهی خدا هم حاضر نبود، لحظهای جبهههای نبرد حق علیه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود جبهه اجر زیارت خانهی خدا را هم دارد.
او عاشقی دلباخته بود و عشق را تنها با ایثار و فداکاری قرین میدانست و اهدای خود را در راه حق، تنها ذرهای برای شکر این همه نعمت برمیشمرد و توفیق حضور در جبهه را ارمغانی میدانست که با یاری معشوق به ظهور خواهد رسید.
این شهید بزرگوار که همواره در میدان جهاد حاضر بود، یار و یاور رزمندگان اسلام به شمار میرفت. تکلیف دینی در نزد او بر همه چیز مقدم بود. بصیرت و آگاهی او در آن شرایط سخت، گرهگشا بود، اخلاص و تقوای او امید را در دلها زنده میکرد و تبسمش یأس و نومیدی آنان را میزدود. او حقیقتاً در بسیاری از صحنهها پیشتاز بود. دلسوزی، ایمان و علاقهاش به حضرت امام (ره) و انقلاب، او را پذیرای همهی سختیها کرده بود.
شهید میثمی در کوران حوادث انقلاب و جنگ بر این نکته تأکید مینمود که: «وقتی انسان برای خدا کار کند، هرچند هم آن کار کوچک باشد، چنان نمود دارد که اصلاً خودش هم باور نمیکند.»
کار کردن در راه خدا و خدمت به بندگان برایش به مثابهی عبادت و از همه چیز شیرینتر بود. زیرا فعالیت و تلاش برای رضای خدا را معراج خود میدانست و در حقیقت، تعالی و رسیدنش به کمال معنوی، نتیجهی همین اخلاص و عشق به خدمتگزاری بود. او هر آنچه داشت، در طبق اخلاص نهاده بود و برای احیای دین خدا و ارزشهای متعالی سر از پا نمیشناخت.
ایثار و از خود گذشتگی او به حدی بود که در همه حال، برای سپاهیان اسلام، نمونه و الگو بود. اعتقاد راسخ و روح باصفایش که در مراحل مختلف زندگی، به ویژه در دوران زندان، صیقل یافته بود، از او انسانی وارسته ساخته بود، که جز در وادی سالکان طریق عشق و مخلصان درگاه معبود، نمیتوان چنین یافت.
شهید میثمی همواره مسؤولیت عظیم فرماندهان و نیروهای رزمنده و امانت سنگین و بار مسؤولیت شهدا را یادآوری میکرد و میگفت: «خدا میداند اگر پیام شهدا و حماسههای آنها را به پشت جبهه منتقل نکنیم، گنهکاریم.»
این عالم وارسته و روحانی مبارز که با درک تکلیف و شناخت زمان، خدمت در جبههها را بر همه چیز ترجیح داده بود، به رزمندگان گوشزد مینمود:
«اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان مأموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است.
برادران پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامهی نبرد را از ما نگیرد. خدا میداند روز قیامت وقتی روزهای جبههمان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.»
شهید میثمی که در فراز و نشیبهای انقلاب و جنگ، وظیفهی خود را خوب میشناخت و با حضور مستقیم در جبههها و خطوط مقدم، سند زندهی عمل به تکلیف و همراهی روحانیت با فاتحان میادین رزم را به نمایش می گذاشت، در یکی از سخنرانیهایش برای رزمندگان اسلام گفت:
«برادران! پیشروی و عقبنشینی در خاک، شکست و پیروزی نیست، حقیقت پیروزی، وحدت و انسجام؛ و حقیقت شکست، اختلاف ماست.
اگر خدای ناکرده به واسطهی حرفهای اختلافانگیز ما رزمندگان در کارشان سست شوند، تمام عواقب و گناهان آن به گردن ماست.»
این روحانی مبارز و فداکار آنگاه که میدید رزمندگان و فرماندهان، برای دفاع از اسلام به شهادت میرسند و مزد جهاد را دریافت مینمایند، میگفت:
«خدا میداند که من این روزها دارم زجر میکشم، چرا که میبینم برادران ما چه زیبا به پیشگاه خدا میروند. خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد.»
سرانجام همانطور که در شب دوم عملیات بزرگ کربلای 5 به دوستان گفته بود: «من در این عملیات اجر خودم را از خدا میگیرم.» هنگامی که در تاریخ 9/11/65 سحرگاهان، آن زمان که دلباختگان جمال محبوب، برای مناجات با خدای خویش مهیا میشوند، وعدهی الهی تحقق یافت و در منطقهی عملیاتی کربلای 5، از ناحیهی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز در 12 بهمن (مطابق با دوم جمادیالثانی که مصادف با شب شهادت حضرت زهرا (ع) بود) به دیدار معبود و مهمانی اولیای خدا شتافت و به آرزوی دیرینهی خود نایل گردید.
منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران اصفهان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید
خاطرات
مقام معظم رهبری :
«این روحانی شهید که عضو دفتر نمایندگی حضرت امام (ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، تلاش و مجاهدتی بزرگ و دشوار را در میدانهای نبرد بر عهده داشت و آن را به وجهی عاشقانه انجام میداد و شهادت، پاداش سعادتمندانهای برای آن زندگی فرشتهگونه بود.
رحمت خدا بر او و بر همهی بندگان صالح خدا
آیتالله حائری شیرازی:
«نخستین بار که از زندان رها شده بود، به نظرم پیری جوان و خردسالی سالخورده آمد. همه را شناخته بود تا توانست راه خود را بشناسد و آنچه را که در کلاس ندیده بود، به تجربه یافته بود.
علم و عمل، زمینهی خودسازی عمیقی را در او به وجود آورد و جهاد با نفس را در عمق مبارزات و مجاهدات خود به کار گرفت و به همین دلیل، بر تمامی امتحانات زندگی که هیچ کس لحظهای در آن فاتح نیست، روز به روز موفقتر و پختهتر درمیآمد.
