مشكلات پايان ناپذير حاشيه نشينان حاشيه نشيني و جامعه شهري

مشكلات پايان ناپذير حاشيه نشينان حاشيه نشيني و جامعه شهري

                               روزنامه کیهان  

اشاره

نخستين بخش اين پژوهش تفصيلي، به طرح پرسش هايي كليدي در خصوص آمايش سرزمين و سپس معرفي تاريخچه حاشيه نشيني در ايران و مشخصات كلي حاشيه نشينان اختصاص يافت.
نگارنده مطلب در دومين بخش با تكيه بر مطالعات انديشمندان بر روي بافت هاي حاشيه اي شهرها در جوامع صنعتي، به كنكاش در مشكلات ناشي از پديده حاشيه نشيني مي پردازد.
در بررسي و تحليل انحراف بايد چند بعدي به مسئله نگريست و با توجه به ديدگاه هاي متفاوت مسئله را مورد تجزيه و تحليل قرار داد. از جمله بايد به نكات ذيل توجه نمود.
- بررسي علل انحراف هم در فرد هم در جامعه.
- توجه به وجود خرده فرهنگ ها.
- توجه به كنترل اجتماعي در جامعه و خانواده.
- توجه به امكانات موجود در جامعه و محدوديت ها. (عادليان، 1382).
يكي ديگر از مشكلات مناطق حاشيه نشين زاد و ولد بالاتر از استاندارد و ازدياد بي رويه جمعيت مي باشد كه موجب بغرنج تر شدن معضلات موجود مي گردد. مناطق حاشيه نشين هر چند بصورت بي رويه و ساماندهي نشده بوجود آمده اند ولي از ديد اجتماعي ضروري است كه با شناخت مسايل و مشكلات حاشيه نشينان به طور عام و كنترل و تنظيم خانواده به طور خاص راه حل اساسي در ارتباط با رفع نيازهاي بهداشتي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي اين قشر عظيم كه بصورت بيمارگونه در شهرها بوجود آمده است جستجو و اعمال گردد تا ضمن رفع مسايل و مشكلات فردي و خانوادگي به حل مسايل و مشكلات شهري هم تا حدودي مساعدت شود. (رسولي، 1382).
نواحي حاشيه نشين دو خصوصيت عمده دارند:
1- از يكسو جمعيت متراكمي در آنها جاي گرفته اند.
2- فاقد ابتدايي ترين وسايل بهداشتي، خدماتي و فرهنگي اند (حميدي زاده، 1375).
ويژگي هاي كالبدي مناطق حاشيه نشين:
عدم تناسب و آشفتگي فضا از ويژگي هاي بارز اجتماعات حاشيه نشين است:
1- گسترش و تراكم بناي مسكوني در سطح
2- محدوديت و نارسايي معابر و شبكه هاي ارتباطي
3- نبود فضاهاي مورد نياز از قبيل فضاي سبز و...
4- تغيير جهت شديد معابر و عدم امتداد در يك راستا
5- بي نظمي شديد در تفكيك قطعات زمين متصرف شده
وضعيت مسكن: عدم برخورداري از كليه عناصر يك واحد مسكوني و تركيب صحيح آنها و عدم وجود نظم در ابعاد هندسي قطعات مسكوني. (قاسميان، 1382) به طور كلي مناطق حاشيه نشين با خانه هاي خود ساخته و مساكن بدون كنترل شهري سريعتر از نواحي ديگر رشد مي كنند.
مساكن از مواد ساختماني بي ارزش بوجود مي آيند و از نظر خدمات شهري و وضع مالكيت مشكلات و مسايل زيادي در اين محلات مطرح است. (حميدي زاده، 1375) يكي از عوامل اصلي گسترش حاشيه نشيني عدم توجه به اقشار كم در آمد در برنامه ريزي كالبدي و خصوصاً در بخش شهري مسكن است. از اين رو بايد با تدوين و اجراي برنامه دراز مدت توسعه درون زا و تغيير ساختار اقتصادي - اجتماعي جامعه و برنامه ريزي شهري و مسكن به اصلاح بافت كالبدي فضاهاي حاشيه نشين از جمله مسكن پرداخت.
مسايل حقوقي مبتلا به حاشيه نشيني:
مسئله مالكيت زمين و مسكن، عدم احراز مالكيت، تصرف زمين و عدم هماهنگي سازمان ها موجب مشكلات حقوقي شده است. اقدام يكسويه اداره ثبت و صدور سند مالكيت براي متصرفين بدون توجه به ابعاد ديگر و نظر ساير سازمان ها موجب به رسميت شناختن متصرفين مي شود.
مسايل مديريتي و خدماتي:
عدم ارائه خدمات توسط شهرداري و در عين حال ارائه خدمات توسط ادارات ديگر از قبيل اداره برق و ... موجب نابساماني و ناهماهنگي مديريتي در اين مناطق مي شود.
مسايل زيست محيطي:
نبود شبكه فاضلاب، رهاسازي زباله، غيربهداشتي بودن مساكن، نداشتن تهويه و سرويس مناسب بهداشتي و فضاي مكفي، تراكم بالاي جمعيت، مصالح نامرغوب در ساختمان هاي مسكوني و ... از ديگر نارسايي هاي موجود در مناطق حاشيه اي مي باشد. توسعه بي رويه و نبودن طرح ريزي كالبدي شهر، افزايش ساخت و سازهاي زير ضابطه اي و ناهنجار، رشد بي رويه جمعيت، عدم تناسب بين امكانات موجود و نيازها، ناهمگوني فرهنگي، وضعيت نامناسب اقتصادي غالب ساكنين و... از ديگر ويژگي هاي مناطق حاشيه نشين است. (قاسميان، 1382).
سياست هاي پيشنهادي جهت حل معضل حاشيه نشيني:
- سياست ناديده انگاري و بي تفاوتي
- سياست تحول در نظام اقتصادي اجتماعي و ساختار جامعه
- سياست تخريب و پراكنش (اقدام قهرآميز به قصد تخريب بي قيد و شرط فضاها كه ابتدايي ترين روش بوده و موجب پراكنش و تشديد حاشيه نشيني مي شود). (قاسميان 1382)
