همایش بین‌المللی باباطاهر لر

همایش بین‌المللی باباطاهر لر

 همت مرکز مشترک لر؛
 فستیوال باباطاهر آبان‌ماه امسال در سلیمانیه برگزار می‌شود

همایش بین‌المللی باباطاهر لر که قرار بود تابستان امسال به همت سنتر مشترک لر در سلمیانیه عراق برگزار شود، به دلیل تداخل با ماه مبارک رمضان و دیگر برنامه‌های فرهنگی کردستان عراق به 31 اکتبر (9 آبان‌ماه) امسال موکول شد.

 

 

 

"سیروان جلال" مدیر مرکز مشترک لر در سلیمانیه ضمن اعلام این خبر به نشریه لور گفت: تاکنون ده‌ها اثر از نقاط مختلف جهان مانند امریکا، اروپا، ترکیه، عراق، ایران و ... به دبیرخانه‌ی این همایش رسیده است که کمیته‌ی ادبی فستیوال در حال تحلیل و بررسی دقیق آنها می‌باشد.

 

کمیته‌ی مذکور از بین مطالب ارسالی ضمن انتخاب آثار برتر، تمام مقالات رسیده به دبیرخانه را در کتابی چاپ خواهد کرد و همزمان با همایش، بین مهمانان توزیع خواهد شد. ضمنا از پوستر این همایش نیز رونمایی شده است:

 


کد خبر : 3065

تازه ترین مطالب سایت

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم مهر 1389ساعت 12:24  توسط علی دلفانی  |  یک نظر


طوایف لر در لرستان پشتکوه (ایلام

عمده ترین طوایف لر در لرستان پشتکوه (ایلام)

يكي از مسائل پيش روي قوم لر را بايد در منطقه گرايي، شهر گرايي و به عبارت ديگر تفرق گرايي برخي ازافراد اين قوم دانست. امروزه شماري از مناطقي كه مردمانش در گذشته خود را لر مي دانستند، به نظر ميرسد كه تعلق خاطري به واژه لر ندارند. هرچند كه اينگونه افراد تعداد زيادي را شامل نمي شوند اما چنين تفكري حتي اگر افراد اندكي را با خود همراه سازد جزء تفرقه و اختلاف چيز ديگري به دنبال ندارد.

 

و به هيچ وجه نمي تواند كوچكترين مشكل از انبوه مشكلات سرزمينهاي لرنشين را حل كند و برعكس ميتواند داغ توسعه را تا بينهايت سال ديگر بر دل مردمان لر بگذارد.استان ایلام امروز و لرستان پشتکوه دیروز از قدیم الایام سکونتگاه طوایف قوم لر بوده است.بسیاری از لر های استان ایلا م همچنان به زبان مادری خود تکلم می کنند ولی بعضی دیگر از آنها که بیشتر ساکن شهر ایلام و مناطق غرب استان هستند به زبان اقوام همسایه و خویشاوند یعنی کردی سخن می گویند.دسته اخیر با اینکه زبان کردی آمیخته با لری دارند ولی همچنان خود را قویآ لر دانسته و اصالت نژادی خود را مورد تآکید قرار می دهند.طوایف لر ساکن شهر ایلام خود را بنیان گذار ان و اصیل ترین ساکنین این شهر می دانند.عمده ترین طوایف لر  در  لرستان پشتکوه عبارتند از :

                   نام ایل                                                      محل سکونت

شوهان

مهران

کاحیرده

دهلران

رشنو یا رشنوادی

ایلام و آبدانان

پیریایی یا پیرحیاتی

ایلام

حیدری

ایلام

هندمینی

بدره

دوستان

دوستان

زینی وند

دره شهر

حسنوند

دره شهر

کولیوند

دره شهر

میر

دره شهر

دیناروند

موسیان

کاووسی

موسیان

سوری

مهران

سگوند

آبدانان و دشت عباس

ما ملایی

آبدانان و هزارانی

کاوری یا کوری

زرین آباد

بالوی

دهلران

گلال زیری

دهلران

ایسه وند

دهلران

پیرانی

آبدانان

سلیورزی یا سلاحورزی

ایلام و آبدانان

بیات

دهلران و مورموری

جودکی

آبدانان

جابری

آبدانان

سید ناصرالی

دهلران و اناران

بیرانوند

هلیوه

تیلاوی

پلنگ آباد

حیدروند

آبدانان

بازگیر

گیچه

سورخه مهری

صیمره

پایروند

پلنگ آباد و بسطام آباد 

کلانتر

چغاپیکه

امیری

چغاپیکه

سه سه

دره شهر

همچنان که ملاحظه می شود لرها در سرتاسر استان لرستان پشتکوه یا ایلام سکونت دارند و اکثریت جمعیت استان را تشکیل می دهندبه همین دلیل این منطقه را از قدیم  "لرستان" نامیده اند.

برگرفته از:

http://lorestan-poshtkoh.blogfa.com/post-4.aspx

+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام شهریور 1389ساعت 11:12  توسط علی دلفانی  |  یک نظر


همبستگی مردم لر برای ایران اسلامی


22/4/1389 , 01:59

کاری از نشریه فرهنگی-اجتماعی لور
 ویژه‌نامه 22 تیر روز همبستگی مردم لر برای ایران اسلامی

دوستداران و علاقه‌مندان تاریخ و فرهنگ مردم لر می‌توانند این ویژه‌نامه را با فرمت PDF دانلود کنند، همچنین مطالب و محتویات این کتابچه الکترونیکی جهت استفاده دوستان به تدریج در فضای وب نیز منتشر می‌شود.