وحشت از او رفته بود و آرامش سالها در او منزل کرده بود. در سختترین آتشها با توکل به خداوند، جداً آرام بود و آرامشبخش.»
حجتالاسلام و المسلمین موسوی جزایری:
«اخلاص و توکل فوقالعادهای داشت. کسی که او را نمیشناخت، از برخوردها نمیتوانست بفهمد که ایشان در چه سطحی است و چه کاره است.
همهی این چندین سال در جبههها بود و من هم او را میشناختم و مأنوس بودم. او همیشه جایش خطوط مقدم بود. هیچ وقت ترس به دلش راه پیدا نمیکرد. روح تعبد و عبادت در او بسیار قوی بود. آنچه را که ما از یک روحانی انتظار داریم، در وجود او میدیدیم و به او ارادت داشتیم.»
شهید محلاتی:
«آقای میثمی مثل اینکه 90 سال عمر کرده است، یک بار از دنیا رفته و دوباره به دنیا آمده و دارد مسایل گذشتهاش را تجربه میکند.»
دریادار شمخانی:
«دوست، برادر، مرشد، استاد، همرزم عزیزی را آن روز به ابدیت سپردیم.
سبکی تابوت او نشانی از روح بیگناه و جسم بیآلایشش بود.
تعریف راستین و عملی زی طلبگی بود. فاعل به خیر به دست برادر دینیاش بود. خواهندهی خیر نه برای خودش که برای دیگران بود. با نام و لقب و شهرت همواره دشمنی سرسختی داشت.
هرگز به کسی بروید نگفت. من کلامی به جز بیایید از او نشنیدم. او را هرگز شهید نکردند، بلکه میثمی شهید شد.
والحق میثمی باید نمایندهی امام باشد و این مقام باید از آن میثمی باشد و ما با ریسمان میثمی به روحانیت متصلیم و پیوند بدین ریسمان، تنها راه چنگ زدن به سعادت است.
آخرین باری که قامت نورانی و سبکبال میثمی را دیدم، در پنج ضلعی بود. آتش دشمن از همه سو میبارید. آسمان، زمین ـ بالا ـ چپ ـ راست، شرق و غرب. وضو داشت و من مشغول وضو شدم. از او خواستم که منتظر من نماند و به سنگر پناه ببرد. اما هرگز عزت نفس و شهامتش به او اجازه نداد که مرا تنها ترک کند. تا اینکه با هم در حالی که جمع کثیری از رزمندگان در اطراف کانالها به سر میبردند، به کانالهای اطرف پناه بردیم. اما او رفت و ما . . . »
حجهالاسلام والمسلمین مصلحی :
اعوذبالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم. بسماللهالرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. ثم الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد (صلیالله علیه و آله) و علی اهل بیته اطیبین الطاهرین سیما ولی العصر و الحجه الثانی عشر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه.
البه از برادر عزیز و بزرگوارمان شهید حجتالاسلام والمسلمین آقای میثمی صحبت کردن برای کسی مثل بنده که توفیق شاگردی ایشان را داشتم و شاید هم خیلی شاگرد خوبی برای ایشان نبودم. با توجه به آموزشهایی که ایشان داشت، کار سختی است. به دلیل اینکه یکی از خصوصیات ویژه ایشان این بود که آنچه را آموزش میداد و بیان میکرد، چیزی بود که خود در مرحله اول به آن عمل کرده و اهل عمل به آن بود. و اگر چیزی را عمل نکرده بود و خود عمل نمیکرد، به آن نمیپرداخت و وارد آن بحث نمیشد. از جمله خصوصیات ایشان، اخلاص در کار و عمل بود که این اخلاص را هم با وارستگی از دنیا و نجات خود از دنیا به دست آورده بود. تعبیر بسیار جالبی را آیهالله حائری، امام جمعه محترم شیراز، در مورد ایشان داشتند و در زمان حیات شهید میثمی که ایشان فردی است که یک بار قبلاً در این دنیا زندگی کرده و بیاعتباری دنیا را تجربه کرده و با همه وجود، متوجه بیاعتباری دنیا شده باشد و دوباره زندگی مجددی را در دنیا تکرار میکند. برخوردش با دنیا اینگونه بود. زندگی ایشان و دارایی ایشان از دنیا و آنچه از دنیا داشت، خود بیانگر این قضیه بود که بعد از شهادتش پانزدههزار تومان بدهکاری داشت. چیز دیگری از لوازم مادی این جهان با خود نداشت.
خصوصیت ویژه دیگر ایشان این بود که همیشه به دنبال انجام تکلیف بود و عزیزانی که در جبهه حضور پیدا میکردند و با وضعیت خاصی که جبهه داشت و بعضاً در عقبهها افرادی پیدا میشدند که با جاذبههایی، افراد را به عقب بکشانند و وابستگیهای مادی دنیا که بعضاً سعی بر این داشتند که انسان ها را به عقب بکشانند لحظهای برای ماندن در جبهه تردید نکرد و هیچگاه به بهانه پرداختن به کاری، حاضر نشد به پشت جبهه برگردد. شهید محلاتی رضوانالله تعالی علیه نماینده حضرت امام (رحمهالله علیه) در سپاه همیشه یکی از آرزوهایشان این بود که به گونهای شهید میثمی را برای پانزده روز برای انجام فریضه حج به مکه مشرف کند ولی نتوانست و تعبیر ایشان این بود که غبطه میخورم که نمیتوانم چنین کاری، یعنی انجام حج را به ایشان بقبولانم؛ حتی برای زمان محدود.
ایشان میگفت حج من اینجاست. آنجا خانه سنگی است که باید برویم و طواف بکنیم ولی من در اینجا خدا را یافتهام و خود او را زیارت کردهام. در این بحث یعنی بحث انجام تکلیف، خود من وقتی مأموریتی بیست روزه از دفتر تبلیغات قم داشتم که بروم جبهه، البته قبلش هم حضور پیدا میکردم ولی بیشتر توفیق حضور در لشکر امام حسین (علیهالسلام) را داشتم ولی این بار توفیق حضور در قرارگاه کربلا را که مرتبط با ایشان هم بود داشتم. در این بیست روز ایشان با یک صحبت با بنده کاری کرد که دیگر فکر برگشتن به حوزه و درس و بحث از سرم بیرون رفت.