جهت حل معضل حاشيه نشيني راه هاي مختلفي در بسياري از كشورها تجربه شده است از قبيل: تخريب آلونك ها پس از اعطاي زمين مجاني، تخريب و كوچاندن اجباري افراد به محل زندگي قبل، تخريب بي قيد و شرط (بيشترين فراواني در تكرار)، كه هيچ
5- مباني نظري
در علل ايجاد حاشيه نشيني بصورت عام در جهان و به طور خاص در ايران نظرات و راهكارهاي مختلفي ارائه شده است. از جمله دو نظريه جهانشمول در كشورهاي در حال توسعه كه عبارتند از نظريه وابستگي (حاج يوسفي 1381) و نظريه اقتصاد نفت و اقتصاد سياسي زمين و مسكن (شكويي 1373).
5- علل حاشيه نشيني در سطح كلان
نخستين علت حاشيه نشيني در سطح كلان را بايد ساختاري دانست كه در آن بين شهر و روستا (مركز و پيرامون) ساز و كار تبعيض آميز و فقرزا بر پايه توزيع ناعادلانه ثروت و امكانات در جريان است كه باعث عدم تعادل هاي منطقه اي و محلي مي گردد. بطوري كه توجه به فضاي برگزيده شهرهاي بزرگ و محلات ثروتمندان در برابر ساير نواحي زيست فعاليت باعث حركت جمعيت مهاجر به سوي شهرها و نواحي برگزيده مي شود. مهاجران براي يافتن كار و سرپناه به سوي شهرهاي بزرگ سرازير مي شوند و تقاضاي ناگهاني براي اسكان خود در نواحي محدودي به وجود مي آورند. اين تقاضا باعث افزايش قيمت مسكن، كاهش ذخيره مسكن، نارسايي خدمات شهري و اشباع شبكه هاي زيربنايي مي شود. در چنين شرايطي مهاجران كم درآمد توان استفاده از بازار رسمي زمين و مسكن را نداشته و با اصرار بر لزوم استقرار در همان شهر، محلات حاشيه شهر را در بازار غيررسمي زمين و مسكن تهيه و بصورت غيرقانوني و با عدم رعايت اصول اوليه شهرسازي اقدام به ساخت مساكن غيراستاندارد و عمدتاً نامطلوب مي كنند از طرفي جاذبه هاي اغواكننده شهري و پيش روي جهان به سوي شهري شدن از جمله ديگر عوامل مهاجرت به شهرهاي بزرگ مي باشند. (صرافي، 1381)
6- علل حاشيه نشيني در سطح خرد
بغير از عوامل كلان ساختاري مي توان به عوامل سطح خرد اشاره كرد. عوامل سطح خرد به اين دليل اهميت دارند كه بيانگر كم توجهي و ضعف برنامه هاي بخش دولتي در برخورد صحيح و كارآمد به اسكان و اشتغال اقشار كم درآمد جامعه مي باشد. گرچه حل ريشه اي حاشيه نشيني نياز به تغييرات ساختاري و برنامه ريزي هاي دراز مدت در سطح كلان دارد. اما در سطح خرد مي توان با تدبير و خرد جمعي با هزينه هاي كمتر حداقل از شكل گيري حاشيه نشيني بدون برنامه ريزي جلوگيري كرد. عواملي كه در سطح خرد مي تواند با تدبير و خرد جمعي با هزينه هاي كمتر حداقل از شكل گيري حاشيه نشيني بدون برنامه ريزي جلوگيري كرد. عواملي كه در سطح خرد باعث به وجود آمدن حاشيه نشيني شده است عبارتند از:
1- عدم پيش بيني صحيح تعداد جمعيت مهاجر و بسترسازي مناسب براي اسكان و اشتغال مهاجران كم درآمد.
2- كم خردي برنامه ريزان شهري در زمينه پيش بيني فضاي مسكوني مناسب براي اقشار كم درآمد و تصويب استانداردهاي حداقل تفكيك زمين خارج از توان مالي اقشار كم درآمد.
3- دسترسي ناچيز اقشار كم درآمد به منابع مالي و وامهاي خريد يا بهسازي مسكن بويژه شاغلين در بخش اقتصاد غيررسمي.
4- نبود نظارت صحيح در زمينه كنترل ساخت و سازها و وجود افراد قانون شكن در بدنه شهرداري كه بدليل روابط فاميلي يا گرفتن رشوه اجازه ساخت و ساز سريع را به حاشيه نشينان جديد مي دهند.
5- وجود سوداگران و دلالان زمين كه با واگذاري غيرقانوني زمينهاي كشاورزي حاشيه شهرها سهم مهمي در ايجاد حاشيه نشيني دارند. و
6- فقدان نهادها و سازمانهاي مردمي براي تجهيز فقرا براي ساختن مساكن مناسب نظير سازمانهاي غيردولتي.
7- تأثير حاشيه نشيني بر افزايش آسيبهاي اجتماعي:
آمارها نشان مي دهند بخش عمده اي از جرايم و آسيبهاي اجتماعي شهرها با محلات حاشيه نشين در ارتباط است حال اين سوال پيش مي آيد چه عواملي باعث تشديدهاي آسيبهاي اجتماعي در محلات حاشيه نشين مي شود آيا فرمهاي فضايي و محيط كالبدي محله زمينه را براي وقوع انواع جرايم فراهم مي آورد يا فرآيندهاي اجتماعي و فرهنگ حاشيه نشينان و يا تركيبي از هر دو عامل. براي پاسخ به اين سوال بايد همه عوامل را باهم نگريست زيرا تنها عامل منجر به ناهنجاريهاي اجتماعي نمي شود.
به نظر مي رسد كه شهرها عامل مهمي در ارتكاب جرائم به شمار مي روند و وقوع جرم را فراهم مي كنند بطوري كه تحقيقات نشان مي دهد در شهرها جاذبه هاي اغواكننده براي مجرمان زياد و امكان مخفي شدن آنها از نظارتهاي اجتماعي و تعقيب قانون بيشتر مي شود. از طرف ديگربزهكاري در شهرها معلول سه عامل مهم مي باشد:
1- تراكم جمعيت.
2- تفكيك محلات برحسب طبقه مردم.