 

 

برای دریافت ویژه‌نامه با فرمت PDF کلیک کنید (حجم  618 kb)

http://www.loor.ir/vj/lurday.zip

 

 

 

 

»» ملک‌محمد مسعودی: موسیقی می‌تواند عاملی برای همگرایی مردم لر باشد

»»حسین حسن‌زاده رهدار : دیدار با سرباز زن گُمنام لُر در مونگشت

»» محمود رحمانی: چگونگی تاثیر سینمای مستند بر همگرایی یک قوم

»» سمانه غلامی: لـرســــو (لرستان)

»» حمید ایزدپناه: خوش وه حال لرسو

»» احمد انصاری فهلیانی: دَس وه دَس یک بڍیمون تا نپاشیمون وه یک

»» دکتر حسین مهرداد : تعامل و ارتباط سازنده راهی برای همگرایی مردم لر

»» آرمان موری احمدی: شاعران مؤثرتر از هر قشری طلایه‌دار وحدت قومی‌اند

»» علی‌رضا کرمی : نقش ادبیات بومی در جان‌بخشی به هویت مردم لر

»» وحید محمدی دشتکی: برای رسیدن به همبستگی قومی نقش موسیقی را موفق‌تر از شعر می‌دانم

»» علی گودرزیان : بلوط

»» احد چگینی: از تبار کوه

»» ایرج رحمان‌پور: سرزمینم

+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم مرداد 1389ساعت 19:19  توسط علی دلفانی  |  3 نظر


زبان شعر های باباطاهر

درمتون تاریخی پس از اسلام به نام لرستان   فیلی بر می خوریم  که معرب پهلوی است واین سرزمین از همدان تا خانقین وممدلی امتداد دارد.

زبان شعر های باباطاهر   راپهلوی یاهمین لری امروز دانسته اند

پهلوی به همراه زبان اوستایی ریشه فارسی امروز  هستند.

وباباطاهر شاعردوبیتی سرای قرن جهارم واوایل قرن پنجم است

ومعاصرطغرل سلجوقی .

بقعه ای   درخرم آباد به نام باباطاهرداریم  وباتوجه به این که از مقبره منسوب به بابا طاهر درهمدان تنها یک لوح قرانی مربوط به قرن هفتم  به دست آمده است  نمی توان ان را به باباطاهر که درقرن چهارم میزیسته نسبت داد.

در لرستان بابارا مرید شاه خوشین یا مبارک شاه می دانند

اوبه همراهی مبارک شاه راهی همدان پایتخت سلجوقی است که در این سفر مبارک شاه در رود گاماسیاب غرق می شود .وتاهنوز قلندران کنار این رود به یاد این واقعه تنبور می نوازند وعرفان زمزمه می کنند.

دلی دیرم زعشقت گیج و ویژه

مژه برهم نهم خونابه ریژه

دل عاشق مثال چوب تر بی

سری سوزه سری خونابه ریژه

 

دلی دیرم دلی کزغم شکسته

چوکشتی بر لب دریا نشسته

همه گویند طاهر تار بنواز

صدا چون می دهد تار شکسته

.....................

.....................

از وبلاک علی رضا کرمی

http://5171350.blogfa.com

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم تیر 1389ساعت 13:44  توسط علی دلفانی  |  نظر بدهید


لرستان خانه همه ماست،

لرستان خانه همه ماست، قلب تپنده ایران زمین

 

چند صباحي است كه در برخي كتابها و نشريات اقوال و مباحث درباره ريشه ن‍‍‍‍ژادي برخي از طوايف و شاخه هاي مردم لر فزوني يافته است به گونه اي كه به نظر مي رسد از هر تيره و طايفه جواني نو قلم پادشاهي يا قومي يا شهري باستاني  در لابلاي كتب تاريخي مي يابد و بدون توجه به تاريخ و جغرافياي فرهنگي و انساني منطقه، طايفه ي خويش را به شخصي، يا تيره و ن‍ژادي منسوب مي كند كه معمولا هيچ ربطي به لرستان و لرستانيان امروزي ندارد.هر كدام از طايفه ها، زبانها، شهرها و زير شاخه هاي لر با نبودن خويش ستوني از اين خانه را لرزان مي كند، چگونه مي توان تاريخ لر را بدون «بختياري» نوشت؟ حال آنكه در صدها كتاب و سند مردم بختياري و كهگيلويه به عنوان «لر بزرگ» معرفي شده اند، يا چگونه مي توان زبان لكي را خارج از دايره لرستان تصور كرد.

 

چند صباحي است كه در برخي كتابها و نشريات اقوال و مباحث درباره ريشه ن‍‍‍‍ژادي برخي از طوايف و شاخه هاي مردم لر فزوني يافته است به گونه اي كه به نظر مي رسد از هر تيره و طايفه جواني نو قلم پادشاهي يا قومي يا شهري باستاني  در لابلاي كتب تاريخي مي يابد و بدون توجه به تاريخ و جغرافياي فرهنگي و انساني منطقه، طايفه ي خويش را به شخصي، يا تيره و ن‍ژادي منسوب مي كند كه معمولا هيچ ربطي به لرستان و لرستانيان امروزي ندارد.

آخرين واكنشها به اين چنين مباحثي يكي مقاله همكارم جناب آقاي قائدرحمتي (با عنوان تاملي در واژه ي سگوند و نظاير آن) بود كه در نشريه لور انتشار يافت و برخي حرف و حديثها را در پي داشت و ديگري نيز نوشتار اخير استاد ايرج كاظمي در هفته نامه «بامداد لرستان» است كه اتفاقا مبحث مشترك هر دو اشاره به برخي فرضيات و حدسيات درباره ا«ايل جليل سگوند» است.

پيش از هر بحث و نقد و نظري درباره هر طايفه و قومي بايد ابتدا آن قوم و برخي واقعيتهاي شفاهي و زنده آنرا به رسميت بشناسيم. وقتي ما از طايفه ي «ساكي»، «سگوند» يا هر طايفه ي محترم و عزيز ديگري صحبت مي كنيم بايستي آنرا در ظرف بزرگتر و كليتي به نام «لرستان » در نظر بگيريم، وگرنه احتمال بيراهه رفتن ما بسيار مي شود.

لرستان به عنوان يكي از ايالات و سرزمينهاي ايراني در طول تاريخ منطقه قابل اهميت و ارزشمندي بوده است، در كتب و اسناد تاريخي نيز سابقه تقريبا روشني دارد و اگر در تاريخچه ي اين ديار برخي تاريكيها هست بايد دانست اين وجه اشتراك تمام مردم امروز جهان و ايران است كه برخي ردپا ها در تاريخ گم شده اند. به عنوان مثال در مورد واژه «لر» ما از بيان تحليلي كه متكي بر اسناد و منابع موثق تاريخي باشد عاجزيم همان طور كه در مورد اقوام بلوچ، كرد، گيلك و حتي فارس و در نهايت تمام اقوام ايراني! هيچ كدام از اين اقوام به سهولت نمي توانند ريشه قومي خود را تا پيش از اسلام به روشني بيان كنند، همين امر در مورد بيشتر اقوام جهان مثلا اقوام اروپائي نيز صحت دارد.