تعبیر ایشان این بود، وقتی که من صحبت برگشت را کردم که میخواهم برای شروع درسها به حوزه برگردم. شما فقط چند لحظه بنشین و تأمل کن و ببین برگشتن تو به حوزه، اندوخته عملیات را یک سال بیشتر بالابردن، برای تو حجت را تمام میکند که فردای قیامت در محضر خداوند متعال جواب بدهی یا ماندنت در جبهه موجب میشود که برای روز قیامت حجت داشته باشی. همین برخورد ایشان موجب شد که ما درس و بحث را رها کردیم و توفیقی داشتیم که مدتی را در خدمت عزیزان در قرارگاه کربلا و قرارگاه خاتم باشیم و من هم بعدها برای دوستانی که صحبت برگشتن به حوزه را میکردند، همین را به ایشان میگفتم و همان استدلال ایشان را بیان میکردم و تأثیر کلام ایشان چنان بود که دیگر کسی فکر برگشتن به سرش نمیزد. هرکدام از عزیزان روحانی وقتی میآمدند و تنها یک جلسه و بعضاً دو جلسه – البته ایشان نگاه به افراد میکرد – و هر فردی را تشخیص میداد که با چه صحبتی میشود متحول کرد که در جبهه بماند و فردی باشد که در آنجا منشأ اثر باشد.
از باقیات الصالحات ایشان هم اشارهای بکنم که به عقیده بنده نقش کلیدی در جنگ داشت و آ“ تشکیل گردانی به نام «گردان فاتحین» بود که ایشان از مؤسسان این گردان بود. البته به همراه عدهای از عزیزان روحانی دیگر که مجریان برنامه تأسیس گردان آنها بودند ولی طرح و برنامه از ایشان بود. در لشکر 25 کربلا این گردان متشکل از روحانیون رزمندهای بود که اسمش گردان رزمی بود. اینها تا شب عملیات، آموزشهای رزمی میدیدند و شب عملیات در گردانها تقسیم میشدند برای ایجاد روح حماسی و شجاعت در مقاطع حساس عملیات که برادر عزیزمان سردار قربانی هم اینجا حضور دارند که فرمانده لشکر 25 در آن موقع بودند و قطعاً خاطرات بسیار زیبایی را از این گردان و تأثیرات خوبی که در میدان جنگ داشتند را میتوانند برای شما بیان کنند.
من با توجه به اینکه وقت تمام شده مطلب را به پایان میرسانم و از شما عذر میخواهم. امیدوارم خداوند تعالی به ما این توفیق را عنایت بکند که بتوانیم راه این عزیزان را ادامه بدهیم و سربازان خوبی برای ولایت باشیم.
آثارمنتشر شده درباره ی شهید
بنام خدا
انسان از زمانی که به زمین هبوط، و زندگی خاکی را آغاز کرد، پروردگاری که از روح خود در کالبدش دمیده بود، کمال وسعادت وی را در هجرت از خاک به سوی خدا و تقرب به بارگاه ربوبی قرار داد. انسان به هر مقدار این مسیر الهی را طی و به خداوند مقربتر گردید به هدف آفرینش و کمال سعادت نزدیکتر شد و از حقیقت هستی بهره بیشتری را نصیب خودش ساخت.
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه»
هدف از ارسال و فروفرستادن کتابهای دینی و پیامبران و تشریح تکالیف و دستورالعملها راهنمایی و کمک به انسان در این سیر و سلوک و مسیر معنوی بوده است.
در بین همه ابزارهایی که به عنوان عامل تقرب انسان، و در اختیار وی قرار گرفته است، هیچکدام همانند جهاد و شهادت مؤثر نبوده و نتوانسته است در وصول انسان به سرچشمه کمال، نقش بسزایی را ایفا داشته باشد. البته هر کس را هم توان بهرهمندی از این وسیله با ارزش نبوده است و تنها اولیای الهی و عاشقان شیدای خداوندی هستند که از آن بهرهمندند می گردند زیرا:
«ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه»
آنها که با عشق به شهادت زیستند و آن را فوز عظمای الهی دانستند و آنان که توفیق همنشینی محبوب خود را یافتند و از سفره پربرکت و رنگین «عند ربهم یرزقون» متنعم گردیدند.
در این بین، عزیز سفرکردهای را سراغ داریم که عاشقانه زیست: مخلصانه نبرد کرد و مظلومانه جام پرافتخار شهادت را نوشید و مدال «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه» را از آن خود ساخت. او که بنده مخلص خدا (عبدالله) و امام راحل را (میثمی) جان برکف بود، از روح با عظمتی برخوردار بود و از جامعیتی در فضایل آراسته که همه را به شگفتی و تحسین و خضوع وامیداشت. از این رو، هرگز قلم و بیان بشری را توان توصیفش نیست؛ اما از باب ‹‹آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدرت تشنگی باید چشید›› برای اینکه رهروان راهش از فضایل آن عزیز باخبر شوند و وی را به عنوان اسوه حسنه برگزینند و در این راستا تجلیلی نیز از آن بزرگوار باشد به برخی از ویژگیها و خصوصیات آشکار آن شهید بزرگوار اشاره میکنیم؛ ویژگیهایی که هر انسانی چند صباحی با او همنشین شد بر آنها واقف گردید؛ کمالاتی که از این شهید عزیز، شخصیت بینظیر و ممتازی ساخته بود. امید است این روحانی وارسته، الگویی برای روحانیت و مسئولان دلسوز و مجاهد و علاقهمند به نظام مقدس جمهوری اسلامی باشد.