3- بي نام و نشاني مردم شهرنشين (اسلامي راد، 1383). سه عامل ياد شده در محلات حاشيه نشين (اسلامي راد، 1383) نمود عيني دارند، زيرا تراكم خانوار در اين محلات بالاست حتي تراكم خانوار در واحد مسكوني زياد است. از طرف ديگر برخي از حاشيه نشينان براي كسب درآمد بخشي از واحد مسكوني خود را به مهاجران جديد براي كسب درآمد اجاره مي دهند كه همه اين عوامل در بالا رفتن تراكم جمعيت موثر مي باشد. تفكيك محلات بر حسب پايگاه اقتصادي و اجتماعي افراد كه ظاهراً طبيعي - اما در واقع پيامد بي عدالتي در جامعه است - صورت مي گيرد و باعث نارضايتي اقشار به حاشيه رانده جامعه مي شود و به صورت قانون شكني نمود پيدا مي كند. در اين صورت حاشيه نشينان زندگي و اشتغال در بخش غيررسمي را نوعي اعتراض بر عليه نظام نابرابر مي دانند.
بدليل جابجايي و تحرك زياد مهاجران تنوع فرهنگي و فقدان نظارتهاي اجتماعي محلات حاشيه نشين در معرض آسيبهاي اجتماعي بيشتري قرار دارند. از جمله تحقيقاتي كه زمينه اثر حاشيه نشيني بر ميزان جرم و جنايت انجام گرفته مي توان به تحقيقات مكتب شيكاگو بويژه مدل «دواير متحدالمركز ارنست برگس». در دهه سي قرن بيستم اشاره كرد. برگس در مدل «دواير متحدالمركز خود شهر شيكاگو راه به 5 دايره تقسيم كرد كه هر كدام كاركرد خاصي داشتند برگس از دايره دوم بعنوان «منطقه در حال تحول» ياد مي كرد كه مشخصه اصلي آن «جرم و جنايت زياد» اين دايره در اطراف بازار و بافت قديم شهر شيكاگو قرار داشت كه محل تجمع مهاجران و اقشار كم درآمد بود.
در بررسي علل وقوع جرم و جنايت در منطقه در حال تحول ، كه در حقيقت حاشيه نشين محسوب مي شوند سي شاو و هنري مكي در تحقيقات ميداني خود به اين نتيجه رسيده اند كه مشكلات اجتماعي شهر شيگاگو به علت الگوههاي كنترل نشده مهاجرت و ايجاد مناطق حاشيه نشين است كه اهالي اين منطقه از فرهنگ كلي جامعه جدا افتاده اند. ساكنان اين مناطق به اجبار در كنار هم قرار گرفته اند و داراي همزيستي بيمارگونه هستند. اين مناطق در واقع از ساير نقاط شهر جداافتاده، حاشيه نشينها معيارهاي رفتار و هنجارهاي ديگري در آن شكل گرفته است كه با فرهنگ مسلط ديگر مناطق شهر در تضاد است. در اين مناطق گرايشهاي فرهنگي خاصي استقرار يافته است بطوريكه افراد مرتباً در معرض يادگيريهاي الگوهاي موافق قانون شكني هستند، (ممتاز، 1381، ص 87) بنابر اين تمركز جنايت در اين مناطق ناشي از بي سازماني اجتماعي كه نشانگر عدم هماهنگي ميان فرهنگ و ساخت اجتماعي است. (ممتاز، 1381، ص 96) با توجه به تحقيقات نگارنده در سال 1380 در كلانشهر تهران درباره ويژگيهاي منطقه در حال تحول تهران اعتبار نظريه برگس پس از 80 سال تاييد شد و تقريباً همان مسائل شهر شيگاگو در كلانشهر تهران مشاهده گرديد. بنابر اين همزيستي بيمارگونه حاشيه نشينان و تشكيل خرده فرهنگ ناهنجار كه مرتبا باز توليد مي شود از عوامل زمينه ساز گرايش افراد به سوي ناهنجاريهاي اجتماعي است. از نظر جامعه شناسان نظير دور كيم كج رفتاري در جامعه مدرن را در ارتباط مستقيم تقسيم كار قراردارد. اگر در جامعه اي تقسيم كار عادلانه باشد. يعني همه افراد در شرايط مساوي بتوانند استعدادهاي خود را پرورش دهند و شغلي متناسب با آن به دست آورند ارقام كج رفتاريها كاهش مي يابد. (ممتاز، 1381، ص 59) از طرف ديگر طبق كارگر و مهاجران تازه واردي كه در حلبي آبادها زندگي مي كنند و هيچگونه درآمد ثابتي ندارند و پيوندهاي فرهنگي سنتي و ميزان پايبندي آنها در هم شكسته است به نظر خيلي ها (فراتر از فانون) اين قبيل افراد جزء آماده ترين و تندروترين نيروهاي انقلابي به شمار مي روند. (دراكاكس، 1377)، ص 69) كه حاضر به انجام هر نوع تحولي به نفع خود هستند. ساكنان مناطق حاشيه شهرها بدليل نداشتن فرصتهاي برابر در داشتن شغل، مسكن مناسب و ساير حقوق شهروندي دست به يك نوع انقلاب منفي بر عليه وضع موجود مي زنند. زيرا شرايط اجتماعي ومقررات جامعه باعث به حاشيه رانده شدن آنها شده است و آنها سعي مي كنند با واكنش منفي نسبت به قوانين جامعه دست به هنجارشكني بزنند و ضمن اظهار وجود، متن شهر را تهديد كنند كه اگر به فكر آنها نباشند آسايشي براي آنها باقي نخواهند گذاشت.
با رونق ناهنجاريهاي اجتماعي در محلات، حاشيه نشيني برخي ضد ارزشها بويژه در زمينه تامين معاش تبديل به ارزش مي شود و بدليل فقر حاكم بر محلات حاشيه نشين مي كنند و باعث بدنامي اين محلات در اذهان عمومي مي گردد كه خود اين امر به همراه ساير عوامل باعث تشديد آسيبهاي اجتماعي مي گردد.
محيط كالبدي نامناسب محله مي تواند در وقوع ناهنجاريهاي اجتماعي موثر باشد مانند وجود فضاهاي خالي براي انجام اعمال مجرمانه يا نداشتن آسايش رواني در مساكن كوچك غيراستاندارد و شلوغ كه باعث اختلالات رواني مي گردد و زمينه را براي ناهنجاريهاي اجتماعي فراهم مي آورد. فقدان حس همسايگي و نظارتهاي اجتماعي در محلات مهاجرپذير حاشيه نشين زمينه را براي گمنامي بيشتر افراد و انحرافات اجتماعي فراهم مي آورد.