بنابراين ما چيزي گم نكرده ايم كه لازم باشد دنبالش بگرديم، تاريخ ما را با نام لر و لرستان به رسميت شناخته است همانطور كه اقوام ديگر را، فقط برخي گرايشها و زير شاخه هاي قومي هستند كه اخيرا با اشتباهات شان اين رسميت را خدشه دار مي كنند.

تاريخ لرستان مي گويد سگوند يكي از زير مجموعه هاي ايل باجولوند است و سرنوشت ايل باجولوند هم در تاريخ چند قرن اخير لرستان هميشه با مردم بيرانوند گره خورده است رواياتي هم در اين باره به صورت شفاهي و گاه افسانه آميز هست كه پذيرش و تكذيب آن به سادگي و با كلمه بافي درست نيست.

اگر بناست ما درباره واژه «سگوند» نظر بدهيم همواره بايد اين جايگاه و ساختمان را در نظر داشته باشيم وگرنه احتمالا اشتراك اتفاقي و طبيعي يك حرف «س» با اقوام باستاني كه ربطي به لرستان داشته يا نداشته اند ميتواند ما را از مسير واقعيت منحرف سازد. «سگون» يك نام و واژه ي لري است همپاي كلكسيون رنگارنگ و دوست داشتني ديگري از نامهاي لري همچون «چغلون»، «دالون»، «بازون»، «جوجه ون»، «حسن ون»، «بيران ون»، «قلاون» و.. نمي توان با صرف شباهت حرف يا حروفي قضاوت کرد چراکه با توجه به محدود بودن و معدود بودن حروف قابل تلفظ توسط بشر در تمام دورانها كاملا اتفاقي و بي ربط است مگر آنكه دلايل و اسناد معتبر و موثقي در اين باره ارائه شود.

آنچه در ادامه بايد به آن توجه داشته باشيم اينست كه به هر حال تمام اقوامي كه اكنون در لرستان به سر مي برند لر هستند حتي سادات جليل القدري كه انتساب آنها به خاندان پيامبر (ص) محرز است، چرا كه اصولا بحث لريت و لرستاني و ايراني بودن يك مبحث فرهنگي و اجتماعي است و نه ن‍ژادي!

هر كدام از طايفه ها، زبانها، شهرها و زير شاخه هاي لر با نبودن خويش ستوني از اين خانه را لرزان مي كند، چگونه مي توان تاريخ لر را بدون «بختياري» نوشت؟ حال آنكه در صدها كتاب و سند مردم بختياري و كهگيلويه به عنوان «لر بزرگ» معرفي شده اند، يا چگونه مي توان زبان لكي را خارج از دايره لرستان تصور كرد حال آنكه همه ي ادبيات كهن لرستان از قرون اوليه اسلامي (اگر نگوئيم از روزگاري باستان كه كتيبه هايي به پهلوي نوشته شد) به اين زبان است.

حال ممكن است ثابت شود (كه تا كنون نشده و حتي يك دليل قابل اعتنا هم در اين زمينه ارائه نشده است) ريشه بختياري به يك واژه و سرزمين خيالي به نام مثلا باكتريا (!) بر مي گردد، يا واژه سگوند يا ساكي يا آستركي و بساك و.. به اقوام سكا يا كاسي و.. (اصولا برخي از منابع باستان شناختي وجود چنين اقوامي را افسانه آلود مي دانند و غير واقعي!) بر مي گردد، اين درست مثل اينست كه كسي ثابت كند سيدي نسبش به دودمان رسول (ص) بر مي گردد و بخواهد نتيجه بگيرد كه او اهل حجاز است و از اين سرزمين (لرستان) بهره اي ندارد! حال آنكه سادات به عنوان قسمتي از ساختمان اجتماعي لرستان چه از نظر زباني و فرهنگي و چه از نظر پيوندهاي نسبي و خانوادگي و چه از نظر موقعيت تاريخي و جغرافيايي بخشي از لرستان را تشكيل مي دهند.

خوب است اولا ما جوانان نصيحت استاد كاظمي و كاظمي ها را به كار ببنديم و همان گونه كه ايشان فرموده اند «نگاه معتدل و منصفانه به هويت تاريخي» خويش داشته باشيم.

دوم اينكه گره هاي علمي و تاريخي را واگذاريم به كساني كه سالها در اين رشته ها تحقيق و تعلّم كرده اند و وقت و انرژي خودمان را به جاي اختصاص دادن به تنوير چنين تاريكي هايي به شناخت و بازشناخت و معرفي روشنائي هاي تاريخ و فرهنگ ديارمان بپردازيم و در پي همبستگي هرچه بيشتر قومي و اجتماعي لرستان و ايران باشيم.

باباطاهر، كريمخان زند، شاه خوشين، ملاپريشان، ميرنوروز و.. همه نقطه هاي روشن تاريخ لرستان هستند كه مي توانيم آنها را بشناسيم و بشناسانيم اما چگونه است كه تا كنون در مورد هيچكدام از ايشان (مگر ميرنوروز آنهم در حد يك مجموعه مقالات!) هيچ لري كتابي ننوشته است؟ ديوان باباطاهر را صدها ناشر منتشر كرده و مي كنند اما ما تا كنون كاري نكرده ايم در مورد شاه خوشين برادران كرد ما با اشاره به لر بودن وي كتابهايي نوشته اند اما ما تا كنون چيزي ننوشته ايم! درباره كريمخان زند حداكثر كار ما ترجمه برخي آثار خارجي درباره اين شخصيت لرستاني است و نه حتي يك كتابچه!

سوم اينكه چه خوب مي شد اگر در محافل لرستان شناسي مي توانستيم اين قانون را جا بياندازيم كه كسي راجع به شهر و طايفه خويش چيزي ننويسد. و اگر دلسوخته اين سرزمين است در مورد طوايف و مناطقي قلم بزند كه كمتر به او چنين ربط مستقيمي دارند، مثلا اينكه بنده از طايفه قائدرحمت ايل باجولوند باشم يا طايفه كوليوند ايل سلسله زادگاه خود را رها كنيم و درباره منطقه اي فعاليت كنم كه نسبت به آن از نظر علمي و پژوهشي حب و بغضي ندارم.

همانطور كه مي بينيم چگونه برخي مستشرقان از ينگه ي دنيا به بلاد ما آمده اند و در مورد زبان و فرهنگي كه هيچ رابطه اي با آن نداشته اند پ‍ژوهشهاي ناب و بيطرافانه و منصفانه (بدون اينكه همه ي آن منابع و افراد شامل اين سخن باشند) بر جاي نهاده اند كه امروزه منبع ماست.