1- جامعیت شهید
در جامعه به کمتر افرادی برمیخوریم که یک تنه به همه فضایل آراسته باشند و آنچه خوبان همه دارند او به تنهایی داشته باشد. غالباً فضیلتها بین افراد بشر متفرق و پخش است. هرچند اسلام رشد هماهنگ همه فضایل و ارزش ها را طلب میکند و به فرموده استاد شهید مرتضی مطهری (رحمهالله) «انسان کامل اسلام، انسانی است که همه ارزشها هماهنگ با هم در او رشد کرده باشد، نه اینکه یک بعدی باشد». یکی از ویژگیهای شهید میثمی جامعیت او بود. او واقعاً جامع اضداد بود. هرگز عبادتش مانع رزم و رزمش مانع توجهش به مسایل سیاسی و حتی امور شخصی و خانوادگیش نبود. قاطعیتش همراه با نرمش، سکوتش مقورن با اندیشه و تفکر، آرامشش توأم با صلابت، اظهار نظرش همراه با حکمت، خشم و شدتش همراه با مهربانی با همسنگرانش بود و در یک کلمه، شیعه و پیرو شایستهای از امام و مقتدایش علی (علیهالسلام) بود. صبر و تحمیلش همراه با تحرک و مبارزه و انس و ارتباطش با خدا در بین مردم بود. در متن عمل و مبارزه، تلاش برای آموختن را فراموش نکرد. نه زندان و شکنجه در قبل از انقلاب و نه جنگ و حضورش در جبهه او را از تحصیل علوم و معارف اسلامی باز نداشت. او مصداق این آیه بود که«اشداء علی الکفار رحماء بینهم».
2- اخلاص و دوری از شهوت
میثمی معلم اخلاق و آموزگار تقوا، ایثار، فداکاری و اخلاص بود. در ادای تکلیف سر از پا نمیشناخت. همواره میکوشید که خودش مطرح نشود. کارها به نام او ثبت نشود و خود اینگونه میفرمود «این خیلی مهم است که انسان کاری بکند و به نام دیگری تمام شود». مقام معظم رهبری درباره او میفرماید:«او گمنامی را میپسندید و از تمام لحظههای عمر خویش کاملاً استفاده میکرد بهطوری که در مدت دو سالی که در زندان بود بسیاری از درسهای حوزه را از استادان در زندان فرا گرفت.
او شهرت را بزرگترین مانع سلوک یافته بود و از این رو میفرمود: «یکی از مصیبتها و زندانهای آهنین انسان، مشهور بودن اوست. هرچه انسان کمتر مشهور بشود بهتر است. به نظر من زندانی بدتر از شهرت نیست». حضرت امام (ره) در کتاب جهاد اکبرشان میفرمایند:«کسی که مشهور شد دیگر نمی تواند خودسازی کند». البته اگر مسی سعی میفرمایند:«کسی که مشهور شد دیگر نمیتواند خودسازی کند». البته اگر کسی سعی میفرمایند: «کسی که مشهور شد دیگر نمیتواند خودسازی کند». البته اگر کسی سعی کرد او را نشناسند خدا کاری میکند همه او را بشناسند. اما آن کار را خدا کرده و دیگر خطرناک نیست. خدا ان شاءالله که این حالت را در ما به وجود بیاورد که وقتی تعریفمان را میکنند لااقل در دلمان ناراحت بشویم. کسی که دوست داشته باشد بین مردم مشهور بشود دیگر از خدا نباید طلبکار باشد.»
3- طمأنینه و آرامش
وجود شهید میثمی را یاد و ذکر خدا پرکرده بود. با قلبی مطمئن و دلی آرام به سر می برد و همواره به اطرافیان و همنشینانش نیز آرامش و طمأنینه میبخشید. هر جا او بود از اضطراب و نگرانی و تردید و دودلی خبری نبود. در سختترین وضعیتها و حساسترین مواقع، وجود پربرکت و چهره خندان و درخشان و بسیار آرام این شهید بزرگوار بود که گرهگشای مشکلات فرماندهان بود. پس از یکی از عملیاتها که به موقیت پیشبینی شده دست نیافته بود، در قرارگاه فرماندهی، ناراحتی و سکوت غمبار و یأسآوری بر همگان حکمفرما شده بود؛ ناگهان در اوج یأس، پرده پتویی سنگر فرماندهی کنار رفت. شهید میثمی با چهره متبسم، قیافه ای جذاب و پرامید وارد سنگر شد. فرماندهی قرارگاه که هماکنون از سرداران و فرماندهان عالیرتبه سپاه است با تکیه بر دستهایش خود را از زمین کند و مانند پناهیافتهای خود را به این عزیز رساند و خطاب به وی اظهار داشت: «آقای میثمی چگونه است که ما همیشه در لحاظت سخت و دشوار شما را زیارت میکنیم. وقتی شهید میثمی ایشان را در آغوش گرفت همه افراد بویژه فرماندهای منقلب گردید و با شادابی تمام برای روحیه دادن و آماده کردن فرماندهان یگان های رزم برای عملیاتی دیگر با شهید میثمی به راه افتاد. هرگاه احساس میکرد در محوری رزمندگان مورد پاتک قرار گرفته و در فشار هستند، خود را به آنجا می رساند. و برای بسیاری از فرماندهان عادت شده بود که وقتی میخواستند میثمی را پیدا کنند میگفتند باید ببینیم الان در کدام سمت جبهه دشمن فشار بیشتری وارد کرده است که او همانجاست و یا هرگاه فرماندهی احساس خستگی و سختی میکرد همواره چشم به راه بود که آقای میثمی کی وارد میشود؛ شهادتش نیز بر همین اساس بود.
4- توکل بر خدا
توکل داشتن بر خدا از جمله صفات مشهور و زبانزد آن شهید بزرگوار بود. همیشه کارهای بزرگ را با همت بلند و توکل بر خدا آغاز میکرد و نتیجه هم میگرفت. هرگاه صحت و برتری امری بر او محرز میگردید دیگر مشکلات و موانع نمیتوانستند مانع او شوند. قوت قلب و اتکای او به خدا از او شخصیت توانمند و شکستناپذیر و در عین حال، حلاّل مشکلات به وجود آورده بود که سراسر عمر پربرکت او را تحرک و پیشرفت فرا گرفته بود. او دیگران را نیز به توکل بر خدا توصیه میکرد و میفرمود: «دستتان را بدهید به دست خدا، خدا میداند که اگر شما ارتباطتان را با او محکم کنید کارتان پیش میرود.»