در مجموع محيط كالبدي محلات حاشيه نشين نقش كمتري در تشديد آسيبهاي اجتماعي بازي مي كنند و پررنگ كردن محيط فيزيكي محله در وقوع جرم اقدامي مغرضانه به شمار مي رود، زيرا محلاتي با وضعي به مراتب بدتر در بافتهاي قديم شهر و حتي محلات حاشيه نشين يافت مي شود كه به دليل بافت فرهنگي متجانس داراي اعتبار اجتماعي بيشتر و كمتر شاهد وقوع جرم مي باشند. بنابر اين محيط كالبدي شهر و محله ذاتا بيگناه هستند اين اقدامات اجتماعي نادرست حاشيه نشينان است كه باعث بدنامي محله شده است.
در مجموع علتهاي اساسي در ارتكاب به جرم را بايد در عوامل اجتماعي- اقتصادي بويژه فقر اقتصادي- اجتماعي و فرهنگي حاشيه نشينان جستجو كرد و تا معضل فقر و بيكاري و تبعيض و بي عدالتي عليه اين اقشار حل نشود بايد منتظر عواقب نامطلوب آن باشيم. ويليام باگز اقتصاددان اجتماعي درنظريه خود براين باور است كه بيشتر كجروي ها بين مردم فقير و غيرماهر اتفاق مي افتد (كارشناس، 1375).
در علل فقر حاشيه نشينان بايد به سياست هاي ناكارآمد و ناعادلانه كشور و نداشتن برنامه رسمي در زمينه باز توزيع ثروت و فقرزدايي اشاره كرد. تا زماني كه به فرامين اسلامي در زمينه خمس و زكات توجه نشود، فقر با تمام پيامدهايش باقي خواهد ماند. تا زماني كه فلان كاركنان و كارمندان برخي ادارات دولتي درآمد بسيار بالايي از سرمايه هاي ملي دارند و در عوض فقرا هيچ درآمدي ندارند، پس بايد خود را آماده عصيان فقرا بر عليه وضع موجود كنيم. دليل اصلي اين امر كه در محلات حاشيه نشين ميزان جرم و جنايت بيشتر است به خاطر تجمع اقشار كم درآمد در كنار هم است كه هر كدام از نظر خود دليلي براي قانون شكني و ارتكاب جرم را دارند تا زماني كه فقر، بي عدالتي و نبود برنامه هاي مشخص براي اسكان و اشتغال اقشار كم درآمد وجود دارد. حاشيه نشين با تمام عواقبش وجود خواهد داشت.
خصوصيات مناطق حاشيه نشين و تأثير آن در ارتكاب جرائم
مسكن:
اغلب مهاجران در بدو ورود به شهرها چون دستشان تنگ است بدنبال مسكن ارزان قيمت هستند. تا در مقابل هزينه هاي موجود بتوانند در شهر دوام بياورند. زيرا نبود شغل، نبود سرمايه و زياد بودن تعداد عائله ضرورت انتخاب مسكن ارزان قيمت را چندين برابر مي كند. منازل موجود در حاشيه شهرها به جهت كوچك بودن مساحت سكونت افراد فقير در آنها، نبود امكانات رفاهي، بهداشتي، امنيتي، شلوغ بودن آن محلات، مبلمان نامناسب عمراني در ساخت و ساز خانه ها و خيابان ها و كوچه، همه و همه موجب شده تا قيمت مسكن در آن محلات ارزان باشد. همچنانكه ملاحظه مي شود، سكونت در اين مناطق ابتدا بدون قصد و صرفا به جهت ارزان بودن اجاره يا خريد مسكن انجام مي شود. اما اوضاع و احوال و شرايط حاكم بر آن محيطها، ممكن است شخص مهاجر و تازه وارد را در معرض بزهكاري و انجام عمل خلاف قانون سوق داده باشد.
بيكاري:
گفته شد كه يكي از علتهاي مهاجرت به شهرها، كسب شغل و درآمد خوب و مناسب مي باشد. بعبارت ديگر شخص مهاجر درمحل سكونت قبلي خود، يا شغلي نداشته و يا اگر صاحب كاري بوده آنرا مناسب وضعيت جسماني، مالي و يا شخصيتي خود نمي داند. براين اساس به منظور يافتن شغل مناسب و پردرآمد. راهي شهرها شده است. اين شخص موقع ورود به شهر يك بيكار محسوب مي شود و به غيراز اندك افرادي كه حامي و پشتيبان در شهر بصورت موقت وجود دارد، مابقي از اين حامي هم محروم هستند و بايد خود درصدد پيدا كردن شغل برآيند. يافتن شغل هم به جهت نداشتن سواد و يا تخصص در حرفه اي از خدمات شهري مشكل را دو چندان مي كند.زيرا در فن و حرفه اي تخصص نداشته و استعداد و قابليت آنها پرورش نيافته و به آساني جذب بازار كار نمي شوند و در صورت اشتغال بكار به اندك بهانه اي از كار بيكار مي شوند. لاجرم براي تامين هزينه هاي زندگي ابتدا بر مشاغل كاذب روي مي آورند. اما چون با انديشه كسب درآمد بيشتر به شهر وارد شده و اين خواسته برآورده نمي شود، در انديشه طرق ديگري براي كسب درآمد خواهد بود، و اين همان نقطه آغاز رفتارهاي خلاف هنجارهاي اجتماعي خواهد بود. بعبارت ديگر زمينه هاي ارتكاب جرم در مورد افراد حاشيه نشين شهرها بيش از ساير جاها فراهم مي باشد. درحاليكه همين اشخاص در محل زادگاه خود هر قدر هم كه كم هوش و بي استعداد باشند باز به كاري اشتغال داشته و در كانون گرم و پرمحبت خانواده بسر مي بردند.
مشكلات رواني:
اثر رواني مهاجرت مهمتر از تأثير وضع مادي آن است تعدادي از شهري ها به روستائيان با نظر حقارت نگريسته و از لحاظ فرهنگ خود را برتر مي دانند و در جمع و محفل خود آنها را نمي پذيرند. براين اساس شخص مهاجر خود را طرد شده دانسته و نسبت به شهرنشينان عقده بدل خواهند گرفت. بخاطر وجود انواع فشارهاي رواني براي اين افراد در جامعه آنان براي دست يافتن به خوشي و بي خيالي موقت به توصيه ديگران كه قبلا در آن وضعيت قرار داشته اند. به مصرف الكل يا انواع مواد مخدر روي آورده و آن را به عنوان نيروي محرك و تقويت كننده مي پذيرند.
شرايط نامناسب محيط سكونت و ساختمان هاي مخروبه در مناطق حاشين نشيني، از نظر رواني براي اطفال خطرناك و در بزهكاري اطفال و جوانان نيز نقش مهمي بازي مي كند. افرادي كه در يك محيط زندگي مي كنند و دوره هاي كودكي را با هم مي گذرانند روابط عاطفي و رواني يكديگر را حفظ مي كنند و در شكل گيري شخصيت آتي آنها مؤثر خواهد شد. در مورد جوانان جمعيت مهاجر كه يك باره و بدون برنامه ريزي راهي شهرها شده اند، دولت براي در اختيار گذاشتن امكانات شهرنشيني به آنان دچار مشكل مي شود. وقتي از نظر بهداشتي و بيمارستاني، تجهيزات پزشكي امكاناتي در دسترس آنان نباشد و از نظر آموزش ناچار باشند فرزندان خود را به مدارس شلوغ و حتي چند شيفته بفرستند كه سطح آموزش آنها به مراتب ضعيف تر از ساير مدارس شهري خواهد بود، زماني كه جوان موردنظر بعداز تلاش هاي فراوان كارمناسبي پيدا نمي كند در نتيجه دچار تعارض شخصيتي شده و مي بيند كه براي بهتر شدن وضعيت زندگيشان به شهر مهاجرت كرده و از سرزمين آباء و اجدادي و فاميل و بستگانش دور شده اند. اما در شهر نيز از زندگي در خور تأملي برخوردار نيستند وقتي به بخش كوچكي از آنچه مي خواستند نيز نرسيده اند، براثر عقده هاي شخصيتي دچار اختلالات رفتاري مي شوند، و اين وضعيت رواني آنان را افرادي پرخاشگر، تندخو و ستيزه جو و انتقامجو بار مي آورد.
به نظر مي رسد كه از جمله ويژگي هاي فرهنگي اين مناطق داشتن علاقه به نيرومندي خشونت نيز باشد، در مناطق حاشيه نشين سختي و ناملايمات زندگي يك امر عادي محسوب مي شود. اقدام بر اعمال خشونت بار در تصفيه حسابهاي شخصي از مظاهر زاغه نشين ها يا محله هاي عقب مانده شهري است.
البته بايد توجه داشت همه ساكنان مناطق حاشيه نشين جاني، قاتل و ناسازگار نيستند بلكه نسبت خشونت و خلاف در اين منطقه به ساير مناطق شهري زياد است.
تراكم جمعيت:
تراكم جمعيت در مناطق حاشيه نشين زيادتر از مناطق ديگر شهرها مي باشد. زيرا فقر فرهنگي و عدم كنترل زاد و ولد در خانواده هاي ساكن مناطق حاشيه شهرها و توجه آنها به نيروي انساني كار، باعث رشد تعداد اعضاي خانواده شده و در صورت عدم كسب موفقيت در شغل با تأمين وضع مالي، مسائل تربيتي، تغذيه اي رفتاري عاطفي، آموزشي فرزندان آنها دچار مشكل بزرگي شده و نمي توانند آنچنان كه بايد به اوضاع تربيتي و معيشتي آنان برسند. با اين وصف به نظر مي رسد كه فرزندان آنها بسان والدينشان نتوانند در جامعه شهري موفقيتي از حيث شغلي، اجتماعي و فردي كسب كنند و چون اجتماع و والدين خود را مقصر خواهند ديد، رفتارهاي انتقام جويانه آنها در راستاي گرفتن حق خود از اجتماع و والدين به شكلهاي خشن بروز خواهد كرد.
از طرف ديگر زاد و ولد بيشتر در اين مناطق و افزايش ميزان مهاجرت موجب افزايش تراكم جمعيت منطقه اي شده و گروه هاي خود جوش نوجوان در آن مناطق شكل گرفته كه بالقوه تمايلي به كجروي اجتماعي دارند. اين جمعيت متراكم در خود تضادهاي نژادي و قومي دارند، هنجارهاي مورد قبول آن جمع متفاوت است. زيرا فرهنگهاي مختلف هنجارهاي متفاوتي را به ارمغان خواهد داشت. اما چيزي كه در اين مناطق قابل توجه است اينكه در حاشيه شهرها خرده فرهنگي هايي درحال شكل گيري است كه وجه مشترك آنها تضاد با فرهنگ مسلط و حاكم جامعه است. در نتيجه سازمان هاي امنيتي، نظارتي و عمومي معمولا دراين مناطق مشكل دارند و مشغله عمده آنها را بخود اختصاص مي دهد.
ميزان خدمات اجتماعي (شامل خدمات شهرداري، مركز تفريحي، آموزشي، بهداشتي و آب و برق) در اين مناطق فوق العاده محدود است به استثنايي موارد محدود واحدهاي آموزشي و بهداشتي چنين خدماتي و انشعابات آب و برق عمدتاً قاچاق است. تعداد پاسگاههاي انتظامي به نسبت كثرت جمعيت خيلي كم است و نبود نظارت مناسب و قوي و وسيع موجب شيوع انواع ناهنجاريهاي اجتماعي، اخلاقي در اين مناطق مي شود و اين وضعيت موجب افزايش انواع تخلفات اجتماعي و اخلاقي و قانوني از قبيل: بدمستي ها، نافرماني از قوانين، عدم توافقهاي خانوادگي، بدكاريها، روسپي گريها، استفاده از موادمخدر، دزديها، جنايتها، در مناطق حاشيه نشين مي شود كه در قياس با ساير مناطق شهر، به ميزان قابل توجهي بيشتر است.