اگر «اينگه دومانت مورتنسن» از دانمارك بلند مي شود و چنان كتاب ارزنده و دقيق و نفيسي درباره لرهاي منطقه هليلان (ما بين ايلام و كرمانشاه) مي نويسد و يا «فيلبرگ» به منطقه پاپي مسافرت مي كند و آنگونه بي طرفانه قلم مي زند چه مي شود كه يك پاپي هم از هليلان بنويسد و يك هليلاني از پاپي.. شايد اين قدمي باشد در راستاي يك لرستان شناسي بي غرض و علمي و مستند.

البته اين سخن به هيچ عنوان نافي حب وطن و علاقمند و متعصب بودن نسبت به طايفه و زادگاه نيست، منظور اين است كه اين حب نبايستي در نوشته ها و كتابهايي كه داعيه علمي و تحقيقي بودن دارند وارد شود چراكه آنها را به كلي از اعتبار و استناد مي اندازد.

ما مي توانيم حب و تعصب خود را از طرق ديگري بروز دهيم كه سخت پسنديده و ماندگار و موثر باشد، اقدامات فرهنگي و عمراني گسترده اي هستند، ساخت برخي آثار ادبي و هنري به لهجه و گويشي خاص مي تواند يك قدم فرهنگي باشند، عكاسي از طبيعت يك منطقه و معرفي آن، فراهم كردن فضاي رشد علمي و فرهنگي طايفه و منطقه همه و همه مي تواند يك رفتار وطن دوستانه باشد كه نه تنها واكنش منفي غريبه ها و غيرخودي ها را بر نينگيزد بلكه تحسين و تشويق ايشان را در پي داشته باشد، بر عكس اينهمه پرداخت و به نسبهاي نامعلوم و اقوام باستاني آنچناني مي تواند اين شائبه را در پي داشته باشد كه فرد و طايفه مذكور با نگاه به تبار خويش چيزي «كم» يافته است و نقطه كوري ديده كه در پي پرده پوشي بر آن است.

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1389ساعت 8:32  توسط علی دلفانی  |  2 نظر


شعری از لرستان عراق

بخش مهمي از مردم  عراق كه همجوار با مناطق لرنشين ايران هستند را با غالبا با عنوان كرد فيلي يا كرد شيعه مي شناسند اما اخيرا در اثر ارتباطات روز افزون بين لرستان ايران و لرستان عراق، به تدريج مردم اين مناطق با ريشه هاي خود آشنا مي شوند. سايت لورستان الغربيه در اين زمينه نقش مهمي را ايفا مي كند. شعر زير را يكي از شاعران اين ديار سروده است:

  داڵگه‌ خۆشاڵه‌ خۆت
له‌ ڵڕستانی خۆت
له وولاتی خۆت
خۆشاڵه‌ خۆت

داڵگه گیان
له‌دووڕی شاران دووڕ بییم له توو
داڵگه‌ ئه‌ی داڵگم
ده ڕدت له گیانم
تۆ هایته کوو ومن هامه کوو
خۆشاڵه‌ خۆت
له‌ ڵرستان و پشتکو

داڵگه ودڵی ته نگی
وده ڕدی دڵی خۆم مه نم
یه بیست ساڵه‌ دوورم له توو
وداخی وده‌ردی دڵی خۆم مه نم

وه‌غه ریوی خۆم
له شاڕان وله‌ ووڵاتان
خۆم وه ته نيایی ..مه‌نه‌م

له غه ریوی ووڵاتی خوم
وه‌کوو نه‌ی وه‌ی مه نم
له خه مي و ده‌ردی خۆم
هه‌ر خۆم و خه‌می خۆم مه نم

داڵگه‌ نه مینم وبان زه وی
ئه گه ر دڵت وبان دڵم نێوی
داڵگه‌ هه لبه ته دڵی تۆ
نه ی نه وازی دڵی مه نم
ئیمشه و وکو گشت شه‌و
له تاریکی وه‌ته‌نیایی مه نم
داڵگه هه‌ڕ خۆت ده‌ردت له‌گیانم
ڕووناکی ڕیه‌گه ی منم

دالگه گیان
تووریایته ‌له‌من
نه‌ هاتم ‌ له‌ڵای توو
ئه‌ی داڵگه‌ ئه‌ی ‌داڵگم
ده ڕدی تۆ که‌فته‌ گیانم
له‌و وه‌خته‌ دووڕ که فتم له توو
داڵگه‌ بیشه‌ و پییم
توو هایته کوو ومن هامه کوو
خۆشاڵه‌ خۆت
له‌ ڵرستان و پشتکو

ژیانم وبێ تۆ نڕخیى نيه ‌ وبێ تامه
ژیان دووره‌ له توو تاريکيه‌
فریه‌ تاڵه‌ و بێ تامه
قسیه کانت هانه گووشم
ئیشیت پیم روڵه بیا بنیش له لامه
داڵگه نیشتن له لای تۆ
‌وه ڵه زه ته‌ و وه تامه
داڵگه‌ ئه و که‌سه‌ی قه دڕی تۆ نێ زانی
خوراک وزاد له ناو ده می حه رامه

دالگه گیان
ده ڕدی تۆ که‌فته‌ وگیانم
له‌و وه‌خته‌ دووڕ که فتم له تۆ
ئه‌ی داڵگه‌ ئه‌ی داڵگم
تۆ هایته کوو ومن هامه کوو

داڵگه‌ ژیانم وبێ تۆ
گشتی سه‌قه‌ت‌ و په که وتوو
خه فت مه خۆ‌ من دوورم له تۆ
خۆشاڵه خۆت نیشتیته نمازه‌که‌یت‌
له ڵڕستان وپشتکو

ضياء السورملي

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت 1389ساعت 8:30  توسط علی دلفانی  |  نظر بدهید


بروجرد در جغرافیای تاریخی لرستان

از وبلاگ لرستان ما به قلم ابراهیم خدایی

 خواجه (نظام الملک) را در بروجرد که از شهرهای لر کوچک است شخصی در زی صوفیان پیش آمد و قصه به دست خواجه داد، چون خواجه قصه بستد آن شخص کاردی بر خواجه زد.. و این واقعه در رمضان 485 بود.