سردار محسن رضایی میفرمود: «عمدتاً تأکید به توکل بر خدا داشتند و همیشه توصیه میکردند شما توکل بر خدا داشته باشید خدا کمکتان می کند». با اطمینان و قاطعیت سخن میگفت و موضع میگرفت و جز به قدرت الهی به هیچ چیز دیگری توجه نداشت که – من یتوکل علی الله فهو حسبه – به دیگران نیز میگفت: «خدا با ماست. ان شاءالله معنا، خدا با ماست تا آن زمانی که ما خدا را داریم و غرور ما را نگیرد و فقط به یاد خدا و به یاد یاری خدا باشیم این را قدر مسلم بدانید که پیروزیم و دشمنان ما هماره خوار و ذلیل هستند.» در یکی از جلسات انس با رزمندگان میفرمود: «نباید روی آن چیزی که در دستمان هست حساب بکنیم، باید روی آن چیزی که در دست خداست حساب کنیم. فکر نکنیم توان ما به آن اندازه است که الان در دستمان هست. توان ما به اندازهای است که به خدا متکی هستیم.»
5- شهامت و شجاعت
براستی شهید میثمی مصداق آشکار کلام مولی الموحدین علی (علیه السلام) در وصف متقین بود که میفرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم»
او با ارتباط روحانی قویی که با محبوبش پیدا کرده بود و با شجاعتش، فرمایش مولا را عینیت میبخشید. هرگز در وجود او ترس و هراس مشاهده نشد؛ بلکه ترس و تشویش خاطر را از دیگران نیز میزدود و نور امید و دلگرمی و شادمانی را در دل دیگران میکاشت. سردار محسن رضایی درباره این ویژگیش میگوید: «ایشان بسیار شجاع بود و از مرگ نمیترسید و به محض اینکه جنگ شروع میشد هیچ نقطهای از جبهه نبود که برای اشان رفتن به آن غیرممکن باشد. اگر لشکری در محاصره قرار میگرفت ایشان خود را فواً به آنجا میرساند.» شجاعت میثمی منحصر در میدان نبرد و جهاد اصغر نبود. او براستی از کسانی بود که درباره ایشان صحیح است گفته شود: «اشجع الناس من غلب هواه»
6- تواضع و فروتنی
مدیریت شهید میثمی مدیریت انسانی بود. او با برقراری ارتباط معنوی و روحانی و تواضع مخاطبان خود را براحتی جذب میکرد و تحت تأثیر قرار میداد. البته تواضع او مصنوعی و به عنوان ابزار نبود بلکه او به دیگران و بویژه با رزمندگان، عشق و محبت میورزید و محرم اسرار و همنشین رازهای خلوت و گوش شنوای درد دل دوستان و ارادتمندانش بود. حضورش کاملاً مشهود بود و با کرامت انسانی و شخصیت دادن به همه معاشرانش آنها را متأثر و مجذوب خود میگرداند.
سردار محسن رضایی در توصیف این شهید عزیز می فرماید: «مدیریت ایشان تواضع و محبت بود. ایشان معتقد بود با محبت هرکاری را میتوان انجام داد. سختترین فرماندهان سپاه در مقابل محبت و تواضع ایشان تسلیم میشدند و کاملاً موفق بودند و هیچکس به اندازه ایشان نتوانست این موفقیت را به دست آورد و افراد مسایل بسیار خصوصی خود را به ایشان میگفتند.
سفارش میفرمود که حتی حسنات و اعمال صالح نباید مانع تواضع شما گردد. هر زمانی که اشکتان جاری شد و حالی پیدا کردید بیشتر مواظب خودتان باشید و شرمنده خدا باشید که خداوند نعمت دیگری به شما داده است و هرچه خدا نعمت می دهد، ما باید بیشتر متواضع بشویم.
7- بیاعتنایی به دنیا
دنیا جذابیت دارد و تعلقاتش دامی است که اغلب افراد را به بند میکشد و آنها را اسیر خود میسازد. از شگفتیهای شهید میثمی این بود که هرگز حاضر نبود عمر شریفش را صرف دنیا و امور دنیوی بکند. در عین حال که میکوشید امکانات و وسایل لازم را برای افراد خانواده و اطرافیان خود فراهم کند، هرگز وابستگی و گرایشی به دنیا نداشت و نسبت به متعلقات آن اظهار تمایل نمیکرد. وقتی میبیند یکی از دوستان و ارادتمندانش در زمان جنگ به ساختن خانه مشغول است متعجبانه به او خطاب میکند که آیا به فکر آن نیستی که برای خانه آخرتت آجری روی آجری بگذاری و آنگاه در حالی که خدایش را سپاس میگوید اظهار میدارد هرگز به فکر ساختن خانهای نبوده و نیستم.
او دنیا را مزرعه و متجر آخرت و پایان پذیر می دانسته و اعمال و کردارش ، مریدان دنیا را مورد انتقاد قرار میداد. او «من کان یرید حرت الاخره» را به نمایش گذاشته بود.
8- تجلی حکمت
شهید میثمی به لحاظ مبارزه مداوم و جهاد پیگیر قبل و بعد از انقلاب از زبان و عملش حکمت و دوراندیشی و تدبیر متجلی میشد. زبان و دست و چشم و گوش او نمایانگر حکمت و ژرفنگری بود که خدایش به او عطا فرموده بود که: «و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً»
برداشتهایش از کلامالله مجید، بدیع، و بسیار دلنشین بود. گویا او عمری طولانی را در خدمت قرآن و تفاسیر قرآنی سپری کرده بود. با هر فرد یا گروهی که دیداری داشت و زبان به موعظه میگشود، بهترین و زیباترین و در عین حال مستحکمترین بیان را ارائه میکرد. علما، بزرگان. روحانیون، فرماندهان و مسئولان جبهه و رزمندگان، همگی همنشینی و اشتیاق شنیدن سخنان او را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکردند. دوستانش در این باب نیز خاطرات فراوانی از او دارند.