كاهش كنترلهاي غيررسمي:
گسترش شهرگرايي به كاهش كنترل در گروههاي غيررسمي منجر مي شود و بدين طريق انطباق با هنجارهاي اجتماعي را مشكل تر ساخته و موجباتي فراهم نموده تا افراد بتوانند از هنجارهاي اجتماعي تخطي كنند. زيرا عموما هنجارهائيكه ديگران از آن تبعيت مي كنند به هيچ وجه مورد اقدام قرار نمي گيرد. بنابراين امكانات فراواني براي گرايش به تجردي در مناطق حاشيه نشيني وجود دارد. نبود سرزنش در مقابل عملي ناهنجار از طرف افراد جامعه به جهت عدم شناخت فرد، كه خود نوعي كنترل غيررسمي است به بي هنجاري منجر شده و آنان را در مكان ارتكاب قرار مي دهد. به جهت نبود اين كنترل غيررسمي از طرف والدين، آشنايان و ريش سفيدان خانواده، كه نفوذ آنان در فرزندان كمتر شده، موجب شده است كه مسئوليت كنترل رفتار اين افراد به پليس، دادگاهها و ساير نمايندگان دولت واگذار شود و نبود اينها يا كمبود آنها در محلهاي حاشيه نشيني ارتكاب جرم را آسان نمود، و با وجود مقتضي و نبود مانع اين محلها به مكان پرالتهاب از نظر جزائي تبديل مي شود.
وضعيت بناها در مناطق حاشيه نشين
زاغه هاي انفرادي زاغه هاي ترميم يافته، زاغه هاي انتقالي، آلونك، زاغه نشينان متحرك، محلات از نوع سوم، مناطق فقيرنشين با مساكن غيرمتعارف، چادرنشين متحرك.
طبقه بندي زاغه ها براساس شاخص جمعيت عبارتند از: زاغه هاي همگن يا متجانس، زاغه نشينان ناهمگن يا نامتجانس، زاغه نشينان مجرد.
علاوه بر آن طبقه بندي زاغه ها براساس طرز تفكر عبارتند از:
1- زاغه هاي با مردم اميدوار كه ساكنان آن به بهتر شدن اوضاع اقتصادي و ترك زاغه ها اميدوارند.
2- زاغه ها با مردم نااميد كه با زندگي و اقامت طولاني، اميد به بهسازي شرايط زيست محيطي خود ندارند.
به طور كلي حاشيه نشيني يا زاغه نشيني اصطلاحي است كه به محله هاي مسكوني غيرمتعارف اما در اكثر مناطق بسيار متداول شهري اطلاق مي شود. چارلز آبرامز از مفهوم زاغه ها و مناطق زاغه نشين تعبيري به اين شرح ارائه مي دهد: ساختمان يا بخشي از شهر كه در آن ويراني، نارسايي، عرضه خدمات درماني، تراكم زياد جمعيت در واحدهاي مسكوني، فقدان آسايش لازم و خطرات ناشي از عوامل طبيعي نظير سيل ديده مي شود، مي تواند به عنوان زاغه يا منطقه زاغه نشين معرفي گردد.» بنابراين تعريف، مي توان محله هاي فاقد تجهيزات شهري (آب و برق، مدرسه، درمانگاه، نارسايي وسايل حمل و نقل عمومي و مانند آن) را در رديف مناطق زاغه نشيني طبقه بندي كرد. حاشيه نشيني در شهرهايي كه پذيراي جمعيت اضافه در بافت اصلي خود نيستند، رشد مي كنند و عده كثيري از مهاجرين با سكونت در زاغه هاي اطراف شهرها به كارهاي غيرتوليدي كشانده مي شوند. بي شك علامت اساسي اين اشتغال كاذب، عدم تخصص يا تخصص بسيار اندك آنان است. زاغه نشينان داراي ويژگي هاي مخصوص به خود هستند كه مي توان برخي از آنها را به شرح زير طبقه بندي كرد:
1- واحدهاي مسكوني رو به ويراني، فرسوده با تجهيزات ناقص يا تقريباً هيچ.
2- تسلط فرهنگ فقر و انعكاس آن در رفتارهاي اجتماعي مردم.
3- فقر اقتصادي.
4- گوشه گيري مردم از اكثر جريان هاي شهري.
5- ايجاد مزرعه هايي اطراف محله و جدايي از ساير طبقات شهري.
6- عدم توجه و بي اعتنايي سازمان هاي مسئول به احتياجات محله.
حاشيه نشيني با گرايش به رفتارهاي ضداجتماعي و جرم رابطه مستقيم و نزديك دارد. تنوع، تجمل و اختلاف فاحش و چشمگير طبقات اجتماعي ساكن شهرهاي بزرگ و گراني و سنگيني هزينه هاي جاري زندگي موجب مي شود تا مهاجران غيرمتخصص كه درآمد آنان كفاف مخارجشان را نمي دهد جهت برآوردن نيازهاي خود دست به هر كار ولو غيرقانوني بزنند. در چنين مناطقي به لحاظ از بين رفتن ارزش هاي انساني، هنجارهاي اجتماعي سريعا رشد مي كند و اعمالي چون دزدي، اعتياد، قاچاق، فحشا و نظاير آن در آنجا بيش از بافت اصلي شهر ديده مي شود.
علل گرايش به رفتارهاي ضداجتماعي و ناسازگاري اجتماعي در مناطق حاشيه نشين:
در مجموع و به طور نسبي مي توان اظهار كرد كه گرايش به رفتارهاي ضداجتماعي در افراد و يا حداقل اينكه پتانسيل هاي لازم در ساكنين اين مناطق وجود دارد. منظور از گرايش به رفتارهاي ضداجتماعي نوعي آمادگي ذهني و رواني در عدم پيروي از قواعد و مقررات اجتماعي و ابراز احساس دشمني نسبت به محيط پيرامون است. نتايج تحقيقات انجام شده بيانگر آن است كه گرايش به رفتارهاي ضداجتماعي در حال حاضر متأثر از عواملي چون: وضعيت آنوميك فردي، سطح تحصيلات، رضايت سياسي، اثربخشي مسئولين در حل مشكلات افراد... است. تراكم بالاي جمعيت، سطح پائين تحصيلات و نوع غالب كسب درآمد در حاشيه نشين ها مي توانند عوامل تشويق كننده اي براي ايجاد اختلال اجتماعي باشند. سابقه شهرك ها، مجتمع هاي مسكوني و مهاجرين به اين اماكن، حكايت از آن دارد كه اين مكان ها فاقد يك هويت اجتماعي- فرهنگي مستقل هستند؛ در نتيجه در اين اماكن حامياني براي حفظ ارزش ها و هنجارها وجود ندارد و از هر نقطه اي به اين نقاط مهاجرت صورت مي گيرد و كمتر با مقاومت اجتماعي- فرهنگي روبرو مي شوند.