 منطقه استان لرستان کنونی (و همچنین بقیه مناطق لرنشین) از دیرباز محل سکونت مردمانی بوده­اند که صاحب شهرها، قومیتها و فرهنگ­های بسیار گوناگونی به شمار رفته­اند، تا جائیکه می­توان برخی از نخستین سایتهای باستان شناسی را که نشانه زیست بشر در فلات ایران است را در این منطقه جست.

با اینحال نامها و نامجاهای کنونی لرستان به زحمت قدمتی تا سده­های آغازین اسلام میرسانند، حتی خود واژه لر نیز به احتمال قوی پس از اسلام شکل گرفته است، هرچند در نوشته­ها و مقالات پراکنده هر طایفه و یا شهر علاقمند شده است خود را به پادشاهی (مثلا آنچه در ارتباط با آسترکی و آشتروک ناخونته گفته میشود)، قومی (مثلا آنچه در ارتباط سگوند و سکا یا ساکی و کاسی نقل شده) یا حتی سکه و واحد پولی (مثلا آنچه درباره دریکوند و سکه­های دریک گفته میشود)، یا منطقه ای دوردست (مثل آنچه درباره بختیاری و سرزمین باکتریا گفته شده) وصل کند.

 این شباهتها بیشتر اتفاقی و بر این مبنا هستند که هر زبانی شامل همین حروفی است که ما تلفظ میکنیم بنابراین بعید نیست که در زبان ژاپنی کلمه «ساکی» یا در گینه نو قوم «پاپوآ» را داشته باشیم، حال آنکه قطعا این دو هیچ ارتباطی با اقوام لر ایرانی ساکی و پاپی ندارند، همینطور نیز ممکن است یک کلمه در فلان کتیبه مربوط به هزاران سال پیش یافت شود و نام از طایفه ای برد و کاملا اتفاقی آن نام امروز هم بر طایفه ای باشد.

به همین شکل درباره شهرها و نامجاها نیز خیلی سخت می توان بحث را به پیش از اسلام کشاند.

 منطقه بروجرد (شامل شهر بروجرد و منطقه سیلاخور، اشترینان، دورود و مناطق اطراف) با توجه به مطالعات باستان شناسی از دیرباز ساکنانی داشته است و با توجه به موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی مساعد می توان احتمال داد از جمله سایتهای قابل توجه سکونت و شهرنشینی ایران محسوب می شود، اما چون اطلاعات کافی و موثق در دست نیست تنها میشود آثار باستانی و نشانه­های تمدن کهن را نشان داد و درباره کیفیت آن سخن گفتن مشکل است.

در منابع مختلف نام شهر بروجرد (یا به گویش لری خرم آبادی و لکی “وروگرد” و لری بروجردی “وروریرد”) به گونه­های مختلفی ضبط شده که لرستان شناسانی چون ع.روح بخشیان و غلامرضا عزیزی تا 34 گونه را نوشته اند، در این باره سخن مفصل آمده که این نام از کجاست و به چه معناست.

در تفسیر این واژه از حوادث تاریخی (مثل جنگ نهاوند و شکست یزدگرد ساسانی از اعراب) گرفته تا شخصیتهای تاریخی همچون ویرویه، ارد اشکانی، فیروز ساسانی، سخن رفته است، اما چون اغلب چیزی فراتر از گمانه زنی های زبانشناسانه نیستند نمی توان درباره قطعیت هیچکدام سخن گفت، مگر اینکه سندی یا یک تحلیل درست تاریخی ضمیمه آن شود، معنای لغوی ورویرد و وروگرد در زبانهای لری امروز می­تواند (با ابدال باء به واو که در لری بسیار مرسوم است) «براوگرد» ترجمه شود که شاید نشان از مرکزیت و مرجعیت بروجرد در منطقه باشد.

در هر حال نام این شهر برای نخستین بار در کتاب البلدان (نوشته ابوبکر احمد همدانی معروف به ابن “فقیه”) نگاشته شده به سال 290 ه.قمری ذکر شده که خود از منابع قدیمی و معتبر جغرافیای سرزمین اسلامی است، به همین شکل دیگر منابع جغرافیایی قرون چهارم و پنجم نیز آمده است، هرچند چنانکه اشاره شد املاء آن بسیار متفاوت بوده (قریب به 34 گونه!).

از جمله قدیم ترین اتفاقات تاریخی که طبق اسناد موثق در بروجرد رخ داده است قتل خواجه نظام الملک وزیر نامدار سلجوقیان است، گرچه برخی منابع اقوال متفاوتی آورده اند که پس از ترور به بروجرد منتقل شده و.. اما معروفتر و پذیرفته تر همان قول هندوشاه نخجوانی است که آورده « خواجه را در بروجرد که از شهرهای لر کوچک است شخصی در زی صوفیان پیش آمد و قصه به دست خواجه داد، چون خواجه قصه بستد آن شخص کاردی بر خواجه زد.. و این واقعه در رمضان 485 بود..» (به نقل زا غلامرضا مولانا، صص 277 و 278)

اما اصولا اشاره به بروجرد، شاپورخواست، صدمره، لاشتر و دیگر نامجاهای باستانی­تر لرکوچک تا قرن ششم و تشکیل اتابکان آل خورشید نادر است، اگر هم اشاره­ای می شود بیشتر در هنگام شمردن منازل و توضیح مسافتهاست و اغلب هیچ اشاره ای به کیفیت این قریه ها و شهرها و نمی شود که شاید خود نشان از رونق اندک و اهمیت کم منطقه پس از فتح عرب تا تاسیس حکومتهای بومی آل حسنویه و اتابکان لر کوچک داشته باشد.

با تشکیل و تاسیس اتابکان لر کوچک (در 570 ه.ق) منطقه رونق می گیرد، هرچند ابتدا این رونق بیشتر در مناطق غربی است به گونه­ای که در آغاز صحبت از «گریت» و «دهلران» میشود، به زودی توجه به شرق (که بیشتر شامل لرستان امروزی است) هم منتقل میشود و بروجرد و خرم­آباد رونق میگیرند.

از آن به بعد نام «بروجرد» نه فقط در شمار منازل و مسافات می آید بلکه در حوادث تاریخی نیز نقش ایفاء می کند.