9- ایجاد وحدت بین رزمندگان
در دوران دفاع مقدس، اتحاد و انسجام و وحدت بین رزمندگان بویژه بین سپاه و ارتش از جمله عوامل مؤثر پیروزی بود. از جمله فعالیتهای مؤثر شهید بزرگوار، میثمی با الهام گرفتن از سخنان امام امت (رحمهالله علیه) توجه به این امر بود. بعد از شهادت آن بزرگوار، مأموریت یافتم اسناد و مدارک او را باز کنم تا اگر موضوعی به پیگیری نیاز داشت مغفول نماند. در بین دستنوشتههای گرانبها و اسناد ارزشمند او یکی از مسائل بسیار قابل توجه، تلاشی بود که برای ایجاد وحدت بین فرماندهان سپاه و ارتش و بویژه وحدت قلبی و عملی بین فرمانده کل سپاه، سردار رضایی و فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، جناب صیاد شیرازی کرده بود.
آن بزرگوار همواره جنبههای مثبت و خوبیها را مدنظر داشت و به آنها دعوت، و سفارش می کرد که مشترکات و اصول اصلی را بگیرند و ا جازه ندهند جزئیات و اختلاف سلیقهها وحدت قلوب و یکپارچگی را برهم بزند. شب عملیات را برای نیرو یا یگان خاص، یکی از موانع نزول امدادهای غیبی میدانست و میفرمود خدا میخواهد در پای هر عملیاتی نوشته شود: « Made In Allah»
01- عشق وعلاقه به اهل بیت (علیه السلام)
او به خوبی دریافته بود که حیات و پیوایی و حقیقت اسلام و محور همه معارف الهی واسطههای فیض الهی، ائمه معصومین (علیهمالسلام)هستند و جز از طریق آنها تقرب خداوند حاصل نمیشود. از این رو با عشق وافر به ائمه متوسل میگردید و التجا و توسل او به آن بزرگواران بسیار زیبا و آموزنده بود. آری مراحل آفرینش و تکوّن او با ذکر اهل بیت و زیارت عاشورا قوام یافته، و در طول مدتی که در رحم ماد بود – طبق اظهارات مادر – زمزمه زیارت عاشورا از زبان مادرش جدا نشده بود. از ان رو در ایام عاشورا همواره اشک میریخت. از خاطرات قبل از انقلابش چنین میگوید: «دو عاشورا در زندان بودم. سال او با منافقین بودم و در زندان سیاسی به دلیل برخورد روشنفکرانه و بد منافقین سرم را زیر پتو میکردم و تا صبح در عزای اباعبدالله اشک میریختم».
در آرزوی سربازی امام زمان بود و میفرمود: «سعی و کوششمان بر این باش که امام زمان نام ما را جزو سربازانش بنویسد. به خدا زشت است که در این زمانی که جمهوری اسلامی برپاست، ما جزو سربازان امام زمان نباشیم. از خداوند بزرگ در تعقیب نمازها بخواهید که خدایا ما را از سربازان حضرت مهدی مقرر بفرما. این برادران این امکانپذیر نیست مگر اینکه در رکاب حضرت مهدی (عج) صادقانه خدمت کنیم و ریا و خودنمایی را کنار بگذاریم».
او شب شهادت حضرت امیر به دنیا آمد و شب شهادت حضرت زهرا هنگام عملیاتی که با رمز یا فاطمه الزهرا شروع شده بود به شهادت رسید. چهلمین روز شهادتش نیز با ولادت حضرت امیر (علیهالسلام) مصادف بود.
11- توجه ویژه به رزمندگان اسلام و یگانهای رزم
این شهید عزیز با الهام از مکتب اسلام و ضمن توجه به همه عوامل مؤثر درجنگ، اولویت را به نیروهای انسانی مؤمن و کارآمد میداد و لذا بسیاری از اوقات او، صرف کادرسازی و رفع مشکلات فرماندهان و مسئولان و پشتیبانان جبهه میگردید. او برای همه دوستان و ارادتمندانش، اعم از روحانی و سپاهی و ارتش و بسیجی پناهگاهی بود که در سختیها و ناملایمات به او پناه میبردند و او با نفس مقدس و بیان شیوا و تدبیر حکیمانه اش با راهنمایی و هدایت آنان مانع سستی و تردیدشان می گردید. چه افرادی که بر اثر مشکلات کار میبریدند و چه بسا با حالت قهر، عزم ترک مسئولیت و جبهه را کردند و میثمی عزیز با یک ملاقات و یا حتی یک نامه و نوازش، آنها را با روحیه ای عالی به آغوش جبهه بازگرداند. نامهها و ملاقاتهای خصوصی با فرماندهان و مسئولان جبهه و اهتمام فوقالعادهاش به کادر جبهه، گاهی برای ما مبالغهآمیز بود ولی وقتی به عمق و علت این موضوع توجه میکردیم بار دیگر اعتراف میکردیم که این اقدام او هم نشأت گرفته از حکمت و ژرفنگری الهی او بود.