گسترش اين شهرك ها در چند دهه اخير در حاشيه شهر تهران بزرگ ترين مشكلات را ايجاد كرده است. به دليل فقدان يك فرهنگ منسجم، «جامعه پذيري» افراد در اين شهرك ها آنقدر گسسته و نامتعادل و غيركاركردن است كه انتظار معقول از آن نمي رود. از آنجائيكه اين اماكن حاشيه شهرداراي يك پيوستگي زماني نيستند لذا اصول و ارزش هاي قابل قبولي در آنها وجود ندارد و رفتارها كمتر قابل پيش بيني هستند. در چنين حالتي نظم اجتماعي داراي اختلال و تنظيم روابط اجتماعي مشكل و احساسي خواهد بود. مسئولين و متوليان براي اداره اين شهرك هاي حاشيه نشين با مشكل اساسي روبرو هستند و اساسا تنظيم روابط اجتماعي را مي توان مهمترين مسائل نام برد. براين اساس برآورد نيازهاي اجتماعي افراد در چنين ساختاري با مشكل روبرو است. در چنين شرايطي، ساختار فرهنگي در تضاد با ساختار اجتماعي (دسترسي مشروع افراد به نيازها) زمينه ها را براي اختلال نظم اجتماعي از جمله نارضايتي و رفتارهاي ضداجتماعي فراهم مي كند.
مشكلات حاشيه نشيني در تهران با پيچيده ترين معضل اجتماعي يعني تنظيم ارتباطات اجتماعي روبرو است. به طوري كه اگر چاره مناسبي براي آن انديشيده نشود، احتمال مختل شدن زندگي اجتماعي در آن بسيار زياد است. ماحصل نتايج تحقيقات ديگر آن است كه حتي المقدور دو سطح از مشكلات و نيازهاي افراد تبلور يافته است. نيازهاي شهري افراد و نيازهاي محلات مسكوني، در واقع مي توان عنوان كرد نيازها و مشكلات افراد در دو سطح كلان و خرد مطرح شده است. نكته بسيار مهم و قابل توجه اين است كه رفع نيازهاي شهر بسيار مشكل تر از رفع نيازهاي محلات مسكوني است. نوع و سطوح نيازهاي افراد بيشتر در حد نيازهاي اوليه اجتماعي است. اگر مسئولين بتوانند با مشاركت مردم در حل اين نوع مشكلات اقدام كنند، گام بسيار مهمي جهت ارضاء نيازهاي اساسي و تسهيل روابط اجتماعي افراد برداشته اند. براي شروع، مسئولين مي توانند در وهله اول پروژه هاي عمراني- رفاهي را كه: نياز مبرم افراد و از همه مهمتر قابل اجراتر و كم هزينه تر هستند را توسعه دهند، به طوري كه نتايج اين پروژه ها ملموس و قابل مشاهده باشند.
مسئله ديگر احساس امنيت افراد است. ارزيابي حاشيه نشينان از ميزان احساس امنيت در محل سكونت كمتر از حد متوسط است. در واقع عدم احساس امنيت مي تواند بقاي يك اجتماع را به خطر بياندازد. احساس امنيت به عنوان يك نياز بنيادي پس از نيازهاي فيزيولوژيكي مهمترين نياز يك انسان و اجتماع است. در واقع حفظ امنيت در حوزه نظم اجتماعي قابل بررسي است. نظم اجتماعي هر جامعه اي با نوع اعمال كنترل (دروني و بيروني) اعضاي آن جامعه ارتباط مستقيم دارد. هر دو نوع كنترل براي نظم اجتماعي ضروري است.
وفاق سياسي مردم نيز نقش موثري در ثبات يك نظام دارد. معمولاً رضايت آسان به دست نمي آيد.اما مي تواند آسان از دست برود. عدم رضايت مي تواند پي آمدهاي نامطلوبي به جا بگذارد. يافته هاي تحقيقات نشان داده اند كه بخشي از رفتارهاي ضد اجتماعي متاثر از ميزان رضايت سياسي افراد است. البته رضايت داراي سطوحي است مانند رضايت سياسي، رضايت از نهادها و سازمان ها، رضايت از محل سكونت، درآمد، زندگي، شغل و ... كه اين سطوح مي توانند با يكديگر باشند و بعضي از آنها نيز خارج از كنترل هستند وبه عملكرد و روند كلي نظام برمي گردد. رضايت سياسي باتوجه به يافته هاي تحقيق، متاثر از عواملي نظير:
ارزيابي از مشكلات زندگي، احساس امنيت و احساس محروميت نسبي افراد بوده و توجه به اين عوامل نقش بسيار مهمي در كم و كيف ميزان رضايت سياسي خواهد داشت؛ با اين فرض كه ساير عوامل ثابت باشند.
همچنين احساس محروميت نسبي (بي عدالتي نسبي) يكي ديگر از متغيرهايي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. احساس محروميت نسبي يكي از عواملي است كه تاثير بسزايي در «نظم اجتماعي» دارد و دامن زدن به آن به بي نظمي و درگيري اجتماعي منجر مي شود. اگر همه افراد داراي احساس محروميت شديدي شوند، دو حالت به وجود مي آيد: 1- درگيري فرد يا فرد، درگيري فرد با جمع يا جمع با جمع.
همچنين اگر افراد در ارزيابي هايي كه از خود دارند حرمت و عزت نفس بيشتري نسبت به خود قايل شوند و نيز داراي احساس هويت اجتماعي باشند اين امر به حفظ نظم اجتماعي و پرهيز از رفتارهاي ضد اجتماعي كمك مي كند.