بیشتر منابع تاکید کرده­اند مقرّ لر کوچک خرم­آباد امروزی بوده است، اما اشاراتی وجود دارد که در برهه­هایی هم مقر حکمرانی در بروجرد بوده، می­توان نتیجه گرفت که همانطور که شجاع­الدین خورشید دو مقر تابستانی و زمستانی (در دهلران و گریت) داشته فرزندان وی نیز همچون پدر چندان در قید و بند محل سکونت و حکومت ثابت نبوده­اند و به فراخور فصول و حوادث در شهرهای مختلفی سکونت کرده اند.

روح بخشیان با نقل قول از ابن خرداد به (المسالک و الممکالک) که در توضیح مسافت اصفهان تا شهرهای مختلف گفته است «از اصفهان تا ایدج لر بزرگ چهل و پنج فرسنگ و از اصفهان تا بروجرد لر کوچک شصت و پنج فرسنگ ..» نتیجه گرفته است همانطور که ایدج (ایذه) مرکز امرای لر بزرگ بوده بروجرد هم در این زمان مرکز لر کوچک شمرده می شده است.( ع. روح بخشیان، جغرافیای تاریخی بروجرد، ص36)

از جمله حوادث مهیبی که در بروجرد و لرستان آن زمان رخ داده مربوط به ترکتازی های تیمور بوده است که چنانکه جامع التواریخ حسنی آورده « (تیمور) هرسال به وروجرد و خرماباد و نهاوند و لرستان بزرگ و کوچک رفتی و تمام آن حوالی تا در بغداد و کوه بیستون و تود و روداور و الشتر و مجموع آن حوالی ایلغار نمودی»

و حبیب السیر آورده: «با لشکر به جانب لُر کوچک در حرکت آمد، وروجرد را از جهات اموال مجرد کردند و خرم آباد را غمکده گردانیدند»

همین قشون کشی متعدد تیمور بدین سامان خود نشان از آبادانی و رونق بیشتر آن دارد، بگونه ای که اگر وی سالی به این دیار سر نمی زد باز قد علم می کردند و رونق می گرفتند، ظاهرا تیمور سه بار لر کوچک را درنوردیده است و هرچه حکام لر توانسته بودند با درایت خویش این سامان را در زمان یورش مغولان از ویرانی مستثناء کنند (مغولان لر بزرگ را ویران کردند و اتابکان آن را برچیدند اما با لر کوچک از در صلح درآمدند و روابط نزدیکی میان هلاکو و لرکوچک برقرار شد که شرح آن از زبان علامه محمد قزوینی شنیدنی است).

در هر حال حکومت طولانی (بیش از چهار قرن) اتابکان آل خورشید بر لر کوچک ثمره­ای از ابادانی و رونق داشته، اما آغاز حکومت صفوی تهدیدی برای این ثبات بود. درگیری و چالش از همان آغاز با شاه اسماعیل (مؤسس سلسله صفویان) اغاز شد، اما بالاخره صفویان هم اتابکان لر کوچک را به رسمیت شناختند، هرچند ظاهرا شاه اسماعیل ایشان را نه اتابک بلکه به عنوان «حاکم ولایت صدمره، هارون آباد و سیلاخور» می­خوانده است (نظام ایلات دوره صفویه، ص 123) اما هرگز موفق نشد این عنوان را جایگزین «اتابکان لر کوچک» کند.

بالاخره با قدرت گرفتن شاه عباس بزرگ ارکان حکومت لر کوچک به لرزه درآمد. شاه عباس به حکومت ایشان (که در مقاله ای نشان داده ام  مهر ختم زد و برای تضعیف لرستان آنرا تجزیه کرد، بروجرد و خرم آباد و سیلاخور را از لرستان غربی (بعدا پشتکوه و امروزه استان ایلام) جدا کرد و برای آنها حاکمی از مرکز اصفهان می فرستاد که مقر وی در بروجرد بود، در باقی لرستان هم یکی از اقوام آخرین اتابک لر (حسین خان سلیورزی) را روی کار آورد، اما طولی نکشید که همان حسین خان و فرزندانش دوباره لرستان کوچک را یکپارچه کردند، شیوه حکمرانی ایشان تفاوتی نکرد جز اینکه نام آن از «اتابکان لر کوچک» به «والیان لرستان فیلی» تغییر کرد و در مواردی تضعیف شد، این حسین خان سلیورزی با وجود خویشاوندی با خاندان اتابکان، کلا از طایفه دیگری بود و لذا با وجود همه اشتراکات نمی توان حکومت وی و فرزندانش را تداوم حاکمیت خاندان آل خورشید (یا همان اتابکان لر کوچک) دانست.

با اتمام کار صفویان والیان لر قوی تر شدند، اما بعد از پایان سلسله لرنژاد زندیان، تیغ تیز سوء مدیریت قاجار لر کوچک را قیمه قیمه کرد، آنها ابتدا ولایت لرستان را محدود به پشتکوه (ایلام امروزی) کردند. در سراسر دوران قاجار منطقه خرم آباد در اقیانوسی از اشفتگی به سر می برد، قلمرو فرمانفرمایی حکمرانان اعزامی از تهران اغلب تنها محدود به شهر بروجرد یا حداکثر سیلاخور میشد.

اما اشفتگی اوضاع فراتر از این بود، گاهی تمام لرستان (با وجود والی گری فیلی ها در پشتکوه) ضمیمه کرمانشاه یا عربستان (خوزستان) می شد، گاهی بروجرد خود یک والی نشین به حساب می آمد و زمانی همراه با اصفهان یا ثلاث (جنوب همدان) و.. سرنوشت دیگری پیدا می کرد، مجموعا بروجرد در زمان قاجاریان از باقی لرستان ثبات بیشتری داشت، قلمرو محدود والیان فیلی در ایلام کنونی نیز همچنین با ثبات بود.

لرستان کوچک در زمان قاجاریان از یک مساله اصلی رنج می برد و آن هم از دست دادن حکومت محلی بومی خود و یکپارچگی تاریخی­اش بود.

در هر حال بروجرد همواره یکی از شهرها و مراکز باستانی و تاریخی مردم لُر بوده است، این شهر هم اکنون دومین شهر استان لرستان و از پرجمعیت ترین شهرهای لرنشین به حساب می­آید.

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم اردیبهشت 1389ساعت 11:8  توسط علی دلفانی  |  یک نظر



نگاهی به «شگفتی کوچک» نوشته باربارا کینگ سالور
 «خرس مادر» از کودک لرستانی مراقبت کرد

داستان واقعی نجات یافتن یک نوزاد شیرخواره در لرستان به دست یک خرس مادر، دست مایه کتاب «شگفتی کوچک» به قلم کینگ سالور، نویسنده نامور آمریکایی شده است.