بارها به دوستانش سفارش میکرد که مشکلات نیروهای کادر – حتی مشکلات خانوادگی آنها – را بشناسید، نسبت به رفع آنها اقدام کنید. وقتی ما برای بازسازی یک تانک حاضر بودیم بودجه سنگینی را مصرف کنیم چرا نباید برای ارزشمندترین عامل پیشرفتها و پیروزیها (فرماندهان گردان ها و گروهانها و رزمندگان) سرمایهگذاری کنیم؟
در بسیاری موارد با تعجب فراوان مشاهده میکردیم که او اسرار نهان و حالات درونی افراد و مسئولان را بدون اینکه کسی چیزی گفته باشد، در مییافت و جوابی مناسب ارائه میکرد. یکی از برادران مسئول در قرارگاه خاتم نقل میکند مدتی بود که احساس کرده بودم حضورم در جبهه چندان ضروری نیست و بهتر است به دانشگاه برگردم و با گرفتن تخصص بتوانم خدمت بیشتری بکنم لکن از این اندیشه با کسی سخن نگفتم اما در یک بامداد وقتی شهید میثمی را دیدم او بدواً خطاب به من فرمود بعضی فکر میکنند بروند به دانشگاه اما اشتباه میکنند دانشگاه اینجاست.
21- تکیه بر محوریت ولایت فقیه
رمز رهایی از خطرات اعتقادی و فکری و نجات از خطوط انحرافی و مواضع متضاد از دیدگان شهید عزیز، تنها در پیروی و اطاعت بی چون و چرا از ولایت فقیه بود. از این رو ظاهر فریبهای دنیا هرگز او را از خط اصیل ولایت و هدایت خارج نکرد، بکله در تشخیص و درک جریانات منحرف، تخصص و تبحر ویژه ای داشت و حقیقتاً مصداق آیه شریفه بود که:
والذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون
این گفته آن عزیز است که: «ملاک دقیق عملی، که در عمل گروهها و دستهها را از یکدیگر متمایز میکند و باعث میشود که ما بخوبی بتوانیم آنها را بشناسیم، مسأله تقلید و پیروی از ولایت فقیه است. شما گروهها و دستهها را که میخواهید بشناسید، ببینید که کدام از ولی فقیه بهتر پیروی میکنند. آن چیزی که باعث میشود ما خط امامیها را از دیگران بازشناسیم، تقلید از امام است نه تأیید امام. ما نباید دلخوش کنیم که گروهها خودشان را با امام هماهنگ نشان میدهند، بلکه باید نگاه کنیم که آیا اینها از امام تقلید میکنند یا نه؟ شما فکر نکنید که آمریکا دست از سرما بر میدارد، آمریکا دشمن اعتقادات ماست، دشمن تقلید ماست.»
همچنین میفرمود«اگر ولایت فقیه نباشد، اسلام در طاقچه خانه های ما میماند؛ همچنانکه بیش از هزار و سیصد سال ماند. مگر ما ظاهر اسلام نداشتیم، قرآن نداشتیم، نماز نمیخواندیم، روزه نمیگرفتیم،حج نمیرفتیم، اما چرا قوانین اسلام اجرا نمیشد؟ برای اینکه نمیگذاشتند ولایت فقیه سرکار باشد.»
او تنها راه ارتباط با خدا را ولایت میدانست و لذا فرمود: «رابطه ما و خدای تبارک و تعالی وجود مقدس امام زمان و ائمه هستند. هر چیزی که بر ما نازل میشود از کانال ائمه و رهبران حق نازل میشود و چیزی نازل نمیشود مگر اینکه از کانال امام زمان بگذرد و چیزی بر این جهت نازل نمیشود مگر از کانال رهبر انقلاب بگذرد. فکر نکنید که غیر از این راه، راه دیگری برای سعادت هست. تمام این حرفهای رهبر انقلاب، رحمت های خداست. هدایت ما و خیرات ما همه چیز ما در گرو اطاعت از رهبر است. هرچه بیشتر مطیع باشیم معرفتمان بیشتر است.
31- ملجأ و محور روحانیت در جبهه
تا قبل از حضور شهید میثمی در قرارگاه خاتم، روحانیون حاضر در جبهه به رغم حضور مستمر و پرشکوه در جبهههای جنگ، فاقد انسجام و پشتیبان و محور هدایت کننده بودند. یکی از کارهای بسیار مؤثر و مثبت و موفقیتهای چشمگیر شهید انسجام بخشیدن و محور قرار گرفتن طلاب و روحانیون بود. او با فروتنی و تواضع و توانایی نفوذ کلام و زندگی بسیار ساده و سرشار از زهدش موفق شده بود با کمترین مؤونه در تمام یگانهای رزم و قرارگاهها ،روحانیون رزمنده را مستقر کند و با ارتباط مستمر و مداوم، آنان را به وظایفشان اشنا سازد. جلسات هفتگی با روحانیت مسئول در جبه، تشکیل تیپ تبلیغی رزمی حضرت امام صادق (علیهالسلام)، فعال کردن و انسجام بخشیدن به ستادهای اعزام روحانیون به جبهه و ... از جمله آثار و ثمرات عنایت این عزیز به روحانیت در دوران دفاع مقدس بود. بارها بر اثر فشار مشکلات و موانع. توان خود را از دست داده یا دوری از حوزه علمیه بر ایشان دردی کشنده بود و از آن شهید میخواستند اجازه ترک جبهه را هرچند موقتاً بدهد. او با بیانی بسیار ساده و استدلال طلبگی عرق شرمندگی را بر چهرهها مینشاند و با دلداری و توصیه به استقامت، آنان را با توانی افزونتر به محل مأمرویت برمیگرداند. دوستان عزیز روحانیم، اقدام بسیار به جا و فوقالعاده مؤثر این شهید بزرگوار، پس از عملیات کربلای چهار را فراموش نکردند که چه زیبا با ترتیب جلساتی، روحانیت جبهه را نسبت به وظایف حساسشان در آن مقطع توجیه کردند و همین امر سبب شد که رزمندگان در یگانهای رزم باقی بمانند و عملیات پیروزی آفرین کربلای پنج تحقق یافت.