 


مطالب مشابه :


گزارش تحليلي وضعیت اشتغال مهارت آموختگان مراکز آموزش فني و حرفه اي دولتي در سال 1388-1387

ميانگين فاصله زماني انتظار كاريابي اصفهان ، آذربايجان كنيم كمبود فرصتهاي شغلي 12/82 درصد




مهاجرت در روستای گریوان

افزايش سريع فرصتهاي شغلي اغلب بهمراه سپس شهر اصفهان در آيند و هم چنين كاريابي سريع




حومه نشینی یا زاغه نشینی و بررسی حاشیه نشینی

شدن با جامعه شهري، فرصتهاي شغلي، دريافت وام از كاريابي متخصصانgis اصفهان دانشگاه




مشكلات پايان ناپذير حاشيه نشينان حاشيه نشيني و جامعه شهري

ساكنان مناطق حاشيه شهرها بدليل نداشتن فرصتهاي برابر در يا شغلي نداشته و كاريابي




سرمايه اجتماعي و جنسيت در محيط كار

تحليل كمي نشان داد كه پيشرفت شغلي زنان در كاريابي، گرانوتر تعداد فرصتهاي موجود




بررسي مفهوم "شهرديجيتالي" و مزاياي ايجاد آن

«ارزيابي موسسات غذايي شهر، كاريابي، ماليات شغلي بازرگاني، فرصتهاي اقتصادي و




آيا فكر مي‌كنيد از راه دور بدنبال كار گشتن يعني وقت تلف كردن است؟

دليل دوم بدنبال كار گشتن از راه دور اين است كه فرصتهاي شغلي با توجه به نكات زير، كاريابي




برچسب :