 

 

 

 

            باربارا کینگ سالور (سولوِر) (Barbara Kingsolver)، متولد 1955، داستان نویس و شاعر فعال سال­های اخیر ایالات متحده، تا کنون بیش از 13 اثر موفق به بازار کتاب عرضه کرده است که اغلب در حوزه داستانی بوده­اند. موضوع اصلی همه آثار وی مشکلات اجتماعی امروز جامعه آمریکا و بشر معاصر است.

            «شگفتی کوچک» (Small Wonder) عنوان یکی از تازه­ترین مجموعه یادداشت­های وی (منتشر شده در سال 2002) است که چنانکه در مقدمه کتاب تصریح شده، از یک داستان واقعی که در استان لرستان ایران رخ داده الهام می­گیرد.

            کینگ سالور داستان را به نقل از خبرگزاری رویترز (که منبع خود را روزنامه کیهان ایران عنوان کرده) نقل کرده است:

            تهران، ایران- یک خرس مادر از یک پسر 16ماهه شیرخواره گمشده مراقبت کرد که صحیح و سالم در لانه­ی این جانور کشف شده­است. به گزارش روزنامه کیهان سه­شنبه، پدر و مادر نوزاد از یک طایفه چادرنشین استان غربی لرستان، پس از کار روزانه به چادر خویش بر می­گشتند که بچه را گمشده یافتند.

(کینگ سالور به این گزارش افزوده است که پدر و مادر نوزاد خویش را به دختر نوجوانی سپرده بودند که با غفلت و مشغول شدن دختر به یک بازی گروهی، ناپدید میشود. پدر و مادر با کمک همسایگان به مدت سه روز جستجو می­کنند و تقریبا از یافتن ردی از نوزاد نومید می­شوند، تا اینکه یکی پیشنهاد می­کند نوزاد را جانوری برده­است! بهتر است غارها و کوهستان اطراف را بگردند. این پیشنهاد از گوش مادر نگران دور نگهداشته می­شود اما پدر کودک با قبول این احتمال با دوستانش فانوس به دست شروع به گشتن غارها می­کند که تعداد آنها بین 50 تا 100 تاست)

            رویترز ادامه داده است: پس از سه روز یک گروه جستجو نوزاد را در یک غار، 6 مایل دورتر از مالگه عشایری خود یافتند. گروه جستجو گفتند ممکن است این کودک از پستان خرس تغذیه شده باشد. به گزارش روزنامه کیهان یک آزمایش پزشکی نشان می­دهد کودک در سلامت کامل به سر می­برد.

            کینگ سالور به خبر رویترز اضافه می­کند جستجو گران به رهبری پدر کودک صدای گریه نوزاد را از یک غار می­شنوند، با مشعلی به داخل می­روند، نوزاد را درحالی می­بینند که خرس بر گرد وی حلقه زده است تا از کودک در مقابل این تازه­واردان مزاحم حمایت کند. پدر نوزاد با کشتن خرسی که کودکش را مراقبت کرده مخالفت می­کند، درحالی که همه می­ترسند خرس خشمگین شود  و به پدر یا نوزاد آسیبی برساند پدر به طرف وی گام بر می­دارد، در برابر چشمان حیرت­زده آدم­ها نوزادش را بغل می­کند و باز می­گردد بدون اینکه آسیبی ببیند، خرس تنها تماشاگر غمگین وصال پدر و نوزاد می­ماند!

            یک وبلاگ­نویس که این واقعه را یک آیه مدرن نامیده و تایید کرده است از نظر علمی با توجه به اشتراک DNA پستانداران یک امکان شیردادن یک خرس به انسان وجود دارد، وی گفته است احتمالا این به خاطر شرطی شدن مادر خرسی که توله­هایش را از دست داده نسبت به صدای نوزاد گرسنه بوده است به گونه ای که وی نیاز به شیر دادن داشته است.

خبرنامه بین المللی خرس (International Bear News)  در این باره نوشته است که هرگاه ما یک خرس را نجات دهیم خرس هم یکی از ما را نجات می­دهد و درباره خرس­های قهوه­ای رشته کوه­های زاگرس هشدار داده است، گزارش این نشریه به زودی در لور منتشر می­شود.

            بنده نتوانستم به اصل کتاب دست پیدا کنم، اما با جستجو در وب توانستم چندین نقد و تفسیر درباره آن بیابم و ظاهرا این روایت بازتاب گسترده­ای در وبلاگستان انگلیسی زبان دارد.

            بیشتر نقدها این کتاب را با حوادث آغاز قرن در یازده­سپتامبر و جنگ افغانستان ربط داده­اند به نظر می­رسد کینگ سالور کوشیده است احتمال همدلی بین انسان و خرس را مطرح سازد و نشان دهد که ما و آنها که تروریست می­خوانیمشان نیز خواهیم توانست به همدلی برسیم.

            الیزابت کای­تن که در سطور بالا نیز به وبلاگ وی اشاره کردیم نوشته است: تروریست حقیقتش را سخت دوست دارد همچون من! او مادری دارد که به کودکش خیره می­شود، با همان احساس افتخاری که من در تماشای کودکم دارم!

            اما قرائت­های دیگری هم از این داستان عنوان شده است، می نگوین  (My Nguyen) در برداشت خود را چنین عنوان کرده است: کینگ سالور وضع جهان ما را به خرس تشبیه کرده است. دشمن شماره یک ما احتمالا اشتهای بالای ما [آمریکائی­ها] در مصرف  است، که همچون یک خرس ممکن است ما را بخورد یا نجات دهد. ملت ما دشمن بزرگتری [از فرهنگ مصرف­زدگی] ندارد.

            با توجه به اینکه کتاب «شگفتی کوچک» یک مجموعه مقالات و یادداشت­ها با نثری ادبی است وجود چنین برداشت­های متفاوتی ممکن و احتمالا بجاست.