41- عالم عامل
یکی از عوامل مؤثر در نفوذ بیان شهید، که بر عمق جانها مینشست، این بود که چه میگفت خود عامل بود و در یک کلمه به جرأت میتوان ادعا کرد که کلمهای بر زبانش جاری نشد که خود بدان معتقد و عامل نباشد و براستی او مصداق بیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهجالبلاغه بود که:
والله ما احتکم علی طاعه الا و اسبقکم الیها و لا انها کم عن معصیه الا و اتناهی قبلکم عنها
به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی فرا نمیخوانیم مگر اینکه پیش از شما خودم به آن عمل میکنم و شما را از معصیتی نهی نمیکنم مگر اینکه خودم پیش شما از آن کنارهگیری مینمایم.
51- سادهزیستی
شهید میثمی نماینده حضرت امام (رحمهالله علیه) در قرارگاه خاتم بود و میدانست برای فردی همانند او، اصل ساده زیستی، ضرورت است. براین اساس، ساده و بیپیرایه زندگی میکرد و همانند محرومان و مستضعفان از عافیتطلبی، تجمل، لذتگرایی و تشریفات ظاهری مبرا بود. در عین حال که دارای عظمت و شوکت ویژهای بود و از محبوبیت اجتماعی ـ بویژه در بین رزمندگان – بهرهمند بود و جلال و حشمت معنویش دلها را پر میکرد، اما در همه چیز، خوراک، پوشاک، مسکن ، وسیله نقلیه، معاشرتها و برخوردها و حتی در کیف دستیش این اصل را رعایت میکرد. بر همین مبناست که او الگو و اسوه قرار گرفت و چه زیبا مصداق بیان شیوای مقام عظمای ولایت و مرجعیت، حضرت آیتالله العظمی خامنهای ارواحنا فداه بود که: «نمیشود ما در زندگی مادی فرو رویم و بخواهیم که مردم به شکل یک اسوه به ما نگاه کنند. هنگامی مسئولان میتوانند به محرومان خدمت کنند که خود درد آشنا بوده، طعم محرومیت را چشیده باشند.»
شهید میثمی همیشه، لباس تمیز و عادی میپوشید و لباسهایش را در چفیه میگذاشت و بدون زرق و برق از این سو به آن سو میرفت. در هر سنگری مینشست گرههای چفیه را میگشود و از لابهلای لباسهای آن، کتاب یا دفتری را برمیداشت و از چیزهای چشمگیر در آن هیچ خبری نبود. واقعاً بسیجیوار زندگی میکرد. دسته عینکش شکسته بود و دائماً آن را تعمیر میکرد و حتی برای بالاترین مقام مملکتی نامه دستنویس میفرستاد. هرگز ماشینسواری مخصوص و یا راننده ویژهای را به خود اختصاص نداده بود بلکه مثل دیگر بسیجیها با ماشینهای متفرقه روانه سنگرها میشد. در قید و بند غذاهای چرب و لذیذ نبود. همیشه غذاهای ساده میخورد و از دنیا به مقدار ضرورت بهرهبرداری میکرد وخلاصه در قاموس شهید از واژههای خود را گرفتن با همتراز و هم مقام قدم برداشتن و اینگونه چیزها خبری نبود. او خود رمز موفقیت را دو چیز میدانست: پیوند با خدا و سادهزیستی. خاطرات از این بعد شهید میثمی نیز بسیار زیاد است که تنها به یکی از آنها اکتفا میکنم:
روزی خدمت ایشان رسیدم و گویا به ایشان اعتراض کردم چرا برای خود و خانواده شان منزل مناسبی تهیه نمیکنند و به یک اتاق اکتفا کردهاند. آن شهید بزرگوار منزلی را به من در کیان پارس نشان داد و فرمود خانواده من یک سال بدون کولر و بدون یخچال در این منزل زندگی میکردند و این مطلب برای ما که با هوای خوزستان آشنا بودیم کاملاً شگفتآور بود.
61- استقامت و پایداری
شهید عزیز هرگز در راهی که انتخاب کرده بود، دچار تردید و دو دلی نگردید. از این رو، حضور در جبهه را، حتی برای یک سفر 15 روزه حج خانه خدا ترک نکرد و علیرغم اصرار شهید بزرگوار، حجهالاسلام والمسلمین محلاتی سه سال متوالی بدون زیارت خانه خدا به دیدار خدای خود شتافت. خود او میفرمود:
«من هیچگاه تردید برای ماندن در جبهه پیدا نکردم و اگر هم زمانی تردید پیدا کردم، بین این بود که در کردستان بمانم یا اهواز».
او مظهر «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» بود. از این رو بیشتر عمر پربرکت خود را در راه مبارزه و جهاد سپری کرد. یک بار شکوه، و احساس خستگی نکرد، بلکه خود را مدیون انقلاب میدانست و همواره میگفت:
«من به دست همین انقلاب پیروز آزاد شدهام و چندسال به این انقلاب بدهکارم».
بر این اساس به دور از نام و شهرت و آوازه، هر نو
مطالب مشابه :
جذب فارغ التحصیلان فنی مهندسی در قرارگاه خاتم النبیاء ( امریه )
جذب فارغ التحصیلان فنی مهندسی در قرارگاه خاتم برای گذراندن دوران مقدس سربازی
آگهی استخدام قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء در سراسر کشور
آگهی استخدام قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء در سربازی را انجام داده
فراخوان طرح امریه خدمت نظام وظیفه (خدمت سربازی)
(خدمت سربازی) قرارگاه خاتم الانبیا در راستای انجام طرح امریه خدمت نظام در رشته
كتاب روش امريه گرفتن
شرایط فروش خدمت سربازی در نفت ، جهاد کشاورزی، قرارگاه خاتم الانبیا، دانشگاه صنعتی
آگهی استخدام دامپزشک در ارتش
خدمت دوره سربازی در صورت نیاز قرارگاه و همچنین هوایی خاتم الانبیا
حجت الاسلام شهید عبدالله میثمی
نماینده امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبیا در آرزوی سربازی امام زمان بود و میفرمود:
استخدام رشته مدیریت حسابداری در مازندران
آگهی استخدام در قرارگاه پدافند خدمت سربازی را انجام داده اند هوایی خاتم
برچسب :
سربازی در قرارگاه خاتم الانبیا