            همانطور که باربارا کینگ سالور آمریکایی از این شگفتی درس­های فراوانی گرفته و در این داستان ساده و کوچک نکته­های درخشان بسیار دیده، این ماجرا می­تواند مبنای بسیاری کارهای بومی هم باشد، افسانه­ها همیشه در تاریخ به وقوع نمی­پیوندند، این داستان می­تواند یکی از اسطوره­های قرن بیست و یکمی لرستان باشد. من کوشیدم به اصل فارسی خبر کیهان هم دسترسی پیدا کنم که تاکنون موفق نشده­ام زیرا سایت این روزنامه فقط شامل چند سال اخیر است، بر من مشخص نشده این خبر در خود روزنامه کیهان منتشر شده یا در پاورقی­ها، ویژه­نامه­ها یا نشریات وابسته آن، این داستان دقیقا در کجای لرستان اتفاق افتاده و نوزاد مورد نظر (که الان باید نوجوانی ده ساله باشد) کیست و چه می­کند؟

 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم فروردین 1389ساعت 8:13  توسط علی دلفانی  |  4 نظر


علي اكبر شكارچي: خروسِ وخو وخو زي سَرو تا زو سَرو    نوكِتِ طِلا وِگِرِمْ هَر دِبالِتْ زعفرو

اي خروس! بخوان بخوان از شب تا به صبح بخوان، نوكت را طلا مي‌گيرم و هر دو بالت را زعفران.

از سال‌هاي بسيار دور، هر بهار كُل‌خُنْگْ۱ بر يال زاگرس مي‌شكفد. هر پاييز بي‌هراس پيش چشم پرنده و چرنده عريان مي‌شود و پلك بر هم مي‌نهد تا به تماشاي برف و باد و سرماي زمستان بنشيند.

هر بهار در عرياني كُل‌‌خُنْگْ، پرده‌ي پنهانِ لانه‌ي كِچي‌كِپو۲، دريده مي‌شود. كُل‌‌خُنْگْ و كِچي‌كِپو، درخت و پرنده‌اي افسانه‌اي و هم‌زاد يك‌ديگرند، هم آدميان آنان را مي‌نوازند و هم اين دو موجود افسانه‌اي مردم را به نوا درمي‌آورند.

روزي كُل‌‌خُنْگْ به كِچي‌كِپو گفت:«چرا از ميانِ اين جنگلِ انبوهِ بلوط مرا براي آشيان برگزيده‌اي؟»

كِچي‌كِپو با كمي سكوت گفت:«سال‌ها من شاخه‌هاي خشكيده‌ي تو را هرس مي‌كردم تا به مهر پخت كنم نان شب را. آيا آهنگ زنگلدار۳ من و دختران ايل را به ياد داري؟

سال‌هاست ميوه‌ي تو خوراكِ شبِ چِله‌‌ي دودمان من است. ژاژِكِ۴ من شيره‌ي ‌جان تو بود. من از برآمدن تو از دل صخره و ماندگاريت در باد،‌ شوق زيستن و ايمان و مهر آموخته‌ام، سال‌ها من و دختران ايل از تابي از زلف اسب و خورشيد بر شاخسار تو تاب مي‌خوريم و آهنگِ هيولهِ۵ مي‌خوانديم.

وقتي بوي كُندر از ايل برمي‌خاست من قامت تو را مجسم مي‌كردم.

مادران شيره‌ي جان تو را براي افزوني هوش و ذكاوت به فرزندان خود مي‌خوراندند. آيا مرا و اوايل مرا به ياد آوردي؟»

كُل‌‌خُنْگْ گفت:«و مي‌گويند: هر ناله‌ي كمانچه‌ي ايل تو فرياد پنهان من است، هيچ كمانچه‌اي بغضش نمي‌تركد مگر موي آرشه‌ي آن به شيره‌ي جان من آغشته شده باشد.

با شمايم اي مردم، مي‌توانند آوازخوانان و كمانچه نوازان از آهنگي كه در سراسر فضا مُترنم است ترانه‌اي براي شما به اجرا درآورند، اما نمي‌توانند گوشي بدهند تا شما آن نغمه را فهم كنيد. آوازشان گرچه از جنس رؤياست؛ براي روح شما خوراك و پوشاك است. تن شما كمانچه‌ي روح شماست، با شماست كه از اين كمانچه ‌نواي خوش درآوريد يا صداي ناخوش.»

كِچي‌كِپو گفت:«مردان و زنان هر بهار براي تأمين اندكي از معاش، كارد و تبر بر پيكر تو مي‌زدند، تا شيره‌ي يكي از رگ‌هاي تو را براي جمع‌آوري و فروش بگسلند، و تو بي‌دريغ هم از دردِ كارد و تبر، هاي‌هاي شيره‌ي جانت را مي‌گريستي و هم با آن درمان مي‌كردي زخم كارد و تبر را.»

كُل‌‌خُنْگْ گفت:« هنگامي‌كه از مال


مطالب مشابه :


آموزش گریت

در نظر بگیرید از طرفین پارچه دو سانتی متر اضافه گذاشته و آموزش گریت. دانلود. چسب لاغری




طریقه دوخت كوسن با گل برجسته

آموزش خياطي و خانه داری مریم - نيم متر پارچه ابريشمي بنفش به عرض ۱۱۵ سانتي متر




آموزش دوخت دامن تنگ ساده

آموزش دوخت الگوی جلو رو لب به لب دولای پارچه سنجاق مشاوره زیبایی رایگان تقدیم




زبان انگلیسی پایه اول ( هفتم ) دوره اول متوسطه / کلاس هفتم درس1 (سایت آقای پورسینا)

آموزش رایگان اینترنتی بعلت کمبود پارچه دامن های دانلود مجموعه آموزش




دوخت جامدادی

پنل رایگان اس دو تکه چرم یا لایه و یا پارچه سفید دایره شکل به عنوان چشم عروسک آموزش گریت.




کلاس های جدید خانه کارگر تبریز مهر1392

دانلود دو پاورپوینت با جمعا 8 اسلاید و توضیح کامل آینه ها درس فیزیک . هاست رایگان.




مردم شناسی استان لرستان

دانلود رایگان کتاب · آبشار گریت تره پارچه ابریشمی مخصوصی است که زنان لر به




معرفي شرايط اقتصادي و مهاجرت به كانادا

دانشنامه علوم و آموزش رایگان دیکشنری و آموزش زبان آنلاین دانلود تن، پارچه تارو




همایش بین‌المللی باباطاهر لر

ای که در آغاز صحبت از «گریت» و «دهلران بافتن پارچه‌ايست كه دانلود رایگان 1




برترین اختراع های تصادفی تاریخ:

حدیث عشق - برترین اختراع های تصادفی تاریخ: - شعرونقاشی - حدیث عشق




برچسب :